انگار همه جا آسمان همین رنگ است و طبیعت
ستیزان، حتا در ایالتی همچون بریتیش کلمبیا که معروف به بهشت کشور کانادا است، نیز دست از
تخریب برنمیدارند. ایالتی که پیشتر از وجود زیباترین باغ جهان در آن خبر دادم و
افزون بر آن، 6 پارک ملّی مشهور و زیبا را نیز در خود جا داده است ...
چند روزی است که هوا گرم شده؛ امروز نگاهی
انداختم به نقشهای
که بیشینه و کمینهی دمای مهمترین شهرهای ایران را نشان میدهد. همان طور که
ملاحظه میشود، هیچ نقطهای در کشور وجود ندارد که دمایش زیر صفر باشد، آن هم در
روزی که قاعدتاً انتظار میرود در شمار سردترین روزهای سال طبقهبندی شود! در
حقیقت سردترین نقطهی کشور امروز چلگرد و فریدونشهر اصفهان است که در سردترین ساعت
دمایشان از صفر درجه کمتر نخواهد شد. نکتهی جالبتر این که سردترین نقطهی ایران،
فقط دو درجه از دمای شمالیترین پایتخت جهان در ایسلند - ریکیاویک – سردتر است! چرا
که شبکهی یورو نیوز هماکنون دمای این شهر همواره قطبی را فقط 2 درجه زیر صفر
اعلام کرد!
بسیاری از پیشبینیهایی که تا چند سال
قبل توسط IPCC انجام شده و تماماً بسیار بدبینانه ارزیابی میشدند؛ امروز
فوقالعاده خوشبینانه توصیف میشوند و تقریباً اکثر اقلیمشناسان بر این گمانند
که ممکن است شمالگان برای همیشه از یخ تهی شود؛ اتفاقی که البته در تاریخ
زمینشناسی جهان بیسابقه نبوده و دست کم در طول 650 هزار سال گذشته چندین
بار به وقوع پیوسته است! اما شاید هیچگاه سرعت این تغییر اقلیمی چنین
شتابناک و شگرف نبوده است.
به هر حال، اینک بیش از 120 دانشمند از سراسر گیتی خواهان اجماعی جهانی برای متوقف کردن هر فرآیندی هستند که روند گرم شدن زمین را تسریع میبخشد. افزون بر آن، یکصد شخصیت مشهور بینالمللی از 52 کشور جهان نیز پویشی (کمپین) جهانی را راه انداخته و خواستار توجه بیشتر مردم و رهبران جهان برای پاسداری از شمالگان و جنوبگان عالم شدهاند.
دکتر شاهین سپنتا - دامپزشکی که
بیشتر از بسیاری از متخصصان حوزهی فرهنگ و تاریخ، نشان داده که به این کهن بوم و
بر دیرینه و مقدس عشق میورزد - اخیراً در تارنمای
ارزشمندش از تلاشهای نگرانکننده و تأسفباری خبر داده که به رهبری دکتر هوشنگ
طالع در جریان است؛ تلاشهایی که میکوشد نماد مار را از نشان جهانی دارو و درمان
به پایین کشد! بنمایهی حرف هوشنگ طالع این است که مار اصلاً حیوان خوبی که
نیست، هیچ؛ نماد شیطان هم هست. البته شاهین سپنتا در نهایت ادب و تردامنی خدمت
هوشنگ طالع رسیده است! اما شاید ذکر این نکته هم ضروری باشد که کمتر خزندهای را
بتوان یافت که خدماتی چنین ارزشمند هم به بومسازگان و هم به دانش پزشکی به ویژه در
بخش دارو کرده باشد.
کافی است
بدانیم: در سطح دنيا بيش از 2 هزار و 700 مار شناسايي شده است كه از اين تعداد فقط 50 گونه براي انسان
خطرساز است. هر چند همان 50 گونه هم فواید پرشماری دارند! چرا که سموم حاصل از
مارها بيشتر براي تهيه دارو در صنعت داروسازي استفاده ميشود و براي مداواي
بيماريهايي چون سكتههاي قلبي، مغزي، خونريزيهاي داخلي، دردهاي شكمي، دردهاي وضع
حمل و بارداري مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. در حقیقت با 30 گرم زهر
مار میتوان یک تن دارو و سرم تهیه کرد! به هر حال، کسی با سیمرغ مشکلی
ندارد، مقام علمی دکتر هوشنگ طالع هم کاملاً محترم و قابل تقدیر است. اما نمیدانم
این چه رسمی است که برای بزرگبرشمردن چیزی یا فردی، به جای آن که در مورد نقاط قوت
وی متمرکز شده و او را به عرش برسانیم؛ میکوشیم تا رقیبش را به زانو درآورده،
تحقیر کرده و به فرش بکشانیم.
راستی بچهها! قدر حضور شاهین سپنتا را در وبلاگستان فارسی بدانید.
میدانید؟
پیشتر و در یادداشتی جداگانه به معضل انباشت زبالههای یکبار مصرف در آیینهای مذهبی اشاره کردم؛ نمیخواهم آن حرفها را تکرار کنم. خوشبختانه خبردار شدم که دوست عزیز و فعال کوشا و بیادعای طبیعت، جناب حسین عبیری گلپایگانی دست به ابتکاری سزاوارانه زده و برای نجات شهر از بلای مالچ لیوانی، طرحی را به شهرداری تهران معرفی کرده که امروز و فردا – تاسوعا و عاشورا - برای نخستینبار در منطقه 15 شهر تهران به اجرا درخواهد آمد ...
برای بسیاری از طرفداران دوآتشهی محیط زیست، نتیجهی اجلاس کپنهاگ شاید چیزی جز
یک سرخوردگی بیپایان و یأسآلود نبود؛ کیفیتی که میتوان آن را به خوبی در کار هنرمند مشهور انگلیسی –
Banksy - دید! یا از روی آمار و ارقامی که پیمان عزیز در تارنمایش بازانتشار داده است، درک کرد. با
این وجود، از منظر اثری که بر روی بسیاری از مخالفان قسم خوردهی جهان گرمایی و یا
خیلی از مردم بیگانه با مقولهی محیط زیست گذاشت، برگزاری کپ 15 یک گام بزرگ به جلو
بود؛ زیرا نهتنها سبب شد تا کشورهایی چون چین و هندوستان و آمریکا بخشی از مسئولیتهای جهانیشان را
بپذیرند، بلکه مردم هم بیش از پیش با خطرات تغییر اقلیم و جهانگرمایی آشنا شدند و
درک کردند که چه کسی شعار میدهد و چه کسی اهل عمل است. آنچه مسلم است و خشم و ناامیدی مردم نیز میتواند نشانهای از آن باشد، این است
که امروز بیشتر از هر زمان دیگری جهانیان واقف به خطرات دست کم گرفتن تهدید
جهانگرمایی در کره زمین هستند. دیگر کمتر میتوان متفکر یا عوامی را در کشورهای
جنوب دید که بگوید: هر کسی زمین را گرم کرده یا لایه ازن را سوراخ کرده، خودش هم
برود درستش کند! حالا بیشتر از هر زمان دیگری باور کردهایم که جملگی سوار بر یک
قایق هستیم و نباید به کسی اجازه دهیم تا بی مهابای فرداها به سوراخ کردن کف این
قایق ادامه دهد. زیرا که همه غرق خواهیم شد! نخواهیم شد؟
گزارش تاسف بار گاردین از عقب نشینی و مرگ رویشگاه های مانگرو
یکی از آخرین و تازه ترین روشنگری های زنهاردهنده در این حوزه به شمار می رود.
پیوست: برای آشنایی بیشتر با Banksy و نبوغش سری به اینجا بزنید!
گفتنی آن که لاك پشت سبز كه طول لاک آن تا 110 سانتی متر هم می رسد، از جمله پنج گونه لاك پشتی است که در آبهای جنوبی ایران گزارش شده است، در شمار دوزیستانی ردهبندی میشود که از نظر طبقهبندي IUCN در سیاههی گونههاي در معرض خطر انقراض قرار دارد.
باز هم ممنون از محیطبانهای زحمتکش در اداره حفاظت محیط زیست چابهار.
یادتان هست در نخستین روز آذرماه چه خبری را در مهار بیابانزایی منتشر کردم؟ آن
روز اشاره کردم که به مدد باکتریها میتوان میدانهای مین فروخفته
در تاریخ یکصد سالهی جهان را شناسایی کرد و جان صدها هزار انسان و زیستمند دیگر را
از خطر مرگ یا معلولیت نجات داد.
امروز هم
میخواهم خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی را با کشفی دیگر آشنا کنم که توسط پژوهشگران
آزمایشگاه ملی آرگون در ایلی نویز ایالات متحده آمریکا انجام شده است. یعنی آزمایشگاهی که مستقیماً زیر نظر استیون چاو،
وزیر مشهور انرژی در کابینهی اوباما کار میکند. همان دانشمند سبزاندیشی که به قول
ناصر کرمی: قرار شده بود تا جای ژنرالهای 4
ستاره را در کابینهی جنگسالار جرج بوش بگیرد! با این تفاوت که کشف اخیر –
ظاهراً – کمکی به تعجیل در آغاز پایان خاورمیانه نمیکند! میکند؟ فارغ از
این پرانتز دلپذیر! بر بنیاد ستادههای حاصل از پژوهش دانشمندان شاغل در آزمایشگاه
ملی آرگون، آشکار شده است که آن گروه از باکتریهای هوازی که میتوانند در آب حرکت
کنند؛ این توانایی را هم دارند تا انواع مختلفی از چرخدندههای میکرو و نانو را
نیز به حرکت درآورند. موفقیت بزرگی که از آن با عنوان «آغاز عصری جدید در صنعت
میکروروباتها» یاد شده است.
نکتهی حیرتانگیز ماجرا این است که این باکتریها – که اغلبشان را هنوز نشناخته و یا فایدهای برایشان متصور نیستیم – میتوانند چرخهایی را به گردش درآورند که یکمیلیونبار از آنها بزرگتر هستند! کدام موجود دیگری را میشناسیم که از چنین قدرت شگرفی برخوردار باشند؟ جالب آن که برای این کار آنها تنها به صورت تصادفی در اطراف میچرخند و هنگامی که جمعیت قابلتوجهی داشته باشند، - به عنوان مثال 10میلیارد باکتری در هر سانتیمترمکعب مایع - چرخها را همراه این جریان به گردش درمیآورند. میبینید؟ حتا روح مودت و همکاری و تعاون را نیز میشود از باکتریها آموخت؛ به شرط آن که از آن برج عاجی که نشستهایم و میاندیشیم که همه چیز را میفهمیم و میدانیم پایین آمده و به محیط زیست خویش صمیمانه و خالصانه احترام بگذاریم و حرمت طبیعت و تمامی زیستمندانش را نشکنیم. باور کنید: طبیعت هنوز حرفهای ناگفتهی فراوانی برای نسل من و تو، فرزندان من و تو و فرزندان فرزندان فرزندان ... من و تو دارد ... این فرصت را از آنها نگیریم!
اینجا یک
کورهی ذغال است واقع در روستای گلپرآباد از توابع شهرستان ملایر (استان همدان). از
نخستین باری که یکی از هموطنان عزیزم به نام حسین صالحی، این تصویر را از طریق
ایمیل برایم فرستاد و خواست تا بازانتشارش دهم، 10 روزی میگذرد ... ابتدا احساس
کردم که شاید، این یک عکس تاریخی و مربوط به دوران رضاخان باشد! بعد با دقت بیشتر
در عکس و مشاهدهی کلمات انگلیسی حک شده بر روی آن پیرهنهای مندرس قرمز رنگ
دریافتم که موضوع نمیتواند مربوط به آن سالها باشد. اما باز هم باورش برایم دشوار
بود پذیرفتن حرف حسین! زیرا او در ایمیل بعدی برایم نوشت که این عکس را خودش در
تاریخ 5 مهرماه 1388 از این دوپسربچه گرفته است!! آخر ملایر بعد از همدان،
پرجاذبهترین شهر استان است و همه ساله به دلیل پذیرش مسافران و گردشگران فراوان و
نیز تنوع محصولات کشاورزی خود، از جایگاهی بایسته و ممتاز برخوردار بوده است.
اصولاً چرا به رغم آن همه روشنگری و رساندن برق و نفت و مخابرات و گاز باید همچنان
کودکان گلپرآبادی اینگونه روزگار بگذرانند و با کمک به تاراج اندوختههای چوبی
زاگرس، حیات خویش را استمرار بخشند؟ آن هم در منطقه ای که بیش از 8 هزار هکتار آن،
به دلیل غنای گیاهی و جانوری ارزنده اش در شمار آثار طبیعی کشور
ثبت شده و به عنوان یکی از مناطق حفاظت شده ایران شناخته می شود. و
حالا من ماندهام و سبب این خندههای مستانه؟!
از چارلی بزرگ شنیده
بودم و شنیده بودیم که «خوشبختي چیزی نیست، جز فاصلهی اين بدبختي تا بدبختي
ديگر!» و من فکر میکنم که شاید این خندهها برای این باشد! چون که آن دو
پسرک گلپرآبادی میدانند از کوره ذغال که دیگر جایی سیاهتر و سوزانتر و آلودهتر
که نیست! هست؟ پس حالا که ته بدبختی را چشیدهاند، میتوانند خود را برای درک یک
خوشبختی آماده کنند! نمیتوانند؟ شما چه فکر میکنید
دوستان؟ حسین یادم انداخت که شعری وجود دارد از یک کودک سیهچردهی
آفریقایی که سخت تأملبرانگیز است. در اینترنت جستجو کردم و دریافتم که گویا اسپایک
لی، کارگردان مشهور آمریکایی و سازنده فیلم تحسین شده مالکوم ایکس ، کمک کرده در
انتشار این شعر. این شعر که عنوان
بهترین شعر جهان در سال 2006 میلادی را نیز از آن خود ساخته است، میگوید:
When I born, I
black When I grow up, I black When I go in Sun, I black When I scared,
I black When I sick, I black And when I die, I still black And you
white fellow When you born, you pink When you grow up,
you white When you go in sun, you red When you cold, you blue When
you scared, you yellow When you sick, you green And when you die, you
gray And you calling me colored?
وقتي به دنيا ميآم،
سياهم وقتي بزرگ ميشم، سياهم وقتي ميرم زير آفتاب، سياهم وقتي ميترسم،
سياهم وقتي مريض ميشم، سياهم، و وقتي ميميرم، هنوزم هم سياهم و تو، آدم
سفيد وقتي به دنيا مياي، صورتياي وقتي بزرگ ميشي، سفيدي وقتي ميري زير
آفتاب، قرمزي وقتي سردت ميشه، آبياي وقتي ميترسي، زردي وقتي مريض ميشي،
سبزي و وقتي ميميري، خاکسترياي و تو به من ميگي: رنگين
پوست!؟
خواستم
به آن کودک آفریقایی بگویم: در گلپرآباد به کودکان "سیاه
صورت" هرگز نمیگویند: رنگین پوست! میگویند؟
هفتهي گذشته در آخرين روزهاي برپايي بزرگترين همايش محيط زيستي جهان در كپنهاگ، اين محمود احمدينژاد بود كه طلسم را شكست و براي نخستين بار در قامت فرد نخست قوهي مجريه در كنفرانسي شركت كرد كه از زمان شكلگيرياش در ريو – سال 1992 – هيچ يك از رؤساي جمهور پيشين ايران حاضر نشده بودند تا خود شخصاً رهبري هيأت اعزامي را برعهده داشته باشند؛ واقعيتي كه در نوع خود تأملبرانگيز بوده و نام رييس دولت دهم را براي هميشه در كتابهاي تاريخ محيط زيست ايران ثبت خواهد كرد. علاوه بر اين، فرازهايي از سخنان دكتر احمدينژاد در پايتخت يكي از سردترين كشورهاي اروپايي در بارهي خطرات روزافزون و شتابناك جهانگرمايي بسيار اميدبخش بود؛ به نحوي كه شنيدن اين سخنان از رييس دولتي كه تاكنون كمترين توجه را به ملاحظات محيط زيستي نشان داده است، هم شوكهكننده و ناباورانه بود و هم اميدبخش و پيشبرنده. به ويژه آنجايي كه ایشان صراحتاً از همه دوستداران طبيعت و حيات انساني و گروههاي مردمي كه با سخنرانيها و تجمعات و روشنگريهاي خود، موجب تحريك حساسيت مثبت نسبت به ضرورت صيانت از محيط زيست شدهاند، تشکر کردند. به نظر ميرسد بين دولت نهم و دولت دهم فاصلهاي ژرف در حوزهي جايگاه اختصاصيافته به محيط زيست وجود دارد! زيرا در دولت نهم تقريباً همهي دولتمردان به شكلي تظاهرات و فعاليتهاي گروههاي حامي محيط زيست را با ديدهي ترديد و شك مينگريستند؛ از وزير ارشاد بگير تا وزير كشور و معاون اول رييس جمهور و حتا خود رييس دولت نهم كه آشكارا منابع طبيعي را سد راه توسعه ناميد! امروز اما، رييس سازمان حفاظت محيط زيست ميگويد: هر آنچه دارد براي حفظ طبيعت ايران هزينه خواهد كرد؛ اجازه عبور جاده در جنگل ابر را نخواهد داد؛ صنايع آلودهكننده را واميدارد تا استانداردهاي محيط زيستي را رعايت كنند و از همه مهمتر آن كه براي نخستين بار، يك متخصص عاشق طبيعت – دكتر محمدباقر صدوق - را به عنوان معاونت محيط طبيعي خود برگزيده است. رييس دولت دهم هم بر خلاف رييس دولت نهم ديگر حرفهايي نميزند كه طرفداران محيط زيست را برنجاند؛ ديگر مردم را تشويق به زاد و ولد بيشتر نكرده و نميگويد راه استان شدن از انفجار بمب جمعيتي ميگذرد! ايشان حتا اعتراضي به معاون خود نميكند كه چرا ايران را دهمين كشور تخريبكنندهي محيط زيست مينامد و در كپنهاگ نشان ميدهد كه به درستي خطر جهانگرمايي را دريافته و نويد مطالعات گسترده دولت متبوعش را در زمينه استحصال انرژيهاي نو – به ويژه خورشيد و باد – ميدهد. حالا بايد به انتظار بنشينيم و ببينيم: آيا حضور احمدينژاد و سخنان سبز او نويدبخش آغاز دوراني جديد در مديريت محيط زيست ايران و هم راستا با آموزههاي مندرج در اصل 50 قانون اساسي هست؟ شما چه فكر ميكنيد؟!
آیا حقارت فضاپیمای غول پیکر آتلانتیس را در برابر عظمت خورشید میتوان نسبت داد به حقارت دانایی انسان امروز در برابر آنچه که هنوز نمیداند؟ پاسخ من این است که این حقارت به مراتب بزرگتر از این تصویر ناب است که نشنال جیوگرافیک به عنوان یکی از 10 عکس برتر فضایی سال 2009 انتخاب کرده است! نظر شما چیست؟
مؤخره: برای مشاهدهی عظمت فضاپیمای آتلانتیس، این عکسها را نگاه کنید!
Thomas H. Maugh در شماره 22 دسامبر روزنامه لسآنجلستایمز خبر از کشف کهنسالترین بلوط دنیا در تپههایی در جنوب کالیفرنیا واقع در Riverside County داده است. بلوطی موسوم به بلوط پالمر که پژوهشگران دانشگاه دیویس کالیفرنیا تخمین میزنند ممکن است بیش از 13 هزار سال از عمرش گذشته باشد! جالب آن که با توجه به موقعیت استقرار این گیاه یگانه، حال دانشمندان نگران تخریب زیستگاه این سایت پژوهشی ارزشمند در اثر توسعهی شهری هستند.
این پارک خورشیدی که Sanlucar La Mayor نام دارد در نزدیک سویل در جنوب اسپانیا در باختریترین ساحل مدیترانه واقع شده و یکی از شناسههای طرحی است که کمیسیون اروپا برای این قارهی سبز درسردارد و میخواهد تا 10 سال آینده بیش از 16 میلیارد یورو (معادل 23.5 میلیارد دلار) برای ساخت و گسترش چنین پارکهایی هزینه کند؛ سرمایهگذاری هنگفتی که در هیچ بخش دیگری تکرار نخواهد شد.
چنین دورنمایی از آینده است که همچنان میتواند بشر را امیدوارانه به بهرهمندی از کیفیتی بهتر از زندگی امیدوار سازد. اصل گزارش را در درگاه مجازی نیویورک تایمز بخوانید.
موخره:
راستی! ۱۰ سال دیگر چشم انداز نفت در خاورمیانه چگونه خواهد بود؟
خبرهای رسیده از ینگه دنیا حکایت از آن
دارد که پس از شکست توطئههای غرب به رهبری آمریکا در اجلاس کپنهاگ، اینک
شیطان بزرگ به کمک تنی چند از شیمیدانهای محیط زیستی خود، برگی جدید از آستین
بیرون آورده و میکوشد با تولید محصولاتی جدید به نام بیوپلاستیک؛ ضربهای دیگر به
اقتصاد نفتمحور شیخنشینهای بنلادنساز وارد کند. این دانشمندان از خدا بیخبر
که ظاهراً طرفدار شیاطین سرخ (تیم رقیب آرسنال) بوده و ورزشگاه امارات در قلب لندن
را هم تحریم کردهاند! میگویند: میتوان در تولید پلاستيك به جاي نفت و مشتقات آن،
از سيبزميني و جلبكها استفاده كرد. به گزارش سرويس
«علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) - که این اواخر کمی تا قسمتی مشکوک می
زند!- فردريك شيير، مدير شركتی که این توطئه را هدایت و راهبری میکند! پيشبيني
كرده است كه تا سال 2013 بهاي نفت آن قدر افزايش خواهد يافت كه بيوپلاستيكهاي وي
كه از سبزيجات و گياهان تهيه ميشوند، بازار بسيار چشمگير و مطلوبي پيدا خواهد كرد.
شيير، مالك شركت «سرپلاست» است كه طراحي و توليد لاستيكهاي پايدار از نشاسته
موجود در ذرت، گندم و سيبزميني را هم در دستور کار دارد. وي كه 55 سال دارد
از 20 سال پيش معتقد بوده است كه بهاي نفت در نهايت پلاستيكهايي را كه از تركيبات
نفتي توليد ميشوند، به انزوا خواهد كشاند و راه براي روشي جايگزين كه وي ارایه
كرده، هموار ميشود. وي ميگويد: از آنجا كه بهاي نفت دایماً رو به افزايش
است، شركتهاي بزرگ شيميايي چارهاي نخواهند داشت، جز اين كه به روش وي در توليد
بيو پلاستيكها بپيوندند. شيير همچنين در اين ايده از جلبكها هم استفاده
ميكند. وي ميگويد: جلبكها همان نوع خاصيت فيزيكي و حرارتي كه ما در
نشاستهها ميبينيم، دارا هستند و ما ميتوانيم آنها را با سرعتي بينهايت بالا در
مقادير خيلي زياد و با بهاي بسيار اندك پرورش دهيم. برای اطلاعات بیشتر
میتوانید این ویدئو را هم ببینید و یا سری به اینجا یا
آنجا بزنید.
مؤخره: هرگونه شباهت بین تیتر این یادداشت با تیتر یادداشتهای دیگر کاملاً اتفاقی است و توطئهای در کار نیست! هست؟
پبشتر نوشته بودم كه ديگر دوران تبليغات كليشهاي سازندگي گذشته و حالا براي آن كه دولت و حكومتي توانمنديهاي خويش را نشان دهد، نياز نيست تا عاليترين رهبرانش را در هنگام بريدن روبان قرمز در كنار يك سد بزرگ مخزني و نظاير آن نشان دهد. در همان راستا، خوشبختانه خبر ميرسد كه تا ساعتي ديگر نخستين نيروگاه بيوگاز ايران توسط رييس دولت دهم در شيراز رسماً افتتاح ميشود. اين نيروگاه منحصر به فرد كه با استفاده از گاز متصاعد شده از محل دفن زبالههاي شهروندان شيرازي كار خواهد كرد؛ ميتواند در هر ساعت تا يك مگاوات برق توليد و به شبكهي شهري شيراز تزريق كند. همان گازهايي كه هم هوا را آلوده ميكردند و هم به گرمايش جهاني ميافزودند؛ اما حالا در حقيقت نهتنها آن گازهاي خطرناك هم دفن ميشود؛ بلكه به توليد انرژي هم كمك ميكنند. به نظر ميرسد شيراز ميرود تا نام سبزترين استان كشور را به القاب ديگرش بيافزايد؛ استاني كه داراي نخستين نيروگاه حرارتي خورشيدي هم هست و علاوه بر آن، داراي بيشترين مناطق حفاظت شده در ايران نيز هست.
به هر حال، اين كه محمود احمدي نژاد حاضر شده است تا يك پرژه سبز را در شيراز كليد بزند؛ اقدام مثبتي است. به خصوص اگر يادمان باشد كه سر افتتاح نيروگاه حرارتي خورشيدي شيراز، پيمان كنعان عزيز چه خون دلي خورد و حتا سرانجام وزير نيرو هم حاضر نشد تا براي افتتاحش به شيراز بيايد!
بنابراين، ما به همين تغيير رويكرد هم دلخوش هستيم! نيستيم؟ در ضمن لطفاً از زاويه بدبيني به موضوع نگاه نكرده و نگوييد: لابد طرحي براي افتتاح در سومين سفر استاني در دور جديد وجود نداشته كه نوبت به نيروگاه بيوگاز رسيده است!
به قول شاهرخ جباري عزيز: خوشبيني، ويژگي نژاد برتر است! پس چرا ما برتر نباشيم يا نشان ندهيم كه ميتوانيم برتر باشيم.
اخیراً تردیدهایی در زمینهی میزان موفقیت اجلاس کپنهاگ در محافل بینالمللی و داخلی به گوش میرسد. برخی از این تردیدها، البته از سوی گروهی از جانبرکفترین سلحشوران زمین در داخل و خارج از کشور ارایه شده است که سخت به دل مینشیند؛ اما برخی از این ابراز یأسها و اشک تمساحها عجیب آدم را یاد پسزمینهی منتقدان امروز اجلاس کپنهاگ میاندازد! نگارنده در این خصوص با نگار حسینی، خبرنگار سبزپرس گفتگویی را انجام داده که با عنوان:
به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم. نشانیهای دسترسی به مهار بیابانزایی: http://mohammaddarvish.ir http://mohammaddarvish.com http://darvish.info