چرا باید با طبیعت‌زدایی مقابله کرد؟ – 9

    در ادامه ی هشتمین بخش از یادداشت استاد بهرام سلطانی عزیز، تا آنجا رسیدیم که قرار شد از دلایل تلاش برای حفاظت از طبیعت – در حوزه اخلاق و علم - سخن بگوییم ...

    از جمله می‌توان موارد زير را مورد توجه قرار داد :
    دلايل اخلاقي ؛ از آنجا كه‌ انسان در موقعيتي قرار گرفته‌ است كه می‌تواند درباره بود و نبود ساير گونه‌ها اخذ تصميم نمايد، از ديدگاه‌ اخلاقي موظف است به حق زندگي ساير موجودات احترام بگذارد،  
    دلايل علمی‌؛ هر يك از گونه‌ها، اجتماعات زيستي، اكوسيستم‌ها و چشم اندازهاي طبيعي زمينه‌اي براي كسب شناخت و دانش بيشتر محسوب می‌شوند. بسياري از روابط و كنش و واكنش‌هاي طبيعي را تنها می‌توان در فضاهاي طبيعي دست نخورده يا كمتر دست خورده، مورد تحقيق، بررسي و شناخت قرار داد. تنها با تكيه بر اين قبيل تحقيقات است كه می‌توان درباره چگونگي بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك به نتيجه رسيد. ضمن اينكه حل بسياري از مسائل حال و آينده مرتبط با طبيعت سرزمين و اصولاً تداوم زندگي در اين سرزمين كهنسال وابسته به‌انجام اين قبيل تحقيقات است،
    دلايل برنامه ريزي ؛ از آنجا كه در هر صورت براي ادامه زندگي استفاده ‌از توليدات طبيعت امري ضروري است، ما چاره‌اي جز حفاظت از بستر و زير بناي اين توليدات براي نسل حاضر و نسل‌هاي آينده نداريم. در طول سال‌هاي گذشته، در نتيجه واردات انواع بذرهاي بيگانه به كشور – از گندم و جو و برنج گرفته تا انواع سبزي‌ها و درختان ميوه – گونه‌هاي بومی‌يا از بين رفته‌اند يا ناياب شده‌اند. حتا گونه‌هاي گياهي كه‌اندميك ايران زمين بوده‌اند –  از سيب،گلابي، عدس، نخود تا گياهان زينتي مانند انواع لاله‌ها، سنبل، سوسن – به تدريج فراموش شده‌اند و جاي خود را به گونه‌هاي وارداتي داده‌اند. در اين ميان آرام آرام و از سرِ ناآگاهي كامل، عرصه براي ورود گونه‌هاي گياهي دستكاري شده ‌از نظر ژنتيك آماده می‌شود،
    دلايل روحي – رواني ؛ در اين باره در سطور بالا صحبت شد و مقصود تكرار مكررات نيست، بلكه تنها يادآوري اين واقعيت است كه‌ انسان بخشي از هويت خود را، از طبيعت سرزمين خود كسب می‌كند و نابودي و يا تغيير شكل طبيعت سرزمين می‌تواند به بي هويتي باز هم بيشتر ما كمك كند ؛ بيوم هيركاني، بيوم زاگرس بيوم‌هاي خليجي و هماني سواحل جنوب ايران و غيره در طول تاريخ بلند اين سرزمين مردمان و فرهنگ‌هايي را در درون خود پرورش داده‌اند. به همين سبب طبيعت‌زدايي از اين بيوم‌ها، می‌تواند به معناي فرهنگ زدايي و از خود بيگانگي اين مردمان نيز تعبير شود. از اين رو، اگر قرار است جنگل‌هاي هيركاني باززنده سازي شوند، اين عمل نمی‌تواند با استفاده‌از درختان سرو نقره‌اي، كاج الدار، زربين، صورت گيرد. و اگر جنگل‌هاي ارسباران از بين برود، نه تنها يك ناحيه جغرافياي گياهي ايران، نه تنها سياه گوش و سياه خروس، كه بخشي از تاريخ طبيعي سرزمين ايران و به همراه‌ان، هويت فرهنگي مردمان آن خطه‌از ميان خواهد رفت.
     براي آنكه بخش‌هايي از پهنه‌هاي طبيعي همواره سالم بمانند، ساليان دراز است كه نهادهاي معتبر بين‌‌المللي روش‌هاي مديريتي خاصي را تدوين و به كشورها عضو توصيه کرده‌اند. در ادامه به تقسيمات شش گانه‌ی ‌اتحاديه جهاني حفاظت، پهنه‌هاي مورد نظر برنامه‌ انسان زيستكره سازمان يونسكو و كنوانسيون رامسر اشاره می‌شود.
ادامه دارد ...

در گیلاوند رخ داد: یک مهربانی دیگر از سوی مسکن مهر به منابع طبیعی!


    به این جمله دقت کنید: «در دماوند متولیان منابع طبیعی که سال‌ها پیش اقدام به برپایی جنگل دست‌کاشت در مدخل ورودی گیلاوند کرده بودند، خواستار تغییر محل احداث ساختمان‌های مسکن مهر به فاصله 100 تا 200 متر شدند که پس از مخالفت، این درختان قطع و سازه‌های آهنی  به جای این درختان بر زمین نشانده شدند!»
     به این می‌گویند: قاطعیت مدیریتی یا کلنگ مدیریتی یا مدیریت کلنگی که پیش‌تر هم در مورد آن نوشته بودم!
    فقط نمی‌دانم چرا این قاطعیت‌های کلنگی شامل حال ماجرای رالی تراکتورسواران هیچگاه نمی‌شود؟!
    شما می‌دانید؟

    اصل ماجرا را از زبان مهرداد مسیبی عزیز بخوانید و اگر حس داشتید، بگریید و سبک شوید ...


درج نظر

نگاه کنید که ریزگردها چه بلایی بر سر گل‌ها در تنکابن آورده‌اند!

    تصاویری را که ملاحظه می‌کنید، یکی از هموطنان عزیز و خبرنگاران افتخاری درویش پرس! از تنکابن برایم ارسال داشته است ...

ادامه نوشته

بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است! - 8

    کامبیز بهرام‌سلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرف‌اندیشانه‌اش به صراحت به من و تو می‌گوید: باید به دوران بهره‌‌برداری‌های خودسرانه در طبیعت پایان داده و به بهانه‌ی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و دست‌درازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به تلخی هر چه تمام‌تر، در بام ایران به وقوع پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از قانون باشند.
    با هم پی می‌گیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :

     نيازهايی که به طبيعت داریم:

     مفهوم حفاظت از طبيعت در برگيرنده‌ی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي و باززنده‌سازي كارايي و قابليت‌هاي طبيعت به‌ انجام می‌رسد. در اين راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليت‌هاي طبيعت بايد از يك سو به دليل برخورداري از ارزش‌هاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزش‌هاي ذاتي طبيعت، يعني ارزش‌هايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا می‌باشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمی‌گيرد. ضمن اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی‌ به ‌انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداري‌هاي خودسرانه به سر آمده‌ است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل پهنه‌هاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز سرمايه ملي به حساب می‌آيند، چشم‌اندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمی‌توانند با تكيه بر معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و تجاوز افراد قرار گيرند. بهره‌برداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمی‌آيد. كسب دانش درباره قابليت‌هاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمی‌توان از منابع خارجي استخراج كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليت‌ها همسان توزيع نگرديده‌اند ؛ قابليت‌هاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را نمی‌توان با بيوم‌هاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
     براي حفاظت از طبيعت می‌توان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار می‌گيرد. از آن دلایل در نهمین بخش از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.

ادامه دارد ...

اعتراف یکی از متخصصان سدسازی: ماست ما ترش بود!


    دیروز در جریان همایش ناگفته‌های سدسازی، دکتر محمّدرضا چمنی، استاد گروه عمران دانشگاه صنعتی اصفهان سخنان کوتاهی بر زبان آورد که اثرات بلندی بر حضار گذاشت. وی اعتراف کرد که به عنوان یک متخصص در حوزه سدسازی باید اعلام کند که وقتی به عملکرد این بخش و همکارانش نگاه می‌کند، به رغم آن که هیچ ماست فروشی نمی‌گوید: ماست من ترش است، امّا من باید اعلام کنم که ماست من ترش بوده است! (تشویق شدید حضار) وی ادامه داد که مهندسان عمران و سدسازی و آب نباید از تعطیلی بخش سدسازی نگران باشند؛ زیرا کارهای فراوان دیگر و شرافتمندانه‌تری هنوز وجود دارد که می‌توانیم انجام دهیم. ایشان به فاجعه‌ی سد آسوان در مصر اشاره کردند که پیش‌تر نگارنده هم به آن پرداخته بود ... وی گفت: این سد عظیم که 140 برابر سد زاینده رود گنجایش دارد، به بزرگترین معضل مصر بدل شده و اینک همه در صدد هستند که چگونه با کمترین هزینه ممکن می‌شود از شر آن خلاص شد و آن را تخریب کرد؟

ادامه نوشته

سه لکه‌ی امید در محله‌ی ما!

    چقدر حس خوبی است که بدانی در نزدیکی‌های جایی که زندگی می‌کنی، به رغم فوران دود و بوق و گرد و غبار ... هنوز هستند شهروندانی که عاشقانه به دل‌آویزترین بخش زیست‌بوم چسبیده و دوست ندارند به هیچ قیمتی، روزگار زیست‌گاه‌شان را بدون گل ببینند ...

ادامه نوشته

تصاویری از امروز تهران در زیر چکمه های ریزگردها !

تهران دوباره نفس کم آورده است؛ از مردادماه سال گذشته تا امروز، این برای بیست و هشتمین بار است که تهران متأثر از ریزگردهایی که منشأ بسیاری از آنها تالابی است، نفس کم می آورد.

ادامه نوشته

معرفی چند درخت مشکوک به مقدس نما بودن در دانشگاه صنعتی اصفهان!

    ساعتی پیش از همایش ناگفته های سدسازی در اصفهان، برگشتم و به زودی روایت هایی از این همایش ارزشمند خواهم نوشت ...



ادامه نوشته

اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم؛ امروز با یک فاجعه روبرو بودیم! - 7

    در حالی که عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، به راحتی آب خوردن تمامی سیاست‌های انقباضی چند دهه‌ی اخیر را در حوزه‌ی مهار رشد جمعیت به چالش گرفته و بی‌مهابا آنها را رد می‌کند، کامبیز بهرام سلطانی در هفتمین بخش از رساله‌ی تفکربرانگیزش، آشکارا نظر دکتر احمدی نژاد را رد می‌کند:
    با هم این نوشتار را در هفتمین منزل پی می‌گیریم:
    يكي از پيامدهاي اسكان اجباري عشاير (تخته قاپو)، افزايش تعداد مراكز روستايي، گسترش افقي شهرها (كه به ‌اشتباه توسعه شهري ناميده می‌شود) و تبديل روستاها به شهر، تخريب طبيعت در تمامی ‌ابعاد آن بوده و همچنان نيز هست. اين همه در شرايطي رخ می‌دهد كه در ايران هيچ نهادي مسئول برنامه‌ريزي و سازماندهي يكپارچه سرزمين نبوده و به همين ترتيب، هيچ نهادي نيز براي مديريت يكپارچه طبيعت سرزمين وجود ندارد. تفكر بخشي يا sectoral و برنامه‌ريزي بخشي متكي بر تفكر بخشي و محصولات اصطلاحاً عمراني اين دو به آواري تبديل شدند كه بر سرِ طبيعت سرزمين فرود آمد. بدين سان اراضي زراعي، باغات و پهنه‌هاي طبيعي كه لابلاي آنها باقي مانده بود، آرام آرام رو به عقب نشيني نهاد و جاي خود را به كاربري‌هاي شهري بيش و كم برنامه‌ريزي شده و نيز سكونتگاه‌ها و شهرك‌هاي خودجوش سپرد. در اين ميان تمايل به شهرنشيني، علي رغم وضعيت نابسامان شهرها، نه تنها فروكش نكرد، كه به مرور زمان رو به‌افزايش نيز نهاد. سرشماري سال 1365 نشان داد، براي اولين بار در تاريخ ايران، تعداد جمعيت شهري نسبت به جمعيت روستايي افزايش يافته‌است؛ روندي كه تا به‌امروز ادامه يافته و فعلا" خاتمه‌اي بر آن متصور نيست. برمبناي داده‌هاي سرشماري سال 1385 وضعيت جمعيت شهري و روستايي كشور به شرح جدول شماره 2 می‌باشد.

    اگر اقدامات صحيح و حساب شده در جهت كنترل جمعيت نمی‌بود، با احتساب جمعيت 49445010 نفري سال 1365 و نرخ رشد 3.9 %، جمعيت كنوني ايران می‌بايست چيزي در حدود 100 ميليون نفر باشد و اين در حالي است كه توان محيط طبيعي سرزمين، يا به بيان ديگر توان جمعيت پذيري طبيعت سرزمين نسبت به دهه‌هاي شصت و هفتاد خورشيدي دچار اُفت بسيار شديد شده ‌است.
    در همينجا آناً بايد بر اين نكته تأكيد جدي شود كه موضوع بحث حاضر به هيچ وجه مخالفت با شهرنشيني نيست ؛ شهرنشيني تابع روندي تاريخي است و در سراسر جهان جريان دارد. نقد حاضر بر دو نكته تكيه دارد ؛ اول شيوه شهرسازي و شهرنشيني در ايران و دوم نياز انسان به طبيعت.
     نكته نخست بر اين واقعيت تأكيد دارد كه دشت‌ها و پهنه‌هاي قابل سكونت سرزمين ايران ظرفيت پذيرش شهرهاي گسترده و وسيع را ندارد. به ويژه زماني كه با استفاده‌ا ز روش‌هاي فني، ظرفيت شهر و جمعيت پذيري آن افزايش داده شده و از اين طريق بار و فشار بيشتري بر محيط وارد آورده شود؛ امروزه روز تعداد شهرهايي كه ظرفيت خودپالايي هواي خود را از دست داده، براي تأمين آب مورد نياز خود بايد به ديگر حوضه‌هاي آبخیز دست اندازي كنند، در دفع زباله، فاضلاب، آلودگي صوتي و ساير آلودگي‌هاي محيطي، در مفهوم واقعي كلمه درمانده شده‌اند كم نيست. چگونه می‌توان انتظار داشت، انساني كه در يك چنين محيط شهري اي زندگي می‌كند، انساني سالم باشد؟ بخشي از تكامل بيولوژيك انسان در كنش متقابل با محيطي كه در آن زندگي می‌كند، به وقوع می‌پيوندد. اطلاعات محيطي كه‌ انسان دريافت می‌دارد، واكنش بيولوژيك انسان را بر می‌انگيزد و از اين طريق سازگاري انسان با محيط ميسر می‌گردد. نكته دوم عبارت است از اينكه در شهر‌هاي كنوني چه عوامل برانگيزنده‌ ارزشمندي وجود دارد كه سيستم بيولوژيك انسان بتواند نسبت به‌ آن واكنش نشان دهد و سپس اينكه آيا واكنش به محرك‌هاي موجود در شهرهاي ما، می‌تواند به تكامل سالم انسان منتهي شود؟ آيا قرار است انسان امروز نسبت به‌ آلودگي هوا، آلودگي صوتي، وجود زباله در گوشه و كنار شهر و لجن در نهرهاي شهري، سيماي آشفته شهرها و همچنين در شرايط دوري از طبيعتي كه در طول هزاران سال انسان را به جايي رسانيده‌ است كه‌ امروز قرار دارد، تكامل يابد؟ يعني درست مانند گياهان و جانوراني كه در توليد محصولات غذايي مورد استفاده قرار گرفته و از طريق دستكاري‌هاي ژنتيك، در برابر اين يا آن آفت مقاوم می‌شوند؟ آيا قرار است با تكيه بر دانش نوين بيوتكنولوژي انسان مقاوم در برابر آلودگي هوا، آلودگي صوتي، آلودگي الكترومغناطيسي، آلودگي سيماي شهر و مهم تر از همه‌ انسان بي نياز به طبيعت توليد كنيم؟ چطور است، كوشش شود انساني عاري از معنويات، حس ترحم، زيبايي شناسي، دوستي، عشق، محبت، عاطفه، رفاقت، دلبستگي، نوع دوستي و غيره توليد كنيم و به جاي اتلاف وقت در توليد گوسفندهاي شبيه سازي شده، مستقيما" وارد عرصه شبيه سازي انسان‌هايي شويم كه به‌  آنها نياز داريم؟ رودربايستي را كنار بگذاريم ؛ مگر هدف نهايي شبيه‌سازي‌هاي كنوني، شبيه سازي موجودي انسان نما نيست؟
     سال‌ها پيش كُنراد لورنتس، پدر رفتار شناسي مدرن نوشت : « از ميان علت‌هاي همه تكامل‌هاي جهان آلي، گذشته‌ از فرآيند جهش و نو تركيبي ژن‌ها recombination of Gens، مهم ترين نقش بر عهده‌ انتخاب طبيعي است. انتخاب طبيعي چيزي را به بار می‌آورد كه‌ آن را سازگاري می‌ناميم، و سازگاري فرآيندي به راستي شناساننده‌ است. زيرا جاندار به وسيله‌ آن اطلاعاتي را كه در محيط موجود است و براي بقايش اهميت دارد در اختيار می‌گيرد. به عبارت ديگر درباره محيط خود كسب دانش می‌كند. وجود ساخت‌ها و كنش‌ها، كه محصول سازگاري اند، از مشخصات موجودات زنده‌ است و در جهان غير آلي چيزي را نظير آن نمی‌توان يافت. شكل‌هاي پيچيده و عموما" بعيد ساخت بدني و رفتار، اصولا" به هيچ طريقي جز از راه‌ انتخاب طبيعي و سازگاري به وجود نمی‌آيند » . كنراد لورنتس در ادامه‌ از ديدگاه رفتار شناسي برجسته، به تبيين علل رفتارهاي نه چندان منطقي انسان اصطلاحا" متمدن می‌پردازد و می‌نويسد « توليد مثل بي حساب نوع آدمي، شتابي كه ‌انسان تا به حد جنون در رقابت نشان می‌دهد، توليد سلاح‌هاي هرچه مرگبارتر، بدعادتي‌هاي روزافزون مردم شهر زده و مانند اينها، چه حاصلي براي بشريت دارند؟ اما اگر در مشاهدات خود دقيق تر شويم خواهيم ديد كه‌اين كنش‌هاي نادرست، اختلال‌هايي هستند كه در مكانيسم‌هاي كاملا" معيني از رفتار، كه در اصل ارزش ابقاي نوع داشته‌اند، پيش آمده‌اند ؛ به عبارت ديگر اختلال‌هايي هستند كه می‌توان آنها را بيمارگونه دانست » .     
      نبايد فراموش كرد كه روند تكامل – يا در حقيقت تطور انسان، چرا كه ديگر نمی‌دانيم اين فرآيند واقعا" به سمت كمال ادامه حركت خواهد داد يا خير - مانند هر موجود زنده ديگري هنوز متوقف نشده‌ است!  انسان بخش اعظم تكامل خود را مديون واكنش نسبت به محيط طبيعي و مجموعه عوامل سازنده‌ آن است. پس زماني كه‌ او بيشتر اوقات خود را در محيطي كاملا" انسان ساخت كه خود آفريننده‌ آن است زندگي كند و تنها گاه و بي گاه تماسي سطحي با طبيعتي مخروبه برقرار كند، ديگر فرآيند تكامل او نيز نمی‌تواند همانند آن فرآيندي باشد كه مثلا" تا صد سال پيش در جريان بوده‌ است.
      ضمن اينكه باز هم نبايد فراموش كرد كه انسان علي رغم شهر نشين شدن و احساس بي نيازي ظاهري نسبت به طبيعت، هنوز پديده‌اي بيولوژيك به حساب می‌آيد و آن گونه كه تاريخ طبيعت نشان می‌دهد، فرآيندهاي بيولوژيك هرگز با سرعتي كه محيط‌هاي انسان ساخت تغيير می‌يابند، حركت نكرده و از اين رو انسان عملا" فاقد توانايي انطباق خود با محيط‌هاي مصنوعي است. در نتيجه پي آمدهاي بيولوژيك ناشي از گسترش محيط‌هاي انسان ساخت، يا هنوز خود را نشان نداده‌اند و يا ما از آن بي اطلاع هستيم. قطعا" برخي از اين پي آمدها در همان اختلال‌هاي رفتاري تظاهر می‌يابند كه مورد نظر كنراد لورنتس می‌باشند !   
      حال كه شهر نشيني به‌اجباري تاريخي بدل شده‌است، بايد امكان دسترسي به طبيعت آزاد نيز – براي آنكه‌ انسان بتواند موازنه‌اي در روند تكامل خود ايجاد نمايد – فرآهم باشد. اساسا" فلسفه حفاظت از طبيعت نيز از همين نقطه‌اغاز می‌گردد. انسان زاده طبيعت است و براي آنكه بتواند قواي روحي و جسمی‌خود را تقويت نمايد، بايد هر از چندگاهي خود را در معرض عوامل طبيعي قرار دهد ؛ انساني كه تابستان را با استفاده‌ از وسايل سرمايشي و زمستان را با استفاده‌ از وسايل گرمايشي می‌گذراند، انساني كمتر راه می‌رود و بيشتر از وسايل نقليه موتوري استفاده می‌كند، انساني كه كم كم فراموش می‌كند مواد غذايي كه به مصرف می‌رساند چگونه و از كجا تأمين می‌شود، انساني كه ديگر قادر نيست عظمت پرواز يك گنجشك يا قمري را درك كند، ولي در عوض پرواز يك هواپيما را غرور آفرين می‌داند، انساني كه سرعت شتاب گيري يك يوزپلنگ را نمی‌بيند، ولي سرعت اين يا آن خودروي ورزشي را تحسين می‌كند، انساني كه عظمت تاريخ بيولوژيك يك فيل ماهي، يك لاكپشت دريايي يا يك بزمجه را ناديده می‌گيرد، ولي در عوض فصل‌هايي از تاريخچه ناچيز خود را برجسته ساخته و بدان می‌بالد، انساني كه‌ آب می‌نوشد، نان گرم می‌خورد، سبزي، ميوه، شير، كره، پنير، عسل و بسياري ديگر از خوردني‌ها را در فهرست غذايي خود دارد، ولي نسبت به‌ آلودگي آبهاي سطحي و زير زميني، اُفت سطح سفره‌هاي آب زير زميني و خشك شدن چشمه‌ها و قنات‌ها، فرسايش، شوري ثانويه و آلودگي خاك، تخريب جنگل‌ها و مراتع بي تفاوت است و يا اصولا"درباره روابط موجود ميان اين همه به خود زحمت تعمق نمی‌دهد ، دقيقاً همان انساني است كه به گفته كنراد لورنتس دچار اختلال رفتاري است. براي انسان دوري از طبيعت می‌تواند فاجعه‌افرين باشد، ضمن اينكه‌ان لكه‌هاي سبزي كه در شهرها زير عنوان سطوح سبز يا فضاي سبز احداث گرديده‌اند، به هيچ وجه نمی‌تواند جاي خالي تماس مستقيم با طبيعت سالم را پر كند.

ادامه دارد ...

فردا، دوباره تن سدسازان به لرزه می‌افتد!

     فردا، دانشگاه صنعتی اصفهان، میزبان و متولی همایشی است با عنوان: "ناگفته‌های سدسازی در ایران". همایشی که بی‌شک در نوع خود و به ویژه در شهر اصفهان بی‌نظیر است و می‌تواند دوباره لرزه بر اندام مافیای سدسازی در کشور انداخته و آب‌سالاران طبیعت‌ستیز را به چالش کشاند.
     منتظر گزارش نگارنده از این همایش متفاوت در دیار زنده رود باشید.
    تا آن زمان، می‌توانید گزارش عباس محمدی را بخوانید یا به سامانه‌ی اطلاعات حوضه‌ی آبخیز نگاهی بیاندازید و یا ردپای سدسازی را در مهار بیابان زایی رصد کنید.

رالی تراکتورسواران متخلف در بام ایران و روز روشن!

    اتفاقی که در طول چند روز گذشته در مراتع بیژگرد رخداده است، حقیقتاً در شمار نادرترین رخدادهای منابع طبیعی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این سو است. هر چقدر بیشتر می‌اندیشم، کمتر می‌توانم چنین بی‌قانونی عریانی را هضم کنم و شگفت‌آورتر آن که چگونه با چنین متخلفانی اینگونه نرم برخورد می‌شود، اما در رخدادهایی به مراتب کم‌خطر‌تر که به هیچ وجه چنین تبعات جبران‌ناپذیری هم ندارد؛ هرگز چنین انعطاف شگفت‌آوری ملاحظه نمی‌شود! می‌شود؟

ادامه نوشته

حفاظت از طبيعت به عنوان عامل برقراري موازنه بيولوژيك، روحي و رواني در انسان - 6

    بهرام سلطانی در ششمین بخش از نوشتار سبزمحورانه‌ی خویش، عالمانه از رابطه‌ی انسان و طبیعت می‌گوید:

ادامه نوشته

آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! - 5

    کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است ...

    این مقاله وزین را با هم پی می گیریم:

ادامه نوشته

بازبيني ريشه‌ها از نگاه کامبیز بهرام سلطانی - 4

    همان طور که وعده داده بودم، اینک به انتشار چهارمین بخش از مقاله ارزشمند کامبیز بهرام سلطانی اقدام می کنم؛ مقاله ای که می دانم ردپایی ماندگار در صحنه محیط زیست ایران از خود به یادگار باقی خواهد نهاد و پاسخ بسیاری از پرسش ها و تردیدها را کجا خواهد داد ...


ادامه نوشته

آخرين فرصت براي تماشاي باغ كشاورزي گرگان!

    در نخستين روز از مهرماه سال 1388، طي يادداشتي در مهار بيابان‌زايي هشدار دادم كه احتمال تصرف و تجاوز به عرصه‌هاي منابع طبيعي ممكن است ابعاد تازه‌تر و خطرناك‌تري به خود گرفته و اين بار به بهانه‌اي مقبول‌تر، مانند طرح مسكن مهر، نامهرباني‌ها به منابع طبيعي افزايش يابد. همان موقع به خواب شومي اشاره كردم كه براي تصرف اراضي باغ كشاورزي گرگان، ممكن است تعبير شود ...
ادامه نوشته

اگر طبیعت حفظ نشود، مگر چه خواهد شد؟

    بهرام سلطانی در سومین بخش از یادداشت بلندش، همان پرسشی را به چالش کشیده که چندی پیش، امام جمعه ارومیه هم طرح کرده و پرسیده بود: اگر دریاچه ارومیه خشک شود، مگر چه می‌شود؟

    با هم نگاه خردمندانه و زنهاردهنده بهرام سلطانی را پی می‌گیریم ...

ادامه نوشته

آمدیم عقاب را نجات دهیم؛ بقیه را هم به کشتن دادیم!

    در 15 تیرماه 1386، یادداشتی را منتشر کردم با عنوان: "استفاده ابزاری از عقاب در آمریکا" آن یادداشت، هنوز هم در شما یکی از 10 یادداشت پرخواننده دل‌نوشته‌ها قرار دارد. اخیراً مدیر فرهیخته و ایران‌دوست پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی؛ طی کامنتی خبر داده‌اند که آمریکایی‌ها با حل مشکل عقاب، چند مشکل جدید دیگر برای جانداران زیردست عقاب ایجاد کرده‌اند، به نحوی که حالا مشکل انقراض نسل از یک حیوان به چند حیوان ارزشمند دیگر گسترش یافته و آن اقدام خیر، به اقدامی ویران‌کننده بدل شده است. اصل ماجرا را دوستانی که به زبان آلمانی مسلط هستند، می‌توانند در گزارش چهارم ماه می 2010 درگاه مجازی اشییگل بخوانند ...

ادامه نوشته

بهرام‌سلطانی: از پارک‌های کاغذی تا پارک‌های واقعی!


    همان‌طور که اشاره کردم، کامبیز بهرام‌سلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورت‌های بازگشت به به بنیان‌های حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانه‌ی رویدادها و تظاهرات سبزنگارانه‌ی متولیان حوزه‌ی محیط زیست، نسبت به آفت‌زدایی و آسیب‌شناسی آن هشدار و زنهار داده است.
    اینک در دومین بخش از روایت بهرام‌سلطانی، با هم از ماجرای پارک‌های کاغذی آشنا می‌شویم؛ پارک‌هایی که رد آنها را فقط می‌توان در دیوان‌سالاری حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارش‌های سالانه، به احترام‌شان کلاه از سر برداشت! پارک‌هایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم سازی و به افق‌های دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت ندیده و نخواهیم دید ... بهرام‌سلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوه‌نامه‌ی مطالعات امروزین محیط زیست در ایران هم برخواهد داشت ...
    گوش کنید:


    اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان نشاني شبه مدرنيستي تصور كرده‌ايم كه می‌بايست به سينه آويخت، تا با توسل به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهره‌اي امروزين ارايه کرد، بايد بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه ‌اصطلاح پارك‌هاي كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي ندارد؛ يعني پارك‌ها و پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي كه تنها در گزارش‌هاي رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان واقع اثري از آنها مشاهده نمی‌شود.
     به نظر مي‌رسد در لابلاي دستور‌العمل‌هاي پيچيده‌ی درون دستگاه‌هاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا" گم شده‌ است. ما از ريشه‌هاي فلسفي و علمی ‌حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهه‌هايي كشيده شده‌ايم كه ‌انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و خلاقيت بوم‌شناختی (اكولوژيك) مشاهده می‌شود. دست‌کم در دوران ماقبل GIS و روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي ميداني صورت می‌گرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه همين مطالعات بود كه مشخص می‌كرد، چه بخش‌هايي را بايد به صورت نوشته توضيح داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده ‌از نمودار، جدول، شكل، تصوير و سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده‌ از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام روي‌هم گذاري نقشه‌هاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشه‌هاي تلفيقي، كارشناسان به وجود يا فقدان منطق علمی ‌در نقشه‌ی تلفيقي حاصل می‌انديشيدند و همه جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال می‌كردند. هرگاه پهنه‌اي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش می‌گذارد و اگر چنين نمی‌شد، بي‌منطقي موجود در نقشه ‌اشكار می‌گرديد و كنترل ميداني ضروري می‌گشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك تالاب می‌بايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه ‌اين روند مشاهده نمی‌گرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشه‌هاي موضوعي توليد شده را حس می‌كرد.
     ليكن امروزه روز به نظر می‌رسد، در فرآيند مطالعات و تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه شده‌است. هدف مطالعات نه شناخت قطعه‌اي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنش‌ها، بلكه صرفاً به توليد نقشه‌هايي تبديل شده‌است كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد می‌شود، با اين تفاوت كه در مطالعات اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم می‌آورد، پرداخته می‌شود. گسترش استفاده‌از كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيف‌تر شدن مباني علمی‌مطالعات و تضعيف تفكر اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديده‌است ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشه‌هاي موضوعي يا لايه‌هاي اطلاعاتي توليد و به شيوه‌اي كاملا" مكانيك روي‌هم‌گذاري شده و در نهايت نقشه‌اي كه ‌از ملقمه كليه نقشه‌هاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگون‌هايي كه می‌توانند فاقد هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه تقسيمات اكولوژيك را به خود می‌گيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشان‌دهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت است و از اين منظر تنها می‌تواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
     هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده و محيطي كه آنها را احاطه كرده ‌از يك سو و روابط متقابل ميان همان موجودات زنده، از سوي ديگر بوده‌است؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل سيستميك ميسر نمی‌گردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت دست‌يابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستم‌ها مطرح است؛ يعني دقيقا" به همان شيوه‌اي كه ‌انسان دخل و خرج جيب خود را اداره می‌كند. در مديريت يك اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه می‌تواند به حفظ تعادل پوياي اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت همين قبيل روابط و تعامل‌هاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار می‌گيرد. كاشت گونه‌هاي گياهي بيگانه و معرفي گونه‌هاي جانوري به‌اكوسيستم‌هايي كه ‌اصولا" فاقد هرگونه جايگاه براي اين قبيل گياهان و جانوران می‌باشند، و انجام اين همه در پهنه‌هايي كه حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانه‌هاي سردرگمی‌در اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستم‌ها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي جزاير درياچه‌اروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر می‌توانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر خود را پديد آورد و نيازي به دخالت‌هاي انسان خردمند نداشت.    

ادامه دارد ...
                                                         

آیا می‌دانیم در محیط زیست ایران به دنبال چه هستیم؟


    نه تنها اخبار هفته‌هاي اخير درباره مبادله‌ی ‌انواع گونه‌هاي جانوري در معرض خطر بين سازمان حفاظت محيط زيست ايران و چند كشور همسايه، بلكه ‌اساسا" نگاهي جدي به وضعيت محيط زيست در ايران به طور اعم و چگونگي حفاظت از طبيعت به طور اخص ذهن انسان علاقه‌مند به موضوع حفاظت از محيط زيست را به ‌اين سمت سوق می‌دهد كه آيا اصولا" ما مي‌دانيم كه به دنبال چه هستيم و آيا براي حفاظت از طبيعت سرزمين و پهنه‌هاي طبيعي واجد ارزش‌هاي ويژه‌ی حفاظتي، راهبرد (استراتژي) خاصي را ترسيم کرده‌ايم؟ پرسشي ديگر؛ آيا اصولا" در ذهن ما تصوير و تصوري جدي از آنچه كه حفاظت از طبيعت ناميده مي‌شود شكل گرفته ‌است و وجود دارد؟ يا آن كه چون كشورهاي پيش رفته ‌از نظر تكنولوژي و برخي نهادهاي بين‌المللي درباره ضرورت حفاظت از طبيعت صحبت می‌كنند، نگران انقراض و نابودي گونه‌هاي گياهي و جانوري، بوم‌سازگان‌ (اكوسيستم)‌هاي كلان و خُرد، زيستگاه‌ها، چشم‌اندازهاي طبيعي، از بين رفتن هويت طبيعي بيوم‌هاي جهان و سرزمين‌هاي خود هستند، ما نيز – براي آنكه ‌از ديگران عقب نيافتيم – دم از حفاظت از طبيعت می‌زنيم و از آن تنها به عنوان نمادي از همبستگي با دل نگراني‌هاي جهاني استفاده می‌كنيم؟
    این ها فرازهایی از مهم‌ترین پرسش‌ها و دغدغه‌هایی است که کامبیز بهرام‌ سلطانی، بوم‌شناس شهیر ایرانی به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به زودی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی با این نگاه طبیعت‌محورانه و خردمندانه آشنا می‌شوند.
    ممنون از استاد بهرام‌سلطانی عزیز که در این وانفسای ننوشتن، این گونه بی‌منت می‌نویسد و دانسته‌هایش را با خوانندگان مهار بیابان‌زایی به اشتراک می‌نهد.

جشنواره گونه گوني زيستي در موزه دارآباد تهران


    تقريباً به نيمه‌هاي سال جهاني گونه گوني (تنوّع) زيستي نزديك مي‌شويم؛ سالي كه قرار بود شمار رخدادهاي خوش براي طبيعت‌دوستان ايراني رو به افزايش گذارد؛ امّا شوربختانه بايد بپذيريم كه نه‌تنها چنين نشد، بلكه همچنان اين سيل خبرهاي نااميدكننده و پس‌رونده است كه نشان از شتاب بيماري زمين در ايران دارد؛
    تكميل سناريوي خشك‌شدن تالاب‌ها و درياچه‌هاي ايران، شور شدن اراضي، كاهش حاصلخيزي خاك در آذربايجان غربي، افزايش گرد و غبار موجود در هوا، اُفت كمي و كيفي آب‌هاي رو و زيرزميني، انفجار زباله در طبيعت ايران و فرمان به انفجار جمعيت در كاشان از سوي عالي‌ترين مقام اجرايي كشور؛ آن هم در سكوت مطلق علماي دانش جمعيت‌شناسي و متوليان محيط زيست انساني، حكايت از آن دارد كه گونه‌گوني زيستي در سال 2010، هرگز از كابوس قرار گرفتن در سياهه‌ي سرخ در معرض انقراض خلاصي نخواهد يافت.
    چنين است كه اگر مي‌خواهيد فرزندان‌تان به عنوان آخرين نسل حاضر در ايران، همچنان برخي از زي‌گونگي ناهمتاي زيستمندان ايراني را ببيند، در روزهاي پنج‌شنبه و جمعه (آخرين روزهاي دومين ماه بهار 1389) دست ايشان  را بگيريد و خود را به موزه دارآباد برسانيد ...
    اين شايد آخرين فرصت براي يك وداع شكوهمند با بسياري از جانداران ايران‌زمين باشد! شايد هم يكي از آن كودكان، توانست كاري كند كارستان و دوباره نوشخند زندگي را به سيماي مظلوم طبيعت وطن بتاباند.

داستان زباله تا نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران هم رسيد! نرسيد؟

    سال گذشته كه به اتفاق اروند سري به بيست و دومين دوره نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران زديم، در مواجهه با اين منظره خجالت‌آور، آن هم از قشري كه علي‌القاعده انتظاري بيشتر از ميانگين جامعه از ايشان مي‌رود، حسابي شرمنده شدم؛ به خصوص كه براي پرسش كليدي فرزندم هم پاسخي نداشتم ...

ادامه نوشته

رادیو جوان و دلایل خشک شدن بختگان

    از امروز بعدازظهر تا آخر هفته با مهران دوستی در برنامه عصر پرتقالی رادیو جوان، به بررسی مهم‌ترین دلایل خشک شدن دریاچه بختگان و تالاب‌های اقماری آن خواهم پرداخت. همچنین به معضل آلودگی و برداشت شن و ماسه از سواحل تالاب بین‌المللی بوجاق در شمال کشور و نیز وضعیت کتاب‌های محیط زیستی در بیست و سومین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران هم اشاره خواهم کرد.

در باره ی شهری که دیگر باغ شهر نیست!

    کرج می‌توانست نه‌تنها یکی از رؤیایی‌ترین شهرهای ایران؛ که یکی از دیداری‌ترین آبادبوم‌های خاورمیانه باشد؛ کرج می‌توانست برای مردمانش همیشه دربردارنده‌ی خنک‌ترین و تازه‌رین و پاک‌ترین هوای البرز مرکزی باشد و کرج می‌توانست منزلگاهی مطمئن برای پایتخت‌نشینان خسته از دود و بوق باشد؛ اما اینگونه نشد و از همه‌ی آنهایی که می‌توانست باشد، فقط یک خوابگاه بزرگ شد برای آنها که زور جیب‌شان به سکونت در تهران نرسید ... آنهایی که حتا اجازه ندارند تا از رودخانه‌ی گوارای شهرستانک، آبی بنوشند ...
    در باره‌ی این باغ‌شهر زیبای ایران که می‌رود تا به سکونت‌گاهی بی روح و بی‌هویت بدل شود، گفتگویی با آسیه چهارباغی انجام داده‌ام که مشروح آن را در درگاه مجازی خبرگزاری مهر با عنوان: "کرج؛ باغ‌شهری که بیابانش کردیم" می‌توانید بخوانید.

فقط 290 سال زمان داریم برای این که نیمی از زمین را تخلیه کنیم!


    تازه‌ترین یافته‌های مرتبط با جهان‌گرمایی – global warming- که در نیوساینتیست منتشر شده است، حکایت از آن دارد که ممکن است تا سال 2300 بشر مجبور شود یک اسباب‌کشی بزرگ راه انداخته و به دلیل گرم شدن میانگین دمای هوا تا 12 درجه سانتی‌گراد، نیمی از کره زمین را از موهبت استقرار انسان محروم دارد!
    بی‌دلیل نیست که استیون هاوکینگ هم این روزها پیوسته بشر را ترغیب می‌کند تا هر چه زودتر در پی یافتن یک کره مسکون جدید برای خود باشد.
    به هر حال، امیدوارم با حفر نخستین گودال بر روی یخ‌های قطبی، بتوان پرده از راز دوره‌های گرم شدن و سرد شدن زمین برداشت و عملاً نشان داد که آیا جهان‌گرمایی هنوز هم یک پندارینه‌ی قابل اعتنا است و یا باید در محتوا و قرائت آن تجدید نظر کرد.

وقتی که 30 ساله، کار هزارساله انجام می‌دهیم!


    برای این که بدانید معنا و مفهوم این تیتر چیست؛ می‌توانید سری به خبرگزاری مهر زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با عنوان:

"ایرانیان ذخیره هزار ساله آبهای زیر زمینی را 30 ساله تمام کردند"

    بخوانید.


درج نظر

سرود مقاومت!

نه آن دریا که شعرش جاودانه است

نه آن دریا که لبریز از ترانه است

به چشمانت بگو بسپار ما را

به آن دریا که ناپیدا کرانه است

    برخی وقت‌ها، کلام زیادی لازم نیست تا بر زبان آوریم ...
    الآن، از همون وقت‌هاست که فکر نکنم نیاز باشه تا برایتان بنویسم که عشق یعنی چه؟ توقف نکردن به چه معناست و درجازدن را چگونه باید نفی کرد ...

    همه‌ی این پاسخ‌ها را این هموطن شکسته پا دارد به من و تو می‌دهد ... او نیز هفته‌ی گذشته در پلنگ‌چال بود ...

    و البته این پیرزن هم بود ...

    دوست‌شان دارم این آدم‌ها را و به قول مشیری عزیز، فکر می‌کنم که آنها همان دریایی هستند که کرانه‌اش ناپیداست ...

نمایندگان مجلس اشکال شرعی شورای نگهبان را به راحتی حل کردند!


    یادتان هست که با ذوق و شوق در همین هفته گذشته برایتان نوشتم، سرانجام این فقها و حقوق‌دانان شورای نگهبان بودند که توانستند مانع از تصویب یک طرح خطرناک و طبیعت‌برباد ده در مجلس شورای اسلامی شده و با گرفتن یک ایراد شرعی اساسی، جبران همه‌ی ایرادهای فنی و قانونی و علمی وارد بر طرح 150 نماینده مجلس را بکنند؟ ایرادهایی که انگار جملگی آب در هاون کوبیدن بود! نبود؟
    امروز اما از سبزپرس خبر می‌رسد که نمایندگان محترم به همراه چند تن از فقهای شورای نگهبان گرد هم جمع شده‌اند و در کمال شگفتی، اصلی‌ترین ایراد شورای نگهبان را با سرعت برق و باد حل کرده‌اند!
در حقیقت،  ایراد شرعی اصلی این بود که چاه‌های غیرمجاز بر میزان آبدهی چاه‌های مجاز اطراف اثر نامطلوب گذاشته و حق صاحبان آن چاه‌ها را خدشه‌دار می‌کند. به همین دلیل، حالا نمایندگان مصوبه‌ی خویش را با اضافه کردن جمله «با رعایت حریم چاه مجاز» اصلاح کردند! به همین راحتی ... باورتان می‌شود؟
    درست مانند آن است که بگوییم: این جمله اشکال دارد که "کودکان زیر 5 سال را مدیران مهد کودک اجازه دهند تا بدون نظارت سرپرستی مشخص، عرض خیابان را عبور کنند." آنگاه برای آن که نگرانی خانواده‌ها رفع شود، جمله را این گونه تصحیح کنیم:
    "کودکان زیر 5 سال اجازه دارند به تنهایی از عرض خیابان عبور کنند، منتها با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی!"
    راستش دیگر عقلم به جایی قد نمی‌دهد ...
    یعنی یک نفر نیست تا برای آقایان توضیح دهد که دلیل غیرمجاز بودن این چاه‌ها همین است که در حریم قانونی و فنی چاه‌های مجاز احداث شده‌اند و یا در دشتی ممنوعه حفر گردیده‌اند که دچار زمین نشست شده و بیم افزایش تولید چشمه‌های گرد و خاک می‌رود؟
    یعنی یک نفر نیست تا برای آقایان بگوید: ترک برداشتن زمین در کرمان و رفسنجان و ورامین و همدان و خراسان و ... و یا خشک شدن دریاچه‌ها و تالاب‌ها در پریشان و ارژن و بختگان و طشک و کم‌جان و گاوخونی و ارومیه و مهارلو و ... و یا برخاستن گرد و خاک بیشتر در هوا، همه از نشانه‌های سحر است! از نشانه‌های برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی!
    وای بر ما ...

شوخی تلخی به نام شخم در جهت شیب!

    شخم در جهت شیب، کاری نکوهیده شده و خطرناک است؛ واقعیتی که نه‌تنها همه‌ی کارشناسان حوزه منابع طبیعی، کشاورزی و محیط زیست آن را می‌دانند؛ بلکه اغلب کشاورزان نیز از آن آگاهی دارند ...

ادامه نوشته

قابل توجه شهرداری تهران!

    اخیراً خودروهای مکنده و پاک‌کننده‌ای برای شستشوی کنار جداول و معابر عمومی شهر در تهران به کار گرفته شده که جای تشکر دارد.
    منتها، ظاهراً برخی از این خودروهای مکنده، به جای انتقال خس و خاشاک و گرد و خاک موجود در درون محفظه‌ی خویش، آنها را به هوا منتشر کرده و در حقیقت بر میزان غبارآلودگی و غلظت ذرات معلق موجود در هوا می‌افزایند که خود نقض غرض است!

ادامه نوشته

هر آنتنی با محیط زیست زیباتر می‌شود؛ حتا آنتن تلفن‌های همراه!


به این تصاویر دقت کنید ...

    چه کسی می‌توانست حدس بزند که حتا سازه‌های بی‌تناسبی چون دکل‌های نصب آنتن‌های تلفن همراه را هم می‌شود به فرصتی برای زیباسازی مناظر عمومی بدل کرد و نه تهدیدی در راستای نابودی چشم‌اندازهای محیط زیست شهری‌مان؟
    اینک، یکی از دوستان بسیار عزیزم، دکتر حسن کریم‌زادگان، رییس مرکز تحقیقات اقتصاد محیط زیست پژواک، که تاکنون چندین مطالعه‌ی ارزشمند را با یکدیگر سامان داده‌ایم و باورم این است که در حوزه‌ی اقتصاد بوم‌شناختی در شمار چکادهای نخبگان ایرانی قرار دارد، پیشنهاد جالبی را مطرح کرده و به منظور انطباق ظاهر آنتن تلفن‌های همراه با محیط، طی نامه‌ای به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، خواستار بذل توجه آن وزارتخانه به حراست از چشم‌اندازهای دیداری سکونتگاه‌های انسانی در ایران شده است.
    درود بر کریم‌زادگان عزیز و همه‌ی ایرانیان فرهیخته‌ای که می‌کوشند تا از هر فرصتی برای ارتقای کیفیت زیستن هموطنان‌شان در این بوم و بر سود جویند.