به کنوانسیون رامسر هم امیدی نیست!

    در یازدهمین بخش از نوشتار کامبیز بهرام سلطانی به آنجا خواهیم رسید که متوجه شویم، هم‌اکنون 7 تالاب ثبت شده در سیاهه‌ی بین‌المللی این کنوانسیون، اصولن وجود خارجی ندارند!
ادامه نوشته

خبری از آینده : پارک ملّی خَبر در کرمان گُم شده!

در پارک ملّی خبر چه خبر است؟
آنجا تا سال 1341 گورخر داشت؛
تا سال 1345 آهو هم داشت
تا سال 1353 دسته‌های 50 تایی کرکس در آسمان خبر (khabr) مشاهده می‌شد؛
تا سال 1356 بیش از 25 هزار رأس کل و بز داشت؛
و تا سال 1369 خرس سیاه آسیایی هم داشت؛
اینک اما هیچکدام از آنها را – به جز کل و بز و آن هم در شمارگانی ناچیز – ندارد!
شما فکر می‌کنید چه زمانی خبر مفقود شدن پارک ملّی خبر اعلام خواهد شد و از آن زمان چند سال باید بگذرد تا اعلام گردد که نسل انسان هم در کرمان یافت می نشود! گشته‌ایم ما ...
ادامه نوشته

اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم؛ امروز با یک فاجعه روبرو بودیم! - 7

    در حالی که عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، به راحتی آب خوردن تمامی سیاست‌های انقباضی چند دهه‌ی اخیر را در حوزه‌ی مهار رشد جمعیت به چالش گرفته و بی‌مهابا آنها را رد می‌کند، کامبیز بهرام سلطانی در هفتمین بخش از رساله‌ی تفکربرانگیزش، آشکارا نظر دکتر احمدی نژاد را رد می‌کند:
    با هم این نوشتار را در هفتمین منزل پی می‌گیریم:
    يكي از پيامدهاي اسكان اجباري عشاير (تخته قاپو)، افزايش تعداد مراكز روستايي، گسترش افقي شهرها (كه به ‌اشتباه توسعه شهري ناميده می‌شود) و تبديل روستاها به شهر، تخريب طبيعت در تمامی ‌ابعاد آن بوده و همچنان نيز هست. اين همه در شرايطي رخ می‌دهد كه در ايران هيچ نهادي مسئول برنامه‌ريزي و سازماندهي يكپارچه سرزمين نبوده و به همين ترتيب، هيچ نهادي نيز براي مديريت يكپارچه طبيعت سرزمين وجود ندارد. تفكر بخشي يا sectoral و برنامه‌ريزي بخشي متكي بر تفكر بخشي و محصولات اصطلاحاً عمراني اين دو به آواري تبديل شدند كه بر سرِ طبيعت سرزمين فرود آمد. بدين سان اراضي زراعي، باغات و پهنه‌هاي طبيعي كه لابلاي آنها باقي مانده بود، آرام آرام رو به عقب نشيني نهاد و جاي خود را به كاربري‌هاي شهري بيش و كم برنامه‌ريزي شده و نيز سكونتگاه‌ها و شهرك‌هاي خودجوش سپرد. در اين ميان تمايل به شهرنشيني، علي رغم وضعيت نابسامان شهرها، نه تنها فروكش نكرد، كه به مرور زمان رو به‌افزايش نيز نهاد. سرشماري سال 1365 نشان داد، براي اولين بار در تاريخ ايران، تعداد جمعيت شهري نسبت به جمعيت روستايي افزايش يافته‌است؛ روندي كه تا به‌امروز ادامه يافته و فعلا" خاتمه‌اي بر آن متصور نيست. برمبناي داده‌هاي سرشماري سال 1385 وضعيت جمعيت شهري و روستايي كشور به شرح جدول شماره 2 می‌باشد.

    اگر اقدامات صحيح و حساب شده در جهت كنترل جمعيت نمی‌بود، با احتساب جمعيت 49445010 نفري سال 1365 و نرخ رشد 3.9 %، جمعيت كنوني ايران می‌بايست چيزي در حدود 100 ميليون نفر باشد و اين در حالي است كه توان محيط طبيعي سرزمين، يا به بيان ديگر توان جمعيت پذيري طبيعت سرزمين نسبت به دهه‌هاي شصت و هفتاد خورشيدي دچار اُفت بسيار شديد شده ‌است.
    در همينجا آناً بايد بر اين نكته تأكيد جدي شود كه موضوع بحث حاضر به هيچ وجه مخالفت با شهرنشيني نيست ؛ شهرنشيني تابع روندي تاريخي است و در سراسر جهان جريان دارد. نقد حاضر بر دو نكته تكيه دارد ؛ اول شيوه شهرسازي و شهرنشيني در ايران و دوم نياز انسان به طبيعت.
     نكته نخست بر اين واقعيت تأكيد دارد كه دشت‌ها و پهنه‌هاي قابل سكونت سرزمين ايران ظرفيت پذيرش شهرهاي گسترده و وسيع را ندارد. به ويژه زماني كه با استفاده‌ا ز روش‌هاي فني، ظرفيت شهر و جمعيت پذيري آن افزايش داده شده و از اين طريق بار و فشار بيشتري بر محيط وارد آورده شود؛ امروزه روز تعداد شهرهايي كه ظرفيت خودپالايي هواي خود را از دست داده، براي تأمين آب مورد نياز خود بايد به ديگر حوضه‌هاي آبخیز دست اندازي كنند، در دفع زباله، فاضلاب، آلودگي صوتي و ساير آلودگي‌هاي محيطي، در مفهوم واقعي كلمه درمانده شده‌اند كم نيست. چگونه می‌توان انتظار داشت، انساني كه در يك چنين محيط شهري اي زندگي می‌كند، انساني سالم باشد؟ بخشي از تكامل بيولوژيك انسان در كنش متقابل با محيطي كه در آن زندگي می‌كند، به وقوع می‌پيوندد. اطلاعات محيطي كه‌ انسان دريافت می‌دارد، واكنش بيولوژيك انسان را بر می‌انگيزد و از اين طريق سازگاري انسان با محيط ميسر می‌گردد. نكته دوم عبارت است از اينكه در شهر‌هاي كنوني چه عوامل برانگيزنده‌ ارزشمندي وجود دارد كه سيستم بيولوژيك انسان بتواند نسبت به‌ آن واكنش نشان دهد و سپس اينكه آيا واكنش به محرك‌هاي موجود در شهرهاي ما، می‌تواند به تكامل سالم انسان منتهي شود؟ آيا قرار است انسان امروز نسبت به‌ آلودگي هوا، آلودگي صوتي، وجود زباله در گوشه و كنار شهر و لجن در نهرهاي شهري، سيماي آشفته شهرها و همچنين در شرايط دوري از طبيعتي كه در طول هزاران سال انسان را به جايي رسانيده‌ است كه‌ امروز قرار دارد، تكامل يابد؟ يعني درست مانند گياهان و جانوراني كه در توليد محصولات غذايي مورد استفاده قرار گرفته و از طريق دستكاري‌هاي ژنتيك، در برابر اين يا آن آفت مقاوم می‌شوند؟ آيا قرار است با تكيه بر دانش نوين بيوتكنولوژي انسان مقاوم در برابر آلودگي هوا، آلودگي صوتي، آلودگي الكترومغناطيسي، آلودگي سيماي شهر و مهم تر از همه‌ انسان بي نياز به طبيعت توليد كنيم؟ چطور است، كوشش شود انساني عاري از معنويات، حس ترحم، زيبايي شناسي، دوستي، عشق، محبت، عاطفه، رفاقت، دلبستگي، نوع دوستي و غيره توليد كنيم و به جاي اتلاف وقت در توليد گوسفندهاي شبيه سازي شده، مستقيما" وارد عرصه شبيه سازي انسان‌هايي شويم كه به‌  آنها نياز داريم؟ رودربايستي را كنار بگذاريم ؛ مگر هدف نهايي شبيه‌سازي‌هاي كنوني، شبيه سازي موجودي انسان نما نيست؟
     سال‌ها پيش كُنراد لورنتس، پدر رفتار شناسي مدرن نوشت : « از ميان علت‌هاي همه تكامل‌هاي جهان آلي، گذشته‌ از فرآيند جهش و نو تركيبي ژن‌ها recombination of Gens، مهم ترين نقش بر عهده‌ انتخاب طبيعي است. انتخاب طبيعي چيزي را به بار می‌آورد كه‌ آن را سازگاري می‌ناميم، و سازگاري فرآيندي به راستي شناساننده‌ است. زيرا جاندار به وسيله‌ آن اطلاعاتي را كه در محيط موجود است و براي بقايش اهميت دارد در اختيار می‌گيرد. به عبارت ديگر درباره محيط خود كسب دانش می‌كند. وجود ساخت‌ها و كنش‌ها، كه محصول سازگاري اند، از مشخصات موجودات زنده‌ است و در جهان غير آلي چيزي را نظير آن نمی‌توان يافت. شكل‌هاي پيچيده و عموما" بعيد ساخت بدني و رفتار، اصولا" به هيچ طريقي جز از راه‌ انتخاب طبيعي و سازگاري به وجود نمی‌آيند » . كنراد لورنتس در ادامه‌ از ديدگاه رفتار شناسي برجسته، به تبيين علل رفتارهاي نه چندان منطقي انسان اصطلاحا" متمدن می‌پردازد و می‌نويسد « توليد مثل بي حساب نوع آدمي، شتابي كه ‌انسان تا به حد جنون در رقابت نشان می‌دهد، توليد سلاح‌هاي هرچه مرگبارتر، بدعادتي‌هاي روزافزون مردم شهر زده و مانند اينها، چه حاصلي براي بشريت دارند؟ اما اگر در مشاهدات خود دقيق تر شويم خواهيم ديد كه‌اين كنش‌هاي نادرست، اختلال‌هايي هستند كه در مكانيسم‌هاي كاملا" معيني از رفتار، كه در اصل ارزش ابقاي نوع داشته‌اند، پيش آمده‌اند ؛ به عبارت ديگر اختلال‌هايي هستند كه می‌توان آنها را بيمارگونه دانست » .     
      نبايد فراموش كرد كه روند تكامل – يا در حقيقت تطور انسان، چرا كه ديگر نمی‌دانيم اين فرآيند واقعا" به سمت كمال ادامه حركت خواهد داد يا خير - مانند هر موجود زنده ديگري هنوز متوقف نشده‌ است!  انسان بخش اعظم تكامل خود را مديون واكنش نسبت به محيط طبيعي و مجموعه عوامل سازنده‌ آن است. پس زماني كه‌ او بيشتر اوقات خود را در محيطي كاملا" انسان ساخت كه خود آفريننده‌ آن است زندگي كند و تنها گاه و بي گاه تماسي سطحي با طبيعتي مخروبه برقرار كند، ديگر فرآيند تكامل او نيز نمی‌تواند همانند آن فرآيندي باشد كه مثلا" تا صد سال پيش در جريان بوده‌ است.
      ضمن اينكه باز هم نبايد فراموش كرد كه انسان علي رغم شهر نشين شدن و احساس بي نيازي ظاهري نسبت به طبيعت، هنوز پديده‌اي بيولوژيك به حساب می‌آيد و آن گونه كه تاريخ طبيعت نشان می‌دهد، فرآيندهاي بيولوژيك هرگز با سرعتي كه محيط‌هاي انسان ساخت تغيير می‌يابند، حركت نكرده و از اين رو انسان عملا" فاقد توانايي انطباق خود با محيط‌هاي مصنوعي است. در نتيجه پي آمدهاي بيولوژيك ناشي از گسترش محيط‌هاي انسان ساخت، يا هنوز خود را نشان نداده‌اند و يا ما از آن بي اطلاع هستيم. قطعا" برخي از اين پي آمدها در همان اختلال‌هاي رفتاري تظاهر می‌يابند كه مورد نظر كنراد لورنتس می‌باشند !   
      حال كه شهر نشيني به‌اجباري تاريخي بدل شده‌است، بايد امكان دسترسي به طبيعت آزاد نيز – براي آنكه‌ انسان بتواند موازنه‌اي در روند تكامل خود ايجاد نمايد – فرآهم باشد. اساسا" فلسفه حفاظت از طبيعت نيز از همين نقطه‌اغاز می‌گردد. انسان زاده طبيعت است و براي آنكه بتواند قواي روحي و جسمی‌خود را تقويت نمايد، بايد هر از چندگاهي خود را در معرض عوامل طبيعي قرار دهد ؛ انساني كه تابستان را با استفاده‌ از وسايل سرمايشي و زمستان را با استفاده‌ از وسايل گرمايشي می‌گذراند، انساني كمتر راه می‌رود و بيشتر از وسايل نقليه موتوري استفاده می‌كند، انساني كه كم كم فراموش می‌كند مواد غذايي كه به مصرف می‌رساند چگونه و از كجا تأمين می‌شود، انساني كه ديگر قادر نيست عظمت پرواز يك گنجشك يا قمري را درك كند، ولي در عوض پرواز يك هواپيما را غرور آفرين می‌داند، انساني كه سرعت شتاب گيري يك يوزپلنگ را نمی‌بيند، ولي سرعت اين يا آن خودروي ورزشي را تحسين می‌كند، انساني كه عظمت تاريخ بيولوژيك يك فيل ماهي، يك لاكپشت دريايي يا يك بزمجه را ناديده می‌گيرد، ولي در عوض فصل‌هايي از تاريخچه ناچيز خود را برجسته ساخته و بدان می‌بالد، انساني كه‌ آب می‌نوشد، نان گرم می‌خورد، سبزي، ميوه، شير، كره، پنير، عسل و بسياري ديگر از خوردني‌ها را در فهرست غذايي خود دارد، ولي نسبت به‌ آلودگي آبهاي سطحي و زير زميني، اُفت سطح سفره‌هاي آب زير زميني و خشك شدن چشمه‌ها و قنات‌ها، فرسايش، شوري ثانويه و آلودگي خاك، تخريب جنگل‌ها و مراتع بي تفاوت است و يا اصولا"درباره روابط موجود ميان اين همه به خود زحمت تعمق نمی‌دهد ، دقيقاً همان انساني است كه به گفته كنراد لورنتس دچار اختلال رفتاري است. براي انسان دوري از طبيعت می‌تواند فاجعه‌افرين باشد، ضمن اينكه‌ان لكه‌هاي سبزي كه در شهرها زير عنوان سطوح سبز يا فضاي سبز احداث گرديده‌اند، به هيچ وجه نمی‌تواند جاي خالي تماس مستقيم با طبيعت سالم را پر كند.

ادامه دارد ...

رالی تراکتورسواران متخلف در بام ایران و روز روشن!

    اتفاقی که در طول چند روز گذشته در مراتع بیژگرد رخداده است، حقیقتاً در شمار نادرترین رخدادهای منابع طبیعی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این سو است. هر چقدر بیشتر می‌اندیشم، کمتر می‌توانم چنین بی‌قانونی عریانی را هضم کنم و شگفت‌آورتر آن که چگونه با چنین متخلفانی اینگونه نرم برخورد می‌شود، اما در رخدادهایی به مراتب کم‌خطر‌تر که به هیچ وجه چنین تبعات جبران‌ناپذیری هم ندارد؛ هرگز چنین انعطاف شگفت‌آوری ملاحظه نمی‌شود! می‌شود؟

ادامه نوشته

حفاظت از طبيعت به عنوان عامل برقراري موازنه بيولوژيك، روحي و رواني در انسان - 6

    بهرام سلطانی در ششمین بخش از نوشتار سبزمحورانه‌ی خویش، عالمانه از رابطه‌ی انسان و طبیعت می‌گوید:

ادامه نوشته

آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! - 5

    کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است ...

    این مقاله وزین را با هم پی می گیریم:

ادامه نوشته

اگر طبیعت حفظ نشود، مگر چه خواهد شد؟

    بهرام سلطانی در سومین بخش از یادداشت بلندش، همان پرسشی را به چالش کشیده که چندی پیش، امام جمعه ارومیه هم طرح کرده و پرسیده بود: اگر دریاچه ارومیه خشک شود، مگر چه می‌شود؟

    با هم نگاه خردمندانه و زنهاردهنده بهرام سلطانی را پی می‌گیریم ...

ادامه نوشته

بهرام‌سلطانی: از پارک‌های کاغذی تا پارک‌های واقعی!


    همان‌طور که اشاره کردم، کامبیز بهرام‌سلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورت‌های بازگشت به به بنیان‌های حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانه‌ی رویدادها و تظاهرات سبزنگارانه‌ی متولیان حوزه‌ی محیط زیست، نسبت به آفت‌زدایی و آسیب‌شناسی آن هشدار و زنهار داده است.
    اینک در دومین بخش از روایت بهرام‌سلطانی، با هم از ماجرای پارک‌های کاغذی آشنا می‌شویم؛ پارک‌هایی که رد آنها را فقط می‌توان در دیوان‌سالاری حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارش‌های سالانه، به احترام‌شان کلاه از سر برداشت! پارک‌هایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم سازی و به افق‌های دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت ندیده و نخواهیم دید ... بهرام‌سلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوه‌نامه‌ی مطالعات امروزین محیط زیست در ایران هم برخواهد داشت ...
    گوش کنید:


    اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان نشاني شبه مدرنيستي تصور كرده‌ايم كه می‌بايست به سينه آويخت، تا با توسل به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهره‌اي امروزين ارايه کرد، بايد بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه ‌اصطلاح پارك‌هاي كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي ندارد؛ يعني پارك‌ها و پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي كه تنها در گزارش‌هاي رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان واقع اثري از آنها مشاهده نمی‌شود.
     به نظر مي‌رسد در لابلاي دستور‌العمل‌هاي پيچيده‌ی درون دستگاه‌هاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا" گم شده‌ است. ما از ريشه‌هاي فلسفي و علمی ‌حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهه‌هايي كشيده شده‌ايم كه ‌انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و خلاقيت بوم‌شناختی (اكولوژيك) مشاهده می‌شود. دست‌کم در دوران ماقبل GIS و روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي ميداني صورت می‌گرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه همين مطالعات بود كه مشخص می‌كرد، چه بخش‌هايي را بايد به صورت نوشته توضيح داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده ‌از نمودار، جدول، شكل، تصوير و سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده‌ از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام روي‌هم گذاري نقشه‌هاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشه‌هاي تلفيقي، كارشناسان به وجود يا فقدان منطق علمی ‌در نقشه‌ی تلفيقي حاصل می‌انديشيدند و همه جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال می‌كردند. هرگاه پهنه‌اي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش می‌گذارد و اگر چنين نمی‌شد، بي‌منطقي موجود در نقشه ‌اشكار می‌گرديد و كنترل ميداني ضروري می‌گشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك تالاب می‌بايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه ‌اين روند مشاهده نمی‌گرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشه‌هاي موضوعي توليد شده را حس می‌كرد.
     ليكن امروزه روز به نظر می‌رسد، در فرآيند مطالعات و تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه شده‌است. هدف مطالعات نه شناخت قطعه‌اي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنش‌ها، بلكه صرفاً به توليد نقشه‌هايي تبديل شده‌است كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد می‌شود، با اين تفاوت كه در مطالعات اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم می‌آورد، پرداخته می‌شود. گسترش استفاده‌از كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيف‌تر شدن مباني علمی‌مطالعات و تضعيف تفكر اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديده‌است ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشه‌هاي موضوعي يا لايه‌هاي اطلاعاتي توليد و به شيوه‌اي كاملا" مكانيك روي‌هم‌گذاري شده و در نهايت نقشه‌اي كه ‌از ملقمه كليه نقشه‌هاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگون‌هايي كه می‌توانند فاقد هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه تقسيمات اكولوژيك را به خود می‌گيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشان‌دهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت است و از اين منظر تنها می‌تواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
     هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده و محيطي كه آنها را احاطه كرده ‌از يك سو و روابط متقابل ميان همان موجودات زنده، از سوي ديگر بوده‌است؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل سيستميك ميسر نمی‌گردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت دست‌يابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستم‌ها مطرح است؛ يعني دقيقا" به همان شيوه‌اي كه ‌انسان دخل و خرج جيب خود را اداره می‌كند. در مديريت يك اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه می‌تواند به حفظ تعادل پوياي اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت همين قبيل روابط و تعامل‌هاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار می‌گيرد. كاشت گونه‌هاي گياهي بيگانه و معرفي گونه‌هاي جانوري به‌اكوسيستم‌هايي كه ‌اصولا" فاقد هرگونه جايگاه براي اين قبيل گياهان و جانوران می‌باشند، و انجام اين همه در پهنه‌هايي كه حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانه‌هاي سردرگمی‌در اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستم‌ها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي جزاير درياچه‌اروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر می‌توانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر خود را پديد آورد و نيازي به دخالت‌هاي انسان خردمند نداشت.    

ادامه دارد ...
                                                         

جشنواره گونه گوني زيستي در موزه دارآباد تهران


    تقريباً به نيمه‌هاي سال جهاني گونه گوني (تنوّع) زيستي نزديك مي‌شويم؛ سالي كه قرار بود شمار رخدادهاي خوش براي طبيعت‌دوستان ايراني رو به افزايش گذارد؛ امّا شوربختانه بايد بپذيريم كه نه‌تنها چنين نشد، بلكه همچنان اين سيل خبرهاي نااميدكننده و پس‌رونده است كه نشان از شتاب بيماري زمين در ايران دارد؛
    تكميل سناريوي خشك‌شدن تالاب‌ها و درياچه‌هاي ايران، شور شدن اراضي، كاهش حاصلخيزي خاك در آذربايجان غربي، افزايش گرد و غبار موجود در هوا، اُفت كمي و كيفي آب‌هاي رو و زيرزميني، انفجار زباله در طبيعت ايران و فرمان به انفجار جمعيت در كاشان از سوي عالي‌ترين مقام اجرايي كشور؛ آن هم در سكوت مطلق علماي دانش جمعيت‌شناسي و متوليان محيط زيست انساني، حكايت از آن دارد كه گونه‌گوني زيستي در سال 2010، هرگز از كابوس قرار گرفتن در سياهه‌ي سرخ در معرض انقراض خلاصي نخواهد يافت.
    چنين است كه اگر مي‌خواهيد فرزندان‌تان به عنوان آخرين نسل حاضر در ايران، همچنان برخي از زي‌گونگي ناهمتاي زيستمندان ايراني را ببيند، در روزهاي پنج‌شنبه و جمعه (آخرين روزهاي دومين ماه بهار 1389) دست ايشان  را بگيريد و خود را به موزه دارآباد برسانيد ...
    اين شايد آخرين فرصت براي يك وداع شكوهمند با بسياري از جانداران ايران‌زمين باشد! شايد هم يكي از آن كودكان، توانست كاري كند كارستان و دوباره نوشخند زندگي را به سيماي مظلوم طبيعت وطن بتاباند.

قوی گنگ به روایت حر منصوری

    حر منصوری را همه‌ی محیط‌زیست‌چی‌های میانکاله‌رو می‌‌شناسند ... یکی از تورلیدرهای عاشق طبیعت ایران که البته شیفته‌ی canon هم هست و فکرکنم تنها ایرانی باشد که در وصف یک دوربین، شعر سروده باشد! نه؟

    او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor -  در آن برایم لذت‌بخش بود.


    گفتم: شما هم نگاه کنید تا هم میانکاله را بهتر بشناسید، هم حر را هم حال‌تان در این صبح جمعه خوش‌تر شود! کار بدی که نکردم! کردم؟

اهالی کانی‌برازان: تالاب، خون رگ‌های ماست!

    همان طور که می‌دانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری در ایران، شنبه‌ی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونه‌گونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده می‌شود، برنامه‌ای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرنده‌نگری، بازدید از پرندگان با دوربین‌های تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندی‌های اکوتوریسم و محیط‌زیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگاره‌ها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرنده‌نگری، کارگا‌ه‌های آموزش پرنده‌نگری و برنامه‌های متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرنده‌نگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعت‌گردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...

ادامه نوشته

چرا کسی به ناصر کرمی تبریک نمی‌گوید؟

    مگر پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی ناصر کرمی را فراموش کرده‌ایم؟ مگر یادمان رفته آن همه هیاهوها را در آغازین روزهای سال جهانی گونه‌گونی زیستی؟ اینک دو خبر خوش و دو پژواک شایسته در عرصه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی وطن رخ داده که می‌تواند در شمار نخستین بازخوردهای جدی و امیدبخش متولیان امر به پیشنهاد آیش باشد. چرا کسی این خبرها را جدی نمی‌گیرد؟ حتا خود ناصر کرمی!!
    در این باره یادداشتی را با عنوان: « ملاحظات زیست محیطی به پای مصالح ذبح می‌شوند»، در مردمک منتشر کرده‌ام که امیدوارم آخرین یادداشت در این حوزه نباشد و این حرکت استمرار یابد.

هدیه‌ی یک محیط بان برای تولد 5 سالگی مهار بیابان‌زایی!

    ضحا روستا، یکی از محیط‌بان‌های شریف اداره محیط زیست شهرستان آباده در استان فارس است که اخیراً به دنیای مجازی آمده و می‌کوشد تا از طبیعت آبادبومش برای ما هم بنویسد. او تصویری از سفره‌ی هفت‌سینش را در نوروز 1389، پیشکش محمّد درویش کرده و مرا شرمنده مهر و محبت خود ساخته است. باورم این است که محیط بان، یکی از شریف ترین القابی است که می توان به یک انسان داد و بر خلاف تصورش، یادبرگ پرمهر و صمیمانه اش را بر روی چشم می گذارم.
    یادداشت سبز این پاسدار بی‌ادعای محیط زیست آباده  را به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی با هم می‌خوانیم.

    با درود بر سبزترين درويش وبلاگستان

    استاد جانم مي‌دونيد که من تا اين اواخر سعادت شاگردي شما را نداشتم و خداروشکر که بالاخره خونه مجازي خودم را پيدا کردم. اولين جايي که در اين دنياي مجازي سر مي‌زنم وبلاگ شماست. جايي که خونه‌ی خودم مي‌دونم؛ خونه‌ی سبزي که توش اميد هست؛ صفا و صميميت هست. دانش شما با کلام دلنشين و قلم ماهرانه و سبزتون، بهترين تأثير را در من مخاطب مي‌گذاره.
    کمتر جايي را در بين هم‌رشته‌اي‌ها انسجام ديدم. حتي در همين وادي محيط زيست. جز تخريب هم و حسادت – اغلب - نديده و  نمی‌بینم. اما شما نشون داديد مي‌شه با اتحاد و فروتني، حسادت و رقابت را به صفا و صميميت تبديل کرد و براي دفاع از مظلوم‌ترين آفريده‌ی خداوند به پا خواست. خداييش رفتار شما بسيار شايسته است.
    الهي که جشن تولد 100 سالگي وبلاگتون گرفته بشه و مهار بيابان‌زايي به آرزوهاش برسه. به اميد خدا روزي برسه که ايران عزيز سبز بشه و جشن مجازيش توسط شما در وبلاگتون برگزار شه و ما هم شرکت کنيم. پس خدايا از تو مي‌خوام  درويش ما  حالا حالاها  سبز و پا برجا بمونه.
    باور کنيد در به در دنبال استاد بودم که يافتم ... و  وقتي مي‌گم: شاگردتونم؛ باور کنيد که چاپلوسي نمي‌کنم، بلکه افتخاريه واسم شاگردي شما و بهترين هديه‌ی  من در سال 88، اومدن به خونه خودم، مهار بيابان‌زايي بود.
     اميدوارم در سال 89 بتونم از نزديک با شما ديدار کنم و انشالله در يکي از جلسات علمي از محضرتان بهره‌مند شوم. در ضمن در خصوص اروند عزيزم بايد به شما و همسر بزرگوارتان احسنت و خداقوت گفت. انشالله از همين الان معلومه آينده‌ی درخشاني در انتظار فرزند عزيزتان است.  نگران نباشيد منم همين الان پا مي‌شم  واسه‌ی اروند عزيزم اسفند دود مي‌کنم. 
                         خدا حفظتون کنه.

اين هم هفت سينه خونه ماست
تقديمش مي کنم به شما و خانواده عزيزتان

پنج سالگي وبلاگتان مبارک باد... 
سلامت و سربلند باشيد ...

 
شاگرد مخلص شما ضحا روستا

                                                             درج نظر

مهار آتش سوزی نوروزی در تالاب گندمان

    امروز به اتفاق هومان خاکپور برای دیدن غار اسرارآمیز اشک زلیخا  (یا به قول محلی ها: اشکفت زلیخا) به منتهاالیه جنوب شرقی تالاب گندمان رفتم؛ غاری که سخنها و نقل قول های فراوان و بعضاً متضادی در باره آن شنیده می شود؛ اما هنوز کسی به درستی از عمق و ژرفای تو در تو و ماهیت گالری های آن اطلاع مستندی ندارد. ظاهراً غار در کشور متولی مشخصی هم ندارد و بعضاً این وظیفه بین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون کوهنوردی و ... در حال پاسکاری است!
    به هر حال، امیدوارم مسئولین استانداری چهارمحال بختیاری بررسی دقیق و موشکافانه این غار را در دستور کار خود قرار دهند و بتوانند این مزیت بالقوه استان را به بالفعل بدل سازند.

    آما آنچه که سبب شد تا این یادداشت را از بام ایران بنویسم، مشاهده آتش سوزی در تالاب گندمان و قدردانی از محیط بانان سلحشور این تالاب و اداره محیط زیست شهرستان بروجن بود که با سرعت عملی شایان تحسین وارد عمل شده و امروز نه تنها از گسترش آتش سوزی مجدد رخ داده در تالاب ممانعت کردند، بلکه مقارن ساعت 15 آتش را به صورت کامل مهار نمودند. به نحوی که در حین گفتگوی تلفنی با آقای مهندس نظریان، معاون محیط طبیعی استان، ماجرا عملاً به پایان رسید.
    جا دارد مراتب قدردانی خود را از این عزیزان زحمتکش که حتا در تعطیلات نوروزی نیز، وظیفه پاسداری و حراست از این نگین سبز ارزشمند در بام ایران را فراموش نکرده اند، اعلام دارم.
    امید که در سال 1389 مخاطرات وارد بر طبیعت زیبای چهارمحال بختیاری به کمینه رسیده و محیط بانان و علاقه مندان محیط زیست سالی پرنشاط و پرترانه و پر باران را تجربه کنند.

                                                                 درج نظر

چه حرفی زده است کامران زلفی نژاد!

   

    کامران زلفی‌نژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار خبرگزاری مهر گفته است: «هیچ زباله‌ای در تالاب بوجاق ریخته نشده است. ما که نمی‌توانیم دور تالاب را سیم خاردار بکشیم و از ریختن زباله در آن جلوگیری کنیم
    بدتر از آن گفته: «برای حفاظت از این تالاب نیازی به پیگیری شما خبرنگاران نیست

ادامه نوشته

بياييم همه براي اهالي سرخ‌چشمه در خراسان شمالي درود بفرستيم ...

    نوشتاري كه ملاحظه خواهيد كرد، حاصل نزديك به 3 سال تلاش مطالعاتي و پژوهشي دوست عزيزم، مهندس حسين آبسالان است كه از مورخه 1/12/1381  لغایت 1/7/1384 و به صورت مداوم در پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم، به عنوان مسئول اداره محيط زيست شهرستان در منطقه حضور مستقيم داشته است ...

ادامه نوشته

آقای محمدی‌زاده: برای این مصوبه باید گریست نه این که پایکوبی کرد!

    چندی پیش خبری با بوق و کرنا از سوی سازمان حفاظت محیط زیست کشور منتشر شد که بیایید و ببینید که ما چه کرده‌ایم؟ فیل را هوا کرده و توانستیم در دولت فخیمه‌ی دهم، مجوز 7 منطقه‌ی حفاظت شده‌ی جدید را در 6 استان سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، گیلان، خراسان جنوبی، خراسان جنوبی و قم بگیریم.
    متعاقب این خبر خوش! که در ماه گذشته انتشار یافت، بسیاری از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها نیز به انعکاس آن پرداخته و حتا سبزپرس هم آن را پیش‌تر از همه پوشش داد. اما هیچکس اشاره نکرد که شش شرط  شورای عالی حفاظت محیط زیست کشور برای اجرایی کردن این اقدام چه بوده است؟
    واقعاً چرا؟ چرا هیچ خبرنگاری به خود زحمت نداد تا متن کامل مصوبه‌ی هشتم آذر ماه 1388 این شورای عالی را بخواند و آنگاه به انعکاس خبر اقدام کند؟
    به باور من، این درد کمتر از درد طبیعت‌ستیزی مدیران کشور نیست! هست؟

    لطفاً به متن کامل این موافقت‌نامه که به امضای محمدرضا رحیمی، معاون نخست رییس جمهور هم رسیده است، توجه کنید و آن شش شرط را مرور نمایید تا دریابید که معاهده‌ی ترکمنچای در برابر این ذلت تاریخی سازمان حفاظت محیط زیست، همچون سندی افتخارآمیز و میهن‌پرستانه است!
    آیا به نظر شما معنی مناطق چهارگانه تحت حفاظت این است؟ مناطقی که وزارت راه بتواند همچنان در آن جولان دهد؛ هر نوع رزمایش نظامی در آن برگزار گردد؛ نیازهای روستاها و شهرهای اطراف را برآورده سازد؛ طرح‌های گردشگری در آن ادامه یابد و از همه بامزه‌تر این که وزارت مسکن هم بتواند در آن نه فقط خانه‌سازی که شهرسازی کند!
    آیا این است معنی مناطق حفاظت شده؟ چگونه آقای محمدی‌زاده حاضر شدید تا چنین شروط ترکمنچای‌گونه‌ای را پذیرا شوید؟ آقای دکتر صدوق عزیز! شما کجا بودید؟
    اگر می‌گوییم که باید زنگ ایست را به صدا درآورد و آیش طبیعت ایران را اجرایی کرد، برای همین است. انگار هیچ نیروی منطقی و استدلال کارشناسی قادر به کند کردن ارابه‌ی طبیعت‌ستیزان نیست. پس دست‌کم به قول ناصر کرمی بیایید بازی را خراب کنیم.

درج نظر

آیش 5 ساله هم نمی‌تواند در همه جا، طبیعت ایران را نجات دهد!


    همان طور که وعده داده بودم، در این یادداشت، نظر استاد کامبیز بهرام سلطانی را در باره‌ی پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران منتشر می‌کنم:

    جناب مهندس درويش عزيز
    سلام
    ايده آيش پنج ساله، در اصل ايده‌ي خوبي است. آنچه به عنوان مكمل آن مايلم ارايه كنم، تنها برمبناي مشاهدات ميداني و تدوين يك طرح اجرايي براي ذخيره‌گاه زيستكره ميانكاله است كه طبق معمول هرگز به اجرا در نيامد.
    در مورد وضعيت پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت) فرضي) سازمان حفاظت محيط زيست، حداقل مي‌بايست ميان سه وضعيت زير تفكيك قايل شد :

1. پهنه‌هاي طبيعي كه هنوز از قابليت خودترميمي اكولوژيك برخوردار هستند؛
2. پهنه‌هاي طبيعي كه براي خودترميمي نيازمند اقدامات فني محدود مي‌باشند؛
3. پهنه‌هاي طبيعي كه به شدت آسيب‌ديده و قابليت خودترميمي خود را از دست داده‌اند.

    البته در داخل يك پهنه‌ي طبيعي معين نيز ممكن است هر سه وضعيت وجود داشته باشد. براي مثال شرايط اكولوژيك ميانكاله به همين ترتيب است؛ عرصه‌هايي از محيط‌هاي تالابي داراي قابليت خودترميمي اكولوژيك بودند و هستند، در حالي كه عرصه‌هايي ديگر در نتيجه‌ي چراي مفرط، نه‌تنها رويش طبيعي‌شان از ميان رفته بود، كه سطح زنده‌ي خاك نيز به شدت آسيب ديده شده بود. علاوه بر اين عرصه‌هايي نيز وجود داشتند كه به كاهش پوشش تمشك و بذر‌پاشي يا كاشت گياهان مناسب نيازمند بودند. شايد تصاوير زير بتوانند منظور من را بهتر نمايش دهند.


تصوير1- عرصه قابليت خودترميمي خود را از دست نداده و از طريق آيش قابل باززنده سازي است.

در مقابل در تصوير شماره 2 پهنه‌اي را مشاهده مي‌كنيد كه رويش طبيعي از بين رفته و افق فوقاني خاك نيز كاملا" دچار فرسايش شده است.


تصوير شماره 2 – تخريب رويش طبيعي و خاك

    بر اين مبنا تدوين برنامه بهسازي، باززنده‌سازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration  براي هريك از وضعيت‌هاي پيش‌گفته مي‌تواند بسيار متفاوت باشد. پس تعيين يك مدت زمان ثابت – پنج سال پيشنهاد شده –  نمي‌تواند براي كليه‌ي پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت (فرضي ) سازمان حفاظت محيط زيست به نتيجه مورد نظر منتهي شود. ضمن اينكه استراتژي حفاظتي مي‌بايست معطوف به كل پهنه به انضمام ناحيه سپر يا buffer zone آن باشد؛ يعني استراتژي اكوسيستم محور.
    با توجه به سابقه ذهني موجود از اصطلاح  «آيش» ، آنچه به ذهن متبادر مي‌شود، بازسازي پوشش گياهي و ترميم خاك است. حال آن كه بسياري از پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده در ايران به چيزي بيش از بازسازي رويش طبيعي نياز دارند. در ذخيره‌گاه زيستكره‌ي ميانكاله در نتيجه مقابله شديد و مستمر دامداران با گرگ، نسل گرگ كاملا" منقرض شده است. آلودگي رودخانه‌هاي منتهي به خليج گرگان، نه تنها مكان‌هاي تخم‌ريزي ماهيان ( مثلا" كُلمه ) را از بين برده، كه به آلودگي شديد خليج گرگان نيز دامن زده است. آب بندان زاغمرز را كه رسما" در فهرست رامسر قرار دارد ، توسط اقداماتي كاملا" غير قانوني – احداث خط آهن – بيش و كم از رده خارج شده و بايد آن را فراموش كرد. وضعيت در مورد تالاب بين‌المللي كم‌جان كه زماني تأمين‌كننده آب شيرين درياچه‌هاي بختگان بود نيز به همين منوال است.
به همين ترتيب مي‌توانيد تالاب‌هاي طشك و بختگان، يادگارلو، هامون، اروميه و تعدادي ديگر را به فهرست اضافه كنيد. در همين حال پهنه‌هايي – مانند پارك ملي كوير –  توسط نظاميان اشغال شده و سازمان حفاظت محيط زيست اساسا" نظارتي بر اين مناطق ندارد. البته در كليه موارد، شما از منِ حاشيه نشين به مراتب بيشتر مطلع هستيد . قصد من در اينجا تنها يادآوري ابعاد وسيع صورت مسأله، حتا اگر موضوع بر سرِ 3/7 درصد از سرزمين پهناور ايران باشد، است.
    براي من هميشه اين پرسش مطرح بوده است كه چرا همه چيز بايد در محدوده همين 3/7 درصد اتفاق بيافتد؟ محمد عزيز، عمرم به پايان نزديك شده و هنوز پاسخي نيافته‌ام.


    زمستان سال گذشته مدتي را در خوزستان بودم. تصويري به دام دوربين افتاد كه بيش و كم وضعيت امثال ما را نشان مي‌دهد و مايلم به شما تقديم كنم.

ارادتمند: كامبيز بهرام سلطاني 
 

     فرجام سخن بهرام‌سلطانی چیست؟
    همان طور که بهرام‌سلطانی تأکید کرده است؛ وضعیت طبیعت ایران – حتا در مناطق چهارگانه‌ی تحت حفاظت آن - چنان غمبار و تیره است که در همه جا با محدودیت اعمال شده در قالب «آیش» هم نمی‌توان امیدی به خودترمیمی دوباره‌ی این بیمار رو به مرگ داشت. بنابراین، به نظر می‌رسد که دست کم در برخی از پاره‌های طبیعت ایران، کار از کار گذشته و دیگر نباید امیدوار بود که آن کارمایه‌های طبیعی به شکل اول خویش بازگردند. نکته‌ی دیگر – که سام عزیز هم به نوعی بر آن تأکید داشته است - این است که تدوين برنامه‌ی بهسازي و باززنده‌سازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration  براي هريك از وضعيت‌هاي سه گانه‌ی مورد اشاره، مي‌تواند بسيار متفاوت باشد. بنابراین، تعيين يك مدت زمان ثابت مثل پنج سال، نمي‌تواند به عنوان یک نسخه برای همه جا تجویز شود.
    همچنان امیدوارم این بحث بتواند با تکامل و بالندگی بیشتر، به نجات طبیعت بیمار ایران کمکی مؤثر ارایه کند. درود بر همه‌ی دوستانی که در این جستار مشارکت کردند و سلام بر آنانی که چراغ خاموش فقط آمدند و خواندند و رفتند ...

درج نظر

به بهانه‌ی تولید و نمایش مجموعه‌ی مستند گنجینه‌ی تتیس

    همان طور که  وعده داده بودم، در این یادداشت می‌خواهم به ماجرای هم‌اندیشی روز جهانی تالاب‌ها در تالار کرسی حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی تهران بپردازم؛ همایشی که با عنوان: «دانشگاه، مستندهای محیط زیستی و ضرورت حفاظت از اکوسیستم‌های تالابی»  و به همت آقای دکتر لیاقتی و همکارانش در پژوهشکده‌ی علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی تهران  و نیز حمایت گروه اقتصاد شبکه یک سیما و انجمن علمی کشاورزی بوم‌شناختی ایران در سیزدهمین روز از بهمن 1388 برگزار شد ...

ادامه نوشته

در سفیدکوه لرستان، پازن‌ها دیگر مست نمی‌شوند! می‌شوند؟

    سفیدکوه را اگر نگوییم که همه‌ی ایرانیان، دست‌کم همه‌ی هموطنان عزیز دیار لرستان می‌‌شناسند و ساعتی از زندگی‌هاشان را در پناه دامنه‌ها و صخره‌های استوار، سربه فلک کشیده و سرسبزش به خاطراتی ماندگار بدل ساخته‌اند.
    سفیدکوه از یک منظر دیگر هم همیشه مورد توجه شیفتگان طبیعت و حیات وحش بوده است؛ زیرا کمتر جایی را می‌توان سراغ گرفت که چون سفیدکوه بشود فارغ‌البال از طنین جادویی برخورد شاخ کل‌های سرمست یار و جبروت آهنگین ضرباهنگ سُم پازن‌ها (capra aegagrus) در خلسه‌ای رؤیایی فرو رفت و ضرب زمین در ضربان دل طبیعت را به معنای واقعی کلمه درک کرد و با تمام وجود هوای عطرانگیزش را به درون ریه‌های تشنه‌ی پاکی و زلالیت فرستاد ...
    امّا ... و امّا شوربختانه این همه را دیگر کمتر کسی می‌تواند در سفیدکوه ببیند! باورتان می‌شود؟
    دیگر از آن سرمستی‌ها در سفیدکوه کمتر نشانی باقی‌مانده است ... توگویی حالا مدتهاست که زمان مستی پازن‌ها به سرآمده! می‌دانید چرا؟
    اگر نمی‌دانید، لطفاً گزارش دردناک مجید دریکوند – دانشجوی کارشناسی ارشد محیط زیست – را در صفحه‌ی 4 از شماره‌ی 243 هفته‌نامه‌ی صدای ملّت - که در ۲۶ دی ماه ۱۳۸۸ منتشر شده است - بخوانید تادریابید که چگونه بلایی به نام ورزش مفرح شکار! توسط عده‌ای نابخرد که خود را شکارچی می‌خوانند (به قول سام: شکارکُش)، عجیب‌ترین و بی‌سابقه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین و نابخردانه‌ترین کشتار کل و بز را در تاریخ حیات طبیعی ایران رقم زده‌اند؛ آن هم به رغم آن چیزی که نویسنده‌ی مطلب: «تلاش وافر سازمان محیط زیست استان لرستان» برای جلوگیری از این کشتار خوانده است!
    دریکوند در انتهای یادداشت غمبار و حسرت‌آمیزش به تلخی و حسرت می‌نویسد: «اینها میراث لرستان هستند؛ نباید تنها برای ارضای اَتش شکار، این جمعیت اندک باشکوه شکننده را اینگونه سلاخی کرد
    و با این امید سبز پایان می‌برد:
    «باشد که به جای کشیدن ماشه‌ی تفنگ و به جای برهم زدن آرامش پرمعنی سفیدکوه با صدای مبهم گلوله، صدای شاتر دوربین‌های عکاسی را بشنویم که این میراث گرانبها را ماندگار می‌کنند

    راستی! چرا لب دریا که می‌رویم
    و تور که در آب می‌اندازیم
    طراوت را از آب شکار نکنیم و به تور نیاندازیم؟ آن شکار ناهمتایی را که زندگی‌مان را تا وقتی که هستیم به خاطره بدل می‌سازد، به شور ... به عشق ...

    باز هم یک توضیح ضروری!
     بر خلاف آن یکی یادداشت، این یکی کاملاً با پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران مرتبط است! نیست؟

درج نظر

چرا سازمان حفاظت محیط زیست 12 سال است که آمار نمی‌دهد؟

    در سال جهانی گونه‌گونی زیستی قرار داریم و عملاً بیش از یک دوازدهم از این سال را هم از دست داده‌ایم، اما دریغ از کوچک‌ترین واکنش و بازخورد درخور از سوی مهم‌ترین نهاد متولّی گونه‌گونی یا تنوّع زیستی در ایران؛ یعنی سازمان حفاظت محیط زیست کشور.
    کمترین انتظار از سازمانی که خود را پاسدار اصل 50 قانون اساسی کشور می‌داند، این است که به صورتی پیوسته و هدفمند، به پایش شاخص‌های پایداری در زیست‌محیط وطن اقدام کرده و نتایج حاصل از این مطالعات و بررسی‌های پیوسته را منتشر سازد. اما هر چه بیشتر می‌گردیم و دست را سایبان چشم قرار داده و به دور‌ها می‌نگریم، باز هم کمتر نشانی از شناسه‌هایی می‌یابیم که تأیید‌کننده‌ی چنین کوشش‌هایی در نهاد متولّی این حوزه باشد.
    راست آن است که سازمان حفاظت محیط زیست، عملاً 12 سال است که سکوت کرده است؛ این سکوت به ویژه شاید در حوزه‌ی محیط زیست طبیعی ملموس‌تر و البته دردناک‌تر هم باشد! چرا که هیچ آماری از وضعیت تنوّع زیستی گیاهی و به ویژه جانوری و تعداد وحوش ساکن در زیستگاه‌های تحت حفاظت سازمان به بیرون درز نکرده است! کرده است؟
    شگفتا که به رغم این خود پنهانی آشکار و آزاردهنده، همه ساله شاهدیم که مجوز‌های شکار در شمارگانی بیش از هزار رأس در سال صادر می‌شود؛ به طوری که تنها در شش‌ماه‌ی اخیر بیش از 700 مجوز شکار از سوی سازمان حفاظت محیط زیست صادر شده است؛ رخدادی که علی‌القاعده باید نشان از فزونی جمعیت شکار در برخی از مناطق چهارگانه باشد و این به نوبه‌ی خود باید حکایت از سرشماری دقیق و داشتن آمار به روز از وضعیت وحوش ایران داشته باشد.
    امّا آیا واقعاً چنین است؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا سازمان آمارهای خود را منتشر نمی‌کند تا مورد استناد نخبگان و فعالان این حوزه هم قرار گرفته و پایه‌ی مطالعات بعدی را در محافل دانشگاهی و تحقیقاتی مرتبط فراهم آورد؟ و اگر آماری در کار نیست؛ چگونه و با چه استنادی مجوز شکار، آن هم در چنین مقیاسی صادر می‌گردد؟!
    این پرسشی است که همه دوست دارند از جناب آقای دکتر محمّدباقر صدوق، معاون محیط طبیعی سازمان که مدیری خوشنام، متخصص و محبوب در بین اغلب ذینفعان این حوزه است، طرح کنند و پاسخی سزاوارانه و امیدبخش نیز از ایشان و مجموعه‌ی تحت امرشان دریافت دارند.

    یادمان باشد:
    اگر امروز پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران از سوی برخی از فعالان این حوزه مطرح می‌شود، این واکنشی است به وجود نگرانی شدید نخبگان و فعالان محیط زیست از روند روبه قهقرای گونه‌گونی زیستی در ایران‌زمین؛ روندی که هشدار می‌دهد: سرزمینی که استعداد پذیرش گیاه و جانور را نداشته باشد، توان پذیرش آدمی را هم نخواهد داشت؛ چرا که این سرزمین بیمار است! نیست؟
    باشد که در سال 2010؛ سالی که عنوان سبز و دلنشین «گونه‌گونی زیستی» را از سوی سازمان ملل متحد بر پیشانی خود دارد؛ خبرهای امیدبخش‌تر و خوش‌تری را از سوی سازمان حفاظت محیط زیست کشور بشنویم و بخوانیم.

(این یادداشت در صفحه ۹ شماره امروز روز نامه پول - ستون نگاه سبز - منتشر شده است)

درج نظر

در كوه‌هاي بندو خارپشت‌ها هم امنيت ندارند، چه رسد به آهوها و گوزن‌ها!

    بندو، نام دهكده‌اي است كه در قلمرو جاذب‌ترين بخش سرمايه‌گذاري ايران – عسلويه – واقع شده و در حقيقت در شمار آباد‌بوم‌هاي شهرستان کنگان استان بوشهر جاي مي‌گيرد.
    گزارش عبدالصمد محمدي را در پايگاه اطلاع‌رساني بُنا بخوانيد تا دريابيد كه چگونه شكارچيان روستايي كه فقط 600 نفر جمعيت دارد، توانسته‌اند چنين بلايي را در طول دو سه دهه‌ي گذشته  بر سر آهوها، گوزن‌ها و اينك خارپشت‌ها (چوله‌ها يا شوگرده‌ها) بياورند!
    توجه كنيد كه اين شتاب ناباورانه‌ي مرگ حيات در كوهستان‌هاي بندو فقط در يك نسل از شكارچي‌ها رخ داده و ماجرا به نسل پيش هم حتا نمي‌رسد!
    تجربه‌ي نگارنده از حضور در زيستگاه‌هاي استان‌هاي زاگرس‌نشين هم جملگي همين مدعا را تأييد مي‌كند كه شكار بي‌رويه در اين مناطق، مهم‌تر از تخريب زيستگاه‌ها، سبب‌ساز نابودي وحوش را فراهم آورده است.
    اميدوارم دوستان وبلاگ‌نويسي كه در اين مناطق زندگي مي‌كنند، از تجربه‌هاي خود در چهارمحال و بختياري، لرستان و ... بنويسند.
    ممنون از ابوحنانه‌ي عزيز كه لينك اين گزارش را برايم فرستاد.

                                                            درج نظر

و سرانجام سام آمد ... با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!

    گمان برم آخرین آتش‌نوشت سام خسروی‌فرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینه‌اش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کم‌نظیر قرار داده است.
    از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمه‌ای می‌دانم بر فعالیت دوباره‌ی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بی‌تفاوتی و ناامیدی ...
    نگاه کنید که حتا آدم‌هایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینه‌چیان)، دیده‌بان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشک‌های طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و ... به چه سرنوشتی رسیده‌اند!
    آنها یا خودکشی می‌کنند، یا می‌گویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت می‌کنند به بهانه‌ی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم می‌نویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمی‌نویسیم ...
    اصلاً به جهنم که دارند می‌کشند، می‌سوزانند، می‌برند، قطع می‌کنند، بی‌رویه شکار می‌کنند ... به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچه‌ی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالاب‌های دیگر به کویر نمک!
    به من چه که بیش از دو سوم از گونه‌های اندمیک کشور در سیاهه‌ی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و ... به ده‌ها برابر حد مجاز رسیده ...
    گور بابای نسل آینده که می‌خواهم بیاید یا نیاید!
    برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند ...
    حتا اگر درویش را با بدترین دشنام‌ها و متلک‌ها بیامیزند ...
    همین که هستید و ناسزا می‌گویید ممنون ...
    کاش از این هیجان‌ها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام ...
    ببخشید ... اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
    و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که می‌گوید:

امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانه‌ی در ظاهر شود

    و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را می‌بینم! ... نگویید که نمی‌بینم!!

درج نظر

نخستین واکنش مثبت به ناصر کرمی

    به همت هوشنگ ضیایی عزیز - که این روزها در مقام مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، روزهای پرکاری را می‌گذراند - قرار است از امروز (8 بهمن 1388) طرح سرشماری حیات وحش با یاری 120 داوطلب از 8 تشکل مردم‌نهاد محیط زیستی آغاز شود.
    دوشنبه‌ی گذشته در روز از نو و به بهانه‌ی طرح آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، بر همین نکته تأکید کردم که اصولاً چرا سازمان حفاظت محیط زیست نباید گزارش‌های سالانه و پیوسته‌ای از وضعیت محیط زیست کشور تهیه و ارایه دهد؟ چرا هنوز باید با شک و تردید و برآورد کارشناسی از میزان وحوش ایران‌زمین سخن بگوییم؟ و چرا کسی به ناصر کرمی با دلیل و استدلال علمی نمی‌گوید آن جدول مشهورش را حالا می‌تواند به روز کند ...

ادامه نوشته

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

اقدام جالب محیط زیست‌چی‌های عراقی در منع شکار!

    انگار خانم نرمین عثمان، به رغم مشکلات فراوان در کشور دوست و برادر – عراق – دارد نشان می‌دهد که اهل کم‌آوردن نیست! هست؟
    او یک بسیج عمومی را برای هشیاری مردمش در برابر روند شتابناک تخریب میان رودان (بین‌النهرین) آغاز کرده و در حقیقت روزی نیست که به میان خبرنگاران نرود و یا خود خبرساز این حوزه نباشد. به نحوی که بسیاری از مردم منطقه، او را به عنوان مشهورترین وزیر نوری مالکی می‌شناسند!

    پوستری را که ملاحظه می‌کنید، در کشوری منتشر و تکثیر گردیده که بیش از دو دهه است، مثل آب خوردن در آن انسان‌ها را می‌کشند و اجزاء بدن‌شان را از هر سو به آسمان پرتاب می‌کنند.
    حال در چنین کشور ناامنی، این پوستر چه می‌گوید؟ و چگونه می‌خواهد تا مردمی را که هر یک چند سلاح با خود دارند یا برای روز مبادا در جایی امن دفن کرده‌اند! وادارد تا بر روند شکارکُشی مهر پایان زنند؟
    شما را نمی‌دانم؟ امّا من ترجیح می‌دهم تا آفرینندگان این پوستر را تحسین کنم و از آنها الهام بگیرم که بله ... یک شاخه در سیاهی جنگل هم می‌تواند همچنان به سوی نور فریاد ‌کشد! نمی‌تواند؟

    مؤخره:
    ممنون از یار همراه مهار بیابان‌زایی – کوشان مهران عزیز – که مرا از انتشار این پوستر سبز آگاه کرد.

                                                        درج نظر

درختان هم می‌توانند برق تولید کنند و هم در مهار آتش‌سوزی جنگل‌ها مؤثر باشند!


   به گزارش سازمان خواروبار و کشاورزی (فائو) افزون بر 350 میلیون هکتار از رویشگاه‌های جنگلی جهان سالانه در اثر آتش‌سوزی به یغما می‌رود که این میزان برابر با 8.8 درصد از مجموع اندوخته‌گاه‌های جنگلی جهان است. در بزرگی این رقم همان بس که بدانیم: مجموع مساحت جنگل‌های 53 کشور جهان از جمله ایران که اصطلاحاً از ایشان با عنوان کشورهای با پوشش کم جنگل (LFCCS) یا Low Forest Cover Countries یاد می‌شود، حتا به نصف آن رقم هم نمی‌رسد! بنابراین، اگر روند کنونی برای 12 سال دوام یابد، دیگر جنگلی بر روی کره خاک نخواهد ماند ...

ادامه نوشته

باز هم حديث تكراري بيل و كلنگ و آتش و تالاب!

باز هم حديث تكراري بيل و كلنگ در مواجهه با آتش كه 150 هكتار از قلمرو حله را نابود كرد!


      150 هكتار از تالاب ارزشمند ديگري واقع در منطقه حفاظت شده حله – استان بوشهر – هم در يازدهمين روز آبان 1388 سوخت تا حكايت تلخ مهر 88 در تالاب گندمان و اسفند 87 در تالاب پريشان تكرار شود ...

ادامه نوشته

دانشنامه‌ای که به روح یک شغال تقدیم شد!

     سه شنبه هفته‌ی گذشته در محل تالار اجتماعات دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران حاضر شدم تا از نزدیک در جریان دفاع از دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد مهدی مجتهدی باشم. عنوان دانشنامه‌ی مهدی «مشارکت مردمی در مدیریت منطقه حفاظت شده سبزکوه» نام داشت؛ منطقه‌ای که بسیار آن را دوست دارم و تاکنون گزارش‌های متعددی از این منطقه‌ی هوش‌ربا در مهار بیابان‌زایی منتشر کرده‌ام. مهدی را یکی دو سالی است که می‌شناسم و از نزدیک در جریان پایمردی‌ها و سختکوشی‌هایش برای انجام این پژوهش میدانی دشوار بوده‌ام. تیم راهبری وی در این تحقیق عبارت بودند از احمدرضا یاوری، فرهاد دبیری و منیژه مقصودی ...

ادامه نوشته

براي محيط باناني كه گرم احساسند

شاه كوه يكي از آنها بود كه گرم احساس بود ... يادش گرامي.


نمي‌دانم تاكنون اين مجال را يافته‌ايد تا با يك آدم عاشق طبيعت كه در كسوت محيط باني يا جنگلباني روزگار مي‌گذراند، از نزديك آشنا و دم‌خور شويد؟
مي‌دانم، ممكن است بسياري از ما "محيط بان" را ديده باشيم؛ اما محيط بان را نديده باشيم!
ديروز، روز آنها بود ... آن انسان‌هاي سبزانديشي كه مي‌دانند چرا محيط بان مي‌نامندشان و از اين ناميدن به خود مي‌بالند و گرم احساس مي‌شوند؛ آنقدر كه سرماي جامعه‌ي سيمان‌زده و بوق‌اندود بيرون را تاب مي‌آورند.

به بهانه‌ي اين روز دو يادداشت در دو روزنامه‌ي صبح پايتخت منتشر كردم:

1- توان محیط بانان نامتناسب با نیاز طبیعت ایران – روزنامه سرمايه
2- به داد محيط زيست و محيط بان هايش برسيد – روزنامه اعتماد

باشد كه هم ما و اين‌ها و هم البته آنها قدر اين عنوان و اين تن‌پوش مقدس سبزرنگ را بدانيم و بدانيد و بدانند.

در همين باره:

- روز محیط‌بان و خدایی که در این نزدیکی است!