نقدی بر قانون جامع حفاظت و ...

 

 

 تأملاتي دهگانه بر ويرايش سوّم از «قانون جامع حفاظت، احياء و توسعه­ي جنگل­ها، مراتع و آبخيزداري كشور»

 

اخيراً قانون جامع حفاظت، احياء و توسعه­ي جنگل­ها، مراتع و آبخيزداري كشور؛ يعني قانوني كه قرار است چارچوب وظايف مهمترين نهاد حافظ منابع طبيعي ايران را مشخص كند، از ويرايش سوّم نيز گذر كرده و مي­رود كه به تصويب نهايي برسد. از اين رو و به دليل اهميت موضوع، اين پست به پاره­اي از مهترين دريافت­هاي مترتب بر اين قانون اختصاص داده شده است:

1-         در فصل اوّل (تعاريف)، بند 41: به نظر مي­رسد درتعريف بيابان سزاوارتر آن است كه به مؤلفه­ي تبخير هم توجه شود. به سخني ديگر، ممكن است در جايي كه 200 ميلي متر بارندگي سالانه هم داشته باشد، به دليل وجود تبخير 4 هزار ميليمتري، شرايط بياباني حاكم باشد و بالعكس در سرزمين ديگري با بارندگي كمتر از 150 ميليمتر، به دليل ميزان كم تبخير سالانه­ي آن (كمتر از 2 هزار ميليمتر) شرايط رويشي مناسبي حكم­فرما باشد. بنابراين، پيشنهاد مي­شود كه تعريف بيابان بدين شكل اصلاح شود: «به سرزمين­هاي داراي اقاليم فراخشك و خشك كه نسبت ميانگين بارندگي به متوسط تبخير و تعرق سالانه­ي آنها كمتر از 2/0 بوده و درصد پوشش گياهي چند ساله­ي آن نيز كمتر از 10 درصد باشد.»

2-         در فصل اوّل (تعاريف)، بند 42: شايسته­تر اين است كه قيد اقليمي را از مناطق تحت اثر بيابان­زايي حذف كنيم. راست آن است كه بيابان­زايي مي­تواند هر سرزميني را كه استعداد سكونتگاهي داشته باشد، فارغ از نوع اقليم، ارتفاع، عرض و طول جغرافيايي و نيز دوري و نزديكي از دريا متأثر سازد.

3-          در فصل اوّل (تعاريف)، بند 43: اشاره شده است كه «به مجموعه فعاليت­هاي هدفمند جهت شناخت، كنترل يا كاهش شاخص­ها و معيار­هاي تخريب سرزمين ... مقابله با بيابان­زايي گويند.» مثلاً يكي از شاخص­ها، ميزان مشاركت مردم در اجراي طرح­هاي منابع طبيعي است، كه مطابق اين تعريف هر چه كمتر شود، در مقابله با بيابان­زايي به توفيق بيشتري دست يافته­ايم! يا يكي ديگر از شاخص­ها كيفيت و كميت منابع آبي و عمق سفره­هاي آب زيرزميني است كه اتفاقاً هر چه بيشتر شود، مطلوب­تر است و به اهداف مهار بيابان­زايي بهتر كمك مي­كند. بنابراين، پيشنهاد مي­شود كه جمله­ي مزبور بدين شكل اصلاح شود: «به مجموعه فعاليت­هاي هدفمند براي شناخت، كنترل يا مهار فرآيندهاي كاهنده­ي كارايي سرزمين ... مقابله با بيابان­زايي گويند.»

4-         در فصل اوّل (تعاريف)، بند 45: ممكن است مناطق تحت تأثير فرسايش بادي منحصر به زيست­بوم­هاي بياباني نشود، مثلاً منطقه­ي بورالان آذربايجان غربي و يا بخش­هايي از خوزستان چنين وضعيتي دارند.

5-         در فصل اوّل (تعاريف)، بند 46: اولاً ممكن است آبي وجود نداشته باشد تا روانابي پديد آيد و در ثاني مطابق اين تعريف تمامي زير حوضه­هاي كوهستاني البرز و زاگرس از شمول آن خارج مي­شوند؛ چرا كه نقطه­ي خروجي آنها مشخصاً مي­تواند يك آب­انباشت نباشد. بنابراين، پيشنهاد مي­شود تعريف زير جايگزين شود: « حوضه­ي آبخيز، ­عرصه­اي است كه به صورت بالقوّه استعداد هدايت آب را به يك نقطه داشته باشد.» در ضمن شايسته­تر آن است كه حوزه به صورت حوضه نوشته شود تا اولاً با مفاهيمي چون حوزه­ي علميه­ي قم، حوزه­ي رفاه اجتماعي و ... مخلوط نگردد و در ثاني، مفهوم آبگير را در خود داشته باشد.

6-                       بندهاي 81 تا 83 از فصل اوّل فاقد تعريف هستند.

7-         در ماده­ي 2 از فصل دوّم، آنجا كه به مصداق­هاي عرصه و اعياني منابع طبيعي اشاره شده است، به نظر مي­رسد كه تالاب­ها از قلم افتاده باشد.

8-          در ماده 13 از همين فصل، آمده است كه: « ... اجراي طرح­هاي عمراني تنها در صورتي امكان­پذير است كه ارزش اقتصادي اجراي طرح­هاي مذكور با توجه به تراز اقتصادي طرح نسبت به ميزان خسارت وارده به منابع طبيعي بيشتر باشد ...» نكته­ي مهم اين است كه نظام اقتصادي ما در حال حاضر از توان برآورد واقعي خدمات غيرقابل تبادل منابع طبيعي كشور عاجز بوده و عملاً ارزش آنها را در محاسبات اقتصادي خويش وارد نمي­كند. در حقيقت تا هنگامي كه حسابداري سبز جايگاه خويش را در اقتصاد بازاري و به شدّت سنتي ما نيابد، اين ماده نمي­تواند كارايي حقيقي خود را بيابد. از اين رو، مؤكداً تقاضا مي­شود كه در متن اين قانون و به عنوان يكي از اصلي­ترين وظايف سازمان جنگل­ها، مراتع و آبخيزداري كشور گنجانده شود كه «كمك به تغيير رويكردهاي اقتصادي از نظام كلاسيك به اقتصاد بوم­شناختي و پيگيري جدي آن، در شمار مهمترين راهبردهاي بنياني اين سازمان قرار دارد.»   

9-                       به نظر مي­رسد ميزان جريمه­ي در نظر گرفته شده در ماده­ي 34 (فصل ششم) بسيار ناچيز باشد.

10-        با توجه به حوزه­ي مشترك كاري سازمان جنگل­ها، مراتع و آبخيزداري كشور با سازمان حفاظت محيط زيست، آن گونه كه سزاوار مي­نمايد، در اين قانون از راهكارهاي همكاري­هاي دوجانبه سخن نرفته و حتا در مواردي مجادله خيز به نظر مي­رسد.

 

 

گزارشی خبری، تحلیلی از کسب یک افتخار ملی

 

اعطاي جايزه بزرگ رودخانه دست بشر به دكتر آهنگ كوثر

 

                                               كاريكاتور دكتر كوثر به قلم فرزندش

 

خبر كوتاه بود! استاد فرزانه، معلم، دوست و همكار من۱ – دكتر سيد آهنگ كوثر -  يكي ديگر از جوايز  معتبر علمي جهان را به ويترين افتخارات جهاني خويش افزود. اين جايزه كه با تأييد شوراي اجرايي يونسكو و به مناسبت 38 سال تحقيق پيوسته­ در زمينه­ي آبخوان­داري به ايشان اعطا شده است، شامل گواهي­نامه، مدال و 20 هزار دلار آمريكا است.

 

                           گربایگان! قبل و بعد از اجرای طرح

 

دكتر كوثر كسي است كه تمامي مدارج علمي بالاتر از ديپلم خود را در مراكز آموزش عالي ايالات متحده آمريكا گذرانده است، امّا ترجيح داد به جاي قبول پست هاي مديريتي و پايتخت­نشيني،  چند صباحي بعد از عزيمت به وطن، به ديار فارس رفته و  سالها در كانكسي فرتوت، همخوابه­ي ريگ­هاي تفتيده­ي گربايگان فسا شود! تا سرانجام، شگردي را به جهانيان بشناساند كه به راحتي مي­تواند، به مهار آب­هاي هرز و جلوگيري از وقوع سيل­هاي ويرانگر كمك كرده، با افزايش مقاومت سرزمين نسبت به تنش­هاي ناشي از خشكسالي، گامي استوار در مسير توسعه­ي پايدار بيابان­ها و ديگر سرزمين­هاي خشك زادبوم بردارد۲.

 

                                    دكتر آهنگ كوثر

 

شايان توجه آنكه آبخوان‌داري، شگردِ مناسب، بومي‌شده و كم‌هزينه‌اي است كه مي‌تواند نقمت سيلهاي خروشانِ اين مملكت را، دست‌كم در 14 ميليون هكتار از اراضي آن، به نعمت تبديل كند؛ شگردي كه مصداق بارزي از فرايند كشف و بومي‌كردن توانايي به منظور استفاده از ظرفيت­هاي تاريخي (يعني ابزاري براي تحقق توسعة واقعي) تلقي شده و مقبوليت علمي و اجرايي آن نيز، از سوي سازمان خواربار كشاورزي ملل متحد (فائو)، به عنوان راهي براي نجات 800 ميليون انسان گرسنة جهان از سوء تغذيه مورد تأييد قرار گرفته است؛ شگردي كه مي‌تواند با جذبِ تنها 700 ميليارد تومان اعتبار، بحرانِ خسارت­هاي ناشي از سيل و خشكسالي در كشور را با مهار 4 ميليارد متر مكعب هرزآب، به كمينه برساند.

 

                           گربایگان! قبل و بعد از پخش سیلاب

 

 امّا گويا متأسفانه براي ما راحت‌تر اين است كه به طور متوسط نزديك به دوبرابرِ اين مقدار، يعني بيش از 1200 ميليارد تومان در سال را، در قالب كمك­هاي بلاعوض و تسهيلات بانكي كم‌بهره به مردم آسيب‌ديده از سيل و خشكسالي بپردازيم۳ (شاهدي ديگر بر ترجيح سياستهاي درماني بر پيشگيري)!

 

                        ايران كشوري است كه بي آبي و سيل همواره او را تهديد كرده است.

 

عجيب است كه براي يافتن منابع مالي تأمين اين 700 ميلياردتومان، همواره با مشكل روبرو بوده و در صدور فرمان پرداخت آن دستمان مي‌لرزد، امّا به راحتي سالانه نزديك به دوبرابرِ آن را در تاوانِ اين‌ندانم‌كاري و محافظه‌گري نزديك‌انديشانه خرج مي‌كنيم! چرا كه در اينجا نيز همچون اغلب كشورهاي جنوب، اهداي ماهي به مراتب آسان‌تر از آموزش فنون ماهيگيري است. اين درحالي است كه فقط در طول چهار سال گذشته (80-1377)، خشكسالي بيش از 62 هزار ميليارد ريال (نزديك به 9 برابرِ هزينة مورد نياز براي آبخوانداري) به كشور خسارت زده است.

 

                     از چپ به راست: دكتر كوثر، من و مهندس پاكپرور

 

يكبار ديگر اين موفقيت بزرگ و افتخار ملّي را به ايشان، خانواده­ي محترمشان و عموم دلسوزان عرصه­هاي منابع طبيعي اين بوم و بر تبريك گفته و بهترين و صميمانه­ترين شادباش­هاي خود را به آن استاد فرزانه و به ويژه­ فرزند عزيزش، نيك آهنگ كوثر تقديم مي­دارم.

 

                       گربايگان فسا ! شش سال پس از پخش سيلاب

 

در پايان توجه شما را به فرازي از آخرين مصاحبه­ي دكتر كوثر با خبرنگار روزنامه­ي ايران جلب مي­كنم:

خبرنگار: آقاي كوثر! اجازه مي­دهيد؟

دكتر كوثر: براي چه؟ براي رفتن يا دوباره پرسيدن؟!

خبرنگار: براي گفتن يك چيز، يك راز و پرسيدن يك احساس. وقتي كه يك روز، نمي­دانم چه زماني، چه ساعتي، اما در اين اتاق ديگر باز نمي­شود، كليدي در قفلش نمي­چرخد و نفسي در هوايش نمي­پيچيد. آن وقت، نمي­دانم بامداد است يا كه شب­گير، شفق است يا كه فلق، امّا ديگر «كوثري» نيست ... او رفته و اين همه ايام تنها مانده است. من كه دلم سخت مي­گيرد.

دكتر كوثر: بايد رفت ... من هم فكر كرده­ام به مرگ، به رفتن. همه­ي اينها را مرور كرده­ام، كوه، دشت، آبخيز و سيلاب. ذرات ما بايد جهاني ديگر را بسازند.

خبرنگار: قبل از رفتن و خفتن چه خواهي گفت؟

دكتر كوثر: مي­گويم آب، بركت زمين است و ما هنوز ناشكريم ... 

 

                 ذرات ما بايد با عشق جهاني ديگر را بسازند

 



۱- هيچگاه خاطره­ي نخستين برخورد را در ايستگاه آبخوانداري گربايگان فسا در زمستان سال 1370 فراموش نمي­كنم كه چگونه آن پیر فرزانه از من خواست تا برايش مقدمه دانشنامه­ي خود را بخوانم و  در سكوتي غريب و مشتاقانه آن را تا به پايان گوش داد و سپس مرا در آغوش گرفت ...

۲- با اجراى طرح آبخوانداری در گربایگان هرساله به طور متوسط حدود ۱۰ ميليون مترمكعب سيلاب درمنطقه مهارشده و حدود ۸۰ درصد آن به سفره هاى زيرزمينى تزريق مى شود. همچنين تعداد چاههاى منطقه ۱۰ برابر شده و به ۱۳۰ حلقه رسيده است. درباره ويژگيهاى اجراى طرح آبخواندارى ايستگاه كوثر و اثرات مهم آن درمنطقه باید گفت: سطح زمينهاى آبيارى شده درمقايسه با قبل ازاجراى طرح هشت برابر شده و به يك هزار و ۱۹۸ هكتار رسيده است. خانوارهايى كه پيشتر اين منطقه را رها و به شهرها مهاجرت كرده بودند دوباره به منطقه بازگشته اند و به كشاورزى مشغول شده اند. همچنين با هر هكتار پخش سيلاب درمنطقه يك هكتار زمين كشاورزى آبيارى مى شود و با هر ۴ تا ۵ هكتار بخش سيلاب يك مورد اشتغال زايى درمنطقه ايجاد شده است.

۳ معاون هماهنگي و امور عمراني وزارت كشور اعلام كرد: در سال 1379 ميزان خسارت وارده ناشي از خشكسالي به بيش از دو هزار و هفتصد ميليارد تومان، يعني دو برابرِ مدت مشابه سال قبل رسيد (ايران، ش 1600، ص 13).

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 15

    

     - فرجام سخن:

                             چشم داري تو، به چشم خود نگر           منگر از چشم سفيد خيره‌سر

گوش داري تو، به گوش خود شنو        گوش گولان را چرا باشي گرو ؟

بي ز تقليدي نظر را پيشه كن         هم به رأي و عقل خود انديشه كن

                                                                             مولانا

فرازنای کلام آنكه اگر مي‌خواهيم انديشه­ي ((تصرف در طبيعت)) به آموزه­ي ((تعامل با طبيعت)) بدل شود، به نظر نمي‌رسد، معبري جز شنيدن بدون تعصب و بدون واسطه­ي حرف ديگران و عبور از ((بزرگراه گفتگوي تمدّن­ها))، نتواند ما را به سر منزل مقصود هدايت كند. و در اين راه، اگر قرار است انديشة  گفتگوي تمدِنها، به پنداری عملی و تأثيرگذار در تاريخ نسل امروز و آينده تبديل شده و بار ديگر دنيا، ايران را به پاس اين پيشگامي ميمون بستايد؛ علاوه بر اينكه بايد عملاً نشان دهيم كه استعداد اين پيشگامي را داريم و مي‌توانيم از آزادي در حوزه­ي انديشه، منطق در حوزه­ي گفتگو و قانون در حوزه­ي عمل[1] صيانت كنيم؛ مي‌بايست يكي از دستورات اصلي جستارهاي مطروحه در نشستهاي جهاني آن را نيز، به فراكافت اين آموزه اختصاص دهيم؛ چه اگر هم‌انديشي نخبگان فكري جامعه­ي جهاني و دولتمردان سطوح فوقاني قدرت، بتواند سرانجام به تبيين و تدوين راهبردي براي دستيابي به هماغوشي محيط­زيست و سياست و نه هماوردي آن دو با يكديگر، آنهم به مفهوم واقعي كلمه[2]، منجر شود؛ آنگاه مي توان سخنان تلخ هيگينز در ((دشمن هفتم)) را به موزه­ي عبرت تاريخ سپرد و با عشق و اميد به آينده نگريست.

در ثاني، حتّي اگر به فرض، حاصل اين تلاش­ها و نشست­ها نتواند تأثير آني مثبتي بر محيط­زيست گذاشته و از شدت تقابل­ها نكاهد، همان طور که ظاهراً اينک چنين به نظر می­آيد! هنوز بايد قدردان اين امكان بود؛ چرا كه ((گفتگوي دردها))، چشمان وجدان عمومي را خيس كرده و تپش قلب بيمارش را استمرار خواهد بخشيد. همان کاری که خاتمی می­کرد، هرگاه که ديگر اقدام قانونی سزاواری برای انجام­ دادن نمی­يافت! به قول تامارو(1994): ((اشك­هايي كه از چشم فرو نمي‌ريزند، در قلب جمع مي‌شوند و با گذشت زمان آن را فلج مي‌كنند.))

پس، شايد كمترين دستاورد ((گفتگوي تمدّن­ها))، مجالي باشد كه به انسانِ امروز مي‌دهد تا در غم نابخردي­هاي زمانه­ي خويش بگريد و خود را سبك سازد! و با اين سبکبالی شايد اين فرصت را بيابد تا با تمرکزی بيشتر و آرامشی افزون­تر به گره­گشايي از مشکلات تودرتوی خويش توفيق يابد.

با آرزوي توفيق فرزانگاني كه در اين ((گفتگو)) مي‌كوشند، نام ايران و مقام انسان را اعتلا بخشند، نوشتار خويش را با يکی از ماندگار­ترين سخنان جبران خليل جبران، انديشمند فرزانه­ي لبنانی به پايان می­برم: «آنانی که برای يک صلح ابدی می­جنگند، همچون شاعران جوانی هستند که نمی­خواهند بهار هرگز پايان گيرد. انسان بايد جنگيدن برای نيتها و رؤياهای خود را بياموزد، چون اين نيز بخشی از امانت پروردگار در اين سياره است ... در هر حال هيچ چيز نخواهد توانست جنگ برای مرگ را فرا بخواند، هر آنچه در اين زمين رخ می­دهد، جنگی برای زندگی است



[1]  اشاره به سخنان تابستان سال 1377 رئيس جمهور وقت،  با همين مضمون در جمع ايرانيان مقيم آمريكا در مقر سازمان ملل متحد.

[2]  نه مانند آنچه كه هم‌اكنون در برخي كشورهاي عموماً غربي رايج شده كه در آن: عشق به محيط زيست، بيشتر بدل به يك ژست سياسي و عاملي براي افزايش رأي است تا منشي واقعي و الزام‌آور در نزد دولتمردان.

 

محيط زيست و سياست؛ از هماوردی تا هماغوشی - 14

 

راست آن است که هنوز هم به رغم ورود به هزارة سوّم و به دوش­کشيدنِ تجربياتی گرانبها از بايدها و نبايدهای يک زندگی پايدار، سالم و بانشاط، بسياری از نخبگان بر يک نقطة ضعف آشكارِ آدمی اتفاق نظر دارند؛ نقطه ضعفی که به قول پرزدکوئيار (1996)، دبيرکل اسبق سازمان ملل متحد، می­توان آن را چنين توصيف کرد: «در حالی که مي‌دانيم چگونه مي‌توان از چرم، كفش ساخت و از نيروي آب يا باد، كارمايه گرفت و چگونه مي‌توان اعماق فضا را شكافت و از كارمايه‌هاي خطرناک و مهيبِ فلزاتي سنگين در اعماق اقيانوسها بهره برد؛ امّا هنوز نمی­دانيم که چگونه بايد خدمات اجتماعي، غذاي كافي و پاره‌اي از روابط نهادي را دقيقاً به زندگي مشترك درازمدّت، سالم، بارآور، خلاّق و رضايت‌بخش مبدل كرد.»

  خاتمي راست مي‌گويد كه در فرافكني اين چالش، چاره‌اي جز ((گفتگو)) وجود ندارد؛ زيرا به نظر مي‌رسد: در ميان پاره‌اي تمدّنها و ملل، انديشة تصرف در طبيعت، تا حد ارزشي اخلاقي و ميراثي فرهنگي رشد كرده است. حتي لستر تارو، مشاور اقتصادي بيل كلينتون به صراحت مي گويد: ((در آينده مزيت نسبي انسان‌ساخته (man-made)، جايگزين مزيت مام طبيعت (مواهب طبيعي) خواهد شد.)) او به اين هم بسنده نمي‌كند و در جاي ديگري از كتابش، دولتمردان مخاطب خويش را اندرز مي دهد كه ((داشتن منابع طبيعي، راه ثروتمندشدن نيست(تارو، 1992).)) بنابراين، لابد هزينه‌هاي حراست از منابع طبيعي هم صرفة اقتصادي نخواهند داشت!