تولیدکننده یا مصرف کننده ؛ مقصر اصلی بدهکاری زمین کدام است؟!
چرا دراز شدن پاي يك پروانه مي تواند نگران كننده باشد؟
میگویند: دانشمندان ژاپنی ثابت کردهاند پاهای نوعی پروانه ساکن در زیستگاهی که هزاران کیلومتر از ایران دور است، دارد بزرگ و بزرگتر میشود!
میگویم: مهم نیست که چقدر با ایران فاصله دارد، مهم این است که نه فقط مردم ژاپن، که همه مردم جهان - از جمله ایرانیان - باید نگران درازتر شدن پای این پروانه باشند!
در یادداشت پیش رو که امروز در صفحه 13 روزنامه اعتماد هم منتشر شده است، به چرایی این نگرانی پرداختهام ...
همبستگی جهانی در برابر سد ایلی سو در ترکیه ؛ لطفاً امضاء کنید!
سد غولپیکر ایلی سو، یکی از 22 سد بزرگی است که ساخت آن در قالب پروژه بلندپروازانه ترکیه، موسوم به آناتولی از سال 2006 بر روی یکی از سرشاخههای اصلی رودخانه دجله کلید خورده است. حجم مخزن این سد 10.4 میلیارد متر مکعب است که بیش از دو برابر بزرگتر از بزرگترین سد کشور – کرخه – است. این سد، قرار بوده با هزینهای بالغ بر دو میلیارد یورو و مشارکت مهندسین مشاور سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش تا سال 2015 به بهرهبرداری برسد. اما از سال 2009 و به دنبال اعتراضهای گسترده رهبران جوامع محلی منطقه حسن کیف و طرفداران محیط زیست در سه کشور آلمان، سوئیس و اتریش، با لکنتهای جدی در ادامه فعالیت خود روبرو شده است، چرا که به رغم سود سرشاری که از این پروژه به کشورهای یاد شده میرسید، آنها سرانجام به دلیل عدم التزام دولت ترکیه در رعایت ملاحظات محیط زیستی و میراث فرهنگی/ تاریخی منطقه، از این پروژه سودآور خارج شدند. دولت آلمان صراحتاً گفت: به این دلیل که ترکیه در پروژه سد ایلی سو تدابیر کافی برای حفظ حقوق محیط زیست و میراث فرهنگی مردم این کشور نیاندیشیده است، از این پروژه کنارهگیری میکند. در حقیقت به نوشته روزنامه فرانکفورت روند شاو، این نخستین باری است که آلمان به دلیل نقض قوانین مورد توافق بینالمللی در حوزه محیط زیست از یک پروژه عمرانی کنار میرود؛ تصمیمی که سبزها و تشکلهای مردمنهاد سه کشور آلمان، اتریش و سوییس از آن استقبال کردند. در این باره، وزیر کمکهای عمرانی آلمان نیز از توقف ساخت این سد که امکان به زیر آب رفتن 200 روستا و منطقه را فراهم میکند، استقبال کرد. اما وزیر محیط زیست ترکیه گفت: ترکیه از دانش فنی و پول کافی برای ساخت این سد برخوردار است و آن را خواهد ساخت. او با لحنی که حاکی از احساسات ناسیونالیستی بود، گفت: جمهوری ترکیه کشوری نیرومند است و میتواند حتی صدها سد مشابه این سد بسازد! به نظر شما این لحن آشنا نیست؟
طرح یا لایحه ؛ پرسشی که با سرنوشت منابع طبیعی گره خورده است!
سرگذشت شکلگیری قانون جامع منابع طبیعی کشور برمیگردد به آخرین سالهای حضور دولت هشتم در ساختمان پاستور؛ قانونی که به رغم آن که سرانجام پس از چند سال نقد و بررسی و چکشکاری در قالب یک لایحه و در زمان ریاست علی سلاجقه بر مسند سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور به مجلس هشتم فرستاده شد، با چنان تغییرات شگرفی از سوی نمایندگان مجلس شورای اسلامی روبرو شد که ماهیتش از "لایحه" به "طرح" تغییر کرد و سرانجام در اثر اعتراضهای متعدد انجمنهای تخصصی ذیربط و دلسوزان منابع طبیعی و محیط زیست کشور و نیز دخالت مقام معظم رهبری، در آخرین روزهای مجلس هشتم، از صحن بهارستان پس گرفته شد تا در فرصتی مناسبتر و فراغ بالی بیشتر، دوباره مجال بررسی دقیقتر توسط نمایندگان مردم در مجلس نهم را بیابد ...
وقتی نماد شعور در پای نماد شعار به مسلخ میرود!
هفتهی گذشته خبری بهتآور از بروجن، همهی بنیانهای فکری دوستداران و فعالان محیط زیست را به لرزه درآورد و مات کرد! خبر آن بود که حدود 50 الی 60 اصله درخت در فضای آموزشی یکی از مدارس قدیمی شهرستان بروجن واقع در استان چهارمحال و بختیاری قطع شده است؛ آن هم نه به دستور شهرداری یا وزارت مسکن و راهسازی یا هر ارگان توسعهساز دیگر، که به دستور مدیر مدرسه و موافقت مدیران ارشد اداره کل آموزش و پرورش بروجن، این اقدام بهتآور صورت گرفته است ...
خورشید سیاهی که از سفیدیهای سبزستان وطن میخواند!
همان طور که پیشتر اعلام کرده بودم، پنج شنبه گذشته و همزمان با چهلمین روز شهادت محیط بان شجاع ملایری، عبدالله یاری عزیز، به مناسبت روز ملی مقابله با خشونت بر علیه حیوانات، نخستین و تنها گروه موسیقی محیط زیستی ایران، برای دومین بار اقدام به برگزاری یک کنسرت به سبک راک در فرهنگسرای ابن سینای تهران کرد که خوشبختانه با استقبال خوب شهروندان تهرانی و به ویژه علاقهمندان به محیط زیست و حقوق حیوانات روبرو شد ...
بزرگترین پردیس جهان در تهران در آستانهی فراموشی!
باغ گیاهشناسی ملّی ایران 145 هکتار وسعت دارد ؛ یعنی از بزرگترین و مشهورترین باغ گیاهشناسی جهان در انگلستان موسوم به کیو - Kew - بیست و چهار هکتار بزرگتر است. این مجموعه نفیس ژنتیکی در دامنه جنوبي رشته كوه البرز مرکزي، واقع در شمال باختری تهران (محدوده شهرداري منطقه 22) مستقر شده و برخی از قدیمیترین گونههای درختی کاشته شده در آن، قدمتی نزدیک به نیم قرن دارند. افزون بر آن، تاکنون متجاوز از 25 مجموعه گياهي با تنوعي بيش از 4 هزار گونه از رويشگاههاي اصلی کشور و نیز تعدادي از رويشگاههاي شاخص در ساير اقاليم حياتي دنيا به همراه مجموعههاي متنوعي از پردیسهای موضوعی، دریاچهها، رودخانهها، تالابها و آبشارهای زیبا را درخود جاي داده است. همچنین، نخستین، بزرگترین و مهمترین فضای گلخانهای گرمسیری را برای رویش گیاهان مانگرو ایجاد کرده است. در حقیقت، این پردیس زیبا، بی شک یکی از شناسههای وقار سامانهی پژوهشی کشور در حوزه منابع طبیعی به شمار میآید؛ مجموعهای که حدود 300 پژوهشگر را در گرایشهای مختلف مرتبط با دانش منابع طبیعی و محیط زیست گردهم آورده و نهاد متولی تحقیقات در حوزه منابع طبیعی کشور را هویتی بایسته بخشیده است؛ نهادی که میکوشد تا از این موزه زنده و بیبدیل طبیعت ایران، پاسداری سزاوارانهای به عمل آورده و در عین حال، دانشجویان و علاقهمندان به این موضوع را هرچه بیشتر و ملموستر با مزیتهای گیاهی کشور آشنا سازد. در زیبایی این پردیس پرافتخار ملّی، همان بس که بدانیم، علاوه بر گیاهشناسان مشهور جهان، بسیاری از هیأتهای عالیرتبه دیپلماتیکی که وارد تهران میشوند، برنامه بازدید از باغ گیاهشناسی ملّی ایران را به عنوان یکی از جذابیتهای پایتخت ایران، در سفرشان لحاظ شده میبینند ...
حرکت به سمت گیاهخواری ، یک ضرورت است نه یک انتخاب!
اخیراً و همزمان با کاهش محسوس اندوختههای آب شیرین در دسترس کره زمین، ستادههای حاصل از پژوهشی منتشر شده که توسط دانشمندان شاغل در یک پژوهشکدهی بینالمللی منابع آب در شهر استکهلم (SIWI) سامان گرفته است ؛ پژوهشی که هشدار میدهد: اگر روند مصرف مواد غذايی به شکلی که اینک در اغلب کشورهای موسوم به شمال شاهد آن هستيم، ادامه پيدا کند، دورنمای هراسآوری برای تأمین آب کافی به منظور تولید مواد غذایی انتظارمان را میکشد. کافی است بدانیم که برای تولید یک کیلو گوشت گاو، پانزده هزار و پانصد لیتر آب مورد نیاز است؛ گوشتی که مصرف کننده اصلی آن در شمال زندگی میکند؛ در حالی که هر شهروند کشور هندوستان، تمامی نیازهای روزانهاش به آب را با 20 لیتر به سرمیآورد! به دیگر سخن، آبی که برای تولید یک کیلو گوشت قرمز در دامداریهای صنعتی به مصرف میرسد، معادل نیاز روزانهی بیش از 760 هندی است؛ از همین رو، تهدیدی که اندوختههای آب شیرین جهان از سوی 300 میلیون آمریکایی با آن روبرو هستند، بیش از دو برابر خطرناکتر از تهدیدی است که یک میلیارد و دویست میلیون هندی ممکن است بوجود آورند!
جنبش عدم تعهد و پیدایش قاره هفتم
تا اینجای کار، باید شانزدهمین اجلاس غیرمتعهدها در تهران را، محیط زیستیترین اجلاس برگزارشده در طول بیش از نیم قرن گذشته دانست؛ چرا که از بین یازده بند پایانی بیانیه سران که شب گذشته منتشر شد، گرایههای محیط زیستی به صورت مستقیم در بند نخست و هفتم آن آمده است و در چند بند دیگر هم به صورت غیر مستقیم، برخی از ملاحظات محیط زیستی و امنیت غذایی مورد اشاره قرار گرفته است. افزون برآن، دست کم 33 بند از سند 700 بندی اجلاس تهران مربوط به محیط زیست است؛ رخدادی که تاکنون نظیر نداشته است و این امید را میتواند بوجود آورد تا با بهرهگیری از ظرفیتهای این جنبش، محیط زیست از جایگاهی شایستهتر در همگرایی کشورهای عضو بهرهمند شود. به ویژه آن که جمهوری اسلامی ایران، از امروز به مدت سه سال، عهدهدار ریاست بر نهادی است که پس از سازمان ملل متحد، بزرگترین همگرایی دیپلماتیک جهان محسوب میشود. و همان طور که اشاره شد تا پیش از اجلاس شانزدهم، این همگرایی بزرگ و مهم که با نام جنبش عدم تعهد از آن یاد شده و قدمتی بیش از نیم قرن دارد، تاکنون آن گونه که بایسته و سزاوار بوده، نتوانسته یکی از مهمترین اهرمهای همگرایی و نفوذپذیریاش، یعنی طرح خواهشها و ملاحظات محیط زیستی 120 کشور عضو در مجامع بینالمللی و مرتبط را بکار گیرد. این در حالی است که مجموع سرمایههای طبیعی، اندوختههای ژنتیکی، زیگونگی حیات، رویشگاههای جنگلی، تالابهای ارزشمند کره زمین و ذخایر فسیلی که در این کشورها وجود دارد، خیلی بیشتر از سهم دوسومی شمار آنها به نسبت دیگر دولتهای عضو سازمان ملل متحد است. اما هرگز از این قدرت و ثروت برای پیشبرد قوانین و طرحهای محیط زیستی مشترک به ویژه پیمان کیوتو استفاده نشده است ...
برای دو زیباروی وطن ؛ سهره طلایی و فاطیما!
چندی پیش، مأمورین زحمتکش اداره کل محیط زیست استان چهارمحال و بختیاری، تعداد زیادی سهره طلایی با نام علمی: caniceps carduelis carduelis را از چند قاچاقجی بیوجدان این شاهکار خلقت ایران زمین ، در منطقه حفاظت شده هلن کشف کردند. سهره طلایی پرندهای است که نه فقط به دلیل جلوهی کم نظیر و نمایشگاه هوشربایی که از تنوع رنگ آفریده است، شهرت دارد، بلکه نوای دلانگیزش نیز، آدم را میبرد به حال و هوای داستانهای عاشقانه هزار و یک شب شهرزاد قصه گو ...
تعهد جنبش عدم تعهد به محیط زیست ؛ عاملی برای همگرایی بیشتر کشورهای عضو
تا این لحظه، 120 کشور به عضویت در جنبش عدم تعهد، تعهد دادهاند؛ گمان نبرم پیمان منطقهای یا بینالمللی دیگری را بتوان سراغ گرفت که شمار اعضایش به عدد 120 برسد؛ آن هم پیمانی که عملاً کشوری از آمریکای شمالی، اقیانوسیه و اروپا (به جز بلاروس) داوطلب عضویت در آن نشده باشد. بنابراین، میتوان جنبش عدم تعهد را به نحوی، جنبش جنوب در برابر شمال هم ترجمه کرد؛ شمالی که همواره از جنوب میخواهد تا ملاحظات محیط زیستی را در چیدمان توسعهاش لحاظ کرده؛ به پاکتراشی جنگلها پایان داده و انتشار گازهای گلخانهای را به کمینه رساند، بدون آن که به یاد آورد که سهم او - شمال – در تخریب و تاراج اندوختهها و منابع طبیعی کره زمین در طول یکصد سال اخیر، هرگز قابل مقایسه با آنچه که اینک در جنوب به یغما میرود، نبوده و نیست و حتا امروز هم، در انتشار گازهای گلخانهای و بسیاری از مؤلفههای مخرب دیگر، سهم آن یک سوم از کشورهای عضو سازمان ملل متحد که تعهدی به عدم تعهد ندارند، کماکان بیشتر از دو سوم کشورهای عضو سازمان ملل متحد است که در عدم تعهد هم عضویت دارند ...
چالش زلزله در اهر را به فرصت بدل سازیم!
یکی از مصیبتبارترین نشانزدهای هر زلزله، پس از تحمل تنشهای روحی، روانی و اجتماعی حاصل از درگذشت دسته جمعی اهالی یک سرزمین، بیشک ویرانی زادبوم، سکونتگاهها و اغلب شناسههای اصیل و بومی زیست در آن قلمرو مسکونی است؛ مؤلفهای که سبب میشود تا تداوم حیاتی باکیفیت برای بازماندگان را در محل دشوار سازد. به عنوان مثال در زلزله مرگبار رودبار و منجیل، بیش از 200 هزار باب منزل مسکونی کاملاً از میان رفت؛ منازلی که اغلب آنها از هویتی فرهنگی و بومی - دست کم - برای ساکنان و بازماندگانش برخوردار بودند. در زلزله اخیر در آذربایجان شرقی هم، آمارهای اولیه حکایت از تخریب حدود 12 هزار واحد مسکونی در متجاوز از 300 روستا دارد که با توجه به قدرت زلزله (6.2 ریشتر) حکایت از نادیدهانگاشتن بسیاری از ملاحظات مربوط به مقاومسازی منازل و سازههای ساختمانی دارد. به همین دلیل و با توجه به درپیش بودن فصل سرما در آن منطقه از کشور، به نظر میرسد شتاب ساختمان سازی در منطقهی عمومی شهرستان اهر، چنان افزایش یافته است که بیم آن میرود تمامی شاخصهای مربوط به هویت فرهنگی و چشمانداز زیبا و اصیل روستاهای منطقه، قربانی این تعجیل در مقاومسازی شود؛ نکتهای که بیشک سبب خواهد شد تا بازماندگان آن فاجعه، همواره حسرت روزهای گذشته را بخورند و سلامت روانیشان آسیبی جدیتر بیند. به عنوان مثال، تجربه ساخت سکونتگاههای جدید و مقاوم به زلزله در اغلب روستاهای توابع شهرستان طبس، مانند روستای اصفهک – که نگارنده از نزدیک شاهد آن بوده است - نشان میدهد که متأسفانه بیشتر معیارهای بومیسازی و ساختارهای زیباشناسانه در ساخت روستای جدید در نظر گرفته نشد، به نحوی که کماکان بخش قدیمی و ویران شده روستا، از جذابیت و اصالت بیشتری برای مردم و گردشگران برخوردار است. این درحالی است که با توجه به شمار قابل توجه معماران تحصیلکرده و متخصص و نیز دانش و نیروی کارآزموده موجود در کشور، به راحتی میتوان هم نسبت به بازسازی مستحکم این منازل روستایی اقدام کرد و هم بازسازی را به نحوی سامان داد تا بافت سنتی و اصیل منطقه از میان نرود و هم تمهیدات محیط زیستی و کاهش هدررفت انرژی در آنها لحاظ شود.
کافی است بدانیم بر بنیاد آمارهای رسمی، وضعیت هدررفت انرژی در اغلب ساختمانهای نوساز ساخته شده در کشور به هیچ وجه راضی کننده نیست، به نحوی که چندی پیش اعلام شد: «مصرف انرژی در ساختمانهای ایران شش برابر منازل مشابه در اروپاست . واقعیتی که سبب شده تنها ۲۴ کشور در جهان یافت شوند که بیش از ایران برق مصرف میکنند.» در حقیقت، به گفته رییس انجمن بهینهسازی مصرف انرژی کشور: « هر واحد مسکونی در طول یک سال به طور متوسط یک تا یک و نیم میلیون تومان هدررفت انرژی دارد که با توجه به ۱۷ میلیون واحد مسکونی موجود در کشور حدود ۱۷ تا ۲۰ میلیارد دلار هدررفت انرژی در واحدهای مسکونی داریم.»
بنابراین، اینک بهترین فرصت برای برنامهریزان و کلاننگران استان آذربایجان شرقی پیش آمده تا از رخداد تلخ زلزله در 300 روستای شهرستان اهر و چندین شهر و شهرک آسیب دیده در منطقه استفاده کرده و طرحی نو با سه ویژگی ممتاز برای ساماندهی مجدد این سکونتگاهها دراندازند؛ طرحی که حاصل آن، هم سازههایی مقاوم به زلزله را به ارمغان آورد، هم زیستن در آن سازهها را دلپذیر سازد و هم ملاحظات محیط زیستی در آنها رعایت شود. طرحی که بی شک، اگر به درستی اجرا گردد، میتواند به الگویی موفق برای دیگر مناطق کشور بدل گردد که البته میدانیم اغلب این مناطق هم در کمربند زلزله کره زمین قرار دارند.
از کدام گاوخونی سخن میگوییم؟!
هفتهی گذشته در خبرها آمده بود که معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور - اصغر محمّدی فاضل – هشدار دادهاند که در صورت ادامه روند کنونی، نابودی تالاب گاوخونی حتمی است. خبری که شگفتی بسیاری از فعالان و کارشناسان این حوزه را برانگیخت! نه به این دلیل که تالاب گاوخونی یکی از مهمترین مؤلفههای حفظ پایداری بومشناختی در ایران مرکزی است؛ و نه به آن دلیل که متراکمترین و متنوعترین غلظت زیگونگی حیات در مناطق بیابانی کشور مدیون حضور گاوخونی بوده است؛ و نیز نه به آن دلیل که علت تداوم معیشت مردم در خاور استان اصفهان و سکونتگاه باستانی و مهم ورزنه، وجود گاوخونی بوده است و حتا نه به آن دلیل که چگونه است، تالابی به این مهمی که در کنوانسیون بینالمللی رامسر هم به عنوان یکی از 24 تالاب اصلی کشور ثبت جهانی شده است، بدون آن که به سیاههی مونترو (فهرست تالابهای در معرض خطر) وارد شود، به یکباره خبر از نابودی کاملش منتشر میشود!! پس مراجع نظارتی در آن کنوانسیون معتبر بینالمللی کجا هستند؟
بله، هر چند که تمامی 4 مورد یادشده فوق، دریافتهایی بسیار مهم هستند، اما نگارنده بر این باور است که خبر دکتر فاضل، از جنبهی دیگری حایز شگفتی بیشتر در محافل تخصصی این حوزه را فراهم آورد و آن جنبه این است که اینک همه در مواجهه با این خبر میپرسند: مگر تالاب گاوخونیای هم هنوز در کشور وجود داشته که اینک نگران نابودی کامل آن باشیم؟
مگر یادمان رفت، در بیست و پنجمین روز از اردیبهشت سال 1390، مسعود باقرزاده کریمی، مشهورترین کارشناس حوزه تالاب که از قضا مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم هست، در گفتگو با رسانهها صراحتاً اعتراف کرد که "گاوخونی خشک شد و برنامهای هم برای نجات آن وجود ندارد !"
و مگر در سالهای 1387 تا 90 هم همین خبر هر ساله توسط مراجع رسمی و رسانهها و دوستداران رسمی به اشکال مختلف اعلام نمیشد؟
حقیقت این است که این میت، مدتهاست که مرده است و دیگر لازم نیست هر سال دوباره برایش مجلس ختم و شب سوم و هفتم و چهلم بگیریم. همان برپاداشتن سالگردی آبرومندانه کافی است! نیست؟
و در این مراسم سوگواری سالانه بیاییم از دلیل یا دلایل مرگ این نگین فیروزهای بیبدیل مرکز ایران سخن بگوییم. این که چرا سالها در برابر دزدی آشکار حق آبهی گاوخونی سکوت کردیم؟ چرا آن هنگام که مجوز احداث تونلهای شماره یک و دو و سه کوهرنگ را صادر کرده و عملاً حجم سالانهی آورد زاینده رود را به حدود دوبرابر افزایش دادیم، کسی نگفت که باید بخشی از این آب بادآورده! به گاوخونی اختصاص یابد؟ اصلاً چرا آن زمان که آورد زایندهرود فقط 800 میلیون متر مکعب در سال بود، روزگار گاوخونی بهتر از امروزی است که آوردش به حدود یک و نیم میلیارد مترمکعب رسیده است؟ چرا با افتخار سخن از افزایش تولید کشاورزی و اشتغالزایی در بخش صنعت کرده و اعلام داشتیم که اصفهان آبروداری کرده و یکی از مهاجرپذیرترین استانهای کشور در طول چند دههی اخیر بوده است؛ امّا نگفتیم که این همه افتخار و آبرو به بهای چه بیآبرویی بزرگتری بدست آمده است؟
حال اگر شرق اصفهان شاهد پیدایش یک کانون جدید فرسایش بادی به مساحتی حدود تهران بزرگ شده است؛ اگر ظرفیت گرمایی ویژه منطقه کاهش یافته و تفاوت دمای شب و روز آشکارا چنان افزایش یافته که نیازهای آبی بسیاری از گونههای گیاهی و جانوری بومی منطقه هم افزایش یافته است و اگر موجی بزرگ از مهاجرتهای انسانی از خاور به سمت مرکز اصفهان رخداده است؛ این باید درس عبرتی بزرگ برای همهی ما باشد تا اجازه ندهیم به بهانهی تأمین نیازهای کوتاه مدت اقتصادی، یک سرزمین دچار ورشکستگی بومشناختی (اکولوژیکی) شود. زیرا اگر هر نوع ورشکستگی را بتوان جبران کرد، بیشک ترمیم ورشکستگی بومشناختی در انتهای آن سیاههی قابل ترمیمها قرار دارد.
آری ... گاوخونی رفت و مرد از بس که ندیدیمش و یادمان رفت که وقتی رفت، مرگ به دیار زنده رود سلام داد! نداد؟
انعکاس در:
پیام بحران خشکسالی در آمریکا برای ما در ایران!
تازهترین نقشههای وضعیت خشکسالی در ایالات متحده آمریکا که توسط مرکز پایش خشکسالی آن کشور – US Drought Monitor - در بیست و یکم اوت (31 مرداد) 2012 منتشر شده است، نشان میدهد که ممکن است شدت رخداد خشکسالی، چنان شتاب گرفته و کارمایههای تولیدی آن کشور در بخش کشاورزی را به نحوی متأثر کند که ابعاد فاجعه و خسارت به مراتب بزرگتر از خشکسالی مشهور و 4 ساله آمریکا در آغازین سالهای شروع هزارهی سوم – بین سالهای 2000 تا 2004 - شود. وضعیت به گونهای است که فقط چیزی در حدود 10 درصد از خاک ایالات متحده آمریکا در سال 2012 از ریزشهای آسمانی نسبتاً مطلوبی برخوردار بوده و از اثرات خشکسالی متأثر نشده است. حتا در ایالت همواره پرآب شمالی، یعنی آلاسکا هم، آثار خشکسالی بر منابع آب و خاک یک سوم از این سرزمین پهناور اثر گذاشته است. بدترین وضعیت را البته در این میان، ایالتهای مرکزی و شرقی آمریکا، به ویژه ایلینویز، آیووا، میسوری، ایندیانا، آرکانزاس، کانزاس و نبراسکا دارند که حدود 50 تا 90 درصد از وسعتشان، دچار شدیدترین نوع خشکسالی شده و میزان ریزشهای آسمانیشان به نسبت میانگین دراز مدت منطقه، تا 80 درصد کاهش یافته است؛ رخدادی که کاهش معنیدار محصولات زراعی و متعاقب آن، افزایش قیمت جهانی این اقلام زراعی، به ویژه ذرت و گندم را در پی داشته است.
حتا به منظور صرفهجویی بیشتر و مقابله با کمبود شدید منابع آب، بسیاری از برنامهها و پروژههای بلندپروازانه آمریکا در گردشکده مشهور این کشور – لاس وگاس - متوقف شده؛ واقعیتی که کاهش رونق ساخت و ساز و قیمت مسکن و زمین در آن نواحی را در پی داشته است. به ویژه آن که یکی از بالاترین نرخهای اُفت سطح آب زیرزمینی و نشست زمین، اینک از آن منطقه و نواحی مجاورش در کالیفرنیا گزارش میشود.
پرسش اصلی این است که چرا آمریکا با استناد به قدرت فناوری خیرهکننده خود و با استفاده از تکنیکی به نام بارورسازی ابرها، نتوانسته است این بحران را مهار کند؟ همچنین، چرا دولت مقتدر و مغرور مرکزی در ایالات متحده آمریکا قادر نیست از روشهای تغییردهندهی اقلیم چون هارپ به نفع خود سود جوید؟ در عوض با برگزاری و تقویت چندین نوع از اتاقهای فکر و جلب نظر تصمیمسازان داخلی و مردم محلی، میکوشد تا با تبیین روشهای غیرسازهای و اعمال مدیریت بر مصرف درست و اصولی آب، ابعاد نگرانکنندهی این بحران را به کمینه برساند.
شگفتآور آن که به رغم آشکار شدن چنین ناتوانی مهمی در ساختار اجرایی بدنه دولت آمریکا برای مهار غول خشکسالی و کاهش اثرات سؤ جریان بیابانزایی، همچنان پیامها و مصاحبههایی از مقامات تصمیمگیر کشورمان منتشر میشود که صراحتاً وضعیت خشکسالی چندساله در جنوب خوزستان و دیگر نواحی جنوبی کشور را دسیسه غرب به رهبری آمریکا برای ربایش ابرهای بارانزا عنوان میکنند. و از سوی دیگر، میخواهند تا مجدداً با استفاده از بارورسازی ابرها، مشکل دریاچه ارومیه را حل کنند! درصورتی که به رغم ادعاهای وزارت نیرو مبنی بر ورود 2 میلیارد مترمکعب آب به محوطه دریاچه در سال جاری و افزایش 15 درصدی میانگین ریزشهای آسمانی در اثر بارورسازی ابرها، تازهترین بررسیها نشان میدهد که ابعاد خشکسالی در دریاچه ارومیه در 25 مرداد 1391 به مراتب فاجعهبارتر از سالهای پیش از آن در چنین روزی بوده است، به نحوی که برای نخستین بار، ماهیت جزیرههای دریاچه ارومیه کاملاً از میان رفته و به یکدیگر متصل شدهاند .
امید که پیام و زنهار بحران خشکسالی در آمریکا را به درستی درک کرده و باور کنیم، برای مقابله با بیابانزایی و کاهش اثرات خشکسالی، بهترین کار مدیریت تقاضا بر بنیاد آموزه مدیریت به هم پیوسته منابع آب به تفکیک حوضههای آبخیز کلان کشور است و بدترین کار، متهم کردن آسمان به کم کاری! یا کشورهای غربی به دزدی ابر و عوض کردن مسیر باد غالب است.
بازتاب این یادداشت در:
- روزنامه اعتماد
- تابناک
درسی شیرین از تلخترین زلزله ایران!
تا این لحظه، یکیاز مهیبترین و مرگبارترین زلزلههای رخداده در ایران، برمیگردد به 30 دقیقه بامداد پنجشنبه، واپسین روز از آخرین ماه نخستین فصل سال 1369 هجری شمسی؛ رخدادی که میدانم اگر مردمان ساکن در نیمهی جنوبی و خاوری کشور فراموش کنند، بیشک نسل حاضر ایرانیان ساکن در استانهای گیلان، قزوین، زنجان، البرز، تهران، مازندران، همدان، سمنان، کردستان و آذربایجان شرقی تا زمانی که زنده هستند، فراموش نخواهند کرد ...
زلزلهای با بزرگی 7.4 ریشتر که در خوشبینانهترین برآوردها، جان بیش از 35 هزار نفر از هموطنان ما را گرفت، 60 هزار نفر را زخمی و معلول کرد، 200 هزار خانه مسکونی را نابود ساخت و نیم میلیون نفر بیخانمان برجای نهاد.
نگارنده هم چون میلیونها ایرانی دیگر، آن لحظه را به خوبی به یاد دارد؛ چرا که مشغول تماشای بازی بین دو تیم برزیل و اسکاتلند در جریان جام جهانی فوتبال در سال 1990 بود و ناگهان، چنان لرزشی را حس کرد که تاکنون مشابهاش را درک نکرده بود ... با خود گفتم: وقتی تهران اینگونه میلرزد، اگر مرکز زلزله جای دیگری بوده باشد، چه فاجعهای که رخ نداده است ... و وقتی چند روز بعد با چند تن از همکاران و دوستانم، خود را به محل رساندم، دریافتم که حقیقتاً ابعاد فاجعه وصفناپذیر است و به ندرت میتوان خانوادهای را یافت که دستکم یکی از اعضا و عزیزان خود را از دست نداده باشد ...
از همین رو بود که وقتی، چندی پیش در معیت گروهی از کارشناسان تیم منارید، عازم شهرستان بهاباد در استان یزد بودم، از این که دریافتم، یکی از همسفران من، آقای مهندس شهرام نظامیوند چگینی – از کارشناسان خبره در حوزه استحصال انرژی خورشیدی – به همراه خانوادهاش در زمان زلزله روبار ساکن منطقه بودهاند، کنجکاو شدم تا بدانم، ایشان چگونه با این فاجعه برخورد کردهاند؟ روایتی که وقتی برایم شرح داد، حسابی تکان خوردم و یکبار دیگر به قانونی نانوشته در خلقت، ایمان آوردم ؛ به ویژه وقتی دریافتم که برخلاف من و بسیاری از ایرانیان علاقهمند به فوتبال، شهرام و 4 برادر و یک خواهر و خواهرزاده و داماد و مادرش همگی خواب بودند و پدر (رحمتالله نظامیوند چگینی) هم در شیفت کاریش در اداره آب و فاضلاب منجیل بود که حدود 12 کیلومتر با منزل فاصله داشت؛ با این وجود، همه کاملاً سالم بوده و به طرز معجزهآسایی نجات یافته بودند! چرا؟
شهرام برایم گفت: در اثر زلزله، منزل مسکونی آنها که قدمتی زیاد داشت و فرسوده بود، کاملاً تخریب شد و از میان رفت ... جالب این که به دلیل همین فرسودگی و کهولت ساختمان در آن زمان، آنها مشغول ساختن یک منزل جدید در جنب منزل قدیمیشان بودند. در هنگام وقوع زلزله، شهرام بر پشت بام منزل نیمه کاره خوابیده بود، دو برادرش روی سقف پشت بام، در جایی که یک دالان تنگ وجود داشت و دقیقاً یکی از برادرهایش هم، زیر همان دالان خوابیده بود. برادر کوچک و هفتسالهاش هم در نزد مادرش در داخل یکی از اتاقها خوابیده بود که زلزله رخداد و تنها جایی که از منزل قدیمی تخریب نشد، همان تکهای از دالان بود که دوبرادر بر وی آن و دیگری در زیرش خوابیده بودند ... آنها پس از وقوع زلزله، سراسیمه به اتاق مادر میروند و میبینند که او تا گردن در زیر آوار مانده است؛ اما به طرز عجیبی نشسته بود و دراز نکشیده بود! زیرا در لحظه زلزله، ناگهان نگران پسرک کوچکش میشود و سراسیمه برمیخیزد تا او را در آغوش بگیرد ... غافل از این که پسرک، ساعتی قبل محل خواب خود را تغییر داده بود و به نزد برادرش در زیر همان دالان تنگ رفته بود و همه سالم مانده بودند ...
شهرام میگوید: در حالی که سعی میکردیم تا مادر را از زیر آوار بیرون بیاوریم، چند پس لرزه دیگر هم اتفاق افتاد و مادر مدام فریاد میزد که او را رها کنیم و از منزل بیرون رویم و به سراغ دخترش بروند ... اما آنها سماجت کرده و به هر کیفیتی بود، مادر را نجات میدهند و سپس برای کمک به همسایهها میشتابند ... در حالی که مطمئن میشوند خواهر و خانوادهاش هم زنده ماندهاند ... خلاصه تا نزدیکیهای صبح به امدادرسانی خود ادامه میدهند تا این که میبینند از پدر خبری نیست هنوز! آنگاه با نگرانی به سمت محل کار او دوان میشوند، در حالی که هیچ وسیله نقلیهای هم وجود ندارد ...
نتوانستم طاقت بیاورم و پرسیدم: پدر زنده بود؟ شهرام جواب داد: بله زنده بود ... با شگفتی پرسیدم: پس چرا برای نجات خانوادهاش خود را به شما نرساند؟ زخمی شده بود؟ گفت خیر!
و ادامه داد ...
وقتی داشتیم به سمت محل کار پدر میرفتیم، دیدم در آن هوای نیمه روشن، یک نفر دارد به سرعت برق و باد به سمت ما میدود ... بله او رحمتالله بود که با چهرهخاک گرفته و تنپوشی پاره، مدام با اشک فریاد میزد: بچهها حالشون خوبه؟ همه زنده ماندهاید ... به او گفتیم: چرا اینقدر دیر آمدی پدر؟
گفت: دوست داشتم زودتر بیایم، اما هر قدمی که برمیداشتم، صدای کمک و ناله مردم را میشنیدم و مجبور شدم تا به آنها کمک کنم ...
خیلی تلاش کردم تا خیس شدن گونههایم را در آن لحظه نبیند شهرام ... ولی حتا همین الآن هم که به ماجرا فکر میکنم و این که چگونه رحمتالله خود را و خانوادهاش را فراموش کرد تا دیگر همنوعان نیازمندش را نجات دهد، اشک امانم نمیدهد ...
و جالب این که پسران رحمتالله هم چنین کردند و به جای آن که به دنبال پدر روان شوند، کوشیدند تا اهل آبادی را نخست دریابند و کمک کنند ...
دارم فکر میکنم که رحمتالله چه نام برازندهای برای این مرد نازنین است؛ مردی که هنوز هم سایه سبزش بر فراز خانواده بزرگ چگینی مستدام است و در کنار همسر و فرزندان و نوههایش در همان روبار به زندگی ادامه میدهند ...
پی نوشت:
چند سال پیش، استیون هاوکینگ، نابغهی فیزیک معاصر گفته بود: حـتـی افـرادی هـم که مـعـتـقـد هـستـنـد سـرنـوشـت هـمه از قـبـل تعـیـیـن شـده و قـابـل تغـیـیـر نیـسـت؛ مـوقـع رد شـدن از خـیـابـان ابـتـدا دو طـرف آن را نگاه میکـنـنـد!
و من فکر میکنم: شاید شهرام و خانواده عزیزش اینک زنده هستند، زیرا ناخودآگاه همین کار را کردند ... آنها به طرف خیابان زندگی نگاه کردند؛ در آن درنگ نمودند و فراموش نکردند که این فقط آنها نیستند که درصدد عبور از خیابان هستند ...
آنها بیمنت مهربانی کردند و رحمت زندگی، شامل حالشان شد و هنوز هم رحمتالله در کنارشان باقی است ...
دوست دارم رحمتالله را ... دوست دارم.
گشت هوایی ؛ ضرورتی برای پاسداری کارآمدتر از طبیعت ایران
جمهوری اسلامی ایران، اخیراً در بین 151 کشور مورد بررسی، از منظر شاخص سرزمین شاد (HPI) توانست با 4 پله ارتقاء در جایگاه هفتاد و هفتم جای گیرد؛ جایگاهی که موقعیت ایران را از بسیاری کشورهای قدرتمند و ثروتمند جهان از جمله آمریکا، دانمارک و روسیه بهتر نشان میدهد. در حقیقت، این شاخص میگوید: به رغم آن که ایران از منظر شاخصهای رفاه و رشد اقتصادی، در حال حاضر از کشورهای یاد شده، موقعیتی ضعیفتر دارد، اما سرزمین و قلمرو سیاسیاش، واجد چنان ارزش و استعدادی است که میتواند در صورت اعمال مدیریتی کارآمدتر و هماهنگتر با توان بومشناختی سرزمین، رفاهی به مراتب پایدارتر و نشاطی درخورتر به اهالی سرزمینش، اعم از انسان، گیاه و جانور اعطا کند؛ موقعیتی که احتمال دستیابی کشورهایی چون دانمارک به آن در شرایط برابر، بسیار کمتر مینماید.
امّا شاید یکی از مهمترین دلایلی که سبب شده تا ایران به چنین جایگاهی دست یابد، وسعت قابل توجه مناطق چهارگانه تحت حفاظت آن است که اینک بیش از 11 درصد از خاک پهناور کشور را دربرمیگیرد؛ مناطقی که به رغم وجود لکنتهای متعدد در مدیریت بهینهی آنها، کماکان از کمترین بارگذاری جمعیتی، صنعتی و کشاورزی برخوردار بوده و به همین دلیل، نرخ بدهکاری بومشناختی یا اکولوژیکی کشور را به طرز معنیداری کاهش دادهاند؛ امتیازی که سبب شده تا ضریب شادمانی سرزمین ایران، 28 پله بالاتر از آمریکا و 50 پله بالاتر از روسیه قرار گیرد.
با این وجود، همین وسعت زیاد مناطق تحت حمایت سازمان حفاظت محیط زیست، اگر به درستی مورد توجهی بایسته قرار نگیرد، ممکن است به یک چالش و تهدید بزرگ بدل شود. به ویژه در شرایطی که تعداد نیروی انسانی لازم برای حفاظت از این عرصهها که هم اکنون در اختیار نهاد متولی قرار دارد، بین یک پنجم تا یک هفتم آن چیزی است که باید باشد. در چنین شرایطی، یک راهکار مؤثر و کارآمد، به کارگیری گشت هوایی در چند استان مهم کشور، از جمله، فارس، اصفهان، یزد، تهران، خراسان، چهارمحال و بختیاری، لرستان، خوزستان، کهکیلویه و بویراحمد، کرمان و سیستان و بلوچستان است. خوشبختانه چند سالی هم از این تمهید، دست کم در یکی دو استان مرکزی کشور تا آنجا که به یاد دارم، استفاده میشد که نتایج بسیار مفیدی هم دربرداشت؛ امّا متأسفانه اینک مدتی است که از این ابزار کارآمد، در حفاظت شایستهتر از عرصههای طبیعی مملکت استفاده نمیشود. رخدادی که برای بسیاری از فعالان محیط زیست، دلیل یا دلایلش مشخص نیست و نگارنده امیدوار است با عزمی که در اصغر محمدی فاضل و ناصر مقدسی، مدیران ارشد و دلسوز حوزه طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست میبیند، به این مهم توجهی بایستهتر شده و بدینترتیب، بتوان هم جای خالی و کمبود نیروی انسانی پاسدار محیط زیست را جبران کرد و هم، سازمان حفاظت محیط زیست قادر باشد نگهبانی کارآمدتر و مؤثرتر در حفظ اندوختههای ارزشمند ژنتیکی کشور به شمار آید؛ رسالتی که اصل پنجاهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر دوشش نهاده است.




















به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.