در ستايش معلم عشق!

 

                                  

 

      مي‌گويند: «دانشمند و پژوهشگر كسي است كه مي‌تواند چيزي را ببيند كه ديگران نمي‌توانند ببينند و به چيزي بيانديشد كه ديگران نمي‌توانند به آن بيانديشند.»

       و باز مي‌گويند: در عصر شتابندگي تاريخ، اين سرمايه‌ي انساني است كه بزرگترين مزيت نسبي و گرانيگاه پايداري هر كشور محسوب مي‌شود.

        اين را گفتم تا بگويم: از شنيدن خبر بازنشستگي دكتر هوشنگ سبحاني، دلم گرفت...

هنوز يادم هست كه در همان دوران موشك باران (ترم دوّم سال تحصيلي 67-1366) يا به قول بچه‌هاي آن زمان: «ترم موشكي» كه همه با ترس و لرز به دانشكده مي‌آمدند (دانشكده‌ي منابع طبيعي دانشگاه تهران)، هوشنگ سبحاني با چه شور و احساس و تواني از آمار و احتمالات در منابع طبيعي و اهميت آن در زندگي سخن مي‌گفت. افزون بر آن، او يك دوست، همراز و مشوّق واقعي براي دانشجويان بود و همواره و در هر زمان درب اتاقش به روي همه باز بود؛ به نحوي كه به او لقب «معلم عشق» داده بودند. در اين سال‌ها حتا بر فعاليت‌‌هاي زيست محيطي‌اش نيز افزوده بود و خوب يادم هست كه در شمار نخستين استاداني بود كه در برابر قطع نابخردانه‌ي درختان پارك جنگلي لویزان، موضع‌گيري صريح و قاطعانه‌اي از خود نشان داد. اينك او با اعلام اينكه «با شرایط موجود به هیچ وجه حاضر به ادامه‌ي تدریس در دانشگاه تهران نخواهد بود .» از همه‌ي دانشجوياني كه به خاطرش گردآمده بودند، سپاسگزاري كرد و رفت ...

      درست به خاطر دارم در يكي از روزهاي شهريور 1376 و در هنگام معارفه‌ي رئيس جديد دانشگاه علم و صنعت، وزير وقت علوم گفتند: «در راستاي نيل به اهداف عاليه آموزش عالي، استادان دانشگاه‌ها بايستي از بيشترين امنيت شغلي برخوردار باشند و به همين دليل در نظام علمي كشور، بازنشستگي معنا ندارد!»

      و اين در حالي است كه يكي از اصلي‌ترين شعارهاي دولت جمهوري اسلامي ايران «توسعه‌ي علمي، شرط بقا» معرفي شده است[1]؛ آيا پذيرش اين شعار و قراردادنِ آن در سبد ملاحظات راهبردي كشور، با موج اخير بازنشستگي فرزانگان علمي اين ديار سنخيت دارد؟![2] و آيا اينگونه مي‌خواهيم به ارتقاءِ متوازن جايگاه تحقيق و تحكيم مباني پژوهش‌مداري در مناسبات اجرايي كشور دست يازيم؟![3]

 

ادامه نوشته

دیدار از بزرگترین نمکزار جهان - پنجمین بخش از سفرنامه کویر

 

          آبشار ناهمتاي نمك در پارك ملي كوير!

     در ادامه‌ي سفر خاطره‌انگيز خويش به معدود «ترين»‌هاي كشور، يعني بازديد از گرم‌ترين نقطه‌ي گيتي (كلوت‌هاي افسانه‌اي لوت) و ملاقات با بزرگترين نمكزار شناخته شده‌ي جهان (دشت كوير)؛ سفري كه در مجموع 17 روز به طول انجاميد و به شهادت كيلومتر شمارِ خودرو، بيش از 10700 كيلومتر از عرصه‌هاي كويري و بياباني ايران عزيز درهم نورديده شد؛ مي‌خواهم تا خوانندگان گرامي اين تارنما را با يكي از استثنايي‌ترين اندوخته‌گاه‌هاي زيست‌سپهر يا آنچه كه فرنگي‌ها Biosphere Reserves و عرب‌ها «ذخيره‌گاه زيست‌كره!» مي‌نامند، يعني: «پارك ملّي كوير» آشنا كنم. سرزميني «نارام » و بي‌همتا در بيخ گوش تهران بزرگ - پايتختِ هميشه دودگرفته و پرهياهوي ما - كه انسان خسته از ازدحام سيمان و بوق و دود را بي هيچ منتي، مشتاقانه با سكوت اهورايي خويش و زيستمندان پرارزش و نادرش به سر سفره‌ي الوان خود مي‌خواند.
    امّا به گمانم سزاوارتر آن باشد كه پيش از ورود به پارك ملّي، از دشت مظلوم كوير، يعني سرزميني كه اين پارك گرانسنگ را در خود جاي داده است، تصويري موجز و مختصر ارايه كنم؛ پهن‌دشتي بي‌انتها با بيش از 7/22 ميليون هكتار وسعت كه از مجموع قلمرو چهار كشور، سوريه، لبنان، اردن و اسرائيل هم بزرگ‌تر مي‌نمايد ...

ادامه نوشته

در خليج فارس، ماهي‌ها حوضشان بي آب است!

 

 

در ميان انبوه خبرهاي فوتبالي و هسته‌اي و كاريكاتوري، خبر مظلوم و محجوبي نيز از قول مدير كل محيط زيست دريايي سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر شد كه ماهي‌هاي بي نواي خليج فارس، به طرز مشكوكي در سواحل بحرين شروع به مردن كرده‌اند[1]. خبري كه نه كسي آن را شنيد و نه فكر مي‌كنم اگر مي‌شنيد، به آن اهميت مي‌داد!

خواستم به آگاهي آن مديركل عزيز برسانم، وقتي كه مي‌دانيم و در خبرها مكرراً مي‌خوانيم كه: سالانه متجاوز از ۲۰ ميليون تن فاضلاب تصفيه نشده به آب‌های داخلي و آزاد كشور (از جمله دريای خزر و خليج فارس) سرازير می‌شود؛ هر ساله حدود 2/1 ميليون بشکه نفت خام معادل ۱۶۰ هزار تن فقط در آب‌های خليج‌فارس و درياي عمان وارد می شود[2] و روزانه نيز حدود ۶/۲ ميليون بشکه آب مخلوط با نفت خام به دريا می‌ريزد؛ به نحوي كه ميزان آلودگي آب در خليج فارس را بيش از 50 برابر آب‌هاي آزاد اعلام كرده و از خليج فارس با عنوان آلوده‌ترين زيست‌بوم آبي آزاد جهان ياد مي‌كنند[3] ، ديگر چرا بايد از مرگ آن زيستمندان مظلوم حيرت زده شويم؟!

راست آن است كه اگر قرار بر حيرت هم باشد، بيشتر بايد از اين واقعيت حيرت كنيم كه آن بينوايان چگونه تاكنون تاب آورده و زنده مانده‌اند؟!

 

دولتمردان مسئول وطن! خطاب اين نوشتار با شماست:

ارزشمند بودن خليج فارس و حساسيت به حق ما در برابر تجاوز به اين نام مقدس، سزاوار و زيبنده نيست كه تنها در سطح مانده و به كوشش در حفظ همين نام گرانسنگ محدود شود. نبايد گمان برد كه با نام‌گذاري آزادراه‌هاي كشور به نام خليج فارس و يا با قرار دادن شعارهاي زيبايي چون «مردان خليج فارس» براي قهرمانان ملّي ورزشي خويش، مسئوليت ما به پايان رسيده و حجت بر ما تمام شده است[4]. آيندگان بي‌گمان ما را مورد پرسش قرار خواهند داد كه پدرانشان چرا فرياد بر نياوردند كه در خليج هميشه فارس ايران، ماهي‌ها حوضشان بي آب است؟ گناهي كه گمان نكنم هيچ يك از اروندها و یلداهاي پاك‌نهاد اين بوم و بر، بتوانند آن را بر پدرانشان ببخشند.

آهاي سهراب عزيز كجايي تا دوباره فرياد برآوري كه:

 

تو اگر در تپش باغ خدا را ديدي

همت كن و بگو:

ماهي‌ها

حوضشان بي‌آب است

  



[1] محمد باقر نبوي در گفت‌ و گو با خبرگزاري فارس اين را هم اضافه كرد كه «طي روزهاي اخير تعداد انبوهي از ماهيان در آبهاي جنوبي خليج فارس در مرز كشور بحرين از بين رفته‌اند كه هنوز تعداد و علت مرگ آنها مشخص نشده است.»

[2] آمارهاي‌ بانك‌ جهاني‌ نشان‌ مي‌دهند كه‌ روزانه‌ بيش از 7/151 ميليون‌ مترمكعب‌ فاضلاب‌ و پسماند وارد رودخانه‌هاي‌ كارون‌ و دز مي‌شود كه‌ اين‌ آلودگي‌ها مربوط‌ به‌ شهرهاي‌ مجاور با‌ اين‌ رودخانه‌هاست. بر اساس‌ اين‌ آمارها حجم‌ كلي‌ آلودگي‌هاي‌ وارد شده‌ به‌ كارون‌ از 277 تن‌ در سال‌ براي‌ نيترات‌ها تا 448 هزار و 500 تن‌ در هر سال‌ براي‌ كل‌ مواد و عناصر غير قابل‌ حل‌ در آب‌ گسترش يافته است. در بخش‌ ديگري‌ از اين‌ گزارش‌ تكان‌ دهنده‌ آمده‌ است‌: سالانه‌ لطمات‌ سختي‌ از جانب‌ آلودگي‌هاي‌ نفتي‌ به‌ خليج‌فارس‌ و درياي‌ عمان‌ وارد مي‌آيد. در حالي‌ كه‌ پالايشگاه‌ بندرعباس‌ در ايران‌ بزرگترين‌ پالايشگاه‌ در جهان‌ محسوب‌ مي‌شود، نكته‌ نگران‌كننده‌ آن‌ است‌ كه‌ سطح‌ هيدروكربن‌هاي‌ نفتي‌ اين‌ مناطق‌ (خليج‌ فارس‌ و درياي‌ عمان) حتا‌ از آمار و ارقام‌ درياي‌ شمال‌ نيز بالاتر زده‌ است‌. اين‌ گزارش‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ آلودگي‌هاي‌ نفتي‌ در هر جايي‌ از محيط‌ زيست‌ درياي‌ عمان‌ و خليج‌ فارس‌ ديده‌ مي‌شود. اين‌ گزارش‌ همچنين‌ نشان‌ مي‌دهد آلودگي‌هاي‌ زيست‌ محيطي‌ نوار ساحلي‌ جنوب‌ ايران‌ يكي‌ از مهمترين‌ عوامل‌ كاهش‌ گونه‌هاي‌ منطقه‌ محسوب‌ مي‌شود. اين‌ در حاليست‌ كه‌ بسياري‌ از گونه‌هاي‌ اين‌ مناطق‌ و حتا‌ تالاب‌هاي‌ ساحلي‌، از جمله‌ جنگل‌هاي‌ ساحلي‌ حرا نسبت‌ به‌ آلودگي‌هاي‌ دريايي‌ بسيار حساس‌ هستند.

[3] مدير اجرايي سازمان منطقه‌اي براي حفاظت از محيط زيست دريايي (ROPME) اعلام كرده است از سال 1980 تا  2004 ميلادي حدود ۳۰۰ كشتي كه اكثر آنها تانكرهاي نفتي بوده اند، در منطقه‌ي خليج فارس غرق شده‌اند؛ رخدادي كه از آن با عنوان: «یک فاجعه‌ي دريايي» ياد كرده است.

[4] تا چند دهه قبل سواحل جنوبي ايران در منطقه‌ي خليج فارس - حدفاصل بندرعباس تا بندر بوشهر - تماماً پوشيده از صدف‌هاي مرواريدساز بود و هزاران نفر از راه صيد مرواريدها امرار معاش مي‌کردند. امّا امروز در منطقه‌ي بوشهر به دليل توسعه صنايع نفتي و پتروشيمي و افزايش آلودگي‌ها، ديگر حتا يک صدف هم وجود ندارد.

 

 

ضرروت رفع ابهام از طرح «بوستان خانوادگي»

 


      روزنامه‌‌ي همشهری در شماره‌ي 26 ارديبهشت ماه جاري با بيان تند‌ترين عبارات انتقادي به استقبال از طرح بوستان خانوادگي كه قرار است از سوي سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور به اجر درآيد، رفت و صراحتاً نوشت:
       اين نخستين بار نيست كه مسئولان يك سازمان يا نهاد به رغم آزمون و خطاهاي متعدد، آزمون و خطاي مشابهي را تكرار مي‌كنند؛ آخرين بار هم نخواهد بود، چرا كه هنوز هيچ مسئولي براي تصميمات نادرست خود بازخواست نشده و همواره تاوان تصميمات غيركارشناسانه مديران را نهاد يا سازمان‌هاي متبوع آنها و در نهايت مردم پرداخته‌اند. از همين روست كه به رغم همه اظهارنظرهاي كارشناسانه‌ي دلسوزان محيط زيست و منابع طبيعي، سازمان جنگل‌ها و مراتع، آزمون ديگري را تجربه مي‌كند كه نتيجه آن مشخص است، كما اين كه پيش از اجراي طرح هايي چون طوبي، حرم تا حرم، كمربند سبز و نهضت سبز، كارشناسان نسبت به نتيجه‌ي نامطلوب آن طرح‌ها نيز هشدار داده بودند. با اين همه خللي در تصميم قاطع مسئولان براي اجراي اين طرح‌ها ايجاد نشد.
      اين موضع‌گيري همشهري در حالي صورت گرفت كه چند روز پيش‌تر از آن تشكل غير دولتي «جامعه‌ي جنگلباني ايران» نيز در بیانیه ای شديدالحن اين اقدام را به زير سؤال برد و آن را طرح طوبای ۲ نامید؛ بيانيه‌اي كه بسياري از صاحبنظران مستقل مانند دكتر محمّد خسروشاهی هم به حمايت از آن برخواستند. با اين وجود، در گفتگويي مستقيم كه هفته‌ي گذشته با آقاي دكتر شامخي دبير‌كل «انجمن جنگلباني ايران» داشتم، ايشان اعتقاد داشتند كه طرح اخير از مزيت‌هايي نسبت به طرح قبلي برخوردار است و نبايد تماماً به زير سؤال برود، بخصوص با توجه به اينكه همواره بر آموزه‌ي محوري مشاركت مردمي به عنوان نخستين پيش‌شرط موفقيت طرح‌هاي منابع طبيعي تأكيد كرده و مي‌كنيم.


      به هر حال، به نظر مي‌رسد كه هم انجمن و هم جامعه‌ي جنگلباني و نيز مسئولين ذيربط در سازمان جنگل‌ها بايد براي روشن‌تر شدن اذهان به اطلاع‌رساني بيشتر و شفاف‌تري در اين خصوص اقدام كنند.

 

اگر قواعد بازي خود را روشن نسازيم، محكوميم تا تن به قواعد بازي‌ ديگران دهيم!

 

        «به راستي كه تراژدي علم، قتل فرضيه‌هاي زيبا به دست حقايق زشت است.»
تي. اچ. هاكسلي

      سالهاست دم از پژوهش‌محوري مي‌زنيم و در سخنگاه‌هاي رسمي از اهميت و جايگاه بالاي پژوهشگران و كارشناسان به عنوان عالي‌ترين مرجع تصميم‌ساز در كشور ياد مي‌كنيم؛ امّا باز هم مشاهده مي‌كنيم به چه سهولتي با تغيير مديريت‌هاي فوقاني، رئوس اغلب برنامه‌هايي كه علي‌القاعده بايستي آنها را حاصل هم‌انديشي و هم‌افزايي بسياري از كارشناسان و نخبگانِ كشور در سال‌هاي ماضي بدانيم، تغييري بنيادين مي‌يابد؛ تغييري كه حتا ردپاي آن را تا سطح اصلي‌ترين رويكردهاي راهبردي و آموزه‌هاي محوري كشور نيز – كه علي‌القاعده انتظار مي‌رود از ثبات و پايداري بيشتري دست‌كم در طول دوره‌ي اجراي برنامه‌هاي پنج‌ساله برخوردار باشند -  مي‌توان مشاهده كرد!
        امّا بايد براي يك بار هم كه شده اعضاي برگزيده‌ي اتاق‌هاي فكر (THINK TANK) در عالي‌ترين نهادهاي برنامه‌ريزي كشور، اين پرسش را بي‌مهابا فرياد برآورند كه «چه زمان بايد به اولويت‌هايي كه براي ملاحظات راهبردي خويش قائل مي‌شويم، تحت هر شرايطي احترام نهاد و مديران منتخب و منتصب جامعه را مؤظف دانست كه از آن اولويت‌ها پيروي كنند؟!»
        يادمان باشد، كشوري كه نتواند در پاي مهمترين ملاحظات راهبردي ملّي خويش اجماع نخبگانش را جلب كند و به قواعد بازي خويش سامان دهد، چاره‌اي نخواهد داشت جز آنكه متأثر از راهبردهاي طناز برون مرزي به قواعد بازي ديگران تن داده و  از آن متأثر شود. در آن صورت، ممكن است هر فرصتي بي‌ارزش بنمايد؛ چرا كه به قول لئوپولد سدار سنگور (۱):«براي ناخدايي كه نمي‌داند كشتي‌اش به سوي كدام بندر رهسپار است، هر بادي نامساعد است .»

 

(۱) سدار سنگور، معروف به وجدان آفريقا، نخستين رئيس جمهور سنگال پس از رهايي اين كشور از دامن استعمار فرانسه در سال 1960 بود. وي در 31 دسامبر 1980، داوطلبانه از قدرت كناره‌گيري كرد و از آن زمان تا هنگام مرگ در 95 سالگي، اغلب اوقات خود را همچون گذشته به مطالعه و انتشار نظريات و اشعار خود پرداخت تا اينكه در ژانويه 2002، جان به جان‌آفرين تقديم كرد (به نقل از شماره‌ي 23 مجله‌ي بخارا).


آقازاده‌های عزیز! دست‌‌کم در آستانه‌ی روز جهانی محیط زیست اندکی مراعات کنید

     يكبار ديگر هومن روانبخش عزيز با گزارش تكان‌دهنده و هوشيارانه‌ي خويش ذهن‌هاي آزاده و دوستدار محيط زيست رنجور وطن را به واكنش مي‌خواند ... او خطاب به من و ما غمگنانه زنهار مي‌دهد كه چرا آنان كه بايد كاري كنند، حرف مي‌زنند و آنان كه بايد حرفي بزنند، سكوت كرده‌اند؟!

     اینجا اراضی ملّی کوهستانی در البرز مرکزی است؛ کوه‌ها، بیشه‌ها و رودهایی که بنابر اصل ۴۵ قانون اساسی متعلق به همگان هستند؛ اینجا منطقه‌ي حفاظت شده‌ي البرز مرکزی است. هنوز هم تابلوهای سازمان حفاظت محيط زيست در گوشه و کنار منطقه این را یادآور می شوند. اینجا آب تهران تولید می‌شود؛ اینجا خاک بی‌نهایت ارزش دارد؛ اینجا هر بوته و علفی سرمایه‌ي ملّی است. امّا همه‌ي اینها اینجا به توهم و شوخی بيشتر می‌ماند تا حقيقت! چرا كه اینجا فقط دو چیز واقعیت دارد: پول و قدرت.

       ما می‌نویسیم ... ما حرص می‌خوریم ... ما نگرانیم ... اما آنانکه باید بنویسند، حرص بخورند، نگران باشند و به عنوان یک مسئول کاری بکنند، گویی همه نشسته‌اند و تماشا می‌کنند. 


نسل‌های آينده چه خواهند گفت؟!

 

پیوست:

منصوره نظری را در همشهری امروز دریابید! از روزي می گوید كه انسان ها به گرده افشاني بيفتند!


 

به استقبال دو مناسبت جهاني در حوزه‌ي محيط زيست


      تپه هاي شني روستاي مصر - 8/2/85

     سوّمين ماه شمسي (خرداد) يا ششمين ماه ميلادي (ژوئن)، يكي از مهمترين ماه‌هاي سال براي علاقه‌مندان محيط زيست در سراسر جهان به شمار مي‌رود. چرا كه يادآور دو مناسبت بزرگ بين‌المللي، يعني روز جهانی محیط زیست (15 خرداد ماه برابر با پنجم ژوئن) و روز جهاني مقابله با بيابان‌زايي و خشكسالي (27 خرداد‌ماه برابر با هفدهم ژوئن) هستند. آن هم در سالی که نام بیابان و بیابان زایی نیز بر پیشانی دارد.
        به همين مناسبت، خوشحال خواهم شد تا فعاليت‌هاي افراد يا گروه‌هاي طرفدار محيط زيست را در اين ماه معرفي كرده و به مطالب مفيدشان لينك دهم. آشكار است كه خواهم كوشيد تا بهترين آثار قلمي عزيزان در محيط وبلاگستان در نشريات تخصصي مربوطه اجازه‌ي انتشار نيز بيابد.

ادامه نوشته

خطری که ایران را تهدید می کند!

 

     نگريستن به توسعه از منظر صرف ملاحظات اقتصادي

     حقيقت تلخي كه ظاهراً گريزي هم – دست‌كم - در شرايط كنوني از آن نيست، پيوسته و پرتكرار و با بيشترين طنين ممكن به ما گوشزد مي‌كند: ايران نمـي‌تواند با روند موجود، شرايط زيست محيطي پايدار و مطلوبي را براي توسعه حفظ كند. چرا كه نه رشد فزاينده‌ي جمعيت و افزايش شتابان سرانه‌ي نياز شهروندانش به او چنين اجازه‌اي مي‌دهد (آنهم در برهه‌اي كه فرهنگ مصرف‌سالاري به اوج خود رسيده است) و نه اندوخته‌هاي ناچيز آبي، فرسايش خاك و پسرفت‌هاي عمودي و افقي متأثر از آن، منابع محدود كارمايه‌هاي تجديدناپذير و كاني‌هاي غيرسوختي، زمين‌هاي كشاورزي محدود، پاك‌تراشي جنگل، تخريب مراتع، بيابان‌زايي، كاهش تنوّع زيستي و تخريب زيستگاه‌ها و به موازات آنها توسعه‌ي علمي و فناورانه‌ي اندك موجود در كشور، توانايي ترسيم دورنمايي اميدبخش براي زادبوم دارد.
     با اين وجود، همه‌ي اين نشانزدهاي ناميمون كه مورد اشاره قرار گرفت، دليل آن نمي‌شود كه بگوييم: در راه حصول به پايداري زيست‌محيطي، ديگر هيچگــونه فعاليتي را تاب نخواهيم آورد. بلكه تنها مي‌خواهم بر اين واقعيت غيرقابل كتمان پافشارم كه فعاليت‌ها و تمهيدات مديريتي و برنامه‌اي صورت گرفته در طول چند دهه‌ي گذشته، به هيچ عنوان براي تضمين پايداري زيست‌بومِ رنجور وطن كافي، درخور و بايسته نبوده است.
     از اين رو، درصورتي كه روند فعلي ادامه يابد و توسعه فقط از ديدگاه اقتصادي و بالا بردن توليد ناخالص ملّي ديده شود، نه تنها اين معضل مرتفع نخواهد شد، بلكه وقوع اين امكان را بايد جدي‌تر از هر زمان ديگري پنداشت كه بر اساس بروز يا تشديد ناملايمات و ناهنجاري‌هاي قومي، اقتصادي - اجتماعي، جنگ، افزايش بلاياي طبيعي مانند سيل، اتمام منابع تجديدناپذير و يا كاهش قابل توجه درآمد ملّي، ظرفيت بعد بوم‌شناختي كشور با سرعت و شتاب بيشتري به سوي صفر ميل كند.

ادامه نوشته

فراخوان تدوين برنامه‌ي كلان پژوهشي كشور در حوزه‌ي بيابان – افق 1400

 

     تدوين برنامه‌هاي كلان پژوهشي در حوزه‌ي پهناور بيابان و بيابان‌زايي، آن هم براي افقي 20 ساله در ايران‌زمين، تنها هنگامي به واقعيت و جامعيت نزديك خواهد بود كه حاصل كار از هم‌انديشي تمامي علاقه‌مندان و صاحب‌نظران اين حوزه بهره‌مند شده باشد.
     چنين است كه فراخوان پيش رو شكل مي‌گيرد و مي‌كوشد تا از پاسخ دهندگان شايسته‌اش به شيوه‌اي بايسته و سزاوارانه قدرداني به عمل آورد.

ادامه نوشته

چرا نیستیم آنی که باید باشیم؟! - واپسین بخش

                

اين يك پرسش جدي است:

كشوري كه مردمانش چاي خوردن و سيگار كشيدن را به مطالعه‌كردن ترجيح مي‌دهند و سرانه‌ي مطبوعات در آن كمتر از سه نسخه به ازاي هر ۱۰۰ نفر و بسيار كمتر از استاندارد جهاني (۱۰ نسخه به ازاي هر ۱۰۰ نفر) است؛ كشوري كه ورودي زندان­هايش به 800‌ هزارنفر در سال مي‌رسد، كشوري كه نيمي از كادرِ مؤثرترين و مهمترين وزارتخانه‌اش (وزارت آموزش و پرورش) تحصيلاتي در حد ديپلم و زير آن دارند؛ كشوري كه چگونه مي‌خواهد فرزانگاني چون آنان كه نامشان را در پست قبلي آوردم، از نو بيافريبند؟

ادامه نوشته

چرا آني نيستيم كه بايد باشيم؟! - 2

 

دوستان عزيز من!

هـيچ از خود پرسيده­ايد كه چرا با وجود حجمِ بی­کرانی از حمايت­های کلامی و نوشتاری صورت گرفته توسط نخبگانِ جامعه در طول تاريخ چند هزارساله­ي پيدايش تمدّن در اين سرزمين و با وجود همراهی و تشويق رهبران سياسی و مذهبی و ملّي به پژوهيدن و کشف کردن و دانش­اندوختن، تقريباً در هيچ يک از بزنگاه­های تاريخیِ ايران­زمين، «دانش­مداري» و «پژوهش­محوري» به جايگاهی که شايسته­ي اين حوزه­ي توسعه­ساز و کارآفرين بوده، دست­ نيافته و سامانه­ي برنامه­سازی و تصميم­گيری کشور آن چنان که سزاوارِ می­نمود بر مدارِ دانش و پژوهش نچرخيده است؟!

شگفتا! چندين و چند سده از عمر نخستين انديشمندان و دانشمندانی که در اين خاک زيستند و با مجاهدت­هاي علمي و پژوهش­های شجاعانه و خلاقانه­ي خويش نام ايران و ايرانی را به آن سوی آبها رسانده و در وزين­ترين کتب و اسناد علمی، فلسفی و ادبی جهان به ثبت رساندند، می­گذرد؛ امّا بازخوردِ آن مجاهدت­های علمی و فکری و آن كوشش­هاي بي­مانند را نسل امروزِ ايرانی، حتا همپای ملّلی که يک­دهمِ آن تاريخ پرافتخار را نيز حمل نمی­کنند، لمس نکرده و نمي­كند. راست آن است: کتاب قطورِ تاريخ اين کهن بوم و بر را که ورق می­زنی، پر است از ردپای فرزانگانی كه از جان خود براي پژوهش و اکتشافات علمي و ادبی مايه گذاشتند و بسيار از زمانه­ي خويش پيش­رو­تر بوده، به كرانه­هايي مي­نگريستند كه نه­تنها مردم ديار و عهد خويش را راهي به آن كرانه­ها نبود، كه حتا در برخي موارد، مردمان پسامدرن­­زده­ي امروز هم راهي به آن افق­هاي دور باز نكرده و از درك منظور بلند آنان عاجز مانده­اند. امّا ... و دریغ و درد كه باز هم امّا اين فقط تاريخ است و مربوط به گذشته­هاي بسيار دور كه هرچه دست را سايه­بان چشم مي­سازی، به ندرت مي­تواني حتا آثاری از گرد و غبار حضور آنان را در زمانه‌ي معاصر ببيني. چرا؟!

اگر حافظ را دوست می­داريم، اگر ابوريحان را به خاطر عشقش به دانستن تا لحظه­ي مرگ می­ستاييم، اگر فردوسی را به يکدلی و دوستی ديرين می­پذيريم، اگر خوارزمی را جهانی می­ستايد، اگر شوريده و شتابان در غزل­های مولانا از رنج­ها و اندوهمان می­گريزيم، اگر با ابن­سينا به جهان فخر می­فروشيم، اگر سعدی پناه دلزدگي­ها و ملولي­های ماست، اگر نام رازی، بسياری را به کرنش وامی­دارد، اگر کرجی و خواجه­نصير را بر گاليله مقدم می­شماريم و سرانجام اگر آنچه را که ديری ناآگاه در دل داشته­ايم، روشن و آشکار از زبانِ خيامِ حکيم می­شنويم؛ همه از آن است که اين سرآمدگانِ دانش و سخن، چونان هنرمندانی بزرگ و بی­مانند، خود را از ما می­سازند، خود را در ما می­دَمند، از بيگانگان آشنايانِ ديرين پديد می­آورند و دريافته­ها و آزموده­های آنان را، دريافته­ها و آزموده­های ما می­سازند؛ هنرِ هوشمندانه­ای که امروز کمتر اثری از آن می­بينيم. راستی چرا آن مرام ادامه نيافت و دمادم از شتاب پويندگانِ راهش کاسته شد؟  

چرا «پژوهش ايرانی» برکامه­ي (به رغم) همه­ي فسون­کاری و دلاراييش و با وجودِ تأييدِ خيل عظيمی از انديشه­مردان و زنانِ سخندان و سخن­سنجِ پرمايه­ي وطنی و غير وطنی، همواره در سايه و کناره مانده و حتّی همپای «ورزش ايرانی» نگاه­ها را به خود معطوف نکرده است؟ چرا عالی­ترين رهبران و مقامات کشور به استقبال ورزشکاری می­روند که پولادی سرد را به بالای سرِ خود برده و يا توپی چرمی را به تورِ دروازه­ای در چارچوبِ مستطيل سبز دوخته، امّا کسی نشانی از پژوهش­گری که تمام عمر خويش را کوشيده تا برای نخستين­بار رقمِ جديدی از گندم را به جهانيان عرضه داشته يا جوانی که در المپيادی علمی مدالی زرين بر سينه آويخته، نمی­گيرد[1]؟ چرا سيلی از پيام­ها و نشان­ها به سوي آن ورزشکارِ جوان روان می­شود؛ امّا پژوهشگری که همه­ي سال­های جوانی و ميان­سالی­اش را به پای اختراع و ابتکارش نهاده و يا طرحی بزرگ را به سامان رسانده، در گمنامیِ مطلق بازنشسته می­شود؟

سال­ها پيش اينشتين در کلامی هوشمندانه به درستی تأکيد کرده بود که:

«طرح درست صورت يك مسأله غالباً اساسي‌تر  و ارزشمند­تر از حل آن است[2].»

 چرا که در هنگامِ طرح درست و دقيق صورت يک مسأله است که ذهن­های کاوشگر امکان طرح پرسش­های جديد را می­يابند و زمينه­ي ظهورِ انديشه­ای نو يا منظری نوين و گسترده­تر برای نگريستن مهيا می­شود؛ رخدادی که خود توسعه­ي مرزهای دانش را موجب شده و شتاب می­دهد.

باشد اينک و به كمك شما دوستان قلم­مدارِ مجازي خويش، با طرح ديدگاه­های نو و جسارت در بيان پرسش­ها و انديشه­های منتقدانه، جمود‌ناپذير، هنجارشكن و گرايه­ساز بتوانيم دست­کم زاويه يا منظری جديد برای نگريستن به پرسش­ها و دريافت­هايي كه طرح شد، بگشاييم.

   

 



[1] آشکار است که منظور، عدم توجه به ورزش قهرمانی و انکارِ ارزش­های قهرمانان ورزشی کشور نيست، بل قصد طرح اين پرسش را داريم که چرا نظير چنين توجهی را در بخشِ کارآفرين و تضمين­دهندة آيندة مملکت، يعنی بخش پژوهش و دانش و آموزش و پرورش نمی­بينيم.

[2] Einstein & Infeld (1938).

چرا آنی نیستیم که باید باشیم؟!

  

چشم انداز منحصر به فرد پارک ملی خارتوران (معروف به آفریقای ایران) 

پنج شنبه ۷/۲/۱۳۸۵    

      زماني پادشاه اسپانيا در اشاره به ثروت شگفت‌انگيز نهفته در اصفهان از منظر ميراث فرهنگي، گفته بود: «اگر اصفهان در اسپانيا قرار داشت، بي‌گمان هم‌اينك اسپانيا ثروتمندترين كشور اروپا بود.» و من اينك مي‌خواهم به پادشاه اسپانيا يادآوري كنم:

     «اگر اسپانيا مي‌توانست كلوت‌هاي افسانه‌اي لوت، ناهمواري‌هاي بزرگ و مواج مرنجاب و طبيعت چشم‌نواز خارتوران را داشته‌ باشد، شايد درآمد سالانه‌ي 12 ميليارد دلاري گراند كانيون آمريكا در برابر آنچه كه اسپانيا بدست مي‌آورد، قابل صرفنظر كردن بود و آن كشور نه ثروتمندترين در اروپا که در جهان مي‌بود.»
      با اين وجود، ايرانيان هنوز حتا در شمار يكصد كشور نخست جهان از منظر شاخص‌هاي توسعه‌ي انساني، بهداشت، پايداري زيست محيطي و كيفيت زندگي جاي ندارند و اين در حالي است كه ما يكي از پرسودترين منابع درآمدي شناخته شده در جهان، يعني نفت را هم در اختيار داشته‌ايم كه در طول دو دهه‌ي گذشته افزون بر 400 ميليارد دلار را به صورت خالص دراختيارمان نهاده است.
     و باز اين در حالي است كه به گفته‌ي پروفسور آيليف ، باستان شناس شهير اروپايي:

     «تا جايي كه تاريخ تاكنون به ما ظاهر شده، هيچ ملّت شرقي ديگري اين قدر در تركيب دادن تمدّن امروزي و فكر بشر مانند ايرانيان مؤثر نبوده است .»

    راستی! چرا ما آنی نیستیم که باید باشیم؟!

 

مرنجاب

ناهمواري هاي ريگ بلند در مرنجاب - ۹/۲/۱۳۸۵

 

     پیوست:

- سومین سالگرد تولد تارنمای ارزشمند هومن روانبخش عزیز را صمیمانه به آن طرفدار راستین محیط زیست رنجور این بوم و بر تبریک می گویم.

- این خبر را نیز در همشهری بخوانید تا متوجه شوید که چگونه در کشور ما از یک سوراخ ممکن است چندین و چند بار گزیده شویم! خیلی دوست دارم واکنش معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست را برای توجیه اشتباه دوم بدانم.