محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 9

 

چنين است که دبيرکل سازمان ملل متحد به عنوان عالی­ترين مقام رسمی مورد احترام در جهان، وادار به اين اعتراف شرمگينانه می­شود که: « شايد غم انگيزترين درس دهه­ي گذشته اين بوده است كه پيش­گيري از مناقشه­ي خشونت­آميز به مراتب بهتر و كم هزينه­تر از رفع عوارض وقوع آن است (عنان، 2002).» اعتراف تلخی که البته بر درستی پيشنهاد ايران برای گفتگو (دو سال پس از طرح آن توسط سيّد محمّد خاتمی) صحه می­نهد. کافی است بدانيم، بر پايه­ي گزارش كميسيون كارنگي، برآورد شده است كه جامعه­ي بين­المللي بابت مداخله­ي نظامی در هفت مورد عمده در سالهاي دهة 1990، در بوسني و هرزگوين، سومالي، روآندا، هاييتي، خليج فارس، كامبوج و السالوادور، غير از كوزوو و تي مور شرقي، حدود 200 ميليارد دلار هزينه كرد. اين كميسيون با برآورد تفاوت بين هزينة اين فعاليتها براي فرونشاندن مناقشات و اقدامات بالقوة پيشگيرانه به اين نتيجه رسيد كه جامعة بين­المللي درصورت پيشگيري از مناقشات فوق مي­توانست از تلف شدن حدود  130ميليارد دلار جلوگيري كند[1] (عنان، 2002). در موردی ديگر، تحقيقاتي كه بعد از حوادث روآندا به وسيلة سازمان ملل متحد، سازمان وحدت آفريقا و پارلمان­هاي بعضي از كشورهايي كه سربازان خود را در قالب نيروهاي سازمان ملل به منطقه فرستاده بودند، انجام شد؛ متفقاً به اين نتيجه رسيده­اند كه فرصتها و نشانه­هاي هشداردهندة زودهنگام فراواني براي واكنش به نسل­كشي قابل پيش­گيري آوريل 1944وجود داشت. برآوردهاي ژنرال " رومئو دالاير" فرمانده وقت نيروهاي اعزامي بين­المللي داير بر اين كه استقرار حدود تنها 5000 سرباز در روآندا در آوريل 1994براي متوقف كردن نسل­كشي كافي مي­بود، در تحقيقات بعدي نيز تاييد شده است. در بررسي كميسيون كارنگي برآورد شده است كه مجموع هزينه­ي عمليات تقويت صلح، سالانه 500 ميليون دلار و هزينه­ي اقدام پيشگيرانه در روآندا احتمالاً 3/1 ميليارد دلار مي­شد؛ در پايان مجموع كمك به روآندا پس از نسل­كشي 7/4 ميليارد دلار شد (عنان، 2002)!



[1] لشکرکشی طنازِ آمريکايي­ها به عراق نيز يکی از آخرين موارد قابل اشاره در اين خصوص است، که نه امنيتی به بار آورد و نه القاعده­ای را نابود کرد!

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 8

 

آيا به راستی اين ناتواني­ها، خود شاهدي گويا بر عمق مناسبات نابخردانه و آزمندانة حاكم بر جهان امروز و عدم تقدّم ملاحظات زيست­محيطی و فرا­ رشته­ای بر مصلحتهای بخشی و اقتصادی نيست؟ آيا نبايد نظام کنونی حاکم بر جهان را عدالت­گريز و فساد­پرور ناميد، وقتی که می­بينيم در تأمين 13 ميليارد دلار برای سيرکردن شکم همة گرسنگان عالم در­می­ماند، ولی تنها در اروپای غربی و آمريکای شمالی، سالی 17 ميليارد دلار صرف تغذية حيوانات خانگی می­شود (کرمی، 1381)؟! وقتی بيش از 5/1 ميليارد نفر از درآمد روزی يک دلار محرومند، امّا در اروپا برای نگهداری هر سگ به طور متوسط 3 دلار در روز هزينه می­شود[1]؟ چگونه است که ما راهی به اين آسانی و ارزانی را برای ارتقاء شاخصهای امنيتی جامعه برنمی­گزينيم و در عوض به راحتی حاضريم به بهانة تأمين امنيت جهانی شمشير بکشيم و 800 ميليارد دلار را سالانه حرام کنيم؟!

بنا بر گزارشي كه در سال 2001 در مجمع جهاني اقتصاد در داووس سوئيس ارايه شد؛ بررسيهای انجام شده بر روي 122 كشور جهان نشان داد: هر چه فساد سياسي، اقتصادي و اجتماعي در جامعه‌اي بالاتر باشد، ميزان ناپايداري و نابودي محيط­زيست در آن جامعه بيشتر است. در اين پژوهش 3 كشور فنلاند، نروژ و كانادا با درجة بالاي حفظ محيط­زيست و 3 كشور هائيتي، عربستان و بوروندي در پايين‌ترين سطح بودند؛ بيشترين ميزان فساد 4/20 درصد در جوامع آمريكاي لاتين و سپس آسيا (4/15 درصد) بود و كمترين در آمريكاي شمالي و استراليا (9/0) و اروپاي غربي (1) ملاحظه شد. گفتنی آنکه هر واحد فساد (در مقياس يك تا 10) مي‌تواند رشد توليد ناخالص ملي را بين 3/0 تا 8/1 درصد كاهش دهد (توحيد، 1380).    



[1] همشهری، ش 2818، مورخ 1/6/1381، ص 5.

سخنرانی محمد درویش

 

به نام خدا

 

ضرورت تعيين معيار و شاخص­های آسيب­پذيری مناطق خشک

گردهمايی يک­روزه­ی مديريت مراتع در مناطق خشک

شانزدهم شهريورماه 1384، تالار اجتماعات مجتمع آموزشی دکتر جوانشير

محمّد درویش

http://darvishnet.tk

مؤسسه تحقیقات جنگل­ها و مراتع

 

 

«مهم فقط نفسِ حركت است. زيرا تنها همان است كه به طول مي‌كشد و نه مقصد كه چيزي نيست جز توهم مسافري در راه مانده...»

آنتوان سنت اگزوپري[1]

1- طرح مسأله:

خوشحالم که در بین این جمع نخبه­خيز، به عنوان یکی از یازده سخنران اصلی همایشی انتخاب شدم که هدفش، بررسی چالش­های مديريت مراتع در مناطق خشک ايران است.

 

            

 

سخنان خود را با اشاره به ناسازه­ای (پارادوکس) که در سخنرانی ارزشمند آقای دکتر ارزانی[2] (پانل دوّم) بود، شروع می­کنم؛ ايشان در آغاز سخن خويش و در ارايه­ی تعريف مرتع، موجوديت اين بستر رويشی را مستقيماً در گرو رفع نياز دام ديدند. به ديگر سخن، از منظر ارزانی، ظاهراً مرتعی که به کار چرای دام نيايد، نباید با نام مرتع از آن یاد شود! امّا ايشان در فرجام سخن، صراحتاً اين پرسش را مطرح کردند که چرا بايد از بين خدمات متعددی که مراتع به جامعه و زيست­بوم  ارايه می­دهند، فقط به تأمین علوفه­ی دام اعتنا کرده و بها داده شود؟!

سالها پيش، آلبرت اينشتين، در کلامی ماندگار گفته بود: «صورت يك مسأله غالباً اساسي‌تر از حل آن است. حل مسأله ممكن است فقط مستلزم مهارت­هاي تجربي و يا رياضي باشد، حال آنكه طرح پرسش­هاي نو، امكانات جديد و بررسي مسايل قديمي از ديدگاهي تازه نيازمند ذهني خلاق و مبين آزمودگي فرد در علوم است.» باشد که طرح اين سخنان نيز بتواند منظری نوين را برای نگريستن به مشکلی ديرينه بگشايد.

پرسش اصلی اين است که آيا کيفيت مديريت اعمال شده بر مراتع مناطق خشک کشور، کيفيتی مطلوب و ممتاز بوده است؟ و اگر پاسخ منفی است، چرا؟!

راست آن است که نه می­توان گفت: مديريت اعمال شده بر مراتع کشور خوب است، چون تمام دام­های وابسته به آن به خوبی تغذیه شده­اند و نه برعکس؛ می­توان گفت: اين مديریت بد است، چون اغلب دام­های وابسته به مراتع گرسنه مانده­اند! چرا که بر این باورم برای ارزيابی مديريت مرتع، به ويژه مراتع مناطق خشک، نياز به بازنگری جدی در معيارها و شاخص­هايي است که با تکيه بر آنها به ارزیابی اين مديريت تاکنون پرداخته­ايم. دريافتی که در همين هم­انديشی يک روزه هم شواهدی گويا در تأييد آن ارايه شد که از جمله بايد به آمارهای تکان­دهنده­ی آقای مهندس موسوی[3]، مديرکل محترم دفتر تثبيت شن و بيابان­زدايي، مبنی بر اينکه بيش از 50 درصد از کل جمعيت مازاد انسانی متکی بر مراتع، يعنی حدود 8 برابر جمعيت مطلوب، هم­اکنون وابسته به مراتع خشک کشور هستند و يا بايد به هشداری که دکتر باغستانی[4] داد و صراحتاً اعلام کرد که ضريب برداشت 50 درصد در مناطق خشک به مفهوم نابودی کامل گونه­های باارزش مراتع خواهد بود و يا تأکيد مهندس عليزاده[5] بر اينکه يگانه عامل مؤثر در نوسان فاحش توليد گياهی در مراتع مناطق خشک، فقط رطوبت موجود در خاک است و سرانجام به طرح فرصت­ها و چالش­ها در اين حوزه از سوی مهندس جاريانی[6]؛ اشاره کرد.

 

                  

 

2- معيار چيست؟ شاخص کدام است؟

وظيفه­ی معيار -  كه آن را در فارسي ملاك، سنجه، اياره، پيمانه، سنجانه، محك، انگپايه، ضابطه و ميزان هم مي­نامند[7] -  ارزيابی موضوع مورد مطالعه و وظيفه­ی شاخص – كه آن را در فارسي نماگر، نمايگر، نمايانگر، نمايه، نشانگر، شناسه، معرف، شناسانه، شناساگر، پيراسنجه و پراسنجه هم مي­نامند[8] - ارزيابی معيار است. به سخنی ديگر، معيارها؛ منظرهايي تعريف شده هستند که از دريچه­ی آنها می­توان به مطالعه­ی موضوع مورد نظر پرداخت و شاخص­ها، ابزاری هستند که کیفيت دیدِ ما را هنگام تماشای موضوع از آن منظر، ارتقاء می­دهند. به عنوان مثال، برای بررسی کيفيت زندگی جامعه­ی شهری تهران، معيارهای چندی نظیر آلودگی هوا، رفاه مادی، امنيت اجتماعی و آزادی­های فردی را می­توان انتخاب کرد، آنگاه مثلاً برای بررسی آلودگی هوا، می­توان شاخص­های مشخصی نظير غلظت منواکسيد کربن، ذرات معلق، سرب و ... در هوا را مورد اندازه­گيری قرار داد.

 

3- آيا ارزيابی امکان­پذير است؟

چگونه می­توان هنگامی که هنوز با حاکميت آموزه­های اقتصاد بوم­شناختی (اکولوژيک) در نظام ارزشگذاری جامعه فرسنگ­ها فاصله داريم و کماکان بر مبنای اصول سنگواره­ای اقتصاد بازاری يا کلاسيک به اولويت­گذاری طرح­های توسعه­ی خويش می­پردازيم، بتوان برای اين پرسش، پاسخی علمی و مجاب­کننده يافت؟! به کلامی ديگر، تا هنگامی که از «محيط­زيستی اقتصادی» به سوی «اقتصادی زيست­محيطی» حرکت نکنيم؛ آرمانی که لزومِ تقويت و حمايت از نگاهی همه­جانبه­نگر[9] را به وسيله­ی همياری و تعامل ميان­رشته­ای بين متخصصين منابع­طبيعی و محيط­زيست با کارشناسان و نخبگانِ حوزه­ی اقتصادی و دولتمردانِ حوزه­ی سياست بيش از پيش مورد تأکيد قرار داده و از جمله­ی ضروری­ترين لوازم تضمين توسعه­ی پايدار برمی­شمرد (تيزدل، 2001)؛ نبايد و نمی­توان به قضاوتی سزاوارانه از عملکرد بخش­های اجرايي و پژوهشی منابع طبيعی، به صورت عام و مرتع، به صورت خاص دست يافت. چه، امروزه تنها هنگامی می­توان از مزيت­های اقتصادی سرزمين ياد کرد که آن مزيت­ها از غربالِ ارزش­های زيست­محيطی گذر کرده باشند و ارزش افزوده­ی حاصل از فعاليت­ها و برنامه­های اقتصادی به کاهش اندوخته­های طبيعی و تشديد دامنه­ی آسيب­پذيری آنها منجر نشود.

 

                                  

 

با لحاظ چنين دريافتی، بايد ديد سازوکارِ اندازه­گيری اين مؤلفه­ها که در نهايت برآوردی از وضعيت توسعه­ی پايدار در حوزه­ی مورد مطالعه را امکان­پذير می­سازد، چگونه است؟ اين پرسشی است که پاسخ به آن هيچ­گاه به راحتی طرحش نيست! برای همين است که تئودور پانايوتو (1999) در نخستين فصل از کتابی که به هدف معرفی و کاربستِ ابزارهای تحوّل نگاشته است، با کمترين ترديدی فاش می­سازد: «همه­ی کشورها، مشتاق توسعه­ی پايدارند، ولی فقط اندکی روش پيگيری و دستيابی به آن را می­دانند و حتا تعداد کمتری برای تحقق آن دست به اقدام مؤثری زده­اند.»

 

4- خسران­های عدم تبعيت از آموزه­های اقتصاد بوم­شناختی:

در نظام اقتصاد بازاری، شاخص­های اقتصادی که معمولاً برای اندازه­گيری رفاه يا خوشبختی به کار می­روند، [10]GDP و GNP[11] هستند (Barbier، 2003). منظور از GDP، ارزش کالاها و خدمات توليد شده در اقتصاد داخلی است؛ در حالی که در GNP درآمدهای برون­مرزی به جز درآمدهای حاصل از صادرات هم به ارزش کالاها و خدمات توليد شده در اقتصاد داخلی افزوده می­شود (آسافو- آجايي، 2001). نکته­ی درخور توجه که به نقطه­ی ضعفی آشکار در اين نظام ارزش­گذاری بدل می­شود آن است که در محاسبه­ی دو شاخص ياد شده، استهلاک ذخيره­ی سرمايه­ی طبيعی - که از بهره­برداری اقتصادی و تخريب محيط­زيست ناشی می­شود - منظور نمی­گردد. به عنوان مثال، بر پايه­ی پژوهشي كه با هدايت گروه اقتصاد كشاورزي دانشگاه تربيت مدرس و به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده است، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزه­ی محيط‌زيست و منابع‌طبيعي ايران در طول دوره‌هاي پنج‌ساله­ی نخست و دوّم برنامه‌هاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوخته‌هاي طبيعي تجديد‌شونده­­ی (جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايه­ی خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابع‌طبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است[12]؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال (نزديك به پنجاه برابرِ كل بودجه­ی مؤسسه­ی تحقيقات جنگل­ها و مراتع در سال 1381) تخمين زده مي‌شود (خليليان و شمس‌الديني، 1380). درحقيقت، ارزش سرمايه­گذاري­های صورت گرفته در اين دو بخش که معادل 5/31 درصد کل سرمايه‌گذاري انجام گرفته در بخش كشاورزي بوده (5/446 ميليارد ريال)، تقريباً با ميزان اُفت ارزش اندوخته­های طبيعی جنگل و مرتع کشور در طول فقط نخستين برنامه­ی 5 ساله برابر شده است (خليليان، 1378). اين ارقام نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دوره­ی مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نمي‌توانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيست‌محيطي و محاسبه­ی ميزان تخريب سرمايه‌هاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربه‌اي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ[13] آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: « نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيط‌زيست غيرقابل انكار است (كولا، 1996)».  مطالعاتی که به وسيله­ی رپتو و همکاران در سال 1989 با استفاده از داده­­های بخش نفت و جنگلداری در اندونزی به انجام رسيد هم به نتايجی مشابه ختم شده و نشان داد رشد توليد خالص ملی کشور در فاصله­ی سالهای 1971 تا 1984 با احتساب تخريب صورت گرفته در محيط­زيست، بسيار کمتر از ارقامی است که پيش­تر اعلام شده و تنها 4 درصد بوده است (عاقلی و صادقی، 1380). به سخنی ديگر، رشد اقتصادی نمی­تواند بدون به حساب­آوردنِ منابع­طبيعی و تغييراتی که در آن ايجاد می­کند، تداوم يابد (فطرس، 1377).  رخدادِ ديگري كه هر روز بر اهميت آن افزوده مي‌شود، ناديده‌انگاشتنِ يكي از دلايل طولاني‌شدن و افزايش هزينه­ی‌ تمام‌شده­ی طرح­هاي به اجرا درآمده و کالاهای توليد­شده است. در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورت­های اساسی کشور را اعمال دقيق هزينه­های زيست­محيطی در محاسبات تمام­شده­ی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفه­ای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامه­ها و پرداخت هزينه­های گزاف جبران خسارت شده است. بر پايه­ی مطالعه­ای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالش­ها و چشم‌اندازهاي توسعه­ی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرحها و برنامه­های به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينه­ها بدون توجه به مخارج مربوط به محيط­زيست، بزرگتر از عدد يک و اميد­بخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينه­های زيست­محيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچکتر از يک شده است. مثلاً چنانچه پاره‌اي از هزينه‌هاي زيست‌محيطي، نظيرِ هزينه­ی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرح­ها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشت­هاي بحراني از نظر زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مي‌يابد (در وضعيت محاسبه­ی هزينه­های جبران بيلان آبی)[14]. از اين رو، انتظار می­رود نه­تنها لحاظِ هزينه­های زيست­محيطی، به منطقی­تر و واقعی­تر شدنِ محاسبات برنامه کمک کند، بلکه بتواند برنامه­ريزان را هرچه بيشتر به سوی همگامی با استعداد­های طبيعی سرزمين و منطبق با اصول آمايشی مربوطه رهنمون سازد.    

 

                                    

 

5- تصميم­سازانی که مقلّد هستند!

نباید از خاطر برد كه يكي از اصلي‌ترين شعارهاي دولت جمهوري اسلامي ايران «توسعه­ی علمي، شرط بقا» معرفي شده است[15]؛ پذيرش اين شعار و قراردادنِ آن در سبد ملاحظات راهبردي كشوري كه صاحب دوّمين جمعيت جوان جهان است (فتحيان‌پور، 1381)، به مفهوم برداشتن چند گام اساسي است كه يكي از آنها ارتقاءِ متوازن جايگاه تحقيق و تحكيم مباني پژوهش‌مداري در مناسبات اجرايي خواهد بود[16]. امّا به تلخی بايد اعتراف کرد: موارد پرشماری را می­توان يافت که کارشناسان و نخبگان ما در هر سه حوزه­ی آموزش، پژوهش و اجرا به جای اينکه در فرآيند تصميم­گيری نقش اصلی خويش، يعنی تصميم­سازی را ايفا کنند، تنها به ابزارهايي در دست سياستمداران برای توجيه و مقبوليت علمی دادن به تصميمات غير­علمی و در تضاد با اصول توسعه­ی پايدار آنها بدل شده­اند. ­وگرنه چگونه ممکن است، اغلب صنايع پرمصرف آبی ما (مانند لاستيک­سازی، سفال­پزی و ...) در استان­هايي مجوز تأسيس يابند که دارای بيشترين تراز منفی آب در آبخوان­های خويش باشند؟! چگونه ممکن است شاهد راه­اندازی نيروگاه­های پرمصرف حرارتی در مکان­هايي باشيم که خود با کمبود شديد آب مواجه­اند (نيروگاه حرارتی همدان)؛ چگونه ممکن است با احداث سدهای بزرگ آبی روبرو شويم در مقاطعی از رودخانه که بيش از يکی دوسال عملاً قابل استفاده نيستند (سدهای لار، پانزده­خرداد، ميناب و ...) و چگونه ممکن است مجوز وابستگی بيشتر معيشتی به سرزمين را در کشوری صادر کنيم که متجاوز از 7/89 درصد از خاکش در قلمرو زيست­اقليم­های خشک قرار گرفته و ميانگين سالانه­ی ضريب تغييرات حجم آبهای سطحی آن از 30 درصد بيشتر است؟! و چگونه بايد از توليد بيشتر و بيشتر گندم در کشوری حمايت کنيم که شهروندانش هم­اينک نيز بسيار بيشتر از استانداردهای جهانی گندم مصرف می­کنند و در عوض 30 درصد کمتر از آنچه بايد مواد پروتئينی و گوشتی مصرف کنند، مصرف می­کنند؟! آيا نمی­دانيم هنگامی که بدون لحاظ اصول آمايش سرزمين، ديم‌كاري را تشويق مي‌كنيم، آنگاه ممکن است به جاي توليد گندم، با فرسايش 100 تن خاك در هكتار Shahoei) و همكاران، 1997) از ديمزارهاي متروكه روبرو شويم؟ و آنگاه آشکار است که با جابجايي سالانه­ی 5 ميلياردتن از اين ماده­ی حياتي (دفتر امور زيربنايي، 1380)، در از دست‌دادن خاك و فرسايش رتبه­ی نخست را در منطقه (شريفي، 1379) و جايگاه دوّم را در جهان كسب ‌كنيم(كرمي، 1379)!

اين شكست­ها، ندانم‌كاري­ها و ناكارآمدي­ها چه واقعيتي را عريان مي‌سازد؟! اين آزمون و خطاهاي گران‌قيمت، چگونه بر اقتصاد كشور تحميل شده است؟ چرا از پيش‌بيني پيامدهاي طرح­هاي اجرايي خود عاجزيم؟ چگونه به خود اجازه مي‌دهيم در حوزه‌اي كه هنوز پژوهش درخوري در آن به انجام نرسيده است، درستي فرضيات خويش را با آزمون­هايي چنين خسارت‌بار، محك زنيم؟ چرا در هيچ جای ديگر جهان مانند ايران، جريان­های بيابان­زايي از چنين شدّت شتابناکی برخوردار نیستند[17]؟ و سرانجام آنكه چرا در بخشي (بخش کشاورزی) كه متجاوز از هفت ميليارد ساعت، يعني بيش از 25 درصد از ثروت ملّي مولّد كشور در سال را جذب خود مي‌كند (عظيمي، 1381)، بايد شرايط به نحوي باشد كه اين ثروت ملّي، حتّي نتواند همپاي سهم خويش از توان مولّد كشور، به توليد ناخالص داخلي بيافزايد؟ كافي است بدانيم در سال 1368، بيش از 56 درصد از اعتبارات پژوهشي كشور، جذب سازمان تحقيقات و آموزش كشاورزي، يعني معتبرترين نهاد متولّي تحقيق در اين حوزه شده است؛ ليكن بركامه­ی افزايش جمعيت، محدود‌بودن منابع، كاهش ضريب امنيت غذايي و آشكار‌شدن كاستي­هاي فراوان موجود در اين بخش، سهم مزبور در سال 1380 به رقم نازل 29 درصد كاهش يافت (قره‌ياضي، 1380). تأسف‌بارتر آنكه حتّي در سال هشتاد و يك و به رغمِ افزايش 76 درصدي ميانگين اعتبارات پژوهشي كشور، سهم افزايش اعتبارات سازمان تات، از 7/16 درصد فراتر نرفت.[18] معلوم است كه چنين رخدادي، چنان بازخوردي را نيز مي‌طلبد!

آيا عملکرد ما، نبايد بار ديگر اذهان را به سوی سخن زنهاردهنده­ی سارا پاراکين سوق دهد که با تلخی گفته بود:

«سستي ما، سكون ما و عدم جسارت ما مي‌تواند به اين معنا باشد كه در نهايت ما تنها گونه‌اي خواهيم بود كه نابودي خودمان را مو به مو تحت نظارت داشته‌ايم. و گورِ ما چه سنگ‌نبشتة وهن‌آميزي خواهد داشت: آنان آنچه را فرا مي‌رسيد، مي‌ديدند، امّا چندان خرد نداشتند كه راه را بر آن ببندند.»

 

6- فرجام سخن:

بوم­سازگانِ مرتعي ايران به رغم برخورداري از وسعتي قابل توجه (بيش از 90 ميليون هكتار) و ممتاز­بودن در ميان ديگر بوم­سازگان­هاي كشور، عملاً از كارايي مطلوبي برخوردار نبوده و توان توليد آن در كمينه قرار دارد. متأثر شدن كشور از زيست­اقليمي عموماً خشك به همراه چراي مفرط دام كه شمارِ آنها به بيش از 3 برابر ظرفيت مراتع مي­رسد، از جملة مهمترين دلايل اين ناكارآمدي محسوب مي­شود. بنابراين از آنجا كه احياءِ مراتع در اين عرصه­ها فرآيندي دشوار و پرهزينه خواهد بود، يگانه رهيافت، تأكيد بر شناخت و بكارگيري روش­هاي سازگارِ اعمال مديريت مرتع با در نظر گرفتن مؤلفه­هاي بوم­شناختي حاكم بر زيست­بومِ ايران است. به ديگر سخن، بر اين گمانيم که آيا هدف­گزينی و انتظاری که ما از بخش مرتع داشته­ايم، اهداف بخردانه و انتظاراتی سزاوارانه بوده است؟ يا صرفاً بر اساس نيازهای اجتماعی زيست­بوم و بدون لحاظ توانمندی­های بوم­شناختی آن، اقدام به برنامه­ريزی  و تعيين ملاحظات کلان راهبردی خويش در طول برنامه­های ميان مدّت 5 ساله­ی کشور کرده­ايم؟

راست آن است که با بررسي چالش­ها و جهت‌گيري­هاي اهداف بخش كشاورزي و منابع‌طبيعي در قوانين برنامه‌هاي اوّل، دوّم و سوّم توسعه­ی اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، آشکار می­شود که متأسفانه يك نگاه جامع بر چالش­هاي مندرج در برنامه­ی توسعه بخش كشاورزي (در طول سه دوره­ی 5 ساله­ی گذشته) حاكم نبوده است. از اين رو، به رغم اجراي طرح­ها و وضع قوانين متعدد براي رفع چالش­هاي بخش كشاورزي، آنها كماكان به قوت خود باقي مانده و حتا در مواردي به مرز بحراني رسيده‌اند. از اين رو، سزاوارتر آن است که نخبگان و دولتمردان برنامه­ساز کشور، پيش از تدوين هر برنامه­ی کلان ميان مدّت و دراز مدّتی، نخست انتظارات خويش را از بخش كشاورزي و به ويژه مراتع، با توجه به استعدادهاي آن به گونه­ای شفاف اعلام دارند.

آشکار شدن اين مسأله، بخصوص از آنجا اهميت بيشتری می­يابد که بدانيم خطيرترين وظيفه­ای که قانون بر عهده­ی وزارت جهاد کشاورزی قرار داده است، همانا حفظ، احيا، توسعه و بهره‎برداري از مـنابع طـبيعي و بـرقراري تـعادل بوم­شناختی و پايدار در عرصه‎هاي آب، خاك، جنگل و مرتع كشور است؛ اهدافی که جايگاه اين وزارتخانه را در جلوگيري از پديده­ی بيابان‎زايي و كاهش اثرهاي خشكسالي‎ ممتاز و برجسته کرده است.

در حقيقت از جمله مهمترين کارکردهای مراتع که کمتر مورد عنايت قرار می­گيرند، بايد به خدمات غيرقابل تبادل آن، نظير حفاظت آب و خاك، جلوگيري از بروز سيل، ذخيره­سازي آبهـاي زيـرزمـيني، تنوع زيستي، توليد اكسيژن، ترسيب كربن، نقش تفرجگاهي و شكار، ايجاد محيط زيست مناسب، حفظ و بقاي ژنتيكي، حفاظت گونه‎هاي نادر گياهي و جانوري و اشاره كرد.

کلام آخر آنکه قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، مي­تواند حتّي غمناك­تر از بودن در سياهه­ی سرزمين­هاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي مي­توان براي برون­رفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشت­ناپذير باشند كه گستره­هاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند. يادمان باشد: يك كشور تنها در اثر نفوذ دشمن به حوزه‌هاي فيزيكي، سياسي يا فرهنگي‌اش در معرض انحطاط قرار نمي‌گيرد، كشوري كه نتواند از ميراث­هاي طبيعي و موجودات زنده­ی گياهي و جانوري خويش به درستي حراست كند و توجه به ملاحظات زيست‌محيطي‌ در رديف واپسين اولويت­هاي راهبردي‌اش جاي بگيرد؛ نمونه­ی آشكاري از فرهنگ و تمدّني رو به زوال را نمايش مي‌دهد؛ تمدّني كه ديگر حتا كسي تمايلي به فتح آن هم نخواهد داشت.

 

- گرفتگاهان:

1-        آسافو- آجايی، جان. 2001: اقتصاد محيط­زيست برای غير اقتصاد­دانان (برگردان سياوش دهقانيان و ذکريا فرج­زاده، 1381). مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، شمارة 321، 335 صفحه.

2-        اتان، لوك. 1956: سنت اگزوپري؛ مرد انديشه و عمل (برگردان ناصر موفقيان، 1374). تهران. شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 265 صفحه.

3-        پانايوتو، تئودور. 1999: ابزارهای تحوّل؛ برای فراهم­کردن موجبات توسعة پايدار (برگردان سيّد امير ايافت، 1382). تهران. انتشارات سازمان حفاظت محيط­زيست، 278 صفحه.

4-                تيزدل، کِلم. 2001: پيش­گفتار از کتاب اقتصاد محيط­زيست. مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 2 صفحه.

5-                خليليان، صادق. 1378: اقتصاد منابع طبيعي. تهران. انتشارات مؤسسة تحقيقات جنگل­ها و مراتع به شمارة 222- 1378، 127 صفحه.

6-        خليليان، صادق و اسماعيل شمس‌الديني. 1380: بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي تجديد‌شونده (جنگل و مرتع) در برنامة اول و دوم توسعه. تهران. فصلنامة پژوهش و سازندگي، ش 52، ص‌ص 21-19.

7-        شريف، مصطفي. 1381: ميزان دستيابي به اهداف كمي بخش كشاورزي در برنامه‌هاي اول و دوم توسعه؛ در مجموعه مقالات همايش چالشها و چشم‌اندازهاي توسعة ايران. تهران. مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه‌ريزي، 18 صفحه،  به نقل از: http://www.elixiran.com/persian/HAMAYESH/reports%20&%20articles/maghalat1.htm

8-         شريفي، فرود. 1379: پيش‌گفتار در مجموعة مقالات دوّمين همايش ملي فرسايش و رسوب، خرم‌آباد. تهران. مركز انتشارات كميسيون ملي يونسكو در ايران.

9-        عاقلي، لطفعلي و حسين صادقي. 1380: روند تخريب زيست‌محيطي در ايران - كاربرد منطق فازي. تهران. فصلنامة اقتصاد كشاورزي و توسعه، ش 36، ص‌ص 174-151.

10-      فتحيان‌پور، مژگان.1381: نگاهي به چند و چون تحقيق و توسعه در صنايع ايران. تهران. ماهنامة تدبير، سال سيزدهم، ش 122، برگرفته از تارنماي مجله به نشاني:

http://www.imi-ir.org/tadbir/tadbir-122/reports-122/1.asp

11-      فطرس، محمّد‌حسن. 1377: نگاهی به نظرية ارزش در اقتصاد و بررسی ارزشگذاری در ارزيابيهای زيست­محيطی. تهران. فصلنامة اقتصاد كشاورزي و توسعه، ش 23، ص‌ص 88-75.

12-           قره‌ياضي، بهزاد. 1380: سخنراني در همايش بزرگ كارشناسان تات. كرج، تالار اجتماعات مؤسسة اصلاح نهال و بذر، مورخ 16/11/1380.

13-      كولا، ارهان. 1996: اقتصاد منابع‌طبيعي، محيط‌زيست و سياستگذاري­ها (برگردان سياوش دهقانيان و فرخ‌دين خزايي: 1380). مشهد. انتشارات دانشگاه فردوسي، ش 314، 463 صفحه.

14-            ميرزاده، حميد و شمس‌الدّين حسيني. 1378: آمار سخن مي‌گويد. تهران، انتشارات كاوش، 131 صفحه.

15-            Barbier, Edward B. 2003: The Role of Natural Resources in Economic Development; Resource and Environmental Scarcity Issues.  Australian Economic Papers 42(2):253-272.

16-            Shahoei, S., M.H. Banaei & H. Rafahi. 1997: Assessment The Different Features of Soil Erosion and Sediment Delivery Ratio on an Agricultural Watershed in Northern Part of IRAN, in Annymous. International Symposium on: Emerging Trens in Hydrology. INDIA. Department of Hydrology University of Rookee, 9p.

 

  



[1] دژ، ص 152 (به نقل از اتان، 1956).

[2] با عنوان: مديريت خشکسالی در مراتع (با همکاری حسين آذرنيوند).

[3] با عنوان: نگاه کلان بر مديريت مراتع در مناطق خشک.

[4] با عنوان: زمان و ميزان بهره­برداری در مراتع مناطق بيابانی با توجه به رژيم بارندگی.

[5] با عنوان: مديريت مرتع در مناطق خشک؛ طرح مسأله.

[6] با عنوان: مديريت مراتع مناطق خشک؛ فرصت­ها و چالش­ها.

[7] criterion, bench mark, standard, measure, gauge, yardstick, scale, norm, touchstone, module, factor

[8] Indicators, Index, expressive, distinctive, parameter, reflection, representative, element

[9] Multy disciplinary

[10] Gross Domestic Productivity

[11] Grossnet productivity

[12] اين در حالي است كه اعتبارات عمراني اين بخش از 20 ميليارد ريال در ابتداي برنامه­ی اوّل به بيش از 90 ميليارد ريال در سال پاياني افزايش يافت (شريف، 1381).

[13] Kapp

1 برگرفته از مقاله­ی «ضرورت برنامه‌ريزي توسعه با احتساب هزينه‌هاي زيست‌محيطي»، ارايه شده در همايش چالش­ها و چشم‌اندازهاي توسعه­ی ايران. تهران. مؤسسه عالي آموزش و پژوهش مديريت و برنامه‌ريزي، کد بازخوانی: 11303،  به نقل از: http://www.4thdvplan.elixiran.com/articles%20-reports.htm

[15] برگرفته از متن نامه­ی وزراي جهاد كشاورزي، علوم، تحقيقات و فناوري، صنايع و معادن و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي به رئيس‌جمهور در نخستين روز از آذرماه سال 1381 (همشهري، 2/9/1381، ش 2907).

[16] تازه­ترين گزارش­هاي آماري مربوط به سهم ايران در توليد جهاني علم بيانگر آن است که سهم ما در توليد علم در زمينه­ی علوم پايه با 300 درصد رشد،‌ از 05/0 درصد توليد بين‌المللي در سال 1360 به 2/0 در سال 1380 ارتقاء يافته است (منصوري، 1381). به رغم چنين رشد غرورآفريني مشخص نيست كه چرا در دو سال نخست دهه­ی هشتاد، پيوسته به سهم تحقيقات در بودجه­ی كشور جفا شده و از درصد آن كاسته شده است!

[17] گزارش سال 2002 گروه کشاورزی سرویس حفاظت از منابع طبيعی ايالات متحده­ آمريکا.

[18] بهزاد قره‌ياضي، همشهري، ش 2799، ص 11، مورخ 12/5/81).

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 7

مطابق برآورد دانشمندان، اگر مي‌خواهيم شتاب بيابا‌ن‌زايي را مهار كرده، توان توليد سرزمين­ها را افزايش داده و امنيت غذايي شهروندان زميني را ارتقاء بخشيم؛ بايد تا 20 سال آينده، بين 10 تا 22 ميليارد دلار در سال هزينه كنيم (Miller ،1997). البته اين رقم به مراتب كمتر از حدود 42 ميليارد دلار خسارت ناشي از از اُفت توليد محصولات كشاورزي ناشي از بيابان‌زايي است (Glubev، 1999). با اين وجود، متأسفانه آمارها دلالت بر آن دارد كه دولت­ها آنقدر كه ظاهراً نشان مي­دهند، در عمل از برنامه­هاي مهار بيابان‌زايي حمايت نمي‌كنند. در واقع بودجه‌اي كه سالانه به اين امر اختصاص داده مي‌شود، كمتر از يك ميليارد دلار است (Miller ،1999) كه هيچ تناسبي با نياز واقعي امروز جهان ندارد، هرچند كه نبايد زياد هم نااميد بود! چرا كه حدود ده سال پيش، وضع به مراتب بدتر بود و بودجه‌هاي تخصيصي، حتي به يک صدم  هزينة مورد نياز هم نمي‌رسيد (خراساني،1371).

امّا آيا حقيقتاً تأمين بودجة 10 ميليارد دلاري، آنقدر براي جامعة جهاني كمرشكن است كه به زحمت بتواند تنها يک دهم آن را مهيا كند؛ آن هم هنگامي كه بدانيم، هزينة مصرف جهانيان از مرز 24 هزار ميليارد دلار در سال گذشته است[1] (رسول‌اف، 1377 به نقل از UNDP، 1998)؟! يعني واقعاً اختصاص 04/0 درصد از مبلغ فوق، چنين دشوار است؟

وقتي اروپاييان سالي 50 ميليارد دلار (يعنی دقيقاً به اندازة مجموع کمک­هايي که سالانه توسط ممالک ثروتمند شمال  با کلی دردسر و شرط و شروط در اختيار کشورهای جنوب قرار می­گيرد[2]) به آتش سيگار دود مي‌كنند؛ وقتي آمريكايي‌ها سالي 31 ميليارد دلار پول آبجو مي‌دهند (در حالي كه هزينة جلوگيري از سوء تغذية كودكان جهان در طول يك دهه مطابق برآورد يونيسف تنها 25 ميليارد دلار است[3]وقتي ژاپني‌ها سالي 35 ميليارد دلار را در عشرتکده­ها خرج می­کنند (کرمی، 1381) و 35 ميليارد دلار ديگر را به سفارش آگهي‌های تجارتي اختصاص مي­دهند (طلوعي، 1372) و چينی­های مقتصد نيز 11 ميليارد و 200 ميليون دلار را به همين امر اختصاص می­دهند (در سال 2001)[4]؛ وقتی درآمد تارنمای ياهو از محل آگهی­های تجارتی به 1/1 ميليارد دلار در سال می­رسد[5]؛ وقتی در اثر اختلال در شبكه‌هاي پست الكترونيك Comcast، يكي از بزرگترين شركت‌هاي مخابراتي آمريكا 72 ميليارد دلار خسارت به بار می­آيد[6]؛ وقتی فقط توليد ناخالص سالانة شهر لندن از مرز 240 ميليارد دلار گذر می­کند (در سال 2001)[7]؛ وقتي ايتاليايي‌ها سالي 5/2 ميليارد دلار براي فالگيري هزينه مي‌كنند[8] و انگليسي­ها سالی 4 ميليارد دلار برای درمان چاقی[9]؛ وقتي هزينة سالانة استقرار ارتش آمريكا تنها در كوزوو و بوسني به 10 ميليارد دلار مي‌رسد (ريلي،2000)؛ وقتی تنها درآمد  هتل‌هاي سواحل دبي به غير از هتل‌هاي داخل شهر به يك ميليارد دلار در سال می­رسد[10]؛ وقتی درآمد سالانة فروشگاه­های تخصصی حيوانات در آلمان به بيش از 4 ميليارد دلار می­رسد[11]؛ وقتی درآمد ثروتمندترين شهروندان سه کشور عربستان سعودی، امارات و کويت به 800 ميليارد دلار (4 برابر هزينة لازم براي تأمين آب شرب كل افراد بشر[12])، می­رسد[13]؛ وقتي فرانسوي­ها سالي 400 ميليون فرانك خرج تبليغات غذاي سگ و گربه مي‌كنند[14]؛ وقتی استراليايي­ها سالی 7/2 ميليارد دلار برای خريد لوازم آرايشی هزينه می­کنند[15]؛ وقتی مهم­ترين تفريح 80 درصد اسپانيا­يي­ها جابجايي ميليارد­ها دلار در پاي ميز قمار است[16]؛ وقتی هزينة خريد ادوکلن در کشور بحران­زدة روسيه به 60 ميليون دلار در سال 2001 می­رسد[17]؛ وقتي باندهاي اصلي مواد مخدر در اروپا و آمريكا از درآمد ناچيز 10 ميليارد دلاري خويش در ماه مي‌نالند![18] وقتي در ايران سالي 36 هزار ميليارد ريال (بيش از 327 برابر اعتبار تخصيص يافته در طول برنامه­هاي اوّل و دوّم توسعه براي مهار بيابان‌زايي![19]) در آتش مواد مخدر مي‌سوزد[20] و سرانجام، وقتی 60 درصد از هزينه‌هاي رديف­های جاري بودجه در سال، صرف دكوراسيون و ساخت بناهاي لوكس در ادارات دولتی مي‌شود[21]؛ نبايد در تأمين چنين مبلغي براي مهار بيابان‌زايي ناتوان باشيم! به طور مثال، در حالی که برنامة محيط زيست سازمان ملل (UNEP) براي حفظ بودجة سالانه 100 ميليون دلاري خود به دست و پا افتاده است، هزينة نظامي جهان به بيش از 2 ميليارد دلار در روز بالغ شده است. در همان حال، كمك‌هاي خارجي به جهان در حال توسعه از 69 ميليارد دلار در سال 1992 به 53 ميليارد دلار در سال 2000 كاهش و بدهي كشورهاي در حال توسعه پس از كنفرانس ريو، 34 درصد افزايش يافت[22]. در همین حال سازمان­های زيست­محيطی هشدار می­دهند که برای نگهداریِ نواحی حفاظت شدة فعلی، يعنی يگانه ذخاير ژنتيکی و ميراث مشترک حيات با کسری بودجة 5/2 ميليارد دلاری مواجه هستند[23]. آيا به راستی اين ناتواني­ها، خود شواهدي گويا بر عمق مناسبات نابخردانه و آزمندانة حاكم بر جهان امروز و عدم تقدّم ملاحظات زيست­محيطی و فرا­ رشته­ای بر مصلحت­های بخشی و صرفاً اقتصادی نيست؟



[1] در سال 2000، حجم پول در گردش در سراسر جهان به حدود 100 برابر سال 1985 رسيده بود (همشهري، ش 2634 مورخ 8/11/1380، ص 6).

[2] لومبرگ، 2002. جالب است که سالانه به همين مقدار شاهد انتقال سرمايه­های ناچيز کشورهای جنوب به شمال هستيم (پرانک و الحق، 1991)!

[3] خالدی، 1380.

[4] همشهري، ش 2676، ص 4(23/12/80)

[5] همشهري تهران، ش 95، ص 12 (20/11/80).

[6] آزاد، ش 57 مورخ 2/12/80، ص 10.

[7] همشهري اقتصادي، ش 2725، ص 9(28/2/81).

[8] حيات نو، ش 177، ص 8.

[9] لوپوان، 19 آوريل 2002، ش 61، ص 56.

[10] همشهري، ش 2744، ص 18، 19/3/81

[11] همشهری، ش 2818، مورخ 1/6/1381، ص 5.

[12] لومبرگ، 2002

[13] همشهري، ش 2810، ص 4 (24/5/81).

[14] ايران، ش 1584، ص9).

[15] همشهری، ش 2316، مورخ 25/10/1379، ص 12.

[16] حيات نو، ش 508، ص 1، (12/11/80)

[17] همشهري، ديپلماتيك، ش 2648 (23/11/80)، ص 16

[18] ميرمحمّد صادقي، سخنگوي وقت قوة قضاييه بخش خبري ساعت 21 سيما مورخ 23/10/1379.

[19] اعتبار مالي برنامه هاي مهار بيابان زايي كشور در مقطع ده سالة مزبور، 110 ميليارد ريال بود(ايران، ش 1713، ص 5).

[20] ايران، ش 1703، ص 1 و دوران امروز، ش 43، ص 4.

[21]  حجت­الاسلام مجيد انصاري، رئيس كميسيون برنامه و بودجة مجلس (آزاد، ش 57 مورخ 2/12/80، ص 1).

[22] همشهري، ش 2631، ص 9 (5/11/80).

[23] اين تخمين توسط "مرکز بين المللی حفاظت از محيط زيست برای علوم کاربردی تنوّع زيستی" مستقر در آمريکا، دانشگاه کمبريج بريتانيا و مؤسسه بين­المللی حيات پرندگان که متشکل از گروه­های طرفدار محيط­زيست است و در بيش از 100 کشور فعاليت می­کند در جريان کنگره پارک های جهانی در دوربن، آفريقای جنوبی منتشر شد (کربی، 2003).

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 6

چرا در برخي كشورهاي جنوب، بايد شمار معلمان، يک ششم  تعداد سربازان باشد؟ يعني آموزش اسلحه مهمتر از تعليم دانايي است؟! و يا چرا بايد تعداد سربازان 27 برابر شمار پزشكان باشد؟ در حالي كه در كشورهاي شمال اين نسبت، از يك تا 4 برابر تجاوز نمي‌كند (پرزدكوئيار، 1996 و الحق،2000). شما بگوييد: عاقبت جهاني كه براي گرفتن جان ساكنانش هزينه­ی بيشتري متحمل مي‌شود تا تربيت نيروهاي حافظ جان، چه خواهد بود؟! عاقبت جهاني كه مردمانش براي نواختن طبل جنگ، لحظه‌اي را از دست نمي‌دهند، امّا در دميدن شيپور صلح، نفس كم مي‌آورند، چه خواهد بود؛ مردمانی که به قول کوفی عنان:

مهارت عجيبی در ساخت طاق نصرت­هاي جنگ از خود نشان می­دهند، ولی در برپايي معبدهاي صلح، بسيار ناشيانه عمل می­کنند[1].

چرا بايد قدرت کشندگی سلاح­های انسان­ساخت در طول يکصد سال اخير يک ميليون برابر افزايش يابد، امّا قدرت مهار بيماري­ها تنها 100 برابر اضافه شود (کارتر و راثنی ، 2000)؟ به راستي فرجام تمدّني كه در به اصطلاح مهد آن (فرانسه)، فروش محصولات غذايي حيوانات خانگي، دو برابر فروش مواد غذايي براي نوزادان است، چگونه رقم خواهد خورد[2]؟!‌ آيا سزاوار است در دنيايي كه ميانگين سرانه­ی توليد زباله­ی برخي از شهروندان شمالي‌اش (آمريكا) در سال به 125 تن مي‌رسد (هانت، 1999)، بيش از 5/1 ميليارد انسان در فقر مطلق بسر برده و اصولاً‌ چيزي براي خوردن نداشته باشند كه بخواهند زباله‌اي توليد كنند و در عوض در آمريکا سالانه متجاوز از سيصدهزار نفر به دليل بيماری­های ناشی از پرخوری بميرند[3]؟ آيا شايسته است، هنگامي كه هوشمندي نوع بشر در پي ابداع بعد سوّم رايانه‌ها و فراخواني اصوات از گذشته‌هاست؛ به موازات چنين گشايش­ها و دستاوردهايي، در حوزه­ی دانش و افزايش توانايي­هاي آدمي در مواجهه با چالش­هاي پيش‌رو، خسارات حاصل از بلاياي طبيعي، در طول 30 سال گذشته، از جنبه­ی ارزش مادي، 1/4 برابر؛ از جنبه­ی شمار نفوس آسيب‌ديده، 6/3 برابر و از جنبه­ی تلفات انساني، 3/2 برابر فزوني يابد[4] (Murc و همکاران، 1997)؟ چگونه است که از دوران فرا نوگرايي (پست­مدرنيسم) و حتّی مابعد فرانوگرايي سخن به ميان می­آيد و ادعا می­شود که به پايان پاره­ای از شاخه­های علم نزديک شده­ايم (بازلو، 1989)؛ با اين وجود، 40 سال پيش به طور متوسط فقرا 20 برابر فقيرتر از اغنيا بودند، امّا اينك 45 برابر فقير­تر هستند (کرمی، 1381)؟! چگونه است که برای ساختن بمب اتم در سال 1945، حاضر بوديم 2 ميليارد دلار را هزينه کنيم، چهار سال وقت را اختصاص دهيم و ده هزار دانشمند را بکار گماريم (مکی­آبادی، 1380)؛ امّا برای ريشه­کنی دو بيماری بسيار کهنِ مالاريا و سل که در هزارة سوّم کماکان سالانه جان 7/2 ميليون انسان بيگناه را می­گيرند، هنوز دم از کمبود امکانات و اطلاعات می­زنيم[5]؟! و نمی­دانيم چرا در عصر نوآوري­های خيره­کننده­ی علمی و استيلای فناوری نانو و شتابگر خطی و اوج رفاه اجتماعی، بايد از هر سه ازدواجِ رخداده در سال 1999 در آمريکا، 2 مورد به طلاق بيانجامد (Grace و Baucum، 2002)؟   



[1] سخنراني كوفي‌عنان در مراسم اهداي جايزة صلح نوبل سال 2001.

[2] ايران، ش 1584، ص 9.

[3] دکتر ديويد ساچر، رئيس انجمن جراحان آمريکا (همشهری، ش 2647، مورخ 21/11/1380، ص 19 به نقل از CNN).

[4] حيات نو، ش 177، ص 8..

[5] همشهری، ش 3033 مورخ 6/2/1382، ص 5.

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 5

در واقع، نابخردي نظام حاكم بر جهان چنان آشكار است كه هفت سال پيش، دبيركل وقت يونسكو را چنين به فغان واداشت: «اگر صدها ميليارد دلاري را كه صرف خريد و فروش جنگ‌افزارها يا مواد مخدر مي‌شود، با بودجة اختصاص يافته به آموزش و پرورش كشورها مقايسه كنيم، به چه بي‌تناسبي شرم‌آوري مي‌رسيم (مايور، 1998)!»

راستي، آيا مولانا، پيشترها از عواقب چنين علمي، هشدار نداده بود؟!

 

علم چون بر دل زند، ياري شود             علم چون بر تن زند، باري شود

     علم­هاي اهل دل، حمالشان                 علم­هاي اهل تن، احمالشان

 

 

آيا جز اين است كه كليد علم، امروز در دست ((اهل تن)) است؟!

 

2- چرا هزينة پيشگيری برايمان گران می­نمايد؟

گزارش توسعة انساني سازمان ملل در سال 1994، نشان مي‌دهد كه متأسفانه بسياري از كشورهاي جنوب، نظير تانزانيا، عراق، امارات متحدة عربي، عربستان سعودي، سوريه، قطر، اردن، عمان، قبرس و پاكستان با اينكه همگي در مناطق مستعد بيابان‌زايي واقع شده و عواقب آن را به خوبي لمس مي‌كنند، ليكن بين 151 تا 1000 درصد بودجة آموزشي و بهداشتي خويش را براي ارتش‌هايشان هزينه كرده‌اند (پرزدكوئيار، 1996). بديهي است، اگر در اين مقايسه به جاي بودجة آموزش و بهداست، بودجة برنامه‌ي زيست‌محيطي و مهار بيابان‌زايي منظور مي‌شد، آنگاه تفاوت بدست‌آمده، بسيار فاحش‌تر مي‌نمود. اين در حالي است كه اغلب كشورهاي موصوف، در رده‌بندي شاخصهاي توسعة انساني، رتبه‌هاي بسيار پاييني را به خود اختصاص داده‌اند. جالب آنكه تنها كشوري كه در آن از فقر خبري نيست، تنها كشوري نيز هست كه بودجة هزينه‌هاي نظامي‌اش صفر است. كاستاريكا، نام آن كشور است (پرزدكوئيار، 1996).



[1]  با پير بلخ، ص 208، نشر گفتار.