یک قتل‌عام باورنکردنی در محمّدآباد ریگان (مرگ 6 هزار درخت کهور)


    گزارش‌های رسیده از منابع مورد اعتماد حکایت از آن دارد که حدود 300 هکتار از رویشگاه ارزشمند کهور در محور محمّدآباد ریگان به رحمت‌آباد – در محلی به نام دم بویان – واقع در استان کرمان (شهرستان بم) به صورتی کامل مورد پاک‌تراشی قرار گرفته است. برآوردها حکایت از آن دارد که در این کشتار بی‌سابقه‌ی درختان، دست کم 5 الی 6 هزار اصله درخت نابود شده و بقایای آن شبانه در گودال‌هایی بزرگ دفن گردیده است. ساعتی پیش موضوع را به آقای مهندس چنانه، مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز سرهنگ ایروانی، فرمانده یگان حفاظت آن سازمان اطلاع دادم. بلافاصله مراتب از طریق کارشناس کشیک، جناب عمادی پیگیری شد و تا این لحظه مشخص گردیده که فرد مزبور به نام م.س.ب با ادعای این که اراضی جنگلی یادشده در شمار مستثنیات ایشان است، اقدام به چنین کشتار سنگدلانه‌ای کرده و متأسفانه به دلیل قدرت و نفوذ کاذبی که در منطقه دارد، عملاً کسی هم نتوانسته جلودارش شود. تآسف‌آورتر این که گویا وی از شش ماه پیش عملیات تخریب خود را آغاز کرده است.

    به هرحال، خوشبختانه در ساعت 10 شب، راننده‌ی لودر از محل متواری شده و لودر در منطقه رها شده است (ولی هنوز محل آن شناسایی نگردیده) . جناب عمادی نیز به نگارنده قول دادند که موضوع را فردا پیگیری خواهند کرد. ضمن قدردانی از سرعت عمل و احساس مسئولیت، آقایان چنانه، ایروانی و عمادی، امیدوارم این موضوع را با جدیت پیگیری کنند.
    گفتنی آن که منطقه‌ی محمدآباد ریگان به دلیل برخورداری از بزرگترین ناهمواری‌های ماسه‌ای ایران، کاملاً نامی آشناست و همه‌ساله به دلیل حرکت ماسه‌های روان، چندین هکتار از نخلستان های منطقه در زیر شن مدفون می‌شوند مانند این تصویر که ملاحظه می‌فرمایید.

    از قوه‌ی قضاییه و به خصوص شخص قاضی کریمی که از نزدیک شاهد تخلف‌های ایشان هستند، انتظار می‌رود با جدیت و قاطعیت بیشتری با چنین جنگل‌تراشی‌های بی‌رحمانه‌ای مقابله کرده و متخلفین را سزاوارانه متنبه سازند.


    آخرین خبر: خوشبختانه در ساعت 23:30 آقای عمادی به نگارنده اطلاع دادند که لودر متخلف در منطقه شناسایی شد و هم اکنون دو مأمور برای جلوگیری از ناپدیدشدن آثار جرم در منطقه مستقر شده تا فردا صبح، مراتب توسط قاضی مربوطه پیگیری گردد. شایان توجه آن که حتا در مستثنیات نیز کسی حق قطع درختان را ندارد و باید دید چگونه این فرد توانسته چنین حجم عظیمی از درختان را تاکنون نابود سازد؟!

فكر نكنم تو را ديگه پيدات كنم!

  نامش آيناز بود ... و نشانش «هم‌خيال» ... و من هنوز هم در خيال‌ِ خويش، او را مي‌بينم كه مانند آن پنج‌شنبه‌ي رؤيايي و در كنار آن اتوبوس مشهور و آن دعاي مشهورتر دارد آخرين انشايش را برايمان مي‌خواند ... مي‌دانيد موضوع انشايش چه بود؟

«در مدرسه جديد خود چه احساسي داريد؟»

    و آن دختر ترکمن به ساده‌ترين و دلنشين‌ترين شكل ممكن برايمان نوشته است كه بعد از رفتن آن اتوبوس‌هاي فرسوده و آمدن كانكس‌هاي جديد، چگونه لبخند زندگي را در دشت چالگرد داشلي برون باور كرده است. اين كه حالا ديگه از باد و توفان و باران درامان هستند و وقتي كه گرم‌شان مي‌شود، پنكه‌ها خواهند چرخيد تا هواي كلاس را خنك كنند.

    و شما نمي‌دانيد كه آيناز، تا چه اندازه آي ناز بود ... ناز بود ... ناز بود ...

ادامه نوشته

و دوباره همان دعا و همان نعمت ها ...

بعد از یک سفر رؤیایی به سرزمین غرق در نور و سبزینه ی ترکمن صحرا و ملاقات با یکی از دوست داشتنی ترین و شریف ترین مردمانی که تاکنون دیده بودم، شب گذشته به تهران برگشتم و به زودی گزارش مفصلی از آن سفر خواهم نوشت.

ضمن قدردانی مجدد از همه ی دوستانی که صمیمانه با مهار بیابان زایی همراهی کرده و تبریک این موفقیت بزرگ به همه ی پاروزنان عزیز، فعلاً این اتوبوس بیادمانی و آن دعای مشهورش را از محمد درویش بپذیرید تا برگردم.


درج نظر

در داشلی‌برون آسمان آبی است!


من اینجا که سرزمین حکمت است، ایستاده‌ام
تابرخاستن خورشید را گواهی دهم
اینجا که سرزمین زمستان است، ایستاده‌ام
تا یاد بهار را زنده نگه دارم
ایستاده‌ام تا از بودن و خوبی سخن بگویم
و یک تنه گواه حقیقت باشم

                                       بیژن جلالی(1378-1306)


    تا ساعتی دیگر راهی ترکمن صحرا هستم. می‌خواهم خودم را به دانش‌آموزانی برسانم که خدا را برای نعمت‌هایی که به آنها داده، دوست می‌دارند؛ نعمت‌هایی که شاید خیلی از ماها نتوانیم آنها را ببینیم! دارم می‌روم پیش آن بچه ها که تا دیروز برای آنچه نداشتند، می خندیدند؛ و امروز برای آنچه که دارند، می خندند! می خواهم ببینم راز و رمز بد نگفتن به مهتاب، اگر تب داشتیم، چیست؟ و این که چرا آنجا، بالای سر بچه‌های سرخوش دبستان خرد در دشت چالقرب  بخش داشلی برون گنبد کاووس، آسمان انگار از همیشه و همه جا آبی تر است؟

    ممنون از همه‌ی دوستانی که در این سفر، بدون آن که اعلام کنم، هدایایی را فراهم کردند تا به آن دانش‌آموزان عزیز برسانم ...
    دوستتان دارم و می‌دانم که این دوستی‌ها روزی، ایران را فراخواهد گرفت.

    همچنین، وظیفه‌ی خود می‌دانم تا از یکان یکان عزیزانی که در فراخوانی کم‌نظیر به حمایت از مهار بیابان‌زایی پرداختند تا نام ایران در بین 11 وبلاگ برتر محیط زیستی جهان خوش بدرخشد، صمیمانه و از ته دل سپاسگزاری می‌کنم.
    باور کنید که آن پاروزدن‌های مثال‌زدنی را هرگز فراموش نخواهم کرد ...
    درود بر شما باد که این روزها محمّد درویش را شور و شوقی مضاعف بخشیدید تا با صبر و استقامت، بتواند همچنان در این کارزار مقدس به دفاع از مواهب ناب سرزمین مادری ادامه دهد و ناامیدی و نامهربانی‌ها را شرمنده سازد!

وقتي مي‌توانيم كيك زرد بپزيم، چرا نتوانيم كيك سبز بپزيم؟


در نخستین روز کاری مجلس شورای اسلامی در سال 1389، 150 نفر از نمایندگان مردم در صحن بهارستان بر پای طرحی، مهر تأیید زدند که به موجب آن، تمام چاه‌های عمیق و نیمه‌عمیقی که پیش از سال 1384 و به صورتی غیرقانونی در کشور حفر شده‌‌اند، مجاز شمرده شده و صاحبان قانون‌شکن آن چاه‌ها نه تنها می‌توانند به فعالیت خود ادامه دهند، بلکه صاحب سند و مجوز قانونی هم برای چاه غیرقانونی‌شان می‌شوند! و این شاید یکی از نادرترین و شگفت‌انگیز‌ترین قوانین مصوب نمایندگان ملت در صحن بهارستان در طول همه‌ سال‌های پاگرفتن مدنیت و نهاد پارلمان در ایران بوده است. مردم ایران، هرگز نام آن 150 نماینده‌ای که این طرح طبیعت‌ستیزانه را پیشنهاد و به تصویب رساندند، فراموش نخواهند کرد؛ مردم ایران هرگز از خاطر نخواهند برد که این قانون در همان مجلسی به تصویب رسید که عالی‌ترین مقامش – دکتر علی لاریجانی – گفته بود: محیط زیست شاخصی مهم در توسعه کشور است.
و ایرانیان در خاطرشان خواهد ماند که رییس فراکسیون محیط زیست همین مجلس گفته است: برای سنجش عملکرد یک حکمران، می‌توان به ارزیابی محیط‌زیستی اقدام کرد که آن حکمران در آن حکم‌رانی کرده و می‌کند! به راستی بازوی مشورتی نمایندگان مجلس و کمیسیون آب و کشاورزی آن چیست و یا کیست؟ کدام استاد دانشگاه، کدام پژوهشگر، کدام کارشناس و کدام سازمان تخصصی دولتی یا مردم‌نهادی در حوزه‌ آب و محیط زیست را می‌توان سراغ گرفت که اقدام اخیر نمایندگان مجلس هشتم را تأیید کرده و بر این مصوبه‌ حیرت‌انگیز و بی‌نظیر! مهر تأیید بزند؟ این یک خودکشی بزرگ است و من – محمّد درویش – به عنوان پژوهشگری که بیش از دو دهه از عمرم را در این حوزه خدمت کرده‌ام، به صراحت می‌گویم: تصویب این قانون، به منزله‌ تشدید اُفت سطح آب‌های زیرزمینی، فرونشست پیش‌برنده دشت‌ها و مرگ شتابناک رویش‌گاه‌های طبیعی در دشت‌های پهن‌پیکر کشور خواهد بود؛ فاجعه‌ای که به دنبال خویش، افزایش برهنگی سرزمین و تقویت فرسایش بادی را به همراه داشته و معضل ریزگردها را دامن خواهد زد. امّا آنچه گفته شد، تنها سهم کوچکی از عمق فاجعه و عقوبت‌های هولناک تصویب چنین طرحی را نشان می‌دهد! فاجعه بزرگ‌تر، پیام گمراه‌کننده و بسیار خطرناکی است که تصویب چنین طرح‌هایی برای طبیعت‌ستیزان و عوام دارد؛ این که بتازید و تصرف کنید و غارت نمایید! زیرا دولتمردان و قانون‌گذاران سرانجام چاره‌ای نخواهند داشت، جز آنکه کوتاه آمده و به خواست شما گردن نهند و برای تصرف‌های غیرقانونی‌تان در عرصه‌های منابع طبیعی یا حفاری‌های مرگ‌آفرین‌تان در پهنه دشت‌های رنجور و تشنه وطن، مجوز صادر کرده و کام‌تان را شاد و جیب‌تان را پرپول‌تر کنند! هنوز یادمان نرفته ماجرای تبصره الحاقی بند ۲ لایحه بودجه سال ۱۳۸۹ را که اگر هوشیاری مسئولان سازمان جنگل‌ها و مراتع کشور و برخورد به موقع کارشناسان مستقل این حوزه در انتهایی‌ترین روزهای اسفند 1388 نبود، معلوم نبود چه فاجعه دیگری رخ می‌داد و چند صد هزار هکتار دیگر از اراضی ملّی ما به تاراج می‌رفت که خوشبختانه به کمک برخی از نخبگان و دلسوزان نظام در مجلس شورای اسلامی و خارج از آن، تبصره مورد نظر به کلی از قانون بودجه سال 1389 حذف شد.

برادران بزرگوار در مجلس شورای اسلامی! که می‌دانم دلتان برای مردم حوزه‌ انتخابیه‌تان می‌سوزد که چنین طرحی را ارایه و به تصویب رسانده‌اید؛ باور کنید راه‌های بهتر و خردمندانه‌تری هم برای کمک به این مردم محروم و کشاورزان بی‌پناه وجود دارد. چرا نباید پیگیری کنید و ببینید دلیل متوقف ماندن طرح‌های گسترش آبیاری تحت فشار در ایران چه بوده است؟ مگر قرار نبود که دولت تا پایان برنامه پنج‌ ساله سوم ، سه میلیون هکتار از اراضی کشاورزی را به این سامانه‌ها تجهیز کند؟ چرا در پایان برنامه پنج ساله سوم که هیچ، تا امروز هم این رقم به یک میلیون هکتار نرسیده است؟ چرا عزم جدی برای افزایش راندمان آبیاری در بخش کشاورزی مشاهده نمی‌شود و چرا سرمایه‌گذاری‌ها به این سو هدایت نمی‌شود؟ مگر 90 درصد آب کشور در این بخش مصرف نمی‌شود؟ آیا این کار سزاوارانه‌تر از تصویب چنین طرح‌ها یا اجازه احداث سدهای جدید در کشور نیست؟ اندکی بیندیشید و آنگاه به این پرسش ساده پاسخ گویید که اگر بتوانیم راندمان آبیاری را در کشور دوبرابر کنیم، آنگاه با نیمی از همین آب موجود هم می‌توانیم همین‌قدر محصول کشاورزی تولید کنیم! یعنی نه به زدن سد دیگری نیاز هست و نه حفر چاه مجاز یا غیر‌مجاز دیگری! آیا فناوری دست‌یابی به چنین آرمانی، دشوارتر از فناوری دست‌یابی به کیک زرد است؟ اگر ما توانستیم به رغم همه تحریم‌ها و تهدیدها، کیک زرد بپزیم و کام ایرانیان را شیرین کنیم، حتما خواهیم توانست تا کیک سبز هم پخته و نگذاریم تا موجودیت پوشش‌های گیاهی کشور بیش از این آسیب ببیند. پس بیاییم شجاعت به خرج داده و اجازه ندهیم تا آن 90 هزار حلقه چاه غیر‌مجاز در کشور (حدود یک چهارم مجموع چاه‌های آب کشور)، بتوانند از این پس با خیال راحت به تاراج اندوخته‌های آبی وطن پرداخته و حیات کودکان پاک‌نهاد ایرانی را به مخاطره اندازند! یادمان باشد در طول 30 سال گذشته، بیش از 15‌متر از عمق سفره‌های آب زیرزمینی‌مان را از دست داده‌ایم! یعنی ایرانیان ذخیره‌ هزارساله آب خود را در طول 30 سال – دانسته یا نادانسته - به تاراج برده‌اند! به خدا ما دیگر اندوخته و مجالی برای یک اشتباه مرگ‌بارتر نداریم.همین!

اين يادداشت، امروز با عنوان : "قانون بي قانوني" ، در صفحه نخست روزنامه پول منتشر شده است.

به کردار او در جهان مرد نیست!

فقط تا شامگاه امروز فرصت دارید


    امروز در فرهنگ‌سرای پورسینا، نخستین نشست کانون فردوسی بزرگ در سال 1389 کلید خواهد خورد و علاوه بر شاهنامه‌خوانی کم نظیر استاد امیر صادقی و فرنگیس توسی، شاهد سخنرانی دکتر امیرحسین ماحوزی، سخنور چیره‌دست و تحلیل‌گر نامی شاهنامه خواهیم بود.
    پس آنان که شاهنامه را فردوسی را و ایران را دوست دارند، خود را در ساعت 16 به شهرک غرب-خیابان ایران زمین شمالی-روبروی بیمارستان بهمن-فرهنگ سرای پورسینا برسانند تا از نزدیک شور و شوق کم‌نظیر فرزندان پاکنهاد وطن را ببینند و باور کنند.

    در نشست قبلی که در 19 اسفندماه 1388 برگزار شد، استاد صادقی قطعه شعر بلندی را در مدح حکیم نامی توس سرود که در بخشی از آن از سیاست‌های فرهنگی کشور و جفای آشکار به فردوسی انتقاد شده و می‌پرسد:
چرا این همه فیلم فرمایشی
که ما را نمی‌بخشد آرامشی
به شه نامه هست آنقدر داستان
ز جنگ آوران و همان راستان
شما این نوشته به فیلم آورید
بکوشید و فکر سلیم آورید
چه گفت آن ابرمرد شیرین سخن
که رحمت بر آن شیر پیر کهن
شما خلق ایران، چه پیر و جوان
هر آنکس که باشد ز نیک اختران
بداند که این نیک و بد بگذرد
چونان داند آن سان که داند خرد
به فردوسی هرکس که شد ناسپاس
سر و گردنش یک به یک زیر داس
به کردار او در جهان مرد نیست
نبوده، نباشد و یا بعد نیست
فدای چنین شاعری جان ما
که جان داد و شد زنده، ایران ما
امیدوارم فردا شمار بیشتری از دوستان را در پورسینا ملاقات کنم.

    مؤخره:
    از استاد صادقی پرسیدم، چرا رستم برای شکست سهراب از نیرنگ سود جست؟ در حالی که او حتا دیو ددان را در هفت خوان از خواب بیدار کرد و پس از نبردی برابر به هلاکت رساند؟
    در باره‌ی این پرسش اندکی بیاندیشید و نظرتان را اگر مایل بودید، برایم بنویسید.






چرا کودکان ما به درختان و جانوران احترام نمی‌گذارند؟

فقط تا شامگاه امروز فرصت دارید!


     کتابک، نام یک درگاه مجازی است که گروهی از پویندگان شوریده‌ی معرفت در حوزه‌ی دنیای زیبای کودکان، کوشیده‌اند تا چرخش را در این زمین ناهموار به گردش درآورند.
کتابک را دریابید و به دوستان‌تان معرفی کنید. زیرا ادعایی ندارد جز آن که می‌خواهد پنجره‌ای باشد به جهان خواندن. خوشبختانه یکی از بخش‌های مهم کتابک، بخش خبرها و تحلیل‌های محیط زیستی است که نگارنده نیز افتخار همکاری با آن را دارد.
    به همین مناسبت، مصاحبه‌ی کتابک را با نگارنده می‌توانید در این نشانی بیابید و بخوانید.

    عنوان این مصاحبه چنین است : «ما بزرگتر ها مسئول رفتارهای کودکان مان با طبیعت هستیم! »


درج نظر

شبکه پنج سیما هم به استقبال محیط زیست می‌رود!

فقط تا شامگاه فردا فرصت دارید


   فردا در برنامه سلام تهران که از سیمای استان تهران (شبکه 5) پخش می‌شود، موضوع محیط زیست هم قرار است مورد عنایت جدی قرار بگیرد. بدین ترتیب، پس از شبکه‌های یک و دو و آموزش، اینک ردپای پررنگ ملاحظات محیط زیستی را می‌توان در سلام تهران هم ردیابی کرد.

   به همین مناسبت از ساعت 8 صبح و به اتفاق دکتر محمّدرضا نوروزی در استودیو صبا می‌کوشیم تا منظری برای نگریستن به مهم‌ترین مشکلات محیط زیستی کلان شهر تهران بگشاییم. شهری که می‌توانست به واسطه‌ی برخورداری از بهترین اقلیم البرز مرکزی، یک بهشت روح‌افزا باشد؛ اما تبدیل به یک دوزخ جان‌فرسا و دودآلود و پرازدحام شد! شهری که آرام آرام و بی سروصدا دارد نشست می‌کند و کابوس زلزله یک دم رهایش نمی‌سازد.
   امید که این نگاه تداوم یافته و محیط زیست وزن درخور خویش را در فرآیند برنامه‌سازی‌های سیما بیش از پیش بیابد.
   برای آگاهی از فرکانس‌های ماهواره‌ای پخش سلام تهران، اینجا را نگاه کنید.


درج نظر

با زیباترین بز ایران آَشنا شوید!

    نگاه کنید به این زیباروی افسانه ای ... به فرمانده بزغاله ها که در کنار یکی از زیباترین تالاب‌های ایران در بام وطن چگونه می خرامد و در برابر دوربین طنازی می کند ...

    آیا می‌توانید ردپای خنده را در چشمان و صورت پرصلابتش رصد کنید؟

    آن موجود خندان در دومین روز از بهار 1389 و در کنار تالاب بین‌المللی چغاخور، به نوروز ایرانیانی که خود را به آن چمن‌زار سبز رسانده بودند، طعم و مزه‌ای دیگر داد ...
    انگار در این طبیعت زیبا و ناب، بزغاله‌ها و گوسفندها هم از همیشه زیباتر هستند!

    باور نمی‌کنید به تصاویر نیمای عزیز، دوست هنرمند و عزیزم - در سفری که امسال با هم به بام ایران داشتیم - نگاه کنید تادریابید که زندگی تا چه اندازه می‌تواند با ما مهربان باشد؛ اگر مجال داشته باشیم تا به چشمان بزغاله‌ها خیره شویم.



درج نظر

اين بلوط عجيب را در جنگل خيرود ديده‌ايد؟


    نگاه كنيد كه چگونه حتا مانعي چون سنگ هم نمي‌تواند اين درخت بلوط را در جنگل خيرود نوشهر از رويش و به سوي نور دويدن بازدارد ...
    نگاه كنيد كه چگونه نرم نرمك پيش‌روي را ادامه داده و سرانجام با صبر و استقامت توانسته شكافي بزرگ و عميق بر اين توده‌ي خاراسنگ بيافريند و سر به آسمان بسايد.
    وقتي آن بلوط مي‌تواند هر مانعي را از سر راه بردارد، ما چرا نتوانيم و نخواهيم كه با الهام از مادر طبيعت، معجزه‌ها را در زندگي‌هامان عينيت بخشيم.
    اين كه مهار بيابان‌زايي توانسته در بين 11 وبلاگ محيط زيستي برتر جهان در فاصله‌ي 2 روز مانده به پايان رأي‌گيري، جايگاه خويش را در رتبه‌ي سوّم مستحكم سازد، خود نشان از رخداد شگفت‌آور ديگري دارد.
    كافي است نگاه كنيم به رقباي قدرقدرت مهار بيابان‌زايي از ديگر كشورهاي جهان، تا دريابيم كه هم‌اكنون هم كار ما در حد معجزه بوده است. در حقيقت، زبان فارسي در بين 11 وبلاگ شركت كننده، داراي كمترين شمار رأي دهنده‌ي بالقوه بوده است و ديگر وبلاگ‌هاي حاضر كه از زبان‌هاي چيني، بنگالي، اسپانيايي، اندونزيايي، انگليسي، عربي، آلماني، پرتقالي، فرانسوي و روسي در اين مسابقه حضور دارند، مخاطبان به مراتب بيشتري دارند. امّا با اين وجود تا امروز، مهار بيابان‌زايي توانسته است بيشتر از مجموع آراي شش وبلاگ فرانسوي، روسي، چيني، انگليسي، اندونزيايي و آلماني رأي بدست آورد. اين در حالي است كه در برخي از كشورها، همچون بنگلادش – آنگونه كه از طريق ايميل برايم نقل قول كرده‌اند – فراخوان ملّي داده‌اند و از تمامي تريبون‌هاي دولتي و مردمي به حمايت از وبلاگ محبوب‌شان برخواسته‌اند.


    خواستم بگويم دست مريزاد ...
    دست مريزاد بر دانش‌آموزان آن مدرسه در بندر دير كه خالصانه از كناره‌هاي نيلگون شاخاب پارس به حمايت از مهار بيابان‌زايي پرداخته‌اند؛
    دست مريزاد به اهالي روستاي تاج‌آباد پايين در همدان كه محمّد درويش را شرمنده‌ي محبت‌هاي خويش كرده‌اند؛
    دست مريزاد به بچه‌هاي دوست‌داشتني پادنا در استان كهكيلويه و بويراحمد كه درس شور و شوق را دوباره معنا كردند؛
    دست مريزاد بر كاركنان آن بيمارستاني كه در شيراز، مهار بيابان‌زايي را فرياد زده‌اند؛
    دست مريزاد به كارشناسان شريف وزارت نيرو كه شجاعانه از وبلاگي حمايت كرده‌اند، كه بيشترين انتقاد را به سياست‌هاي اعمال شده در صحنه‌ي مديريت آب كشور منتشر كرده است؛
    و دست مريزاد به هموطنان شريفم در كانادا، آلمان، انگلستان، آمريكا، بلژيك، استراليا و ... كه براي پيروزي مهار بيابان‌زايي به تبليغ چهره به چهره روي آورده‌اند و يا در فيس‌بوك سنگ تمام گذاشته‌اند.
    ياد و حرمت اين همراهي‌ها در ضمير محمّد درويش هرگز خاك نخواهد خورد و چنين پاروزدني و چنين پاروزناني را هيچگاه از ياد نخواهد برد.
    برخي ديگر از روزنامه ها و تارنماهايي كه اخيراً به موج حمايت از مهار بيابان‌زايي پيوسته‌اند را در زير معرفي مي‌كنم و در همين جا عذر مي‌خواهم از مديران سايت‌هايي كه تاكنون از آنها به نام قدرداني نكرده‌ام؛ اميدوارم دوستان خودشان در همينجا لينك مطالب مرتبط را برايم درج كنند تا همه‌ي بازخوردها و حمايت‌ها را بتوانم به طرز سزاوارانه‌تري پوشش دهم.
    پس در اين دو روز باقيمانده هم همچنان پارو مي‌زنيم ...



- ايراني‌ها در مسابقه بهترين وبلاگ دنيا

- می توانید که رای دهید

- به وبلاگ مهار بيابان زايي محمد درويش راي دهيد - كميته بين المللي نجات پاسارگاد

در رقابت جهانی وبلاگ های« جایزه ویژه تغییرات اقلیمی» به وبلاگی نیک، مهار بیابان زایی رای دهید.

به وبلاگ “مهار بیابان‌زایی” رای دهيم

- به مهار بیابان زایی رای دهیم - انجمن كوهنوردان ايران

- برای اعتلای وطنمان

- وبلاگ مهار بیابان زایی بر گردن ما حق دارد!

«مهار بیابان‌زایی» در بین 11 وبلاگ منتخب ‌زیست‌محیطی جهان - روزنامه پول

- مهار بیابان زایی برنده است.... - دانشجويان دانشگاه زابل

- به خاطر تنها زمین موجود

- شاید فردا هم ما در یک مسابقه بین المللی شرکت کردیم!

- مهار بیابان زایی نه ؟

 - به مهار بیابان زایی رای دادم که صدای خش و خش تخریب محیط زیست ایران جهانی شود.

 - حمایت از مهار بیابان زایی!


درج نظر

یادداشتی برای محمّد درویش از سوی ناخدایی که دیگر نیست!


با ناخدا حمید کجوری از زمان انتشار این یادداشت آشنا شدم ... او در 5 مرداد 1387 خبر دیلی‌تلگراف را جدی گرفت و برایم نوشت:

ممد جان:
مطالب‌ات سخت به‌دلم می‌نشینند، لذت می‌برم، با ولع می‌خوانم، خصوصاً با آن قلم شیوایی که داری و خواننده را به‌دنبال مطلب می‌کشد، آفرین. نمی‌گویم نداریم، ولی کم داریم نظیر شما در وبلاگ‌شهر. باید به ‌شما و نوشته‌های شما ارج گذاشت. ضمناً امروز لوگوی زیبایت را در وبلاگت دیدم و با اجازه‌ شما آن‌ را در ستون لوگوها، در وبلاگ میداف، کار گذاشتم.


لطیف می‌گوید: آن لوگو هنوز هم در میداف چشمک می‌زند ...
اما صاحب خونگرم آن وبلاگ و هموطن عزیز بوشهری‌ام، دیگر آنجا نیست و به قول عمو اروند عزیز، چراغش خاموش شده است ...
یادش گرامی باد ... ناخدا طبیعت ایران را بسیار دوست داشت و همواره در دنیای مجازی از محیط زیستی‌ها حمایت می‌کرد ...
آخرین ایمیلش را هرگز فراموش نمی‌کنم:

ممدجان
درود بر تو و کار شایسته‌ای که پیش گرفته‌ای. همیشه در دل ما جاداری. این نوشته‌هایت، این مدارک، این دل‌سوزی‌ها برای زنده نگهداشتن طبیعتِ وطن مان، برای همیشه، خصوصاَ برای آیندگان، در پهنه اینترنت و با نام محمّد درویش، جاودانه خواهند ماند.

آخرین ایمیلش یه جورایی شبیه، یادبرگ استاد کامبیز بهرام‌سلطانی هم هست ...
و من مانده‌ام که محمّد درویش چگونه می‌تواند به ناخدا ادای دین کند و نشانش دهد که لایق و سزاوار چنین اعتمادی بوده است ...
می‌دانم که اگر امروز بود، برای مهار بیابان‌ز‌ایی در مسابقه‌ی انتخاب برترین وبلاگ محیط زیستی جهان، سنگ تمام می‌گذاشت.
اما شاید اگر مهار بیابان‌زایی به چنین جایگاهی رسیده است، از برکت همین همدلی‌ها و همراهی‌های بی‌منت و خالصانه بوده است.
خدایش رحمت کند ...


خلیل جبران می‌گوید:
«من فکر می‌کنم باید در نمک، چیز غریب و مقدسی وجود داشته باشد، چیزی که هم در اشک‌هایمان و هم در دریاست


و امشب برای ناخدا می‌گریم و می‌گرییم و آن نمک‌های دریایی را مزه مزه می‌کنم و می کنیم ...


درج نظر

وقتی که در برزیل نعمت به نقمت بدل می‌شود!

    گزارش‌ها حکایت از آن دارد که در طول 24 ساعت از آسمان ریودوژانیرو به حدی باران باریده (288 میلی متر) که در طول یک سال هم در ایران نمی‌بارد! و البته باران همچنان ادامه دارد ...
    آری ریزش 288 میلی‌متر باران در یک سال می‌تواند برای مردم زابل که از میانگین بارندگی 50 میلی‌متر در سال بهره‌مند هستند و سالهاست به جای بلم‌رانی در هامون به تثبیت شن‌زارهایش می‌پردازند، شیرین‌ترین رؤیا باشد، امّا برای اهالی سبزترین کشور جهان، هرگز چنین نیست و حتا می‌تواند علاوه بر مرگ دست کم 200 انسان بی گناه، به افزایش جابه جایی خاک و تشدید فرآیند تخریب سرزمین (Land degradation)  و بیابان‌زایی منجر شود!

    امّا به راستی چرا اینگونه شده است؟ کافی است نگاهی بیاندازیم به رخدادهای حادثه‌بار در طول نیم قرن اخیر تا دریابیم که چگونه با افزایش دانایی بشر و تسلطش بر ابزارهای فناورانه‌ی فرامدرن و پیشرفت حیرت‌انگیز و شتابناک مهندسی سازه‌ای، خسارت‌های رخداده بر جان و مال آدمی ناشی از حوادث طبیعی نظیر سیل و طغیان رودخانه‌ها، ریزش کوه و لغزش زمین، زلزله، توفان، آتشفشان و خشکسالی و ... به طرز شگفت‌آور و نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است.

    تصویر نیمه مغروق امروز ریودوژانیرو و مردمان دردمندش که در تمامی درگاه‌های مجازی معتبر جهان قابل مشاهده است، می‌تواند تداعی‌کننده‌ی فردای نیویورک در این کابوس مشهور ناشی از تغییر اقلیم (Climate Change) و جهان گرمایی (Global warming) باشد.

     و غم‌انگیز‌تر آن که، بشر مغرور امروز، خود با عدم توجه به اصل پروانه، با غره شدن به توان مهندسی خویش و با تجاوز به حریم‌های طبیعی در کوهستان‌ها و رودخانه‌ها – مانند سیل قم -  عملن سبب می‌شود تا به طرز ناعادلانه‌ای رخدادهای طبیعی را با عنوان بلایای طبیعیNatural disaster - بنامیم و نعمت‌ها را نقمت بخوانیم.
    و بعد هم بگوییم: خدا خواست و تمام!
    امّا به قول دکتر کوثر عزیز در سخنرانی اخیرشان در دانشگاه شیراز: خداوند کی می‌خواهد تا من و تو خانه و کاشانه‌ی خود را از دست دهیم؟ چرا چنین بی‌رحمانه در حق آن دوست آسمانی تهمت روا می‌داریم؟


     مؤخره
:
     ممنون از مدیران عزیز تارنماهای زمستان/ یل قوان، پالاس ایرانی و سبزامین که مخاطبان خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی جهانی برترین وبلاگ محیط زیستی ایران فراخوانده‌اند. همچنین از دیده‌بان عزیز محیط زیست ایران بابت تجهیز آن لشکر 600 نفره‌ و تشویق‌شان به پارو زدن، قدردانم.
     آخرین وضعیت رتبه‌بندی 11 وبلاگ برتر محیط زیستی جهان را می‌توانید در این نشانی رصد کنید. فعلن که دوباره جای بنگلادش و اسپانیا تغییر کرد (هر دو 31 درصد آرا را دارند و مهار بیابان زایی با 14 درصد در مقام سوم است).

حتا نیش هم می‌تواند نوش باشد!


    حیف که باباطاهر عزیز این روزها را نمی‌تواند به جا آورد، وگرنه شاید لازم بود پس از شنیدن این خبر، دوباره، عریان شود و در دوبیتی مشهورش تجدید نظر کند!

ته که نوشم نه‌ای نیشم چرایی   ته که یارم نه‌ای پیشم چرایی
ته که مرهم نه‌ای بر داغ ریشم   نمک پاش دل ریشم چرایی

    این بانوی 45 ساله‌ی انگلیسی، نامش Sami Chugg است و از سال 1998 با بیماری ام اس دست به گریبان است. در طول این مدت، هر روشی را آزموده تا بتواند از این نبرد جان‌فرسا، پیروز بیرون بیاید تا سرانجام خود را در معرض نیش یک هزار و پانصد زنبور عسل در طول 18 ماه قرار می‌دهد و حالا پزشکان می‌گویند: آثار بهبودی در این زن چشمگیر بوده و او نه‌تنها می‌تواند روی دوپای خود بایستد، بلکه میزان مقاومتش در تحمل درد هم افزایش یافته است!

    برای همین است که – همان طور که در تصویر می‌بینید - این بانو، نشان زنبور را بر سینه دارد و نیش زنبور را، نوش‌ترین و شیرین‌ترین هدیه‌ای می‌داند که مادر طبیعت به او اهدا کرده است.
    گزارش‌های دیگری از این ماجرا را نیز می‌توانید اینجا یا آنجا بخوانید و یا زندگینامه‌ی این بانوی شجاع را مرور کنید.
    گفتنی آن که هم‌اکنون چیزی در حدود 80 هزار نفر از شهروندان بریتانیایی از این بیماری رنج می‌کشند که به نظر می‌رسد تعداد آنها مشابه رقم برآورد شده در ایران باشد.

    مؤخره:
    گاه در زندگی ممکن است مجبور باشیم نیش‌هایی دردناک را پذیرا باشیم؛ از کجا می‌دانیم که آن نیش‌ها، تحمّل ما را به تدریج در برابر رخدادهایی به مراتب جانکاه‌تر افزایش نمی‌دهد و سبب نمی‌شود تا از بوی اطلسی‌های تازه در بیمارستان، بیشتر لذت ببریم؟
   
   و نترسیم از نیش ؛ شاید نوش باشد!

پرتاب زباله‌ها به طبیعت ایران، از کدام واقعیت حکایت دارد؟


    طبیعت رنجور وطن، یک نوروز دیگر را هم سپری کرد و آنگونه که مقامات گردشگری کشور اعلام می‌کنند، تقریبن تعداد رخداد سفر در طول تعطبلات نوروزی 1389 برابر با جمعیت کشور بوده است و شاید هم بیشتر!
    چنین حجم پرفشاری از سفر، آن هم در یک محدوده‌ی کوچک زمانی به خودی خود می‌تواند بسیاری از آستانه‌ها را در تحمل بوم‌شناختی یا برد اکولوژیک سرزمین با تنش روبرو کند؛ چه رسد به این که مشاهده کنیم برخی از شهروندان بدون توجه به چنین فشاری، آشکارا زخم‌های عمیق‌تری هم بر پیکر رنجور طبیعت وارد کنند و یا زباله‌های خویش را به دامن پرمهر آن هدیه دهند!
    پیش تر در سفرنامه‌ی نوروزی خود، به گوشه‌هایی از این رخداد تلخ در استان چهارمحال بختیاری اشاره کردم و به چشم خویش خودروهای فراوانی مانند اهالی این جناب پرشیا را دیدم که به سادگی آب خوردن در طول یک مسیر چند کیلومتری و پرتکرار زباله‌های خود را به بیرون پرتاب کرده و فارغ‌البال می‌راندند و به تذکرهای خودروهای پشت خود – از جمله ما – توجه نمی‌کردند.

    چندی پیش، همکار عزیزم، دکتر عادل جلیلی برایم شرح می‌داد که چگونه در یک مسافرت به دامنه‌های سبلان به همراه دانشمندان اکولوژیستی از انگلستان، شاهد ریزش اشک همراهان بریتانیایی خود بوده است! می‌دانید چرا؟ آنها با ناباوری و پس از تماشای زباله‌های فراوانی که در منطقه پخش شده بود، می‌گفتند: چگونه دلتان می‌آید تا این طبیعت بی‌نظیر در جهان را اینگونه بیالایید و نابود سازید؟ آنها اشک می‌ریختند ... در حالی که برخی از ما به اشک آنها می‌خندیدیم! چرا؟
    نگاه کنید این تصویر را که متعلق به یکی از روستاهای بسیار زیبای محور لردگان به بروجن است. ببینید چگونه مردم روستا زباله‌های خود را در رودخانه‌ی حاشیه‌ی روستا رها می‌کنند! و بعد آن بوقلمون را ...

    جالب آن که وقتی از یکی از مسئولین شورای روستا می‌پرسم: چرا فکری به حال دفن بهداشتی زباله‌های دهکده‌ی خویش نمی‌کنید؟ با تلخی می‌گوید: زیرا مردم حاضر نیستند ماهی 2 هزار تومان (برای هر خانه) هزینه‌ی جمع‌آوری زباله‌ها را با ماشین مخصوص بپردازند! مردمی که برایشان پرداخت آن دو هزارتومان اصلاً نفس‌گیر نیست! هست؟
    و دست آخر نگاه کنید که برخی از هموطنان خراسان‌نشین ما در سیزدهمین روز از فروردین 1389 چه بلایی بر سر اخلمد، زشك، طرقبه، شانديز، بند فريمان، آبقد، فردوسي، ازغد و تمام مناطق طبيعي اطراف مشهد آورده‌اند!
   

    به راستی غلظت شتابناک زباله‌ها در طبیعت ایران از کدام واقعیت تلخ خبر می‌دهد و چرا برخی از ما حتا هنوز نمی‌دانیم که پرتاب زباله از خودروی در حال حرکت به بیرون، یکی از غیرمدنی‌ترین و طبیعت ستیزانه ترین و توهین آمیزترین حرکت‌هایی است که یک شهروند می‌تواند انجام دهد؟

    واقعاً چرا؟



    مؤخره:
    فارغ از ماجرای تلخ زباله‌ها، موج شیرین حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی انتخاب برترین وبلاگ جهان در حوزه‌ی محیط زیست (تغییر اقلیم) همچنان ادامه دارد و دوستان نادیده‌ی بیشتری در حال پارو زدن مشاهده می‌شوند که از آن جمله باید به موارد زیر اشاره کرد:

    - لطفاً ازوبلاگ سبز مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! غفلت موجب پشیمانیست! - شباهنگ

    - رقابت وبلاگ مهار بیابان زایی با یازده وبلاگ زیست محیطی منتخب جهان - سایت هفت رنگ

    - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - گفتگوی لاک پشتی

    - کاکا بیاین رای بدید! - تارنمای کاکا جنوبی

    - برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم - اصفهان بلاگ

    - به مهار بیابان زایی رای می دهیم - پایگاه اطلاع رسانی سرزمین جاوید (امیر پریزاد)


درج نظر

برای سرزمینی که هنوز یوز در آن می‌خرامد ...

    طبیعت‌مرد آشنای وطن، محمدعلی اینانلو، در آخرین یادداشت کوتاه اما عمیقش، دلم را لرزانده است، اگر که دوست دارید دلتان بلرزد، اگر که وطن را دوست دارید، اگر به این طبیعت ناب عشق می‌ورزید، بدانید که او راست می‌گوید و هنوز فرصت هست تا :
    از غرش پلنگ در این کهن بوم و بر یگانه لذت برد،
    و هنوز فرصت هست تا تازیدن گور را، خرامیدن یوز را، سر به آسمان ساییدن افرا را، رسیدن میوه‌ی بلوط را و آبی نیلگون خلیج فارس را ببینیم؛

    هنوز می‌شود در پناه آبشار عشق، از عشق به سرزمین مادری گفت و هنوز مجال داریم تا بر روی0 والاترین چکاد بردبلند، فریاد بزنیم:
    آی زندگی! ممنون که ما را در سرزمین کوروش آفریدی ...
    فقط کافی است تا به قول اینانلوی عزیز: از جنس خود اینها باشیم ... خود طبیعت باشیم و بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم! از کوره در نرویم، صبور باشیم و با ظرفیت.

به خدا
    ما آخرین نسلی هستیم که می‌توانیم طبیعت ایران‌زمین را نجات دهیم.

    نگویید که نگفت و نگویید که نگفتم!
                                                   همین.

 

    سپاس واژه:
    همچنان قدردان سیل محبت‌های دوستان و سروران و هموطنان عزیزم در جریان مسابقه بزرگ انتخاب برترین وبلاگ محیط زیستی جهان هستم.

    ممنون از خبرگزاری مهر، خبرگزاری سبز، خبرگزاری ایرن، از رادیو کوچه و از درگاه مجازی بلاگ نوشت

    و سپاس از او که ساده می‌نویسد:
    توجه توجه  : بشتابید . فرصت کمی باقیست

    و یا این یکی که نمی‌تواند اینجا را دوست نداشته باشد!

    و یا پیامی که می‌گوید:
    رأی من: محمّد درویش

    ممنون از همه که فراخوان رأی به مهار بیابان زایی را صادر کردند و همدلانه پارو می‌زنند و خستگی نمی‌شناسند و از صمیم دل می نویسند: پیروز باد مهار بیابان زایی.
    به ویژه از انجمن محیط زیست دانشگاه پیام نور مرکز تهران.

    درود بر آنها که رأی به مهار بیابان‌زایی را رأی به ایران می‌دانند.
    باشد که محمّد درویش نشان دهد که شایسته‌ی چنین توجه و همراهی و همدلی و حمایت کم‌نظیر و شوق‌برانگیزی هست.

   و این آخرین شکار محمّد درویش تقدیم همه ی پاروزنان و مردان طبیعت دوست ایرانی باد!

درج نظر

بحران برداشت شن و ماسه به بام ایران رسید!

    آنگونه که دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری گزارش می‌دهد، بحران برداشت بی‌رویه‌ی شن و ماسه از بستر آبرفتی مخروط افکنه ها و رودخانه‌های استان چهارمحال بختیاری، به مرزهای نگران‌کننده‌ای رسیده و سبب جنگل‌کُشی بی‌سابقه در اغلب مناطق استان، به ویژه نواحی جنوبی آن در لردگان شده است.
    پیش‌تر اشاره به بحرانی مشابه در تنکابن و مارون (یهبهان) کرده بودم؛ وضعیت اسف‌بار پایین دست رودخانه‌ی کرج را هم که اغلب مشاهده کرده‌ایم ...
    چنین رخدادهایی به نظر می‌رسد چشم‌انداز پایداری بستر رودخانه‌ها را به شدت به مخاطره انداخته و سبب ساز افزایش محسوس فرسایش کنار رودخانه‌ای  و تأخیری (lateral erosion) می‌گردد. این در حالی است که هم‌اکنون هم نرخ جابه جایی خاک در ایران، شش برابر استاندارهای جهانی آن است.
    ناگفته پیداست یکی از عوامل تشدید‌کننده‌ی این بحران، به موازات افزایش ساخت و ساز‌ها، رشد چشمگیر صنعت سدسازی است که سبب شده میزان آورد طبیعی رودخانه‌ها در پایین دست سدها به شدت کاهش یابد.
    این در حالی است که محاسبه‌ی ظرفیت برداشت شن و ماسه با توجه به میزان آورد رودخانه‌ها، کار چندان دشوار و وقت‌گیری نیست؛ کاری که امیدوارم با یک برنامه‌ریزی مدون جامه‌ی عمل به خود بپوشاند.

    مؤخره:

    ضمن سپاس مجدد از هموطنان عزیزی که به شکلی بی‌سابقه از مهار بیابان‌زایی در مسابقه دویچه‌وله حمایت کرده‌اند؛ سیاهه‌ی دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که مخاطبین خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی تشویق و ترغیب کرده‌اند، اعلام می‌کنم. در ضمن تا این لحظه، مهار بیابان‌زایی با اخذ 12 درصد آرا در ردیف سوّم از مجموع 11 وبلاگ راه یافته به مرحله نهایی قرار گرفته است. البته هنوز شش روز فرصت هست و هر معجزه ای می تواند در این شش روز رخ دهد!

    -  برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم - سپهر سلیمی

    - دوستان گل بیایید مهار بیابان‌زایی را حمایت کنیم! - نازخاتون

    - سه لینک جدید دیگر در بالاترین در اینجا ، آنجا و همچنین در این نشانی

    - حمایت از تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی بین وبلاگ‌های جهان - عباس رسول زاده بیدگلی

    - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد - دکتر سیامک معطری

    - به مهاربیابان زایی رای می دهیم. - چشمان همیشه بیدار زمین (محیط زیست دماوند)

    - لطفا به ایران رای بدهید ... - سروی

    - به مهار بیابان زایی رأی دهید - مونترا

    - يک وبلاگ ايراني در جمع وبلاگ هاي برتر جهان - خبرگزاری ایرن

    - حمایت از مهار بیابان زایی در فیس بوک فرشید فاریابی و تالار ایرانیان گیاه خوار

    - پارو بزنید - عبداللطیف عبادی

    - این درخواست کمک را جدی بگیرید! - سایت مرجع متخصصین ایران (سروش رازی)

 

                                                                 درج نظر

امروز چیزی شبیه به معجزه در مدرسه داشلی برون اتفاق افتاد!

    شاید باورتان نشود، امّا به فاصله‌ی تنها 24 ساعت از انتشار تصاویر ابوطالب ندری، عکاس هنرمند و شریف خبرگزاری مهر از ماجرای یک مدرسه‌ی عشایری در استان گلستان که کلاس‌هایش با تراکتور حمل می‌شدند، معجزه رخ داد و به سرعت برق و باد، آن دو دستگاه اتوبوس‌ مستعمل و فرسوده، جایشان را به کانکس‌هایی سفید و خوشقواره دادند و حالا دانش‌آموزان مدرسه خرد در چالقرب بخش داشلی برون گنبدکاووس، نه‌تنها کلاس‌های ترو تمیز و سرویس بهداشتی استاندارد دارند؛ بلکه رایانه و چاپگرهم دارند! یعنی تقریباً همان آروزیی (شاید هم بهتر) که من چند ساعت پیش‌تر از آن و در پاسخ به پیشنهاد کمک محمّد کماسی عزیز در دل‌نوشته‌هایم ثبت کرده بودم!

     اینجاست که باید گفت: کاش یه آرزوی بهتری برای این کودکان پاکنهاد دشت ترکمن صحرا می‌کردم!
    امّا ... امّا مگر آرزوی بهتری هم وجود دارد؟ نگاه کنید که چگونه آب و آیینه و مهر دست در دست هم می‌دهند تا خنده‌های مستانه‌ی این کودکان امتداد یافته و پایدار بماند ... و چی از این بهتر؟
    درود بر ابوطالب عزیز و خبرگزاری مهر که همت کردند و عکس گرفتند و منتشر کردند.
    و درود بر آن مدیران آموزش و پرورش محل که به سرعت، نوشخند روزگار را به اهالی پاکنهاد مدرسه خرد باوراندند.
   این همان نقش واقعی و مؤثر رکن چهارم  دموکراسی می‌تواند باشد؛ کاش مدیریت حاکم بر جامعه این نقش را درک می‌کرد و به سلحشوران جامعه‌ی مطبوعاتی کشور، بیش از پیش بها می‌داد.

   و حالا شاید مفهوم پست پیشین دل نوشته ها و آن دعای شکر جادویی بهتر درک شود ...

مهم نیست که کسی هوای ما را ندارد، مهم این است که " او " هست و هوای همه ی عاشقان را دارد. خواستم بگویم: ابوطالب امروز پیامبر کودکان عاشق داشلی برون و محمد درویش بود

و خواستم بگویم: «عشق همان خداست».

درج نظر

این کدام نعمت است که باید به خاطرش سپاسگزار بود؟


    این تصویر را ببینید ...

    بقیه را هم می‌توانید در تارنمای ابوطالب ندری عزیز، عکاس سخت‌کوش خبرگزاری مهر ببینید و آنگاه برایم بگویید:
    این کدام نعمت است که به واسطه ی آن، دانش‌آموزان مدرسه خرد در  چالقرب  بخش داشلی برون گنبد کاووس باید خداوند را بابتش شکر کنند؟

درج نظر

لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد!

    اين درخواست كمك را جدي بگيريد و از تنها وبلاگ ايراني حاضر در بزرگترین رقابت بين‌المللي بين وبلاگ‌هاي محيط زيستي جهان حمايت كنيد.
    ماجرا از اين قرار است كه در مسابقات بين‌المللي وبلاگ‌هاي برتر جهان كه امسال ششمين دوره‌ي آن توسط سرويس جهاني دويچه وله – صداي آلمان – و همكاري بسياري از رسانه‌هاي مشهور و معتبر جهان برگزار مي‌شود، در مجموع 8300 وبلاگ در رقابت پذيرفته شدند كه در نهايت، از جمع آنها، 187 وبلاگ توانستند به مرحله‌ي نهايي مسابقه كه از 24 اسفند سال گذشته (15 مارس) شروع شده، برسند.
    خوشبختانه در حوزه محیط زیست هم، وبلاگ مهار بیابان زایی یکی از 11 وبلاگ برگزیده این بخش است که به همراه 10 وبلاگ دیگر از 10 کشور جهان تا 14 آوریل (25 فروردین ماه جاری) فرصت دارد تا در نظرسنجی جهانی و مردمی این مسابقه بخت خویش را بیازماید.
    البته رقابت خیلی جدی است؛ به خصوص که یکی از وبلاگ‌های محیط زیستی حاضر از کشور چین و با پیج رنک 7 در آن شرکت دارد و یا وبلاگی دیگر که پیج رنک 6 در رده‌بندی گوگل را به خود اختصاص داده و می‌دانید که در بین وبلاگ‌های فارسی زبان در هیچ رشته‌ای، ما پیج رنک هفت نداریم! داریم؟

    با این وجود نباید دلسرد شد و در فرصت محدود 9 روز باقیمانده، امیدوارم دوستان و همرهان مهار بیابان‌زایی با همراهی سزاوارانه‌ی خود و تبلیغ معنادار خویش، رقبای چینی و انگلیسی را از میدان به دربرند!
     برای شرکت در این مسابقه و رأی دادن به وبلاگ محبوب خود، باید نخست به این صفحه رفته و سپس بخش مسابقه محیط زیستی (تغییر اقلیم) را پیدا کرده و بر روی وبلاگ مهار بیابان‌زایی کلیک کنید تا احضار شود و سپس بر روی این علامت کلیک کنید و در انتهای صفحه نام خود و کد مربوطه را درج نمایید تا یک رأی به حساب محیط زیست و ایران وارد گردد.

    بیاید پایین صفحه و این قسمت رو پر بکنید و تیک اول رو بزنید و دکمه ارسال رو کلیک کنید:

 

   توجه کنید که پس از رأی دادن، حتماً این پیام برای شما رؤیت شود. و گرنه باید کد مربوطه را دوباره وارد کنید تا به هدف برسید.

 

    درود بر شما و ممنون که همچنان مهار بیابان‌زایی را از خودتان می‌دانید.

 

    در همین باره:
-    ممنون از این دوستان عزیز که در اینجا از مهار بیابان‌زایی حمایت کرده‌اند.

- ممنون از بلاگ نوشتی های عزیز که این خبر را پوشش دادند و به امید موفقیت دیگر وبلاگهای ایرانی شرکت کننده در بخش های متنوع این مسابقه.

    - انتخاب های “بابز” برای رای گیری وبلاگ نویسان - وبلاگ نیوز

 

     آنها که حمایت کردند:

   - یک انتخاب، یک حمایت: بشتابید! - امیر سررشته داری

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - پایگاه اطلاع رسانی بنا

   - لطفا" با رای خود  از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنید - ژاله فتوره چی

   - حمايتي سبز از محمد درويش (مهاربيابان‌زايي) در رقابتي بين‌المللي - احمد محرابی

   - لینک در بالاترین

    - برای درویش که درویش است - مهرداد مسیبی

   - یک افتخار دیگر برای انجمن و مهندس درویش - انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع

   - تمنايي براي حمايت از وبلاگ مهندس درويش "مهار بيابان زايي" تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی وبلاگ‌های محیط زیستی جهان - دکتر محمد خسروشاهی

   - از وب لاگ مهار بيابان زايي حمايت كنيم - سازمان های غیر دولتی

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - بلاگ نیوز

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ایرانی - وبلاگ باغ - دکتر محمدرضا نوروزی

   - لطفاً از مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! - آونگ خاطره های ما (مینو صابری)

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ما در ایران - گلزار ادب

   - رای به مهار بیابان زایی - وبلاگ زمین زیستگاه همه

  - وبلاگ های برتر دویچه وله - وبلاگ روزهای من

  - حمایت از مهار بیابان زایی - کوهستان سبز

  - لطفن و حتمن از مهار بیابان‌زایی حمایت کنیم ، کنید ! - یک اهری و اتفاقات ساده

  - حمايت از وبلاگ سبز مهار بيابان زايي - بهاره قادری

  - بیایید از وبلاگ های میهنمون در مقابله  با چینی ها و انگلیسی ها  حمایت کنیم - یادداشتهای جوان ساده روستایی

  - از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنیم - هومن روانبخش

  - وبلاگ «مهار بیابان زایی» افتخار ایران است - دیده بان طبیعت بختیاری

  - حمايت از مهار بيابان زايي حمايت از سربلندي ايران عزيز ! - اداره حفاظت محیط زیست شهرستان آباده

  - لطفا از مهار بیابان زایی حمایت کنید - دوستداران محیط زیست آهید

   - به وبلاگ مهار بیابانزایی رای دهید - پارك ملي خبر (رسول خوارزمي)

  - مهار بیابانزایی را دریابیم - ده و دهياري (قباد ياري)

  - با راي به وبلاگ مهار بيابان زايي از محمد درويش حمايت مي كني - انجمن علمي بيابان

  - یک درویش دلسوخته - رگبارهاي بهاري

  - مسابقه جهانی در بین ۱۱ وبلاگ برتر جهان - انجمن  تخصصي كشاورزي و منابع طبيعي ايران

  - حمايت از يك هموطن سبز - مناظر تاج آباد

  - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - تالار گفتگوي سايت حاميان حيوانات ايران

  

                                                                 درج نظر

رخداد‌های سبزی که در تعطیلات نوروزی حرامش می‌کنیم!

    یکی از بدشانسی‌های محیط زیستی‌های ایران این است که، روزشان همواره عزای عمومی است! دارم از روز جهانی محیط زیست، یعنی پنجم ژوئن حرف می‌زنم که برابر است با 15 خرداد! روزی که در جمهوری اسلامی ایران – به احترام رخداد 15 خرداد 1342 - به عنوان یک روز عزای ملّی در تقویم‌ها با رنگ قرمز مشخص شده و تعطیل است.
    اینک امّا در نوشتار پیش رو که با عنوان: «وقتی روز طبیعت شب می‌شود»، در مردمک هم منتشر شده است، خواهید دید که بدشانسی‌ها فقط به 15 خرداد محدود نمی‌شود و انگار ناف محیط زیستی‌ها را در این سرزمین با بدشانسی بریده‌اند! نبریده‌اند؟

وقتی روز طبیعت شب می‌شود
«ما و مناسبت‌های جهانی»

    در طول نیم‌قرن گذشته می‌توان به جرأت ادعا کرد که محیط زیست، همواره در شمار مظلوم‌ترین و بدشانس‌ترین حوزه‌های حیات اجتماعی مردم ایران قرار داشته است؛ مردم ما معمولاً حتا مجال ندارند تا به محیط زیست فکر کنند، چه رسد به این که بخواهند برایش دل بسوزانند و مانند یک سلحشور جان برکف از حقوق و منافع برحقش به دفاع برخیزند؛ همان گونه که در اصل 50 قانون اساسی ایران نیز بر آن تأکید شده و حفظ محیط زیست را در شمار وظایف شهروندی یکان یکان از ایرانیان معرفی کرده است.
    در باره‌ی این که چرا مردمان ساکن در کشوری که برخوردار از یکی از 5 طبیعت و چشم‌انداز ممتاز جهان است، تا این اندازه باید نسبت به ملاحظات محیط زیستی بی‌تفاوت و سهل‌انگار باشند، تاکنون سخنان و تحلیل‌های فراوانی گفته شده و به رشته‌ی تحریر درآمده است. امّا شاید بتوان برآیند همه علت‌ها را در فقر دانایی دانست؛ فقری که از دو نارسایی عمده در کشور، یکی در حوزه‌ی فرهنگ و دیگری در حوزه‌ی مدیریت سرچشمه می‌گیرد و هم آنها را متأثر می‌کند.
    اینک امّا نمی‌خواهم به چرایی این فقر بپردازم، بلکه مایلم تا به بهانه‌ی تعطیلات طولانی نوروزی که سرانجام به پایان رسید! به یکی دیگر از بدشانسی‌های طبیعت‌دوستان در ایران اشاره کنم؛ رخدادی که البته ریشه در وزن پایین و ناچیز گرایه‌های محیط زیستی در وطن دارد و آن هم ریشه در همان آفتی که پیش‌تر به آن اشاره کردم.
    نخستین روز نوروز، روز اعتدال بهاری، بر بنیاد یک رسم دیرین که سابقه‌اش به سال 1969 میلادی باز می‌گردد، با عنوان روز جهانی زمین گرامی داشته شده و از سوی سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته می‌شود. ابتکاری که یک آمریکایی به نام جان مک کانلی  آن را بنیان نهاد و مورد استقبال دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و کارشناسان یونسکو هم قرار گرفت. امّا در ایران، هرگز این روز جدی گرفته نشد. می‌دانید چرا؟ زیرا در نخستین روز فروردین کسی را نمی‌توانی پیداکنی که بخواهد برای برپایی و گرامیداشت یک آیین جهانی تدارک دیده و یا شرکت کند! بنابراین، این فرصت تاریخی عملاً از دست رفت و مثل خیلی فرصت‌های دیگر در این بوم و بر سوخت!
    پس از آن، یعنی در دومین روز بهار، مصادف با 22 مارس، در حالی که مردمان 195 کشور عضو سازمان ملل متحد روز جهانی آب  را جشن می‌گیرند، در ایران به ندرت حتا می‌توانی مدیر مسئولی در حوزه‌ی آب یا محیط زیست یا منابع طبیعی را بیابی که بخواهد در مورد فواید آب و ضرورت پاسداشت بهینه‌ی این عنصر حیاتی زندگی و روز جهانی 22 مارس سخن رانده و مصاحبه کند. غم‌انگیز‌تر آن که رسانه‌های دیداری و شنیداری ما هم اغلب در خواب نوروزی به سربرده و دریغ از اندک اشاره‌ی مؤثری به چنین رویداد مهمی، به خصوص برای ایرانیانی که چند سال است در مرز تنش آبی به سر می‌برند و از نامدیریت‌های بخش آب کشور، آسیب‌های فراوانی دیده و می‌بینند. انگار وقتی روزنامه‌ها تعطیل هستند، صدا و سیما‌یی‌ها هم یه جورایی باید در بی‌خبری خیامی غوطه‌ور باشند!
    و امّا سوّمین رویداد جهانی که برای چهارمین سال پیاپی در ایران شهید شد، ساعت زمین  بود. ابتکاری که از سال 2007 در کشور استرالیا جرقه‌اش زده شد و امسال مردمان حدود  پنج هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار حمایت کرده و در اعتراض به روند شتابناک انتشار گازهای گلخانه‌ای و جهان‌گرمایی، از ساعت 20:30 به وقت محلی، چراغ‌های خود را خاموش کردند. این اتفاق باید در ساعت 8:30 بعداز ظهر روز شنبه، هفتم فروردین ماه (27 مارس) می‌افتاد، اما دریغ از کوچکترین همراهی بخش‌های دولتی و خبررسانی صدا و سیما برای پیوستن ایران به این آیین سبز ارزشمند در جهان. جالب اینجاست که وقتی به میزان صرفه‌جویی انرژی برق در کشورهایی نظیر چین، روسیه، فرانسه و حتا مصر و پرو و اندونزی پی می‌بریم و اخبار آن را تعقیب می‌کنیم، بیشتر افسوس می‌خوریم که چرا وزارت نیرو باید از چنین ابتکار سودمندی در ایران حمایت نکند؟
    و بدین‌ترتیب، حدیث تکراری تعطیلات نوروزی با شهادت سه رخداد مهم زیست‌محیطی جهان در وطن به پایان رسید و تا روز جهانی محیط زیست که همه ساله با 15 خرداد (روز عزای ملّی) مصادف شده، طرفداران محیط زیست در ایران می‌توانند خوش باشند و دست‌کم خود را برای مراسم روز دوّم اردیبهشت  (22 آوریل) یا روز زمین، آماده کنند.

                                                             درج نظر

مجتبی پاک‌پرور: مهار بیابان‌زایی همان برنامه 90 است! منتها از نوع محیط زیستی‌اش!!

    مجتبی را سالهاست که می‌شناسم، متولد بهمن 1343 و پدر سه فرزند. با این وجود او هنوز آنقدر حس و حال و شور و اشتیاق دارد تا خود را به بلژیک رسانده و در یکی از معتبر‌ترین دانشگاه‌های جهان، دانشنامه‌ی دکترای خود را در رشته‌ی خاک‌شناسی به پایان برد؛ دانشنامه‌ای که البته موضوعش چیزی نیست جز گربایگان فسا و طرح آبخوانداری آهنگ کوثر عزیز.
    برای این که پاک‌پرور را بشناسید، می‌توانید سری به این یا آن نشانی بزنید. هرچند باید با پاکپرور بود تا دریابی که تا چه اندازه نام و مرامش با هم هارمونی دارد.
 او اینک به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، محمّد درویش را با قلم جادویی و صمیمانه‌اش به عرش رسانده است. با هم یادبرگ دوست‌داشتنی این دوست نازنین را می‌خوانیم و این امید سبز را برای خویش محفوظ می‌دارم که روزی مجتبی هم بتواند در تارنمای شخصی‌اش، مخاطبین هموطنش را در لذت درک دانسته‌هایش به اشتراک نهد و مانند گنجه‌ی مادربزرگ عزیزش – که خدایش بیامرزد -  بشود به آن ناخنکی با چراغ خاموش زد!
    و دست آخر این که رفیق بامرام من : معلومه که می‌شه ...


    به بهانه ورود وبلاگستان محمد عزيز به سال ششم زندگي
    مادريزرگ يادش به خير گنجه‌اي داشت كه براي ما يه گنج به حساب مي‌اومد و هيچ وقت آدمو دست خالي بر نمي‌گردوند. هميشه يه چيزايي براي شيرين كردن دهن بچه شيطونايي مثل ما كه يواشكي به اون ناخنك ميزدن داشت. بعدها فهميديم كه اون خدا بيامرز هر بار ميدونست چه كسي سر گنجه رفته، اما به روي خودش نمي‌آورد. شايد مي‌دونست مزه‌ی ناخنك زدن بيشتر از هديه گرفتنه و مي‌خواست ما رو از اين لذت كودكانه محروم نكنه. هر جايي مي‌رفت از كوچه و بازار و مهموني هيچ دغدغه‌اي نداشت الا اينكه يه چيز تازه و دلچسب‌تر از هميشه براي گنجه فراهم كنه. هر وقت از بيرون به خونه برمي‌گشت، زير چادر گلدار خال خاليش يك چيزي قلمبه شده بود و معلوم بود كه تحفه‌ی جديدي در راه گنجه است. اون تا بخاي گياه‌ها و خاصيت‌هاشونو مي‌شناخت و گاهي اوقات ساعت‌ها وقت‌شو صرف مي‌كرد تا از يك گياه مفيد اما تلخ (مثلا گزنه) با كمك عسل يه حبه‌هايي درست كنه كه تلخي رو، لابلاي شيريني كرده باشه و تنقلات ما بچه‌ها رو روبراه كنه و كاري كنه كه ما گولش بزنيم و اونا رو يواشكي برداريم و اونم زيرلب به كار ما بخنده ...
خيلي چيزاي ديگه بايد بگم تا كسي درك كنه كه مادر بزرگ و اون گنجه‌، چقدر براي ما دوست داشتني بود و الان هم يادآوريش تا چه اندازه حسي رو كه اهل هنر بهش نوستالژيا مي‌گن، قلقلك ميده و اگه ادامه بدم اشكمو در مياره.
    اما همينجوري بپذير كه وبلاگت، منو به ياد اون گنجه مي‌اندازه. تو هم آقايي، هم  جووني و هم چاق و چله‌تر از اوني كه با مادر بزرگ قصه‌ي ما قابل مقايسه باشي! اما برق نگاه‌هاي اونو مي‌شه توي چشماي سوژه‌هاي به تصوير درآمده در وبلاگت به چشم ديد. مطالبش بنا به مقتضاي موضوع هم تلخ‌اند، هم در حكم دارو‌اند و هم با عسلِ قلم شيوا و احساس پاك نهفته در لابلاي كلمات به شيريني درآميخته‌اند.
    سزاوار اينه كه هر بيننده‌اي وقتي به كلبه‌ی مجازي اينچنيني سر ميزنه، حتماً يه ردپايي از خودش به جا بذاره و كم يا زياد يه نظري بده؛ امّا اين حسن دنياي مجازيه كه افراد پرمشغله يا گاهي تنبل مثل من هم مي‌تونن چراغ خاموش سري بزنن و پس از ناخنك زدنِ يواشكي، هوايي تازه كنن، انرژي جديدي براي بالا بردن حس مسووليت‌شان نسبت به آنچه بر مواهب طبيعي‌مان مي‌رود دريافت كنن؛ كارمايه‌اي كه جامعه براي  جبران نابخردي‌ها سخت به آن نياز دارد.
    دوست دارم از يك كاركرد فوق‌العاده مؤثر وبلاگ‌هايي از نوع مهار بيابان‌زايي بگم و اون هم زنده نگهداشتن روح اميد در ميان نسلي است كه از يار و ديار بازمانده و سرخورده از زمان و مكان تنها به اونور آب چشم دارند. به طرزي سحرآفرين يادآوري مي‌كنه كه تا شقايق هست زندگي بايد كرد. در هر گوشه‌ي اين آب و خاك، اگر نيك بنگري شاهدان زيبارويي مي‌يابي كه به راستي شايسته‌ي دلباختن‌اند. كافيه صاحب‌دلي با معرفت پيدا بشه كه در افسون اون‌ها شناور بشه و ...
    حس و حال مجموعه‌ي وبلاگستان محمد آقاي ما، بيابان‌زايي را هم در طبيعت و هم در روح و جان ساكنان آن يك‌جا نشانه رفته و با هر تواني كه داره قصد مهار اونو داره و الحق كه چه مي‌كنه؟!
    همچنين، از ميوه‌هاي بي بديلِ مجموعه‌ي نوشته‌هات اينه كه ظرفيت انتقاد رو دست كم در مجموعه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي بالا برده تا جايي كه در دشوارترين برهه‌اي كه بر دنياي مجازي گذشت، همچنان اُفتان و خيزان راه پيمود. ممكنه برداشت‌هاي مختلفي باشه، امّا من بر اين باورم كه صاحب اين قلم از سر دلسوزي و دردمندي و با شيوه‌اي مسؤولانه، هوشمندانه و هنرمندانه قلم مي‌زنه ... و ديگر هيچ ...
    با اجازه‌ي بزرگترا ميشه لقب برنامه 90 محيط زيستي رو به وبلاگ مهار بيابان‌زايي داد ... تا چه قبول افتد و در نظر آيد. البته محدوديت‌هاي ماهيتي يك محيط مجازي را نبايد از نظر دور داشت. 
    چند تا انتقاد يواشكي در جشن تولد سال قبل داشتم كه در طول سالي كه گذشت، تلاشم براي بازيابي حتا يك مورد از اون اشكالات بي نتيجه موند و انصافاً رو كم كني خوبي دريافت كردم.
    اما جا براي يك پيشنهاد وجود داره و اون‌هم دعوت صاحب كلبه با صفاي درويش‌ستان به تأني بيشتر در روي آنتن بردن مطالبي است كه به دستش ميرسه. "كم گوي و گزيده گوي" جناب سعدي به نيكي رعايت شده، اما گاهي گزيده‌هاي بيان شده به درستي مورد كنكاش قرار نگرفته‌اند. تنها مثالي كه براي بيان دارم مقايسه‌ي نگاره‌اي است كه گله‌ي چوپان عزيز ماجراي سد سيوند را نشان مي‌‌داد – كه تنها يك محيط خشك، يك گله و يك ديواره سد را نشان مي‌داد- با آنچه از نزديك قابل مشاهده بود كه در هر حال مي‌توانست يك پيكره آبي، هر چند كم عمق و از هم گسسته، به حساب بياد. با اينكه از نظر من به هر حال جمع‌بندي نوشتار همچنان صحيحه و فلسفه وجودي سد، زير سؤال؛ اما بيننده معمولي اگر امكان مقايسه داشته باشه و قانع نشه، حق داره.
    فكر كنم همواره دوستان علاقمندي به طبيعت و/ يا به محمد دوست داشتني ما هستند كه حاضر باشن براي بررسي درستي يا نادرستي مدعاي يك نگاره يا يك نوشته در منطقه خودشون مسيري را طي كنند و به اصطلاح ته و توي قضيه را در بيارن تا با خيال آسوده امكان انتشار داشته باشه. (البته روي من زياد نبايد حساب كني! خودت كه درك مي‌كني؟! محل تولد و اين جور چيزا ...)
    به هر روي ... اي دلبر من الهي صد ساله شوي ... اما هر روز و هرسال از تلخي مفاهيمي كه به آنها مي‌پردازي  كاسته و وزنه‌ي تعداد خبرهاي مسرت‌بخش و اميد‌آفرين وبلاگت سنگين‌تر بشه ... شايد به قول خودت ديگه اون زمان اروند سكاندار باشه ... شايد هم نوه‌ات يا حتا نوه اروند ... كسي چه مي‌دونه شايد هم همين سال‌هاي نزديك به هر حال آرزو بر 45 ساله‌ها هم عيب نيست، چه برسه بر 5 ساله و چند روزه‌ها ...

نفسي بيا و بنشين سخني بگو و بشنو                  که به تشنگي بمردم بر آب زندگاني
دل عارفان ببردند و قرار پارسايان         همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معاني

    و يك مؤخره:
    اون دوستي كه يك بار ديگه يادي ازش كردي و اونو با مرام دونستي، يك جوري شرمنده‌ است كه نمي‌دونه چي بايد بگه. انشاالله  يه وقتي برسه كه بدونه و بتونه اون‌جوري كه در دل تو نشسته، باشه. يعني مي شه؟!

                                                          درج نظر

دکتر محمّدرضا نوروزی: مهار بیابان‌زایی آنچنان با مهارت، مهارت می‌کند که دیگر از دامش نمی‌‌شود رهید!

    محمّدرضا (پژمان) نوروزی، چند سالی است که گلزار ادب را تیمار می‌کند؛ البته او چیزهای دیگری هم دارد برای تیمار کردن مثل باغ و چیزهای بسیار دیگری که ما نمی‌دانیم! می‌دانیم؟
    افزون بر آن، این محمّدرضا نوروزی بود که پای جستارهای محیط زیستی را به صورتی ثابت و مؤثر از ابتدای سال 87 به جعبه‌ی جادو در برنامه روز از نو کشاند؛ هر چند که البته در نهایت شهید شد یا شهیدش کردند! نکردند؟ به همه‌ی این‌ها باید توانایی نوروزی را در دانش نجوم، گردشگری، طبیعت‌گردی، فیلمبرداری و عکاسی و البته میکروبیولوژی یادآوری کرد!


    آخرین شاهکارش را شاید برخی دیده باشند، هنگامی که در ویژه‌برنامه‌ی سال تحویل شبکه‌ی 4 سیما، در کنار استاد کردوانی توانست خوش بدرخشد و از میدان به درنرود!
    اینک او نیز، درویش را به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد کودک مجازی نوپایش، مورد مهر قرار داده و با زبانی طنازانه و درویش‌مأبانه! از مهار بیابان‌زایی و مهارت درویش در مهار گفته است.
    یادداشتش را با هم می‌خوانیم:

    سلام به درویش عزیز که لَ له‌ی کودک پنج ساله‌ی خویش است و ما همه به آینده‌ی این کودک امیدواریم!

    چه فرق دارد كه مهار سفت باشد يا شل؟ مهم اين است كه مهار‌كننده مهارت داشته باشد ... اگر چنين باشد، خب حتماً همه چيز مهار مي‌شود... گيريم كمي زود يا دير و محمّد درويش به نظرم آدم ماهري است. او بلد است مهاري بزند بر بيابان‌هاي خشكيده‌ي ذهن خوانندگانش. آنچنان با مهارت مهار مي‌كند كه ديگر از دامش نمي‌شود رهيد. وقتي مي‌نويسد مجذوب مي‌شوي (نمي شوي؟) وقتي نمي‌نويسد، نگران مي شوي (نمي شوي؟) وقتي كنايه مي‌زند، مي‌فهمي (نمي فهمي؟) وقتي ذوق مي‌كند، ذوق مي‌كني (نمي‌كني؟) وقتي چيزي مي خواند كه خوب است ،تو هم مي‌خواني (نمي‌خواني؟) و خلاصه كه او با مهارت، مهارت مي‌كند (نمي‌كند؟)
    مي‌دانيد؟
   براي من خيلي فرق نمي‌كند كه همه‌ي نوشته‌هايش را دوست داشته باشم يا نه؛ درست بپندارمشان يا نه؛ قبول داشته باشم يا نه؛ من مهار بيابان‌زايي و محمّد درويش را دوست دارم ... چون وقتي چيزي را مي‌نويسد، تكليفش را با خودش روشن كرده ... چون با اشتياق مي نويسد ... چون خسيس نيست در نوشتن و پراكندن دانايي و من مي‌دانم و باور دارم كه دانايي زيبايي است ...
                                                                          و محمد درويش  زيباست.

                                                        درج نظر
     

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند ...

ادامه نوشته

عباس پالاش: تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی‌بخش

    یکی از خوانندگان فرزانه و صبور یادداشت‌های درویش، عباس پالاش است که به قول خودش گاهی در اینجا هم قلم می‌زند! پالاش را در ماجرای نقد مفصلی که بر یادداشت بحث‌برانگیز زنان کلاردشتی ... نوشت، شناختم. اینک او به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، یادبرگ زیبایی به درویش هدیه داده که سخت به دل می‌نشیند.
    از او متشکرم و به خصوص تحت تأثیر آرزوی انتهایی‌اش قرار گرفتم ...
    یادداشتش را که با سلام آغاز کرده، با هم می‌خوانیم:

    سلام
    نوشتن از شما، شعر گفتن در دامان طبیعت و نغمه خواندن در صدای آبشار است. راحت و ساده و غیر ارادی.
    برای من سوای پدر بودن و آغوش مادرانه‌ی طبیعت دوست‌تان، یکپارچگی و یکدستی‌تان تحسین‌برانگیز است.
    بی‌آلایشی ظاهری و پر راز بودن بیابان در جان‌تان نشسته و کودکی و سرزندگی‌تان و اتحادتان با طبیعت سرسبز، مرا به این خیال می‌اندازد که تصویرتان در بیابان و در جنگل، آنچنان نامریی می‌شود که باید بسیار چشم تنگ کرد تا تمایزی دید.
    اما در مورد نوشته‌ها
    برای یافتن بدترین یادداشت سرکار نمی‌روم و اما برایم تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی بخش.
    پیگیری‌های‌تان در موضوع سدسازی هم برایم بسیار آموزنده بود.
    از نقاط قوت نوشتارتان می‌توان به نثر ساده، تیترهای دقیق، روانی و طنز و شوخ طبعی و امید جاری در نوشته، پرهیز از شتاب‌زدگی، خودنمایی و به رخ کشیدن معلومات گسترده، نشان دادن راه و پرهیز هوشمندانه و روشمندانه از نصیحت و در عوض نشان دادن ثمره‌ی کار نادرست اشاره کرد.
    از نقاط قوت پس از نوشتن هم، سعی در همراهی و پاسخگویی و انرژی و وقت گذاشتن برای مخاطب است و تلاش برای بیرون کشیدن بهترین از هر فرد و اجازه پرورش ایده‌ها به وی دادن، که بسیار مؤدبانه، حرفه‌ای و انگیزاننده است.
    به روز بودن‌تان در زمینه وب هم مزیت بزرگی برای‌تان هست.
    نظری هست که می‌گوید: «روابط حسنه، دو سوم عقل است.» و پرهیز چهل ساله‌تان از نزاع، نشانه خردمندی فردی است که در عوض اتلاف وقت و انرژی به نزاع بی‌حاصل یا غر زدن و نق زدن، مانند آب به دنبال راه نفوذ دیگری است و سرگرم کار خویش است.
    روحیه‌ی افرادی مانند شما که با وجود اشکالات اساسی نظام موجود، دست از کار در گوشه خود و تلاش برای بهتر کردن دنیا و ادای سهم خویش بر نمی‌دارند، برایم درس‌آموز و تحسین برانگیز است.

آرزوی سال‌های بی خزان نمی‌کنم، اما آرزو می‌کنم همیشه سرسبزی بهار بعد آن را دریابید.
موفق باشید.

درج نظر                                                                   

در عصر تسلط مجازی‌ها، محیط زیست را باید چگونه نگریست؟

    جامعه‌ی امروز به دلیل شتاب حیرت انگیز پیشرفت‌های فناورانه و افزایش شگفت‌آور داده‌های تولید شده در آن، قابل قیاس حتا با جامعه‌ی 50 سال پیش هم نیست؛ یعنی زمانی که دغدغه‌های محیط زیستی برای نخستین بار تبدیل به هویت‌هایی مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد شد.
    چنین است که باید بکوشیم تا به تدریج ضمن درک شرایط جدید و شناسه‌های حاکم بر آن، نگاه خود را به محیط زیست و دلایل پاسداری از آن، پالوده کرده و تکامل بخشیم.
    در همین باره و به عنوان مدخلی برای شروع این جستار، می‌توانید یادداشت نگارنده را با عنوان: «نگاه به محیط زیست در عصر دنیای مجازی» در مردمک بخوانید.

                                                             درج نظر

گزارش دویچه وله صدای آلمان به مناسبت پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی

    روز گذشته، خانم فریبا والیات، مسئول صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان دویچه‌وله – با نگارنده به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیتم در دنیای مجازی گفتگو کرد. حاصل آن گفتگو، گزارشی شد که در زیر می‌توانید آن را بخوانید و یا در این نشانی می‌توانید آن را بشنوید. گزارشی با عنوان :

«مهار بیابان‌زایی و وبلاگ‌نویسی در خدمت محیط زیست ایران»

 

    پنج سال از تولد وبلاگ "مهار بیابان‌زایی"، از وبلاگ‌‌های مطرح حوزه‌ی محیط زیست ایران، گذشت. محمد درویش، نویسنده‌ی این وبلاگ، در گفت‌وگو با دویچه‌وله از فراز و نشیب‌های وبلاگ خود و مشکلات وبلاگ‌نویسان سخن گفته است. 
    از روزی که محمد درویش کلمات آغازین وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" را نوشت، پنج سال می‌گذرد. او در مطلبی که به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ خود در "مهار بیابان‌زایی" نوشته از فراز و فرودهای این چند سال سخن گفته است. درویش همچنین اشاره کرده که در سال ۸۸ یعنی «در پنجمین سال حضور او در وبلاگستان به اندازه‌ی ۴ سال پیش از آن بازدیدکننده داشته است، در حالی که سال ۸۸ سال رکود کم‌‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند».
    وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" و نویسنده‌ی آن بارها جوایز برتر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی محیط زیست را به خود اختصاص داده‌اند. این وبلاگ همچنین یکی از ۱۱ وبلاگی است که به مرحله‌ی نهایی مسابقه‌ی بین‌المللی وبلاگ برتر دویچه‌وله  (در حوزه محیط زیست) راه یافته است.
    فراز و فرودهای این وبلاگ چه بوده، مشکلات وبلاگ‌نویسان چیست؟ و وبلاگ‌نویسی چه جایگاهی در آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی دارد؟

******

    دویچه وله: آقای درویش، چه شد که تصمیم گرفتید وبلاگی در باره ی محیط زیست بنویسید؟

   من زمانی شروع به وبلاگنویسی کردم که بیش از ۱۶ سال سابقه ی کار در بخش منابع طبیعی کشور، در یک واحد پژوهشی به نام "مؤسسه‌ی تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور" داشتم و از نزدیک در جریان مشکلاتی که در حوزه‌های منابع طبیعی و محیط زیست‌مان بود، قرار داشتم. همیشه بر این باور بوده‌ام که یکی از مهمترین مسایلی که سبب می‌شود وزن ملاحظات محیط زیستی در سبد اولویت‌های راهبردی کشور ما، از جایگاه بایسته‌ای برخوردار نباشد، این است که ما با مشکلی به نام فقر فرهنگی در حوزه‌ی ظرفیت‌سازی محیط زیست مواجه هستیم. یکی از بهترین، مناسبترین و کارسازترین ابزارها برای این که این فقر فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کاهش پیدا کند، استفاده از ابزاری به نام اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگنویسی است. به همین خاطر خیلی استقبال کردم و تمام هم و غم خود را گذاشتم تا بتوانم دایره ی مخاطبین خودم و علاقه مندان به محیط زیست را بیشتر با دغدغه هایی که در طول این سال ها داشته ام، آشنا کنم و خوشبختانه از ثمرهی کارم در طول این پنج سال بسیار راضی هستم. احساس میکنم بازخوردها و عملکردهای مثبتی که توانسته ام در طول این پنج سال به محیط زیست و منابع طبیعی ارایه کنم، بسیار بیشتر از آن ۱۵ یا ۱۶ سالی بوده که صرفاً به عنوان یک پژوهشگر در مؤسسه ی تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور خدمت می کردم.

    چرا عنوان «مهار بیابان زایی» را برای وبلاگتان انتخاب کرده اید؟

    یکی از مهمترین مشکلات یا چالش‌هایی که در حوزه‌ی محیط زیست داریم، معضلی است به نام "بیابان‌زایی". این معضل از سوی نخبگان جهان در سال ۲۰۰۰، سومین تهدید کره زمین برای قرن ۲۱ معرفی شد. ولی در ایران خودمان که قریب ۸۹ و هفت‌دهم درصد وسعت آن را سرزمین‌های خشک دربر می‌گیرد، بیابان‌زایی در حقیقت چالش شماره یک کشور و مهمترین تهدیدی است که پایداری سرزمین را مورد هجمه قرار داده است. متأسفانه در کشور ما اصطلاح غلطی به نام "بیابان‌زدایی" باب شده بود. اما همان‌قدر این اصطلاح غلط است که ما بخواهیم از عبارت‌هایی به اسم "جنگل‌زدایی" و یا "مرتع‌زدایی" به عنوان یک ارزش یاد کنیم. در حقیقت، بیابان یک اکوسیستم است که در جای خود، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیست‌بوم است. آنچه خطرناک است، بیابان‌زایی است و ما باید به سمت مهار بیابان‌زایی برویم، نه بیابان‌زدایی. برای تأکید بر این مطلب بود که عنوان وبلاگم را هم "مهار بیابان‌زایی" انتخاب کردم.

     به عنوان یک وبلاگنویس در حوزه‌ی محیط زیست، با چه مشکلاتی در طول این چند سال روبرو بوده‌اید؟

    مهمترین مشکلی که شاید برای همه‌ی وبلاگنویسانی که به صورت جدی و انتقادی به حوزه‌ی تخصصی خودشان می‌پردازند، وجود دارد، آستانه‌ی کم پذیرش مدیران نسبت به انتقاداتی است که مطرح می‌شود. البته باید بگویم که شاید من جزو خوش‌شانس‌ها بوده‌ام و زیاد در این حوزه مورد فشار قرار نگرفته‌ام. ولی مانند هر وبلاگنویس دیگری که سعی می‌کند به صورت جدی و بی‌طرفانه ناراستی‌ها، فرازها و فرودهای مدیریتی حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی را نقد کند، برخی مواقع هم با نامهربانی‌هایی روبرو بوده‌ام. ولی آن سوی دیگر سکه که حمایت‌های بسیار زیاد مخاطبان این وبلاگ بوده، سبب شده که من هرگز دچار یأس و ناامیدی از برخوردهای دلسرد‌کننده نشوم و به کار خودم با پشتکار بیشتری ادامه بدهم.    

    سیر بازدیدکننده‌ها از وبلاگ‌تان از آغاز تا کنون، چگونه بوده است؟

    وقتی شروع به نوشتن در حوزه‌ی محیط زیست کردم، خیلی از دوستان از سر دلسوزی می‌گفتند که حیف است بیایی، این همه وقت و انرژی بگذاری و در حوزه‌ای بنویسی که اصلا در این کشور مخاطب ندارد. اما از آنجا که من واقعا عاشق این کار هستم، توجه نکردم و ادامه دادم. باورم این بود که اگر به موضوعی عاشقانه نگاه کنی و خودت آن را باور داشته باشی، مخاطبینت چاره‌ای ندارند، جز این که تو را باور کنند و این اتفاق عمیقا رخ داد. وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" در یکی دو سال حتی جزو پربینندهترین وبلاگ‌ها در تمامی حوزه‌ها بوده و چندین جایزه را به عنوان محبوبترین وبلاگ فارسی در بین همه‌ی رشته‌ها، تاکنون تصاحب کرده است. امسال نیز که سال پنجم فعالیت من بود، شاید بیشترین فعالیت را داشته است. بیش از ۸۰۰بار به‌روز شده و مجموع مخاطبینش با چهارسال قبل برابری می‌کند. آن هم در سالی که وبلاگستان فارسی در کل وضعیت مناسبی نداشت و به دلایلی که همه می‌دانیم، موج دلسردی و یأس زیادی بر وبلاگستان فارسی حاکم شد، خیلی‌ها دیگر ننوشتند، یا وبلاگ‌هایشان فیلتر شد و یا مخاطبین خود را از دست دادند. اما در این سال، خوشبختانه مخاطبین "مهار بیابان‌زایی" بسیار بیشتر شدند و به طور متوسط روزی ۱۲هزار بازدید کننده دارد که رقم نسبتا خوب و قابل قبولی است.

    آقای درویش، اصولا وبلاگ‌نویسی در مورد محیط زیست، چه تأثیری در حفاظت محیط زیست دارد؟ و آیا این کار را به بقیه‌ی مدافعان حفظ محیط زیست توصیه می‌کنید؟

    همان‌طور که اشاره کردم، اعتقاد من این است که مهم‌ترین تهدید یا چالش در حوزه‌ی محیط زیست ما، نادانی یا عدم آگاهی مردم و مدیران کشور نسبت به مزیت‌های بالقوه و بالفعل پاسداری از محیط زیست است. بنابراین اگر در این حوزه روشنگری کنیم و مفاهیم عمیق علمی را به زبان ساده برای مخاطب عام بیان کنیم، می‌تواند بسیار مؤثرتر از این باشد که یک پژوهشگر در کنج آزمایشگاه خود ده‌ها سال تحقیق کند تا بتواند قطر یک درخت راش را در سال یکدهم سانتی‌متر افزایش بدهد یا سازگاری فلان گونه را در فلان منطقه بهبود ببخشد. آنچه در کشور ما خطرآفرین است، قطع بی‌رویه و تجاوز شگفت‌انگیز به عرصه‌های منابع طبیعی، به بهانه‌ی تأمین نیازهای معیشتی کوتاه‌ مدت است. وقتی مخاطبین ما با این آگاهی و این واقعیت روبرو می‌شوند که چنین حرکت‌ها و رویه‌هایی می‌تواند همان حیات اجتماعی رو به رشدشان را مورد تهدید قرار بدهد، می‌تواند در رسیدن ما به وضعیت پایدارتری در محیط زیست بسیار مؤثر باشد. خوشبختانه وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" سبب شده که تاکنون چندین حکم قضایی تغییر کند و چندین فراخوان بسیار خوب در سطح کشور شکل بگیرد. بسیاری به حوزه‌ی محیط زیست علاقه‌مند شدند و وبلاگ محیطزیستی راه انداختند و کمپین‌های خیلی خوبی در دفاع از بحران‌ها و موضوعات محیطزیستی شکل گرفته است. تقریبا می‌توان گفت که همه‌ی کارشناسان و مدیران ذی‌نفوذ در این حوزه "مهار بیابان‌زایی" را می‌خوانند و به این ترتیب، یک پل ارتباطی کم‌هزینه بین افکار عمومی و مدیران این حوزه ایجاد شده که می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه دیدگاه‌های طرفین را منتقل کند.

                   متن این گزارش را در سرخط هم می توانید ببینید و بخوانید.

                                                             درج نظر

هدیه‌ی یک محیط بان برای تولد 5 سالگی مهار بیابان‌زایی!

    ضحا روستا، یکی از محیط‌بان‌های شریف اداره محیط زیست شهرستان آباده در استان فارس است که اخیراً به دنیای مجازی آمده و می‌کوشد تا از طبیعت آبادبومش برای ما هم بنویسد. او تصویری از سفره‌ی هفت‌سینش را در نوروز 1389، پیشکش محمّد درویش کرده و مرا شرمنده مهر و محبت خود ساخته است. باورم این است که محیط بان، یکی از شریف ترین القابی است که می توان به یک انسان داد و بر خلاف تصورش، یادبرگ پرمهر و صمیمانه اش را بر روی چشم می گذارم.
    یادداشت سبز این پاسدار بی‌ادعای محیط زیست آباده  را به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی با هم می‌خوانیم.

    با درود بر سبزترين درويش وبلاگستان

    استاد جانم مي‌دونيد که من تا اين اواخر سعادت شاگردي شما را نداشتم و خداروشکر که بالاخره خونه مجازي خودم را پيدا کردم. اولين جايي که در اين دنياي مجازي سر مي‌زنم وبلاگ شماست. جايي که خونه‌ی خودم مي‌دونم؛ خونه‌ی سبزي که توش اميد هست؛ صفا و صميميت هست. دانش شما با کلام دلنشين و قلم ماهرانه و سبزتون، بهترين تأثير را در من مخاطب مي‌گذاره.
    کمتر جايي را در بين هم‌رشته‌اي‌ها انسجام ديدم. حتي در همين وادي محيط زيست. جز تخريب هم و حسادت – اغلب - نديده و  نمی‌بینم. اما شما نشون داديد مي‌شه با اتحاد و فروتني، حسادت و رقابت را به صفا و صميميت تبديل کرد و براي دفاع از مظلوم‌ترين آفريده‌ی خداوند به پا خواست. خداييش رفتار شما بسيار شايسته است.
    الهي که جشن تولد 100 سالگي وبلاگتون گرفته بشه و مهار بيابان‌زايي به آرزوهاش برسه. به اميد خدا روزي برسه که ايران عزيز سبز بشه و جشن مجازيش توسط شما در وبلاگتون برگزار شه و ما هم شرکت کنيم. پس خدايا از تو مي‌خوام  درويش ما  حالا حالاها  سبز و پا برجا بمونه.
    باور کنيد در به در دنبال استاد بودم که يافتم ... و  وقتي مي‌گم: شاگردتونم؛ باور کنيد که چاپلوسي نمي‌کنم، بلکه افتخاريه واسم شاگردي شما و بهترين هديه‌ی  من در سال 88، اومدن به خونه خودم، مهار بيابان‌زايي بود.
     اميدوارم در سال 89 بتونم از نزديک با شما ديدار کنم و انشالله در يکي از جلسات علمي از محضرتان بهره‌مند شوم. در ضمن در خصوص اروند عزيزم بايد به شما و همسر بزرگوارتان احسنت و خداقوت گفت. انشالله از همين الان معلومه آينده‌ی درخشاني در انتظار فرزند عزيزتان است.  نگران نباشيد منم همين الان پا مي‌شم  واسه‌ی اروند عزيزم اسفند دود مي‌کنم. 
                         خدا حفظتون کنه.

اين هم هفت سينه خونه ماست
تقديمش مي کنم به شما و خانواده عزيزتان

پنج سالگي وبلاگتان مبارک باد... 
سلامت و سربلند باشيد ...

 
شاگرد مخلص شما ضحا روستا

                                                             درج نظر

یعنی  می‌شود در گلستان هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند!

    دست‌نوشته‌ی زیر را صاحب پایگاه اطلاع‌رسانی سروی و به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی ارسال کرده است. آنچه که در جای جای این یادبرگ متفاوت موج می‌زند، دقت نظر و مطالعه‌ی کامل محتوای کلبه‌ی مجازی درویش در طول یک سال گذشته بوده است که برایم بسیار شوق‌آفرین است.
    خوشحالم که چنین خوانندگان جدی و مسئولیت‌شناسی، یادداشت‌های سرای مجازی درویش را پی می‌گیرند و بذر امید را برای آینده‌ی سبز وطن در دلم روشن نگه می‌دارند. با هم این یادداشت نرم و لغزان را می‌خوانیم:

به نام خدای طبیعت

    هر جور که حساب کنی، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...
...
    جای کلاغ زاغی‌ها خالی، امسال خبر تولدت را نیاوردند، آخر غصه‌دار برادران مقتولشان بودند، همان‌ها که می‌گویند مسموم شده‌اند .
    باد خبرش را برایم آورد ... تولدت را می‌گویم،
    باد خبرش را برایم آورد ... که 5 ساله شدی ... که داری بزرگ می‌شوی ... که قد می‌کشی ... که داری قد می‌کشی ...
باد خبرش را برایم آورد ...
خبرهای دیگری هم آورد ... از زنده رود ... زنده رود ... زنده رود ...
باد، سر راهش به زنده رود هم سر زده بود، باد می‌گفت: زنده رود راه نفسش بسته شده، می‌گفت: می‌ترسد از روزی که زنده رود، دیگر زنده نباشد ...
می‌گفت: خشکسالی دامن طبیعت را گرفته، می‌گفت: خشکسالی می‌توانست یک فرصت باشد، نه تهدید ... می‌گفت: دیگر حتی "صدای طبیعت " هم درآمده ...
باد خبرش را برایم آورد ...
عزیز 5 ساله‌ام ،
باد می‌گفت: الوند و هلن، عزادار فرزندان رشیدشان هستند که بی گناه به خاک افتادند و در خون سبزشان غلتیدند ...
می‌گفت: تازگی‌ها به جای درخت، ویلا می‌کارند،
می‌گفت: تازگی ها ، برای درخت های باغ فین ، قفس سیمانی ساخته اند ،
می‌گفت: درخت‌ها به اسارت " انسان " و "سیمان" درآمده‌اند ...
وای که این روزها ... این باد ناموافق ... چقدر بدخبر شده ...

می‌گفت ...
ناله می‌کرد و می‌گفت:
به خودش می‌پیچید و می‌گفت ...
می‌گفت: این روزها ، گندمان خیلی پریشان است.
می‌گفت: با چشم خودش تابوت‌های کوچک سوخته‌ای دیده، بی جسد ...
به باد سپردم که خبرش را به گوش بیژن فرهنگ دره شوری نرساند ...
می‌گفت این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می‌گردد،
شازده کوچولو به باد گفته بود: " انگار مارها غیبشان زده، انگار کسی نمی‌داند که بدون یک مار، قصه‌ی من بی پایان می‌ماند... "
باد می‌گفت: این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می گردد تا قصه‌اش را تمام کند.
خیلی چیزهای دیگر هم گفت ... از حرف آخرش، فقط یک کلمه را شنیدم ... "سیوند " ...
مطمئنم که گفت:  "سیوند" ...
گفت و رفت ...
باد رفت با همه‌ی خبرهای تلخش ...
اما ،
تو بمان ،
استوار بمان .
بمان و بگو می‌شود در گلستان، آنقدر گل‌های رنگارنگ باشد که هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند، بگو که می‌شود در گلستان تنها نبود.
بمان و بگو که می‌شود .
بمان و از قامت بلند یک اُرس بگو.
بمان و بگو که فرزندان سرزمین مظلوم‌مان، وارثان رودهای همیشه روان، بلدند از درخت زندگی، " سیب طلایی " بچینند.
بمان و بگو هنوز هستند آدم‌هایی که از سرخی لاله‌ها، دلشان می‌لرزد، خم می‌شوند و با عشق آن را می‌بوسند.
بگو که میراث داران کوروش، می‌دانند که " هرکی درخت قطع کنه، آدم بدیه "
بگو ... بگو از زنی که امروز بوی مادرم را می‌دهد ...
بگو از پدر که به سفر رفته است ... سفر زندگی ... مثل پرنده‌ها ...
بگو که پنگوئن‌ها هم بلدند، سرخوشانه و زنجیروار، زندگی را برقصند .
بگو که عباث، یک رودخانه بود که "حتما" به دریا رسیده است .
بمان،
بمان و از مردان خوش آهنگ روزگارمان بگو، همان‌ها که می‌دانند " اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت ... "
نازنین 5 ساله‌ام ،
داری قد می‌کشی، بزرگ می‌شوی، داری برای خودت وبلاگ با کمالاتی می‌شوی،
اما ،
یادت نرود که :
" زندگی ، ضرب زمین در ضربان دل ماست ... "
این، یادت نرود ...
حالا ،
تو بگو 5 سال ، 50 سال یا 500 سال ...
الهی 1000 ساله شوی ،
اما ... هر جور که حساب کنی ، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...

راستی ،

من این دو حرف نوشتم ، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت ، چنان بخوان که تو دانی

شناسنامه ی عکس :
نام عکس : گنجشکی نشسته بر آرامگاه کوروش بزرگ
نام عکاس : محمد درویش  لینک به http://darvish.info
منبع : http://photoblog.darvish.info  لینک به  http://photoblog.darvish.info/archives/258

                                                        درج نظر

بهرام سلطانی: هر سطری که در مهار بیابان‌زایی می‌نویسی، در تاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود

    استاد کامبیز بهرام سلطانی، نامی آشنا برای دوستداران محیط زیست ایران است، یک پژوهشگر حرفه‌ای که هرگز بازنشسته نمی‌شود و در پای دانایی‌اش، حاضر به ذبح هیچ مصلحتی در خلاف مصالح طبیعت ایران نیست.
    دلگرمی‌های نوروزی این استاد فروتن و فرزانه، برای محمّد درویش از هر گوهری، گرانسنگ‌تر است.
    یادبرگ کوتاه، اما بلندش را - به همین بهانه - با هم می‌خوانیم:

    جناب مهندس درويش عزيز، سلام
   در روزگاري كه بيشتر ما يا در حال برنامه‌ريزي براي بريدن گوش ديگران هستيم و يا گوش‌هاي بريده را شمارش مي كنيم؛ در روزگاري كه دروغ مهم‌ترين ابزار پيش برد هر هدف ناسالمي شده است؛ در روزگاري كه روز جهاني تالاب‌ها، جشن چهل سالگي كنوانسيون رامسر، سال تنوع زيستي، شب خاموشي سراسري چراغ  و بسياري ديگر از اين قبیل آیین‌ها به كناري نهاده شده و در روزگاري كه كسي به فكر محيط زيست و طبيعت رو به زوال ايران‌زمين نيست؛ وجود افراد ارزنده‌اي چون شما يك رحمت به حساب مي‌آيد. آرزوي قلبي من براي شما نخست سلامتي است و سپس كوشش در جهت تداوم بخشيدن به فعاليت خود. فكر كنيد هر سطري كه مي‌نويسيد، درتاريخ محيط زيست ايران ثبت مي‌شود.
     اميدوارم تصوير زير (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هديه از من بپذيريد.


 ارادتمند هميشگي ، كامبيز بهرام سلطاني

درج نظر                                                                

نیک آهنگ کوثر: تنها اشکال بزرگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است!

    نیکان را دیر زمانی است که می‌شناسم و البته سبب آشنایی ما، پدر دانشمندش – دکتر آهنگ کوثر – بود که افتخار شاگردی‌شان را دارم. نیکان یکی از نخستین و تأثیرگذارترین مشوق‌های من برای غلتیدن در عالم سحرآمیز وبلاگستان بود. اینک او بر محمّد درویش منت نهاده و به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی از عیب بزرگ این تولد یاد کرده است!
    ممنونش هستم و امیدوارم دوباره روزی در تهران به سوی پلنگ چال با هم همراه شویم ...
    با هم یادداشت نیک آهنگ کوثر را با عنوان: برای محمّد درویش، می‌خوانیم:

برای محمّد درویش

    هر کاری برای مهار کننده بیابان زایی در وبلاگستان هم بکنی کم است. یک تنه رفتن سراغ موضوع‌هایی که حساسیت جماعت را بر می‌انگیزد کار حضرت فیل است. داشت یادم می‌رفت که تا امروز برای تبریک وقت دارم! این از بدی‌ها افزایش دور شکم و سفید شدن مو و فراموشی اول چهل سال دوم زندگی است.
    اما آنچه یکهو اول بامداد بیدارم کرد این بود که دیدم خودش یادآوری کرده!
    باری ... مهم‌ترین نکته وبلاگ محمّد، انصاف است. درویش بی‌انصاف نیست. بی‌رحم نیست. به عبارتی، من چون بی‌انصاف و بی‌رحم بوده‌ام، و گاهی هم هستم، از این که محمد به این صفات رذیله در محیط بلاگستان دچار نشده، بسیار خوشحالم. محمد نمی‌خواهد برای اثبات حرفش با کسی کشتی کچ بگیرد، اهل منطق است و آمار.
   محمد اما در لابلای مطالبش نشان داده که کلاه‌برداران حوزه محیط زیست را می‌شناسد، اما تنها تلنگرهایی می‌زند که آنها هم بدانند که ناشناس نمانده‌اند. محمد، کاسب‌کاران را به خوبی اما با ادب و لطافت معرفی می‌کند.
    محمد می‌داند دارد در باره چه حرف می‌زند. خزعبلات را می‌گذارد بقیه بنویسند.
    شاید بسیاری از خوانندگان، از تسلط درویش بر سینما و نقد فیلم بی‌اطلاع باشند، اما سابقه نوشتاری محمد به سال‌ها پیش از وبلاگ‌نویسی بر‌می‌گردد...
    تنها اشکال بزرگ وبلاگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است، البته از نوع میلادی! آخر اول آوریل هر تبریکی که به محمد گفته شود، محل شک است!

برای این عزیز عاشق آب و خاک ایران، بهترین‌ها را می‌خواهم.

درج نظر