درجه‌ي انحراف جامعه‌ي امروز ما از مسير «توسعه‌ي پايدار» چقدر است؟!


    فردريك ليست (1846- 1789)، نظريه‌پرداز مشهور آلماني و بنيان‌گذار مكتب تاريخي اقتصاد، اندكي كمتر از دو سده‌ي پيش در باب شرايط پيشرفت و رفاه پايدار جامعه گفته بود: «شرايطي معين بايد ايجاد شود تا نيروي خلاق و توان توليدي انسان و كار فكري و بدني او بتواند به كار افتد. از جمله قانون خوب و تشكيلات قضايي خوب براي اجراي دقيق و بي‌غرضانه‌ي قانون، ضرورت دارد؛ جان و مال مردم بايد در امان باشد؛ سطح اخلاق و معيارهاي مذهبي مردم بالا باشد تا خرافات، تعصب، فساد و شرارت ريشه‌كن شوند؛ دانش و هنر بايد با شور و شوق فراوان تشويق شوند و نظام آموزشي شايسته و كارآمدي در دسترس همه‌ي مردم قرار داشته باشد».
    اگر باور سخنان ليست و تعميمِ آن به ...   

ادامه نوشته

مهمترين نگراني يك محيط‌بان مجروح ، امّا عاشق طبيعت وطن!

       شوان شيواني، محيط بان 24 ساله‌اي است كه ماه گذشته (شانزده مردادماه 1385) در مواجهه با سه شكارچي متخلف در پارك ملّي گلستان، هدف اصابت گلوله از ناحيه‌ي پا و از فاصله‌ي 10 متري قرار گرفته و  نیمی از استخوان نازک‌نی پایش به بیرون پرتاب می‌شود. شوان حتا مسلح هم نبود، چرا كه در شمار نيروهاي به اصطلاح شركتي سازمان جاي دارد كه اجازه‌ي حمل اسلحه ندارند، با اين وجود، لحظه‌اي در تعقيب شكارچيان مسلح درنگ نمي‌كند و وقتي هم كه براي عيادتش مي‌روند، بيشتر نگران وسعت آتش‌سوزي در جنگل گلستان است تا پاي مجروحش. جالب است بدانيد كه پدر شوان (حسين) هم خود در شمار محيط‌بانان سازمان جاي دارد ...

    در تماس تلفني كه بعداز ظهر امروز با وي داشتم، از او مي‌پرسم ...

ادامه نوشته

حقايقي تلخ از زبان يك دوست‌دار محيط زيست


     فرزاد فضل‌پور، يكي از جوانان علاقه‌مند به محيط زيست وطن است كه در غالب تشكل غیر دولتی دوستداران طبيعت سبز بجنورد ، چند صباحي است مي‌كوشد تا با رويكردي جدي‌تر و مؤثر‌تر براي آگاهي بخشي مردمش و نيز حراستي پايدار از مواهب طبيعي خراسان شمالي‌، مثمر ثمر واقع شود. روايت تلخ او از رخداد آتش‌سوزي جنگل گلستان و  نابودي حدود 400 هكتار  - البته تا هزار هكتار هم گزارش شده است - از باارزش‌ترين رويشگاه‌هاي جنگلي كشور، به همراه برخی حواشی دیگر مي‌تواند بسيار عبرت‌آموز باشد:
     اينكه بي‌مبالاتي عده‌اي انسان شكارگر، مي‌تواند چه فاجعه‌اي به بار آورد؛
    اينكه ...

ادامه نوشته

راهبردهاي كنوني و ظرفيت‌هاي پژوهشي برنامه‌ي اقدام ملّي

 

آموزه‌ي كنوني و راهبردِ اصلي بخش پژوهش در برنامه‌ي اقدام ملّي، بر محور رسالت پايشِ پايدار و ديده‌باني به‌هنگام و هشداردهنده از جريانات كاهنده‌ي كارايي سرزمين در كشور، به منظور صيانت از تنوّع زيستي و تضمين امنيت غذايي شكل گرفته و هدايت مي‌شود؛ آموزه‌اي كه شايد بتوان اصلي‌ترين اركان حصول به آن را در پنج محور و زيرمحورهاي مربوطه خلاصه كرد و بدين‌ترتيب راه را بر شناخت و كاربست ظرفيت‌هاي پژوهشي كشور در مهار بيابان‌زايي در چارچوب برنامه‌ي اقدام ملّي هموار كرد:

ادامه نوشته

بنياني‌ترين انتظاري كه از پژوهش مي‌رود

 
     از آنجا كه عامل اصلی در بروز و تشديد «بيابان‌زايي»  فشارهاي انساني است، انتظار مي‌رود كه جهت‌گيري پژوهشي برنامه‌ي اقدام ملّي هم به سمت كشف، معرفي و مهارِ مؤلفه‌هاي بيابان‌زايي در حوزه‌هاي گوناگون و چهره‌هاي متفاوت زندگي اجتماعي و نيز شناخت آستانه‌ي آسيب‌پذيري اندوخته‌هاي طبيعي در تمامي گستره‌ي پهناورِ كشور، مبتني بر مديريتي اغلب «غير سازه‌اي»، باشد. براي همين است كه امروز ديگر كسي از وجود 35 ميليون هكتار ناهمواري‌هاي ماسه‌اي و چالاب‌هاي كويري به عنوان مهمترين عامل و نشانه‌ي بيابان‌زايي در كشور ياد نمي‌كند و آن را تهديدي بالقوه كه مي‌بايست به هر ترتيب آن را ريشه‌كن كرد، نمي‌داند. در ايرانِ  افق 1400 قلمرو فعاليت‌هاي مهارِ بيابان‌زايي به 50 ميليون هكتار اراضي بياباني يا حتّا 148 ميليون هكتار (7/89 درصد از مساحت كشور) از سرزمين‌هاي خشك نيز محدود نمي‌شود؛ چرا كه فرايندهای بيابان‌زايي، قيد اقليمي بر‌نمي‌دارد و در هر زيست‌بومي كه استعدادِ سكونتگاهي داشته باشد مجال بروز می يابد.

اهداف نه‌گانه‌ي تهيه و تنظيم برنامه‌ي اقدام ملّي

 

1- تعيين مؤلفه هاي مؤثر در بيابان‌زايي و تعيين سطوح فعاليت‌ها و برنامه‌هاي اجرايي براي مبارزه با بيابان‌زايي و كاهش آثار خشكي؛
2- تأسيس سامانه‌هاي هشدار سريع خشكسالي؛
3- افزايش آگاهي‌ها و رشد مقبوليت اجتماعي با محوريت استفاده از منابع؛
4- حفظ محيط زيست و اندوخته‌گاه‌هاي بوم‌شناختي؛
5-تثبيت تپه‌هاي ماسه‌اي روان در مناطق بحراني و تبديل اراضي شني و لم يزرع به اراضي توليدي؛
6- توسعه‌ي برنامه‌هاي آبياري پايدار؛
7- كشاورزي پايدار و مديريت صحيح پوشش گياهي طبيعي، آب و خاك توسط كشاورزان كه در نتيجه منجر به افزايش توليدات كشاورزي و سودآوري اين حرفه مي‌شود؛
8- تشويق مشاركت عمومي در برنامه‌ريزي و فعاليت‌هاي مقدماتي براي يافتن شكل كاربري و بهره‌برداري صحيح اراضي كه هر دو در طولاني مدت منجر به كاهش فقر و توقف تخريب سرزمين مي شود؛
9- كاهش مهاجرت به نواحي شهري از طريق توسعه اقتصادي اجتماعي جوامع روستايي و تاسيس يك الگوي معيشتي جايگزين كه تأمين‌كننده درآمد در نواحي مستعد به خشكي است.
بنابراين هدف نهايي اين برنامه را شايد بتوان ارتقاء، بهبود، يکپارچگي و سلامت بوم‌سازگان‌هاي طبيعي و حفظ پايداري و عملکرد آنها در اراضي تخريب شده دانست.
گفتني آنكه اين برنامه – كه امسال، دومين سال اجراي آن محسوب مي‌شود -  با توجه به تجارب و آخرين دستاوردهاي علمي و اجرايي و بر مبناي سند چشم‌انداز 20ساله و برنامه‌ي چهارم توسعه کشور تدوين يافت. در اين برنامه براي اجراي طرح‌ها در سطح ملّي به توسعه ظرفيت‌هاي ساختاري، فني، حقوقي، مديريتي و اجرايي و نيز بسيج جوامع محلي جهت کنترل پديده‌ي بيابان‌زايي تاکيد شده است .
      با توجه به اينكه آثار هر كدام از مؤلفه‌هاي بيابان‌زايي در زمان و مكان تغيير مي‌كند، ارزيابي ميزان بيابان‌زايي و نوع تخريب ناشي از اين عوامل اعم از فعاليت‌هاي انساني يا عوامل اقليمي بسيار مهم است. اين ارزيابي بايد با ملاحظات تنوّع زيستي و معيارهاي كمي متناسب با جنبه‌هاي فرهنگي و پيشينه شاخص‌هاي سنتي مورد توجه قرار گيرد. اجراي ارزيابي و ارزشيابي فعاليت‌ها و برنامه‌ها نيازمند اطلاعات اساسي منابع ، فعاليت‌هاي تحت پوشش و حساسيت‌هاي منابع است. ارزيابي بيابان‌زايي و فعاليت‌هاي مرتبط با آن، بر پايه‌ي شاخص‌ها و خصوصيات هر ناحيه است. يكي از مشكلات عمده در ارزيابي بيابان‌زايي، فقدان اطلاعات و داده‌هاي به هنگام و در دسترس است. چرا كه اغلب سامانه‌هاي سنتي - به دليل غير قابل انطباق بودن و كيفيت پايين - براي تحقيقات و ارزيابي‌هاي اقتصادي اجتماعي كاربردي نيستند.
     از اين رو، تأسيس يك بانك اطلاعات در كشور و برقراري سامانه‌‌هاي پيشرفته جمع‌آوري داده‌ها براي جمع‌آوري و تجزيه و تحليل داده‌ها ضروري است. به علاوه، شاخص‌ها و معيارهاي وابسته براي ارزشيابي و كنترل فعاليت‌ها و نتايج آنها و تغييرات اقليمي بايد تعيين شود. چنين است كه تأسيس نظام تحقيقاتي و ظرفيت‌سازي مناسب براي تعيين شاخص‌ها و معيارها را مي‌توان در شمار مهمترين اولويت‌هاي برنامه‌ي اقدام ملّي دانست.


 

جايگاه برنامه‌ي اقدام ملّي در ایران از منظر ملاحظات پژوهشي


     برنامه‌هاي توسعه‌ي طولاني‌مدّت و راهبرد مديريت منابع طبيعي در ايران بر پايه‌ي توسعه‌ي پايدار با ديدگاه غالب حفاظتي استوار بوده و برخي از عناصر اين راهبرد عبارتند از:
1- اجراي برنامه‌هاي حفاظت خاك و مديريت آبخيز در سطح ملّي از طريق مشاركت؛
2- محافظت جنگل و مرتع و اجراي عادلانه‌ و با ثبات برنامه‌هاي توسعه‌ي پايدار بوم‌شناختي؛
3- برنامه‌ي جايگزيني سوخت فسيلي در جوامع عشايري. برنامه‌اي كه پايه توسعه‌ي جنگل و سامانه‌هاي بوم‌شناختي ديگر محسوب مي‌شود؛
4- ارتقاء و توسعه‌ي مشاركت جوامع روستايي در مديريت و بهره‌‌برداري مراتع و جنگل‌ها كه در كل به حفاظت منابع طبيعي مي‌انجامد؛
5- توسعه برنامه‌هاي پايدار براي مقابله با فعاليت‌هاي تشديد‌كننده‌ي بيابان‌زايي؛
6- مشاركت فعال مردم در فعاليت‌هاي مديريت آبخيز؛
7- كنترل سيل و استحصال آب و بهره‌برداري از آبهاي سطحي؛
8- تهيه و اجراي طرح ملّي آمايش سرزمين براي پايداري و كارآمد كردن مديريت منابع طبيعي؛
9- مديريت مراتع بر پايه‌ي مديريت جامع منابع متكي بر اصول توسعه پايدار.

     بنابراين با توجه به اين برنامه‌ي كلان (به ويژه بند پنجم)، مي‌توان به جايگاه و اهميت برنامه‌ي اقدام ملّي در كشور بيشتر پي برد؛ برنامه‌اي كه بر بنياد مفاد آن، كشورهاي در معرض خطر بيابان‌زايي در اجراي سياست‌ها و فعاليت‌هاي مهاركننده‌ي افت كارايي سرزمين، بايد ارتباطات منطقه‌اي و يا چند جانبه داشته باشند. گفتني آنكه براي همكاري‌هاي علمي و فني و تقويت مؤسسات مرتبط، دبيرخانه‌ي كنوانسيون شش برنامه‌ي موضوعي را در قالب شبكه‌هاي منطقه‌اي سازماندهي كرده است. در همين ارتباط، ايران به دليل حسن شهرت خود در آسيا در زمينه‌ي مديريت مراتع و تثبيت شن به عنوان ميزبان شبكه مديريت مرتع و تثبيت شن‌هاي روان انتخاب شده است؛ امتيازي كه نشان مي‌دهد از نقطه نظر تشكيلاتي، فناوري، پژوهشي و ظرفيت‌هاي آموزشي، كشور ما مي‌تواند با ديگر كشورهاي منطقه در زمينه‌ي مهار بيابان‌زايي همكاري كند.

بيابان ؛ يكي از بكرترين عرصه‌هاي پژوهشي است


    گفتيم كه بيابان‌زايي معضلي جهاني است، چرا كه عوارض آن، نه فقط ساكنان سرزمين‌هاي خشك، بلكه تقريباً كل ساكنان بوم‌سپهر را، كه فعلاً در غفلت به سر مي‌برند –  دست‌كم از بابت تهديدي كه از سوي گرسنگان متوجه امنيت، ثبات، آرامش و آسايش آنان است – شامل مي‌شود. در واقع بيابان‌زايي، به نقش يكي از اركان اصلي چرخه‌ي شومي عمل مي‌كند كه در هر كشور، از فقر و سوء تغذيه آغاز شده و به فرواُفت‌هاي جسمي و ذهني، عدم كسب مهارت‌هاي پيچيده و در نهايت افزايش واردات فناوري پيشرفته، دانش فني و وابستگي بيش از پيش منطقه منتهي مي‌شود. همه‌ي اين موارد بر دامنه و شدت فقر افزوده، در نتيجه، فشار بر زمين، تخريب منابع و بيابان‌زايي نيز شدت مي‌گيرد. به كلامي ديگر، بيابان‌زايي خود بر فقر اثر گذاشته و هم از او تأثير مي‌گيرد.
    از اين ديدگاه، نه‌تنها مي‌توان اختصاص بودجه‌هاي جهاني و مشاركت سازمان‌هاي بين‌المللي را در امر مهار بيابان‌زايي توجيه كرد، بلكه بر التزام عملي دولت‌ها به رعايت قوانين مصوب كنوانسيون مقابله با بيابان‌زايي و افزايش بودجه‌ي مربوطه نيز، بيش از پيش تأكيد داشت.
    و درست از همين منظر، جايگاه پژوهش و ساماندهي مطلوب ظرفيت‌هاي پژوهشي كشور در چارچوب برنامه‌ي اقدام ملّي، بيش از پيش درك شده و به ثبوت مي‌رسد؛ آن هم در سرزميني كه استعداد بيابان‌زايي‌اش را آشكارا نشان داده و مي‌دهد. از اين رو، شايد يكي از فوايد فزوني شمار پژوهش در اين حيطه، همان طور كه جهان در دو دهه‌ي اخير شاهد آن بوده، توفندگی و تپندگی بيشترِ اين آگاهی‌ها در نزد افکار عمومی و به تبع آن جلب توجه بيشتر دولتمردان و قانونگذاران، به منظور افزايش حمايت‌هاي مادی و معنوي از چنين تحقيقاتي باشد.
    هرچند كه مي‌دانيم در آغاز راه هستيم و مرحله‌ي جنينی را پشت سر می‌گذاريم؛ به قول مارك پاتسيون: «در عرصه‌ي پژوهش، به همان نسبت كه پيشروي مي‌كنيم، چشم‌اندازمان دورتر مي‌شود … پژوهش هميشه ناكامل است.»
 و در اين ميان ، بيابان ، يكي از بكرترين عرصه‌هاي پژوهشي است ... 


 

بيابان‌زايي ؛ تركيب جنسيتي جامعه را بر هم مي‌زند!


      حدود 3/1 ميليارد نفر در سراسر جهان از عواقب ناگوار بيابان‌زايي در رنج هستند؛ كاهش ذخاير علوفه‌اي و غذايي، سوء تغذيه و بروز بيماري‌ها، افزايش فقر، قحطي، مرگ و مير، مهاجرت دسته‌جمعي، فزوني شمار پناهندگان، جنگ‌هاي داخلي، آشفتگي‌هاي سياسي، ناآرامي‌هاي منطقه‌اي و حتا مداخله‌هاي نظامي، تنها برخي از عواقب بيابان‌زايي هستند كه لمس شده‌اند؛ چه بسا ناهنجاري‌هاي ژنتيكي و جهش‌هاي ناخواسته‌ي ژنتيکی در مناطق تحت اثر بيابان‌زايي چهره و تاريخ حيات گياهي، جانوري و انساني را به مرور و در طول قرون تغيير داده و از جنبه‌ي جغرافياي زيستي، حوزه‌ي انتشار و مسير تحول موجودات زنده را متأثر سازد. به عنوان مثال، سالانه تنها در مكزيك به علت سختي روزافزون معيشت، ناشي از فرواُفت زيست‌محيطي، حدود 250 هزار نفر از نيروي فعال كشور خانه و كاشانه‌ي خود را رها كرده‌ و در جستجوي كار به آمريكا نقل مكان مي‌كنند. همچنين در سنگال مهاجرت مردان براي كار سبب شده تا تعادل جمعيت در آن كشور (و كشورهاي همجوار) به هم بخورد؛ به طوري كه در گروه سني 15 تا 50 سال، هم‌اينك به ازاي 70 تا 80 مرد، يكصد زن وجود دارد (Lo، 1994)؛ پيامدهاي اجتماعي، فرهنگي و بهداشتي چنين چالش‌هايي در سطوح منطقه‌اي و فرامنطقه‌اي غيرقابل انكار است.
      به سخني ديگر، هر چند كه مي‌پذيريم بيابان‌زايي شايد يگانه فرايند انسان‌سازِ تهديد‌كننده‌ي محيط‌زيست نباشد، امّا اغلب اين فرايندها به طور مستقيم يا غيرمستقيم از بيابان‌زايي تأثير گرفته و يا بر روند آن تأثير مي‌گذارند. به شکلی که اثرات متقابل و پيچيده‌ي ميان آنها سرانجام به تسريع فرايند تغيير اقليم كمك كرده و خواهد كرد.

بيابان‌زايي ؛ بحراني كه ريشه‌ي آن بيشتر سياسي است تا طبيعي!


     شناسه‌هاي متعددي وجود دارند كه با بررسي و ارزيابي آنها مي‌توان به سهولت از عمق خطر بيابان‌زايي و ميزان اثرگذاري مشهود فرآيندهاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين در ايران آگاه شد ؛ شناسه‌هايي كه به بسياري از آنها در پست‌هاي پيشين همين تارنما اشاره شده است: از روند شتابناك اُفت حاصلخيزي خاك گرفته تا كاهش معني‌دار عملكرد اقلام زراعي در واحد سطح؛ از اُفت كمي و كيفي اندوخته‌هاي سطحي و زيرزميني آب گرفته تا تراكم نگران‌كننده‌ي مواد و آلاينده‌هاي سمي خطرناك در هوا و خاك؛ و از پديدارشدن فروچاله‌هاي رعب‌انگيز در قهاوند همدان گرفته تا مهاجرت آناني كه هركشوري به دارابودنشان افتخار مي‌كند و امروز شمارشان به مرز نگران‌كننده‌ي 180 هزار نفر در سال رسيده است!
    در حقيقت تدوين برنامه‌ي اقدام ملّي مقابله با بيابان‌زايي پژواك بايسته‌اي به طرح اين پرسش است كه آيا هنگامه‌ي آن فرا نرسيده تا پيدايش و شتاب چنين شناسه‌های زنهاردهنده‌ای، شور و تپندگی، انگيزندگی و افروزندگی لازم را در روح و جانِ نهضت‌های غيردولتی و نهادهای رسمی مهارکننده‌ي بيابان‌زايی بيافريند؟ آيا جوشش چنين پيام‌های کاونده و کوبنده‌ای، نخواهد توانست راه خويش را به ژرفای جانِ مخاطبينِ تصميم‌ساز و تصميم‌گيرش باز کند؟
     همان طور كه مي‌دانيم تظاهرات بيابان‌زايي سيمايي واحد و يكسان نداشته و به اشكال گوناگون، ابعاد متفاوت و كيفيت‌هاي مختلفي در ايران و جهان رخ داده و مي‌دهد. سرانجام آن نيز هويدا است: نيستی جوامع گياهي و جانوري، تخريب منابع آب و خاك، برهم‌خورن تعادل بوم‌سازگان‌ها، نابودی چشم‌اندازها، نزول کدها و اندوخته‌های ژنتيکی و زوال تنوع زيستی. به همه‌ي اين موارد بايد تبعات ناگريز و فاجعه‌آميز آن در قلمرو اقتصاد، جامعه و فرهنگ را نيز اضافه كرد.
     در واقع، بيابان‌زايي پيش از آنكه به چشم معضلي صرفاً طبيعي نگريسته شود، از درونمايه‌ای اجتماعي، فرهنگی و اقتصادی متأثر است؛ درونمايه‌ای كه به مراتب بر پيچيدگي‌های مبارزه با آن می‌افزايد و هر نوع کوششی برای همساز‌کردنِ اقدامات جهاني را با دشواري‌های پيش‌بينی نشده‌ای روبرو خواهد ساخت. به همين دليل است که به اعتقاد درگنی و همکاران (1984): بيابان‌زايی در زماني كوتاه علاج‌ناپذير بوده و به خودي خود مي‌تواند توسعه و تشديد يافته،  هزينه هاي اصلاحي‌اش را به طور تصاعدي افزايش دهد.


 

ظرفيت‌سازي پژوهشي در چارچوب برنامه‌ي اقدام ملّي مقابله با بيابان‌زايي



      بر اساس ماده‌ي 10 لايحه‌ي الحاق دولت جمهوري اسلامي ايران به كنوانسيون مقابله با بیابان زایی، كشورهاي متعاهد مي‌بايست داراي برنامه‌ي مشخصي تحت عنوان برنامه‌ي اقدام ملّي باشند؛ برنامه‌اي كه دستيابي به آن خود در گرو شناسايي عوامل مؤثر در بيابان‌زايي و معرفي منابع لازم اعم از فني، مالي و انساني است. آشكار است كه پويايي اين هدف و كيفيت برتر و به روز آن، هنگامي قابل دفاع خواهد بود كه دولت جمهوري اسلامي ايران از تمامي تمهيدات و ظرفيت‌هاي پژوهشي درون و برون كشوري قابل حصول بهره‌مند شده و ابزارهاي كاربست آن را به درستي در برنامه‌ي اقدام ملّي تدارك ديده باشد. چنين است كه جايگاه و نقش انكارناپذير مؤلفه‌ي پژوهش در سامان بايسته‌ي برنامه و تضمين موفقيت بندهاي پيش‌بيني شده در آن مشخص مي‌شود.

شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!

     چرا در استاني كه ميزان برداشت از آب‌هاي زيرزميني‌اش، بيش از 2 ميليارد متر مكعب بيشتر از تغذيه‌ي طبيعي آن است، بايد شاهد كوبيدن پرشتاب‌تر بر طبل كشاورزي ناپايدار باشيم؟ استان فارس به تنهايي بار حدود يك‌سوّم از تراز منفي آبخوان كشور را بر دوش مي‌كشد. چرا؟!
   آيا ساخت سدهاي پرهزينه و كم‌بازده‌اي چون سيوند، مي‌تواند مناسب‌ترين گزينه براي مقابله با اين بحران كشنده باشد؟ اينجاست كه افشاگري علمي يك استاد صاحب‌نام دانشگاه شيراز در باره‌ي مديريت غم‌انگيز آب در استان فارس، به ويژه در حوزه كشاورزي، كاملاً تأمل‌برانگيز و سخت عبرت‌آموز مي‌نمايد؛ سخناني كه بهانه‌ي شكل‌گيري نوشتار مجازي پيش رو را فراهم آورده است:

     دكتر عليرضا سپاسخواه، يكي از اساتيد دانشكده كشاورزي دانشگاه شيراز، در گفتگويي كه بخش‌هايي از آن در شرق - صفحه ۱۰- به چاپ رسيده، به نكته‌ي تأمل برانگيزي اشاره كرده كه البته گمان نمي‌برم كسان چنداني! در هياهوي انرژي هسته‌اي و بسته‌ي 5 به علاوه‌ي يك و نرگس و تابوت‌هاي در حال پرواز به زنهار نهفته در آن توجه كنند!
    ايشان مي‌گويند: آبي كه براي توليد گندم در سطح 450 هزار هكتار از اراضي كشاورزي استان اختصاص يافته، حدود دو برابر آب لازم براي توليد اين مقدار گندم است! به سخني ديگر، اگر چنانچه مديريت بهينه‌ي استحصال، توزيع و مصرف آب در استان به اجرا در‌‌مي‌آمد، آنگاه ديگر نيازي نبود كه به بهانه‌ي تأمين نياز آبی بخش كشاورزي، ديرينه‌ترين و ارزشمند‌ترين زادبوم‌هاي ايران، اين ميراث مشترك جهاني، در اثر ساخت سدهايي چون «سيوند» به زير آب رفته يا تهديد شوند!
    

      يادمان باشد:
      روند كنوني مصرف آب در استان، تنها مي‌تواند تا 8 سال ديگر ادامه يابد! چرا كه هم‌اكنون ميانگين اضافه برداشت از سطح سفره‌هاي آب زيرزميني به بيش از 12 درصد در سال، يعني حتا بيشتر از ميانگين كشوري رسيده و وضعيت اندوخته‌هاي آبي اغلب 62 دشت استان فارس در شرايط بحراني قرار دارد.
    اين است بهايي كه بايد براي پايكوبي يكساله به بهانه‌ي جشن خودكفايي در گندم بپردازيم! در حالي كه وضعيت تجاوز ديم‌زارهاي گندم به مراتع در استان كردستان نيز در بي‌سابقه‌ترين شرايط خود به سر مي‌برد و اين روند كاهنده در بسياري از زيست‌بوم‌هاي ايران تكرار شده است!
    آيا چنين حركت‌هاي خلاف توسعه‌ي پايدار، مصداق بارزي از بيابان‌زايي انساني محسوب نمي‌شود؟! كجا هستند هيأت‌هاي تحقيق و تفحصي كه مو را از ماست مي‌كشند؟ آيا كسي هست تا عقوبت‌هاي زيست‌محيطي تشويق بي ضابطه‌ي كاشت گندم در كشور را محاسبه كرده و متهمين را به دادگاه معرفي كند؟
    راستي چرا كسي به اين گزارش فائو نمي‌خندد و آن را اس ام اس نمي‌كند؟!
    «در حالی كه واردات جو ایران در سال 2003 تنها شش هزار تن بود و ایران به عنوان شصت و هفتمین وارد كننده جو در این سال شناخته شد، در سال 2004 واردات جوی ایران به 012/1 میلیون تن رسید. همچنین بر اساس این گزارش، در نتیجه طرح خودكفایی گندم، واردات گندم توسط ایران در سال 2004 با یك میلیون تن كاهش نسبت به سال قبل مواجه شد و به 222 هزار تن رسید.  به سخني ديگر، اگر چه كاهش یك میلیون تنی واردات گندم توسط ایران و ارتقای این كشور از بیست و پنجمین واردكننده گندم در سال 2003 به هفتاد و پنجمین واردكننده گندم در سال 2004 قابل تقدیر است، اما این طرح باعث كاهش توجه مسوولان كشاورزی ایران به تولید جو و در نتیجه افزایش قابل ملاحظه‌ واردات این محصول در سال 2004 شد.» روندی که در سالهای بعد هم ادامه یافت و منجر به واردات یک و نیم میلیون تن جو شد.
    و اين در حالي است كه هنوز آماري از ميزان افزايش نرخ فرسايش خاك، هدررفت آب، شورشدن اراضي و ... ناشي از اعمال اين سياست ناپايداركننده‌ي سرزمين نداريم!

 

ادامه نوشته

قصه‌ي «پرغصه‌ي» يك محيط‌بان ديگر!

 احمدرضا رضایی

 

نامش «احمد رضا رضايي» است. محيط بان شجاعي كه بيش از 19 سال سابقه‌ي خدمت در يگان محيط‌باني سازمان حفاظت محيط زيست را دارد و تاكنون در بسياري از مناطق حفاظت شده‌ي كشور خدمت كرده و ده‌ها تشويق‌نامه در پرونده‌ي خويش دارد. سال گذشته در چهارمين روز دي‌ماه و در حالي كه در تعقيب دو شكارچي «پازن» بود، مورد اصابت گلوله‌ي يكي از شكارچيان قرار ‌گرفته و از ناحيه‌ي هر دو پا به شدّت آسيب مي‌بيند. هفته‌ها در بيمارستان بستري بود و متجاوز از دو ماه هم پاهايش در گچ مي‌ماند و غم‌انگيز‌تر از همه اينكه مجبور مي‌شود تا همه‌ي هزينه‌هاي بيمارستان را (يعني يك ميليون و صد و پنجاه‌هزار تومان) خود شخصاً بپردازد، آن هم در شرايطي كه تمامي دريافتي ماهانه‌اش به 200 هزار تومان هم نمي‌رسد. حتا – همان طور كه مي‌بينيد - هنوز هم بعد از گذشت بيش از 9 ماه از آن حادثه، پزشكان موفق نشده‌اند تمامي ساچمه‌ها را از پايش درآورند. با اين وجود و به رغم درد و سوزِ گاه و بيگاهي كه در پاهايش حس مي‌كند و نفسش را بند مي‌آورد، او هم‌اكنون در پاسگاه محيط‌باني «برجويي» از منطقه‌ي حفاظت‌شده‌ي سبزكوه، مشغول انجام وظيفه است و با همان شور و عشق سابق از زيبايي‌هاي ناهمتاي «سبزكوه»، از پلنگ و سنجاب ايراني و تيهو و كل و بز‌هاي آن، از آبشارهاي مرتفع و زيبايش، از دره‌ي «عشق» و از رودخانه‌ي سبزگون و خروشان «كره‌بس» مي‌گويد كه چگونه قلب سبزكوه را شكافته و از ميان دره‌هاي ژرف و اسرارآميزش، آواز آشنا و حضور پرطراوت و پايدارش را به زمين و همه‌ي زيستمندان اين خطه‌ي بكر و «نارام» ارزاني داشته است.

مي‌گويم: چرا هزينه‌هاي درماني‌ات را خودت پرداخت كرده‌اي؟

مي‌گويد: به هر جا كه فكر كنيد رفته يا نامه نوشته‌ام؛ همه مي‌گويند: تلاش خواهيم كرد تا حق و حقوقت را بدهيم. حتا نزد رياست سازمان هم رفته‌ام و خانم جوادي هم دستور داده‌اند كه 500 هزار تومان به من بدهند!! امّا احمد رضا هنوز حتا نتوانسته پس از 9 ماه تمامي هزينه‌هاي درماني‌اش را بگيرد، چه رسد به اينكه مورد تشويق قرار گرفته و پاداش دريافت كند!

مي‌گويم: تكليف آن دو شكارچي ناجوانمرد چه شد؟

مي‌گويد: آن دو را شناسايي كرديم، امّا هيچيك مجازات نشده‌اند و حتا در زندان هم نمانده‌اند! چون پولدار هستند و مغازه‌ي طلافروشي دارند!! تازه يكي دو بار هم كه به دادگاه رفته و شكايت كرده‌ام، مرا تهديد كرده و دوستان و فاميلش با چوب به جانم افتاده‌اند، آن هم در مقابل درب خروجي دادگاه!!

 

هموطن عزيز من كه در حال خواندن اين سطور هستي!

قصه‌ي پرغصه‌ي احمد‌رضا، تنها قصه از اين نوع نيست، احسان سلطاني نيز، محيط‌بان جوان ديگري است كه دو ماه پيش در همين منطقه از ناحيه‌ي سينه و صورت به شدّت مورد اصابت گلوله‌هاي متعدد ساچمه‌اي يك شكارچي ناجوانمرد ديگر قرار گرفت و به طرز معجزه‌آسايي از مرگ جان سالم به در برد؛ امّا هنوز نتوانسته است به سر خدمت خود بازگردد.

اين هم پاي آسيب‌ديده‌ي جعفرقلي رحيمي، محيط‌بان عاشق ديگري است كه در پاسگاه معدن در همان منطقه خدمت مي‌كند و با وجود ادامه‌ي جراحت و عفونت و دردي كه تحمّل مي‌كند، عاشقانه از مواهب طبيعي «سبزكوه» پاسداري مي‌نمايد. دستان گرمشان را مي‌بوسم و از پروردگار مهربان مي‌خواهم تا از درد و رنج اين عاشقان گمنام و بي ادعا بكاهد ...

 

راستي! آيا كار ديگري هم مي‌توان كرد؟!

 نمي‌دانم! شايد اگر شمار امضا‌ءكنندگان اين نامه از مرز يكصد هزارنفر بگذرد، در آن صورت، انرژي مثبت آن يكصدهزار حامي ايراني محيط زيست، بتواند مسئولان را ترغيب كند تا تكريم واقعي و درخور از محيطبانان شجاع و عاشق وطن را در اولويت قرار دهند.

پس اگر هنوز اين لينك حمايت را امضا نكرده يا به دوستانتان اطلاع نداده‌ايد، چنين كنيد و به دنيا نشان دهيد كه در ايران مردماني آزاده و طبيعت‌دوست زيست مي‌كنند كه به جز ملاحظات مرسوم شخصي و حقوقي، براي حفظ محيط زيست نيز حساسيت به خرج داده و با درد محيط‌بانان، آنان نيز درد مي‌كشند و اشك مي‌ريزند ...

 

ادامه نوشته

درآمدي بر بيابان‌زايي ، فقر و پايداري - 6

      فرجام سخن
     مقابله با فرايندهاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين يا بيابان‌زايي، پيش از آنكه مواجهه‌اي سخت‌افزاري و از جنس مديريت سازه‌اي باشد، برخوردي نرم‌افزاري و غير‌سازه‌اي خواهد بود. اين حقيقتي است كه روزانه بر شمارِ طرفدارانِ آن در حوزه‌ي نخبگانِ تصميم‌ساز افزوده مي‌شود. در يكي از آخرين گزارش‌هاي توسعه‌ي انساني سازمان ملل متحد، مقاله‌اي از نظريه‌پردازي برجسته آمده كه در فرازي از آن مي‌خوانيم: «در سطوح درآمدي پايين و مراحل نخستين توسعه، رشد درآمد با ميزان بالاتر تخريب محيط‌زيست همراه است، اما از آستانه‌اي به بعد، درآمد بيشتري به بهبود محيط‌زيست اختصاص مي‌يابد.»  اندكي پيشتر از اين سخن، دبير پيمان مبارزه با بيابان‌زايي سازمان ملل ، صراحتاً پيكار با بيابان‌زايي را همان پيكار با فقر معرفي مي‌كند. چنين است كه به نظر مي‌رسد، چاره‌اي نباشد جز آنكه به جاي سوق‌دادنِ امكانات مادي و سرمايه‌هاي فكري خويش در مسير ريشه‌يابي علل طبيعي بيابان‌زايي، درپي فراكافتِ عميق و همه‌جانبه‌ي ريشه‌هاي انساني آن در حوزه‌هاي اخلاق، اقتصاد، سياست، حقوق و مذهب برآييم. چه، به موازات ارتقاءِ شاخص‌هاي توسعه‌ي انساني در هر جامعه، شناسه‌هاي بيابان‌زايي رو به زوال خواهد گذاشت.

درآمدي بر بيابان‌زايي ، فقر و پايداري - 5

 

توسعه‌ي پايدار

هرچند كه دشواري‌هاي زيست‌محيطي امروز، به طور تؤامان، هم زاييده‌ي فقر و هم برگرفته از ثروت است؛ ليكن، جنس آنها و نوع نگاه به آن براي مردم ساكن در شمال و جنوب متفاوت است. كشورهاي ثروتمندِ شمالي كه تقاضاي نامحدودي براي توليد هر چه بيشتر دارند، با آلوده‌ساختنِ محيط‌زيست و بهره‌برداري شديد از منابع، پايداري توسعه را سخت كاهش مي‌دهند[1]؛ كشورهاي جنوب نيز، به دليل تقاضاي روزافزون مردم به مواد غذايي و سوخت، با جلوه‌هاي ديگري از فروسايي كارايي سرزمين، مانند: پاك‌تراشي جنگل‌ها، بيابان‌زايي، خاك‌شويي و فرسايش، زوال پوشش گياهي  و سله‌بستنِ خاك، شوري‌زايي و تاراج اندوخته‌هاي آبي زيرزميني دست به گريبان هستند. نكته‌ي درخورِ تعمق در اين ميان كه تفاوت شمال و جنوب را از اين منظر، بيشتر نمايان مي‌سازد آن است كه بي‌چيزان نه‌تنها در اُفت زيست‌محيطي محل زندگي خود نقش دارند، كه بيش از همه نيز از آن رنج مي‌برند، درحالی که عواقبِ درازدستی­ها و نابخرديهای شمالي‌ها، کمتر گريبان نسل حاضر را می­گيرد. به دليل چنين اختصاصاتی است که پيوندهاي بين فقر و آسيب ‌زيست‌محيطي تنگاتنگ، متعدد و پيچيده به نظر می رسد.

شغل غالب مردم در فقير‌ترين كشورها، معمولاً كشاورزي و گله‌داري است و درنتيجه وابستگي معيشتي آنها به سرزمين بالاست. بررسی نقشه­های بيابان­زايی در مقياس جهانی نيز حکايت از آن دارد، کشاورزی و دامداری در شمارِ مؤلفه­هايی طبقه­بندی می­شوند که بيشترين همبستگی را با بيابان­زايی نشان می­دهند. به عبارت ديگر، به موازات ارتباط معيشتی بيشتر با سرزمين، بر ميزان ناپايداری زيست­محيطي و فزوني جريان‌هاي كاهنده‌ي كارايي سرزمين افزوده مي‌شود.   

بنابراين، «مهارِ بيابان‌زايي بر راهكارها و آموزه‌هايي استوار است كه آرمانشان، تأمين امنيت غذايي و تكامل كيفيت زندگي در تمامي جنبه‌هاي حيات موجود در همه‌ي عرصه‌ها يا سرزمين‌ها (Lands)، براي پايدارترين زمانِ ممكن است.» يكي از آن سرزمينها، البته سرزمين‌هاي خشك (Dry Lands) است كه بستر بيابانهاي طبيعي محسوب مي‌شود. اهميت اين رسالت، بويژه هنگامي ملموس‌تر خواهد شد كه بدانيم، بر پايه‌ي ستاده‌هاي حاصل از جديد‌ترين پژوهش‌هاي منتشر‌شده، از بين 45 عامل بيابان‌زايي، 39 عامل مربوط به مديريت غير معقولانه‌ي منابع آب، خاك، گياه، معادن و كانيها بوده و تنها شش مورد از آن مربوط به فرايندهاي طبيعي مؤثر در جريان بيابان­زايي است[2].

 



1 از سوي ديگر، برخي از متغيرهاي زيست‌محيطي، مانند آب و هواي شهري، در وضعيت درآمد سرانه بالاتر، بهبود مي‌يابد.

 

درآمدي بر بيابان‌زايي ، فقر و پايداري - 4

     فرهنگ ، توسعه و فقر
     از آنجا كه بنياني‌ترين هدف توسعه، بهبود وضعيت انسان، يعني: فراوان‌ترين منبع كشورهاي جنوب است؛ چاره‌اي نيست، جز آنكه مردم و فرهنگ‌شان در كانونِ برنامه‌هاي توسعه جاي گيرند. با وجود چنين دريافت واقع‌گرايانه‌اي و به رغمِ وجود پيشينه‌اي نسبتاً ديرينه كه در كاربرد شاخص‌هاي انساني در حوزه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي براي ترسيم استعداد فقرزدايي از سرزمين وجود دارد، راست اين است كه تاكنون هيچ چيز نتوانسته جاي سلطه‌ي قدرتمند توليد ناخالص ملي را در ارزيابي اين مهم بگيرد . بنابراين، كمترين انتظار از پررنگ‌تر كردنِ شاخص توسعه‌ي انساني، دگرگون‌كردنِ اذهان عمومي نسبت به استيلاي انحصاري توليد ناخالص ملي است. مگر نه اين است كه فقر را مي‌توان با سطوح درآمدِ پايين، امّا گسترده از ميان برداشت، در حالي كه وجود درآمدهاي بالا و اقليت ثروتمند، نمي‌تواند ضامن جلوگيري از فقر و نكبت گسترده باشد.
    نكته‌ي درخور تأمل، معطوف به اين نقطه ضعف آشكارِ ما است كه مي‌دانيم چگونه مي‌توان از چرم كفش ساخت و از نيروي آب يا باد كارمايه گرفت و چگونه مي‌توان اعماق فضا را شكافت و از كارمايه‌هاي خطرناک و مهيبِ فلزاتي سنگين در اعماق اقيانوسها بهره برد؛ امّا از اينكه چگونه مي‌توان خدمات اجتماعي، غذاي كافي و پاره‌اي از روابط نهادي را دقيقاً به زندگي مشترك درازمدّت، سالم، بارآور، خلاّق و رضايت‌بخش مبدل كرد، چندان اطلاعي نداريم. به بياني آشكار‌تر، جامعه‌ي جهاني در مقياس عامِ آن، هنوز به درستي نمي‌داند كه چه سياستهايي مشوّق توسعه‌ي انساني و فرهنگي، به عنوان نخستين شرط تضمينِ پايداري زيست و فقرزدايي است؟ به عنوان مثال، مي‌توان مشاهده كرد كه پاره‌اي از كشورهايي كه سهميه‌هاي مالياتي بالايي را به رفاه اجتماعي اختصاص داده‌اند، حتّي برابرِ كشورهايي كه به مراتب هزينه‌ي كمتري را در اين خصوص، متحمل شده‌اند، به دستاورهاي چشمگيري در بهبود وضعيت انساني خويش نايل نيامده‌اند. همچنين، رابطه‌ي بين شاخص‌هاي «نهاده‌هايي» مانند: تعداد تختهاي بيمارستاني، پزشكان، پرستاران، آموزگاران، سربازان و هنرمندان به نسبت هر هزارنفر، يا درصد ثبت‌نام در مدارس از يك سو و شاخص‌هاي «نتايج» مانند: طول عمر، كاهش مرگ و مير، بهبود وضع سوادآموزي، تنظيم بهتر خانواده، كاهش ضايعات طبيعي و نظاير آنها، از سوي ديگر، به مراتب بسيار بيش از معيارهاي صرفاً اقتصادي، مانند رابطه‌ي بين نهاده‌هاي سرمايه و كار و نتايج بازده‌ي كالا، درهم تنيده‌اند.

 

درآمدي بر بيابان‌زايي ، فقر و پايداري - 3

 

      شاخص‌هاي فرهنگي و جنبه‌هاي پژوهشي آن در حوزه‌ي فقر ، بيابان‌زايي و توسعه‌ي پايدار
     بايد اعتراف كرد كه هنوز در بسياري از قلمروهاي سياسي جهان، بخصوص در آن دسته از ممالكي كه موسوم به كشورهاي جنوب هستند، كاربرد شاخص‌هاي فرهنگي در مراحل نخستينِ خود قرار دارد. ايران نيز از اين قاعده مستثني نبوده و مي‌بايست اطلاعات و داده‌هاي اين حوزه با سنجش جنبه‌هاي مثبت و منفي و ابعاد فردي و جمعي فرهنگ گردآوري شود. جنبه‌هاي از قلم‌افتاده‌ي شاخص‌هاي بُعد فرهنگي، عبارتند از: امنيت، استقلال فردي و جمعي، احساس تعلق به جمع، مشاركت در فعاليت‌هاي فرهنگي، جنبه‌هاي مثبت و منفي در آزادي‌هاي سياسي، مدني و حقوقي بشر، همچنين جلوه‌هاي خشونت، نژادپرستي و تبعيض، قاچاق اجناس عتيقه و نظاير آنها.
براي ارزيابي جايگاه‌هاي اجتماعيِ گروه‌هاي متفاوت موجود در كشور (گروه‌هاي قومي، اقليت‌ها، دسته‌بندي‌هاي مربوط به سن و جنسيت) و نيز براي ارزيابي چگونگي مناسبات بين گروه‌ها، بايد شاخص‌هايي تعيين شود. تعيين اين گونه شاخص‌ها براي جوامع چندفرهنگي نظير ايران كه شكاف طبقاتي و نابرابري‌هاي اقتصادي در آن قابل تأمل است، كاملاً ضروري به نظر رسيده و از اهميتي دوچندان برخوردار است.
به هرحال، مشهور است كه شاخص‌هاي فرهنگي، اجتماعي و سياسي اغلب، كمتر از آمار مربوط به حوزه‌هاي ديگر قابل اتكاء و اعتماد هستند؛ از اين رو، چنين سزاوار مي‌نمايد كه بخشي از گرايه‌هاي پژوهشي در ارتباط با ارتقاءِ دانش فقرزدايي و كشف چالش‌هاي فراراه، ملاحظات زير را در نظر بگيرد:
• اساس مفهومي و تحليلي اين شاخص‌ها بررسي شود ،
• هرجا كه آماري وجود ندارد، گردآوري آن تشويق شود ،
• كيفيت داده‌هاي موجود بهبود يافته و بهنگام شود ،
• مقايسه‌ي آنها در سطح جهاني امكان‌پذير باشد ،
• شگردها و شيوه‌هايي پيشنهاد شوند كه كاربران قادر باشند بر اساس آنها ، اعتبار داده‌ها را مورد داوري قرار دهند.

             


 

درآمدي بر بيابان‌زايي ، فقر و پايداري - 2

 

«برای فهم اينکه کشوری توسعه­يافته يا در حال توسعه است، نيازی به اندازه­گيری درآمد ملّی يا سرانه نيست. کافيست به دبستان‌ها برويم و به روانشناسی آموزش کودکان توجه کنيم. نطفه­های توسعه در دبستان‌ها بسته می­شود، نه در آزمايشگاه­ها. اين انسان‌ها هستند که سرمايه را بارور، فناوری را ابداع و طبيعت را تسخير می­کنند. لذا انسانی قدرت نوآوری و خلاقيت دارد که شخصيت او در دوران کودکی با اين مفاهيم خو گرفته باشد. کودکی که فقط آموخته است تقليد کند، چشم بگويد، منفعل باشد، ساکت بماند و خطوط قرمز را رعايت کند، چگونه می­تواند در عرصه‌ي توليد، دانش و فناوری، پيشتاز، خلاق، نوآور و مرزشکن باشد؟ سرمايه­های ما در چاه­های نفت و يا در بانک‌ها نيست، سرمايه­های ما در دبستان‌ها نشسته­اند، با آنان چه می­کنيم؟»

داگلاس نورث[1] -  برنده‌ي نوبل 1993

 

در زمانه‌ي حاضر، شايد كمتر جريان فكري يا صاحب‌نظري را بتوان يافت كه بر لزوم حراست از اندوخته‌ها و منابع‌طبيعي۱، به عنوان يگانه بسترِ زيست و گرانيگاهِ موجودات زنده، تأكيد نورزد و بر ممتاز‌بودنِ جايگاهِ آن ترديدي وارد آورد. چه، اگر برآيندِ هم‌انديشي و تلاش مجموعه‌ي آحادِ جامعه، به ويژه پژوهشگران، كار‌آفرينان، تصميم‌سازان و تصميم‌گيرانِ شاغل در اين حوزه، بتواند موجوديتي پايدار و پويا را براي طبيعت رقم زند، آنگاه بي‌گمان، امنيت غذايي برقرار خواهد ماند، تنوع زيستي با شتابي مثبت به روند تكاملي خود ادامه خواهد داد، جريانهاي كاهندة كارايي سرزمين، مجالي براي فروسايي نخواهند يافت و بدين‌ترتيب، می­توان اميدوار بود، يكي از غم‌انگيز‌ترين و تأسف‌بارترين اشكال ملموس فقر، كه در هيبت فقر غذايي ظاهر مي‌شود، برای هميشه ريشه‌كن شود. هرچند، نبايد پنداشت كه تنها با مهارِ فقر غذايي، بدون پرداختن به ديگر جنبه‌هاي فقر، مي توان دورنمايي پايدار و بايسته براي زيستن در بوم‌سپهر ترسيم كرد.

چنين است كه ديگر ابعادِ فقر از جنبه‌ي شاخص‌هاي انساني (حوزه‌ي فرهنگ، سياست، اجتماع و ... ) پديدار ‌شده و منظرِ نويني براي نگريستن به مفهوم زيستن و كيفيت حيات گشوده مي‌شود. بر پايه‌ي چنين دانستگي است كه براي نخستين بار از دانش‌واژه‌ي نويني به نام «زيست‌‌سالاري» يا بيودموكراسي، سخن به ميان آمده و بر اين آموزه پاي مي‌فشارد كه: «ارزش و اهميت تمامي اشكال تنوّع حيات مورد احترام بوده و حفاظت از اندوخته‌هاي ژني و منابع‌طبيعي، مي‌بايست همواره در اولويت نخستِ طرح‌هاي توسعه قرار داشته باشد.» بنابراين، ديگر نمي‌توان و نبايد به كاركرد و مفهوم سنتي توسعه‌ي پايدار: «توسعه‌اي كه منابع تجديد‌ناپذير را تخريب نمي‌كند و در درازمدّت قابليت تداوم دارد.» بسنده كرد؛ چرا كه توسعه‌ي پايدار از معنايي گسترده‌تر و جهان‌شمول‌تر برخوردار بوده و هر فرايندي را كه: «به دگرگوني انديشه‌ي آدميان مي‌انجامد و آنها را آماده‌ي ارتقاء در پذيرش مسئوليت‌هاي اجتماعي مي‌كند» ، در بر مي‌گيرد؛ دريافتي كه خود ريشه در باوري ديرينه و اصيل دارد، باوري كه معتقد است: «توسعه‌ي واقعي آن چيزي است كه در انديشه‌ي آدميان رخ دهد، نه آنچه كه در انبارهاي گمرك، تالارهاي مد و يا زرق و برق تبليغات شهري قابل مشاهده است[3] ». بي‌دليل نيست كه يك انديشمند معاصر با صراحت مي‌گويد: «هيچ تحول يا انقلاب سياسي، اجتماعي و اقتصادي در قرن اخير نتوانسته است، همچون تحولات زيست‌محيطي بر رفتار و بينش انسانها تأثير بگذارد (McCormic)».

 



[1] با سپاس از احمد صارمی که برای نخستين بار مرا با نورث آشنا کرد.

۱ بايد اعتراف كرد، توليدات كنوني كشاورزي، در اغلب كشورهاي جنوب از جمله ايران، به بهاي مصرف اندوخته بدست مي‌آيد، نه توليد منابع! چراكه فرايند زمان‌بر و نه چندان ساده‌ي تبديل اندوخته‌هاي طبيعي( Natural  reserves)  به منابع طبيعي(Natural Resources) ، نياز به نرم‌افزاري پژوهشي و سازوكاري هوشمند دارد؛ در توصيف منابع طبيعي، تعاريف متعددي ارايه شده است كه شايد يكي از جديد‌ترين و كامل‌ترين تعاريف متعلق بهCamp  وDaugherty  (2002) باشد كه مي‌نويسند: «به هر نوع شكلي از كارمايه(انرژي) كه مي‌تواند بوسيله‌ي انسان مورد استفاده قرار گيرد، منابع طبيعي گويند».

1 به نقل از پايگاه اينترنتي اجلاس زمين در ژوهانسبورگ آفريقاي جنوبي (سپتامبر 2002):

 

درآمدي بر بيابان‌زايي، فقر و پايداري -1


      امنيت غذايی چگونه بدست می‌آيد؟ چه زمان می‌توان اميدوار بود که جريان‌های کاهنده‌ي کارايی سرزمين، مجالی برای فروسايی بيشتر در زيست‌محيطِ ايران نيابند؟ کداميک از ابعاد فقر خطرناک‌تر است و مقابله با آن در اولويت نخست قرار دارد؟ آيا می‌توان صفت پايداری را به توسعه‌ای منسوب کرد که صرفاً اندوخته‌های طبيعی را تخريب نمی‌کند؟ منظور از جنبه‌های فراموش‌شده‌ي شاخص‌های فرهنگی چيست و چه ملاحظاتی را بايد در قلمرو پژوهشی اين حوزه لحاظ کرد؟ گرانيگاه برنامه‌های توسعه چيست يا چه بايد باشد و چرا؟ آيا درآمد سرانه‌ي بيشتر ، همواره احساس رضايتمندی بيشتری را در پی خواهد داشت؟ و سرانجام آنکه پرداختن به جنبه‌های طبيعی بيابان‌زايي و کاوش دلايل فيزيکی آن ضرورت بيشتری دارد يا تقويت نگاهی غير سازه‌ای و پرداختن به علل غير طبيعی آن در حوزه‌ي عملکردهای انسانی؟
     نوشتار پيش رو با طرح دريافت‌های فوق، می‌کوشد تا در شش بخش، خواننده‌ي عزيز «مهار بيابان‌زايي» را با منظری ديگر برای نگريستن به يکی از مهمترين چالش‌های زيست‌محيطی ايران و جهان ترغيب کند.

بیایید امیدوار باشیم کره‌ي زمین به وضع خواهر خود (زهره) دچار نشود!

 

    اين آرزو را، عصاره‌ي هوشمندي بشر، يعني استيون هاوكينگ، فيزيكدان نابغه‌ي معاصر در همين ماه گذشته و در پاسخ به پرسش زير كه در تارنماي «Yahoo Answers» درج شده بود، اعلام كرده است:
    «در دنیایی که با هرج و مرج سیاسی، اجتماعی و زیست‌محیطی روبه‌رو است، نسل بشر چگونه می‌تواند ۱۰۰ سال دیگر دوام بیاورد؟»، پرسشي كه به گزارش گاردين، اغلب 25 هزار نفري كه جوابش را داده‌اند، گفته‌اند: نمي‌دانيم!
     به هر حال ويدئوي پاسخ هاوكينگ را مي‌توانيد، اينجا ببينيد و ترجمه‌ي کامل آن را نيز اينجا بخوانيد تا دريابيد كه بايد شما نيز به ما بپيونديد!

     خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي
     تا اين لحظه، ۴۶۵۱۹۴ نفر به جمع انسان‌هايي پيوسته‌اند كه قاطعانه خواستار توقف فعاليت‌هايي هستند كه به گرم شدن زمين مي‌انجامد و فرآيند Global Warming را شتاب مي‌بخشند. چرا شما نفر ۴۶۵۱۹۵ نباشيد؟!
     هاوكينگ در بخشي از پاسخ زنهاردهنده‌ي خويش مي‌گويد: «اکنون ... شرایط اقلیمی با آهنگ فزاینده‌ای در حال دگرگونی است. در حالی که ما امید داریم این روند را با کاستن از ميزان تولید دی‌اکسیدکربن متوقف کرده یا کاهش دهیم، ممکن است روند گرمایش با عبور از آستانه‌ی بحرانی از کنترل خارج شود. ذوب یخ‌های قطب شمال و جنوب نزول بازتاب نور خورشید به فضا را کم و دمای زمین همچنان به شتاب صعودي خود ادامه دهد. افزایش دما ممکن است باعث آزاد شدن مقدار زیادی دی‌اکسیدکربن از اعماق اقیانوس‌ها شود که باز هم اثر گلخانه‌ای را تشدید می‌کند. بیایید امیدوار باشیم کره‌ي زمین به وضع خواهر خود ناهید (زهره) دچار نشود که دمایش ۲۵۰ درجه سانتی‌گراد است و چاره‌اي ندارد جز آنكه باران‌هایی از اسید سولفوریک خالص را تحمّل كند!»

    پس اگر شما نيز مخالف روند شتابناك و نابخردانه‌ي توليد دي اكسيد كربن و پاك‌تراشي جنگل‌ها هستيد، لطفاً با كليك بر روي اين تارنما – stopglobalwarming-، اعتراض مدني خويش را به ثبت رسانيد.


 

جندق ؛ آبادبومي كه نه «هماورد» كوير كه «هماغوش» اوست! – 17

 

ميدان اصلي جندق


    و سرانجام در نيمروز دوّمين آدينه از دوّمين ماه نخستين فصل سال 1385 به جندق رسيديم ... آبادبومي كه بيشتر از هر كجاي ديگري در آن چابكي و آرامش و اصالت تاريخ را مي‌ديدي و نه خستگي آن را! شهري به غايت پاك و سپيد كه گويا از هماغوشي ديرينه‌ي آفتاب و شن لذّت هم مي‌برد! و آشكارا به شفيعي كدكني دوست‌داشتني زنهار مي‌دهد: هيچگاه اينگونه «شتابان» جبروت عالم تاب و بي‌مانند كوير را پست‌تر از طراوت باران و شكوفه‌ها نپندارد!

به كجا چنين شتابان
گون از نسيم پرسيد
... سفرت به خير امّا
چو از اين كوير وحشت
به سلامتي گذشتي
به شكوفه‌ها، به باران
برسان سلام ما را ...

     پس در هفدهمين بخش از بيابان‌نامه‌ي «مهار بيابان‌زايي» با محمّد درويش و گروهش (علي كريمي، عمار رفيعي امام و محمّد ذوالفقاري) همسفر شويد تا شما نيز چون ما باور كنيد كه جندق و مردمان صبور و آرامش، نشاني از كوير وحشت كه ندارند هيچ، پر از طراوت باران و عطر سحرانگيز زيتون هم هستند! البته به شرط آنكه از آنجايي كه عادت كرده‌ايم، نگاه كنيم؛ حركت كرده و منظر نويني براي ديدن برگزينيم تا عميقاً با سهراب همنوا شده و فرياد برآوريم:

گل شبدر چه كم از لاله‌ي قرمز دارد؟
چشم‌ها را بايد شست ...

    و باور كنيد كه ما چشمهاي‌مان را شستيم ... بخصوص وقتي كه درخت زيتوني هزارساله را در روستاي «هود»، آن آوردگاه كهن بجا آورديم!

 

ادامه نوشته