عبداللطیف عبادی: مهار بیابان‌زایی اتوبوسی است که راننده‌اش خستگی نمی‌شناسد!


     عبداللطیف عبادی، صاحب تارنمای ارزشمند  روزنامه‌نگار آزاد با قلم مخصوص به خود، محمّد درویش و مهار بیابان‌زایی را به بهانه‌ی 5 سالگی وبلاگش توصیف کرده است. ممنونش هستم و به دوستی با این هموطن فرزانه و وطن‌دوست افتخار می‌کنم.
     با هم یادداشت او را که نامش را تحفه ی درویش نهاده است، می‌خوانیم.


تحفه‌ ی درویش

    فریدون مشیری می گفت صحبت از پژمردن یک برگ نیست ، وای جنگل را بیابان می کنند. محمد درویش سالهاست که می‌نویسد تا این بیابان کردن و این بیابان‌زایی را در حد توان خود مهار کند. شریعتی در وصف مصدق گفته بود «مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید». محمد درویش پنج سال است که برای محیط زیست ایران می‌نالد. من شخصاً وبلاگ مهار بیابان‌زایی را به شکل اتوبوسی می‌بینم که راننده‌ای خستگی‌ناپذیر پنج سال است آن را در راهی که نمی‌دانیم پایانش کجا خواهد بود، می‌راند‌. در این مسیر دراز و مدید، مسافرین بسیاری سوار شده‌اند، وبلاگ زده‌اند، برای محیط زیست نوشته‌اند و چند فرسخ آن‌سوتر خسته شده و پیاده گشته‌اند و به راه خود رفته‌اند. و باز مسافرین و همسفرانی جدید، و باز خستگی و جدایی و باز محمّد درویش مانده است و وبلاگ مهار بیابان‌زایی‌اش و این راه دراز. راهی را که آغازش را می‌شناسیم و از پایانش خبری نداریم. کم نبوده‌اند و نیستند دوستان نیمه راهی که از تلاش برای دفاع از محیط زیست ایران کنار کشیدند و طعنه زنان به محمّد درویش گفتند که این  کوشش‌ها و نوشتن‌ها یکسره بیهوده است. آنها شاید نمی‌دانند و نمی‌دانستند که انسان دردمند نه برای نتیجه و درمان، که برای آرامش دل خویش می‌نالد. ابوسعید ابوالخیر می‌گفت:

 گویند سرانجام ندارید شما

 ماییم که بی سرانجام خوشیم

    آنهایی که درد مملکت و طبیعتش را دارند هر یک به سهم خود می‌گویند و می‌نویسند و به این دل خوشند که شاید  بذر نوشته‌های‌شان یک روز در جایی سبز شود و نهالی گردد و برگ و باری گیرد و گوشه‌ای از این سرزمین خشک و تفتیده را سبزه‌زار کند. در این میانه هر کس هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و به اهل رنج هدیه کرد. برخی‌ها بسیار دست کرامت داشتند. از آن جمله، وبلاگ مهار بیابان‌زایی بود که برگ سبزی هست تحفه‌ی درویش.

باغش آباد باد.

درج نظر                                                               

و سرانجام مهار بیابان‌زایی ششمین سال فعالیت خود را آغاز کرد

وقتی دانه‌ای در زمین می‌کارید، به بلندترین بلندی‌ها می‌رسید و وقتی زیبایی صبح را به همسایه‌تان سلام می‌کنید، از دریایی عظیم‌تر گذر می‌کنید.

جبران خلیل جبران


    امسال باید کودک مجازی خود را به پیش دبستانی بفرستم؛ کودکی که در طول یک سال گذشته بیش از 800 بار به روز شد و این شاید برای خودش رکوردی باشد! 
    پربیننده‌ترین یادداشتی که در طول سال گذشته نوشتم، مربوط به سد سیوند بود با عنوان:
این پسرک چوپان در سیوند … سیوند … سیوند!
    یادداشتی که بیش از 31 هزار بار دیده شد.
    پس از آن، یادداشتی که در دل نوشته‌هایم منتشر شد، بیشترین بازدید‌کننده را داشت:
درس نابي كه اين عكس به من و تو مي‌دهد!
    و پس از آن، یادداشتی از وبلاگ فرزندم با عنوان:
چرا صداقت اروند کُشنده است؟!
    در فوتوبلاگ هم این عکس، بیشترین بازدیدکننده را داشت.
   در مجموع، تارنمای محمّد درویش در پنجمین سال حضورش در وبلاگستان، به اندازه‌ی 4 سال قبل‌ترش بازدید‌کننده داشت که این می‌تواند برای نگارنده هم امید‌بخش باشد و هم مسئولیت‌آفرین. به خصوص اگر بدانیم و یادمان باشد که سال 1388 سال رکود کم‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند که البته دلیلش را همه می‌دانیم.
    با این وجود، مهار بیابان‌زایی کوشید تا به این رسم نانوشته گردن ننهد و بیشتر بنویسد ... آرزویم این است که روزی خبرهای خوش و بالندگی‌های محیط زیست وطنم چنان اوج گیرد که یادبرگ‌های مجازی محمد درویش هم متأثر از عطر خوش این رویدادهای غرورآفرین، پرتقالی‌تر از همیشه به مخاطبینش لبخند زند ...
    و البته شاید در آن روز، ناخدای این کشتی اروند درویش باشد؛ ناخدایی که امیدوارم او با دانه‌ای که 5 سال پیش کاشته شده، به بلندترین بلندی‌ها برسد و بتواند از دریایی عظیم‌تر و خروشان‌تر به سلامتی گذر کند ...

    امّا همان طور که می‌دانید بر طیق یک رسم چند ساله، از خوانندگان عزیز این کلبه‌ی مجازی خواسته‌ام تا به افتخار 5 سالگی مهار بیابان‌زایی، از فرازها و فرودهای این تارنما بنویسند تا دستم را برای سال پیش رو بگیرد و بدانم در کجاها غفلت کرده و در کدامین بزنگاه‌ها خوش درخشیده‌ام.
    از همین رو، به تدریج نظر دوستان و خوانندگان عزیز را در همین جا منتشر می‌کنم و امیدوارم همچنان این تعامل دوسویه ادامه داشته باشد.

                                                           درج نظر

10 تصویر ناب که آدم را به تفکر وامی‌دارد!

    دلم می‌خواهد به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی، این 10 تصویر را به خوانندگان عزیز دل‌نوشته‌های درویش تقدیم کنم. به نظر شما کدامیک واجد ارزش والاتری هستند یا درنگ بیشتری را می‌طلبند؟

ادامه نوشته

زایمانی که عشق می‌آفریند و نور از آسمان می‌تاباند!

عشق، واژه‌ای است از نور که دستی از نور، آن را بر صفحه‌ای از نور نوشته است.

Love is a word of light, written by a hand of light, upon a paper of light.

ماسه و کف، 1926

    یک زوج هنرمند در تیم نشنال جیوگرافیک کار می‌کند به نام درک و بورلی جابرت (Dereck & Beverly Joubert). این زوج عکاس و طبیعت دوست توانستند در آوریل سال 2006 صحنه‌ای را شکار کنند که کمتر نظیرش را توانسته‌ایم، ملاحظه کنیم. فیلم، حکایت شکار نوعی میمون ماده به نام baboon توسط یک پلنگ ماده است. میمونی که حامله بوده و درست پس از شکار شدن، بچه‌اش به دنیا می‌آید ...
    و سپس معجزه رخ می‌دهد.

    معجزه‌ای که بار دیگر زنهار شگفت‌انگیز خلیل جبران را به یادمان می‌اندازد که 79 سال پیش گفته بود:

«لشکر خردمندی‌تان به چه کار آید، آنجا که عشق، سپاه خویش را گِرد آورد؟»

    و این کدام عشق است که از مهر مادری، داغ‌تر و بی‌منت‌تر و خالصانه‌تر باشد؟
    این فیلم را باید ده‌ها و صدها بار دید تا نشان دهیم که مهر مادری تا چه اندازه می‌تواند معادله‌ها را برهم زند و یک شکارگر بی رحم را به دایه‌ای مهربان بدل سازد.
   این قصه در دلتای Okavango واقع در کشور آفریقایی بوتسوانا رخ داده است و نام آن کودک را که قرار نبوده، هرگز نور آسمان را ببیند، Legadema به معنی نوری از آسمان نهاده‌اند.
    کاش آن نور را جدی بگیریم و هرگز رفیق آسمانی‌مان را فراموش نکنیم.

همین.

    مؤخره:
    ممنون از دکتر محمّد متینی‌زاده‌ی عزیز که فیلم این ماجرا را برایم به عنوان پیشکشی نوروزی و هدیه 5 سالگی وبلاگم ارسال کرد.
    دلش در تمامی روزهای 1389، دریایی باد و خنده بر لبانش دوخته ...

درج نظر

قدر چشمه برم را در لردگان بیشتر بدانیم - قسمت دوم


    لردگان، یکی از شهرهای جنوبی و گرمسیر استان چهارمحال بختیاری است که در آن حتا برنج هم کاشته می‌شود. این شهر از دير‌باز گرانیگاهی برای مبادلات عشايری بوده و کماکان این صفت خویش را حفظ کرده و ارزان‌ترین و تازه‌ترین گوشت قرمز را می‌توان از لردگان تهیه کرد. در متون کهن تاريخی، البته از لردگان با نام لردجان نام برده شده است. این شهر دارای قلعه‌ای باستانی هم بوده که در نزديكی چشمه برم، در دوران لر بزرگ ساخته شده بود و هنوز هم خرابه‌های آن قابل مشاهده است. در حقیقت شاید بتوان لردگان را دارای دیرینه‌ترین تمدن در قلمرو بختیاری‌نشین‌ها دانست، چرا که قدمتش به دوره ایلامیان می‌رسد. افزون بر آن، تمدن‌های بسیار دیگری در این شهر به عرصه ظهور رسیده و جملگی مانند کاخ‌هاشان نابود شدند. در اینجا چندین تپه وجود دارد که گویا از بقایای همان کاخ‌ها باقیمانده و البته جملگی به کوخ رسیده‌اند.


    این شهر اما یک چشمه‌ی بسیار پرآب و زیبا و مشهور به نام "برم" دارد که ریشه‌ی ماندگاری این سکونتگاه در دل تاریخ بوده است. چشمه‌ای که درحقیقت، آبش در صدها کیلومتر آن سوتر به اروندرود و کرانه‌های شاخاب پارس می‌رسد. یعنی، چشمه برم یکی از سرشاخه‌های گوارای کارون به شمار می‌‌رود؛ هرچند از آن گوارایی چیزی دیگر نصیب مردمان شریف خوزستان نمی‌شود. دبی آب این چشمه به طور متوسط به 2400 لیتر در ثانیه می‌رسد که بسیار قابل توجه است، حتا در بحران خشکسالی چند سال اخیر هم هرگز دبی این چشمه از 1670 لیتر بر ثانیه کمتر نشد. به همین دلیل، بیش از دو هزار هکتار از اراضی کشاورزی و پردیس‌های لردگان، حیات خود را مدیون تداوم آبهای جاری و زلال برم می‌دانند.


    افزون بر آن، چشمه برم، به دلیل چشم‌انداز جذابی که ایجاد کرده و برکه‌ی پرآبی که آفریده، همواره به عنوان یکی از مقاصد اصلی گردشگری در استان چهارمحال بختیاری مورد اشاره بوده است. اما روز گار این قطب گردشگری، نه‌تنها روزگار مناسبی نیست، بلکه به شدت در آستانی ویرانی و تخریب هم قرار دارد. این در حالی است که ما در ششمین روز فروردین از این محل بازدید کردیم و قاعدتاً در ایان نوروز، شهرداری‌ها دستی به سر و گوش شهر و نقاط دیدنی‌اش می‌کشند!
    اما همان طور که در این تصاویر مشاهده می‌کنید، روزگار برم، روزگار غم‌باری است و می‌رود که به عنوان یک مخزن انباشت زباله، تمامی جذابیت‌های خود را از دست بدهد.
    امیدوارم مسئولین مرکزنشین در شهرکرد که فقط 150 کیلومتر با برم فاصله دارند، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این مکان زیبا و کم‌نظیر در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

                                                                                    ادامه دارد ...

                                                              درج نظر

سفر به سرزمین چکادهای رنگی در نوروز 1389 – بخش نخست

    در هفته‌ی میانی نوروز به اتفاق کودکان و نوجوانانی که بسیار دوستشان دارم – شقایق، نیلوفر، امیر، علی و اروند – به سرزمین چکادهای رنگی رفتم؛ جایی که زردکوه، سبزکوه و سفید کوه دارد و البته سیاه کوه هم ندارد! چهارمحال بختیاری، فقط یک درصد خاک ایران را دربرگرفته، اما مرکزش – شهرکرد – بر بام 30 مرکز استان در ایران نشسته و از بروجن با عنوان سایه آسمان یاد می‌شود. در این بام رؤیایی و آبی، 10 درصد از آب‌های سطحی کشور جریان دارد (حدود 10 برابر آبی که در استان اصفهان و زنده‌رودش جاری است) و بیش از 250 جاذبه‌ی طبیعی، تاریخی و مذهبی ثبت شده دارد. افزون بر آن، در کنار چغاخور، گندمان، سولگان و شلمزارش می‌توانی بوی بهشت را به ریه‌هایت نزدیک کنی و بر بالای بردبلندش، عظمت کبریایی طبیعت وطن را با تمام وجودت درک کنی. و اگر گذرت به آبشار عشق و تنگ زندان و تنگه سماع و آتشگاه افتاد، یادت بیافتد که بخت با مردمان بختیاری، یار بوده که آنها را در چنین بهشت مستانه‌ای مأوا داده است ...

    برای همین می‌خواهم سفرنامه‌ی تلخ و شیرین خود را برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی بگشایم تا یادم بماند که نسل امروز، شاید آخرین نسلی بود که می‌توانست طبیعت ایران‌زمین را زیبا ببیند و در زیبایی‌اش شناور ماند ...

    هر چند ممکن است مانند این گل زرد یا آن درختچه بلوط، همچنان درس های فراوان و حرف های نگفته ی بسیاری برای زدن باقی مانده باشد که معادله ها را برهم زند! نه؟

                                                               درج نظر

ادامه دارد ...

در ساعت زمین، ایران چگونه بود؟


    ساعت 20:30 روز شنبه – 7 فروردین ماه 1389 - هم از راه رسید و رفت. مردمان حدود 5 هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار استقبال کردند و رکورد سال گذشته را آشکارا بهبود دادند. حتا در کشورهایی چون پرو، مصر و اندونزی نیز این مراسم با استقبالی گسترده روبرو شد. روس‌ها اعلام کردند که 2850 مگاوات برق صرف جویی کردند (حدود سه برابر ظرفیت نیروگاه سیاه بیشه) که این رقم نسبت به سال قبل، 450 مگاوات افزایش داشت. فرانسوی‌ها هم آمار مشابهی را اعلام داشتند و البته چند کشور دیگر نیز چنین کردند.
    اما در ایران به جای خاموشی، فقط سکوت بود و بی تفاوتی و بی‌خبری انگار! خیلی دوست داشتم بدانم در ایران وضعیت چگونه بوده است؟ راستی چرا وزارت نیرو آمار مصرف برق در این ساعت را اعلام نمی‌کند؟ اصلاً چرا نباید نهادهای حکومتی از چنین حرکتی استقبال کنند و به صورت نمادین هم که شده، میدان آزادی، برج میلاد یا میدان نقش جهان اصفهان هم مانند بسیاری از ساختمان‌های مشهور در این همایش سبز جهانی مشارکت کنند و بدین‌ترتیب، نامشان بلندآوازه‌تر هم گردد.


    به هر حال نزدیک به 50 هزار بار، نام "ساعت زمین" در وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های فارسی زبان تکرار شده و دست کم باید 10 میلیون مخاطب فارسی‌زبان از این حرک آگاه بوده باشند.
    ضمن قدردانی از صاحبان همه‌ی وبلاگ‌هایی که از این ابتکار حمایت کردند، امیدوارم در سال آینده، بتوانیم با عدد و رقم سهم ایرانیان را در این حرکت جهانی مشخص کنیم.

درج نظر

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

درج نظر

اشک‌های طبیعت دوباره درآمد!

    اشک‌های طبیعت را که یادتان هست؟ وبلاگی که در طول عمر کوتاهش، ره صدساله را یک شبه پیمود و به سرعت بر محتوای فارسی وبلاگستان سبز – هم از نظر کمیت و هم کیفیت – افزود؛ اما به یکباره خودکشی کرد و رفت ...
   امروز اما او دوباره برگشته است و در خنکای نوروز 1389 می‌خواهد که این بار در قالبی حرفه‌ای تر، معجزه ای به نام زمین را حرمت نهد و به حیات خویش ادامه دهد.
   امیدوارم مرضیه ناظری عزیز؛ خبرنگار سختکوش خبرگزاری ایسنا، این بار نشان دهد که اشک‌های طبیعت را هرگز پایانی نخواهد بود و آن قدر می‌بارد و می‌ریزد تا طبیعت وطن را دوباره باطراوت و سبز سازد.
   درود بر همت بلندش که به راستی نخستین هدیه نوروزی وبلاگستان سبز را در سال 1389 پیشکش همه دوستداران طبیعت وطن ساخت.

                                                                درج نظر

تصویری از نوروز که به دل می‌نشیند ...

«مگر هر کسی احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است؟ اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است؛ مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سر زدن و جوانه‌ها شکفتن. بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است ...»

دکتر علی شریعتی

    این تصویر را همکار عزیزم، دکتر غلامرضا رهبر، از پژوهشگران زحمت‌کش مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان فارس برایم ارسال کرده است و دریغم آمد تا در لذت دیداری‌اش، خوانندگان ایران‌دوست این کلبه‌ی مجازی را شریک نسازم.
    این تصویرها را که می‌بینم، به آینده‌ی وطن، به هم‌افزایی بیشتر ایرانیان و نفسی که در این خاک مقدس می‌کشم، بیشتر افتخار می‌کنم.
    درود بر آن نیم میلیون  نفری که در نوروز 1389، کوروش بزرگ را تنها نگذاشتند و بدون هیچ امکاناتی خود را به آرامگاهش رساندند تا بگویند که ایرانی می‌تواند با حفظ حرمت گذشته‌ها، آینده‌ی درخشان خویش را بسازد.

                                                                درج نظر

یادگاری کم مانند از تنگه سماع در لردگان

    در پنجمین روز از فروردین 1389، درختچه ی بلوطی را یافتم که در دشوارترین زمین ممکن، بر روی قطعه سنگی که از دامنه های زاگرس به پایین غلتیده شده بود، به زندگی لبخند می زد. 
     لبخندی که برای هر رهگذری که گذرش به تنگه سماع واقع در بخش منج لردگان می افتاد، می توانست هوش ربا باشد. اندکی پایین تر از این مکان و در همان روز سد کارون 4 رونمایی شد تا به عمر 200 هزار اصله از همزادهای این بلوط کم نظیر پایان دهد!

    گروهی هم برای این غرق شدگان بی گناه جشن گرفته بودند ...
    اما آن درخچه همچنان به نوشخند بی ادعایش ادامه می داد و نو شدن را در نوروز یادمان می انداخت ...
از این دیار سرسبز، اما پرزخم بیشتر خواهم نوشت.

                                                                    درج نظر

مهار آتش سوزی نوروزی در تالاب گندمان

    امروز به اتفاق هومان خاکپور برای دیدن غار اسرارآمیز اشک زلیخا  (یا به قول محلی ها: اشکفت زلیخا) به منتهاالیه جنوب شرقی تالاب گندمان رفتم؛ غاری که سخنها و نقل قول های فراوان و بعضاً متضادی در باره آن شنیده می شود؛ اما هنوز کسی به درستی از عمق و ژرفای تو در تو و ماهیت گالری های آن اطلاع مستندی ندارد. ظاهراً غار در کشور متولی مشخصی هم ندارد و بعضاً این وظیفه بین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون کوهنوردی و ... در حال پاسکاری است!
    به هر حال، امیدوارم مسئولین استانداری چهارمحال بختیاری بررسی دقیق و موشکافانه این غار را در دستور کار خود قرار دهند و بتوانند این مزیت بالقوه استان را به بالفعل بدل سازند.

    آما آنچه که سبب شد تا این یادداشت را از بام ایران بنویسم، مشاهده آتش سوزی در تالاب گندمان و قدردانی از محیط بانان سلحشور این تالاب و اداره محیط زیست شهرستان بروجن بود که با سرعت عملی شایان تحسین وارد عمل شده و امروز نه تنها از گسترش آتش سوزی مجدد رخ داده در تالاب ممانعت کردند، بلکه مقارن ساعت 15 آتش را به صورت کامل مهار نمودند. به نحوی که در حین گفتگوی تلفنی با آقای مهندس نظریان، معاون محیط طبیعی استان، ماجرا عملاً به پایان رسید.
    جا دارد مراتب قدردانی خود را از این عزیزان زحمتکش که حتا در تعطیلات نوروزی نیز، وظیفه پاسداری و حراست از این نگین سبز ارزشمند در بام ایران را فراموش نکرده اند، اعلام دارم.
    امید که در سال 1389 مخاطرات وارد بر طبیعت زیبای چهارمحال بختیاری به کمینه رسیده و محیط بانان و علاقه مندان محیط زیست سالی پرنشاط و پرترانه و پر باران را تجربه کنند.

                                                                 درج نظر

یک درخواست در آستانه آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ مهار بیابان‌زایی

       همان طور که می‌دانید، 12 فروردین ماه 1389، فعالیت وبلاگ‌نویسی محمد درویش، وارد ششمین سال خود خواهد شد.    از این رو، مطابق رسم معمول، از خوانندگان عزیز دست‌نوشته‌های درویش می‌خواهم تا برای ثبت در دفتر این خانه‌ی مجازی، برگی را با این نیت پر کرده و برایم به نشانی: darvish100@gmail.com ارسال دارند.
    شما می‌توانید در این یادبرگ، مهمترین فرازها یا فرودهای مهار بیابان‌زایی، دل‌نوشته‌ها، اروند و فوتوبلاگ را بنویسید و یا بهترین و بدترین یادداشت و عکس را در طول سال گذشته و یا در کل وبلاگ انتخاب و معرفی کنید.
    نمونه‌ای از تجربه‌ی سال قبل را می‌توانید در اینجا، یا آنجا و یا اونجا ببینید. همچنین میزان بازدیدکننده از سایت را می توانید در این نشانی پی بگیرید.
    ممنون که همراهی‌تان را سزاوارانه ادامه می‌دهید. باشد که از برآیند نظرات رسیده، بتوانم هر چه بیشتر بر کیفیت محتوای این خانه‌ی مجازی بیافزایم و کودک وبلاگستانی‌ام را آماده‌ی ورود به پیش‌دبستانی کنم!
                            درود ...

درج نظر

ساعت 20:30 روز 7 فروردین 1389 را فراموش نکنید!

    این برای چهارمین سال پیاپی است که جهانیان در اعتراض به روند شتابناک جهان‌گرمایی و انتشار روزافزون گازهای گلخانه‌ای در نیوار با ریشه‌ی انسانی، می‌کوشند تا با یک حرکت نمادین و به مدت یک ساعت، در ساعت 20:30 روز  27 مارس (شنبه - هفتم فروردین) چراغ‌ها را خاموش کنند. ابتکاری که از شرق و نیم‌کره‌ی جنوبی، یعنی سیدنی شروع شد و آرام آرام تمامی کره‌ی زمین را درنوردید.
    در سال نخست، 2.2 میلیون نفر از مردم سیدنی با این ابتکار همراهی کرده و منازل خویش را خاموش نگه داشتند. در سال دوم (2008)، 50 میلیون نفر از مردمان 35 کشور دنیا به این اعتراض خاموش پیوستند و در سال 2009، بیش از 4 هزار شهر از 88 کشور جهان در این همایش سبزرنگ شرکت کردند.

    و اینک در 27 مارس 2010 همه منتظرند تا ببینند، میزان استقبال از این ابتکار سبز تا چه اندازه گسترش خواهد یافت؛ هر چند که ممکن است مخالفت ناصر کرمی و لطیف با جهان گرمایی، اندکی از شتاب این استقبال را بکاهد، اما به هر حال باید منتظر بود و دید که چند پنجره از ساختمان اسکان در ساعت 20:30 روز هفتم فروردین ماه خاموش خواهد شد؟
    شما چه فکر می‌کنید؟ لطفاً اگر موافق این ابتکار هستید، لوگوی آن را از اینجا برداشته و در وبلاگتان قرار دهید و اگر مخالف هستید، دلایلش را بیان کنید. فقط خواهشن بی‌تفاوت نباشید!

    در همین باره:
    ساعت زمين ؛ فرصتي براي يگانگي ساكنان زمين - فارغ از مرزهاي سياسي و مذهبي و نژادي

                                                             درج نظر

سه ماه از سال جهانی گونه‌گونی زیستی گذشته است، ما چه کرده‌ایم؟


    مثل برق و باد می‌گذرد، انگار همین دیروز بود که اعلام شد 2010، سال جهانی گونه‌گونی یا تنوع زیستی اعلام شده است، پس از آن برخی از دوستان، خواستار اعلام نامگذاری سال پیش‌رو با عنوان سال عزا یا حفظ تنوع زیستی در کشور شدند، اما عملاً اتفاق خاصی نیافتاد! افتاد؟
    تا این که امروز در تارنمای روزنامه‌نگار آزاد خواندم که دولت استرالیا به همین مناسبت دست به اقدام جالبی زده و چندین تمبر به یادبود گونه‌گونی زیستی منتشر کرده است. گفتم: چه خوب می‌شد تا آقای دکتر صدوق هم این موضوع را پیگیری می‌کرد و با همکاری اداره پست و خانه هنرمندان، چندین تمبر یادبود از جانداران شاخص کشور منتشر می‌کرد.
    به هر حال، هنوز فرصت هست و 9 ماه دیگر باقیمانده است. هر چند البته فروردین را همیشه باید ماه مرده به شمار آورد! نه؟

دکتر آهنگ کوثر: سرزمین ما برای انباشت آب در پشت سد، مناسب نیست!

    همان طور که می‌دانید، برای شرکت در برنامه‌های هفته منابع طبیعی در روز 20 اسفندماه مهمان مردم شریف دیار کوروش و سعدی و حافظ بودم تا از گرایه‌های خویش برای حفظ طبیعت وطن با دانشجویان مشتاق شیرازی سخن بگویم. در این نشست که از ساعت 4 بعدازظهر شروع و تا 10 شب ادامه یافت، علاوه بر نگارنده، استاد آهنگ کوثر (دکترای خاک‌شناسی کشاورزی از دانشگاه اورگان) و استاد رامین میری (فوق دکترای شیمی دارویی از دانشگاه آلبرتا ) در باب مسایل مبتلابه توسعه پایدار و محیط زیست سخنرانی کردند.

    دکتر کوثر در این سخنرانی اشاره کرد که سرزمین ایران به هیچ وجه برای انباشت آب در پشت سازه‌های غول‌پیکری به نام سد، مناسب نیست و آنهایی که چنین روشی را در این مملکت ترویج داده‌اند، باید روزی پاسخگو باشند. کوثر که مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خویش را تماماً از معتبرترین دانشگاه‌های آمریکا اخذ کرده و به عنوان چهره‌‌ای جهانی مورد احترام بسیاری از مجامع معتبر بین‌المللی است، در این سخنرانی کم‌نظیر گفت: دو علت مهم وجود دارد که سدسازی را به شکست می‌کشاند؛ یکی ساختار زمین‌شناسی ایران‌زمین است که به دلیل باز شدن دریای احمر و فشار سپر عربستان بر فلات ایران، در حالتی متزلزل قرار داشته و سالانه 52 میلی‌متر در حال بالاآمدن است؛ رخدادی که زمین‌لغزش‌ها، زلزله‌ها و حرکت‌های ریزشی فراوانی را در زاگرس و البرز پدید آورده و می‌آورد. بنابراین، مدیریت سازه‌ای آب در چنین فلات لرزانی محکوم به شکست است (ایشان برای اثبات نظر خود به ذکر چند مورد شاهد هم در استان‌های فارس و مرکزی پرداختند و به مطالعات دکتر قدرت‌الله فرهودی، متخصص مشهور زمین‌ساخت در ایران استناد کردند). کوثر تأکید کرد که در 24 مرداد 1381 مقاله‌ای را در روزنامه خبر جنوب منتشر کرده و در آن به صراحت نسبت به جانمایی اشتباه سد سلمان فارسی بر روی رودخانه قره آغاج هشدار داده است؛ سدی که بر روی یک گسل بزرگ بنا شده و در معرض خطر ویرانی و بروز یک فاجعه‌ی انسانی است. او گفت: من آن زمان در مقام وکیل مدافع خداوند نوشتم تا فردا روزی نگویید: خدا خواست! خدا هرگز نمی‌خواهد که سیل و زلزله‌ای ویرانگر آمده و مردم بیگناه به قتل برسند؛ این کار خدا نیست، نتیجه حماقت و آزمندی خود ماست.

    دومین دلیلی که کوثر ارایه داد، موضوع تبخیر بالای سالانه در ایران است که از 1300 میلی‌متر در دریاچه سد امیرکبیر تا بیش از 4 هزار میلی‌متر در هامون گزارش شده است. وی متوسط تبخیر را در ایران، 2 متر در سال قید کرد و گفت: 2 متر تبخیر در سال، یعنی هدررفت 200 لیتر آب از هر متر مکعب آن. وی گفت: وقتی هزار و صد میلیون نفر در جهان وجود دارند که روزانه فقط می‌توانند از 5 لیتر آب آلوده بهره برند، چرا ما باید کاری کنیم که بیش از نیاز سالانه‌ی این مردم دردمند، آب مملکت را در پشت سدها به هدر دهیم؟ کجای این کار انسانی است؟!

    کوثر ادامه داد که آبیاری سیلابی در هندوستان، قدمتی بیش از 5 هزار سال دارد، اما در کمتر جایی مثل ایران می‌شود 43 میلیون هکتار آبرفت درشت دانه شناسایی کرد که به راحتی قادر هستند تا نیازهای آبی جمعیت ایران را در دل خود و با کمترین هزینه و پرت آب ذخیره کنند. او گفت در سرتاسر خاک مصر حتا یک هکتارآبرفت درشت‌دانه وجود ندارد و آنها حسرت چنین آبرفت‌های ارزشمند و بی‌مانندی را می‌خورند.

    دکتر کوثر، اصطلاح «مدیریت آب» در ایران را خنده‌دار ذکر کرد و در واقع آن را «نامدیریت آب» نامید. آنگاه به تجربه‌ی بی‌مانندش در گربایگان فسا پرداخت که چگونه توانسته با استفاده از شگرد (تکنیک) پخش سیلاب، برای نخستین بار شیب مهاجرت از روستا به شهر را دگرگون کرده و مردم را به روستاهای خود در بیشه زرد بازگرداند. وی اشاره کرد که جنگل دست‌کاشتی را که هم‌اکنون در گربایگان و از سال 1362 بنانهاده است، می‌تواند 2.4 تن در هکتار ترسیب کربن انجام دهد و علاوه بر آن، بقایای هوموس و لاش‌برگ‌هایش به مصرف تعلیف دام‌های محلی برسد و نیز به عنوان یک گردشگاه مورد استفاده مردمان فسا قرار گیرد.

    این تصویر را در انتها استاد کوثر نشان داد، تصویری که در آن همسر و دختر و یکی از پسرانش را می‌بینیم که چگونه به مدت دوسال در یک کانکس در آن بیابان داغ و در کنار مرد خانواده ایستادند تا آرمان کوثر جهانی شود.
    دکتر قدردانی سخاوتمندانه‌ای از نیکی (همسرش) و فرزندانش کرد که او را در تمام طول این سال‌ها تحمل کرده‌اند.

    مؤخره:
    در بیرون از سالن همایش، چند تن از دانشجویان با کنجکاوی نسبت دکتر کوثر را با نیک‌آهنگ کوثر جویا می‌شدند! دکتر با همان طنز شیرین شیرازی‌اش، می‌گفت: من نمی دانم! از این (یعنی من) بپرسید!! و وقتی که برای آن جوان‌ها توضیح می‌دادم که نیک‌آهنگ فرزند بزرگ دکتر کوثر است، عکس‌العمل جوانان دیدنی بود ...
    به استاد گفتم: چه احساسی دارید که پس از عمری تلاش و مجاهدت‌های علمی، حالا شما را با نام پسرتان می‌شناسند؟
    کوثر جوابی به من داد که هرگز فراموش نمی‌کنم:
    او گفت: لذت‌بخش است.
    خواستم از همین جا برای نیک‌آهنگ عزیز درود فرستاده و بگویم: چقدر پدر دوستت دارد و دلش برایت تنگ شده است رفیق ... هرچند شاید تاکنون هرگز این را به تو نگفته باشد.
    و خواستم به خودم یادآوری کنم که چقدر شیرین است روزی محمد درویش را هم با نام اروندش بشناسند ...
    کاش آن روز را ببینم ...کاش آن روز را همه ی پدرها و مادرهای دنیا ببینند ...

                                                                              همین.

   در همین باره:

   - روایت هومان خاکپور از این ماجرا

  - همایش 5 روزه پاسداشت طبیعت

                                                             درج نظر

دکتر کوثر: بیاییم به شیوه اینکاها سلام کنیم!

     شنیدن سخنرانی دکتر آهنگ کوثر، پدر دانش آبخوانداری نوین در ایران، بی‌شک یکی از پربارترین بخش‌های سفرم به شیراز در بیستمین روز اسفند 1388 بود. اندکی بعدتر در باره‌ی این سخنرانی و محتوای مستدل و سدستیزانه‌ی آن با شما سخن خواهم گفت. اینک اما دوست دارم به اشاره‌ی زنهاردهنده‌ی استاد، اکتفا کنم؛ آنجا که خطاب به دانشجویان و علاقه‌مندان شیرازی که در تالار بزرگ دانشگاه علوم پزشکی شیراز گرد هم آمده بودند، گفت: بیایید از این پس به شیوه‌ی قوم اینکا در بولیوی به یکدیگر سلام کنیم! آنها هنگامی که یکدیگر را می‌بینند، چهار کلمه را تکرار می‌کنند:

1- دزدی مکن
2- دروغ مگو
3- تنبلی نکن
و
4- تملق مگو.

    ایشان تأکید کردند که بیایید آن همه چاکرم مخلصم بار هم نکنیم و به اصطلاح تعارف تیکه پاره نکنیم، در حالی که می‌دانیم پشت آن تعارفات اغلب هیچ چیز نیست! هست؟
    دکتر کوثر این را هم اضافه کرد که سلام چهار قسمتی قوم اینکاها در قرن پانزدهم میلادی، تا چه اندازه به آموزه‌ی دیرینه‌ی ایرانیان در 5 قرن پیش از میلاد مسیح شبیه است: آنجا که از پدران خویش در تاریخ شنیده‌ایم:

«گفتار نیک، پندار نیک، کردار نیک»

    آیا حرف بیشتری مانده تا در سومین روز از نوروز 1389 پیشکش شما خوبان کنم؟
    پس لطفاً پند آهنگ کوثر را در سال 89 آویزه‌ی گوش کرده و بکوشید و بکوشیم تا هرگز: دروغ نگوییم، تنبلی نکنیم و از تملق گریزان باشیم (گمان برم هر آن کس که چنین کند، نیازی به دزدی کردن هم نخواهد داشت).
    باورم این است، سرزمینی که دارای چنین مردمان و مدیرانی باشد، هرگز به بلای بیابان‌زایی دچار نخواهد شد. باور شما چیست؟

                                                              درج نظر

رسم خوشایندی که هومان خاکپور ادامه خواهد داد!


    در بین راه بروجن و شهرکرد، در جایی که مشهور است به بام ایران، چند درخت زبان‌گنجشک (ون) در کنار جاده کاشته شده است؛ آن درخت‌ها دقیقاً مرز تقسیمات سیاسی بین دو شهرستان بروجن و شهرکرد را مشخص می‌کنند.
    شش سال از کاشته شدن آن درخت‌ها، توسط یکی از هموطنان عزیزم در دیار چهارمحال بختیاری می‌گذرد و او هر گاه که از این جاده عبور می‌کند، به آن درختان آب می‌دهد ... این بار که به اتفاق هومان خاکپور، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری در 16 اسفند 88 از کنار آن درخت‌ها عبور کردم، متوجه شدم که یک پرنده – احتمالاً از اهالی تنگ‌صیاد – بر روی شاخه‌های یکی از درختان لانه‌ای زیبا برپا داشته و بدین‌ترتیب، روی زیبا را دو برابر کرده است! نکرده است؟


    امّا قصه‌ی آن درختان ون هنوز تمام نشده ... هومان می‌گوید: آن همکار عزیز از اول فروردین امسال به افتخار بازنشستگی نایل آمده و دیگر مانند سابق برای رسیدن به محل کارش در شهرکرد، در این مسیر تردد نخواهد کرد و بیم آن دارد که درختان در اثر بی‌آبی خشک شوند.
    برای همین، هومان به او قول داده که راهش را ادامه دهد و نهضت آبیاری درختان ون را تا زمانی که بازنشسته نشده است، با کمک دیگر همکاران اداره کل منابع طبیعی استان که در بروجن ساکن هستند، پی بگیرد ...
    خواستم بگویم: دست مریزاد هومان عزیز
    و دست مریزاد به آن هموطنی که دلش با درختان است
    و دست مریزاد به آنانی که وقتی از کنار درختی در جاده‌ای عبور می‌کنند، او را سیراب می‌سازند ...
    پس لطفاً همیشه با خود در سفر، آب به همراه داشته باشید! شاید شما هم بتوانید روی زیبا را دوبرابر کنید و نغمه‌ای شورانگیز بر نغمه‌های دل‌ربای هستی بیافزایید ...
    به قول خالق پیامبر:
        فقط وقتی از رود خموشی می‌نوشید، به راستی نغمه‌سرا هستید.

    این را هم بخوانید، اگر نخوانده‌اید:
    -    قصه‌ی سرو سیمین خجیر

                                                          درج نظر

چه پارادوکسی دارد این تصاویر!

    سالهاست که افغانستان اشغال است. یا به دست انگلیسی‌ها، یا روس‌ها، یا پاکستانی‌ها و یا آمریکایی‌ها ... انگار ناف این سرزمین را با اشغال و جنگ و تجاوز و تعصب و قومیت‌گرایی و تحجر و ... بسته‌اند؛ سرزمینی که سالانه معادل بودجه‌ی  40 کشور آفریقایی در آن هزینه می‌شود تا سنگ روی سنگ بند شده و آتش جنگ همچنان زبانه کشد!

    این دو تصویر را که می‌بینید در همین آغازین روزهای نوروز در اغلب سایت‌های خبری دارد دست به دست می‌شود؛ چه چیز این تصاویر برای شما جالب است؟
    آن نیروهای فرامدرن تا بن دندان مسلح را نگاه کنید که شاید هر کدامشان به اندازه ی تمام دارایی آن خانواده و گله‌ی افغان، تجهیزات با خودشان داشته باشند؛ اما آرامش را در کدام سو بیشتر می‌بینید؟

    من همچنان گمان می‌برم که برای تصرف قلوب انسان‌ها، راه‌های ساده‌تر و قشنگ‌تری هم وجود دارد؛ اگر آمریکا سالی یکصد میلیارد دلار در افغانستان هزینه می‌کرد تا مدرسه و بیمارستان و کارخانه و کتابخانه و جاده و پل و ... بزند، به مراتب حالا جمعیت بیشتری از افعان‌ها، آنها را دوست داشتند.
    امّا حالا چه؟
    حالا حتا آن بز هم دارد از این همه نفرت و ترس و سلاح و نادانی و آزمندی حیرت می‌کند! نمی‌کند؟

                                                                   درج نظر

بزرگ‌ترین سد دنیا!


    امروز می‌خواهم از یک سد برایتان بگویم که شاید بزرگ‌ترین سد دنیا باشد و مهم‌تر این که سد خوبی هم باشد!
    دوشنبه‌ی گذشته در مراسم روز جهانی مقابله با سدسازی، یک نمایشنامه‌ی تأثیرگذار هم به همت مردم سبزاندیش تنکابنی و در حضور مقامات و مدیران اصلی تنکابن به اجرا درآمد. نام این نمایشنامه‌ی کوتاه، «بزرگ‌ترین سد دنیا» بود. کاری از محمّدرضا یوسفی در مقام نویسنده و حسین طوسی‌نژاد در مقام استاد راهنما. دو خواهر دوست‌‌داشتنی و شیرین به نام‌های نیلوفر و نازنین علیزاده ثابت به همراه شمس مدنی (در نقش عمو جنگلبان) این نمایشنامه را اجرا کردند و در نهایت به همه‌ی شرکت‌کنندگان در همایش نهالی را برای غرس هدیه دادند.


حرف اصلی این نمایش این بود که آی مردم شریف گیلان، مازندران و گلستان: اگر می‌خواهید از بلای سیل برای همیشه در امان بمانید، اگر می‌خواهید از مواهب طبیعت استثنایی‌تان همواره بهره‌ند باشید و اگر می‌خواهید روزگاری شیرین‌تر برای فرزندان‌تان به ارمغان آورید، قدر جنگل‌های بی‌نظرتان را بدانید و به هیچ بهانه‌ای اجازه‌ی قطع این درختان ارزشمند را ندهید؛ چون آنها می‌توانند «بزرگترین سد دنیا» باشند در برابر همه‌ی طبیعت‌ستیز‌ها و همه‌ی عواملی که حیات را در نوار ساحلی خزر تهدید می‌کنند.


    یادمان باشد که يک هکتار جنگل راش سالانه نزديک به 1.2 ميليارد، يک هکتار مرتع مصنوعی يا مزارع کشاورزی 30 ميليون و سرانجام يک هکتار مرتع طبيعی تا 10 ميليون کيلوکالری کارمايه (انرژی) را در خود ذخيره میکنند. از طرفی محاسبه شده که هر هکتار جنگل تا سالانه 16 ميليون متر مکعب هوا را جذب کرده، 5400 کيلوگرم کربن را به مواد آلی تبديل و 14400 کيلوگرم اکسيژن آزاد میکند؛ در حالی که اين مقدار (اکسيژن آزاد شده) در فضای سبز معمولی، تنها 2500 تا 3 هزار کيلو گرم در هکتار در سال اندازه گيری شده است.
    و این‌ها البته نکاتی بود که آن دخترکان پاکنهاد تنکابنی نمی‌توانستند در وقت محدودی که در اختیار داشتند، با مخاطبین‌شان مطرح کنند.   


قدر این بزرگ‌ترین سد دنیا را بدانید و بدانیم ... راستی! حالا باید به کدام سد افتخار کرد؟ سدهایی که وزارت نیرو می سازد یا سدهایی که طبیعت وطن در هیرکانی و زاگرس برایمان به یادگار نهاده اند؟

                                                            درج نظر

محدودیت منابع آب، تهدیدی جدی برای پایداری منابع طبیعی کشور است

    در اسفند ماه گذشته، سفری به چهارمحال بختیاری داشتم تا در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شهرکرد و نیز مدیران و کارشناسان اجرایی و منابع طبیعی استان، به مهم‌ترین چالش‌های سد راه پایداری منابع طبیعی اشاره کنم.
    در این باره می‌توانید، گزارش مشروحی را بر روی درگاه مجازی دانشگاه شهرکرد بخوانید. همچنین مصاحبه‌ی نگارنده با خبرگزاری ایسنا نیز در این نشانی قابل مشاهده است.

    آنچه که در شهرکرد امیدبخش بود، مشاهده‌ی علاقه‌ی روزافزون جوانان به گرایه‌های محیط زیستی بود؛ علاقه‌ای که امیدوارم در سال 1389 منسجم‌تر و سازمانی‌تر عمل کرده و به تأسیس یک نهاد دانشجویی مشخص و شناسنامه دار محیط زیستی منجر شود. نظیر حرکت ارزشمندی که دانشجویان داروسازی دانشگاه علوم پزشکی شیراز تحت عنوان «رستاک» انجام دادند و در حقیقت، سبب سرخ شدن صورت دانشجویان محیط زیست و منابع طبیعی آن دانشگاه را موجب گردیدند!

    گزارش کوتاه و مصوری از عملکرد رستاکی های نازنین در هفته‌ی منابع طبیعی را هم می‌توانید بر روی تارنمای معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز ببینید و بخوانید.
    دست مریزاد به همه‌ی دانشجویان عزیز در دو دانشگاه شهرکرد و شیراز و به امید شنیدن خبرهای سبزتر از آنها در سال 1389.

                                                             درج نظر

وقتی که عنوان یک روز جهانی قیچی می‌شود!

    14 مارس 2010 آیین‌های روز مقابله با سدسازی در جهان برای سیزدهمین سال پیاپی برگزار شد. به همین مناسبت، مراسمی هم در روز 24 اسفند در تالار ارشاد شهرستان تنکابن، به همت گروه دیده بان کوهستان، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست تنکابن و خانه‌ کشاورز برگزار شد و در آن تنی چند از شخصیت‌های علمی و سیاسی کشور و منطقه سخنرانی کردند.
    نکته‌ی جالب اما تغییر عنوان همایش بود که به «همایش بزرگ یک روز با طبیعت» تغییر نام یافته بود! نکته‌ای که در یادداشت پیشین هم به چرایی آن اشاره کردم.
    به راستی چرا باید دایره‌ی نقد علمی و کارشناسی را چنان تنگ بگیریم که حتا انتقاد از مدیریت آب و تمایل افراطی به راهکارهای سازه‌ای در این حوزه باید در شمار خطوط قرمز و حساسیت‌برانگیز قرار گیرد؟
    وقتی از برگزاری همایش روز جهانی مقابله با سدسازی بهراسیم، از چه و که می‌ماند که نهراسیم؟

                                                           درج نظر

سیاه‌بیشه؛ از بهشتی که بود تا جهنمی که شد!

    اگر ایرانیان، هرجایی از طبیعت وطن را ندیده باشند، دست‌کم یکبار در طول عمر خویش از کنار سیاه‌بیشه عبور کرده‌اند و از عطر نسیم بی‌مانند و خنکش سیراب شده‌اند. سیاه‌بیشه برای آن 20 میلیون نفری که سالانه از نوار شمالی و سبز مازندران دیدن می‌کنند، نامی آشنا و پرخاطره است؛ از دوغ و ماست‌های چکیده‌اش بگیر تا دامنه‌ها و دره‌های عمیق، پرآب و پردرختش. برای همین است که منطقه‌ی حفاظت شده و کم نظیر چهارباغ در این عرصه جای دارد؛ چهارباغی که دارای یک دریاچه‌ی بسیار زیبا به نام دریوک بود که در ارتفاع 3 هزارمتری سر به آسمان می‌سایید و حیات زیستمندان و وحوش ارزشمند و تیزپای دامنه‌های سیاه‌بیشه را تأمین و تضمین می‌کرد. اما ...

ادامه نوشته

روز جهانی آب در سکوت متولیان آب کشور آمد و رفت!

    چیزی در حدود 400 میلیارد متر مکعب به صورت سالانه بر ایران‌زمین می‌بارد. از این مقدار و در بهترین شرایط، تنها 140 میلیارد متر مکعب آن قابل استحصال است. یعنی در شرایط کنونی و برای جمعیت 75 میلیون نفری ایران، کمتر از 2 هزار مترمکعب آب در اختیار است. بنابراین، با توجه به میانگین سرانه‌ی آب مردمان جهان که به 7 هزار و پانصد متر مکعب در سال می‌رسد، ایرانیان اندکی بیشتر از یک چهارم میانگین جهانی از موهبت آب شیرین برخوردار هستند. این در حالی است که در 30 سال پیش، نسبت مورد اشاره چیزی در حدود یک دوم بود. به دیگر سخن، اگر فرض را بر آن بگیریم که مدیریت آب در ایران شاهکار است و بتوانیم جلوی خنده‌ی خودمان را از این فرض محال بگیریم! باز هم، رشد شتابناک جمعیت در ایران، به شدت بر ناپایداری سرزمین و افزایش ناامنی زیست در این کشور افزوده و می‌افزاید.
    با چنین پیشینه‌ای، آیا سزاوار نیست تا مراسم روز جهانی آب در ایران، دست کم 4 برابر بیشتر از بازخوردهای جهانی‌اش، اثرگذار بوده و با کمیت و کیفیت مناسب‌تری برگزار شود؟
    شعار امسال روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم» است.
    و من تا این لحظه، هنوز نخواستم در باره‌ی کیفیت آب قابل دسترس ایرانیان سخن بگویم!
    تا این لحظه فقط هشدار دادم که کمیت آب قابل استفاده با شتابی دمادم افزاینده دارد کم و کم و کم‌تر می‌شود.

    اما حال می‌خواهم بگویم:
    کمیت را رها کنید! فاجعه‌ای که دارد بر سر کیفیت آب رو و زیرزمینی ما می‌آید، آنقدر بزرگ و آنچنان مهیب است که به سادگی می‌توان خطر اُفت کمی آب را در ایران‌زمین نادیده گرفت و بی‌خیال نشست‌ها و فروچاله‌های هول‌انگیز در خراسان و کرمان و یزد و همدان و تهران و فارس و ... شد.
    و اینک ما چه کرده‌ایم؟
    چند رودخانه از مجموع 180 رودخانه کشور را می‌توان شمرد که آبش هنوز پاک و قابل شرب باشد؟
    چند چاه عمیق و نیمه عمیق را می‌توان شماره کرد که هنوز این امکان وجود دارد تا بدون بازبینی و تصفیه، آبش را نوشید؟
    من به شما می‌گویم:

    تقریباً هیچ!

    به همین سادگی و به همین تلخی ...

     پس چرا در روز جهانی آب، همه ساکت هستیم؟ چرا نه در سایت وزارت نیرو، نه در سایت وزارت جهاد کشاورزی، نه در سایت سازمان حفاظت محیط زیست ، نه در سایت سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، نه در سایت سازمان هواشناسی، نه در سایت کمیته ملی آبیاری و زهکشی و نه ... خبری نیست که نیست؟ فقط در سایت وزارت نیرو، به پیام دبیرکل سازمان ملل به مناسبت این روز - آن هم آن زیرمیرا اشارکی شده است!

    یادمان باشد، اگر اسپانیا توانست نیاز آبی مردم بارسلونا را در سال گذشته از طریق موناکو و با کشتی تأمین کند، ما نخواهیم توانست! زیرا درآمد سرانه‌ی اسپانیا و موقعیت جغرافیایی آن کشور را نداریم.
    ما دیگر پولی برای جبران ندانم‌کاری‌های مدیریتی خود در حوزه‌ی آب نداریم. باید هر چه سریع‌تر، راندمان آبیاری را در بخش کشاورزی به بالای 70 درصد برسانیم، باید از گسترش و افتتاح صنایع پرمصرف آبی ممانعت کنیم؛ باید شبکه‌های فرسوده‌ی لوله‌کشی شهری خود را ترمیم سازیم و باید به جای انباشت آب در مخزن‌های روزمینی (دریاچه سدها)، آن هم در کشوری که میانگین تبخیر سالانه‌ی آن به 2 متر می‌رسد، آب را در مخازن زیرزمینی انباشته کنیم؛ مخازنی که در سطح 43 میلیون هکتار از وسعت ایران، شناسایی شده و می‌توانند 10 برابر مجموع آبی را که قرار است در ناوگان بزرگ سدهای مخزنی انبار کنیم و به هدر دهیم، در آنجا ذخیره‌سازی کرده و به مصرف درست برسانیم، آن هم با اعمال کمترین فشار ممکن به زیست‌بوم.
    باشد که در نوزدهمین سالگرد روز جهانی آب – در 2 فروردین 1390 – بتوانیم حرف‌های شیرین‌تری در باره‌ی اندوخته‌گاه‌های آب شیرین وطن بزنیم و دیگر از کابوس جنگ آب و آلودگی جان‌فرسایش و نشست‌های دهشتناکش بیم به دل راه ندهیم!

   در همین باره یک گزارش زنهار دهنده را در ایرن بخوانید.

                                                      درج نظر

و سرانجام رسید نوروز بی پدر ...

    یاد ندارم اول فروردینی که پیش پدر نبوده باشیم، همیشه دیدار و دست‌بوسی پدر در آغازین روز بهار، رکن ثابت ماجرای عید بود؛ فکر می‌کردم این ماجرا حالا حالاها ادامه خواهد یافت ... اما بالاخره ماجرا به پایان رسید ... همان طور که یک روز ماجرای من و تو و ما هم به پایان خواهد رسید ...

ادامه نوشته

روز جهانی زمین بر زمینیان مبارک!

    از 1969(1348)، به ابتکار جان مک کانلی، مردی که در 22 مارس 1915 در شهر دیویس از ایالت آیوا آمریکا به دنیا آمده و فردا نود و پنجمین سالروز میلادش را جشن می‌گیرد؛ روز جهانی زمین همزمان با عید نوروز ایرانی، گرامی داشته می‌شود؛ ابتکاری که برای نخستین‌بار در کنفرانس جهانی یونسکو در همان سال اعلام شد و پرچم آن نیز توسط کانلی رونمایی شد. متعاقب آن، یو تانت دبیر کل وقت سازمان ملل متحد از این ابتکار استقبال کرد.
    با این وجود، نمی‌دانم چرا ما از این ابتکار استقبال نکردیم و ترجیح دادیم از ابتکار یک آمریکایی دیگر به نام سناتور گیلرد نیلسون استقبال کرده و 22 آوریل برابر با دوم اردیبهشت ماه را به عنوان روز زمین گرامی بداریم، آن هم با یک عنوان جعلی و مشکوک به نام: "روز زمین پاک"!


    کسی می‌داند چرا؟

درج نظر

راهی برای آشتی اقتصاد و محیط زیست!

    مجله نیچر در شماره 15 مارس 2010 خویش (24 اسفند 1388) مقاله‌ای را انتشار داده است با عنوان: "Saving forests, cultures and carbon dioxide"
    در این مقاله که به قلم خانم Anjali Nayar نوشته شده، با اشاره به نتایج پژوهش‌هایی که در آن دانشمندان جنگل‌شناس از 13 دانشگاه و نهاد تحقیقاتی شرکت داشته‌اند، تأکید شده که یکی از راه‌های پاسداری از گونه‌گونی زیستی، موجودیت و امنیت بوم‌سازگان‌ها و پایداری زندگی بوم‌نشینان در مناطق اطراف رویشگاه‌های جنگلی، گسترش مناطق حفاظت شده است. راهی که برای تحقق آن، سران شرکت کننده در اجلاس کپنهاگ، 4 میلیارد دلار اعتبار هم در نظر گرفته‌‌اند و در واقع، این یکی از معدود توافق‌های نهایی و مفید این اجلاس به شمار می‌رود. چرا که به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و خطر جهان‌مایی هم کمک می‌کند.   

    امید است همکاران عزیزم در معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، این فرصت را جدی گرفته و راهکار‌های جذب این سرمایه را در ایران پیگیری کنند تا بدین‌ترتیب، هم بر امنیت طبیعت ایران افزوده شود و هم خرج این پاسداری از طریق بودجه‌های بین‌المللی تأمین گشته و تعارضات مردم محلی با محیط‌بانان به کمینه برسد.    برگردان این مقاله را می‌توانید به قلم بهنوش خرم‌روز در خبرآن‌لاین بخوانید.

درج نظر

5 شهر بحرانی در نقشه‌ی خشکسالی کشور

    در حالی که روزگار مردمان رفسنجان، زابل، نهبندان، بندرعباس و بندرلنگه در خشک‌ترین شرایط خود در طول 30 سال گذشته قرار دارد، مردمان ایران‌شهر در جنوب شرق و پارس‌آباد مغان در شمال غرب، کبک‌شان خروس می‌خواند! زیرا بین 45 تا 60 درصد بیشتر از آنچه که میانگین سالانه‌ی بارندگی‌شان بوده، تاکنون از ریزش‌های آسمانی بهره برده‌اند. همچنین در حالی که مردمان غرب مازندران (رامسر) در کابوس خشکسالی غوطه می‌خورند، خاورنشینان مازنی (بابل)، همچنان در ترسالی روزگار می‌گذرانند. درمجموع امّا شدت خشکسالی کشور، نسبت به ماه پیش، حدود 11 درصد کاهش یافته و هم‌اکنون مساحت آن بخش از ایران که متأثر از درجاتی از خشکسالی است، به 67 درصد رسیده است. این درحالی است که اگر نوسانات 20 درصد بالا یا کمتر از نرمال را صرف‌نظر کنیم، آنگاه با نگاهی خوشبینانه‌تر می‌شود اعلام کرد که در پایان شش ماهه‌ی نخست سال آبی 89-1388، حدود 69 درصد کشور در شرایط نرمال قرار داشته‌اند؛ وضعیتی که در مقایسه با مدت مشابه سال قبل، نشان از سرسبزی بیشتر فروردین 1389 دارد. این در حالی است که شرایط در استان اصفهان، برعکس بوده و درجه‌ی خشکسالی از نظر شدت و وسعت مناطق تحت اثر افزایش یافته است؛ آن هم در شرایطی که خود شهر اصفهان، بیش از 60 درصد بارندگی‌اش بهتر از ماه قبل بوده است. چنین رخدادهایی بار دیگر نشان می‌دهد که تا چه اندازه پراکنش و دامنه‌ی تغییرات بارندگی در ایران غیرقابل پیش‌بینی و انحراف معیار آن قابل توجه است. واقعیتی که ضرورت کاهش وابستگی معیشتی به سرزمین را در اولویت‌های درازمدت کشور تأکید می‌کند ...

ادامه نوشته

وقتی زنبورها در بهار شناور می‌شوند؛ ما چرا نشویم؟

این زنبور را که می‌بینید در باغ گیاه‌شناسی سلطنتی انگلستان، معروف به Kew روزگار می‌گذراند … نگاه کنید که چگونه در این بهار دلفریب دارد خودش را در گرده‌های این گل زیبا غرق می‌کند … انگار او نیز پیام سهراب را شنیده و در ضمیر ناخودآگاهش تکرار می‌کند:

کار ما شاید این است که
میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم
و
در افسون گل سرخ شناور باشیم.

راستی!
وقتی آن زنبور می‌تواند، چرا ما نتوانیم؟ چرا پیمان نبندیم که در سال ۸۹ مانند یک سلحشور جان بر کف از میراث طبیعی زمین – هر جا که باشیم – پاسداری خواهیم کرد.

شادترین لحظه‌ها در نخستین روز فرودین ۱۳۸۹ ارزانی خواننده‌های عزیز مهار بیابان‌زایی باد …

درج نظر

از این زیباتر نمی‌شود! می‌شود؟


    نه! این بار دیگر روی زیبا دوبرابر نشده است؛ شش برابر شده است! نشده است؟
    چقدر بهار را دوست دارم ... نگاه کنید که این پرنده‌های الوان، چگونه بعد از تحمل سخت‌ترین زمستان بریتانیا در طول 30 سال گذشته، به بهار سلامی دوباره می‌کنند ...

نوروزتان در نخستین روز فرودین 1389 از همیشه طربناک‌تر باد ...

درج نظر