بار ديگر مهدي اشراقي اشتباهي در مركز سيبل قرار گرفت!


    همه چيز از آن دروغ سيزده شروع شد! نشد؟ آدم آرام و سربه زير و بچه مثبت وبلاگستان – مهدي اشراقي – را مي‌گويم كه ناگهان با اعلام تحت تعقيب بودنش، همه را سركار گذاشت و از آن به بعد هر چه فرياد برآورد و سكوت كرد و توضيح داد كه بابا من اشتباهي بودم! من بي گناه بودم؛ من اصلاً نه اين كاره و نه اون كاره بودم! نبودم؟ به خرج دوستان بالانشين نرفت كه نرفت! رفت؟

    خلاصه يه روز مي‌كوشند تا گرين‌بلاگش را به تعطيلات بفرستند و يه روز هم تلاش مي‌كنند تا وبلاگ شخصي‌اش را صددرصد بازنشسته ... كه چه عرض كنم! بازخريد كنند!
    مي‌ترسم اگه همينجوري پيش بروند، آخر نوبت به پيشنهاد تور مجاني مهدي جان به حوالي كهريزك با يك سيخ كوبيده‌ي اضافي و نوشابه‌ي مجاني هم برسد! نه؟
    اونوقت ديگه همه با هم بايد بخونيم و بخوانيم:
    مهدي نبودي ببيني، عليرضا گفت: اشتباهي پاكت كرده!   


    اما فارغ از اين منظر طنازانه، نمي‌توانم حيرت خود را از اقدام مديريت بلاگفا آقاي عليرضا شيرازي عزيز مخفي كنم. چرا كه اقدام ايشان شايد در تاريخ حيات وبلاگ‌نويسي نه تنها در ايران كه حتا در چين و اريتره و بوركينافاسو و آنگولا هم بي‌نظير باشد.
    به جرأت مي‌‌توانم بگويم استرليزه‌تر و پاستوريزه‌تر از وبلاگ مهدي اشراقي نمي‌توان در دنياي وبلاگستان سراغ گرفت! او حتا هنگام خطاب به گل سوسن هم مي‌گفت: «شما»! نمي‌گفت؟
    عليرضا جان! لطفاً بيا و بگو كه اشتباه كردي و مهدي اشراقي نازنين ما را از اين كابوس برهان. دست كم تلفنت را جواب بده مرد!
    ما ز دوستان چشم ياري داشتيم و هنوزم بر اين باورم كه بلاگفا به روشنگري در حوزه‌ي محيط زيست بسيار خدمت كرده است و سزاوار نيست چنين فرجامي براي مهدي و عليرضا! سزاوار است؟

درج نظر

انتشار كتاب تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع

    احسان زندی را که می‌شناسید؟ همکار جوان و دانشمندم که پیش از این هم از او گفته بودم.  اینک خوشحالم تا به آگاهی خوانندگان این سطور برسانم که ایشان با همکاری استاد گرانقدر، دکتر حسین ارزانی موفق به برگردان فارسی کتابی مرجع و ارزشمندی به نام « تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع» شدند که به همت انتشارات فرهنگ و قلم منتشر شده است.

    در پيش‌گفتار این کتاب وزین می‌خوانیم:
   مقدمات ترجمه این کتاب از سال 1382 آغاز و پس از آن تدریس مباحث سلامت مرتع در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری علوم مرتع با استقبال دانشجویان مواجه شد و تا کنون سه رساله دکتری در این زمینه دفاع شده است. لذا با توجه به مساله کمبود کتاب درسی در اکثر رشته ها به خصوص علوم مرتع بر آن شدیم که ترجمه مباحث سلامت مرتع در قالب کتابي انتشار یافته و به نحو شایسته ای در اختیار همه علاقه مندان به علوم مرتع و به ویژه دانشجویان محترم  قرار گیرد.  
    کتاب حاضر در مقدمه به تعریف سلامت مرتع و ذکر تاریخچه ای مختصر از شکل گیری مفهوم سلامت مرتع پرداخته و در ادامه به منظور درك بهتر و استفاده صحيح و اصولي از اين روش ارزيابي به تشریح ارتباط وضعیت مرتع و مطالعات گرایش، صفات سلامت مرتع و مفاهیم می پردازد. همچنین آموزش عملی استفاده از این شيوه ارزیابی در شش مرحله و با تفسیر 17 شاخص مورد مطالعه ارائه می گردد. مجموعه ای نیز با عنوان فرهنگ لغات در نظر گرفته شده که تعریف تمام لغات تخصصی به کاررفته در متن را در بردارد. در پایان، شش پیوست شامل کاربرگهایی است که براي ارزیابی سلامت مرتع مورد استفاده کاربران قرار خواهد گرفت و پیوست 7 مربوط به تصاویر 17 شاخص مورد مطالعه می باشد.
    مطالعه این کتاب برای دانشجویان دوره های کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی علوم مرتع و نیز کارشناسان مرتع توصیه می شود و بخشی از سرفصل دروس روشهای ارزیابی و اندازه گیری مرتع و مرتعداری پیشرفته را پوشش  می دهد. ترجمه روان، ارائه مطالب به صورت کاربردی، وجود جداول و تصاویر مربوط به هر یک از شاخصها از نقاط قوت کتابی است که پیش رو دارید امّا بدیهی است که هیچ اثری خالی از نقص و اشتباه نیست و لذا صمیمانه از کسانی که نظرات و پیشنهادهای خود را اعلام می نمایند تشکر و قدردانی می نماییم. همچنين لازم می دانیم از جناب آقای حميد هاشمی مدیر محترم انتشارات فرهنگ و قلم و جناب آقای مهندس مجتبي اخوان که مقدمات چاپ این کتاب را فراهم ساختند تشکر نماییم.
    اميد است با ادامه طرح هاي تحقيقاتي در مورد سلامت مرتع در مناطق مختلف آب و هوائي كشور و بررسي چگونگي كمّي كردن اين روش توصيفي زمينه براي استفاده از اين روش در پايش مراتع كشور و تاليف كتابي جامع در اين مورد فراهم گردد.

                حسین ارزانی                                                            احسان زندی اصفهان
استاد گروه احیاء مناطق خشک و کوهستانی                           کارشناس ارشد بخش تحقیقات مرتع
      دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران                         مؤسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور

    برای هر دو عزیز آرزوی سرافرازی‌های بیشتر دارم.

                                                              درج نظر

توفان در سیستان همچنان حرف اوّل و آخر را می‌زند!

   

    بادهای 120 روزه قرار بود که تا پیش از آبان به پایان رسد؛ اما اینک در یازدهمین ماه سال هم، نفس سیستانی‌ها را گرفته و حتا آن سو تر در خاش یک دختر چوپان را با تمامی گوسفندانش در خود بلعیده است. چرا؟
    علیرضا راشکی عزیز از نقش هامون صابوری در این رخداد کم سابقه می‌گوید. نگارنده هم گفتگویی با فرهیختگان داشته است که می‌توانید اینجا آن را بخوانید.

    در همین باره:
    - هوا در سیستان پس است!

درج نظر

اشتباه نکنید؛ این کاریز ربطی به عایشه ندارد! لطفاً نابودش نکنید ...

    فرزانه‌ی فرهیخته، محمّد حسین شیرازی همچنان از ارسنجان و شناسه‌های پایداری‌اش دفاع می‌کند؛ او به راستی الگویی برای جوانان این دیار است. سالهاست می‌کوشد تا از مرگ حیات در ارسنجان به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار و آزمندانه در قالب تأسیس شهر صنعتی جلوگیری کند. به هر کجا که لازم بوده، نامه نوشته، هر جا که امکان داشته رفته و برای هر جریده و خبرگزاری که در توانش بوده، مقاله و یادداشت و تومار تهیه کرده تا بلکه بتواند با افزایش ظرفیت‌سازی در این حوزه از مرگ ارسنجان جلوگیری کند و ثابت کند که با ساخت شهر صنعتی ارسنجان در موقعیت کنونی‌اش، یکی از اصلی‌ترین رگ‌های حیات منطقه، یعنی کاریز عایشه از میان خواهد رفت و دود از دهانه‌ی آن درخواهد آمد. همان گونه که در قنات همت‌آباد یزد این اتفاق افتاد و بیش از 35 سال پیش، استاد باستانی پاریزی آن را به بی‌همتی مهندسان ما ربط داد.

     آخرین تلاش محمّد حسین شیرازی - این دیده‌بان عزیز طبیعت ارسنجان – تهیه و ارسال نامه‌ای است که به رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست نوشته و در آن در باره‌ی ارسنجان چنین آورده است: « ... این خطه هم گوشه‌ای از ایرانِ پُر عظمت است که یک تصمیمِ عجولانه، غیر کارشناسانه ،دور از منطق و خرد و انصاف، بدون ارزشیابی زیست محیطی و مکان‌یابی در صدد است تا آن را به نابودی سوق دهد و با اصرار و ابرام و سماجت، سعی در سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهات پی در پی دارد
شیرازی از محمّدی‌زاده می‌خواهد: «حسب وظیفه گوشه‌ی چشمی به فریادهای به حق مردم ،کارشناسان، دست‌اندر کاران، خبرگان، دانشگاهیان، طرفداران محیط زیست و ا زهمه مهم‌تر کشاورزان و ساکنان این «پدرام شهر» داشته و سایه‌ی شوم دغدغه،کابوس و عفریتِ مرگ و بیماری، ناپاکی و پلیدی، نابودی ثروت‌های ملی، فقر، فلاکت، آوارگی، بی خانمانی، بلای بی آبی، عدم امنیت غذایی و ...که پیامدی از این بی ‌توجهی زیست محیطی خواهد بود را از چهره‌ی پاک و از آسمان پرستاره‌ی این زادگاه و کهن بوم ما بزدایید
    گفتنی آن که ارسنجان سکونتگاهی دیرینه با مردمانی پاکنهاد است که شمارشان به 20هزار نفر می‌رسد؛ شهری باستانی و به قدمت امپراتوری هخامنشی که در يکي از خوش آب‌وهواترين مناطق استان فارس مستقر شده است. حیات این کهن‌زادبوم کم‌مانند وطن در تمامی این سال‌های دراز مدیون جریان پاک و خنک و زلال سه کاریز به نام‌های عايشه، بُناب و فيجان بوده است که به برکت حضور آنها، کشتزارها و پردیس‌های مشهور انار در ارسنجان، یاقوتی کم‌نظیر را به ایرانیان هدیه کرده است. وجود دو رویشگاه جنگلی (خليل‌بيگ) بُنه و بادام ‌وحشي نیز در قلمرو كوهستاني از ديگر ويژگي‌هاي جالب ارسنجان است.
     بار دیگر تأکید می‌کنم، آنچه برای محمّد درویش تحسین‌برانگیز است و آن را کیمیایی در جامعه‌ی امروز می‌داند، پشتکار مثال‌زدنی محمّدحسین‌ شیرازی است؛ پشتکاری که دوست دارم در این بوم و بر و میان جوانان وطن بیش از پیش تکثیر یابد.
    در این باره توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی با عنوان: «كاريز عايشه؛ رگ‌هاي زندگي‌ساز ارسنجان» جلب می‌کنم که در روزنامه اطلاعات منشر شده است.

    بیشتر بدانید:

    - ارسنجان ؛ آخرين قرباني توسعه‌ي ناپايدار (البته تا امروز)!

درج نظر

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

و سرانجام رسید ... نخستین بهمن ِ بدون «پدر» را می‌گویم!


تنها چیزی که تو را از رسیدن به
رؤیاهایت باز می‌دارد
چشم‌پوشی از آنهاست

                                 ریچارد باخ

     امروز دقیقاً 148 روز از رفتن پدر می‌گذرد ... امروز که پسرش آخرین وداع را با جفت 4 زندگیش می‌کند ... و حالا ناچار است تا نخستین بهمن زندگیش را بدون پدر درک کند ...
    چند روز پیش بود که خبر شکسته شدن سرعت نور را خواندم؛ خبری که مدتها بود منتظر شنیدنش بودم! البته نه به خاطر آن که پوز اینشتین را بزنم و فرمول معروفش را به زباله‌دان بفرستم! نه ... فقط به دلیل آن که ایمان دارم روزی خواهیم توانست آنهایی را که دوست داریم، دوباره ببینیم، بدون آن که به انرژی بدل شویم! فقط کافی است بتوانیم سوار بر ارابه‌ای شویم که سرعت حرکتش از سرعت سیر نور بیشتر باشد؛ مثلاً اگر می‌توانستم هم‌اکنون از مکانی که 148 روز نوری با زمین فاصله داشت، دنیا را رصد می‌کردم، بی‌شک در‌می‌یافتم که پدر در آخرین لحظه‌های زندگیش – در آن تنهایی  - چه می‌کرده است ...
    با این وجود، هنوز هم احساس می‌کنم ... نه! ایمان دارم که روح پدر همراه و یاور پسر است ...

    همین چند هفته‌ی پیش بود که برای دیدن تالاب در آتش سوخته‌ی گندمان با خودرو شخصی‌ام راهی طبیعت بختیاری شدم تا به اتفاق هومان عزیز، سری به منطقه زده و از نزدیک عمق خسارت‌های وارد بر این سرزمین ناب را دریابم ... قرارمان با هومان صبح خیلی زود بود، پنج‌شنبه بود و آماده شدیم تا از بروجن به سمت گندمان برانیم ... تازه یادم افتاد که روز قبل کارت سوختم را در پمپ‌بنزین میمه (حدود 300 کیلومتر آن سوتر جا گذاشته‌ام!)؛ کارت سوختی که متعلق به پراید گازسوز پدر بود و همیشه به دادم می‌رسید ... امّا اینک آن را از دست داده بودم.
    هومان گفت: اشکالی نداره، نمی‌توانند از آن استفاده کنند! گفتم: چرا می‌توانند؛ چون کد رمز ندارد! گفت: پس برویم زودتر باطلش کنیم؛ گفتم: چگونه؟ پدر که رفته است و ما هنوز تشریفات حقوقی «مرگ» را انجام نداده‌ایم!
    خلاصه این که تقریباً همه گفتند که باید بی‌خیال آن کارت هلو شویم! چون خیلی راحت می‌ره توی گلو! نمی‌ره؟
    فردای آن روز ... امّا ... در پمپ بنزین میمه من آن کارت نیم‌میلیون تومانی را صحیح و سالم از کارگر شریف آنجا تحویل گرفتم و شرط را از آنهایی که می‌گفتند، کارت بی‌کارت! مگر ممکن است دیگر این کارت پیدا شود ... بردم!
    می‌دانید چرا؟
    چون فکر می‌کنم روح پدر هنوز هم همین نزدیکی‌هاست و مثل همیشه هوای یگانه پسرش را دارد ... چون فکر می‌کنم هنوز هم دلچسب‌ترین تبریک تولد را می‌توانم از پدرم بشنوم ... برای همین است که  پند باخ را جدی می‌گیرم و هیچگاه از رؤیاهایم چشم نمی‌پوشم.
     شما هم نپوشید! چشم را می‌گویم ... رؤیا را می‌گویم ... عشق را می‌گویم ...

                                                         درج نظر

زمین‌شناسی پزشکی، سرب، پیاز و نهر فیروزآباد تهران!


    دیروز، یکی دیگر از مباحث مطرح شده در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، موضوع عزم جدی سازمان زمین‌شناسی کشور برای راه‌اندازی و فعالیت مؤثر واحد زمین‌شناسی پزشکی بود؛ واحدی که با همت نمایندگانی از مؤسسه تحقیقات خاک و آب وزارت جهاد کشاورزی، مؤسسه دامپزشکی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و نیز ناظرانی از وزارت نیرو و سازمان حفاظت محیط زیست کشور اعلام موجودیت کرده و می‌کوشد تا نسبت بین شیوع برخی از بیماری‌های انسانی  را با آلودگی‌های روزافزون موجود در خاک کشف کند.
    جالب است که در همین جلسه، دکتر غلامرضا میرکی وضعیت آلودگی خاک را در کشور بسیار خطرناک دانست و گفت: دیگر نگرانی فقط آلودگی نهر فیروزآباد در جنوب تهران نیست! بلکه الآن خاک آلوده شده است. وی گفت: نتایج بررسی‌های دفترش نشان می‌دهد که میزان سرب موجود در پیاز‌های کاشته شده در کشتزارهای جنوب تهران به بیش از هیجده و نیم برابر حد مجاز رسیده است که وحشتناک است!
    از او پرسیدم که چند هکتار از اراضی جنوب تهران با فاضلاب خام آبیاری می‌شود؟
    میرکی پاسخ داد: رسماً فقط 400 هکتار؛ امّا غیر رسمی آن می‌رود بالای 3 هزار هکتار!
    او برای این که تهرانی‌ها البته زیاد ناراحت نشوند، این را هم اضافه کرد که وضعیت در اغلب استان‌ها و شهرهای دیگر کشور هم تقریباً همین گونه است و جای نگرانی اصلاً نیست! هست؟
    خُب خدا را شکر که عدالت کاملاً رعایت شده و ملالی نیست ... (نیست که می‌گم، یعنی هست! نیست؟)

    مؤخره:
    یادم هست آن روزهایی که در دانشکده منابع طبیعی کرج دانشجو بودم، سال‌های میانی دهه‌ی شصت را می‌گویم، بحث آلودگی سبزی‌های جنوب تهران بسیار داغ شد، مهندس میرحسین موسوی، نمایندگانی را از سوی نهاد نخست‌وزیری تعیین کرد تا موضوع را به دقت بررسی کنند که یکی از این افراد، دکتر ابوالقاسم متین، خاک‌شناس نامی کشور و همکار عزیزم در مؤسسه متبوع بود. آن تحقیق سرانجام تأیید کرد که خطر در جنوب تهران جدی است؛ امّا همان زمان اساتیدی چون دکتر نعمت‌الله خراسانی با جدیت به مخالفت برخواسته و احتمال این موضوع را صفر دانستند!
    گاه خوب است که ما یادمان باشد چه می‌گوییم و چه مسئولیتی برعهده داریم! نداریم؟

    در باره واحد زمین‌شناسی پزشکی:

    - عناصر و کانی های سمی موجود در محیط زیست و تاثیر آن بر انسان و نقش زمين شناسي پزشكي

    - بزرگترین واحد زمین شناسی پزشکی خاورمیانه به منظور بررسی بیماری‌های شایع با منشاء محیطی و طبیعی در کشور ایران افتتاح شد.

درج نظر

سه شرط جالب اقتصاددانان برای حذف یارانه‌ها!

    در نشست صبح امروز در تات، دکتر طالقانی، به نکته‌ی جالبی در مورد طرح هدفمند‌سازی یارانه‌ها اشاره کردند. ایشان گفتند: برای اجرای چنین طرحی در هر کشوری، باید دولت مرکزی و وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور دارای سه ویژگی اصلی باشد:

1- تورم در کمینه‌ی خود باشد؛
2- رابطه‌ی دولت و ملّت در بهترین حالت خود باشد؛
3- جامعه در بیشینه‌ی نشاط خود باشد.

    خُب یک نفر می‌شه پیدا بشه و برای من توضیح دهد که الآن کدامیک از شرط‌های سه‌گانه‌ی مورد اشاره این اقتصاددان شاغل در وزارت جهاد کشاورزی تحقق یافته تلقی می‌شود؟!
    دکتر طالقانی این را هم اضافه کرد که شاید آسیب‌پذیرترین بخش کشور پس از آزادسازی قیمت سوخت، همین بخش کشاورزی باشد! دکتر طالقانی البته احتمالاً می خواست حرفهای دیگری هم بزند، اما دلش برای حاضران شرکت کننده در جلسه سوخت و سکوت کرد!

درج نظر

شیلات، علی‌آبادی و 900 لیتر بنزین!


    امروز در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، دکتر غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه‌ی پایدار تات با نگرانی نسبت به عواقب طرح هدفمندسازی یارانه‌ها در بخش کشاورزی و شیلات اعلام کرد: هم‌اکنون هر قایق صیادی روزانه 900 لیتر بنزین مصرف می‌کند که حاصل آن صید 20 تا 50 کیلوگرم ماهی است و شاید هم نباشد! حال با حذف یارانه سوختی در این بخش، چه باید کرد؟

    البته از آنجا که رییس اسبق ورزش کشور، اخیراً به شیلات پیوسته‌اند، ممکن است بتوانند همان گونه که مشکل فوتبال را حل کردند، این مشکل را هم حل کنند! نه؟

                                                             درج نظر

رقابت تنگاتنگ فارس و خوزستان برای هیچ!

    

               ماجرای نان ایران را که یادتان هست؟ گفتم که هنوز از فارس می‌آید! نمی آید؟

    امروز در نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ پایدار با آقای مهندس نگارشی از مدیران ارشد معاونت تولیدات گیاهی، موضوع رقابت مدیران کشاورزی دو استان را برای اول شدن در تولید گندم، مطرح کردم. ایشان که کاملاً به روز بودند، جدیدترین آمار تولید گندم در این دو استان را تا امروز به شرح زیر اعلام کرد:
    1- استان فارس با 494 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است یک میلیون و شش هزار تن گندم تولید کرده و به فروش برساند.
    2- استان خوزستان هم با 700 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است 986 هزارتن گندم بفروشد.
    جالب این که حدود 250 هزار هکتار از کشتزارهای گندم خوزستان دیم است، در حالی که این رقم در استان فارس فقط 90 هزار هکتار است.
    بنابراین، عملکرد واحد سطح در خوزستان به مراتب فاجعه‌بارتر از فارس است! یعنی خوزستان هم مسابقه را باخته و هم سرزمینش سوخته!
    واقعاً آیا نام این رقابت را چیزی جز دورخیز برای رفتن یا هیاهو برای هیچ می‌توان نهاد؟! و آیا نباید این بازی باخت باخت را به پایان برد؟
    آیا این است معنای شعار ارزشمند صادق خلیلیان که در نخستین روز صدارتش گفت: می‌خواهم از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایه تولید حرکت کنم.
    توجه عالی‌ترین مقام وزارت جهاد کشاورزی را جلب می‌کنم به پژوهشی که خود ایشان در سال 1380 در گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس انجام دادند. در آن تحقیق که به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده بود، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزه‌ي محيط‌زيست و منابع‌طبيعي ايران در طول دوره‌هاي پنج‌ساله‌ي نخست و دوّم برنامه‌هاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوخته‌هاي طبيعي تجديد‌شونده‌ي )جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايه‌ي خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابع‌طبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است ؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال تخمين زده مي‌شود (خليليان و شمس‌الديني، 1380). اين ارقام نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دوره‌ي مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نمي‌توانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيست‌محيطي و محاسبه‌ي ميزان تخريب سرمايه‌هاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربه‌اي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ (Kapp) آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيط‌زيست غيرقابل انكار است.
     در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورت‌های اساسی کشور را اعمال دقيق هزينه‌های زيست‌محيطی در محاسبات تمام‌شده‌ی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفه‌ای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامه‌ها و پرداخت هزينه‌های گزاف جبران خسارت شده است. بر پايه‌ی مطالعه‌ای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالش‌ها و چشم‌اندازهاي توسعه‌ی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرح‌ها و برنامه‌های به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينه‌ها بدون توجه به مخارج مربوط به محيط‌زيست، بزرگتر از عدد يک و اميد‌بخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينه‌های زيست‌محيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچک‌تر از يک شده است. مثلاً چنانچه پاره‌اي از هزينه‌هاي زيست‌محيطي، نظيرِ هزينه‌ی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرح‌ها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشت‌هاي بحراني از نظر  سفره‌های آب زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مي‌يابد.
    امید که روزی به تولیدی بتوانیم افتخار کنیم که به بهای افزایش ناپایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور حاصل نشود.

درج نظر

آن تصویر شادمانه را، آن پایکوبی کودکانه را در طبیعت بختیاری دیده‌اید؟

یکبار دیگر به آخرین تصویر موجود در این یادداشت هومان خاکپور نگاه کنید! همان تصویری را می‌گویم که در گوشه‌ای از آن یک پانل خورشیدی مجهز به سلول‌های فتوولتاییک نمایان است ...

    این ابزار فرامدرن امروزی در یکی از محروم‌ترین روستاهای چهارمحال و بختیاری، یعنی دهکده‌ی «دره رزگه» منطقه‌ی موگویی کوهرنگ مستقر شده است؛ آن هم با هدف تأمین برق برای دکل موبایل ثریا توسط مخابرات استان ... دکلی که البته الآن بلااستفاده مانده است، زیرا باتری‌ها و خازن‌های صفحه‌ی خورشیدی را بدون شارژ رها کرده‌اند و رفته‌اند ...

ادامه نوشته

تبریک به ژاله فتوره‌چی: دیده‌بان خستگی‌ناپذیر حیوانات ایران

    ژاله‌ی فتوره‌چی در شمار انسان‌های سختکوش و پاک‌نهادی است که صمیمانه و یک‌تنه می‌کوشد تا حیوانات بی‌گناه و مهمانان مفید این آب و خاک روزگار کم‌خطرتری را بگذرانند. او تلاشی شبانه‌روزی را برای آرمان مقدسش پی گرفته و درسی بزرگ به جوانان اغلب پرمدعای امروز داده که با اندک نسیمی سردی‌شان می‌کند و یا برعکس! نمی‌کند؟

ادامه نوشته

به پژمان سر بزنید، ببینید کره زمین دارد غرق می‌شود یا نمی‌شود؟

   

    پیشنهاد می‌کنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایه‌ها را می‌بلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو می‌برد.
    درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش  را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟

    امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟

                                                            درج نظر

برای محسن تیزهوش که پیشنهادش در محاق ماند! نماند؟

    دست‌کم سالی یکبار باید نویسندگان حوزه محیط زیست در دنیای وبلاگستان به همراه مخاطبان مجازی و حقیقی‌شان بتوانند دور هم جمع شوند و از مشکلات پیش رو، امیدها و بیم‌ها سخن گویند. این آرزو یا درخواست بزرگی نیست! هست؟
    یادمه که یکسال سازمان نظام مهندسی کشاورزی استان تهران این کار را انجام داد و در اردیبهشت ماه سال گذشته هم این سید محمّد مجابی و احمد محرابی و دوستان‌شان بودند که چنین گردهمایی‌ای را ممکن ساختند.
    در آن روزگاران البته نه از سبزپرس خبری بود و نه از ایرن.
    بنابراین، حالا چرا کسی پیشنهاد محسن تیزهوش عزیز را از زمین برنمی‌دارد و آستین همت برای برپایی‌اش بالا نمی‌زند؟
    باز یادم هست که وحید نوروزی عزیز هم آمادگی خود را آن موقع‌ها برای برپایی چنین همایش سبزی اعلام کرده بود! نکرده بود؟ عباس محمدی هم که همیشه حاضر است! نیست؟
    پس لطفاً در محاقش نگذارید ... اصلاً شاید بتوان یکی از بهانه‌هایش را همین سال جهانی تنوع زیستی معرفی کرد و با پیشنهاد ناصر کرمی هم پیوندکی برقرار ساخت! نه؟

درج نظر

نان ایران به چه قیمتی از فارس می‌رسد؟!

   امروز - اول بهمن 1388 -  روزنامه جوان در صفحه 14 از شماره 3044 خود گزارشی را منتشر کرده به قلم علی شجاعی و با این عنوان: «نان ایران همچنان از فارس می‌رسد»
    مطابق این گزارش، باید فارسی‌ها به خودشان بنازند و جشن بگیرند، زیرا با حدود 461 هزار هکتار گندم‌زار آبی و دیم، توانسته‌اند برای بیست‌یکمین سال پیاپی رکورددار تولید گندم در ایران باشند. البته در جای دیگر اعلام شده که برای بیست و دومین بار صحیح است! هرچند رقیب خوزستانی این ادعا را رد می‌کند! نمی‌کند؟
      به هر حال چه رد کند یا نکند و چه رکورد 21 صحیح باشد یا 22، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟
    راست آن است که هیچ استانی در ایران سراغ نداریم که بحران فرونشست سفره‌های آب زیرزمینی‌اش اینگونه شتابان در حال رشد باشد؛ به نحوی که تقریباً یک سوّم از کل تراز منفی آبخوان‌های ایران در فارس رخ داده است.
    چه شاهدی از این بالاتر که نشان دهد، گندم تولید شده به چه بهای گزاف و غیرقابل جبرانی دارد وارد بازار مصرف داخلی می‌شود؟
    غم‌انگیز‌تر آن که کل تولید گندم این استان چیزی در حدود یک میلیون و 200 هزارتن برآورد شده است که نشان از عملکرد تولید کمتر از 3 تن در هکتار دارد!
    حال اگر به این معضل، وضعیت ناهنجار سامانه‌ی نگهداری و بسته‌بندی و حمل و نقل گندم را هم بیافزاییم و نیز فراموش نکنیم که بازده آبیاری در کشتزارهای گندم، چیزی در حدود 30 درصد بوده است؛ بیشتر درخواهیم یافت که باید برای به دست آوردن این رکورد هورا کشید و جشن گرفت و یا زانوی غم بغل کرد و شرمگین شد؟
     آیا سزاوار است در استانی که صاحب بیشترین جاذبه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی و ادبی ایران و منطقه است، این گونه نابخردانه فرصت سوزی کنیم و کارمایه‌ها را به هدر دهیم؟ یادتان هست که پورنگ چه گفت! نه؟

   من که فکر می کنم اگر نان ایران از آمریکا برسد بهتر از آن است تا به بهای تشدید ناپایداری اکولوژیک سرزمین (مهمترین وظیفه وزارت جهاد کشاورزی همانا حفظ این پایداری ذکر شده است)، نان ایران از فارس برسد و در عوض سیگار ایران از آمریکا و اروپا و شرق دور و ... 

   شما چه فکر می‌کنید؟

    برای مطالعه بیشتر:

    - اشاره به دستاوردي غرورآفرين براي دكتر كوثر و يارانش!

    - شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!

                                                              درج نظر

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش - عباث جعفری - به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود ...

ادامه نوشته

جاری شدن سیل‌های هولناک، پیامد تخریب جنگل گلستان نیست! هست؟

    در صفحه‌ی 3 از روزنامه جوان امروز، گفتگوی نگارنده با سمیه راهپیما در باره‌ی قصه‌ی تلخ پارک ملّی گلستان منتشر شده است که دارای 8 غلط عمده است!
    نخست آن که جاری شدن رخداد سیل‌های حادثه‌خیز (یا به قول جوانی‌ها: سیل‌های هولناک)، نمی‌تواند ناشی از تخریب جنگل گلستان باشد! زیرا جنگل گلستان در پایاب حوضه‌ی آبخیز تنگراه قرار گرفته است و نه در سراب یا بخش‌های میانی آن. آنچه که سبب سیل‌خیزی تنگراه را فراهم کرده، شکل هندسی خاص این آبخیز چهار قسمتی است که پیش‌تر ماجرا را مفصلاً توضیح داده‌ام. جنگل گلستان اما به واسطه‌ی انبوهی درخورش می‌توانست از شدت حرکت سیل کاسته و مانعی طبیعی بر سر راهش محسوب شود که خوشبختانه! مسئولین جان برکفت وزارت راه زحمت این درختان را کم کردند! نکردند؟
    البته غلط‌های بامزه‌ی دیگری هم این گفتگوی منتشر شده دارد که کشف آنها را وامی‌گذارم به خوانندگان تیزهوش مهار بیابان‌زایی.

    برای آگاهی بیشتر:

    - پارک ملی گلستان و یک نابخردی آشکار دیگر

                                                                  درج نظر

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

عقبگرد محیط زیستی در برنامه پنجم توسعه!

 

    فرازها و فرودهای لایحه‌ی برنامه پنجم توسعه کشور در بخش محیط زیست را می‌توانید در گفتگوی الهه موسوی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.
    گفتنی آن که تازه‌ترین نشانه‌ها از صحن بهارستان و به ویژه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی حکایت از آن دارد که ممکن است اجرای برنامه پنجم توسعه یکسال به عقب بیافتد.

درج نظر

هوای پس سیستان به روایت تهران امروز!

    چرا سیستان چنین روزگاری را می‌گذراند؟ چگونه به این روز افتاد و از چه طریق می‌شود کاری کرد که دوباره از چاله به چاه نیافتد؟
    اگر برایتان پاسخ این پرسش‌ها مهم است، دیدگاه‌های نگارنده را در روزنامه تهران امروز بخوانید.

درج نظر