30 فروردین، میانکاله از قهرمانش قدردانی می‌کند

    کامبیز بهرام سلطانی، بزرگ بود و بی نیاز؛ شاید بی‌نیازتر از هر آدمی که می‌شناختم. برای همین هرگز در طول سال‌های عمرش نخواست تا نامش بیشتر از کارش مطرح شود.

    با این وجود، اینک پاس حرمت و نام و یاد او، پاس حرمت علم و طبیعت و محیط زیست وطنی است که می‌دانم و می‌دانید، استاد کامبیز بهرام سلطانی عاشقش بود و جانش را برای آبادی‌اش داوطلبانه و سخاوتمندانه بی درنگ اهدا می‌کرد.

    از همین روست که دوستان و خانواده آن طبیعت مرد نازنین، پس از سفر ابدی‌اش به آسمان‌ها، تقریباً در تمامی مراسم نکوداشت آن بزرگوار شرکت کرده و کوشیدند تا رویه‌ای را ماندگار کنند که منجر به تشویق جوان‌ترها برای کوشندگی در راه اعتلای طبیعت ایران زمین شود.

    به همین مناسبت و به دنبال قولی که دکتر اصغر محمدی فاضل، معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط‌زیست ایران در بهمن ماه سال گذشته و در جریان مراسم یادبود آن مرحوم دادند، خبر می‌رسد که چهارشنبه آینده، 30 فروردین 1391 مراسمی در تالاب میانکاله برای قدردانی و نکوداشت یک عمر خدمت بی منت قهرمان تالاب‌های ایران، کامبیز بهرام سلطانی برگزار خواهد شد و طی آن از ساختمانی که نام آن استاد فرهیخته را بر پیشانی‌اش دارد، رونمایی می‌گردد.

    امید که روحیه و سلوک بهرام سلطانی‌ و بهرام‌سلطانی‌ها در جوان‌های امروز و فرداهای این سرزمین مقدس تکثیر شود و هرگز طبیعت وطن و زیستمندان مظلومش خود را بی‌پناه حس نکنند.

    همچنین جا دارد از تمامی مسئولین سازمان حفاظت محیط زیست کشور که چنین امکانی را فراهم ساختند، صمیمانه قدردانی کنم.

 درج نظر

و سرانجام ما هم پارکینگ خورشیدی ساختیم

     در پانزدهمین روز از دی ماه 1388 با حسرت و آه در تارنمای مهار بیابان‌زایی نوشتم: آنها پارکینگ می‌سازند، ما هم می‌سازیم!

    طی آن یادداشت، با اشاره به ساخت پارکینگ خورشیدی در دانشگاه سن دیه گو آمریکا، این آرزو و حسرت را در میان نهادم که چرا نظیر چنین پارکینگی دست کم نباید در ادارات دولتی ما، به ویژه نهادهای مرتبط با محیط زیست و منابع طبیعی، نظیر مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور احداث شود تا هم یک فرهنگ‌سازی مؤثر صورت گیرد و هم عملاً نشان دهیم که تا چه اندازه به آنچه می‌گوییم، اعتقاد و باور داریم.

    دیروز – 21 فروردین 1391 – اما در ملاقاتی که با پیمان کنعان، مدیر کل سختکوش دفتر انرژی‌های خورشیدی وزارت نیرو - سانا - داشتم، این تابلو زیبا را در دفتر کارش دیدم و دریافتم که آن آرزوی چند سال پیشم به همت متخصصان و فن‌آوران هم وطنم، اینک عینیت یافته و محقق شده است. چرا که در محوطه اداره برق شهرستان تبریز، نخستین پارکینگ دومنظوره خورشیدی مسقف ایران راه‌اندازی و مورد بهره‌برداری قرار گرفته است.

    باشد که نهادهایی چون سازمان حفاظت محیط زیست یا سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز دانشگاه‌ها و مؤسسات فرهنگی و آموزشی و تحقیقاتی کشور هم در این راه اقدام کرده و وظایف خویش برای تغییر نگرش عمومی نسبت به استحصال انرژی‌های نو را به انجام رسانند. به ویژه اگر بدانیم، مطابق سند برنامه پنجم توسعه، باید تا پایان این برنامه که کمتر از 4 سال از عمرش باقی مانده است، دست کم 5 هزار مگاوات برق از این طریق تأمین کرده و به شبکه سراسری بیافزاییم.

    گفتنی آن که در نشستی که دیروز با پیمان کنعان داشتیم، آقای دکتر مهدی فرح‌پور و همکاران‌شان در پروژه منارید - MENARID - طرحی بین‌المللی با هدف "تقویت و انسجام سازمانی برای مدیریت جامع منابع طبیعی" هم حضور داشتند و مقرر شد برای توانمندسازی جوامع محلی در بهاباد یزد و مقدمات تبدیل این سکونتگاه بیابانی به نخستین شهر خورشیدی ایران، طی روزهای دهم الی دوازدهم اردیبهشت ماه سفری به منطقه داشته و چند کارگاه برگزار کنیم.

    چقدر دوست دارم تا پیش از آن که از زمین بروم، نام عزیز وطنم را به عنوان کشور ممتاز و پیشگام در استحصال انرژی خورشیدی در جهان بشنوم ... چقدر دوست دارم ... چقدر ...


درج نظر

تلخ‌ترین تصویری که در پریشان می‌شود دید!


    پریشان و ارژن تا همین 3 سال پیش، در شمار مهم‌ترین و بزرگترین دریاچه‌ها و تالاب‌های آب شیرین ایران محسوب می‌شدند که دست کم یکصد میلیون متر مکعب آب را در خود اندوخته داشتند و به قیمت سال 1387 بیش از 466 میلیارد تومان ارزش اقتصادی آنها محاسبه شده بود. اینک اما از آن شکوه و طراوت و شادابی نه تنها چیزی نمانده است، بلکه سفره‌های آب زیرزمینی منطقه با چنان شتابی در حال فرواُفت هستند که منجر به نشست زمین به میزان 5 سانتی‌متر در سال شده است.

    نوروز امسال توفیق دیدار با مردم خونگرم کازرون را یافتم و به همراه عزیزانی چون علی‌اکبر کاظمینی، محمودرضا پولادی، محسن عباسپور و آقایان راسخی و هاشمی بسیاری از مناطق زیبا و کهن‌زادبوم‌های جنوب باختری استان فارس را به همراه خانواده و دوستانم درنوردیدیم.

     سفری خاطره‌انگیز و فراموش‌نشدنی که می‌دانم هرگز از یاد همسفرانم پاک نخواهد شد.

    در این سفر البته هم تصاویر زیبا و هوش‌ربا فراوان دیدیم و هم گاه مناظری که ترجیح می‌دادیم، هرگز نمی‌دیدیم که شاید یکی از تلخ‌ترین این مناظر، مشاهده بستر کاملاً خشک پریشان بود که آه از نهاد هر بازدیدکننده‌ای درمی‌آورد ...

     این که چگونه حفر حدود یک هزار حلقه چاه غیرمجاز در منطقه به بهانه‌ی ارتزاق کمتر از 10 درصد از جمعیت حوضه‌ی آبخیز پریشان از راه کشاورزی، سبب شده است تا این موهبت ناهمتا اینگونه پریشان حال شود؟!

     و مشاهده‌ی این دیوار نوشته در اطراف پریشان، شاید تیر خلاصی بود که نشان می‌داد:

    حتا صیادان منطقه هم باور کرده‌اند که دیگر پریشانی درکار نخواهد بود و بهتر است موتور قایق‌های به خاک نشسته‌شان را بفروشند!

    شما چه فکر می‌کنید؟ آیا صاحبان قایق‌های فامور، چاره‌ای جز فروش موتور قایق‌هاشان ندارند؟!

    من که می‌گویم: کاش هرگز امید ِ هیچ ملتی را نشود فروخت! زیرا ممکن است، این آخرین سرمایه‌شان باشد ...

درج نظر

آغاز هشتمین سال فعالیت وبلاگ مهار بیابان زایی

    و امروز - سیزدهمین روز از فروردین 1391 - نخستین روز از هشت سالگی وبلاگی است که برایم مثل اروندم عزیز است و دوستانم می‌دانند که برای ماندگاری‌اش در تمام این سال‌ها چه خون دل‌ها که نخورده‌ام و هزینه‌ها که نپرداخته‌ام ...
   با این وجود، به وجودش مفتخرم؛ چرا که بازخوردهایش برایم مثل پوم تاک پرتپش طبیعتی که دوستش دارم، گرم و جوشان و زنده است ...
    به یاد شادروان استاد کامبیز بهرام سلطانی عزیز، یادبرگ او را به مناسبت شش سالگی وبلاگم دوباره با هم می‌خوانیم ...

   جناب مهندس درویش عزیز، سلام 

  در روزگاری که بیشتر ما یا در حال برنامه‌ریزی برای بریدن گوش دیگران هستیم و یا گوش‌های بریده را شمارش می کنیم؛ در روزگاری که دروغ مهم‌ترین ابزار پیش برد هر هدف ناسالمی شده است؛ در روزگاری که روز جهانی تالاب‌ها، جشن چهل سالگی کنوانسیون رامسر، سال تنوع زیستی، شب خاموشی سراسری چراغ  و بسیاری دیگر از این قبیل آیین‌ها به کناری نهاده شده و در روزگاری که کسی به فکر محیط زیست و طبیعت رو به زوال ایران‌زمین نیست؛ وجود افراد ارزنده‌ای چون شما یک رحمت به حساب می‌آید. آرزوی قلبی من برای شما نخست سلامتی است و سپس کوشش در جهت تداوم بخشیدن به فعالیت خود. فکر کنید هر سطری که می‌نویسید، درتاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود.

     امیدوارم تصویر زیر (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هدیه از من بپذیرید.

 

                     

 

 ارادتمند همیشگی ، کامبیز بهرام سلطانی


تنها درآمد طبیعت ایران در سال 90 ، پدرش بود!

    در سال 1390، طبیعت ایران همچنان یکی از سخت‌ترین دوران‌های خود، از زمانی که امکان پایش پراکنده یا ثبت داده‌های اقلیمی برایش فراهم شده است را گذراند. مهم‌ترین شناسه‌ی این دوران سخت، همانا تداوم روند اُفت نگران کننده‌ی آب در اغلب سفره‌های زیرزمینی کشور است؛ روندی که حتا در برخی از دشت‌های استان چهارمحال و بختیاری به بیش از 10 متر در سال رسید! آن هم استانی که تا همین دیروز، مردمانش به این می‌نازیدند که با 11 میلیارد مترمکعب آب قابل استحصال سالانه، دارای بیشترین سرانه‌ی آبی در کشور هستند. اما اینک در همه‌ی هفت دشت اصلی این استان، روند کاهنده‌ی سطح آب زیرزمینی ادامه دارد؛ به نحوی که حتا آب شرب در سال 1390 مانند سال قبل‌ترش، برای بسیاری از روستاهای بام ایران از طریق تانکر تأمین شد! این در حالی است که برخی از مدیران وزارت نیرو از استان چهارمحال و بختیاری با عنوان پرافتخار "کارگاه سدسازی" در طول دهه‌ی آینده یاد کرده‌اند! همان کارگاهی که ثمره‌اش در طول دهه‌‌ی گذشته برای حوضه‌ی آبخیز دریاچه ارومیه، ارمغانی جز پیدایش یک کویر 400 هزار هکتاری در محل جنازه‌ی مرحوم دریاچه ارومیه نبود! بود؟ رخدادی که از آن با عنوان: بزرگترین واقعه‌ی بیابان‌زایی قرن بیست و یکم در کره‌ی زمین یاد می‌شود. آن هم در جایی که معنایش به زبان آشوری، شهر آب است!!

    از این گذشته، نه‌تنها سطح آب در همه‌ی آبخوان‌های کشور به روند قهقرایی‌اش ادامه داد، بلکه نشانه‌هایی از نشست زمین در مناطقی گزارش شد که تاکنون، چنین فرآیندی در آنها مشاهده یا گزارش نشده بود. در حقیقت پدیده‌ی نشست زمین که از آن با عنوان خطرناک‌ترین و بی‌بازگشت‌ترین مرحله بیابان‌زایی یاد می‌شود، دیگر فقط از دشت توس و نیشابور و کاشمر در خراسان رضوی، یا رفسنجان و زرند در کرمان یا ورامین و ساوجبلاغ در تهران و یا بویین زهرا و شال در قزوین گزارش نشد؛ بلکه بسیاری از مناطق در حاصلخیزترین استان کشور، فارس؛ استانی که سالهاست رکوردار تولید کشاورزی در ایران است هم گزارش شد و حتا کار به خودسوزی زمین در قره‌داغ، سلطان‌آباد و پریشان در کازرون رسید. افزون بر آن، آثار نگران‌کننده‌ی نشست زمین از استان همدان و نواحی اطراف سهند و سبلان هم گزارش شد و در جنوب تهران این روند نگران‌کننده به بالاترین رقم، یعنی 36 سانتی‌متر در سال افزایش یافت. آن هم در حالی که می‌دانیم اگر میزان نشست زمین در منطقه‌ای از مرز 4 میلی‌متر در سال بگذرد، باید وضعیت بحرانی در آن منطقه اعلام کرد.

    از همین روست که وقتی در اواخر سال نتایج جدیدترین رتبه‌بندی EPI (شاخص عملکرد محیط زیست) اعلام شد، نام ایران در کنار سه کشور سوریه، قزاقستان و روسیه به عنوان چهار کشوری که با بیشترین سقوط در طول دو سال اخیر مواجه بودند، آمد و کسی از این سقوط شگفت زده نشد! شد؟ در حقیقت، محیط زیست ایران، در حالی یک سقوط 36 پله‌ای را نسبت به سال 2010 تجربه کرد و رتبه‌اش در بین 132 کشور مورد بررسی به 114 نزول یافت که در دو دوره‌ی پیش از آن هم همین روند را ادامه داده بود؛ یعنی: عملکرد مدیریت حاکم بر محیط زیست ایران از رتبه 53 در سال 2006 اینک با 61 پله سقوط در طول شش سال، رسیده بود به 114؛ سقوطی آزاد و بی‌رقیب در بین همه‌ی کشورهای موجود در همه‌ی قاره‌های جهان!

    برای همین است که در توصیف محیط زیست و وضعیت مزاجی طبیعت ایران، یاد جمله‌ی مشهور شادروان عمران صلاحی عزیز افتادم که طنازانه می‌گفت: مهم‌ترین درآمد ما در سال گذشته، پدرمان بود!

    و حقیقت این است که در سال 1390، ما پدر طبیعت ایران را درآوردیم! درنیاوردیم؟

    شما بگویید: خشک شدن بیش از 85 درصد از رویشگاه منحصر به فرد بلوط در دشت برم، تداوم خشکی اغلب تالاب‌‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، گاوخونی، طشک، مهارلو، ارژن، کافتر، پریشان، گندمان, کم‌جان، آجی‌گل و ارومیه، طغیان ریزگردها در آسمان 22 استان کشور، به همراه روزگار غم‌انگیز دیار زنده‌رود در مرکز ایران، نشاندهنده‌ی چه چیز دیگری جز همان توصیف تلخ عمران صلاحی می‌تواند باشد؟!

    این در حالی است که همزمان از ایران به عنوان یکی از هفت کشور اصلی آلوده‌کننده در جهان یاد شد؛ کشوری که از نظر ارزیابی اثرات توسعه بر محیط زیستش هم در بین 15 کشور انتهایی جهان قرار گرفت و شگفت‌آورتر آن که این شرایط ناگوار هیچ بازخورد و واکنش سزاوارانه‌ای را نه در بین برنامه‌ریزان و کلان‌نگران مملکت آفرید و نه حتا وزن شایسته‌ای در اغلب رسانه‌های کشور یافت! چرا؟

    چرا همچنان و کماکان نمی‌توان روزنامه‌ای را در این مملکت یافت که به صورت منظم و روزانه، دست‌کم یک صفحه از مطالب خود را به صورت روزانه به موضوع محیط زیست در کنار صفحه حوادث، ورزش، سینما و سیاست اختصاص دهد؟ چرا هنوز نمی‌توان ردی از یک برنامه منظم هفتگی در رسانه ملّی یافت که موضوع محیط زیست برایش جدی باشد؟ و چرا از بین آن همه بحث‌های آتشین و داغ در صحن بهارستان، سهم محیط زیست اینگونه ناچیز و حقیر بوده و هست؟

    اگر وضعیت کنونی در ایران زمین را نمی‌توان بحرانی محیط زیستی نامید، پس بحران چیست؟

    و شاید به همین دلیل باشد که در سال 1390، طبیعت ایران شاهد مرگ زودهنگام و باورنکردنی دو تن از فعال‌ترین متخصصان و سلحشوران خود هم بود: شادروان یاسر انصاری (مدیر مسئول و بنیانگذار نخستین خبرگزاری محیط زیستی ایران؛ سبزپرس) و استاد کامبیز بهرام سلطانی؛ کسی که بیشتر از هر متخصص دیگری در چند سال اخیر نسبت به شرایط وخیم طبیعت ایران هشدار داد و آنقدر صدایش ناشنیده گرفته شد تا دق کرد و مرد ...

    با این وجود، همه‌ی خبرها در طبیعت ایران بد نبود؛ دریافت سیمرغ بلورین برای فیلمی که دستمایه‌ای محیط زیستی داشت از جشنواره فیلم فجر، یکی از آن رخدادهای امیدبخش بود؛ زیرا برای نخستین بار بود که مستندی با موضوع محیط زیستی توانسته بود توجه داوران در مهم‌ترین فستیوال سینمایی کشور را جلب کند. از همین رو، جا دارد به سازنده فیلم تأمل‌برانگیز و زیبای "در جستجوی پلنگ ایرانی" آقای فتح‌الله امیری و همکاران سختکوشش در انجمن یوزپلنگ ایران صمیمانه تبریک گویم.

    همچنین، تأسیس و راه‌اندازی مرکز پایش محیط زیستی کشور، یکی دیگر از رخدادهای امیدبخش محیط زیستی بود که سبب می‌شود نظارت جدی‌تری بر روند و کیفیت طبیعت ایران صورت گیرد.

    و سرانجام آن که در سال 1390 بر خلاف سال 1389، میزان آتش‌سوزی در جنگل‌های کشور به طرز محسوسی کاهش یافت.

    امید که در سال 1391 دیگر پدر طبیعت ایران را درنیاوریم و برویم سراغ عموها و دایی‌هایش!


درج نظر