به بهانه‌ي بدرقه‌ي زيست‌محيطي‌ترين ماه سال!

 

     در آخرين روز خردادماه قرار داريم؛ زيست‌محيطي‌ترين ماه سال! ماهي كه در نخستين روزش، تنوع زیستی را حرمت مي‌نهيم؛ در چهارمين روزش، سالگرد تولّد مردی را گرامي مي‌داريم كه بي‌گمان بيشترين تأثير را در طول سه دهه‌ي گذشته بر مهار بيابان‌زايي در ايران و منطقه به جاي نهاده؛ در دهمين روزش؛ جهانيان براي دنيايي بدون دخانیات ميثاق مي‌بندند؛ در پانزدهمين روزش، محیط زیست را جشن مي‌گيرند؛ بيست و پنجمين روزش را در اقدامي سمبليك، روز ملّي گل مي‌نامند و سرانجام در بيست و هفتمين روزش به حرمت زيبايي‌هاي بيابان، مقابله با بيابان‌زايي و كاهش اثرات خشكسالي، در بيش از 191 كشور گرد هم جمع مي‌شوند تا اعلام كنند: بايد با تغيير كاربري در هر زيست‌اقليمي، چه بيابان (بيابان‌زدايي)، چه جنگل (جنگل‌زدايي)، چه مرتع (مرتع‌زدايي) و چه تالاب (تالاب‌زدايي) مقابله كرد و حرمت بوم‌سازگان‌هاي (اكوسيستم) منحصر به فرد خويش، اين ميراث‌هاي طبيعي مشترك بين‌نسلي را حفظ نمود.
     خوشحالم كه در اين ماه، «تارنماي مهار بيابان‌زايي» هم با 42 پست، نزديك به شش‌‌هزار بازديد‌كننده و 75 لينك، نهايت تلاشش را به كار بست تا در حد بضاعت خويش به ظرفيت‌هاي اطلاعاتي ايرانيان در حوزه‌ي محيط زيست بيافزايد؛ آن هم در دوره‌اي كه تب فوتبال حتا خيابان‌ها را نيز خلوت كرده بود، چه رسد به دنياي وبلاگستان! بار ديگر از همه‌ي همكاران مطبوعاتي خويش، خبرگزاري‌ها و شبكه‌ي خبر سيما كه در طول اين ماه به انعكاس بخشي از ديدگاه‌هاي نگارنده مبادرت كردند، سپاسگزاري مي‌كنم. بخصوص از كهن‌سال‌‌ترين مطبوعاتچي تخصصي ايران، استاد يوسف قريب، كه هنوز چون جواني پركارمايه به آباداني وطن مي‌انديشد، صميمانه قدرداني مي‌كنم...

ادامه نوشته

روند شتابناک قتل زندگي در ميگون!

 

      دوست و همكار عزيزم، دکتر محمّد متيني‌زاده، جمعه‌ي گذشته دست خانواده‌ي كوچك خويش را گرفته بود و به اتفاق همسر و يگانه فرزندش (پیمان) براي بهره‌گيري از هواي پاك و طبيعت چشم‌نواز كوهستان‌هاي شمال تهران راهي ديار لواسان و ميگون شده بود تا دمي از هياهوي شهر رهايي يافته و به خيال خودش در سكوت كوهستان بياسايد ...

      اين چند نگاره، اهدايي ايشان است از مناظر نگران‌كننده‌اي كه زنهارمان مي‌دهد چگونه داريم به دست خويش، ارزشمند‌ترين اندوخته‌گاه‌هاي طبيعي خود را از ميان مي‌بريم ...

ادامه نوشته

دریاچه بختگان و یک چشم آبی دیگر!

      امروز صبح در راه اداره، گوينده‌ي راديو به روايت خبري پرداخت كه مرا سخت به فكر فرو برد و تا همين لحظه قدرت هر كار ديگري را از من سلب كرد ...
ادامه نوشته

چرا سال جهاني بيابان و «بيابان‌زايي» و نه «بيابان‌زدايي»؟

 

      چرا اينقدر «بيابان‌زدايي» مشتاق دارد؟! مگر نه اين است كه تنوّع حيات گياهي و جانوري در سرزمين‌هاي خشك به مراتب بيشتر و ارزشمند‌تر از مناطق مرطوب است؟ پس چرا به همين راحتي از زدودن بيابان‌هاي طبيعي ياد مي‌كنيم و بيابان‌زدايي را آرمان خويش مي‌ناميم؟ ولي هيچگاه به خود اجازه نمي‌دهيم تا از «مرتع‌زدايي» يا «جنگل‌زدايي» ياد كنيم؟ حتا بعضي از خوانندگان عزيز اين تارنما نيز در لينك‌هاي خود از واژه‌ي «بيابان‌زدايي» براي اشاره به نام وبلاگ پيش رو بهره مي‌برند! چرا؟
      چنين است كه كوشيده‌ام تا پنجمين و آخرين بخش از مجموعه نوشتارهايي كه به بهانه‌ي روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي (هفدهم ژوئن) تدارك ديده بودم را به اين غلط مصطلح اختصاص ‌دهم؛ غلطي كه متأسفانه و به طرز حيرت‌آوري همه جا به چشم مي‌خورد و حتا تا ديوارهاي سالن مراسم امسال هم كشيده شده بود، هر چند به همت دكتر عطا رضايي، مديركل روابط عمومي و امور بين‌الملل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور، آنهم در آخرين روزهاي مسئوليتش در سازمان، اين بار پوستر و پلاكارد اصلي مصون از اين اشتباه مانده بود ...

ادامه نوشته

در ستایش باباحاجی!

 

     بايد از يك دوست عزيز و ناديده‌ي كاشمري، «حمیدرضا بي‌تقصير» تشكر كنم. انسان دردآشنا و اهل قلمي كه دلش با مردمان بالادست است و هنوز مي‌تواند روشني باغچه را ببيند و در زيبايي‌اش شناور ماند؛ واژه‌نويسي كه در چهارمين دهه از زندگيش، كمتر نقطه‌اي از ايران مانده كه هنوز نديده باشد و كمتر فرهنگي را نشناخته رها كرده است ...

     او يك پدربزرگ دارد (داشت) كه «باباحاجي» مي‌نامش و گمان برم بايد در برابر دانش تجربي اين پدربزرگ عزيز كلاه از سر بردارم و برداريم و اميدوار باشيم كه ما - به اصطلاح – متخصصين اين حوزه از علم، بيش از گذشته از دانش بومي مردمان اين خاك ارزشمند، سود بريم.
باباحاجي مي‌گويد:
     اگر دامدار‌ها حرمت صحرا را می‌داشتند، حالا اطراف سرسبزتر بود.
    باباحاجي حرف‌هاي بيشتري هم زده است، دوست دارم آن حرف‌هاي ساده اما دلنشين و ژرف را نيز بخوانید.

 

 

برخي از حاشيه‌هاي مراسم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي در تهران

 

1- نخست آنكه بايد به همكار عزيزم، دكتر محمّد خسروشاهی تبريك بگويم كه سزاوارانه جايزه‌ي بهترين محقق سال را در اين حوزه از آن خود كرد؛
2- برگزاري مراسمي به بهانه‌ي روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي، آن هم در يكي از محلات خوش آب و هوا و تالارهاي مجلل پايتخت، خودش از آن ناسازه‌هاي غريب است! شنيده بودم كه قرار بر اين بوده مراسم امسال در اهواز برگزار شود كه به دليل پاره‌اي از ملاحظات امنيتي برگزار نشده است. دست كم مي‌توانستيم اين مراسم را در دشت قهاوند همدان، يا بويين زهرا، يا بورالان آذربايجان غربي يا حتا در كنار جنگل‌هاي تخريب‌شده‌ي كلاردشت برگزار كنيم تا اندكي از واقعيت‌هاي ملموس افت كارايي سرزمين آشكارتر به مهمانان و اصحاب رسانه منتقل ‌شود؛
3- نزديك به نيمي از صندلي‌هاي تالار محل برگزاري مراسم كه فكر نمي‌كنم بيشتر از 200 يا 250 نفر گنجايش داشت، خالي بود! اين مسأله نشان مي‌دهد كه بسياري از عزيزاني كه دعوت شده بودند، دغدغه‌هاي مهمتر از مهار بيابان‌زايي داشتند؛ اين در حالي است كه جاي بسياري از علاقه‌مندان واقعي در اين حوزه خالي بود؛
4- پوشش خبري مراسم و حضور خبرنگاران رسانه‌هاي گروهي قابل قبول بود؛ جالب آنكه حتا خبرنگار بركنار شده‌ي روزنامه‌ي همشهري هم در مراسم حضور داشت؛ هر چند كه ديگر نمي‌توانست براي روزنامه‌ي محبوبش گزارش تهيه كند كه خود نشان از علاقه‌ي ايشان به مسايل محيط زيست وطن، فارغ از گرايه‌هاي صنفي دارد. كماكان اميدوارم آقاي قاليباف در تصميم خود تجديد نظر كنند؛
5- حضور برخي از پيشكسوتان از جمله دكتر جزيره‌اي و دكتر يوسف قريب با نزديك به 90 سال عمر در مراسم، كاملاً قابل تقدير و دلگرم‌كننده مي‌نمود؛
6- متأسفانه آنقدر تعارفات در مراسم رد و بدل شد كه در نهايت به دليل كمبود وقت، از برگزاري جلسه‌ي پرسش و پاسخ صرف نظر گرديد! يعني: بهترين بخش چنين مراسمي عملاً برگزار نشد تا لابد آقايان در برابر پرسش‌هايي داغ‌كننده مواجه نشوند!
7- تيم ايران هم باخت و اين هم يكي ديگر از بدشانسي‌هاي مقابله با بيابان‌زايي بود! چرا كه اگر ديروز ايران برنده‌ي ميدان مي‌بود، هم‌وطنان عزيزم به بهانه‌ي فوتبال هم كه شده، روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي (27 خردادماه) را تا مدتها ديگر هرگز فراموش نمي‌كردند!

برای دیدن عکس ها به ادامه مطلب مراجعه کنید.

ادامه نوشته

گزارشی از برپایی مراسم روز جهانی مقابله با بیابان‌زایی

 

پیامدهای بیابان زدایی! یک غلط درست!!

     ساعتي پيش، دوازدهمين نكوداشت سالانه‌ي روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشسكسالي، در تالار اجتماعات سازمان ايراني مجامع بين‌المللي وزارت امور خارجه جمهوري اسلامي ايران (لطفاً اين عنوان طولاني را يك نفس نخوانيد كه ضرر دارد!)، يعني در يكي از كوچه پس كوچه‌هاي دنج و اعياني نياوران برگزار شد؛ امّا حتا وزير جهاد كشاورزي را نيز نتوانست به اجلاس بكشاند، چه رسد به رئيس سازمان حفاظت محيط زيست و ...


     چه سندي گوياتر از اين، براي نشان دادن مظلوميت مبارزه با بيابان‌زايي در كشور؟!

بگذريم!
     يك سخنراني جالب امّا، صحبت‌هاي گوياي مهندس هادربادي، مدير پروژه‌ي بين‌المللي ترسيب كربن بود كه در منطقه‌ي حسين‌آباد غيناب شهرستان سربيشه (خراسان جنوبي) به اجرا درآمده است و توانسته بود به تعاملي درخور با اهالي منطقه دست يابد. به نحوي كه مردم خودشان به كساني كه در ترك موتورشان بوته بار زده باشند، تنور گازي نمي‌دادند؛ يا كشاورزي ديگر با استفاده از بطري‌هاي نوشابه 5/1 ليتري توانسته بود، درختان باغ خويش را از خطر خشكسالي نجات دهد. براي آگاهي بيشتر از نتايج ثمربخش اين پروژه به تارنماي آن مراجعه كنيد.
     سخنراني آقاي مهندس نجفي، معاون محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست هم حاوي نكات درخور تأملي بود؛ ايشان به صراحت گفتند كه متأسفانه هيچ يك از شاخص‌هاي نشان‌دهنده‌ي پايداري زيست در كشور از وضعيت مطلوبي برخوردار نيست و شيب همگي كاهنده و رو به پايين است (از زوال پوشش گياهي گرفته تا فرسايش و كيفيت آب و آلودگي هوا و...). ايشان همچنين اين پرسش را مطرح كردند كه چرا ما سوخت مجاني يا ارزان قيمت در اختيار برخي از كشورهاي منطقه قرار مي‌دهيم، ولي همين موهبت را از مردم روستايي خود در مناطق بياباني دريغ مي‌ورزيم تا آنها چاره‌اي نداشته باشند جز آنكه براي رفع نياز سوختي و گرمايشي خود به استحصال چوب و بوته‌كني روي آورند؟ آيا اينها مصداق بارز خدشه‌دار شدن اصل 50 قانون اساسي نيست؟!

به استقبال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي - 4

 

    همان طور كه اشاره شد، سالي كه در آن قرار داريم به پيشنهاد دبيركل سازمان ملل متحد، نام «بيابان و بيابان‌زايي» را بر پيشاني‌اش دارد. بيابان‌زايي سوّمين چالش پيش روي بشر در هزاره‌ي سوّم لقب گرفته و به جرأت مي‌توان ادعا كرد كه بيش از هر عامل مستقّلِ مخرّب و كاهنده‌ي ديگري، مقبول‌ترين آرمان زمانه‌ي معاصر، يعني «توسعه‌ي پايدار» را با چالشي جدي مواجه ساخته و شعارهاي دولتي دستيابي به آن را به سخره گرفته است. در اين ميان، تهديد بيابان‌زايي در ايران‌زمين، كشوري كه ابعاد آسيب‌پذيري و ناپايداري عرصه‌هاي طبيعي‌اش از هميشه بحراني‌تر به نظر مي‌رسد، نه‌تنها در سطح منطقه كه در تمامي كره‌ي زمين و در مقايسه با اغلب كشورهاي جهان پيش‌برنده‌‌تر و خطرسازتر مي‌نمايد. سيطره‌ي 7/89 درصدي سرزمين‌هاي خشك، كمبود فاحش ريزش‌هاي آسماني به نسبت ميانگين‌هاي جهاني، پراكنش ناهنجار مراكز جمعيتي و عدم تناسب آن با اندوخته‌هاي آبي كشور، ضريب تغييرات فاحش اقليمي آن از ميانگين‌هاي درازمدّت سالانه، وجود شناسه‌هاي غيرقابل انكار فقر در تمامي ابعاد پنج‌گانه‌ي پايداري (بوم‌شناختي، سكونت‌گاهي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي)، به همراه ميل شديد كشور به توسعه و جبران عقب‌ماندگي‌هاي اغلب تحميل‌شده‌ي ماضي به هر قيمتي ، بخشي از مهمترين دلايل شتاب ويرانگر بيابان‌زايي در گستره‌ي زادبوم مشترك و عزيز ماست. با اين وجود، بر اين باوريم كه نفرت ما از بيابان‌زايي، نبايد منجر به تزلزل اراده و كاهش علاقه‌‌ي ما در حفظ و پايداري بيابان‌ها و كويرهاي منحصربه فرد كشور شود. چرا كه همين سرزمين‌هاي خشك و همين بيابان‌ها و كويرهاي سوزان و پهناور كه در برهنگي شايد نظير نداشته باشند، از ثروت‌هايي ديگر و كمتر شناخته شده بهره‌مند هستند كه در مقايسه با چيزي كه به واسطه‌ي دارابودنشان از دست داده‌ايم، بسيار عظيم و گرانسنگ هستند؛ ثروت‌ها و مزيت‌هايي كه براي ديدن و بهره‌گيري از آنها فقط كافي است از آنجايي كه هميشه ايستاده‌ايم، تكان خورده و منظر ديدمان را تغيير دهيم. دستاوردي كه طنين نزديك شدن گام‌هايش را با نامگذاري سال 2006 با عنوان «بيابان و بيابان‌زايي» به خوبي مي‌شود شنيد.

ادامه دارد ...

به استقبال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي - 3

 

      واپسين نكته‌اي كه بايد مورد تأكيد قرار گيرد، اشاره به تمهيد ظريف و هوشمندانه‌اي است كه در انتخاب عنوان سال 2006 از سوي سازمان ملل متحد به خرج داده شده است و آن تأكيد بر «بيابان» و «بيابان‌زايي» به عنوان دو پديده‌ي مستقل است. به سخني ديگر، همانقدر كه بايد در انديشه‌ي مهار بيابان‌زايي و زدودن بيابان‌هاي دست‌ساز بود، بايد به فكر حفظ، پاسداري و احياء زيست‌بوم‌هاي بياباني و كويري جهان نيز بود و از اين ميراث‌هاي طبيعي ارزشمند به مثابه كتابي خطي و يگانه محافظت كرد.
        بر اين بنياد، فعاليت‌هايي كه در جمهوري اسلامي ايران، تحت عنوان «برنامه‌ي اقدام ملّي» با همكاري و همراهي مؤثر تمامي سازمان‌ها و نهادهاي مرتبط در كشور زير نظر وزارت جهاد كشاورزي پيگيري مي‌شود؛ نه‌تنها درصدد تغيير ماهيت وجودي بيابان‌هاي طبيعي كشور نبوده، بلكه نيك مي‌داند كه اين بوم‌سازگان‌هاي منحصر به فرد و تنوّع زيستي و چشم‌اندازهاي كم‌نظير آن را بايد مورد حمايت و حراست قرار داد. بيابان‌هاي بكر و دست‌نخورده‌اي كه با اتكا به سيماي ناهمتاي خويش در شمار پرجاذبه‌ترين زيست‌بوم‌هاي طبيعي جهان جاي داشته و مي‌توانند ايران‌گردان و جهان‌گردان فراواني را به سوي خود بخوانند؛ همچنين اين پهنه‌هاي بي‌كران و هموار مي‌توانند منابع نامحدودي از كارمايه‌هاي پايان‌ناپذير (كارمايه‌ي خورشيدي، باد، زمين‌گرمايي و ... ) را در اختيار كشور قرار دهند. مزيت نسبي بالقوه‌‌اي كه در چارچوب برنامه‌ي اقدام ملّي و رسالت خطير وزارت متبوع در حفظ پايداري بوم‌شناختي (اكولوژيك) سرزمين، خواهيم كوشيد تا تمهيدات لازم براي به فعل درآوردن آن را مهيا سازيم.

انشاالّله   

به استقبال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي - 2

 

    12 سال از نهايي شدن متن كنوانسيون بين‌المللي مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي در 17 ژوئن 1994 مي‌گذرد؛ روزي كه به همين مناسبت و با ابتكار سازمان ملل متحد با نام «روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي» ناميده شد؛ دوازده سالي كه در طول آن نه‌تنها بر اندوخته‌ي علمي آدمي در حوزه‌ي اصلاح و معرفي شيوه‌هاي نوين ارزيابي و مهار بيابان‌زايي و نيز مواجهه با خشكسالي افزوده شد؛ بلكه اثري پررنگ‌تر و ماندگارتر بر ظرفيت فرهنگي جوامع متأثر از بيابان‌زايي در بيش از 192 كشور عضو كنوانسيون باقي نهاد. چرا كه بيابان‌زايي از دغدغه‌اي خاص و ويژه‌ي دانشمندان و نخبگان عبور كرده و به ميان مردم، دولتمردان و اصحاب رسانه منتقل شد و از چنان توجه و اهميتي برخوردار گشت كه توانست خود را به چكاد ملاحظات راهبردي جهان رسانده و عنوان سال 2006 را از آن خويش سازد.
    چاپ و انتشار صدها مقاله و گزارش در شمارگاني ميليوني، تهيه‌ي برنامه‌هاي جذاب و متنوّع ديداري و شنيداري در تقريباً تمامي كشورهاي جهان و برپايي همايش‌ها و كارگاه‌هاي آموزشي و مشورتي متعدد منطقه‌اي و فرا منطقه‌اي در اقصي نقاط گيتي، گواه حجم عظيم اطلاعاتي است كه در طول 12 سال گذشته به اندوخته‌ي دانش انسان هزاره‌ي سوّم در حوزه‌ي بيابان، بيابان‌زايي و خشكسالي افزوده شده است. با اين وجود و به رغم چنين بسيج شايسته‌ي علمي و فرهنگي در سطح جهان، به شهادت آمارهاي ارايه شده‌ي موجود هنوز بيابان‌زايي دشمن شماره‌ي يك «كارايي سرزمين» و «پايداري زيست» محسوب شده و تنها خسارت سالانه‌ي آن به بخش كشاورزي از مرز 42 ميليارد دلار گذر كرده است.
    و دقيقاً مشاهده‌ي چنين شتاب فزاينده‌ا‌ي در روند رو به گسترش سرزمين‌هاي متأثر از بيابان‌زايي است كه زنهارمان مي‌دهد: بيابان‌زايي را بايد عقوبت استفاده‌ي نابخردانه از سرزمين دانست تا تغييرات محدود‌كننده‌ي طبيعي و اقليمي. دريافتي كه به نظر مي‌رسد بازبيني در تعريف رسمي اين فرآيند را كه حدود 10 سال از ارايه‌ي آن مي‌گذرد، الزامي ساخته باشد. چه، بيابان‌زايي امروز نه محدوديت اقليمي مي‌شناسد و صرفاً مختص سرزمين‌هاي خشك است و نه دو مؤلفه‌ي طبيعي و انساني مؤثر در بروز آن از سهمي برابر و يكسان برخوردار هستند. در اين ميان، جمهوري اسلامي ايران به عنوان يكي از نخستين كشورهاي عضو كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي؛ كشوري كه سهم قابل توجهي از سرزمينش در قلمرو زيست‌اقليم‌هاي خشك قرار گرفته و از استعداد آسيب‌پذيري، شكنندگي و ناپايداري بيشتري برخوردار است، كوشيده است در سايه‌ي حمايت و پشتيباني آگاهانه‌ي عالي‌ترين مديران حكومتي و با تدوين و تبيين مجموعه‌اي كاربردي و پويا تحت عنوان: «برنامه‌ي اقدام ملّي مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي»، سامانه‌اي هوشمند و عملياتي را براي مهار اين پديده‌ي شوم در سال جهاني «بيابان و بيابان‌زايي» مهيا كرده و به كار اندازد؛ برنامه‌اي كه درصدد است تا با تعيين مؤلفه‌هاي مؤثر در بيابان‌زايي و تعيين سطوح فعاليت‌ها و تمهيدات اجرايي لازم، تقويت و حمايت جدي نظام پژوهشي مرتبط با اين حوزه (در هر سه بعد نيروي پژوهشگر، سياست پژوهش و پشتيباني پژوهش)، تأسيس سامانه‌هاي هشدار سريع خشكسالي، افزايش آگاهي‌ها و رشد مقبوليت اجتماعي با محوريت استفاده از منابع، حفظ محيط‌زيست و اندوخته‌گاه‌هاي ارزشمند بوم‌شناختي، تثبيت ناهمواري‌‌هاي ماسه‌اي روان در مناطق بحراني و تبديل اراضي شني و لم‌يزرع به اراضي توليدي، توسعه‌ي برنامه‌هاي آبياري پايدار، كشاورزي پايدار و مديريت صحيح پوشش گياهي طبيعي، آب و خاك توسط كشاورزان (از طريق كاهش استفاده از سموم و كود‌هاي شيميايي و تقويت مبارزه‌ي زيست‌شناختي يا بيولوژيك با آفات كشاورزي و منابع طبيعي)، كاهش وابستگي معيشتي به سرزمين در مناطقي كه شكنندگي و آسيب‌پذيري بيشتري در برابر بيابان‌زايي دارند از طريق معرفي منابع درآمدي جايگزين، تشويق مشاركت عمومي (به ويژه مشاركت زنان) در برنامه‌ريزي و فعاليت‌هاي مقدماتي براي يافتن شكل كاربري و بهره‌برداري، كاهش مهاجرت به نواحي شهري از طريق توسعه‌ي اقتصادي اجتماعي جوامع روستايي و سرانجام تسهيل سازوكارهاي حركت به سمت نظامي اقتصادي مبتني بر ارزش‌هاي بوم‌شناختي و آموزه‌هاي حسابداري سبز، در كمترين زمان ممكن موفق به ريشه‌كني يا مهار اين پديده‌ي ويرانگر شود.

ادامه دارد ...

در ستایش گرگ

 

     دست‌نوشته‌ي آشیل را حتماً و با دقت بخوانيد. او به بهانه‌ي ستمي تاريخي كه انسان‌ها بر گرگ روا داشته‌اند، با هوشمندي و ظرافتي قابل تقدير يادمان مي‌اندازد كه اگر طالب واقعي معرفت هستيم، تا چه اندازه بايد براي شكستن قالب‌ها، باورها و كليشه‌هاي سنگواره‌اي ذهن‌مان همت گماريم.


درود بر اندیشه‌ي بلند جوانانی فرزانه، چون آشیل عزيز

 

به استقبال روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي - 1

 

     و سرانجام هفدهم ژوئن از راه رسيد؛ آن هم در چه زماني! روزي كه 140 ميليون چشم ايراني تنها و تنها به يك مستطيل سبز نگاه مي‌كنند و به دشواري بتوان پنداشت كه موضوع ديگري بتواند توجه آنها را از تب فوتبال ايراني منحرف كند. چه مي‌شود كرد؟! اين هم يكي ديگر از بدشانسي‌هاي كساني مثل نگارنده است كه اميد دارند با برگزاري چنين روزهايي و زنهارهاي پررنگ‌تر رسانه‌اي بتوان هم توجه شمار بيشتري از عامه را به خطر بيابان‌زايي جلب نمود و هم اعتبارات افزون‌تري را از سوي مديران حكومتي به اين حوزه سرازير كرد. طفلكي روز جهاني محيط زيست كه به نظر مي‌رسد از روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي هم بدشانس‌تر بوده و همواره در ايران مصادف است با عزاي عمومي (15 خردادماه) و در آن روز از هر چيزي مي‌توان سخن گفت، جز محيط زيست! هرچند تقارن روز محيط زيست در ايران با عزاي عمومي، با توجه به نابخردي‌ها و ظلم‌هاي فراواني كه در حق زيست‌بوم رنجورمان روا داشته‌ايم، آنچنان هم بي‌تناسب و نامأنوس به نظر نمي‌آيد!

تنها مي‌ماند يك آرزو!
     آرزوي اينكه تيم فوتبال ما در برابر پرتقال بتواند يكي از بهترين بازي‌هاي خود را در طول حياتش به نمايش گذاشته و خاطره‌ي 27 خرداد‌ 1385 را چون 8 آذر 1376 (روز حذف استراليا – حماسه ملبورن) تا مدتها در ذهن و جان ايراني‌ها زنده نگه دارد و بدين سان، دست‌كم روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي، مصادف شود با سالگرد روزي كه در آن ميليون‌ها ايراني تا صبح در خيابان‌ها ماندند و به جشن و پايكوبي پرداختند.
     با اين وجود، همچنان اصرار دارم كه ما فقط مجازيم از هيجان فوتبال، انرژي مثبت گرفته و به محيط مان تزريق كنيم و نبايد در اثر شكست احتمالي، همه چيز را پايان يافته فرض كرد و خداي ناكرده به قهرمانان وطن، بي‌حرمتي روا داريم.
      و اينك بعد از اين مقدمه‌ي فوتبال بياباني! مي‌كوشم تا مجموعه گفتارهايي را به مناسبت اين روز منتشر سازم.


 

ميزگرد سيما به بهانه‌ي روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي

 

      ديشب در شبكه 4 سيما به بهانه‌ي روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي (27 خردادماه) ميزگردي با حضور دكتر مهدي فرح پور، معاون پژوهشي مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع و همكار عزيزم دكتر محمّد خسروشاهی، به صورتي زنده برگزار شد. اقدامي شايسته كه اميدوارم بر شمارِ آن در برنامه‌هاي سيما افزوده شود. به جرأت مي‌توان گفت: دكتر فرح‌پور، يكي از صميمي‌ترين و دوست‌داشتني‌ترين معاونت‌هاي پژوهشي است كه مؤسسه در طول چهار دهه حيات خويش تاكنون به خود ديده است؛ يك اصفهاني دلپذير كه به اعتراف دوست و دشمن كسي نمي‌تواند در سلوك وي در زمان پيش و پس از مديريتش تفاوتي قايل شود. همان گونه ساده و بي‌تكلف و درب اتاقش همواره به روي همه‌ي كارمندان باز. محمّد خسروشاهي نيز كه با وجود تارنماي ارزشمندي كه به سرعت جايگاه خويش را در دنياي وبلاگستان تحكيم كرده، گمان نبرم نياز به توصيف داشته باشد. يك نكته‌ي جالب در اين ميزگرد آن بود كه وقتي فرح‌پور و خسروشاهي به جذابيت‌هاي كويرها و بيابان‌هاي كشور و مزيت‌هاي نسبي اين محيط‌هاي طبيعي اشاره كردند، مجري برنامه با قطع حرف آنها، معتقد بود كه اين موضوع به درد روز جهاني بيابان‌زدايي! نمي‌خورد!! و البته به درستي آن دو عزيز مجري محترم را از اين گمراهي درآوردند كه اتفاقاً اگر بتوان درآمد سرانه‌ي ساكنان بيابان را افزايش داد، ديگر آنها به تخريب بيابان و بوته‌كني نخواهند پرداخت و بدين‌ترتيب بيابان‌زايي نيز مهار خواهد شد. همچنين فرار و طفره رفتن آن دو در برابر تشريح برنامه‌ي اقدام ملّي نيز قابل تأمل مي‌نمود. دست آخر اينكه متأسفانه حتا هنوز براي برنامه‌ريزان سيما نيز جا نيافتاده است كه 27 خرداد ماه روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي است و نه روز بيابان‌زدايي!!
     حالا شما تصور كنيد ما چه راه درازي را بايد بپيماييم تا برنامه‌هاي ديداري و شنيداري رسانه‌ي ملّي نه‌تنها غلطي نداشته باشند، بلكه بتوانند با ساده‌ترين و كاراترين شيوه‌ي ممكن به روشنگري  و ارتقاء فرهنگ زيست‌محيطي ايرانيان نيز كمك كنند.

پيوست:
- ويژه‌نامه‌ي ماهنامه‌ي تخصصي دهاتی به مناسبت سال جهاني بيابان و بيابان‌زايي منتشر شد. همچنين فصلنامه‌ي جنگل و مرتع نيز ويژه‌نامه‌ي ديگري را تدارك ديده كه فردا همزمان با مراسم رسمي اين روز در تالار وزارت خارجه توزيع خواهد شد.
- از دست‌اندركاران روزنامه‌هاي دنياي اقتصاد، جام جم و اعتماد ملّي بابت چاپ برخي از آثار قلمي نگارنده قدرداني مي‌كنم.


 

سفر به سرزمین کودکی!

 

     ديروزم را در مخفيگاه يزدگرد، پادشاه مقتدر و هوشمند ساساني سپري كردم؛ سرزمين بزرگاني چون عبدالحسين زرين‌كوب و لوريس چكنواريان؛ پهنه‌اي كه با میانگین 250 نفر در هر کیلومتر مربع، يكي از پر‌تراکم‌ترین نقاط کشور محسوب مي‌شود ... و شايد بيش از هر جاي ديگري بوي كودكيم را مي‌دهد ... بوي سال‌هاي يك تا 5 سالگي!
      افزون بر 21 سال از آخرين ديدارم از بروجرد مي‌گذرد؛ در آن روزگار شهر خراشيده و زخمي از موشك‌هاي صداميان بود و به شدّت رنجور به نظر مي‌رسيد، امّا اين دليل نمي‌شد تا همسايه‌هاي مهمان‌نواز بروجردي، همسايه‌ي 15 سال پيش خود را فراموش كرده باشند و محمّد درويش 20 ساله را در ميان خويش پذيرا نشوند و ديروز در نخستين برخورد با همهمه‌ي شهر با خود مي‌گفتم: چقدر اين شهر هنوز زنده و با اصالت به نظر مي‌رسد ... و جالب آنكه تقريباً با هر كه صحبت مي‌كردم، صحبت از پيروزي تيم ملّي فوتبال ايران در برابر پرتقال مي‌كرد!

ادامه نوشته

فروچاله‌هایی حیرت‌انگیز در قهاوند!

 

      عقوبت نابخردي‌هاي مديريتي وزارت نيرو در دشت قهاوند (30 كيلومتري شمال شهر همدان و شرق نيروگاه حرارتي شهيد مفتح)كه منجر به ظهور «فروچاله‌هايي» ژرف و بزرگ در اطراف روستاي «همه‌كسي» و نارضايتي شديد روستائيان و كشاورزان منطقه شده، به همراه قطع يكسره‌ي چندين هزار اصله درخت از رويشگاه دست‌كاشت و منحصر به فرد كاج سياه (pinuse nigra) در اطراف سد اكباتان همدان (به بهانه‌ي افزايش ارتفاع تاج سد! آن هم به دليل كاهش حجم مخزن سد در اثر رسوبات بالادست) و اشاره به يكي از معدود رويشگاه‌‌هاي طبيعي و شاداب گونه‌ي قره‌داغ (nitraria schoberi) در ساحل غربي كفه‌ي كويري ميغان اراك به همراه بازديد از تنها رويشگاه طبيعي بلوط در استان مركزي (ارتفاعات شازند – اطراف روستاي سرسختي) در شمار مهمترين مشاهدات من و گروه همراهم (حميدرضا عباسي، عمار رفيعي امام، علي كريمي و محمّد ذوالفقاري) در طول سه روز اخير محسوب مي‌شود كه اميدوارم در نخستين فرصت ممكن بتوانم به شرح جزئيات درخوري از آن مشاهدات در فضاي مجازي بپردازم.
       تا آن زمان، اين نگاره‌ها را به علاقه‌مندان زيست‌بوم رنجور وطن پيشكش مي‌كنم. 

ادامه نوشته

پاسخ به سه پرسش! - 2

 

پرسش دوّم از فرزاد فضل‌پور عزيز:


«باسلام: سوالی داشتم، این بیماری تاغ‌ها آیا جدید است؟ یا دوره‌ای هرچند وقت این بیماری شدت می‌یابد؟»


      فرزاد عزيز، بيماري تاغ‌ها در ايران كه بيشتر ناشي از انبوهي و تراكم بيش از حد اين گونه در عرصه‌هاي دست‌كاشت است، سابقه‌اي نزديك به سه دهه دارد كه خوشبختانه دوست و  استاد عزيزم، اسماعيل رهبر پژوهش‌هاي ارزشمندي در اين خصوص به انجام رسانده و نتايج آن را در دو كتاب جداگانه، توسط مؤسسه تحقيقات جنگل‌ها و مراتع منتشر ساخته است. بر بنياد اين مطالعات و پژوهش‌هاي مستمر 20 ساله، چنانچه بتوان انبوهي تاغ را با توجه به توان بوم‌شناختي سرزمين، تعيين كرده و به تعادل رساند، مشكل زردي و پژمردگي تاغ‌زارهاي دست‌كاشت كشور نيز به شكلي معني‌دار از بين رفته يا كاسته خواهد شد؛ كاري كه اسماعيل رهبر با معرفي يك فرمول منحصر به فرد به انجام رسانده است.

پرسش سوّم از خواننده‌اي كه خود را با عنوان «يك دوست» معرفي كرده‌اند: 


«منظورتون از اثر طبیعی ملّی چیه؟ کاش در مورد جاهایی که سر می‌زنید، بیشتر بنویسید.»


     دوست عزيز! سازمان حفاظت محيط زيست كشور به منظور ترميم تخريب‌ها و يا حراست از ويژگيهاي بوم شناختي، اندوخته‌هاي ژنتيكي، تنوّع زيستي و نيز پاسداري از چشم‌اندازهاي ناهمتاي طبيعي زيست‌بوم، اقدام به اعمال مراقبت‌هاي ويژه‌اي در پاره‌اي از زيستگاه‌هاي خاص كشور كرده و بسته به درجه‌ي اهميت، آنها را در چهار رده قرار داده است كه در مجموع به اين سرزمين‌ها مناطق چهارگانه گفته می شود. در حال حاضر اين مناطق به 87 ناحيه (شامل : 10 پارك ملّي، 25 پناهگاه حيات وحش، 47 منطقه‌ي حفاظت شده و 5 اثر طبيعي ملّي) بالغ می شوند که حدود 5 درصد از مساحت کشور را دربرگرفته اند. امّا تحركات فراواني صورت گرفته كه اين ميزان دوبرابر شود. بنابراين، اثر طبيعي ملّي داراي بالاترين درجه‌ي حفاظتي بوده و هر نوع كاربري ديگري در آن ممنوع خواهد بود.

پاسخ به سه پرسش! - 1

 

پرسش نخست از آرمین منتظري:

« آقاي درويش! دوست دارم نظرتان را درباره‌ي چرای دام‌های بومیان، خصوصاً در جنگل‌های شمال کشور بدانم ... مضرات و احیانآً فواید ... چون من درباره‌ي این مسأله با بسیاری از آنها گفتگو کرده‌ام ... چوپان‌هایی که شاید نسل اندر نسل مرتعی را صاحب هستند و موهایشان در همان مرتع  سفید شده است را چگونه می‌توان بیرون راند؟»

ضمن تشكر از آرمين عزيز و جلب توجه وي به مجموعه مقالاتي كه در سال گذشته آقاي دكتر منوچهر اماني با عنوان كلي «جنگلداري محلي» در ماهنامه‌ي دهاتی به چاپ رسانده‌اند و نيز سخنراني شهريورماه سال 1384 نگارنده در همايش «مديريت مراتع در مناطق خشک»، خواستم اضافه كنم: ما چاره‌اي نداريم جز آنكه بر واقعيت‌هاي طبيعي سرزمين‌مان گردن نهيم و با درك آنها بر طبيعت خويش مديريتي پايدار را اعمال سازيم؛ طبيعتي كه ضريب تغييرات اقليمي آن به حدود 40 درصد در سال بالغ مي‌شود و در دوره‌هايي كوتاه و پرتكرار خشكسالي را تجربه مي‌كند و بنابراين، خردمندانه‌ترين كار آن است كه تا مي‌توانيم وابستگي معيشتي به سرزمين را كاهش دهيم.

به هر حال، واقعيتي كه از ميان جستارهاي متعدد موافق و مخالف حضور دام در زيست‌بوم‌هاي جنگلي و مرتعي كشور، كتمان‌ناپذير به نظر مي‌رسد، تأكيد بر اُفت قابل توجه كارايي مراتع و جنگل‌هاي كشور در طول سه دهه‌ي گذشته است. متأثر شدن كشور از زيست­اقليمي عموماً خشك به همراه چراي مفرط دام كه شمارِ آنها به بيش از 3 برابر ظرفيت مراتع مي­رسد، از جمله‌ي مهمترين دلايل اين اُفت محسوب مي­شود. بنابراين از آنجا كه احياءِ مراتع در اين عرصه­ها فرآيندي دشوار و پرهزينه خواهد بود، يگانه رهيافت، تأكيد بر شناخت و بكارگيري روش­هاي سازگارِ اعمال مديريت مرتع با در نظر گرفتن مؤلفه­هاي بوم­شناختي حاكم بر زيست­بومِ ايران است. به ديگر سخن، در صدد طرح اين پرسشم که آيا هدف­گزينی و انتظاری که ما از بخش مرتع داشته­ايم، اهدافي بخردانه و انتظاراتی سزاوارانه بوده است؟ يا صرفاً بر اساس نيازهای اجتماعی زيست­بوم و بدون لحاظ توانمندی­های بوم­شناختی آن، اقدام به برنامه­ريزی و تعيين ملاحظات کلان راهبردی خويش در طول برنامه­های ميان مدّت 5 ساله­ی کشور کرده­ايم؟

راست آن است که با بررسي چالش­ها و جهت‌گيري­هاي اهداف بخش كشاورزي و منابع‌طبيعي در قوانين برنامه‌هاي اوّل، دوّم و سوّم توسعه­ی اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، آشکار می­شود که متأسفانه يك نگاه جامع بر چالش­هاي مندرج در برنامه­ی توسعه بخش كشاورزي (در طول سه دوره­ی 5 ساله­ی گذشته) حاكم نبوده است. از اين رو، به رغم اجراي طرح­ها و وضع قوانين متعدد براي رفع چالش­هاي بخش كشاورزي، آنها كماكان به قوت خود باقي مانده و حتا در مواردي به مرز بحراني رسيده‌اند. از اين رو، سزاوارتر آن است که نخبگان و دولتمردان برنامه­ساز کشور، پيش از تدوين هر برنامه­ی کلان ميان مدّت و دراز مدّتی، نخست انتظارات خويش را از بخش كشاورزي و به ويژه مراتع و جنگل‌ها، با توجه به استعدادهاي آن به گونه­ای شفاف اعلام دارند.

آشکار شدن اين مسأله، بخصوص از آنجا اهميت بيشتری می­يابد که بدانيم خطيرترين وظيفه­ای که قانون بر عهده­ی وزارت جهاد کشاورزی قرار داده است، همانا حفظ، احيا، توسعه و بهره‎برداري از مـنابع طـبيعي و بـرقراري تـعادل بوم­شناختی و پايدار در عرصه‎هاي آب، خاك، جنگل و مرتع كشور است؛ اهدافی که جايگاه اين وزارتخانه را در جلوگيري از پديده­ی بيابان‎زايي و كاهش اثرهاي خشكسالي‎ ممتاز و برجسته کرده است.

در حقيقت از جمله مهمترين کارکردهای مراتع و جنگل‌ها که کمتر مورد عنايت قرار می­گيرند، بايد به خدمات غيرقابل تبادل آن، نظير حفاظت آب و خاك، جلوگيري از بروز سيل، ذخيره­سازي آبهـاي زيـرزمـيني، تنوع زيستي، توليد اكسيژن، ترسيب كربن، نقش تفرجگاهي و شكار، ايجاد محيط زيست مناسب، حفظ و بقاي ژنتيكي، حفاظت گونه‎هاي نادر گياهي و جانوري و اشاره كرد.

کلام آخر آنکه قرارداشتن در صدر كشورهاي دچار ناپايداري محيطي، مي­تواند حتا غمناك­تر از بودن در سياهه­ی سرزمين­هاي فقير و گرسنه باشد. زيرا با بکارگيری بسياري تمهيدات اقتصادي و فرهنگي مي­توان براي برون­رفت از فقر و گرسنگي راهي جست، امّا چه بسا كه پيامدهاي ناپايداري محيطي آنچنان برگشت­ناپذير باشند كه گستره­هاي وسيعي از زمين را براي هميشه از حيات تهي كنند. يادمان باشد: يك كشور تنها در اثر نفوذ دشمن به حوزه‌هاي فيزيكي، سياسي يا فرهنگي‌اش در معرض انحطاط قرار نمي‌گيرد، كشوري كه نتواند از ميراث­هاي طبيعي و موجودات زنده­ی گياهي و جانوري خويش به درستي حراست كند و توجه به ملاحظات زيست‌محيطي‌ در رديف واپسين اولويت­هاي راهبردي‌اش جاي بگيرد؛ نمونه­ی آشكاري از فرهنگ و تمدّني رو به زوال را نمايش مي‌دهد؛ تمدّني كه ديگر حتا كسي تمايلي به فتح آن هم نخواهد داشت.


 

الموت و فوتبال و حنانه!

 

ovan

دریاچه کم نظیر اوان (اثر طبیعی ملی) - شمال شرق قزوین (۲۱/۳/۸۵)

     تا ساعتي پيش در الموت بودم، سرزمين رمزآلود حسن صباح و يارانش. و از «آبي دره» تا مشهورترين درخت ايران «چنار خون» امامزاده  زرآباد و درياچه‌ي بي‌نظير اُوان، همه جا و همه كس بوي فوتبال مي‌داد ... در چهره‌ها مي‌توانستي برق اميد را ببيني، چه اين چهره متعلق به پيرمرد كشاورز زرآبادي «بخشعلي آزاد» باشد  و يا دخترك معصوم و نمكيني به نام «حنانه» كه با برادرش (همايون) از عشق به فوتبال و پيروزي ايران سخن مي‌گفتند ...
      اما بعد ... حيف شد! مردمان ما باز بهانه‌اي براي پاكوبيدن و شاد بودن را به راحتي از دست دادند ... هر چند به گمانم هنوز می توان به داشتن چنین تیم فوتبالی افتخار کرد و برایشان آرزوی موفقیت داشت.  
      بايد ببينم امروز اهالي دشت قهاوند همدان و سرشاخه‌هاي قره‌چاي در چه حال و روزي به سر مي‌برند و آيا باز هم اميدوارانه از فوتبال ايراني مي‌گويند؟!

ادامه نوشته

سفر به قتلگاه داریوش سوم - 12

 

     دوازدهمين بخش از سفرنامه‌ي كويري محمّد درويش و گروه همراهش (عمار رفيعي امام، علي كريمي و محمّد ذوالفقاري) به روايت جريان زندگي در كوير «حاج‌علي قلي دامغان» اختصاص دارد؛ زادگاه فتحعليشاه قاجار (1185 ه ق)، سرزميني كه مردمانش 11 دقيقه و 5 ثانيه زودتر از تهراني‌ها، طلوع خورشيد را به تماشا مي‌نشينند و در گذشته‌هاي دور از چنان شوكت و رونقي برخوردار بود كه اشك سوّم و تيرداد اشكانی در سال 249 پيش از ميلاد آن را پايتخت خود اعلام كرده‌ بودند و بنا بر روايتي معتبر، قتلگاه داريوش سوّم (330 پيش از ميلاد) بوده است. افزون بر آن، اشاره‌هايي به خانه‌هاي ديو در روستاي علاء سمنان، مسجدي 600 ميليون توماني در روستايي كه از شدّت فقر، مردمانش دست به آسمان بلند كرده‌اند (حسن‌آباد رستاق) و خرابه‌هاي شريف‌آباد، سكونتگاهي كه اينك در زير شن خفته است، خواهد شد.

ادامه نوشته

ملاحظاتي كه در تدوين راهبردهاي پژوهشي بيابان بايد در نظر گرفت

 

      به دنبال مجموعه نوشتارهايي كه در پي فراخوان تدوين چشم‌انداز 20 ساله‌ي اولويت‌هاي پژوهشي در حوزه‌ي بيابان و بيابان‌زايي، منتشر كردم، اينك مي‌كوشم تا با اشاره به دانش‌واژه‌ي نسبتاً جديدي به نام زيست‌مداري يا زيست‌سالاري - Biodemocracy - كه وارد ترمينولوژي دانش محيط زيست شده است، براي اين پرسش جوابي درخور ارايه دهم كه چه سازوكاري لازم است تا پژوهش بتواند به كشف حقيقت نايل شود؟

ادامه نوشته

تو کی هستی که می‌خواهی حلال خدا را حرام کنی؟!

 

      دست‌كم 15 سال است كه ديگر هيچ كسي در «پارك ملّي كوير» گورخر آسيايي نديده است و من از هر محيط‌بان پاركي كه پرسيدم: آيا تاكنون به چشم خود يوزپلنگي را در محدوده‌ي پارك ديده است، با پاسخي منفي روبرو شدم. پوشش انبوهي كه ناصر خسرو هم در سفرنامه‌اش اشاره كرده بود، اينك بيشتر به رؤيايي غيرقابل باور شبيه است تا حتا گوشه‌اي از تاريخ طبيعي هزاره‌ي اخير ما ... بر سر آن ذخيره‌هاي منحصر به فرد حيات طبيعي ايران‌زمين چه آمده است؟ چرا فقط شمار قوچ‌ها، ميش‌ها، كل‌ها و بزهاي محدوده‌ي خجير، سرخه‌حصار، ورجين، لار و دارآباد در طول سه دهه‌ي گذشته با كاهشي 96 درصدي مواجه شده و از 15 هزار 600 رآس به 500 رأس كاهش يافته است؟!
     در اين انديشه‌ها بودم كه كامنت تلخ فرزاد فضل پور عزيز، مرا سخت تكان داد؛ او برايم نوشته است:«هیچوقت مصاحبه‌ي محیط‌بانی از پارک ملّی کویر در روزنامه‌ي ایران را فراموش نمی‌کنم که نقل می‌کرد: اوایل انقلاب عده‌ای سودجو از موقعیت سوء استفاده کرده بودند و با اسلحه‌های جنگی، انواع حیوانات را شکار می‌‌کردند. وقتی برای نجات حیوانات پارک به امام جمعه وقت سمنان مراجعه کرده بودند؛ امام جمعه در جواب آنها گفته بود: ساکت باش تو کی هستی که می‌خواهی حلال خدا را حرام کنی؟!»

ادامه نوشته

اين زندگي است كه مي‌ميرد! - خدانگهدار آفریقای کوچک! - 11

 

     ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو (394 – 465  هجري قمري)، نزديك به هزار سال پيش، در سفرنامه‌ي مشهور خويش از جنگل‌هاي انبوهي خبر مي‌دهد كه در سرتاسر مسير كاشان، آران و بيدگل و ورامين زمين را پوشانده‌اند و امروز در «مورد حمايت قرار گرفته شده‌ترين سرزمين» در طول آن مسير، يعني در پارك ملّي كوير هم به سختي مي‌تواني حتا آثاري هرچند اندك از آن شكوه و جلال سبزينه بيابي و ببيني!
     واقعيت تلخي كه چه بخواهيم يا نخواهيم ما را به اين دریافت خجلت بار رهنمون مي‌سازد: «ايرانيان در طول هزاره‌ي ماضي تاريخ كهن خويش، نشان داده‌اند كه امانت‌داران شايسته‌اي براي پاسداري از مواهب طبيعت گرانسنگي كه در اختيارشان نهاده شده، نبوده‌اند.»

 

جاده سنگفرش شاه عباسي


     حقيقت تلخي كه طنين گوشخراش ناقوس آن، لحظه‌اي مرا در هنگام عبور از جاده‌ي سنگفرش و بدرود با «آفريقاي كوچك ايران» رها نمي‌كرد؛ جاده‌اي كه مي‌دانستم پيش از من پذيراي مسافران مشهوري چون هربرت، دلاواله، شيندلر، گابريل، هدين و بسياري ديگر از كويرنوردان بنام جهان بوده و گام‌هاي تاريخ را شمرده است ... اصلاً شايد آنها نيز اين ناقوس مرگبار را مي‌شنيدند كه:


مگر اين زندگي نيست كه مي‌ميرد؟!

ادامه نوشته

خانم دكتر جوادي؛ لطفاً سري به پارك ملّي كوير بزنيد! - 10

 

     در گود قيلونه، هوا به يكباره تيره و تار مي‌گردد، به نحوي كه حتا چشم‌انداز فراخ نمكزار قم يا به قول همسايگان جنوبي‌اش «درياچه‌ي آران و بيدگل» هم ديده نمي‌شود. تصميم به بازگشت به قصر مي‌گيريم ... در مسير برگشت، از ميان باريكه‌اي شني كه در دره‌ي سياه كوه تعبيه شده و گنبدهاي نمكي الواني در خاورش خودنمايي مي‌كنند، عبور کرده و فرصت را مناسب می بینم تا از محيط‌بان همراه‌مان بپرسم: تاكنون از مديران مركز‌نشين سازمان كسي را اين طرف‌ها ديده ‌است؟! وي مي‌گويد: خانم ابتكار يكبار اينجا آمده، ولي دكتر پيراسته (مديركل سابق محيط زيست استان تهران) و دكتر قصرياني (مدير كل سابق دفتر زيستگاه‌ها) اينجا زياد مي‌آمدند و معلوم بود كه پارك را خيلي دوست دارند. ولي جديدي‌ها را هنوز اين طرف‌ها نديده‌ام ... او مي‌گويد: آقا! نه تنها ما را كه پارك را فراموش كرده‌اند! فقط اسماً اين است كه مديريت پارك به محيط زيست سمنان سپرده شده، ولي واقعيت اين است كه امكانات لازم را از تهران به سمنان نداده‌اند. او دست روي نكته‌ي مهمي گذاشته و من پيشتر هم شنیده بودم كه پس از واگذاري امور مربوط به اداره‌ي پارك از تهران به سمنان، مشکلات پارك، نه‌تنها كمتر نشده كه بیشتر نيز شده است.

      در اين انديشه بودم كه به راستي حكمت واگذاري اين پارك به سمنان چه بود كه ناگهان با ديدن دوباره‌ي گله‌ي كوچكي از جبير رشته‌ي افكارم خوشبختانه پاره شد! آن حيوانات زيبا و معصوم نيز با مناعت طبعي باورنكردني و خاص كوير! اجازه مي‌دهند تا چند عكس ديگر از آنها بگيريم ...

جبيرهايي كه موضوع را عوض مي كنند!

        به عين‌الرشيد نزديك مي‌شويم، وانت مجهزي را مي‌بينم كه بر فرازش آنتن بزرگي افراشته است. به جورابلو مي‌گويم: از همكاران است؟ مي‌گويد: نه! بچه‌هاي سپاه هستند! و ادامه مي‌دهد: آنها هميشه اين طرف‌ها هستند و مجوزي هم نمي‌خواهند!


ادامه دارد ...

ملاقات با مادر کاروان سراهای ایران - بخش نهم

 

      سرانجام در يازدهمين روز از سفر كويري خويش به مادر كاروان‌سراهاي ايران، «قصر بهرام» رسيديم؛ قصري كه بسيار در مورد آن شنيده بودم و انتظاري به مراتب بيشتر از آني داشتم كه مي‌ديدم! امّا خوشبختانه از آنجا كه ديگر عادت كرده‌ام به كمترين‌ها قانع باشم - بخصوص در حوزه‌ي محيط زيست - خيلي هم خوش گذشت!! حتا به گمانم حيوانات و گياهان رنجور پارك هم به همين كمينه‌ها راضي شده‌اند و شايد پيش خودشان مي‌گويند: همين كه انفجار ناشي از گلوله‌ي تانكي آرامش‌مان را برهم نريزد يا رگبار كلاشي بر سر مان نبارد، بايد راضي و خوشنود باشيم و به قارچ‌هاي غربت نيانديشیم!
      كاري كه من نيز انجام دادم و پيوسته در زير آسمان فراخ كوير، زمزمه كردم:


      هر كجا هستم، باشم
      آسمان مال من است ...

ادامه نوشته

دوستی خاله خرسه یا طرح ترمیم درخت؟!

 

      آرش شريفي، هنرمند توانايي است كه با مناظر متفاوت و فکورانه ای كه برای نگریستن بر‌مي‌گزيند، هم نشان مي‌دهد كه به ابزار كارش تسلط دارد و هم تمامی حرف‌هاي ناگفته‌اش را با كمترين ديالوگ ممكن به مخاطبانش مي‌رساند.
      با هم به تماشاي آخرين منظري كه براي نگريستن انتخاب كرده است، مي‌نشينيم و دستانش را از راهي دور به گرمي مي‌فشاريم.


      خسته نباشي آرش جان


 

برکناری جسورترین خبرنگار زیست محیطی ایران از همشهری!

 

      با خبر شدم روزنامه‌ي همشهري، یکی از پركارترين و شجاع‌ترين خبرنگاران خود را در حوزه‌ي محيط زيست بركنار كرده است؛ آنهم در ماهي كه به نام محیط زیست در جهان شهرت دارد! بي‌گمان، چنانچه همشهري سريعاً اقدام به پاسخگويي نكند، نه‌تنها طيف گسترده‌اي از مخاطبان زيست‌محيطي خود را از دست خواهد داد؛ بلكه از ميزان مقبوليت و نفوذش بر فرهنگ جامعه نيز كاسته خواهد شد.
      از هومن و کیومرث عزيز كه اين خبر را به من اطلاع دادند، صميمانه قدرداني مي‌كنم.

پیوست:

     فقط امیدوارم که خودم همشهری را چشم نزده باشم!

در گرامیداشت پنجم ژوئن - روز جهانی محیط زیست

 

       مردم دنيا روز جهاني محیط زیست را در سال 2006، سالي كه به نام «بيابان و بيابان‌زايي» ناميده شده است، با اين شعار گرامي داشتند كه: «مناطق خشك جهان را به بيابان تبديل نسازيد.»؛ شعاری هوشمندانه كه نشان مي‌دهد سرزمين‌هاي خشك جهان، به رغم محدوديت و دشواري‌هاي اقليمي كه از آن برخوردارند، واجد بخشي از اندوخته‌ي ژني منحصر به فرد و بي جانشين حيات بوده و نبايد متأثر از فشارهاي نابخردانه‌ي انساني، داشته‌هاي ارزشمندشان در معرض نيستي قرار گيرد. واقعيتي كه در سفرنامه‌ي كويري خويش كوشيده‌ام به جنبه‌هايي از آن در زيست‌بوم مادري بپردازم.
      در هر حال، اين حقيقتي كتمان‌ناپذير مي‌نمايد كه آدميان در شرايطي به پاسداشت روز جهاني محيط زيست مشغولند كه شايد هيچ زمان چون امروز نسبت به عواقب تخريب آن آگاهي و بينش وجود نداشته و در عين حال، در هيچ دوره‌اي از تاريخ بشريت، پايداري زيست و مواهب طبيعي تا اين درجه دچار مخاطراتي جدي نشده بود! ناسازه يا پارادوكسي كه بيش از يك دهه است خود را آشكارتر از هر زمان ديگري به جستارهاي زيست محيطي تحميل كرده و خواهد كرد ...

ادامه نوشته

پارک ملی کویر - بخش هشتم

 

نگارنده در كنار تلخه رود - كوير كهك

     در هفتمين بخش از سفرنامه‌ي كويري مهار بيابان‌زايي، مي‌خواهم خوانندگان عزيز اين تارنما را با خود به ملاقات سرزميني بكر و ناهمتا ببرم كه تنها 3/0 درصد از خاك ايران عزيز را به خود اختصاص داده است، امّا با اين وجود، متجاوز از 19 درصد كل پستانداران، 27 درصد كل پرندگان و 3/11 درصد از كل گونه‌هاي خزنده شناخته شده در كشور را يكجا در خود مأوا داده و افزون بر آن يك گونه‌ي منحصربه‌فرد از دوزيستان را نيز پذيراست، گونه‌اي كه تنها و تنها در ايران و در پارك ملّي كوير مي‌تواند به زندگي خود ادامه دهد.

    و همه‌ي اين مزيت‌ها در حالي است كه پارك ملّي كوير صاحب چشم‌اندازهاي يگانه‌اي از تقريباً تمامي مظاهر آشناي بيابان‌ها و كويرهاي جهان است؛ سرزميني كه اغلب رخساره‌هاي مشهور كوير (از كوير پاشتري و متورم گرفته تا جلگه رسي و سبخا و چربه و چند ضلعي‌هاي مشهور نمكي – تكير -  و البته قنديل‌ها و آبشارهايي كم‌نظير از نمك تا تظاهرات كم‌نظير و مواج ماسه‌هاي بادي از بارخان گرفته تا سيف و ...) را مشتاقانه و بي‌منت به مهمانان مشتاق خويش عرضه مي‌دارد ... درست مانند هيچستان سهراب كه قطره‌ي باران، بي هيچ درخواستي از سوي برگ، او را سيراب مي‌سازد:

تا نسيم اتشي در بن برگي بدود

زنگ باران به صدا در‌مي‌آيد

     و اين شايد از بخت‌ياري ما بود كه هنگام گذشتن از پارك ملّي كوير در پنجمين روز از دوّمين ماه بهار 1385، طنين اشعار صداي پاي آب او زينت‌بخش فضاي اتومبيل مان بود و فرداي آن روز، راديو يادمان آورد كه در چنين روزهايي، كاشاني‌ها به بهانه‌ي بيست و ششمين سالروز غروبش، بزرگش داشته‌اند...

ادامه نوشته

آشنايي با استان پنج قاره - ششمين بخش از سفرنامه‌ي كوير

 

نماد جاده كهن ابريشم در ابتداي گرمسار 

موقعيت بي‌نظير استان سمنان از منظر جاذبه‌هاي زيست‌محيطي

      در ادامه‌ي شرح مشاهداتم از طبيعت ناهمتاي بياباني ايران مركزي، به پارك ملّي كوير، چالاب حاج علي قلي دامغان، شق بيارجمند و اندوخته‌گاه خارتوران رسيدم؛ زيست‌بوم‌هاي منحصر به فردي كه جملگي در قلمرو سياسي يكي از پهناورترين و درعين حال كم جمعيت‌ترين استان‌هاي كشور قرار گرفته‌اند؛ استاني كه بيش از يك چهارم از مجموع مناطق چهارگانه‌ي تحت مديريت سازمان حفاظت محيط زيست را يكجا و به تنهايي از آن خود كرده است و از اين منظر، بخت با او بسيار يار بود كه غلامحسين كرباسچي، شهردار وقت تهران، از پايتخت شدن مركزش ممانعت كرد و «نارامي» سرزميني كه به «استان پنج قاره» يا «جزيره‌ي لهجه‌ها» نيز شهرت دارد را پاسداشت...

ادامه نوشته

تدوين راهبردهاي محوري در حوزه‌ي منابع طبيعي ايران

     در ادامه‌ي سلسله نوشتارهايي كه به هدف تبيين الزامات حقيقي و حقوقي دستيابي به برنامه‌اي جامع و قابل دفاع در حوزه‌ي پژوهش‌هاي «بيابان و بيابان‌زايي»، در طول هفته‌ي گذشته به رشته‌ي تحریر درآمد، كوشيده‌ام در اين پست براي اين پرسش كه «چه هنگام مي‌توان با آرامشِ خاطر و غرور به دفاع از برنامه‌ي كلان تحقيقات بيابان پرداخت؟» پاسخي درخور ارايه كنم.

ادامه نوشته