زخم تبر را ببينيد!

برگرفته از جام جم - 16 خرداد 86

    چهارشنبه و جمعه‌ي آينده (شانزدهم و هيجدهم خردادماه 1386)، رأس ساعت 19:45 دقيقه از شبكه‌ي دوّم سيما، بيننده‌ي برنامه‌اي باشيد كه به همت جناب مدني عزيز، كوشيده است به بهانه‌ي روز جهاني محيط زيست، از جراحت عظيمي سخن گويد كه تن رنجور طبيعت ايران‌زمين را بيش از پيش خراشيده و مي‌خراشد.
     گفتني آن كه مستند فرشيد فرجي عزيز – كه پس از ماجراي دستگيري‌اش در عراق شناخته شده‌تر شد – در مورد ميراث ملّي و طبيعي ما، به ويژه ماجراي سد سيوند، نيز كماكان پيگيرانه دنبال مي‌شود و اخيراً بخش‌هايي از آن در گربايگان فسا و با حضور دكتر آهنگ كوثر فيلم‌برداري شد.

جاده‌هايي كه نبودشان بهتر از بودشان است!

     فكر كنم براي همه‌ي افرادي كه هنوز در توان شگفت‌انگيز وزارت راه در ساخت جاده‌‌هايي استاندارد و پايدار و با كمترين فشار و تخريب بر محيط زيست، شك دارند، يك گردش فشرده‌ي دو روزه به استان كهكيلويه و بويراحمد كافي باشد تا دريابند كه چگونه در حيف و ميل بيت‌المال و تخريب شتابناك و حيرت‌انگيز طبيعت به بهانه‌ي احداث جاده، گوي سبقت را از هر كشوري كه تصور كنيم، ربوده‌ايم!
    حقيقت آن است كه عمر برخي از جاده‌هايي كه در بهار امسال، دچار تخريب‌هاي متعدد و تشديد لغزش و ريزش‌هاي دامنه‌اي و حتا تسريع حركت‌هاي توده‌اي (سوليفولكسيون) شده‌اند، به يك سال نمي‌رسد و به گفته‌ي مردم محلي، در طول سال بارها و بارها مورد مرمت قرار مي‌گيرند، امّا به مجرد ريزش نخستين بارندگي، دوباره جاده بسته و خاك شسته مي‌شود.
    البته وضعيت پيش‌آمده كاملاً طبيعي است! وقتي براي ساخت پروژه‌اي چون آزادراه قزوين – رشت، مطالعات ژئوتكنيكي، تازه پس از آغاز عمليات اجرايي انجام شده است! معلوم است كه مطالعات و ارزيابي زيست‌محيطي جاده‌هاي كوهستاني استان كهكيلويه و بويراحمد از چه كيفيتي برخوردار بوده است!
    مطابق گزارش روزنامه‌ي اطلاعات، تنها در يك مورد «به سبب افزايش سرعت لغزش تا حد 56 سانتي‌متر در روز، عمليات راه‌سازي آزادراه قزوين – رشت، متوقف و محل تخليه شد. خطوط انتقال برق فشار قوي قطع شد و در نهايت در همان روز، حدود 8/1 ميليون مترمكعب خاك به سمت آزادراه ريزش و بخشي از مسير سفيدرود را اشغال كرد.»
دوست عزيزم، عباس محمّدي زماني گفته بود: «وزارت راه، سابقه‌اي ديرين در بريدن غيرفني شيب‌هاي كوهستاني كه موجب رانش دامنه و فرسايش خاك و از ميان رفتن پوشش گياهي مي‌شود، دارد. امّا، طرح آزادراه قزوين_رشت «شاهكاري» است در اين زمينه كه اثر مخرب آن براي هميشه ماندگار خواهد بود.»
    در سفرهايي كه در طول يكسال گذشته به استان‌هاي‌ كهكيلويه و بويراحمد و چهارمحال و بختياري داشتم، بيش از پيش به درستي اين اظهار نظر كارشناسانه ايمان آوردم.


    ۸ تصوير زير كه مربوط مي‌شود به مرداد و آبان 1385 و فروردين 1386 گواهي است بر مدعاي فوق:

تصوير ۱- شمال غرب سي سخت - آبان ماه ۸۵

تصوير ۲- همان از زاويه اي ديگر - ۳۰ فروردين ۸۶

تصوير ۳- همان از زاويه اي ديگر

تصوير ۴- به سمت ميمند - ۳۱ فروردين ۸۶

تصوير ۵- به سمت پادنا - ۳۱ فروردين ۸۶

تصوير ۶- محور دشتك ميمند به سمت آب ملخ

تصوير ۷ - محور ترانزيت اهواز - ياسوج

تصوير ۸ - محور معدن به دورك اناري - مرداد ۸۵ - چهارمحال بختياري - جاده اي كه تاكنون بارها مرمت شده است!(در كنار سرشاخه كارون)

     مي‌ماند يك نكته و چند تبصره!  

و سرانجام روز جهاني محيط زيست از راه رسيد!

روز جهاني محيط زيست بر عاشقان طبيعت وطن مبارك باد

    به گمانم، همين كه روز جهاني محيط زيست در ايران همواره مصادف است با سالگشت رويدادي خون‌بار و عزاي عمومي؛ نشان مي‌دهد محيط زيست تا چه اندازه در اين مملكت مظلوم و بدشانس است! چه، در روزي كه همه‌ي دنيا آن را گرامي داشته و آيين‌هاي نكوداشتش را برگزار مي‌كنند، اينجا حتا روزنامه‌اي نيز منتشر نمي‌شود كه بخواهد دوكلام در باره‌ي محيط زيست مرثيه‌سرايي كرده يا اداره‌اي باز نيست تا مقام مربوطه كلامي در حفظ محيط زيست گفته و اشاره‌اي غرورآفرين به اصل مترقي پنجاهم قانون اساسي كند!
    با اين وجود، اگر اداره‌ها تعطيل بوده و كارمندي را نمي‌توانند جمع كنند تا برايش در مدح طبيعت سخن گفته و عكس يادگاري بگيرند؛ اگر روزنامه‌اي منتشر نمي‌شود تا به بهانه‌ي اين روز، ژست جهاني بگيرد و اگر همه جا سياهپوش بوده و نمي‌توان به استقبال شادمانه‌ي نكوداشت طبيعت رفت؛ اشكالي ندارد!
    دنياي وبلاگستان مي‌تواند جاي همه‌ي اين كمبودها را پر كرده و سزاوارانه از محيط زيست وطن بگويد. پس دوستان عزیز: لطفاً - دست کم در روز تولد محیط زیست - از محيط زيست بنويسيد ...

منتهاي بي‌سليقگي در کرج!

محل انباشت زباله در حاشيه رودخانه كرج - فروردين ماه ۸۶- ۲

     اينجا محل دپوي زباله در شهرستان كرج است! شهرستاني كه بيش از 1150 تن زباله در روز توليد مي‌كند و هزينه‌ي جمع‌آوري هر كيلوي آن به 600 تومان مي‌رسد! همان طور كه ملاحظه مي‌كنيد، نه تنها هيچ يك از تمهيد‌هاي لازم براي زيباسازي منظر و حفاظت و مهار زباله‌ها صورت نگرفته، بلكه جانمايي آن (در مركز شهر و كنار رودخانه‌ي اصلي كرج – بالادست پارك شهيد چمران) نيز كاملاً اشتباه بوده و مي‌تواند خود به افزايش مشكلات شهروندان كرجي بيانجامد. جالب‌تر آن كه اخيراً شهرداري كرج در بين شهرداري‌هاي سراسر كشور توانست به دليل كيفيت مطلوب دفن زباله، موفق به كسب گواهينامه‌ي ايزو 9002 از كشور انگلستان شود!
    اميد كه شهردار جديد شهر، براي چاره‌جويي اين مشكل و درمان اساسي آن فكري بايسته كرده و چهره‌ي بي‌قواره و پرناسازه‌ي كرج را بيش از اين، از ريخت نياندازد.

مسئول بي مسئوليت كيست؟!

     ديشب در برنامه‌ي پربيننده‌ي خبر 20:30 شبكه‌ي دوّم سيما، براي دوّمين روز پياپي به ماجراي 120 هكتار از جنگل‌هاي جلگه‌اي لاكان رشت اشاره شد و گوينده‌ي برنامه اعلام كرد: «مسئول بي‌مسئوليت از كار بركنار شد!» و آن مسئول بي‌مسئوليت كسي نبود جز «حميد نصري»، مديركل شجاع گيلان كه يكبار ديگر هم چوب اين ناعدالتي آشكار را خورده و به دليل مقابله با عده‌اي جنگل‌خوار مدتي از پست دولتي خويش معلق شده بود.
    امّا ايمان دارم همان گونه كه در بار نخست، ماه زير ابر پنهان نماند و حكم قضايي انفصال خدمت وي لغو شد، اين بار نيز چنين اتفاقي خواهد افتاد و روسياهي‌اش، علاوه بر مسببين اصلي ماجرا، به گردانندگان خبري سيما هم خواهد رسيد.
    آقاي كامران نجف‌زاده‌ي عزيز! روي سخنم به‌ويژه با شماست كه ...

كداميك گناه‌كارترند؟ كسي كه مست كرده است يا كسي كه غيبت مي‌كند؟!

 

سيد حسن خميني - 13 خرداد ماه 86

 

     اين پرسشي بود كه شب گذشته در برنامه‌ي فوق‌العاده‌ي شبكه‌ي سوّم سيما از سوي نوه‌ي امام(ره) و خطاب به جمشيدي، مجري برنامه طرح شد. او در پي تبيين مصداق‌هايي ملموس بود تا نشان دهد: جامعه‌ي ما تا چه اندازه خود را با اسلامي غيرواقعي و كاريكاتوري سرگرم كرده است. سيّد حسن گفت (نقل به مضمون): اگر در همين لحظه كسي وارد شده و در ميز مقابل به مشروب‌خواري بپردازد، ما بلافاصله از او دوري خواهيم كرد، در حالي كه اگر آن فرد به غيبت‌كردن بپردازد، نه‌تنها از او دوري نكرده كه اغلب هم‌صحبت وي نيز مي‌شويم! در حالي كه غيبت‌كردن در اسلام به مراتب گناهي بالاتر محسوب مي‌شود. وي حتا به اين هم بسنده نكرد و گفت: چگونه است كه ما – به اصطلاح متدينين – خيلي راحت به يكديگر تهمت مي‌زنيم (به خصوص در ايام انتخابات) و احساس مي‌كنيم كه بدين‌ترتيب دل‌مان خنك شده است! اين همان اسلام كاريكاتوري است كه متأسفانه صدا و سيما هم در رواج آن سهم داشته است!

    در فرازي ديگر از اين ...

چرا به تكرار حادثه‌ي شرم‌آور آزادي عادت كرده‌ايم؟!

     هر زمان كه به ايراني بودن خود بيش از پيش غره شديد و در اين ناسازه‌ي (پارادوكس) غريب غوطه خورديد كه پس چرا آني نيستيم كه بايد باشيم؟ چرا در بين 100 كشور نخست جهان از منظر شاخص‌هاي توسعه‌ي انساني، پايداري محيط زيست، كيفيت زندگي، امنيت جاده‌اي و ... قرار نمي‌گيريم؛ نگاهي به حواشي بزرگترين رويداد ورزشي پايتخت كه معمولاً طرفداران يكي از دو تيم آبي و قرمز در آن دخيل هستند، بياندازيد تا دريابيد از مردمي كه حاضرند به دليل شكست تيم محبوب‌شان، حدود 200 ميليون تومان به اتوبوس‌هاي شركت واحد صدمه زده و ده‌ها تن از يكديگر را وحشيانه مجروح كرده و بي‌مهابا به جد و آبادشان دشنام دهند، آن هم در محيطي كه قرار است درس اخلاق و جوانمردي و پهلواني به جوان امروز داده شود، نبايد بيش از اين انتظار داشت! و نبايد حيرت كرد كه چرا اين جوانان پرشور و خوش غيرت كه در شكست آبي و قرمز اينگونه خون گريسته و جامه مي‌درند، چرا در دفاع از ميراث‌هاي طبيعي و ملّي و تاريخي خويش در توس، تنگه‌ي بلاغي، بوكان، نقش جهان، چهارباغ، بجنورد، گلستان، لاكان، لار، اروميه، دنا، ميانكاله، لفور و ... تا بدين حد بي‌تفاوت و خاموش عمل كرده و مي‌كنند ...

فرهاد دبيري به دانشكده‌ي محيط زيست آمد و رفت!

     امروز – 12 خردادماه 86 – به اتفاق حميد رفتم به دانشكده‌ي محيط زيست دانشگاه تهران تا شنونده‌ و بيننده‌ي سخنراني دكتر فرهاد دبيري، مدرس كنوني دانشگاه و معاون حقوقي و امور مجلس سازمان حفاظت محيط زيست در تيم معصومه ابتكارباشم. دبيري در سخنان 90 دقيقه‌اي خود به شيوه‌اي متين و با استفاده از ادبياتي حقوقي كه تا حد امكان ساده شده بود، تلاش كرد تا نشان دهد: اگر وضعيت محيط زيست در كشور ما، راضي‌كننده نيست، هم به دليل آن است كه قوانين ما دچار لكنت هستند، هم به دليل آن است كه مديران و كارگزاران اجرايي ما از روح همين قوانين نيم‌بند فاصله دارند و هم به دليل آن است كه محيط زيست مسأله‌ي مردم كوچه و بازار نيست تا برايش شعار داده و زنده باد مرده باد سر دهند.
     امّا بايد اعتراف كنم كه ...

چرا وزير جهاد كشاورزي برحكم بركناري حميد نصري اصرار دارد؟!

      كمتر كسي به ياد دارد كه در ايران، مديري حاضر شود، حكم اعلام شده و نظر منتشر شده‌ي خويش را در مورد موضوعی خاص پس گرفته و با شجاعت بگويد: اشتباه كرده است! اين بار امّا در ماجراي واگذاري جنگل‌هاي جلگه‌اي سراوان رشت اين اتفاق افتاد و اسكندري، نه‌تنها رأي پيشين خود را نقض كرد، بلكه با مدير منابع طبيعي گيلان برخورد كرد كه چرا اصلاً گذاشتي همان 5 هكتار جنگل هم تخريب شود؟! مي‌دانيد چرا؟!!

نخستين پيام دبيركل جديد سازمان ملل متحد به مناسبت روز جهانی محیط زیست

   روز جهاني محيط زيست و آب شدن شتابناك يخهاي قطبي!

     همان طور كه مي‌دانيم، شعار امسال روز جهاني محيط زيست، متأثر از پديده‌ي گرمايش جهاني و تغيير اقليم عبارت است از: «يخ در حال ذوب: يك موضوع داغ» كه اشاره‌اي صريح دارد به پيامدهاي شتابناك و نگران‌كننده‌ي آب شدن يخ‌هاي قطبي.
     با اين وجود، بان كي مون نشان داد كه او هم از جسارت كافي براي نام بردن از اصلي‌ترين كشوري كه مسبب توليد بيشترين حجم گازهاي گلخانه‌اي است (آمريكا)، ندارد و تنها اشاره كرد كه  اين گازها به شدت در حال افزايش است و همه‌ي كشورها بايد براي مهار آنها بسيج شوند.

بهترين عيدي وزير در آستانه‌ي روز جهاني محيط زيست!

به اميد شنيدن خبرهايي بهتر در روزهاي آينده


    مي‌دانم كه همه‌ي عاشقان طبيعت ايران‌زمين از شنيدن خبر بازپس‌گيري حكم واگذاري 120 هكتار جنگل در گيلان خوشحال هستند. اميدوارم ديگر مسئولين كشوري نيز دريابند كه برخي اوقات شجاعت اعتراف به اشتباه، بسيار كارآمدتر از ابرام و اصرار بر دوام اجراي حكمي باطل خواهد بود.

درجه‌ي اشتياق به صلح ؛ عاملي كه سرانجام ايران و آمريكا را به هم رساند!

روي جلد اكونوميست ديروز

     اين كه اسرائيل و نيجريه و سودان صلح‌گريزترين كشورهاي جهان باشند يا نروژ و زلاند نو و ژاپن در رديف صلح‌خواه‌ترين ممالك دنيا قرار بگيرند، چيز زياد غيرقابل پيش‌بيني‌اي نيست؛ حيرت هنگامي به آدمي – ممكن است – دست دهد كه در گزارش ديروز نشريه‌ي معتبر اكونوميست دريابد: ايران و آمريكا تقريباً از يك وزن در اين حوزه برخوردارند! آيا كسي مي‌داند كه اين رخداد چه درسي مي‌تواند براي ما و آنها داشته باشد؟

فرايبورگ ؛ قبله‌گاه زيست‌محيطي‌چي‌هاي عالم!

    ديروز خبري به نقل از گزارشگر مشهور بي بي سي، در مورد جلوه‌هاي ديداري شهري اروپايي كه به قبله‌ي آمال طرفداران محيط زيست در جهان بدل شده، منتشر شد؛ خبري كه شايد بتوان از منظري ديگر هم به آن نگريست و پرسش‌هاي بيشتري را در موردش آفريد!

نامه‌ي سرگشاده‌ي هفت تشكل معتبر علمي كشور به وزير جهاد كشاورزي

    دقايقي پيش با آقاي مهندس پورميرزايي از همكاران عزيزم در اداره‌ي كل منابع طبيعي استان گيلان صحبت كرده و آخرين خبرها و بازتاب‌هاي فرمان حيرت‌انگيز وزير جهاد كشاورزي را از او جويا شدم. ايشان اشاره كردند كه اگر واقعاً آقايان دغدغه‌ي ساخت پالايشگاه و پتروشيمي را دارند، ما مي‌توانيم ظرف 24 ساعت يك قطعه زمين بلامعارض در سطح استان به ايشان واگذار كرده كه هيچ گونه مشكلات حاد زيست‌محيطي هم نداشته و نياز به تخريب جنگل هم نباشد. همان گونه كه تاكنون بيش از 14 هزار هكتار از اراضي منابع‌طبيعي را براي ايجاد اشتغال‌زايي و توسعه‌ي صنعت واگذار كرده‌ايم. امّا به نظر من ادعاي ايشان محل ...

درنگي دلنشين و آرام‌بخش در هياهوي خبرهاي عذاب‌آور اين روزها ...

     مي‌خواهم همه‌ي آنها را كه از شنيدن خبرهاي بد و تصاوير عذاب‌آور و رفتارهاي نابخردانه‌اي كه روي اعصاب راه مي‌روند! به ضيافتي دلنشين و مجاني مهمان كنم ...
     مي‌خواهم نشان دهم كه در اين دنياي بزرگ، هنوز هستند انسان‌هاي هوشمندي كه از دريچه‌ي دوربين‌شان جز زيبايي و حيرت و عشق چيزي را به دام نمي‌اندازند ...
     ببينيد برخي از مشهورترين آثار مايكل ملفورد، جيم ريچاردسون، ميشل پليزا و سرجيو روشا، از مشهورترين شكارگران لحظه‌هاي ناب طبيعت.
    كاش همه‌ي شكارگر‌ها، چنين طعمه‌هايي را براي تور خويش برمي‌گزيدند و طراوت را از آب مي‌گرفتند ...
لب دريا برويم
تور در آب بياندازيم و
بگيريم طراوت را از آب

مقاومت جانانه يك مدير محلي در برابر اجراي دستور مافوق خويش!

      صبح امروز با حميد نصري، مديركل شجاع منابع طبيعي استان گيلان يك گفتگوي تلفني داشتم ... (لابد حميد نصري را از گذشته‌ها به ياد داريد) دلش پر بود از اين همه بي‌عدالتي و جفا در حق منابع طبيعي گيلان و حافظان بي‌ادعاي آن. با اين وجود، محكم و استوار بر رأي خود استوار نشان مي‌داد و مي‌گفت: هر كاري بتوانم مي‌كنم تا جلوي پاكتراشي جنگل را به بهانه‌ي توسعه‌ي شهرك صنعتي گيلان بگيرم! رخدادي كه گويا در سفر رئيس جمهور به استان و با موافقت وزير جهاد كشاورزي و بدون هماهنگي با مسئولين منابع طبيعي گيلان به وقوع پيوسته و اينك به يك بحران جدي در سطح منطقه بدل شده است.
      البته به گمان نگارنده، حتا در اين رخداد تلخ، روشنايي‌هايي تابناك را مي‌توان دريافت ...

چرا خرداد را دوست دارم؟

هفتاد و يكمين سالروز ميلاد سيد آهنگ كوثر مبارك باد

    خرداد را شايد بتوان شاه‌بيت تظاهرات ديداري طرفداران محيط زيست دانست؛ ماهي كه در آن بيشترين مناسبت‌هاي زيست‌محيطي رخ داده و گرامي داشته مي‌شود.
     ... با اين وجود، بايد اعتراف كنم كه نگارنده به يك دليل شخصي‌تر ديگر نيز، به خردادماه عشق مي‌ورزد و آن را سبزترين ماه سال مي‌داند!

پايان وبلاگ مهار بيابان‌زايي و فرود پايتخت!

آيا پايتخت فرو مي‌رود؟

     دست نگه‌داريد! براي ديدن فقر و فلاكت در سيماي مردم و سرزمين‌، نيازي نيست از پايتخت زياد دور شده و نگران گيلان، نايبند و كهنوج و محمد‌آباد ريگان و راور و روستاي بي بي زهراخاتون و دشت قهاوند همدان و مردمان ارسنجان و بيارجمند شاهرود و جنگل ابر و ميانكاله و گلستان و ... باشيد!
     لطفاً در پايان «وبلاگ مهار بيابان‌زايي»، بخوانيد تازه‌ترين سفرنامه‌ي مصور محمد درويش را و آغاز كنيد دور ديگري از تلاش براي بيداري و اطلاع‌رساني در حوزه‌ي محيط زيست وطن را ...
      چه محمّد درويش باشد و چه نباشد ...

مي‌خواهم در اشتياق بميرم ...

«من اندوه خويش را با شادي‌هاي مردمان عوض نمي‌كنم و خوش ندارم اشكي كه اندوه را از ژرفاي وجودم جاري كرده، مبدل به لبخند شود. آرزو دارم زندگي‌ام، اشكي باشد و لبخندي؛ اشكي كه دلم را صفا بخشد و اسرار و پيچيدگي‌هاي حيات را به من بياموزد؛ اشكي كه با آن، شريك اندوه دل‌سوختگان گردم؛ و لبخندي كه سرآغاز سرور و شادماني‌ام باشد. مي‌خواهم در اشتياق بميرم؛ امّا با دلمردگي زنده نباشم
              جبران خليل جبران – اشك و لبخند

   يكي از ديرينه‌ترين و فراگيرترين آيين‌هايي كه – آدم‌ها - در بزرگداشت از دست رفتگان خويش برگزار مي‌كنند؛ رسم «سكوت» است؛ رسمي كه اغلب مرزي، باوري، فرهنگي و مذهب خاصي را نمي‌شناسد و تنها متناسب با ژرفاي جراحت حاصل از داغ آن رفتن، بر ابعاد و سنگيني سكوت است كه ‌افزوده مي‌شود ...
    تنگه‌ي بلاغي رفت و يك دليل آشكار كه داغ اين رفتن را براي نگارنده گران‌بارتر مي‌كرد، دانستن اين رفتن بود ... اين كه همه مي‌دانستيم و مي‌دانستند كه قرار است تنگه‌ي بلاغي را از دست دهيم و اغلب ما خود را به نديدن و نشنيدن مي‌زديم و يا ناگوارتر آن كه در پي تراشيدن دليلي براي اين رفتن بوديم!
    بي‌گمان روزي كه داغ اين جراحت و نابخردي بزرگ و خسران ابدي در وجودم مهار شد، آنقدر كه توانستم بي تعصب و عشق پاسخ تظاهرات انسان‌دوستانه‌ي موافقان آبگيري سد سيوند را بدهم! در باره‌ي اين مصيبت بيشتر خواهم نوشت ...
    امروز امّا در پاسخ به اشتياق، حمايت و لطف همه‌ي دوستان عزيزي كه همچنان خواهان دوام «تارنماي مهار بيابان‌زايي» هستند و اين سكوت 33 روزه را به تلخي و سختي همراهي كردند، صميمانه و با تمام خلوصي كه در خود سراغ دارم، مي‌گويم:
    محمّد درويش هيچگاه انتظار چنين حمايت و همراهي و همدلي بزرگ و ارزشمندي را نداشت ... نمي‌دانم، شايد اصلاً براي همين است كه مي‌گويند: «برخي اوقات بهتر است براي بهتر ديدن آنچه كه در پي تماشاي دقيقش هستي، از آن فاصله بگيري ...»
   راستش مهرباني و غمخواري نهفته در اغلب كامنت‌ها، ايميل‌ها، پست‌ها، تلفن‌ها و ديدارهاي حضوري كه در بازتاب پست سكوت برايم ثبت شد، آنقدر بزرگ، فاخر و عظيم بود كه شايد اگر اين دوري و سكوت ناخواسته رخ نمي‌داد، هرگز عظمت و ارزش واقعي آن برايم آشكار نمي‌شد.

     مي‌ماند يك نكته!

ميلاد، بيژن، سهراب، فرهاد و رضا

كنفسيوس مي‌گويد: بزرگترين افتخار اين نيست كه هرگز سقوط نكنيم، بلكه آن است كه پس از هر سقوط دوباره بپاخيزيم. اين تصوير را در آخرين روز از نخستين ماه سال 86 در محوطه‌ي تاريخي دنا، گرفته‌ام ... ميلاد، بيژن، سهراب، فرهاد و رضا نمونه‌اي از شكوفه‌هاي تشنه‌ي اين ديار هستند، ما بايد كه دوباره بپاخيزيم و – دست‌كم - مشتي برف براي آنان به ارمغان داشته باشيم ...

    هميشه آرمانم اين بوده كه «در ذهن هر كلام، اگر رد پاي عشق راهي نبرده است، كتابي نخواندني است.» اين مفهوم را مديون محمّدرضا عبدالملكيان عزيز هستم. او شايد منظورش از كلام، حوزه ادبيات و شعر بوده باشد، امّا من مي‌گويم: اين بايد قاعده‌ي بازي نگارش در همه‌ي حوزه‌ها باشد؛ چه كتابي علمي چون تاريخچه‌ي زمان از استيون هاوكينگ عزيز باشد يا «صبوري در سپهر لاجوردي» از هيوبرت ريوز، اختر فيزيكدان كانادايي، يا دنياي سوفي از يوستاين گردر و يا شاهنامه‌ي فردوسي پاك‌نهاد و صداي پاي آب سهراب  و ... راز ماندگاري همه‌ي اين آثار را در حس و عشق عميقي مي‌دانم كه در تك تك كلمات اين آثار از سوي نگارند‌گان فرهيخته‌ي آنها دميده شده است.
    براي همين است كه مهار بيابان‌زايي به سكوت رسيد ... براي اين كه دوست ندارم رد پاي عشق در اين خانه‌ي مجازي محو شود ...
     براي همين است كه ترجيح مي‌دهم «مهار بيابان‌زايي» در اشتياق بميرد و اشك بريزد، امّا با دلمردگي و سردي آپ نكند ...
                                        زندگي بايد هميشه اشكي باشد و لبخندي ...
     و براي همين است كه
باید امروز مشتی برف
با خود برداری
شاید فردا شکوفه‌ها تشنه باشند
!

دوستتان دارم ... بسيار بيشتر از ديروز ...