گندمان هم می‌سوزد؛ همان گونه که پریشان سوخت و آن لاک‌پشت‌ها ...

موقعیت مکانی تالاب گندمان در مقایسه با بروجن و تالاب چغاخور

    فکر نکنم هنوز کسی باشد که خاطره‌ی تلخ لاک‌های سوخته در پریشان را فراموش کرده باشد؛ پریشان با تمامی موجودیت زنده‌ی سبز و دوزیستان ارزشمندش به ناجوانمردانه‌ترین شکل ممکن نابود و شد و در آتش جهل و آزمندی ما سوخت؛ همان گونه که امروز طبيعت ناب بختیاری نیز مجبور است تا سوختن بقایای گیاهی تالاب گندمان را تاب آورد و چه بسا زیستمندانی که هنوز در آن میانه‌ها برای خویش آشیانی داشتند ...

ادامه نوشته

به ياد همه‌ي پدرهاي دنيا

پسرها همواره بر دوش پدرها و بدون منت رشد يافته اند و قد كشيده اند و به اين بالندگي هم پدرها دلخوش بوده اند ...


      همكار عزيز و فرزانه‌ام، عهديه كاليراد، منظومه‌ي روان و دلنشين پيش رو را ، ديروز بعد از بارش دلچسب و فرح‌بخش باران در تهران سروده ...
     و به حرمت همه‌ي آنهايي كه از موهبت داشتن پدر محروم شده‌اند، تقديمم كرده است ... همراهي و غمخوارياش را مي‌ستايم و براي پدر بزرگوارش كه اينك سه سال است از او براي هميشه دور شده است، آرزوي درك روزگاري آرام‌تر و سبكبال‌تر دارم ...

آب را گل نكنيم ؛ پدرم در خاك است ...

وقتي ديروز باران باريد
"آن مرد در باران آمد" را به ياد آوردم
"آن مرد با نان آمد"
يادم آمد که ديگر پدرم در باران
 با ناني در دست
و لبخند بر لب
 نخواهد آمد
ديروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگي‌اش
با زمين و تنهائيش
با خورشيد و نبودنش
به ياد پدر سخت گريستم
پدرم وقتي رفت سقف اين خانه ترک بر ميداشت
پدرم وقتي رفت دل من سخت شکست
خاطر خاطره ها رخ بنمود
زندگي چرخش يک خاطره است
خاطر خاطره ها را نبريدش از ياد
پدرم وقتي رفت آسمان غمزده بود
و زمين منتظر .....
زندگي چرخش ايام و گذار من و توست
و کسي گفت به من:
آب را گل نکنيد
پدرم در خاک است
زندگي مي‌گذرد
کاش يک فاتحه مهمان شقايق باشيم
و زمين کوچک نيست
دل ما تنگ و نفس سنگين است
کاش ميشد آموخت که سفر نزديک است
خاطر خاطره‌ها را نبريدش از ياد
زندگي مي‌گذرد
کاش يک فاتحه مهمان شقايق باشيم

                                                       بياد همه‌ي پدراي دنيا



                                                                درج نظر

پرسشی تلخ به بهانه‌ی تجاوز به یک نهالستان گرمسیری ارزشمند در لردگان!

يكي از نهالستان هاي چهارمحال و بختياري در بام ايران

آن پرسش تلخ اين است: چرا ديواري كوتاه‌تر از منابع طبيعي پيدا نمي‌شود؟! حدود سه سال است كه تهاجم به عرصه‌هاي منابع‌طبيعي شتاب گرفته است. در اين ميان، كارگزاران دولتي و بله قربان گويان حكومتي به دليل مأمور بودن و معذور بودن – لابد! – بيشتر از هر زمان ديگري به كاهش مقاومت در برابر طبيعت ستيزان قدرقدرت دولت‌سالار همت گمارده و مي‌كوشند تا با كمينه‌ي هزينه، بيشينه‌ي منافع را ايثارگرانه به زمين‌خواران و طبيعت خوران ببخشايند!
از همين روست كه بعد از ماجراي تأسف‌بار و سريالي تجاوز به ايستگاه تحقيقاتي كام فيروز در استان فارس، باغ اكولوژي نوشهر، ايستگاه پژوهشي مارگون در كهكيلويه و بويراحمد، ايستگاه تحقيقاتي سيراچال در البرز مركزي و ... نوبت به نهالستان ارزشمند و ديرينه‌ي لردگان در منطقه‌ي گرمسيري زاگرس رسيده است تا با مهرورزي براي توسعه مسكن مهر قلع و قمع شود!
غافل از اين كه چگونه مي‌توان استمرار حيات را در برهوتي بدون نبات و آب تصور كرد؟
هومان خاكپور كه خود سال‌ها مسئوليت منابع طبيعي خطه‌ي سبز لردگان را برعهده داشته است، اينك با دردمندي و افسوس در تارنمايش از تاراج زحمات ارزشمندي كه به وسيله‌ي او و همكاران سختكوشش در آن ديار عزيز به سامان رسيده، فغان كرده است.

فرياد كمكش را دريابيد و بكوشيم تا از اين پس حرمت اين اندك جايگاه‌هاي پژوهشي و اجرايي كشور را در حوزه‌ي منابع طبيعي بيشتر بدانيم.


مؤخره:

كابوسم اين است كه به شنيدن فرياد كمك هم عادت كنيم ...



درج نظر

رمز ماندگاری گاوخونی چیست؟

در ادامه یادداشت پیشین، اینک در بخش دوم می کوشم تا نشان دهم متهم اصلی خشکیدگی زاینده رود و گاوخونی کیست یا چیست؟!

سیمای امروز گاوخونی؛ نگین سابق فیروزه ای کویر! (عکس از گوگل ارث)

ادامه نوشته

روزگار تلخ زنده‌رود …

عنوان سخنرانی محمد درویش در همایش اصفهان - 5 شهریور 1388

     همان گونه که پیش‌تر قول داده بودم، از ماجرای عبرت‌آموز قحطی آب در بستر مشهورترین رود مرکزی ایران – زاینده رود – بیشتر خواهم نوشت … اینک می‌کوشم تا سخنرانی خویش را که در صبح روز پنج شنبه، چهارم شهریورماه ۱۳۸۸ در «همایش بررسی علل بحران زاینده‌رود» ارایه دادم، منتشر سازم.
      مهم‌ترین دریافتی که کوشیدم در این سخنرانی و با مخاطبان دل‌نگران اصفهانی در میان نهم؛ اشاره بر این واقعیت بود که تداوم خشکی بستر زاینده رود و نابودی تالاب گاوخونی می‌تواند مهم‌ترین تهدید تمدّن دیرینه و افتخارآمیز اصفهان باشد؛ تمدّنی که دست کم دو هزار سال تاریخ مکتوب دارد و ما امروز باید نشان دهیم که توان‌مان برای حفظ این تمدن کمتر از پدران‌مان نبوده و نیست.به سخنی صریح تر، تلخی امروز دیار  زنده رود نتیجه نگاه نابخردانه ما به مواهب طبیعی است و نه قهر طبیعت ...

ادامه نوشته

سیمای خشکسالی در ایران از مهر ۸۷ تا پایان مرداد ۱۳۸۸: رنگ قرمز همچنان عقب می‌نشیند!

نقشه خشکسالی کشور از مهر 87 تا پایان مرداد 88

      در ادامه مجموعه گزارش‌ها و تحلیل‌های مرتبط با وضعیت خشکسالی کشور - که با استفاده از نقشه‌ها و داده‌های تولید شده توسط همکاران سختکوش اصفهانی‌ام در پایگاه استانی مدیریت خشکسالی کشاورزی اصفهان، انجام می‌شود – اینک می‌شود با اطمینان بیشتری از وضعیت اقلیمی کشور در سال آبی 88-1387 سخن گفت؛ چرا که یازده ماه از سال سپری شده و فقط شهریور باقی مانده است ...

ادامه نوشته

دادگاه ویژه روحانیت و حکم درختان کهنسال!

    در روزهایی که ناباورانه می‌کوشیدم تا نبودن همیشگی پدر را باور کنم، دوستانم با نشان دادن این حکم از دادگاه ویژه روحانیت استان گیلان، خبرم کردند که هنوز برای ناباوری می‌توان دلایل بیشتری هم داشت ...

ادامه نوشته

توت مجنون خانه‌ی پدری ...

بدرود، امّا تو خواهی بود
با من، تو خواهی گشت
درون قطره‌ای خون در میان رگ‌های من ...
*

دیگر هرگز این خنده ها را نخواهم دید پدر؟!

     نام آدام اسمیت را بسیاری از ما شنیده‌ایم، این فیلسوف اسکاتلندی قرن 18 را به حق، پیش‌رو در پندارینه‌ی «اقتصاد سیاسی» جهان می‌دانند و از او با عنوان معمار نظام سرمایه‌داری در غرب یاد می‌کنند. با این وجود، برای نگارنده و در حال و روزی که اینک تجربه می‌کند؛ آدام اسمیت از منظر دیگری هم می‌تواند قابل احترام باشد؛ بخصوص وقتی که از قول او می‌خوانم ...

ادامه نوشته

پدرم رفت ... که رفت!

باورم نمی شود که این خنده ها را دیگر نمی بینم ... اما از 8 شهریور 1388 دیگر نخواهم دید ... قدر پدر و مادرتان را بدانید ...

     مطابق معمول هر روز شماره‌اش را گرفتم ... اما گوشی را برنمی‌داشت ... روز قبل همه فرزندان و نوه‌ها مهمانش بودیم؛ گفتیم و خندیدیم؛ باورم نمی‌شد ... رفتم به منزلش ... همسایه‌ها می‌گفتند که صبح او را دیده‌اند که درختان باغچه جلوی منزل را آب می‌داده است ... امّا وقتی وارد منزل شدم، دیدم که چشمانش را بسته است ... طرح لبخندی بر روی صورت دارد و انگار که مدتهاست در خواب است ...

      به همین سادگی ...

پدرم رفت ... که رفت ...

   

ادامه نوشته

دیدگاه پنج فعال محیط زیست در باره بالاترین انتصاب سبز در دولت دهم

انتصاب رئيس سازمان محیط زیست ایران با کدام معیار؟

    پروفسور علی یخکشی، دکتر اسماعیل کهرم، مژگان جمشیدی، حامد بهشتی و نگارنده از دغدغه‌ها و ملاحظات خویش در باره‌ی این انتخاب با فریبا والیات، گزارشگر صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان، دویچه‌وله سخن می‌گویند.
     فایل شنیداری این گفتگو را نیز می‌توانید از اینجا بشنوید.

                                                          درج نظر

نگران نشوید؛ این تصاویر هیچ ربطی به انفجارات هسته‌ای در سفید دشت ندارد!

میزان آلایندگی کارخانه سیمان در جوار سفید دشت و تنگ صیاد! - دوم شهریور 1388

      ماجرای کارخانه سیمان شهرکرد یا سفید دشت را یادتان هست؟ یک هموطن عزیز این تصاویر را در دومین روز از شهریور 1388 از همان کارخانه گرفته است – که البته هیچ ربطی به انفجارات اتمی ندارد! - ظاهراً کارخانه‌ی محترم در طول شب و اوایل صبح که هنوز بیشتر مردم در خواب هستند، فیلتر‌ها را به کناری می‌نهند که دم و دستگاه‌شان هوایی بخورد و نواحی اطراف هم لابد دود و دمی سیمانی نوش جان کنند ...

ادامه نوشته

استاندار خراسان رضوی: رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست ایران؟!

جانشین فاطمه واعظ جوادی؟!

     بعداز ظهر دیروز در هنگام بازگشت از اصفهان خبرنگار سبزپرس، تلفنی نگارنده را مورد پرسش قرار داد که نظرتان در باره‌ی انتخاب استاندار خراسان رضوی – محمّد جواد محمّدی زاده - به عنوان رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست کشور چیست؟ خبری که تا آن لحظه نشنیده بودم! به هر حال، ضمن بیان دیدگاه‌های خویش در مورد این انتخاب، پیشنهاد کردم تا با بررسی سوابق ایشان در زمان استانداری خراسان رضوی و میزان همراهی یا تضاد سیاست‌های وی با ملاحظات محیط زیستی دریابند که وی چه کارنامه‌ای در این حوزه داشته است؟
    شب هنگام که به منزل برگشتم، توانستم یک رد پا بدست آورم؛ آن هم در تارنمای خودم! موضوع از آن قرار بود که در شماره 16891  روزنامه خراسان (مورخ 20 دي ماه 86) آمده است: اخطار استاندار خراسان به مديركل منابع طبيعي استان!  در متن خبر هم آمده بود كه جناب محمّد‌جواد محمّدي‌زاده، استاندار خراسان رضوي، 10 روز به مديركل منابع طبيعي استان (آقاي شريعتي) فرصت داده تا نسبت به واگذاري و تغييركاربري اراضي منابع طبيعي تايباد به شهرك صنعتي دستور مساعد صادر كند، وگرنه ديگر نيازي به مديركل منابع طبيعي نداريم!
     به نظر شما آیا لازم است تا شرح بیشتری بر این یافته‌ی خویش بیافزایم؟!
    و آیا لازم است تا توضیح دهم که چرا همه ساله شاهد کاهش پایداری محیط زیستی وطن هستیم؟
    آن روز در توضیح آن خبر سوگمندانه نوشتم:

بله هموطن من!
این درد بزرگ ایران است که در آن یک استاندار به خود آنقدر جرأت می‌دهد که آشکارا عالی‌ترین مقام منابع طبیعی منطقه را به جرم عمل به وظایف و پاسداری از حریم طبیعت تهدید کند و آب هم از آب تکان نخورد!
این درد را به که گوییم که محیط زیست و طبیعت و منابع طبیعی و زیستمندان این آب و خاک مقدس نه‌تنها هیچ حامی ذی‌نفوذی ندارند که همه از اغلب مردم گرفته تا بیشتر مسئولین کمر به قتل و حذف آن بسته‌اند …
به راستی چه هفته منابع طبیعی؟ و چه روز درختکاری؟!
کدام جشن سبز؟!
بیاییم برای آنچه که داشتیم و دیگر نداریم، بگرییم  …

      امّا امروز و اینک می‌شنویم که همان استاندار قرار شده است که متوّلی پاسداری از همان طبیعتی باشد که یکی از مسئولین محلی‌‌اش را به جرم مقاومت در برابر طبیعت‌ستیزان تهدید به برکناری کرده بود!
     اگر آن درد دیروز بزرگ بود، درد امروز را باید چه بنامیم هموطن من؟!

    بیاییم همه دعا کنیم که یا خبر اشتباه است و یا آقای استاندار انشاالله توبه کرده‌اند و اینک از منافع طبیعت حمایت می‌کنند و یا طبیعت خود می‌تواند متجاوزان به حریم و حرمتش را متنبه سازد و یا انالله و انا الیه راجعون!

درج نظر

شیخ بهایی عزیز؛ خوب شد که زاینده رود امروز را نمی‌بینی!

پوستر همایش که در همه جای شهر می شد آن را دید

    ساعتی پیش از دیار شیخ بهایی عزیز – اصفهان – برگشتم. رفته بودم تا در «همایش بررسی علل بحران زاینده‌رود» شرکت کنم. همایشی که دست‌کم از دو نظر، کم‌نظیر بود؛ یکی موقعیت مکانی محل برگزاری همایش – که عبارت بود از کف بستر خشکیده‌ی زاینده‌رود در جوار سی و سه پل – و دیگری، تعدد چشمگیر شرکت‌کنندگان حاضر در همایش و حضور کم‌سابقه‌ی مردم.
    این همایش با همت جمعيت حمايت از منابع طبيعي و محيط زيست« پيام سبز» و حمایت شوراي اسلامي شهر اصفهان، شهرداري اصفهان، سازمان نظام مهندسي كشاورزي و منابع طبيعي استان اصفهان، سازمان نظام‌‌ مهندسي ساختمان اصفهان و كانون خبرگان كشاورزي استان اصفهان برگزار شد. با این وجود به نظر می‌رسد، جای کارشناسان وزارت نیرو و نخبگان مرتبط از استان‌های چهارمحال بختیاری، یزد، کرمان، قم و خوزستان خالی بود.

نگارنده در حال سخنرانی در کنار رییس دانشگاه اصفهان و عضو شورای شهر

     زاینده‌رود، میراثی جهانی و متعلق به تمام بشریت است. مردمان دیار زنده‌رود در طول چند هزار سال گذشته، سزاوارانه نشان داده‌اند که استحقاق برخورداری از این رود زاینده و حیات بخش را در فلات مرکزی ایران دارند. بنابراین، دلیلی ندارد که از تعامل و هم‌اندیشی و هم‌افزایی با دیگر کارشناسان استان‌های مرتبط برای یافتن خردمندانه‌ترین راهکار پایداری این شاهرگ حیاتی ایران مرکزی و نگین فیروزه‌ای انتهایی‌اش - تالاب بین‌المللی گاوخونی - پرهیز کنند.
    نگرش‌های بخشی هرگز نتوانسته و نمی‌تواند به پایداری سرزمین کمک کند؛ اگر می‌خواهیم به درستی دلایل مرگ زاینده‌رود را بازیابی کرده و با شجاعت به جراحی و درمان بیماری مدیریتی حاکم بر این سامانه همت گماریم، باید نشان دهیم که از شنیدن حرف حق نمی‌هراسیم.
     مگر نه این است که همه‌ی ما ایرانی هستیم و باید برای اعتلای نام بلند ایران بکوشیم؟
    در باره‌ی این همایش، موضوعات مطرح شده در آن، سخنرانی خویش و بازتاب‌های آن بیشتر خواهم نوشت.
    تا آن زمان یادمان باشد که می‌خواهیم در باره‌ی پهنه‌ی آب‌شناختی‌ای صحبت می‌کنیم که زادگاه بزرگان و فرزانگانی چون شیخ بهایی بوده و فراخی آن بیش از سه برابر استان گیلان است؛ آبخیزی که هر قطره‌ی آبش برای این که از سراب تا پایاب برسد، باید 405 کیلومتر راه را طی کنید که از این منظر، زاینده‌رود را باید یازدهمین رودخانه‌ی طویل کشور در بین 123 رودخانه مهم ایران دانست؛ رودخانه‌ای که با دبی متوسط سالانه‌ی 41 مترمکعب بر ثانیه، پانزدهمین رودخانه‌ی پرآب کشور هم به حساب می‌آید و از همه مهم‌تر آن که صدها هزار سال است که از برکت زاینده‌رود، تالابی به بزرگی پایتخت ایران در پایابش آفریده شده و حیات را تطهیر کرده و می‌کند؛ تالابی بین‌المللی و منحصر به فرد که به حق او را: «نگین فیروزه‌ای کویر» می‌نامند.
    بیاییم کاری نکنیم که اگر آن شیخ فرزانه و خردمند امروز می‌زیست، نفرین‌مان می‌کرد!


     در همین باره:
فروش آب رودخانه زاينده‌رود‌ به طور موكد ممنوع شود!
ما به مجلس ترحيم زاينده‌رود آمده‌ايم!
توسعه بیش از حد بخش‌های مختلف زاینده رود را خشک کرد
-  نگاههای نگران به زاینده رود
مردم بيش از مسوولان نگران وضعيت زاينده رود هستند
همایش بررسی علل بحران زاینده رود
بحران آب در اصفهان

- زنده رود در اینجا همچنان زاینده رود است! باورتان می‌شود؟

درج نظر

تازه‌ترين تصاوير از آتش‌سوزي جنگل‌هاي پل خواب – بالادست سد كرج

تصوير 1 - آتش سوزي از گوشه سمت چپ پايين عكس شروع شده است    

      در بعدازظهر نخستين روز از شهريور 1388، مصطفي خوشنويس عزيز سراسيمه خبرم كرد كه برخي از جنگل‌هاي دست كاشت بالادست سد كرج – نرسيده به پل خواب – در حال سوختن است و ظاهراً همه فقط تماشاچي هستند! خبر را از طريق مژگان جمشيدي عزيز به سبزپرس رساندم تا موضوع را بتوانند در گستره‌ي وسيع‌تري انعكاس دهند. با آقاي مهندس زهدي هم تماس گرفتم تا موضوع را از طريق اداره كل منابع طبيعي و شوراي عالي جنگل پيگيري كنند ...

ادامه نوشته

رخ زرد جنگل‌های ایران!

رخ زرد جنگلهای ایران - گزارش امروز روزنامه سرمایه

     گزارش امروز روزنامه سرمایه، اختصاص دارد به تبعات نابودی رویشگاه‌های جنگلی ایران در شمال، غرب و ارسباران. در این گزارش ضمن گفتگو با دکتر مجید مخدوم، علی خاتمی و نگارنده، کوشیده است تا توجه مخاطبین خویش را به خطرات نابودی سبزینه در کشور جلب کند.
    البته متن پیاده شده این گزارش، حاوی اشکالات متعدد نگارشی – و بعضاً شنیداری! – است. بخصوص آنجا که از قول نگارنده به رابطه‌ی افزایش سرطان و خشکسالی زاینده رود اشاره شده است!

درج نظر

وقتی که یک نهاد بهره‌بردار، یک سازمان نظارتی را ببلعد!

گفتگوی بخش فارسی صدای آلمان با ناصر کرمی و محمد درویش در باره تبعات طرح ادغام محیط زیست در کشاورزی

     پیامدهای ادغام «محیط زیست» ایران در وزارت کشاورزی؛ عنوان گزارشی است که هم اکنون در تارنمای دویچه وله قابل دسترس است؛ گزارشی که در آن ضمن گفتگو با ناصر کرمی و نگارنده کوشیده است به شرحی از طرح جنجالی 50 نماینده مجلس شورای اسلامی برای ادغام سازمان حفاظت محیط زیست کشور در وزارت جهاد کشاورزی بپردازد و مشخص کند که موافقان این طرح چه افراد یا گروه‌هایی هستند؟ پرسشی که البته پاسخی برایش – ظاهراً – وجود ندارد!

فایل شنیداری برنامه دویچه وله


     فایل شنیداری این برنامه را نیز می‌توانید از اینجا دریافت کنید.


    در همین باره:

  - اکونومیستی که ناصر کرمی پس از ۱۵ سال دوباره زنده کرد!

 - فاجعه‌ای به نام تشکیل وزارت آب ، محیط زیست و کشاورزی!

                                                               درج نظر

سیمان سفید دشت یا سیمان شهرکرد؛ مسأله این است!

منظره کارخانه سیمان شهرکرد یا سفید دشت از ارتفاعات تنگ صیاد - تابستان 1385

    چهارشنبه‌ی هفته‌ی گذشته، در مسیر حرکت از بروجن به سمت شهرکرد، کارخانه‌ی سیمانی را دیدم که همین سال گذشته افتتاح شده بود. این کارخانه دقیقاً در دو کیلومتری شهر سفید دشت و در جوار منطقه‌ی حفاظت شده و پارک ملّی تنگ صیاد قرار گرفته است. کارخانه‌ای که دو سال پیش از افتتاحش نیز آن را از بلندای ارتفاعات تنگ صیاد دیده بودم و با نگرانی می‌پرسیدم که چرا این کارخانه‌ باید در فاصله‌ای چنین نزدیک به یک پارک ملّی با ارزش احداث شود؟  امروز امّا برایم جالب بود که بدانم، مردم منطقه در باره‌ی این کارخانه چه فکر می‌کنند و آیا توانسته‌اند با معضل آلودگی ناشی از آن کنار بیایند؟

کارخانه سیمان مورد بحث در 28 مرداد 1388

     تا این که متوجه شدم که میزان گرد و غبار و آلودگی ناشی از کارخانه – در برخی از روزها - به قدری زیاد است که کارگران شاغل در واحد تولیدی هم‌جوار - کارخانه فولاد چهار محال و بختیاری - را به ستوه آورده؛ چرا که ایشان ناچار هستند همه روزه لایه‌ای از غبار سیمان‌اندود را از روی خودروهای پارک شده‌ی خویش پاک کنند!
     به همین دلیل وقتی شنیدم که مردم سفید دشت نیز تاکنون دوبار اقدام به بستن این محور ارتباطی کرده تا مطالبات خویش را در ارتباط با این کارخانه به گوش مسئولین برسانند، خوشحال شدم؛ به ویژه آن که یاد اقدام ستایش برانگیز اهالی خیابان ملّت نوشهر نیز در باره جاده‌ی کمربندی بندر نوشهر افتادم؛ امّا با کمال حیرت دریافتم که اعتراض مردم سفید دشت به آلودگی ناشی از فعالیت این کارخانه نیست؛ بلکه آنها می‌گویند: چرا نام این کارخانه باید «کارخانه سیمان شهرکرد» باشد که 30 کیلومتر با محل فاصله دارد؟ در حالی که سفید دشت در دو کیلومتری کارخانه است و بنابراین، باید نام کارخانه بشود «کارخانه سیمان سفید‌دشت»! جالب این که محمود احمدی نژاد هم خرداد سال گذشته در پاسخ به اعتراض مردم که مسیر عبور خودروی وی و همراهانش را بند آورده بودند؛ گفته بود: «مهم کشور است نه نام کارخانه
      یاد جمله‌ای از جبران خلیل جبران افتادم که می‌گوید: «ثروت حقیقی یک ملّت در ذخیره‌ی طلا و نقره - و چاه‌های نفت و گاز و ... – او نیست، بلکه در توان یادگیری او، در بصیرت او و در درستکاری فرزندان اوست.»
    راستش حرف‌های دیگری هم می‌خواستم بزنم که دیدم، نزنم سنگین‌ترم!
   امّا شما مجازید که به شیوه‌ی «در باره‌ی الی»، خودتان پایان دلخواه و نتیجه‌گیری اخلاقی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و البته محیط زیستی‌تان را از این قصه‌ی کوتاه بکنید!
    و بفهمید و بفهمیم که چرا روند بیابان‌زایی و تخریب سرزمین در این کشور همچنان دست بالا را دارد؟

                                                             درج نظر