آیا طغیان ریزگردها روزی پایان می گیرد؟


   تهرانی ها برای نخستین بار در تیرماه سال 1388 با پدیده ریزگردها به شکلی محسوس روبرو شدند. رخدادی که سبب شد تا خطر ریزگردها بیش از هر زمان دیگری در بین مردان کابینه جدی گرفته شود، تا حدی که رییس دولت را واداشت تا با گسیل یگانه معاون زن خود (فاطمه جوادی) به عراق، موضوع را از نزدیک پیگیری کند. با این وجود و به رغم چنین تحرکات کم سابقه ای که منجر به تشکیل چندین کارگروه تخصصی و اعزام هیأت های دیپلماتیک متعدد بین کشورهای ترکیه، سوریه، عراق و ایران شد، تهرانی ها در سال 89 دو ماه زودتر به استقبال ریزگردها رفتند! تا این که نوبت به سال 1390 رسید و این بار، نه تنها مردمان پایتخت ایران که مردم ساکن در چندین شهر شمالی از جمله تنکابن هم در نخستین ماه سال از ریزگردهای عربی پذیرایی کردند!
    نکته ی امیدوارکننده البته در این میان شاید آن باشد که در سال آینده انتظار نمی رود از این بابت دیگر شاهد رکورد شکنی جدیدی باشیم، زیرا سال هجری شمسی با فروردین ماه شروع می شود! نمی شود؟ هرچند این نمی تواند خبری کاملاً خوش برای آن گروه از مدیران کارنابلدی باشد که ترجیح دادند خود را در پشت موج رشد 1900 درصدی صنعت سدسازی در سال های ماضی مخفی کرده  و به ویژه در طول یک دهه اخیر عملاً با عملکردهای خود نشان دهند که هرگز از اراده و دانش لازم برای مواجهه ی هوشمندانه و بازدارنده با چنین تهدیدی برخوردار نیستند. زیرا اگر امروز هموطنان عزیز ما در ایلام ناگزیر از تحمل ریزگردهایی به میزان بیش از 43 برابر حد مجاز در آسمان شهرشان هستند ، رقمی که برای بسیاری از مردم ساکن در خوزستان تا هفتاد برابر حد مجاز هم رسیده است ؛ کابوس همچنان می تواند ویرانگرتر بشود و روزی را درک کنیم که در آن میزان یاد شده را مردم ساکن در تهران هم احساس کنند. همان گونه که ده سال پیش فقط مردم یک استان با ریزگرد درگیر بودند، اما اینک ریزگردها آسمان 20 استان کشور را متأثر کرده اند.
در بروز بحران پیش آمده، هر چند که سه واقعیت فرامنطقه ای را نمی توان کتمان کرد، اما به نظر می رسد که سهم آن سه مؤلفه، نباید سبب شود تا نقش فشارهای نابخردانه انسانی را در تشدید بحران نادیده بیانگاریم.
آن سه واقعیت عبارت است از همجواری با صحرای عربستان سعودی (بیابان رب الخالی) به عنوان یکی از کانون ها و چشمه های اصلی تولید گرد و خاک در خاور میانه، بروز خشکسالی و در نهایت، فرآیندهای تغییر اقلیم (climate change) و جهان گرمایی (global warming).
اما اگر دقت کنیم که در طول دو دهه گذشته، تنها سدهای ساخته شده در دو کشور ترکیه و سوریه بر روی رود فرات سبب شده تا میزان آبی که از این رودخانه به عراق می رسد تا سه چهارم کاهش یابد ، در می یابیم که تا چه اندازه مدیریت انسانی می تواند به عنوان مؤلفه ای مؤثرتر در بروز این بحران مورد توجه قرار بگیرد. به ویژه اگر بدانیم که وزارت منابع آبی عراق فقط در طول دو سال 2008 و 2009 بیش از 2200 حلقه چاه جدید در این کشور حفر کرد تا بتواند کمبود آب شرب و کشاورزی در عراق را جبران کند. این در حالی است که تعداد کل چاه هایی که تا پیش از این توسط این وزارتخانه حفر شده بود، حتا به 1500 حلقه هم نمی رسید . به دیگر سخن، کاهش چشمگیر آب ورودی از رودخانه های دجله و فرات که 85 درصد نیاز آبی مردم عراق را تأمین می کردند و سرچشمه آنها از سه کشور ایران، ترکیه و سوریه تأمین می شود و افزایش فشار بر منابع آب زیرزمینی کشور عراق سبب شد تا نه تنها تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم در جنوب این کشور و در مجاورت مرز ایران کاملاً خشک شود، بلکه ضریب خشکی و کاهش رطوبت خاک در اغلب مناطق کشور عراق به حدی رسد که منجر به افزایش چشمه های تولید گرد و خاک از شش به 202 کانون بحرانی در 20 سال گذشته گردد. در حقیقت، اگر قرار است برای اضمحلال سرزمینی نگران شد و اشک ریخت، وضعیت پیش آمده در کشور عراق بهترین دلیل برای این اشک ریختن است؛ زیرا کشوری که پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) خود را با چنین سرعتی از دست دهد، مصیبتی غم بارتر از ورشکستگی اقتصادی را تجربه خواهد کرد. چه، ورشکستگی اقتصادی را با تزریق پول و اخذ وام و اصلاح شیوه های مدیریتی شاید بتوان با سرعت جبران کرد، ولی ترمیم ناپایداری بوم شناختی به زمان بسیار بیشتری نیاز دارد؛ به ویژه اگر آن سرزمین در منطقه ای خشک هم قرار گرفته باشد.
چنین است که برای نجات عراق از این بحران، چاره ای نیست جز آن که کشورهای همسایه و به ویژه ترکیه، حق آبه طبیعی دجله و فرات را به رسمیت شناخته و از ورود آن به کشور عراق ممانعت نکنند، امری که سبب شد تا علاوه بر دولت عراق ، آیت الله سیستانی، عالی ترین رهبر مذهبی این کشور هم واکنش نشان داده و طی نامه ای از اردوغان – نخست وزیر ترکیه – بخواهد تا به تعهداتش در این خصوص پایبند بماند .
باید بدانیم که میزان تعهد دولت ترکیه، ارسال 750 متر مکعب در ثانیه از آب فرات به خارج از مرزهای خویش است، در حالی که این مقدار اغلب از یک سوم حجم یادشده پیشی نگرفته است. وضعیت رودخانه دجله هم البته بهتر از فرات نیست.
سرانجام ماجرا این است که در طول چند دهه ی گذشته، حکومت های حاکم در منطقه عملاً با بی اعتنایی به ملاحظات بنیادین زیست پایدار و کوبیدن بر طبل "چهار دیواری، اختیاری" سبب تشدید بحرانی را فراهم کردند که شدت بیابان زایی آن در طول یکصد سال اخیر در جهان، اگر نگوییم که بی نظیر بوده است، دست کم بسیار کم نظیر بوده و تنها بتوان آن را با موج مهاجرت های بی سابقه در اوایل و اواسط قرن بیستم در شمال آفریقا و تشدید بیابان زایی در آن منطقه مقایسه کرد. شاید اگر مؤلفه ای به نام نفت در عراق روی میز نبود، وضعیت حتا غمبارتر از آفریقا هم می شد. از همین روست که طرف ترک در گفتگو با عراقی ها و در مواجهه با درخواست آب بیشتر از سرشاخه های دجله و فرات، به عنوان کشوری که در ابتدای جریان آب قرار دارد، هر نوع حق مطلقی را برای خود، برروی هر آبی که از خاکش سرچشمه می گیرد، قائل شده و صراحتاً گفته است:  «آب به ما تعلق دارد، همانند نفت که به مردم عراق تعلق دارد.»
تصور کنید که اگر سودان هم بخواهد چنین سخنی را در باره نیل بگوید، یا کشور افغانستان هم چنین سیاستی را در باره هیرمند اعمال کند، چه بحران امنیتی ممکن است در منطقه بوجود آید، همان چیزی که از آن با عنوان جنگ آب یاد می کنند.
نگارنده امیدوار است، تجاوز ریزگردها به آسمان کشورهای منطقه سبب شود تا دولتمردان منطقه، به منافع دراز مدت خود اندیشیده و با تبعیت از اصل پروانه  و دوری گزیدن از سیاست چهار دیواری، اختیاری، به نحوی عمل کنند که منافع همه زیستمندان منطقه به صورتی پایدار و با کیفیت تأمین شود.
درس دیگری که از این بحران باید دولتمردان ما بگیرند، آن است که تجربه تلخ خشک شدن هورالعظیم در غرب و هامون در شرق کشور، به دلیل آزمندی و زیاده خواهی کشورهای بالادست این تالاب های ارزشمند به وقوع پیوسته است. بیاییم ما کاری نکنیم تا به دست خود، تالاب ها و دریاچه های داخلی خویش همچون گاوخونی، بختگان، گندمان، طشک، مهارلو، پریشان، کم جان، ارژن، مسیله، شادگان، ارومیه و ... را به همین دلیل نابود ساخته و به دست خود بر تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در داخل کشور بیافزاییم و شرایط را از آنچه که هست هم، وخیم تر سازیم.
و البته تنها در آن صورت است که می توان امیدوار بود، طغیان ریزگردها روزی پایان گیرد.
انشاالله
   

طغيان ريزگردها ؛ هشداري كه جدي اش نمي گيريم!


   ذرات نام آشنا اما غريبه‌اي به نام ريزگرد، اين روزها مانند چند سال گذشته آسمان اغلب استان‌هاي باختري، جنوبي و مركزي كشور را درنورديده و كيفيت زندگي را به شدت براي بسياري از ايرانيان با دشواري و لكنت مواجه ساخته ‌اند. ريزگردها اجرامي ميكروسكپي به بزرگي كمتر از 2 ميكرون هستند كه اغلب منشأيي بياباني، كويري و تالابي دارند. بايد بدانيم كه وجود توفان‌هاي گرد و غبار يكي از ويژگي های سرزمين‌هايي است كه در مجاورت مناطق خشك و بياباني جهان جاي گرفته‌اند. با اين وجود، شدت، مدت و تعداد رخداد اين توفان‌ها – به ویژه در طول 5 سال اخیر -آشكارا از روند معمول آن فاصله گرفته و بدل به رخدادي بي‌سابقه دست كم در طول دویست سال گذشته شده است.
چنين است كه وزن این معضلات محیط زیستی براي نخستين بار به حدی رسید که توانست سفر عالي‌ترين هيأت‌هاي سياسي و ديپلماتيك جمهوري اسلامي ايران به كشورهاي عراق، تركيه و سوريه براي بررسي دقيق‌تر موضوع و حل ريشه‌اي آن را رقم زند و متقابلاً تحرکاتی نادر را در بین کشورهای همجوار بیافریند.
در حقيقت ماجراي ريزگردها و تبعات خسارت‌زاي آن در حوزه سلامت، اشتغال و تجارت سبب شد تا بار ديگر متوجه آموزه بنياني نهفته در اصل 50 قانون اساسي خويش شويم كه در آن كوشش براي حفظ محيط زيست را لازمه‌ي حيات اجتماعي روبه رشد مردم توصيف كرده است؛ حياتي كه دست كم 5 سال است هموطنان شريف ما در استان‌هاي خوزستان، بوشهر، ايلام، كرمانشاه و نواحي مجاورشان به طرزي محسوس شاهد بروز لكنت‌هایي جدي در روند رو به رشد آن بوده اند! نبوده اند؟
امّا بلاي ريزگردها چگونه توانسته‌ است اينگونه شتابان بر تقريباً تمامي مؤلفه‌هاي زيست اثري كاهنده برجاي نهد؟ آيا خشكسالي‌هاي چند سال اخير در ميان‌رودان (بين‌النهرين) مهم‌ترين دليل بحران پيش رو است؟ آيا روند شتابان سدسازي و برداشت بي‌رويه از سفره‌هاي آب زيرزميني عاملي تعيين‌كننده تر به شمار نمي‌رود؟ آيا روندهاي جهاني چون تغيير اقليم (climate change) و جهان گرمايي (global warming) فرآيندهايي مؤثرتر محسوب نمي‌شوند؟ ضعف دولت مركزي و بروز جنگ‌هاي متعدد در عراق چه تأثيري در اين ميان داشته است؟ و آيا ممكن است چشمه‌هاي توليد گرد و خاك دايمي منطقه در بيابان رب الخالي عربستان، شرق سوريه و سواحل درياي احمر، كماكان متهم شماره يك در بروز اين بحران قلمداد شوند؟
حقيقت اين است بر بنياد پژوهشي كه توسط همکاران پژوهشگرم در مرکز تحقیقات کم آبی و خشکسالی و با هدایت دکتر نادر جلالی به انجام رسیده است، تعداد چشمه های تولید گرد و خاک در کشور عراق از 6 عدد در سال 1368 به بیش از 200 عدد در سال 1387 افزایش یافته است که رشدی بیش از 2800 درصد را نشان می دهد؛ چنین شدتی در بیابان زایی، به جز در صحرای ساحل (واقع در شمال آفریقا) که در اوایل قرن بیستم رخ داد، هرگز در جهان گزارش نشده است. در همین فاصله زمانی، تعداد چشمه های گرد و خاک در ایران و مجاورت خاک عراق از دو عدد به حدود 30 کانون فرسایش بادی افزایش یافته است که رشدی به مراتب کمتر از عراق را نشان می دهد. به همین ترتیب در کشور سوریه نیز، تعداد این کانون های بحرانی یا چشمه های تولید گرد و خاک از 4 عدد به بیش از 70 کانون افزایش یافته که وضعیتی وخیم تر از ایران و البته مطلوب تر از عراق را نشان می دهد.
به دیگر سخن، با فرض یکسان بودن شرایط اقلیمی، به نظر می رسد آنچه که وضعیت عراق را به ناپایدارترین حد از توان بوم شناختی (اکولوژیکی) سوق داده است، بیش از آن که ناشی از فرآیندهایی طبیعی چون خشکسالی و یا تغییر اقلیم باشد، ریشه در مدیریت نادرست حاکم بر منابع زیستی سرزمین و سؤ استفاده کشورهای همسایه ای چون ترکیه و سوریه از ضعف دولت مرکزی در عراق در طول بیش از یک دهه ی کنونی دارد. نگاهی به روند شتابان سدسازی در دو کشور یاد شده و به ویژه ترکیه بر سرشاخه های دجله و فرات و عدم رعایت حق آبه طبیعی عراق، یکی از مهم ترین دلایل بروز بحران امروز است؛ بحرانی که نه تنها به خشک شدن تالاب 500 هزار هکتاری هورالعظیم و تالاب های اغماری آن منجر شده، بلکه سبب فرو افت سطح آب زیرزمینی و کاهش رطوبت خاک در بخش گسترده ای از میان رودان را هم فراهم کرده و بدین ترتیب، نه فقط زیستمندان ساکن در عراق (اعم از انسان و حیوان و گیاه)، که اهالی سرزمین هایی که صدها کیلومتر با این چشمه های تولید گرد و خاک فاصله دارند هم اینک باید در عذاب وارد آمده و عقوبت ناشی از این آزمندی و نابخردی بزرگ سهیم شوند.
پیامی که امروز استیلای ریزگردها بر آسمان 18 استان ایران دارد، آن است که عدم توجه به ملاحظات و خواهش های بنیادین محیط زیستی، نه تنها می تواند تبعاتی آنی و محلی برای ساکنین واقع در کانون بحران به بار آورد، بلکه آثار زیانبارش به سهولت قادر است از مرزهای سیاسی گذر کرده و خسارت های فرامنطقه ای از خود برجای نهد؛ خسارت هایی که جبران آنها شاید با توجه به وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه به آسانی امکان پذیر نباشد.
باشد که همه ی ما از این رویداد تلخ، یک درس شیرین و فراموش نشدنی بگیریم و یادمان باشد که اگر می خواهیم بر طبیعت حکومت کنیم، باید از قوانین آن پیروی کنیم و نه آنکه به گردنکشی در برابر آن ادامه دهیم.
دیروز دریاچه آرال را در شمال باختری خود و متأثر از همین تفکر آزمندانه (بخوانید احمقانه) از دست دادیم؛ امروز هم در سوگ مرگ هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه و شادگان و ... نشسته ایم و فردا شاید باید به کابوس ویرانگرتری به نام سونامی نمک در دریاچه ارومیه بیاندیشیم؛ اگر همچنان خود را به خواب زده و عملاً نکوشیم تا ملاحظات محیط زیستی به صدر اولویت های راهبردی ایران و کشورهای همسایه در یک تعامل و هم افزایی منطقه ای بازگردد.

مگو این آرزو خام است!


زندگي شهد گلي است که زنبور زمانه مي مکدش، انچه مي ماند عسل خاطره ها ست.

    همیشه باورم این بوده که اگر بخواهیم و برای این خواستن، تردیدی در دل و جان خویش روا مداریم، آن رخداد فرخنده عینیت خواهد یافت و دوباره شاهد ریزش باران و چشیدن شیرینی بی مانند عسل خاطره ها خواهیم بود ...
    شاید در آن لحظه ریزش، در آن لحظه خیس شدن، ترجیح مان آن باشد که بر خلاف نصیحت چخوف، چتری هم بالای سر نگیریم تا وجودمان بیش تر از هر زمان دیگری از این باران مهر و شهد گوارای گلش خیس و معطر شود ...
    حالا در آن سوی آب ها، در جایی که هزاران کیلومتر با ما فاصله دارد، انسانی در کارزار مقابله با پدرسوخته ای به نام "مرگ" نیاز به انرژی مثبت هم نوعانش دارد ... شاید اگر از عمر فرزندش بیش از دو ماه نمی گذشت، چنین خواهشی را طرح نمی کردم؛ اما به خاطر این مهمان معصوم و تازه وارد به زمین هم که شده، گمان نبرم هیچ وجدان خردورزی به این جدایی زودرس رأی دهد ...
    یکبار دیگر هم در این خانه مجازی، از خوانندگان گرامی ام خواسته بودم تا برای او دعا کنند؛ آن بار البته جواب داد، چه دلیلی دارد که اینبار جواب نگیریم؟
    راستش من با آنچه که آن را تقدیر می نامند، میانه ای نداشته و ندارم؛ ترجیح می دهم تا جهان را چون تولستوی بزرگ، جهان تغییر بدانم تا جهان تقدیر ...
    و برای همین است که می گویم: نخستین شرط کشف اقیانوس های جدید، شهامت دوری گزیدن از ساحل آرامش است.
    به این بنفشه نگاه کنید که چگونه از دل سنگ در خانه دیده بان عزیز طبیعت بختیاری، به آفتاب سلام میدهد تا چشم بینندگانش را به نوشخندش مهمان کند ...
    وقتی این بنفشه لطیف و ترد می تواند از دل سنگ، تمام قد برخیزد، چه دلیلی دارد تا "او" چشمان پرمهر و جوانش را دوباره بر فرزند و همسر و مادرش نگشاید؟ 

مگو اين آرزو خام است
مگو روح بشر سرگردان و ناکام است.
اگر اين کهکشان از هم نمی‌پاشد
وگر اين آسمان در هم نمی‌ريزد
بيا تا ما فلک را سقف بشکافيم و طرحی نو در اندازيم