و سرانجام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور هم پذیرفت!

    اواخر سال گذشته بود که به اتفاق چند تن از دوستان – از جمله ناصر کرمی و الهه موسوی – در همایشی شرکت کردیم که در آن عالی‌ترین مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر فرود شریفی – با افتخار اعلام کردند: «پس از ۴۰ سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم!» ادعایی که البته همان زمان هم با مخالفت جدی بسیاری از محافل کارشناسی و دانشگاهی روبرو شد و حتا نویسنده‌ی روزنامه کیهان هم به مخالفت با آن پرداخت!
    اما اینک، یعنی به فاصله‌ی 11 ماه از انتشار آن ادعای بحث‌برانگیز، یکی دیگر از مدیران ارشد سازمان – رضا روشنی - در گفتگو با ایرن، صراحتاً اعتراف کرد که سرعت تخریب عرصه‌های جنگلی و مرتعی کشور بیشتر از سرعت احیاء آنهاست.
    البته معاون دفتر آبخيزداري و مناطق سيلخيز سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور این را هم اضافه کرد که دلیل اصلی شتاب گرفتن تخریب عرصه‌های منابع طبیعی در ایران، نبود حمايت قانوني از برنامه‌هاي حفاظت و نگهداري جنگل‌ها و مراتع در سطح ملّی است.
    و این سخن حقی است.
    در حقیقت، بازخورد سخن دیروز دکتر شریفی در نزد برنامه‌ریزان و کلان‌نگران دولتی آن است که الحمدالله وضع منابع طبیعی خوب است و دیگر نیازی به تزریق بودجه اضافی نیست! هست؟
    در صورتی که بازخورد جمله‌ی خبری امروز مدیر همان سازمان این است که نه! وضع در عرصه‌های منابع طبیعی نه‌تنها خوب نیست که تخریب دارد شتاب می‌گیرد و باید دولت بیشتر از این بخش حمایت کند.
    و این همه‌ی حرفی بود که نگارنده خود در آن گفتگوی مناظره‌گونه با فرود شریفی کوشید تا انتقال دهد.
    حالا به نظر شما کدامیک از این دو گزینه به نفع منابع طبیعی کشور بود یا است؟

                                                           درج نظر

برای پژمان که بی سر و صدا دارد برای آقایی سال 2010 ؛ سال جهانی گونه‌گونی زیستی می‌کوشد!

    پژمان و پژمان‌ها را باید تحسین کرد، آنهایی که بی‌هیاهو می‌کوشند تا با آنچه در توان دارند، سال جهانی گونه‌گونی زیستی را رنگ و بویی ایرانی دهند و به جهانیان ثابت کنند که در ایران هم هستند آدم‌هایی که دلشان برای طبیعت و موهبت‌های ناهمتایش می‌سوزد.
    آدم‌هایی که حاضرند به حرمت زیستمندان رو به انقراض سرزمین مادری، دست‌کم برای 5 سال دست به تفنگ شکاری نبرند و حریم مناطق چهارگانه را از هر نوع توسعه‌ی آزاردهنده‌ای و به هر بهانه‌ای (جاده‌کشی، معدن کاوی، عبور خطوط لوله، گسترش صنایع آلوده‌کننده و ...) پاس دارند.

        به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا نوروزی عزیز روید و دست‌مریزادی نثارش کنید، بابت کارهای قشنگ فرهنگی که انجام داده است و یا دارد انجام می‌دهد.    من رفتم و احساس کردم که او امروز پیامبر من بود ... شاید پیامبر شما هم باشد ...

درج نظر

آیا این بار نوبت روحانیون سبز است که بیایند؟!

    به دنبال سخنان سبزرنگ دو امام جمعه مهم کشور در قم و شیراز، اینک حجت‌الاسلام حسین نمازی از بام‌ترین بام ایران، حجت را تمام کرده و می‌گوید: «حفظ منابع طبیعی از هر دستاورد بزرگ صنعتی دیگری، حتا هسته‌ای مهم‌تر است.»

    نه! خواب نمی‌بینید، لطفاً دست به گیرنده‌های خود هم نزنید! ماجرا کاملاً جدی است و گویا ایران می‌رود تا شاهد ظهور طیفی از سبزترین آخوندهای خود از زمان شاه عباس صفوی تا امروز باشد.
    می‌گویید نه! خودتان سری به تارنمای هومان خاکپور بزنید و متن کامل سخنان نماينده ولي فقيه درجهادکشاورزي و منابع طبيعي چهارمحال و بختياري را بخوانید تادریابید که سبزها دارند می‌آیند! نمی‌آیند؟

                                                                  درج نظر

گراند کانیون ایران را یادتان هست؟ نه تنها خودش که پرنده‌هایش هم دارند می‌میرند!

    به دنبال درخواست عمومی برای گریستن در سوگ تنگه هایقر (higher) و گراندکانیون ایران، امروز ایمیلی تکان دهنده از یک هموطن عزیز به نام فرشید دریافت کردم که مرا به شدت نگران کرد.
    فرشید برایم نوشته که یک کوهنورد است و در طول هفت سال گذشته تا امروز 10 بار به این منطقه آمده و تمامی تنگه را درنوردیده است. او می‌نویسد که تنگه هایقر در بین مناطق فراوانی که دیده است، یکی از منحصربه‌فردترین‌هاست و قرار بوده به ژئو‌پارک بدل شود و در حقیقت به یکی از قطب‌های گردشگری طبیعی ایران تبدیل گردد که متأسفانه فتنه‌ی سدسازی به جان این تنگه هم افتاد ...

ادامه نوشته

و سرانجام سام آمد ... با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!

    گمان برم آخرین آتش‌نوشت سام خسروی‌فرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینه‌اش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کم‌نظیر قرار داده است.
    از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمه‌ای می‌دانم بر فعالیت دوباره‌ی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بی‌تفاوتی و ناامیدی ...
    نگاه کنید که حتا آدم‌هایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینه‌چیان)، دیده‌بان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشک‌های طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و ... به چه سرنوشتی رسیده‌اند!
    آنها یا خودکشی می‌کنند، یا می‌گویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت می‌کنند به بهانه‌ی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم می‌نویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمی‌نویسیم ...
    اصلاً به جهنم که دارند می‌کشند، می‌سوزانند، می‌برند، قطع می‌کنند، بی‌رویه شکار می‌کنند ... به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچه‌ی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالاب‌های دیگر به کویر نمک!
    به من چه که بیش از دو سوم از گونه‌های اندمیک کشور در سیاهه‌ی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و ... به ده‌ها برابر حد مجاز رسیده ...
    گور بابای نسل آینده که می‌خواهم بیاید یا نیاید!
    برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند ...
    حتا اگر درویش را با بدترین دشنام‌ها و متلک‌ها بیامیزند ...
    همین که هستید و ناسزا می‌گویید ممنون ...
    کاش از این هیجان‌ها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام ...
    ببخشید ... اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
    و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که می‌گوید:

امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانه‌ی در ظاهر شود

    و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را می‌بینم! ... نگویید که نمی‌بینم!!

درج نظر

باورتان می‌شود؟ شکار در گندمان آزاد شد!

    تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت می‌کند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کم‌سابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش می‌کوشد تا در برابر آتش نابخردی‌های حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوش‌ربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آب‌شناختی منطقه کمک کند.
    اما آن گونه که امروز، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکش‌ها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رسانده‌اند را نیز از میان ببرند!
    آیا این است رسم مهمان‌نوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
    رخداد تلخی که بار دیگر نشان می‌دهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحت‌های وارده و زیست‌پالایی مجدد داده شود.

درج نظر

یک خبر خوب برای وزیر راه دولت دهم!

    به دنبال انتشار گفتگوی نگارنده با آخرین وزیر دولت دهم در ساختمان وزارت راه و ترابری – دکتر حمید بهبهانی – موجی گسترده از حیرت و شگفتی و تعجب و ... جامعه‌ی علمی ایران را فراگرفت!
   اما اینک چندین سایت معتبر علمی در جهان، از جمله نشنال جیوگرافیک - msnbc -  americanscientist -  sciencedaily -  softpedia و ... به کمک جناب وزیر آمده و ثابت کرده‌اند که انقراض جانوران عظیم‌الجثه، از جمله کانگروهای غول‌پیکر در استرالیا، کار تغییرات اقلیمی و عصر یخبندان نبوده! بلکه متهم شماره یک – همان طور که وزیر محترم فرموده‌اند – انسان‌ها هستند.
    بله پژوهشگران دو دانشگاه "والانگانگ" و آدلاید با کمک روش‌های نوین تعیین سن، ثابت کرده‌اند که عمر فسیل‌های گونه‌های جانوران در ابعاد بزرگ و بقایای ابزارهای انسان‌ها یکسان است. یعنی این فشارهای انسانی و نه فعل و انفعالات اقلیمی بوده که سبب انقراض دسته‌جمعی جانوران غول پیکر استرالیا در 40 هزار سال قبل را موجب شده است.

    این دانشمندان دیرینه‌شناس می‌گویند: «ما می‌دانیم از آمدن انسان به استرالیا بین 45 هزار تا 60 هزار سال می‌گذرد و بنابراین تقابل انسان با طبیعت مهمترین مؤلفه‌ی مؤثر در انقراض این حیوانات به شمار می‌آید.»

    موخره:

    بی موخره!

درج نظر

طلاقی که دانشمندان جانورشناس را به حیرت انداخت؛ اما ایرانی‌ها را نه!

   شاید برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی جالب باشد که بدانند، بر بنیاد پژوهش‌های سازمان جهانی حفاظت از محیط زیست، هیچ جانداری در طبیعت یافت نمی‌شود که میزان وفاداری‌اش به همسر، به اندازه‌ی قوها باشد. به همین دلیل، جانورشناسان، قوها را وفادارترین همسران در دنیای وحش دانسته و آنها را بهترین نمونه‌ی تک‌همسری در طبیعت معرفی کرده‌اند. کافی است، قوانین دست و پاگیر و اخلاقیات مرسوم از جوامع انسانی را کنار بزنید تا دریابید که قوها تا چه اندازه نسبت به آدم‌ها – حتا در متمدن‌ترین جوامع - در این حوزه وفادارترند! نیستند؟ 
    امّا اخیراً گزارش یک رخداد طلاق در بین قوها در پارکی به نام  Wildfowl and Wetlands Trust در انگلستان سبب حیرت دانشمندان را بوجود آورده است.
    گزارش این رویداد عجیب در صدها سایت و مجله و روزنامه در سراسر جهان منتشر شده است و برنامه‌های متعدد تلویزیونی آن را پوشش داده است که به عنوان نمونه می‌توانید سری به بی بی سی بین‌الملل، روزنامه تلگراف، درگاه‌های مجازی scotsman، treehugger و یا hindustantimes بزنید تا جزییات بیشتری از این رویداد کم‌نظیر را دریابید؛ رویدادی که در طول 4 دهه‌ی گذشته و در بین 4 هزار قوی مورد بررسی در این پارک تاکنون نظیری نداشته است!
    امّا نکته جالب این رخداد، تفسیر حیرت‌انگیز تحلیل‌گر خبرگزاری مهر است که می‌نویسد: «اکنون به نظر می‌رسد که بحران خانواده در جوامع غربی حتا قوهای وفادار را هم تحت تأثیر قرار داده است؛ به طوری که یک زوج قوی خوشبخت انگلیسی که دو سال قبل زندگی مشترک خود را آغاز کرده بودند، به این نتیجه رسیدند که باید از هم طلاق بگیرند
    خواستم پیشنهاد بدهم به این تحلیل‌گر محترم که هر چه زودتر با هر وسیله‌ای که می‌داند، کشف خود را به ثبت رسانده و هم آن جانورشناسان نگون‌بخت را از انجام آزمایش‌های بیشتر معاف دارد و هم نام خودش را در صحنه‌ی تاریخ علم جهان، چون اختری تابناک ماندگار سازد!

                                                             درج نظر

اعلام حمایت امام جمعه شیراز از طرح ممنوعیت شکار در طبیعت ایران

   

    حرف‌های آیت‌الله ایمانی را باید از طلا نوشت! نباید نوشت؟ او نه تنها قطع درختان را جایز نمی‌داند، بلکه آشکارا به مخالفت با شکار پرداخته و آن را نوعی مزاحمت برای طبیعت و حیوانات برمی‌شمرد. یعنی از منظر اخلاق محیط زیست به موضوع نگریسته و با طرفداران پندارینه‌ی بوم‌شناسی ژرف یا Deep ecology همذات‌پنداری عمیقش را نشان می‌دهد. یعنی درواقع او سخنانی را بر زبان آورده که سبز‌تر از سخنان بسیاری از دوآتشه‌ترین طرفداران سبز در ایران و جهان است. من اگر جای شاهین سپنتا و سپهر سلیمی بودم، از همین حالا، پنجمین جایزه خروس سفید را در سال آینده برای آیت‌الله ایمانی در آب نمک می‌خواباندم.
    کاش آیت‌الله ایمانی یه دستی هم بر سر امامان ‌جمعه دایم و موقت ارومیه و رضوان‌شهر و رشت و ... می‌کشیدند و آنها را هم وامی‌داشتند که چون امام جمعه‌ی عزیز کاشمر از طبیعت و زیستمندان بی‌گناهش دفاعی سزاوارانه در برابر کنند.
    کاش برای آیت‌الله حائری هم توضیح می‌دادند که طرح فلاحت در فراغت‌شان، بیشتر کارمایه‌های زمین را نابود می‌کند، تا تقویت سازد  و کاش خودشان هم درمی‌یافتند که قطع یک درخت را در اغلب موارد با کاشت درختی دیگر نمی‌توان جبران کرد! می‌توان؟
    با این وجود من که به سهم خود برای سخنان اخیر ایت‌الله ایمانی، کلاه از سر برمی‌دارم، شما را نمی‌دانم؟
    بخصوص با توجه به پیشنهاد آیش 5 ساله که از سوی ناصر کرمی مطرح شده است، سخنان امام جمعه شیراز بسیار امیدبخش است. نیست؟

    مؤخره:
    راستش را بخواهید، تیتر این یادداشت  ابتدا این بود: لبیک آیت‌الله ایمانی از شیراز به ناصر کرمی در تهران!
    منتها از ترس سام خسروی‌فرد نازنین و با توجه به کامنتی که برای روشنک هوشمند نوشته، تیترش را عوض کردم تا آتش نوشته‌هایش دامن کلبه‌ی مجازی‌ام را نگیرد! هر چند مطمئن هم نیستم که نگیرد! نه؟

درج نظر

فیلم سعید نبی شهید شد و شگفتا که همه سکوت کردند!

  

  سعید نبی را از زمان نمایش فیلم فرهاد ورهرام عزیز در مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور، می‌شناسم. جوانی سختکوش، صریح‌اللهجه و مسلط به سینمای مستند یافتمش که حرف زیادی برای گفتن دارد.
    اخیراً تقریباً همه‌ی اهالی وبلاگستان با اطلاع‌رسانی کم‌نظیر سعید، دریافتند که قرار است پخش مجموعه‌های مستندی که او در باره‌ی طبیعت ایران ساخته است از شبکه اول سیما آغاز شود؛ حتا چند تن از دوستان در وبلاگ‌هاشان این خبر را منتشر هم کردند، از جمله باید به سید محمد مجابی و سام خسروی فرد و محسن تیزهوش اشاره کنم. سبزپرس هم گزارش کرد که پخش مجدد این برنامه مستند در روز پنج شنبه اتفاق خواهد افتاد.
    اما چنین نشد، با نبی تماس گرفتم، او نیز خود شوکه شده بود و قول پیگیری داد. جالب آن که پیامکی از او دریافت کردم درست 5 دقیقه بعد از زمانی که قرار بود این مجموعه در صبح پنج‌شنبه بازپخش شود:  در آن پیامک نوشته بود که حتماً آن را ببینید!
    که البته برایش نوشتم که اصلاً پخش نشده!
    بگذریم ...
    نکته عجیب‌تر ماجرا که نمی‌شود از آن گذشت، آن است که هر چه در دنیای وبلاگستان گشتم، نتوانستم حتا یک یادداشت کوچک در مورد این مستند از زبان کسی که آن را دیده است، بیابم. حتا آدم‌هایی مثل سید محمد مجابی و محسن تیزهوش عزیز هم که پخش این فیلم را پیش‌آگهی کردند و نوشتند که به تماشای گنجینه تتیس خواهند نشست، ننشستند و خودشان آن را ندیدند و یا دیدند و در موردش کلمه‌ای ننوشتند! آن هم به رغم درخواست سعید نبی از همه برای نقد و تحلیل فیلمش.

    واقعاً چرا؟
    آقایان! خانمها! من دارم هشدار می‌دهم که وضع‌مان خیلی خراب است! نگویید نگفتم ها ...

درج نظر

نخستین واکنش مثبت به ناصر کرمی

    به همت هوشنگ ضیایی عزیز - که این روزها در مقام مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، روزهای پرکاری را می‌گذراند - قرار است از امروز (8 بهمن 1388) طرح سرشماری حیات وحش با یاری 120 داوطلب از 8 تشکل مردم‌نهاد محیط زیستی آغاز شود.
    دوشنبه‌ی گذشته در روز از نو و به بهانه‌ی طرح آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، بر همین نکته تأکید کردم که اصولاً چرا سازمان حفاظت محیط زیست نباید گزارش‌های سالانه و پیوسته‌ای از وضعیت محیط زیست کشور تهیه و ارایه دهد؟ چرا هنوز باید با شک و تردید و برآورد کارشناسی از میزان وحوش ایران‌زمین سخن بگوییم؟ و چرا کسی به ناصر کرمی با دلیل و استدلال علمی نمی‌گوید آن جدول مشهورش را حالا می‌تواند به روز کند ...

ادامه نوشته

تالاب‌های ایران در اتاق احتضار!


    مرگ تالاب‌ها؛ این گوهر‌ترین گوهر؛ این الماس‌ترین الماس و این یاقوتی‌ترین یاقوت طبیعت ایران شتاب گرفته است ... اما انگار در این دیار دیگر کسی مرگ تالاب‌ها را جدی نمی‌گیرد! اصلاً انگار این «مرگ» هم مثل مرگ‌های دیگر به رخدادی عادی در جامعه‌ی امروز بدل شده! نشده؟
    اما به راستی چرا قدر تالاب‌ها را نمی‌دانیم و چرا دمادم شاهد افزایش شیب منفی در حیات زیباترین و یگانه‌ترین تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، ارومیه، پریشان، گاوخونی،  هامون، شادگان، هورالهویزه، انزلی و ... هستیم؟
    در همین باره گفتگوی نگارنده با حسین صرافی در خبرآن‌لاین، همزمان با نزدیک‌شدن به 13 بهمن، روز جهانی تالاب‌ها را می‌توانید در خبرآن‌لاین بخوانید.

عنوان این گفتگو: تالاب های ایران در مطب دکتر مرگ

درج نظر

یک گفتگوی کوتاه امّا حیرت‌انگیز با وزیر راه دولت دهم!

    دوشنبه‌ی گذشته، مجالی دست داد تا در استودیو پخش شبکه ۲ سیما، چند پرسش از وزیر راه و ترابری در دولت‌های نهم و دهم طرح کنم.
    حمید بهبهانی به نظر می‌رسید از همیشه سرحال‌تر و بشاش‌تر باشد؛ آن هم در حالی که سانحه‌ی دلخراش یک هواپیما و یک قطار دیگر او را تا دروازه‌های بازخواست در صحن بهارستان پیش برده بود! نبرده بود؟
    به هر حال، همین روی گشاده سبب شد تا از ایشان درخواست کنم ملاحظات محیط زیستی را در احداث جاده‌های برون شهری بیشتر رعایت کنند. دکتر بهبهانی گفت: مردم مشکل دارند و ما نمی‌توانیم به خواست مردم بی‌اعتنا باشیم. به او یادآور شدم که خواست مردم محترم است، اما در جنگل ابر یا در پارک ملّی گلستان دود خسارت‌های وارد شده به طبیعت، قبل از همه ممکن است به چشم همان مردم برود و در واقع کفگیر تنوع زیستی ما دارد به ته دیگ نزدیک می‌شود … در اینجا، ایشان قدری به من و دکتر نوروزی که شاهد این گفتگو بود، نزدیک‌تر شد و با صدایی آرام‌تر گفت: عزیزان من! چاره‌ای نیست؛ همان گونه که نسل دایناسورها منقرض شد تا ما بیاییم، ما نیز سرانجام روزی به دلیل همین کارها منقرض شده تا نسل عجوج مجوج زمین را فراگیرد!
    از آن روز تا امروز پیوسته می‌اندیشم که چند درصد از گفته‌های این مقام ارشد دولتی را که در شمار اساتید دانشگاهی هم قرار دارد، باید به حساب طنزی مهرورزانه قرار دهم و چنددرصدش را جدی بگیرم؟
    این شد که تصمیم گرفتم در مهار بیابان‌زایی ثبتش ‌کنم تا یاری‌ام دهید! چون من که عقلم به جایی قد نداد! داد؟

                                                              درج نظر

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

تبریک به ژاله فتوره‌چی: دیده‌بان خستگی‌ناپذیر حیوانات ایران

    ژاله‌ی فتوره‌چی در شمار انسان‌های سختکوش و پاک‌نهادی است که صمیمانه و یک‌تنه می‌کوشد تا حیوانات بی‌گناه و مهمانان مفید این آب و خاک روزگار کم‌خطرتری را بگذرانند. او تلاشی شبانه‌روزی را برای آرمان مقدسش پی گرفته و درسی بزرگ به جوانان اغلب پرمدعای امروز داده که با اندک نسیمی سردی‌شان می‌کند و یا برعکس! نمی‌کند؟

ادامه نوشته

به پژمان سر بزنید، ببینید کره زمین دارد غرق می‌شود یا نمی‌شود؟

   

    پیشنهاد می‌کنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایه‌ها را می‌بلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو می‌برد.
    درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش  را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟

    امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟

                                                            درج نظر

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش - عباث جعفری - به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود ...

ادامه نوشته

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

وقتي كه وحيد نوروزي حرف صفار هرندي را تكرار مي‌كند!

    وحيد نوروزي را دوست دارم؛ جوان ماجراجو، باهوش و سياست‌ورزي است. از جنس آدم‌هايي كه اگر در صندلي درستي قرار گيرد، مي‌تواند به محيط زيست وطن بسيار كمك كند؛ همان گونه كه مي‌كند! نمي‌كند؟
    با اين وجود، گاه گاف‌هايي هم مي‌دهد كه پيش‌تر هم اشارك‌هايي داشته‌ام! نداشته‌ام؟
    آخرين يادداشت او، نمونه‌ي بارزي از خطاي راهبردي يك طرفدار جدي محيط زيست است كه هرگز نبايد براي بيرون راندن حريف – ولو طبيعت‌ستيز خود – وسيله را توجيه‌كننده‌ي هدف سازد!
    در اين كه كارخانه‌ي سايپا به همراه همزاد بزرگترش - ايران‌خودرو - يكي از مهم‌ترين منابع تزريق سموم به ريه‌هاي كودكان من و تو در آسمان ايران بوده است، شكي نيست. امّا برادر من! اين هم رسمش نيست! هست؟
    مگر يادت رفته 26 اسفند سال 1385 را؟ مگر يادت رفته كه وزير وقت ارشاد (محمد حسين صفار هرندي) چگونه به تمسخر چندش‌آور طرفداران محيط زيست پرداخت؟

    صفار در آن روز به عنوان متولي فرهنگي كشور به تلخي و تمسخر گفت: «در حالي كه انسان‌هاي زيادي در حال نابودي هستند، انسان‌هايي به تشكيل NGO هايي پرداخته و براي نجات گونه‌هاي در حال انقراض گياهان تلاش مي‌كنند
    وحيد جان! از تو كه يك متخصص محيط زيست هستي و مي‌دانم كه عاشقانه همه‌ي مواهب طبيعي را در سرزمين مادري دوست مي‌داري، بعيد است كه با حربه‌اي پوپوليستي به جنگ سايپا بروي؟
    چه كسي حاضر است در سرزميني زيست كند كه در آن هيچ سبزينه و جاندار ديگري جز انسان حضور ندارد؟ اصلاً آنجا مگر جايي جز جهنم خواهد بود؟ چرا بايد حفاظت از آهو‌ها را در برابر حفاظت از كودكان قرار دهيم؟
    آيا با استدلال تو، طبيعت‌ستيزان بيشتر دريده نشده و از فردا متعرض شهرداري تهران نخواهند شد كه چرا سالانه ميلياردها ريال خرج بهسازي و زيباسازي شهر و فضاي سبز آن مي‌كند؟ آن هم در شهري كه كودكان كارتن‌خواب دارد؟ ندارد؟

    چرا بايد شهرداري ديوارهاي عمودي شهر را هم سبز كند، در حالي كه شهروندان زيادي بي‌سرپناه مانده‌اند؟
    و اصلاً چرا بايد سازمان عريض و طويل حفاظت محيط زيست داشته باشيم؛ در حالي كه 14 ميليون از هموطنان ما زير خط فقر هستند! نيستند؟
    نه برادر من! اين رسمش نيست ...
    اين رسم را بگذار براي آنها كه در ريختن اشك تمساح يد طولايي دارند و براي آنها كه فكر مي‌كنند با رعايت ملاحظات محيط زيستي بايد تمام كارهاي مملكت را تعطيل كرد!
    بيا من و تو ديگر بيش از اين آب را گل نكنيم و خوراك براي آدم‌هاي طبيعت‌ستيز و توهم‌محوري كه همه‌ي دغدغه‌هاي همه‌ي طرفداران محيط‌زيست را مشكوك و وابسته به استكبار جهاني ارزيابي مي‌كنند، تهيه نكنيم.
    بگذاريم مديران سايپا در اين حركت ارزشمند سبز پيش بروند و همتايان ديگرشان را هم تشويق به پيش آمدن كنند.
    آنها را نترسانيم؛ مثبت بيانديشيم، اما زودباور هم نباشيم و پايش شان كنيم.
    سخن زنهاردهنده‌ي شهيد باهنر را كه يادت هست! نيست؟

درج نظر

بنويسيد كلخونگ ؛ بخوانيد اُسوه‌ي مقاومت!

    اين يادداشت را تقديم مي‌كنم به آنها كه «ترين هاي» وطن را دوست دارند! و مخصوصاً به آنها كه در بين «ترين‌ها»؛ با سبزترين‌ها بيشتر از همه هم‌آغوش هستند و با دشمنان‌شان، هماورد ...
    بوشهر استان عجيبي است؛ درست است كه ممكن است بعضي چيزها در آن كم باشد، امّا اغلب همان اندك اندوخته‌هاي طبيعي استان، از كيفيتي درخور و بي‌رقيب برخوردار هستند. به عنوان مثال، استان بوشهر اگر چه از نظر فراواني تعداد درختان كهنسال، استاني فقير به شمار مي‌رود؛ اما در بين معدود پايه‌هاي كهنسال موجود در استان، سه پايه وجود دارد كه بي‌نظير هستند و در شمار كهنسال‌ترين پايه‌هاي آن گونه‌ها در ايران محسوب مي‌شوند.
    و امروز مي‌خواهم در باره‌ي يكي از آن پايه‌ها صحبت كنم ... از يك دوست بي‌ادعا و عزيز سرزمين مادري به نام كلخونگ.

    محلي‌ها البته صدايش مي‌زنند کلخونگ بُز پَر ؛ امّا در واقع همان Pistacia khinjuk خودمان است (نوعي پسته وحشي). آري مي‌خواهم از يك كلخونگ کهنسال در جايي به نام  بُز پَر با شما سخن بگويم؛ از درخت تناوري كه آن را شاخص‎ترین و مسن‎ترین درخت کلخونگ ایران مي‌شناسند.
    اين هموطن من، اين زاده‌ي بي‌ادعاي سرزمين من و اين يار هميشه سبز ديار رييسعلي دلواريها، در کنار راه ارتباطی بوشهر به گره بالاده که در نهایت به کازرون منتهی می‎شود، درمحل بز پر و در نزدیکی پل روی رودخانه کلال خشک (حاشیه‌ي ملک شخصی آقای بهرام رحیمی) قرار دارد. لطفاً اگر خواستيد به سراغش برويد، نرم و آهسته برويد ... برايش زيباترين موسيقي را كه شنيده‌ايد، زمزمه كنيد و يادش بياندازيد كه ديگر اهالي خاكي كه او بر روي آن ريشه دوانيده؛ آنهايي كه «آدم‌زميني» مي‌نامندشان، دوستش دارند و برايش دعا مي‌كنند تا اين پايداري و استقامت و استمرارش، اين سبزباوربودن بي غل و غشش و اين مقاومت ناهمتايش را همچنان فرزندان اين آب و خاك و فرزندان ِِ فرزاندن ِ... اين آب و خاك هم درك كنند.

    خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي:
    درخت کلخونگ قصه‌ي ما به پاس قطری که دارد و با توجه به مکانی که قرار گرفته است، قطورترین و کهنسال‎ترین درخت کلخونگی است که تاکنون در ایران مشاهده و اطلاعات آن ثبت شده است. در واقع این درخت کلخونگ چهار بار قطورتر از قطورترین درخت کلخونگی است که تاکنون توسط مصطفي خوشنويس– ديدبان هميشه بيدار و پرانرژي درختان كهنسال وطن - مشاهده و اندازه‎گیری شده است. البته همين درخت هم در شمار تازه‌ترين كشفيات آقا مصطفي قرار دارد كه در سفر اخيرش به استان بوشهر، مشاهده كرده و اينك در مهار بيابان‌زايي براي نخستين بار و به صورت رسمي، رونمايي مي‌شود. حالا ببينيد خوشنويس عزيز تا چه اندازه به مهار بيابان‌زايي و خوانندگان عزيزش ارادت پيدا كرده! نكرده؟
    خوشنويس برايم گفته است كه تاج این درخت کلخونگ اگرچه گستردگی کمي دارد، امّا شادابی‌اش عالی است و وجود دو شاخه‌ي نه چندان قطور كه از ارتفاع 5/1 متری درخت شکسته شده، مؤيد اين ادعا است! چرا كه به خوبی محل شکستگی شاخه‎ها در حال بازسازی است و این موضوع توانایی و سلامت فیزیولوژی این درخت را نمایان می‎سازد.
    گفتني آن كه تنه‌ي این درخت اگرچه به دلیل سن بسیار بالا در مقايسه با همجنسانش (تخمین زده می‎شود حدود 500 سال سن داشته باشد)، دارای درون پوسیدگی است، ولی از سلامت و پایداری خوبی برخوردار است و خوشبختانه آثار فعالیت آفات بر روی آن را به هیچ وجه مشاهده نمي‌شود. انشعابات تنه‌ي آن از نزدیکی زمین - حدود یک متری - آغاز شده است و با انشعابات مکرری که به سمت و سوی مختلف پيدا كرده، زیبایی و جذبه‌ي خوبی دارد.
    مختصات جغرافيايي‌ محل‌ استقرار آن  ً13   َ09   º29 عرض شمالي و  ً00    َ43   º51  طول شرقي و فرازناي آن از سطح دريا 1166 متر است. محيط تنه‌ي درخت هم 370 سانتی‎متر، قطر برابر سينه‌ي تنه 93×105 سانتي‌متر، ارتفاع آن 9/7 متر، طول و عرض تاج پوشش آن 3/8×11 متر و سطح تاج پوشش كلخونگ ما 73 مترمربع است.

    آخرين نكته اين كه
    من اين كلخونگ را دوست دارم ... از نوع بسيار زيادش. مي‌دانم كه شما هم او را دوست داريد؛ دلم مي‌خواهد اگر روزي روزگاري گذرتان به بزپر افتاد، او را دريابيد ... قطره آبي نثارش كنيد، در كنارش عكسي به يادگار بگيريد و در برابرش سوگند ياد كنيد كه همواره دعايش خواهيد كرد تا همچنان بر اين آب و خاك ريشه بدواند و زندگي بپراكند و عشق بيافريند ...
    راستي! مصطفاي ما را هم از ياد مبريد ... براي او هم دعا كنيد كه هميشه همينگونه شاداب و پرانرژي از توان سبزينه‌ي وطن حراست و نگهباني كند.
    دوستش دارم و به دوستيش افتخار مي‌كنم.

    پيوست:

   براي آنها كه دوست دارند رد مصطفي را در مهار بيابان زايي ره گيري كنند!

                                                       درج نظر

آيا واقعاً محيط زيست شاخصي مهم در توسعه كشور است؟

     اخيراً عالي‌ترين مقام قانونگذاری كشور در صحن بهارستان اعلام داشته‌اند: «محيط زيست شاخصي مهم در توسعه‌ي كشور است.» سخني كه از دوشنبه گذشته – زماني كه علي لاريجاني براي نخستين بار و در حضور اعضاي فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس شوراي اسلامي، آن را بر زبان آورد؛ دست كم در بيش از 480 روزنامه، خبرگزاري و ديگر سايت‌هاي رسمي و نيمه‌رسمي كشور  در دنياي اينترنت بازانتشار يافته است. دكتر لاريجاني اين را هم گفت كه «رسانه‌ها باید در موضوع محیط زیست به گونه‌ای وارد شوند که جامعه نسبت به آن حساس شود.» و در انتها نيز اعترافي تلخ امّا اميدبخش كردند! اين كه «ما آسیب‌های زیادی در بخش محیط زیست از معضل تخريب جنگل‌ها تا آلودگی هوا احساس کردیم که لازم است نسبت به آن به صورت جدی وارد عمل شویم.»
    خب بياييم از منظري ديگر به سخنان بسيار مهم رييس قوه‌ي مقننه‌ي كشور دقت كنيم؛ چنانچه بپذيريم كه محيط زيست، شناسه‌اي آشكار در نمايش كيفيت توسعه در كشور است؛ آنگاه به پارادوكس‌هايي حيرت‌انگيز مي‌رسيم!
    كافي است بدانيم در ابتداي برنامه 5 ساله‌ي چهارم كشور عزيز ما از منظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در رتبه‌ي 130 از بين 148 كشور مورد بررسي قرار داشت. يعني در آغاز به كار دولت نهم و ورود تيم فاطمه واعظ جوادي به ساختمان سبز و جديد تشكيلات محيط زيست ايران، فقط 18 كشور در جهان وجود داشتند كه شدت تخريب محيط زيست‌شان بيشتر از ايران بود! شايد به همان دليل بود كه در همان زمان دكتر فاطمه جوادي اعلام كرد: من يك ويرانه را تحويل گرفته‌ام. سال گذشته اما همان مجامع بين‌المللي در مؤسسه مرسر و دانشگاه كلمبيا اعلام كردند كه ايران 5 پله‌ي ديگر سقوط كرده و حالا به رتبه 135 رسيده است! يعني به ازاي هر سال اجراي برنامه 5 ساله چهارم بيشتر از يك پله سقوط كرده‌ايم و در پايان سال 2008 فقط 13 كشور بودند كه وضعيتي بدتر از ما داشتند!
    امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست! هست؟ چرا كه جانشين فاطمه جوادي (فردي كه اعلام كرده بود يك ويرانه را در محيط زيست تحويل گرفته است و البته يك سازمان و طبيعت ويران‌تر را هم تحويل داد و رفت)؛ يعني آقاي محمّدي‌زاده به صراحت اعلام كرد: «فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ما زمين را آلوده كرده و محيط زيست خود را تخريب مي‌كنند
    حال با اين حساب، به نظر شما و از منظر ملاحظات محيط زيستي، آيا مي‌توانيم ايران را كشوري در مسير توسعه‌يافتگي بدانيم؟ آيا سخن به حق رييس قوه‌ي مقننه با سخنان متعدد همتاي ايشان در قوه‌ي مجريه – كه ايران را بارها كشوري ممتاز و درخشان و پيش‌برنده در توسعه خوانده و مي‌خواند - پارادوكس ندارد؟ و آيا اينگونه مي‌خواهيم آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور را تحقق بخشيده و به كشوري ممتاز و يگانه در منطقه بدل شويم؟
    هفته‌ي گذشته گفتم كه ما اكنون در سال جهاني تنوّع زيستي قرار داريم، امروز اما آمارهاي غم‌انگيزي كه انتشار يافته است حكايت از اُفت كمي و كيفي شتابناك اغلب گونه‌هاي گياهي و به ويژه جانوري كشور در طول دو دهه‌ي گذشته دارد. بر بنياد آمارهايي كه خبرگزاري مستقل محيط زيست ايران و به نقل از منابع قابل اطمينان در سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر كرده است، در 10 منطقه اصلي حفاظت شده كشور، ميزان كاهش شمار وحوش از 10 تا 100 درصد در طول 20 سال گزارش شده است كه بسيار نگران‌كننده و شرم‌آور است.
    دامنه و ابعاد اين تأسف چنان عميق است كه اغلب طرفداران و نخبگان اين حوزه اينك بر اين باورند كه سال 2010 را بايد سال عزاي عمومي براي تنوّع زيستي كشور اعلام كرد و طرفداران محيط زيست، به جاي برافراشتن پرچم‌ها و نشان‌هاي سبزرنگ، پارچه‌هاي سياه بر محل كار و خانه‌هاي حقيقي و مجازي‌شان بياويزند.
    خواستم بگويم: آقاي علي لاريجاني عزيز! ممنون كه به اين واقعيت مهم اشاره كردي؛ لطفاً نشان‌مان هم بده كه در مجلسي كه شما رياستش را برعهده داريد چند قانون طبيعت محور به تصويب رسيده و جلوي تصويب چند قانون طبيعت‌ستيز هم گرفته شده است؟ لطفاً برايمان بگو چگونه مي‌خواهيد با پيش‌نويس برنامه پنجم 5 ساله‌ي كشور برخورد كنيد؛ برنامه‌اي كه به نسبت برنامه چهارم در حوزه محيط زيست چند گام اساسي به عقب برداشته است؟ آقاي رييس مجلس قانونگذاري وطن! آيا مي‌دانيد كه فقط در طول 9 ماهه‌ي گذشته از سال 1388 متجاوز از 25 هزار و 624 هكتار از اراضي ملّي كشور به صورت غيرقانوني به تصرف طبيعت‌ستيزان قدرقدرت افتاده است؟ ما حق داريم كه براي يكبار هم كه شده، نمايندگان مردم در صحن بهارستان يك هيأت تحقيق و تفحص را سامان دهند براي بازبيني و بررسي نابخردي‌هاي حاكم در عرصه‌ي محيط زيست كشور و در انتها نشان دهند كه مقصر اصلي وضعيت وخامت‌بار كنوني كيست؟ آيا سير قهقرايي طبيعت ايران نبايد ما را به اندازه‌ي دلايل شكست تيم ملي فوتبال نگران كند؟ چرا براي آن موضوع آن همه هزينه مي‌شود و چندين هيأت دلايل شكست را بررسي مي‌كنند، امّا كسي دلش براي مرگ خاموش طبيعت وطن و به فراموشي سپرده‌شدن اصل 50 قانون اساسي ما نمي‌سوزد؟

                                   همين!

"این یادداشت روز شنبه - ۲۶ دی ۱۳۸۸ - در صفحه ۹ روزنامه پول منتشر شده است."

درج نظر

بنويسيد «بلند مازو» ؛ بخوانيد: «آسمان خراش»!

   

    بلند مازو يا همان Quercus castaneifolia، يكي از ميراث‌هاي طبيعي و غرورآفرين ايران‌زمين است كه هنوز چيزي در حدود 8 درصد از موجوديت سبزينه در رويشگاه‌هاي جنگلي شمال در هيركاني را به خود اختصاص داده است.
    هيچ موجود زنده‌ي ديگري در ايران وجود ندارد كه بتواند اينگونه در عرض و طول رشد كرده و به مفهوم واقعي كلمه، شعر ماندگار احمد شاملو را به تصوير كشد ...

    يك شاخه در سياهي جنگل
                                به سوي نور
                                       فرياد مي‌كشد ...

    مهم‌ترين رويشگاه‌هاي اين بلوط منحصر به فرد ايراني را بايد در جنگل خيرود و گلنرود نوشهر، ارتفاعات مينودشت، گلبند و  ... دانست. البته هرچه از خاور به سوي باختر مي‌رويم، از شمار پايه‌هاي آن كاسته مي‌شود، چرا كه اين درخت نه خاك اسيدي و نه قليايي را دوست ندارد؛ بايد همه چيز برايش در حد نرمال باشد.
    درختي را كه مشاهده مي‌كنيد، همكار عزيزم فرهاد خاكساريان در منطقه‌ي خيرود در روز پنج‌شنبه‌ي گذشته، 24 دي ماه 1388 به ثبت رسانده است. فردي را هم كه در تصوير مي‌بينيد - آقاي بيژن محسني – يكي از كارگران شريفي است كه در امر حفر نيم‌رخ خاك همكاري دارند. دكتر رضا اخوان، قطر برابر سينه‌ي اين پايه را دو متر و هشتاد و هشت سانتي‌متر اندازه گرفته است كه در حقيقت يكي از قطورترين بلندمازوهاي ايران به شمار مي‌رود؛ هر چند كه ممكن است قطر اين درخت 700 ساله تا سه و نيم متر هم برسد؛ درختي كه تا 40 متر آسمان را مي‌شكافد (حدود ارتفاع يك برج 15 طبقه).
    جالب است كه بلند مازو در فرهنگ عامه‌ي مردم شمال حسابي جا باز كرده كه يكي از نشانه‌هايش، اسامي متعدد محلي است كه براي اين آسمان خراش سبز و استوار به كار مي‌برند. به عنوان مثال در كجور آن را سياه مازو، در اطراف رشت (اشپر)، در طوالش (مايزو)، و در ديگر نقاط نيز میزی و موزی خطاب مي‌كنند.
    مجيد اخوان مي‌گفت: هنوز شناسنامه‌ي اين درخت در كشور تكميل نشده است و ما به درستي نمي‌دانيم كه بزرگترين پايه‌ي موجود در ايران كجاست و متأثر از چه ويژگي‌هايي به چنين رشدي رسيده است. خوب است دانشجويان علاقه‌مند به اين حوزه، بلند مازو را جدي‌تر گرفته و همه‌ي آنچه را كه بايد براي اين درخت يگانه‌ي ايراني / قفقازي به رشته‌ي تحرير درآورند و به ثبت برسانند.

    نه چندان بي ربط:
    راستي! يك خبر بي‌اهميت ديگر آن كه از صبح امروز عمليات تخريب مهم‌ترين پارك ملّي كشور در گلستان – به رغم مخالفت اغلب متخصصين و كارشناسان اين حوزه - آغاز شد، پاركي كه از قضا چند پايه‌اي بلندمازو هم داشت ... لطفاً بر اعصاب خود مسلط باشيد!

درج نظر

وقتی که پول از زمان جا می‌ماند!

        یادتان هست برایتان از اتحاد و تعامل بین پول و محیط زیست نوشتم؟ یادتان هست گفتم قرار است روزنامه‌ی پول یک ستون ثابت را در روزهای چهارشنبه‌ی هر هفته – در صفحه 9 – به نگاه سبز اختصاص دهد تا در آن به گرایه‌های محیط زیستی‌ام بپردازم؟ و یادتان هست که گفتم به زودی درگاه مجازی این روزنامه‌ی اقتصادی هم راه خواهد افتاد؟
    خواستم بگویم در دوّمین هفته از آغاز این تعامل سبز! پولی‌ها به خاطر پول، کل صفحه‌ی محیط زیست را در روز چهارشنبه -23 دی 1388 – حذف کردند تا به جایش یک آگهی چهاررنگ در صفحه‌ی 9 کار کنند. بامزه‌تر از همه این که وقتی وارد تارنمای این روزنامه می‌شوی، با این عبارت نویدبخش روبرو می‌گردی:


«این سایت از روز شنبه 26 دی‌ماه افتتاح می‌شود»

    من ِ خوش‌باور هم فکر می‌کردم که منظورشان، 26 دی ماه 1388 است! امّا اینک که در ساعات انتهایی این روز هستیم، دریافتم که منظورشان احتمالاً سال 1388 نیست! هست؟


    مؤخره:
    هواخواهان دوآتشه‌ی محیط زیست وطن را نوید می‌دهم که البته جای نگرانی نیست! درست است که محیط زیست در اینجا به خاطر پول حذف شد، یا در وردآورد به خاطر خانه‌سازی و یا در احمدآباد مستوفی اساساً اشتباهی اشتباه شد و یا در رادیو دزفول به دلیل گسترش یک کار خطیر فرهنگی و یا در لرستان ایستادگی یک قرن را به هیچ گرفتند و یا در نایبند باید بروز چنین فاجعه ای را تاب آوریم و یا ... امّا عوضش، بیش از 84 درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی ایرن مانند دکتر فرهاد دبیری معتقدند که هوای تنوع زیستی حسابی پس است و باید پیشنهاد ناصر کرمی را جدی گرفت؛ مهم‌تر آن که پول هم در روز شنبه (امروز) چون آگهی نداشت، صفحه‌ی محیط زیست را دوباره بارگذاری کرد و نگاه سبز مرا منتشر نمود! بنابراین، دیگر چه جای گله می‌ماند اگر روز ملّی حمایت از حیوانات را آنگونه که شایسته است، کسی جدی نمی‌گیرد و یا از آغاز هفته‌ی هوای پاک به راحتی زیرسبیلی درمی‌کنیم! نمی‌کنیم؟

    می‌ماند یک آرزو!
    بیایید دعا کنیم که در روزنامه‌ی پول، کسی برای روزهای چهارشنبه آگهی ندهد! البته نه آنقدر ندهد که پول بشود بی‌پول و مژگان هم دوباره بشود بی‌روزنامه!

درج نظر

جای خالی محیط زیست در بندهای 4 گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

    حتماً می‌دانید که سرانجام پس از ماه‌ها تأخیر، هفته‌ی گذشته لایحه‌ی 201 ماده‌ای برنامه‌ی 5 ساله‌ی پنجم توسعه‌ی کشور توسط رییس‌جمهور به مجلس تقدیم شد تا پس از بررسی نهایی به تصویب رسد؛ برنامه‌ای که شاید از نظر کمیت، کوچک‌ترین برنامه‌ی 5 ساله در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باشد و به همان نسبت، سهم محیط زیست هم در آن نسبت به دو برنامه‌ی قبلی سوّم و به ویژه چهارم به شدت کاهش یافته و تنها به 4 ماده (مواد 174 تا 177)، یعنی کمتر از 2 صدم درصد آن محدود شده است.
    امّا فاجعه‌ی اصلی این نیست! هست؟ فاجعه‌ی اصلی این است که سهم کیفیت از این هم نازل‌تر است!
    راست آن است که نویسندگان این سهم اندک از محیط زیست، نشان داده‌اند: اصولاً فهم درستی از حقیقت محیط زیست و مشکلات و لکنت‌های امروزین آن در ایران‌زمین ندارند. آنها حتا روح حاکم بر آموزه‌ی بلند مندرج در اصل 50 قانون اساسی را به درستی درک نکرده‌اند؛ وگرنه اینگونه سهل‌انگارانه نمی‌پنداشتند که حیات اجتماعی روبه رشد مردم یک سرزمین فقط با همین موارد اندکی که نام برده‌اند، پیوند دارد و بس!
    نخست با هم مروری کنیم بر 4 ماده‌ی مورد نظر در لایحه‌ی برنامه 5 ساله‌ی پنجم:

    ماده 174:
    به دولت اجازه داده مي‌شود به منظور حفاظت، احياء و بهره‌برداري پايدار از محيط زيست، منابع طبيعي و تنوع زيستي نسبت به موارد زير حداكثر تا پايان سال دوم برنامه اقدام كند.
    الف- تدوين و اجراي برنامه مديريت يكپارچه زيست‌بومي و برنامه عمل حفاظت و بهره‌برداري پايدار از تنوع زيستي زيست‌بوم‌هاي حساس و شكننده كشور.
    ب- ‌تدوين طرح جامع حفاظت، ساماندهي و مديريت يكپارچه سواحل كشور متضمن تعيين حريم و آزادسازي سواحل و ممانعت از تخريب و تغيير كاربري سواحل و اراضي جلگه‌اي مجاور و اجراي آن در طول برنامه.
    تبصره 1- قوه قضائيه، نهادهاي نظامي و انتظامي و شهرداري‌ها مؤظف به همكاري كامل با دولت براي تحقق مفاد اين بند هستند.
    تبصره 2 - سازمان حفاظت محيط زيست، مناطق ساحلي و دريايي با حساسيت بالاي زيست محيطي را شناسايي و اعلام كند.
    تبصره 3 - اصلاح اساسنامه "صندوق ملي محيط زيست ".

    ماده 175:
    به منظور تسهيل امر سرمايه‌گذاري، سازمان محيط زيست ضوابط و استانداردهاي زيست محيطي مشخص، شفاف و ثابت براي يك دوره زماني پنج‌ساله را تدوين و جهت درج در كتاب راهنماي سرمايه‌گذاري (موضوع تبصره 3 ماده 7 قانون اجراي سياست‌هاي كلي اصل چهل و چهارم قانون اساسي) ظرف 6 ماه اول برنامه ارایه كند. همه واحدهاي توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظف به رعايت آن هستند.

    ماده 176:
    به منظور كاهش عوامل آلوده كننده و مخرب محيط زيست همه واحدهاي بزرگ توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظفند:
    الف- طرح‌ها و پروژه‌هاي بزرگ توليدي، ‌خدماتي و عمراني خود را پيش از اجرا و در مرحله انجام مطالعات امكان‌سنجي و مكان‌يابي براساس ضوابط مصوب شوراي عالي محيط زيست مورد ارزيابي اثرات زيست محيطي قرار دهند.
    ب- نسبت به نمونه‌برداري و اندازه‌گيري آلودگي و تخريب زيست محيطي خود اقدام و نتيجه را در چارچوب خوداظهاري به سازمان حفاظت محيط زيست ارایه كنند. واحدهايي كه قابليت و ضرورت نصب و راه‌اندازي سيستم پايش لحظه‌اي و مداوم را دارند، بايد تا پايان سال سوم برنامه، نسبت به نصب و راه‌اندازي سيستم‌هاي مذكور اقدام كنند. متخلفان مشمول ماده 30 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي‌ هوا خواهند بود.
    ج- مشخصات فني خود را به نحوي ارتقاء دهند كه با ضوابط و استانداردهاي محيط زيست و كاهش آلودگي و تخريب منابع پايه بالاخص منابع طبيعي و آب تطبيق يابد. هزينه‌هاي انجام شده با تائيد سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان هزينه‌هاي قابل قبول مالياتي اين واحدها منظور شود. متخلفان مشمول پرداخت جريمه زيست محيطي، خسارت وارده را به خزانه واريز مي‌كنند و معادل 100درصد وجوه حاصله در قالب بودجه سالانه كشور به صندوق ملي محيط زيست جهت سالم‌سازي و رفع آلودگي‌ها و بهره‌‌برداري پايدار از منابع محيط زيستي واريز مي‌شود.

    ماده 177:
    شهرداري كلان‌شهر‌ها موظفند در راستاي مديريت پسماند شهري و كاهش آلودگي هوا:
    الف - به نحوي اقدام كنند كه هر ساله 10 درصد از حجم پسماند ورودي به محل‌هاي دفن با تأكيد بر زباله سوز مركزي كاسته شود.
    ب - تمهيدات لازم را براي كاهش آلودگي هوا تا حد استاندارد مصوب فراهم كنند.

     خُب، نخستین پرسش این است که بر اساس ره‌گیری از کدام چالش‌ها و مشکلات بوده که این گزینه‌های درمانی و قانونی برای مهار روند شتابناک ناپایداری سرزمین وضع شده است؟
    آیا روح جزیره‌نگری در این برنامه موج نمی‌زند؟ ما بحث جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم را در کجا دیده‌ایم؟ دولت چه وظایفی برای پایش جهان‌گرمایی و تقلیل خطرات آن دارد؟ ما چگونه قرار است به جنگ خشکسالی برویم؟ غول بیابان‌زایی را با کدام تمهید و ترفند می‌خواهیم مهار کنیم؟ کشاورزی ناپایدار را چگونه می‌خواهیم به محیط زیست پایدار پیوند زنیم؟ منابع طبیعی را با کدام تمهید می‌خواهیم از گزند آب‌سالاران طبیعت ستیز در وزارت نیرو نجات دهیم؟ برای عینی‌کردن ارزش‌های حسابداری سبز، چه گام‌هایی باید برداریم؟ چرا نباید تشویق به استحصال انرژی‌های نو با محیط زیست پیوند بخورد؟ چرا قبول نمی‌کنیم که مرگ تالاب‌ها نتیجه‌ی هم‌افزایی ویران‌گر چندین و چند وزارتخانه‌ی گردن‌کلفت است؛ آنها را چگونه می‌خواهیم مهار کنیم؟ چرا می‌پنداریم که آب‌هایی که از کشور خارج می‌شوند و یا به خلیج فارس، دریای عمان و مازندران می‌ریزد، آب هرزی است که باید مهارش کرد؟ حق‌آبه‌ها را کجا دیده‌ایم؟ آن ماتریس‌های بی بو و خاصیت را در ارزیابی‌های محیط زیستی چه زمان و با کدام ضرب‌العجل قانونی می‌خواهیم اصلاح کنیم؟ اصلاً کجا باید بین ملاحظات محیط زیستی و آرمان های  بوم گردی (اکوتوریسم) پیوند برقرار کنیم و پایداری هر دو را به ارمغان آوریم؟ آیا این گونه می خواهیم به رفاه ملی در چشم انداز 1404 دست یابیم؟ آیا رفاه ملّی بدون برخورداری از محیط زیست مطلوب امکان پذیر است؟
    نه عزیزان من! بیایید بپذیریم که ما هنوز درک درست و جامعی از کلیت فراساختاری و فراوزارتخانه‌ای محیط زیست نداریم؛ وگرنه اینگونه حقیرانه با آن برخورد نمی‌کردیم! می‌کردیم؟
    اگر خطر بیابان‌زایی، نخستین چالش جدی ایران زمین شده است؛ اگر گوی سبقت را در ناپایداری سرزمین از بیش از 135 کشور جهان ربوده‌ایم؛ اگر در فرونشست زمین، کاهش سطح آب زیرزمینی، فرسایش آبی، فرسایش بادی و اُفت حاصلخیزی خاک حریفی را در برابرمان نمی‌بینیم؛ اگر مهم‌ترین رودخانه‌های کشور هم با کابوس سکوت روبرو شده‌اند؛ اگر مجبوریم در سال جهانی تنوع زیستی، از عزای ملّی تنوع زیستی سخن بگوییم؛ اگر ردپای بوم‌شناختی (اکولوژیک) اغلب کلان‌شهرهای ما مدتهاست که از مرز اشباع هم گذشته است و اگر به بهانه‌ی طرح بهره‌وری کشاورزی و آبادی اراضی شیب‌دار و توسعه‌ی راه‌ها می‌خواهیم تیشه به ریشه‌ی آخرین بازمانده‌های هیرکانی و زاگرس بزنیم ...
    برای این است که می گویم و باور دارم که ما هنوز محیط زیست را جدی نگرفته‌ایم و نمی‌دانیم که نخستین و مهم‌ترین اولویت راهبردی در هر سرزمینی باید که حفظ اندوخته‌گاه‌های ژنتیکی و چشم‌اندازهای دیداری یگانه‌ای باشد که محصول پایمردی‌های این آب و خاک مقدس در طول میلیون‌ها سال گذشته بوده است. نبوده است؟

درج نظر

چرا سال عزای ملّی تنوّع زیستی را جدی نمی‌گیریم!؟


    در یادداشت پیشینم از دوستان سبزاندیش خواستم تا تلنگر ناصر کرمی را جدی بگیرند و در این بحث مشارکت کنند. ناصر با زبان بی زبانی دارد می‌گوید: کدام تنوع زیستی و کدام طبیعت و محیط زیستی؟ که حالا بخواهیم به نکوداشتش در سال 2010 اقدام کنیم. بهتر است امسال را سیاه بپوشیم و نوحه سردهیم و گوشه‌ای از درگاه مجازی خود را با روبانی تیره بیاراییم ...
    آیا سخنی از این زنهاردهنده‌تر هم سراغ دارید؟
    می‌دانید؟ راست این است که حقیقت را همان عبداللطیف عبادی عزیز دو سال پیش گفت و ما باور نکردیم و به خیلی‌ها – از جمله خودم برخورد – او گفت: کدام سکوت؟ شما حرفی برای گفتن ندارید!
    و من امروز باید به تلخی اعتراف کنم که او راست می‌گفت. ما جماعت اندک محیط زیستی مثلاً فعال در وبلاگستان واقعاً حرفی برای گفتن نداریم؛ ما حوصله مطالعه نداریم؛ ما حتا گاه حوصله‌ی خودمان را هم نداریم! برای همین است که بهانه می‌آوریم شرایط زمان و مکان را و نمی‌نویسیم یا قهر می‌کنیم یا خودکشی وبلاگی می‌کنیم!
    هیچ از خود پرسیده‌اید که اگر رمقی برای‌مان باقی نمانده و روزگار با سبزباوران سر ناسازگاری گذاشته، پس چرا در همین ایام رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌های شهر را فراموش نکرده‌ایم؟ کرده‌ایم؟ چرا به ورزشگاه و سینما و تئاتر می‌رویم؟ چرا کنسرت‌ها با بلیط‌های نجومی پر می‌شوند؟ چرا همچنان در روزهای آخر هفته جاده چالوس قیامت است؟ چرا تن‌پوش‌های‌مان را نو می‌کنیم؟ چرا مهمانی‌های شبانه برقرار است؟ چرا ...
    نه دوستان من! بیایید با خود دست‌کم روراست باشید و کم‌کاری خویش را در حوزه محیط زیست به حساب هر چیزی جز خودتان نگذارید. عشق شما به محیط زیست در حد یک ژست است؛ ژستی که حاضر نیستید برایش هیچ هزینه‌ای بپردازید و من واقعاً دلم برای این طبیعت ناهمتا می‌سوزد که عاشق‌ترین هوادارانش اینگونه سهل‌انگارانه به آن می‌نگرند و به راحتی در پای بهانه‌هایی آبکی فراموشش می‌کنند.
    لطفاً اگر حوصله‌اش را ندارید تا از محیط زیست بنویسید، ادعای محیط زیستی بودن را هم پس بگیرید و شجاعانه از گرین بلاگ خارج شوید ... آن سیاهی لشکر چه دردی از طبیعت وطن دوا می‌کند؟
    دیگر چگونه می‌توانیم از دلاور نجفی انتظار داشته باشیم که در ادعاهای خود صادق باشد و عشقش به محیط زیست در گرو صندلی ریاستش در سازمان حفاظت محیط زیست نباشد؟ دیگر چگونه می‌توانیم به صفار هرندی بتازیم که تو به چه حقی طرفداران محیط زیست را به سخره می‌گیری؟ دیگر چگونه باید گله کنیم از مهندس حجتی که چرا مسئولیت سازه‌ای طبیعت‌ستیز را برعهده می‌گیری؟ و دیگر چگونه می‌توانیم به پایش محمدی‌زاده و خلیلیان و ... بپردازیم؟
    نه ما حق نداریم از بیگانگان بنالیم. حق داریم؟

درج نظر

نگاهی سبز به 2010 ؛ سال جهانی تنوّع زیستی!

     نخستین یادداشت نگارنده در ستون «نگاه سبز» که در صفحه 9 از شماره 1573 روزنامه پول (چهارشنبه، 16 دی ماه) منتشر شد؛ اختصاص داشت به موضوع سال جهانی تنوع زیستی که اینک در مهار بیابان‌زایی بازانتشار می‌دهم. امید که تارنمای روزنامه نیز هر چه زودتر آماده شود ...

ادامه نوشته

به نظر شما آرامش مارمولک زیباتر است یا ترس فروخفته‌ی یوزپلنگ در میان دشت!


بفرمودشان تا نوازند گرم

نخوانندشان جز به آواز نرم

                                     فردوسی

     می‌خواهم شما را به درون پناهگاه حیات وحش میاندشت واقع در استان خراسان شمالی پرتاب کنم؛ آماده هستید؟
     خراسان شمالی به مرکزیت بجنورد، در شمار استان‌هایی است که به نسبت سهمی که از ایران زمین برده‌اند، از غنای گیاهی و جانوری درخورتری برخوردار است. افزون بر آن، 8.6 درصد از مساحت استان در شمار مناطق چهارگانه قرار دارد که بیشتر از میانگین کشوری آن است که هنوز به 8 درصد نرسیده.
     پارك ملي سالوك و ساريگل در اسفراين، مناطق حفاظت شده گليل و سراني در شيروان، پناهگاه حيات وحش مياندشت در جاجرم و همچنين منطقه قورخود در مانه‌سملقان از مهم‌ترين مناطق چهارگانه‌ی تحت حفاظت اين استان به شمار می‌روند.

     افزون بر آن زيستگاه خالص‌ترين نوع قوچ اوريال در جهان و كمياب‌ترين نوع كبك دري در ايران، همین استان است؛ استانی که دارای نادرترين و كهن‌‌سال‌ترين درختان با قدمت بالای هزارسال از جمله صنوبر و اُرس هم هست.

    اینک حسین آبسالان - که معرف حضور خوانندگان عزیز این تارنما هست – تصاویری ناب را از میاندشت برایم ارسال کرده تا در لذت دیداری‌اش، مهمانان گرانقدر کلبه‌ی مجازی درویش هم شریک شوند.
    میان‌دشت قرار است که به امن‌ترین زیستگاه یوزپلنگ ایرانی بدل شود؛ زیستگاهی که سالهاست با معضل وجود دام و دامداران در منطقه دست و پنجه نرم می‌کند؛ رخدادی که سبب شده پوشش گیاهی و جمعیت آهو در منطقه به شدت آسیب ببیند. حضور سگ‌های گله و توسعه‌ی واحدهای دامداری نیز از دیگر تهدیدات پیش روی یوزها در این منطقه به شمار می‌رود که امیدوارم با خروج دام از این منطقه‌ی یگانه و خرید مستثنیات دامداران؛ بتوان نام میاندشت را در صنعت اکوتوریسم جهان هم بلندآوازه کرد. اگر هر شیر کنیایی می‌تواند هزاران دلار درآمد برای سرزمین و مردمش به ارمغان آورد؛ چرا هر یوز ایرانی چنین نکند؟
    لطفاً یکبار دیگر به آن شعر حکیم فرزانه توس و این دو تصویر دقت کنید و ببینید که چه چیزی را می‌توانید در آنها کشف کنید!؟ ببینید فردوسی حکیم در باره رفتار با حیوانات در هزار سال پیش چه گفته است و ما امروز چگونه با این آیه های مام طبیعت رفتار می کنیم!

    بیاییم پیمان بندیم که ما هم از این پس نخوانیم شان جز به آواز نرم ... این راز زندگی پرتقالی و پرنشاطی است که فراموشش کرده ایم! نکرده ایم؟

                                                           درج نظر

ترور یک مدیر سبز به فرمان یک مدیر شهر که باید سبز می‌بود نه سبزستیز!


    حتماً خبر را شنیده‌اید ... این که مدیر اداره حفاظت محيط زيست شهرستان آستارا – آقای ساسان اکبری‌پور – در روز روشن و در حضور مردم توسط راننده‌ی شهردار لوندويل آستارا اقدام به زیرگیری می‌شود! در حالی که به گزارش ایسنا: «شهردار صراحتاً فرياد مي‌زد که رييس اداره محيط زيست را زير بگيريد، خودم ديه آن را پرداخت مي‌کنم
    امّا جرم آن سلحشور سبز چه بود که از سوی شهرداری که باید خود حافظ سبزینه باشد، اینگونه به مرگ نزدیک شد (هرچند خوشبختانه فعلاً جاخالی داده است!)؟
   آیا این شرم‌آور نیست که به جرم پاسداری از کیان سبز سرزمین و جلوگیری از تخریب بستر رودخانه و نابودی تالاب ارزشمند «آق»، مأموری را این گونه تهدید و تحدید کنند؟ یادمان باشد که ساسان اکبری‌پور همان سلحشور سبزپوشی است که پیش‌تر از طرح ضربتی خود برای جلوگیری از برداشت غیرمجاز شن و ماسه خبر داده بود؛ همان مدیری که شجاعانه یک باند صید و فروش پرندگان کم‌یاب را کشف و نابود کرد؛ همان مدیری که از حرکت شیرابه‌ها به سمت دریا خبر داد و برای نجات چکاوک آسمانی خون دل‌ها خورد ...
    به باورم چنین رخدادهایی مظلومیت مضاعف محیط زیست و طرفداران بی‌پناهش را به خوبی نمایان می‌سازد! نمی‌سازد؟
    روایت دیده‌بان عزیز محیط زیست ایران  و  سبزپرس را از این ماجرای غم‌انگیز بخوانید و اگر دوست داشتید، هر گونه که می‌توانید، انزجار خود را از عمل زشت شهردار لوندویل آستارا اعلام دارید و اگر بیشتر دوست داشتید، از ساسان اکبری‌پور عزیز حمایت کنید.

    مؤخره:
    این ماجرای زیرگرفتن انگار خیلی بدآموزی داره! نداره؟ لطفاً دیگه چنین فیلم‌هایی را نه دانلود کنید، نه انتشار بدید و نه اصلاً فیلمبرداری کنید! چون ممکنه بعضی‌ها رو به هوس بندازه! نه؟

درج نظر

آقای سازمان محیط زیست! متولی تنوع زیستی مگر شما نیستید؟

     مدتهاست که از سوی سازمان ملل متحد اعلام شده بود که سال 2010، سال جهانی تنوع زیستی خواهد بود، اینک نیز چند روزی است که وارد سال 2010 شده و عملاً سال جهانی تنوع زیستی آغاز شده است. امّا باز هم مانند ماجرای کپنهاگ، دریغ از کوچکترین خبری در این حوزه که بر روی درگاه مجازی سازمان حفاظت محیط زیست نقش بندد!
    یادمان باشد: هر چه پایداری، نشاط و شادابی جوامع گونه‌گون گیاهی و جانوری در سرزمینی بیشتر باشد، گواه روشن و بی‌بدیلی است که نشان می‌دهد، مردمان ساکن در آن سرزمین از چه درجه از توسعه‌یافتگی برخوردار بوده و در کجای جدول توسعه‌ی انسانی سازمان ملل متحد قرار دارند.
    به همین مناسبت، کوشیده‌ام تا در طول سه برنامه، در رادیو فرهنگ به موضوع این روز جهانی و دلایل اهمیتش بپردازم. این سلسله برنامه‌ها در قالب بخش «با طبیعت» - که پیش تر صدای طبیعت خوانده می شد -  از برنامه قلمرو، روزهای سه شنبه‌ی هر هفته – حدود ساعت ۱۹:۲۰ – پخش می‌شود.
    برای آگاهی از طول موج پخش برنامه با توجه به استان محل سکونت خویش، می‌توانید از این جدول بهره بگیرید.

     بیشتر بدانید:  

    روایت سام خسروی فرد از سال جهانی تنوع زیستی: سالي براي تنوع زيستي

درج نظر

اقدام جالب محیط زیست‌چی‌های عراقی در منع شکار!

    انگار خانم نرمین عثمان، به رغم مشکلات فراوان در کشور دوست و برادر – عراق – دارد نشان می‌دهد که اهل کم‌آوردن نیست! هست؟
    او یک بسیج عمومی را برای هشیاری مردمش در برابر روند شتابناک تخریب میان رودان (بین‌النهرین) آغاز کرده و در حقیقت روزی نیست که به میان خبرنگاران نرود و یا خود خبرساز این حوزه نباشد. به نحوی که بسیاری از مردم منطقه، او را به عنوان مشهورترین وزیر نوری مالکی می‌شناسند!

    پوستری را که ملاحظه می‌کنید، در کشوری منتشر و تکثیر گردیده که بیش از دو دهه است، مثل آب خوردن در آن انسان‌ها را می‌کشند و اجزاء بدن‌شان را از هر سو به آسمان پرتاب می‌کنند.
    حال در چنین کشور ناامنی، این پوستر چه می‌گوید؟ و چگونه می‌خواهد تا مردمی را که هر یک چند سلاح با خود دارند یا برای روز مبادا در جایی امن دفن کرده‌اند! وادارد تا بر روند شکارکُشی مهر پایان زنند؟
    شما را نمی‌دانم؟ امّا من ترجیح می‌دهم تا آفرینندگان این پوستر را تحسین کنم و از آنها الهام بگیرم که بله ... یک شاخه در سیاهی جنگل هم می‌تواند همچنان به سوی نور فریاد ‌کشد! نمی‌تواند؟

    مؤخره:
    ممنون از یار همراه مهار بیابان‌زایی – کوشان مهران عزیز – که مرا از انتشار این پوستر سبز آگاه کرد.

                                                        درج نظر