و اين بار ، نوبت به دكتر سيامك معطري رسيد!
سرانجام، وسوسهي جذاب دنياي وبلاگستان، سيامك معطري، يكي از مؤسسين و بنيانگذاران جبههي سبز ايران را هم در دام انداخت! آن هم در آن سوي آب ...
سرانجام، وسوسهي جذاب دنياي وبلاگستان، سيامك معطري، يكي از مؤسسين و بنيانگذاران جبههي سبز ايران را هم در دام انداخت! آن هم در آن سوي آب ...
ميدانم كه خوانندگان وفادار و قديمي «مهاربيابانزايي» سعيد را ميشناسند؛ همان جوان عاشقي كه طبيعت و ميراثهاي ملي وطن را چون عزيزترين كسان خويش دوست دارد ...
اين پست اختصاص دارد به تبيين و تأكيد بر يك مفهوم بسيار ساده و در عين حال، فوقالعاده حياتي و البته – اغلب - ناديده گرفته شده در سياستگذاريهاي كلان ملّي! اين كه «هنگامي ميتوان از پايداري در توسعه سخن گفت كه تأمين مستمر نيازها و رضايتمندي عموم زيستمندان همراه با افزايش كيفيت زندگي انسان مدنظر قرار گرفته باشد.»
همين!
ميدانم، حق داريد كه از ديدن اين عنوان براي پستي از «مهار بيابانزايي» حيرت كنيد! امّا راست آن است كه شايد اين رخداد، طنازترين ماجراي غمانگيزي باشد كه در سال 1385 براي اين تارنما اتفاق افتاده است! رخدادي كه دريغم آمد در روزهاي شاد و طربانگيز نوروزي، آن را با خوانندگان عزيز اين خانهي مجازي مطرح نكنم ...
خواندن سخنان رئيسجمهور در بارهي ميدان نقش جهان و برج جهاننما، كماكان شخصيت اين مرد را برايم ناشناخته باقي نهاده است، تا نظر شما چه باشد ...
دانش آبخيزداري در طول نيم قرن اخير توانسته به تدريج جايگاه واقعي خويش را در حفظ پايداري سرزمين در جهان بيابد. جالب آن كه هر جا كه آبخيزداري رشد كرده، پروژههاي عظيم و هزينهبر سدهاي مخزني بزرگ عقبنشيني كردهاند و اين در حالي است كه اصولاً آبخيزداري موجوديت و رشد خود را مديون همين صنعت سدسازي ميداند! ناسازهاي (پارادوكسي) كه كماكان ادامه دارد و شايد يكي از بازخوردهاي ناميمونش استمرار جريان شتابناك بيابانزايي در ايرانزمين باشد ...
اين شايد بهترين خبري بود كه در نوروز 86 شنيدم! خبري كه ميدانم براي مردم سختكوش و محروم ديار نيمروز و براي همهي زيستمندان هامون، خبري مسرتبخش و رؤيايي است ... يعني آيا دوباره امكان دارد تا بزرگترين درياچهي آب شيرين ایران - با حدود ۵۷۰ هزار هکتار وسعت - زنده شود؟!
در اين پست كوشيدهام تا به علتالعلل ماجراهاي غمانگيزي چون سد سيوند، جادهي بلده نور به گرمابدر، تعريض جادهي پارك ملّي گلستان، تخريب پارك جنگلي لويزان و سرخهحصار و هزاران پروژه مشابه ديگر كه آشكارا به بهانهي توسعهي بخشي، ملاحظات پايداري ميراث طبيعي و ملّي را نشانه رفته و ميروند، بپردازم.
با آرزوي گذران تجربههايي خوش و لحظاتي خاطرهانگيز و شاد در نخستين روزهاي فرودين 86، ششصد و بيست و دوّمين پست از تارنماي «مهار بيابانزايي» را به يكي از مهمترين حلقههاي مفقودهي مديريت كشور (پايش و ارزشيابي)، به ويژه در حوزهي منابع طبيعي، كشاورزي و محيط زيست اختصاص دادهام. باشد كه اين آغازين پست محمّد درويش در سال 1386 ؛ سالي كه به آن صفات زيباي «اتحاد و انسجام» داده شده است، بتواند فتح بابي شايسته در اين حوزه محسوب شود.

آن فرشته ساده است و خط خطي است
سر به زير و يك كمي خجالتي است
بوي سيب ميدهد لباس او
دامنش حرير سبز و صورتي است
گوشوارههايش از ستاره است
تاجش از شهاب سنگ قيمتي است
سرمههاي نقطهچين چشمهاش
ريزههايي از طلاست، زينتي است
تكهاي بهشت توي دستش است
خندههاي كوچكش قيامتي است ...
وقتي او را ديدم، بياختيار شيفتهاش شدم ... نوشخند نگاهش آسماني بود و هنگامي كه ميخنديد، گودي گونههايش بينظير! طنازي از سراپاي وجودش موج ميزد و درست مثل ماهي، دستيابي به او را ناممكن مينمود ... نامش «ليلا» بود و چون غزالي تيزپا با آن پاهاي برهنهي پنبهاي از برابر دوربينم، ميگريخت ... امّا سرانجام در اسارت، تصويرش را به دام انداختم! غافل از اينكه از آن روز ... اين من بودم كه به اسارت نگاه پاك و آسمانياش درآمده بودم ... عجيب بود! امّا احساس ميكردم بیشترین کلام را از «نگاهش» و فقط از «نگاهش» ميشنوم ...
ليلا، نماد ايران است ... با همان قداست، با همان استواري، با همان زيبايي و با همان شادابي ...
همان ايراني كه به قول نادر ابراهيمي عزيز، براي اين كه گوهري تابناك شود و براي اينكه خانهي خوبان شود؛ خون دلها خوردهايم ... رنج دوران بردهايم ...
گوش كنيد كلام جاودان او را با صداي مخملين و اسطورهاي محمد نوري عزيز:
ما برای آنكه ایران گوهری تابان شود خون دلها خوردهایم
خون دلها خوردهایم
ما برای آنكه ایران خانه خوبان شود رنج دوران بردهایم
رنج دوران بردهایم
ما برای بوئیدن بوی گل نسترن چه سفرها كردهایم، چه سفرها كردهایم
ما برای نوشیدن شورابههای كویر چه خطرها كردهایم، چه خطرها كردهایم
ما برای خواندن این قصه عشق به خاك خون دلها خوردهایم
خون دلها خوردهایم
ما برای جاودانه ماندن این عشق پاك رنج دوران بردهایم
رنج دوران بردهایم
ليلا فرزند «دنا» است، زادهي آبادبومي كه به واسطهي حضور آرامگاه بيبي زهراخاتون، در پاي قلعه كره، به همين نامش ميخوانند زادگاه كوچك امّا پررمزورازش را ...
ليلا، يكي از اهالي سرزمين ارزشمندي است كه فقط 93821 هكتار وسعت داشته و بخشهايي از آن در سه استان كهكيلويه و بويراحمد، اصفهان و چهارمحال و بختياري واقع شده است؛ قلمرويي موسوم به منطقهي حفاظتشدهي دنا كه در موقعيت جغرافيايي 51 درجه و 9 دقيقه تا 51 درجه و 37 دقيقهي طول شرقي و 30 درجه و 52 دقيقه تا 31 درجه و 14 دقيقهي عرض شمالي واقع شده و بخشي از سرشاخههاي آبخيز پهناور كارون را دربرميگيرد.
سرزمين ناهمتايي كه مأمن 440 گونهي گياهي (متعلق به 62 خانواده) است. يعني: افزون بر 6 درصد از مجموع گياهان آوندي ايران تنها در 6 صدم درصد از خاكش تجمع يافتهاند؛ به ديگر سخن، هر هكتار از خاك دنا، از منظر غناي پوشش گياهي، ارزشي معادل 100 برابر هر هكتار از خاك ايران دارد.
افزون بر آن، متجاوز از 77 گونهي پرنده (6/15 درصد كل پرندگان شناخته شدهي ايران)، 23 گونهي پستاندار (4/14 درصد)، 35 گونه خزنده (7/19 درصد) و 20 گونهي ماهي (5/11 درصد) در دنا شناسايي شدهاند. يعني در مجموع 155 مهرهدار در منطقهي حفاظتشدهي دنا زيست ميكنند كه برابر است با 4/15 درصد از كل مهرهداران شناخته شدهي كشور. به سخني ديگر، از منظر تنوع جانوري، هر هكتار از زيستگاه دنا، حدود 257 برابر هر هكتار از خاك كشور ارزش دارد.
بنابراين، در مجموع ميانگين ارزش تنوع زيستي گياهي و جانوري هر هكتار از سرزمين دنا معادل 179 برابر هر هكتار از خاك كشور است.
مفهوم پيشبرندهي دريافت فوق اين است كه مديريت حاكم بر مناطق حفاظت شدهي كشور، ميتواند تا حدود 179 برابر ميانگين اعتباري كه براي صيانت از هر هكتار از خاك ايرانزمين اختصاص يافته، در منطقهي حفاظتشدهي دنا هزينه كند. مفهوم نگرانكنندهي اين دريافت نيز آن است كه در حقيقت از دست رفتن اندوختهها و ذخاير منحصربه فرد هر هكتار از منطقهي دنا، معادل خسارت از دست رفتن ارزش دستكم 179 هكتار از خاك كشور است. در تجسم بزرگي اين رقم، همان بس كه بدانيم مساحت بزرگترين پرديس ملّي كشور در تهران، تنها حدود 130 هكتار است.
جالبتر آنكه با توجه به اين حقيقت كه هر هكتار از خاك كشور، حدود 22 برابر ميانگين جهاني ارزش دارد، بنابراين درمييابيم كه هر هكتار از خاك دنا، 3938 برابر مقدار نظير آن در جهان ارزش دارد. مزيت ناهمتايي كه بايد قدر آن را دانسته و پروردگار مهربان را به دليل ارزانيداشتن آن به ايرانيان قدردان و شكرگذار بود.
و «ليلا» زادهي چنين سرزميني است ... آيا قدر او را ميدانيم؟ آيا پاسدار حرمت نگاه معصوم و نوشخند ملكوتياش هستيم؟ آيا اميدش را به زندگي و پومتاك كوبان قلب پاكش را در ضربان نبض پرتپش طبيعت وطن و در بلنداي زيباي چكاد اهورايي «دنا» حس ميكنيم؟!
خواستم بگويم:
ليلاي عزيز! دوست دارم براي تو كلمات ديروز را امروز نگويم ... براي همين است كه با تمام وجودم در واپسين لحظههاي سال كهنه و آغاز سال 1386 اعلام ميكنم: بام بلند زندگي سبز است؛ سبزترينش از آن تو باد ...
خواستم بگويم:
ايران من! ميهن من! ليلاي من! هر چي آرزوي خوبه ... مال تو ... تويي كه به قول استاد شجريان عزيز: بودم كردي از نابودي:
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو، بود و نبودم میهن ای میهن
و خلاصه اينكه خواستم بگويم:
هموطن عزيزم!
روزگاراني از هميشه خجستهتر، لحظههايي از هميشه پرترانهتر، دوستاني از هميشه عاشقتر و طبيعتي از هميشه شادابتر براي ايران، براي «ليلا» و «ليلا»ها و براي «تو» خوانندهي عزيز اين سطور در نوروز 86 آرزومندم ...

پيوست :
- هشت بلاگر، به دعوت گلآقا از نوروز گفتهاند و 11 پرسش او را به اين بهانه پاسخ دادهاند.