مژدگاني براي يافتن 7200 اصله درخت كهنسال در سيوند!

     آن سوي آبي‌ها، معمولاً در توصيف شرايط گيج کننده حاکم بر حوزه سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي جامعه امروز ايران مي گويند؛ «اوضاع در اينجا به گونه يي است که هم هر رخداد محالي امکان دارد به وقوع بپيوندد و هم هر واقعه معمولي و قابل انتظاري ممکن است هرگز اتفاق نيفتد،»
    مصداق ها فراوان است و مي دانم که اغلب ما دست کم، چند مورد از آن را مي توانند به سياهه تمام نشدني ناسازه هاي جامعه معاصر ايران اضافه کنند.
    از همين رو، وقتي پریروز (۲۸ آبان ماه ۸۶) تلفن همراهم به صدا درآمد تا دبیر سرویس اجتماعی روزنامه اعتماد، نظرم را درباره اظهارات جديد مقام عالي رتبه وزارت نيرو جويا شود، فقط اندکي تعجب کردم، در صورتي که مي توانستم و کاملاً حق داشتم که از شدت حيرت، مبهوت و گيج شوم!
    ماجرا از اين قرار است که معاون وزير نيرو، آقاي زرگر فرموده اند؛ کدام هشت هزار اصله؟ مطابق گزارش اداره منابع طبيعي استان فارس، فقط 800 اصله درخت در بالادست سد سيوند وجود داشته که اغلب آنها هم در اثر سيلاب بهار امسال نابود شدند.
    مجبور شدم دوباره با دکتر پيمان يوسفي آذر، عالي ترين مقام مسوول در حوزه جنگل هاي مناطق خشک و نيمه خشک سازمان جنگل ها، مراتع و آبخيزداري کشور تماس بگيرم و اطلاعات خويش را مرور کنم. دکتر يوسفي آذر، مجدداً و با صراحت اعلام داشتند که تعداد درختان کهنسال موجود در منطقه، 8 هزار اصله بوده و اين مقدار را، حتي به صورت چشمي و در بازديدي ميداني هم مي شود برآورد کرد. بنابراين، از آنجا که مرجع رسمي شمارش گونه هاي درختي، تشکيلات ايشان در معاونت مناطق خشک و نيمه خشک سازمان جنگل ها هستند، آشکار است که جناب زرگر يا بايد رسماً حرف خود را تصحيح کنند و يا مدرکي مستدل ارائه دهند که نشان دهد در وزارت جهاد کشاورزي، يک بام و دوهوا، دست بالا را دارد. دکتر يوسفي آذر، اين را هم اضافه کردند که در کمترين زمان ممکن با آقاي مهندس خرد مديرکل منابع طبيعي استان فارس تماس گرفته تا از منبع احتمالي درج چنين خبر نادرستي اطمينان يابند.
     البته نکته يي که شايد آقاي زرگر ملاحظه کرده و اعلام نکردند، آن است که حتي اگر به جاي 8 هزار اصله درخت، 80 هزار اصله هم بود، اراده حاکم بر وزارت نيرو ايجاب مي کرد که سد زده شود و آبگيري انجام گيرد. هرچند اگر به قول خودشان، بين دو تا سه سال زمان لازم باشد تا کانال هاي آبياري پشت سد طراحي و ساخته شده و بتواند آب را به دست کشاورزان منطقه، يعني همان زحمتکشان مظلومي که منت احداث سد بر دوش ايشان افتاده است، برساند. البته شما مطمئن باشيد که دوره زماني احداث کانال ها را بايد دست کم دو تا سه برابر کرد. چه، وقتي اعتبار مورد نياز براي ساخت سد از رقم 8 ميليارد تومان - به دليل چند برابر شدن زمان ساخت آن - به 60 ميليارد تومان مي رسد، مي توان حدس زد در بخش خدمات تکميلي سد چه اتفاقي خواهد افتاد. کاش آقاي زرگر برايمان مي گفت که تاکنون چند درصد از سدهاي ساخته شده در طول 10 سال گذشته، کاملاً به بهره برداري رسيده و کانال هاي درجه يک، دو و سه آنها ساخته و مورد استفاده قرار گرفته اند؛ تا آنگاه برايتان بگويم که ماجراي کانال هاي آبياري سيوند به کجا خواهد رسيد.
     نکته ديگر، تاکيد مقام مسوول وزارت نيرو بر اين دريافت است که رابطه يي بين شروع آبگيري سد سيوند و خشک شدن بختگان و مرگ فلامينگوها وجود ندارد؛ واقعيتي که پيش تر، تکرار آن را متاسفانه از زبان عالي ترين مقام سازمان حفاظت محيط زيست کشور هم شنيده بوديم.
     اينجا چند نکته وجود دارد؛ نخست آنکه اگر واقعاً متهم شماره يک مرگ فلامينگوها، خشکسالي و کمبود طبيعي آب حوضه آبخيز کر و سيوند بوده است و مقامات مسوول مي دانسته اند که در سال آبي سپري شده چنين شوکي وجود خواهد داشت، چرا خود اذعان مي کنند که 10 ميليون متر مکعب آب را در پشت سد ذخيره کرده اند؟ آن هم در شرايط تنش شديد خشکي، بخصوص که به گفته آقاي زرگر، اصولاً زمان آبگيري سد به پايان رسيده بود و بيشتر سيلاب هاي فصلي را از دست داده بودند. چرا تا سال آبي جديد (مهرماه 86) تحمل نکردند؟ درثاني چرا کسي به وجود دو سد ديگر، يعني درودزن و ملاصدرا که در همين حوضه آبخيز احداث شده و آشکارا بر ورودي آب به بختگان و طشک اثر گذاشته و نظام آب شناختي (هيدرولوژيک منطقه) را متاثر کرده است، اشاره يي نمي کند؟، به خصوص روي سخنم با خانم دکتر جوادي و تيم مشاوران ايشان است که چرا به اين سادگي استدلال وزارت نيرو را مي پذيرند؟ وگرنه از مسوولان وزارت نيرو که نمي توان انتظار داشت بيايند و رسماً گناه خشکيدگي اغلب درياچه ها و تالاب هاي کشور را که در پايين دست سدهاي مخزني احداث شده، قرار گرفته اند، بپذيرند.

     واپسين نکته نيز برمي گردد به بازي رطوبت حاصل از ايجاد سد و تسريع رشد گلسنگ ها؛ حقيقت مسلمي که به رغم ترفندهاي رسانه يي، گمان نبرم کسي بتواند خطر حاصل از رشد آنها را بر پايداري کهن زاد بوم هاي پاسارگاد انکار کند. توجه خوانندگان گرامي اعتماد را به نتايج پژوهشي جلب مي کنم که تابستان سال 1385، به همت آقاي اميررضا پورمقدم و با هدايت همکاران عزيزم، آقايان دکتر علي اصغر معصومي و دکتر حسن روحي پور در قالب دانشنامه کارشناسي ارشد دانشکده هنر و معماري دانشگاه آزاد اسلامي به انجام رسيده است. عنوان اين پايان نامه عبارت است از؛ «بررسي تاثير گلسنگ ها روي نقوش برجسته (سنگ آهکي) تخت جمشيد».

«محتواي اين پست به صورت همزمان در روزنامه اعتماد امروز نيز انتشار يافته است

ستون گرمايش زمين در روزنامه جام جم

    چند هفته‌اي است كه به پيشنهاد دبير بخش محيط زيست روزنامه جام جم، جناب پوريا ناظمي، ستوني در صفحه‌ي 12 روزهاي چهارشنبه جام جم داير شده و مي‌كوشم با زباني ساده، توجه مخاطبين عام و سياستمداران و برنامه‌ريزان كشوري را به اهميت خطر «جهان گرمايي» جلب كنم.
    جهان‌گرمايي، رخدادي است كه بيش از 95 درصد دانشمندان IPCC بر آن مهر تأييد زده و مهمترين عامل بروز آن را، انسان معرفي كرده‌اند. به قول ناصر كرمي عزيز (در همايش نقد و بررسي فيلم يك حقيقت ناخوشايند): «بايد تابع خرد جمعي بود و به آن احترام گذاشت.» كاري كه وي نيز در روزنامه‌ي تحت سرپرستي‌اش انجام مي‌دهد و حجم عمده‌اي از مطالب بخش محيط زيست آن را به آگاهي‌بخشي در مورد خطر جهان‌گرمايي اختصاص داده و مي‌دهد، هر چند خودش هنوز در تغيير اقليم ترديد دارد.»
    به هر حال اين واقعيت كه انسان متهم شماره‌ي يك در بروز جهان‌گرمايي است، مي‌تواند يك خبر خوش هم باشد! چرا كه اگر آدمي توانسته چنين بحراني و با چنين گستره‌ي فراخي بيافريند، آنقدر قدرت و دانايي هم خواهد داشت كه به مقابله با آن برخواسته و در مهارش همت گمارد. به شرط آنكه از اراده‌ي لازم هم برخوردار شده و زمان را از دست ندهد.
    درست از چنين منظري است كه كوشيده‌ام به دولتمردان و زنان تصميم‌گير و تصميم‌ساز كشور نشان دهم: جهان‌گرمايي، مي‌تواند فرصتي براي جهان‌گرايي و صلح و همكاري فراهم آورد؛ چرا كه براي نخستين بار، بشريت را در برابر دشمني واحد قرار داده است.
    اينك ضمن جلب توجه شما به آخرين يادداشت اين ستون - که امروز منتشر شده است - با عنوان: «كشفي كه كسي را خوشحال نكرد!»، لينك قسمتهاي گذشته را نيز در انتها مي‌آورم.

كشفي كه كسي را خوشحال نكرد!

ادامه نوشته

پيام يك اسكناس فرسوده‌ي 200 توماني!

«آدم گاهي از درونِ چيزي كوچك، مي‌تواند چيزهاي بزرگي براي زندگي كشف كند، در اين مواقع هيچ نيازي به توضيح نيست، آدم فقط بايد نگاه كند.»
اونجاكي

     يكي از روزهاي مهرماه بود، درست يادم نيست چند شنبه بود و اصلاً چه فرقي مي‌كند كه كي بود و كجا بود؟! مهم اين است كه آن روز، يك اسكناس 200 توماني كهنه و مستعمل كه نمي‌دانستم چگونه بايد از شرش خلاص شوم، درسي بزرگ به من داد و از خيلي دورها مرا به همين نزديكي‌ها كشاند و يكبار ديگر يادم انداخت كه گاهي وقت‌ها بايد به آسمان نگاه كرد ... آنقدر كه احساس كردم: «او» در همين اطراف است ... در كنار من روبروي باجه‌ي بانك ملي شعبه‌ي خيايان فرصت تهران!
    ماجرا بسيار ساده  آغاز شد ...

ادامه نوشته

اعدام درختان در سرخنكلا ؛ آن هم براي پاسداشت مرده‌ها نه آسايش زنده‌ها!

    سرخنكلا يا سرخنكلاته، نام آبادبومي است متعلق به بخش بهاران شهرستان گرگان؛ يكي از صدها سكونتگاه به هم فشرده در بخش خاوري از نوار ساحلي شما ل كشور (استان گلستان) كه اينك درختانش را ريشه كن مي‌سازند! نه به خاطر زنده‌ها؛ كه در پاسداشت مرده‌ها!! چرا؟
     تصاوير ابوطالب عزيز را ببينيد ... گمان نبرم نياز به شرح اضافي‌تري داشته باشد.
     ياد شهيد باهنر افتادم كه در نخستين سال‌هاي پيروزي انقلاب (ششم شهريورماه 1360) و در مقام رييس دولت وقت در مواجهه با پاك‌تراشان حريص درختان شمال كشور گفت: « آیا وقت آن نرسیده که این مردم احساس کنند هر برگی که از این درخت می افتد، این برگ متعلق به آنهاست، متعلق به امت اسلامی است و متعلق به جمهوری اسلامی است و گوشه ای از حفظ و حراست از این منابع طبیعی است.»
    آن تفكرات كجاست؟ چرا اينك به جايي رسيده‌ايم كه رويشگاه درختان را خزانه‌اي براي توسعه‌ي آتي شهر و كشور مي‌پندارند و به هر بهانه‌اي، چه در سيوند، چه در نايبند، چه در كجور، چه در لويزان، چه در كام‌فيروز فارس و چه در سرخنكلا اين آيه‌هاي مهرباني و حيات را اعدام مي‌كنند؟!
    واي بر ما ...

ادامه نوشته

نامش ابوطالب ندري است!

      هموطني هنرمند از ديار زيبا و چشم‌نواز گلستان در كرانه‌هاي خاوري درياي خزر. نگاه تيزبين و دقيقي دارد و با رمز و راز آسيب‌شناسي طبيعت آشناست. از دريچه‌ي دوربين جادويي‌اش مي‌تواني به راحتي چشمانت را خيس ببيني و يا طرح لبخندي آرامش‌بخش را تجربه كني. ابوطالب از جنس همان هنرمندان عكاسي است كه در حوزه‌ي خبر، به ويژه محيط زيست، سخت به آن نيازمنديم تا با كمترين كارمايه و زمان مصروف شده و به آسان‌ترين، مؤثرترين و ماندگارترين شيوه‌ي ممكن، مردمان را ياد اندازد كه طبيعتي كه در آن زيست مي‌كنيم، حرمت دارد و بايد قدر اين مادر مهربان و همه‌ي زيستمندانش را بدانيم و به آساني از متجاوزان به حريمش نگذريم.
     به ديدن خانه‌ي سبز ابوطالب رويد و  – دست‌كم -  دست‌مريزادي نثارش سازيد.

ادامه نوشته

سيرك پرديسان و اخلاق زيست‌محيطي!

 ديروز من هم مانند ميليون‌ها نفر از هموطنان عزيزم در پاي برنامه‌ي زنده فرجه ميخكوب شدم و حيرت‌زده از خود مي‌پرسيدم: چگونه مي‌شود از آزار حيوانات به بهانه‌ي سرگرمي مردم دفاع كرد؟ راستي فرق ما با نسل‌هاي هزاره‌هاي پيشين در يونان و خاور دور چيست؟ آنها نيز با تماشاي جدال همنوعان خويش (گلادياتور) نشسته و تفريح مي‌كردند و از ريختن خون‌شان، آتش هیجان خود را فرو مي‌دادند و خوی‌ حيواني‌شان را ارضاء مي‌كردند.
     و امروز، بشر متمدن فقط جاي شخصيت‌ها را تغيير داده و به جاي حيوان دو پا از حيوان چهار پا سود مي‌برد تا همان لذت و هيجان را تجربه كند و به فرزندانش بياموزد كه اين است بهترين و سالم‌ترين تفريحي كه مي‌توانستم برايت به ارمغان آورم!
امّا نكته‌ي دردآورتر آن است كه حامي اين شوي حيواني، خود بزرگترين متولي حراست از طبيعت و زيستمندان آن است.
      چندي پيش در پستي با عنوان: «دردهايي كه درختان مي‌كشند تا به چشم آيند!» يادآور شدم: اگر ما بتوانيم كودكاني را تربيت كنيم كه درد يك درخت را نيز باور كرده و درك كنند، آن كودكان امروز و مديران فردا، هرگز نسبت به زجر و درد هموطنان دردمند و محروم خويش، بي‌تفاوت نخواهند ماند. حرف ديگري ندارم كه اضافه كنم ... فقط مي‌گويم كه تصاوير مهدي اشراقي عزيز دیگر دوستان گرین بلاگی از حيوانات اين سيرك ايتاليايي دلم را به درد آورد. چون نمادی است برای سیطره و زورگویی انسان به هر آنچه که دوست می‌دارد. اگر برای همه موجودات زنده احساس قايل شویم، چطور آدمی حاضر می‌شود این همه رنج به حيوان و درخت (که مظهر بخشایش احساس به ما آدمیان است) بدهد تا مطابق آنچه او می‌خواهد و لذت می‌برد، شکل بگیرد و رفتار كند نه آنچه که طبیعت جلوی او گذاشته است؟
     و اين همان اخلاق زيست‌محيطي است كه متأسفانه اغلب ما آن را از ياد برده‌ايم.
     اميد كه مسئولين سازمان حفاظت محيط زيست، پي به اشتباه خود برده و كاربري خردمندانه‌تر و سزاوارانه‌تري براي اكوپارك پرديسان فراهم آورند.

      باور كنيد برخي وقت‌ها اقرار به اشتباه، آسان‌ترين و مؤثرترين اقدام است.

آقاي احمدي‌نژاد ؛ امروز 24 آبان‌ماه 1386 است!

     امروز بيست و چهارمين روز از دوّمين ماه سوّمين فصل ششمين سال دهه‌ي هشتاد هجري شمسي است؛ روزي كه مي‌توانست مثل خيلي ديگر از روزهاي سال و پنج‌شنبه‌هاي آخر هفته باشد. امّا نيست! و گمان برم هيچ كس جز عالي‌ترين مقام جمهور وطنم، يعني دكتر محمود احمدي‌نژاد نداند كه چرا نيست! همان مقامي كه در سمت بالاترين قدرت اجرايي كشور، مسئول حسن اجراي قانون اساسي و تحقق آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران است؛ سندي كه امروز، نخستين روز از پنجمين سال حياتش را مي‌گذراند!
    راستي كه چقدر زود دير مي‌شود ... انگار همين ديروز بود كه در پيش از ظهر 23 آبان ماه 1382، رهبري نظام، سند چشم‌انداز را به رؤساي قواي سه‌گانه‌ي كشور ابلاغ كرد و حتا دوسال هم به دولتيان فرصت داد تا زمينه‌چيني‌هاي لازم را براي آشنايي و درك بدنه‌ي خويش با ملزومات سند تدارك بينند تا هنگامي كه رسماً – يعني از آغاز برنامه‌ي پنج ساله‌ي چهارم ( 1384) – اين سند كليد مي‌خورد، ديگر هيچ مقام خواب‌رفته‌ي دولتي نگويد: كي بود ... چي بود ... من نبودم!
     راست آن است كه بي‌ترديد، سند چشم‌انداز بيست ساله‌ي كشور – ايران 1404 - پس از قانون اساسي، مهم‌ترين سند جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود؛ چرا كه نتيجه‌ي هم‌انديشي و هم‌افزايي بيش از 400 نخبه‌ي مملكتي بوده و مهم‌تر آنكه براي نخستين بار در آن به ايرانيان وعده داده شده در يك مقطع زماني مشخص - سال 1404 هجري شمسي - شهروند كشوري خواهند بود توسعه‌يافته با جايگاه اول اقتصادي، علمي و فناوري در سطح منطقه، الهام‌بخش در جهان اسلام و با تعامل سازنده و مؤثر در روابط بين‌الملل.
     مقام رهبري حتا اين را هم – در ملاقات با دانشجويان دانشگاه‌هاي همدان – اضافه كرد: «اگر کسى دقت نکند، ممکن است خيال کند افرادى نشسته‏اند و انشاء نوشته‏اند؛ ولى نه، بدانيد انشاء نيست. کلمه کلمه‏ى اين چشم‏انداز - با تأکيد مى‏گويم - محاسبه شده است. اينکه ما گفتيم در بيست سال آينده مى‏خواهيم کشورِ اول منطقه در اين خصوصيات باشيم و اين شاخص‌ها را داشته باشيم - که در سند دو صفحه‌اىِ چشم‏انداز ذکر شده - کلمه کلمه‏ى اينها بررسى و محاسبه و کارشناسى شده است
     امروز امّا دوازده و نيم‌درصد از از زمان اجراي سند چشم‌انداز سپري شده است و ما حق داريم از مجريان و متولّيان اين سند بخواهيم تا به اندازه‌ي همان 5/12 درصد برايمان توضيح دهند كه چه گام‌هاي اساسي براي تحقق اهداف بلند سند برداشته‌اند و چند درصد از راه را رفته مي‌پندارند.
آقاي احمدي‌نژاد!
    سخنان مقام رهبري را در ملاقات اعضاي دولت مهرورزي‌تان در همين شهريورماه گذشته به ياد داريد؟ آنجا كه فرمودند: «چشم‌انداز به عنوان برنامه كلان 20 ساله كشور، سندي فرادولتي و محصول كار متراكم و صحيح كارشناسي است و بايد به عنوان يك ميثاق در همه قانون‌گذاري‌ها، برنامه‌ريزي‌ها و فعاليت‌ها مورد توجه كامل قرار گيرد و هر برنامه و فعاليتي كه در جهت سند چشم‌انداز نيست، اصلاح شود
    اينك به ما حق دهيد تا از شما گزارش پيشرفت و عملكرد مطالبه كنيم. به ما حق دهيد تا از شما بپرسيم چرا در حالي كه سومين سال از دوره‌ي رياست جمهوري خود را مي‌گذرانيد، هنوز حتا يك خط گزارش به ملت در خصوص سندي كه بيش از 32 ماه از عمر اجرايي‌اش سپري شده ارايه نداده‌ايد.
    ما حق داريم كه بدانيم در اين مدّت چه اقدامات روشن، مشخص، اجرايي و عملياتي شده براي رسيدن به اهداف سند چشم‌انداز انجام داده‌ايد.
    ما حق داريم كه بدانيم چرا هنوز هيچ گزارش مشخصي در باره اقدامات و نتايج بدست‌آمده از سوي شما و ديگر مقامات ارشد حكومتي ارايه نشده است؟
    و ما حق داريم بدانيم چرا نتوانسته‌ايد آرمان‌هاي كيفي و اهداف كلي اين سند ارزشمند را تبديل به معيارها و شاخص‌هايي كمي و قابل اندازه‌گيري كرده تا امكان نظارت و داوري در باره‌ي آن تصريح شود؟

     كلام آخر آن كه:
    براي نيل به اهداف سند چشم‌انداز 20 ساله، بايد آرمان کلان جامعه در خصوص استقلال، توسعه اجتماعي، توسعه سياسي، توسعه اقتصادي و خودکفايي، محيط زيست و حفاظت از منابع طبيعي، آزادي و توسعه انساني و رشد مورد توجه خاص قرار گيرد و اين مهم تنها هنگامي تحقق خواهد يافت كه برنامه‌هاي برآمده از سند – علاوه بر جامع و متحول‌كننده بودن - بتوانند مشوق مشارکت ملّي، فارغ از ملاحظات بخشي، منطقه‌اي و قومي نيز باشند.
     پرسشم اين است كه آيا مي‌توانيم ادعا كنيم: درجه‌ي مطلوبيت محيط زيستي كه در آن زندگي مي‌كنيم، در سومين سال از آغاز اجراي سند چشم‌انداز 20 ساله، وضعيتي بهتر و پايدارتر از سال 1383 دارد؟!  

سرزمين‌هاي خشك ايران و مزيت‌هاي اقتصادي آنها

    اين مقاله حاصل همكاري سيّد عطا رضايي و نگارنده است كه در بيست و سومين روز از مردادماه 86، در جريان برگزاري چهارمين همايش ملّي مديريت پايدار اراضي حاشيه‌اي خشك در گربايگان فسا ارايه شد.

ادامه نوشته