قوی گنگ به روایت حر منصوری
او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor - در آن برایم لذتبخش بود.
او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor - در آن برایم لذتبخش بود.
امروز در پلنگچال، یاد کمالالدین ناصری عزیز
افتادم و آن شعر دلربایش ...
این درخت چنار سوخته را که دیدم، یاد برادرم درخت
افتادم ...
یادتان هست کوروش بزرگ چه گفته بود؟
گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی
پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید
اما امروز در پلنگچال، یادگاری
امیر و فرشاد را بر روی این
چنار سوخته دیدم و دلم گرفت ...
انگار آن کارتونیست دردمند و
سبزاندیش، برای همین، چنین اثری
را خلق کرده بود!
با این وجود، چیزی که امید را در دلم زنده نگه
میداشت و میدارد، این است که آن چنار سوخته جان، هنوز هم داشت در برابر
مرگ و نیستی، سرود سبزینگی و زندگی سرمیداد و تماشاگرانش را به مهرورزی و
استقامتی مضاعف دعوت میکرد! نمیکرد؟
کافی است دوباره نگاهش کنید
تا دریابید که چگونه به مرگ دهنکجی میکند ...
و اما بعد ...
شور پلنگچال در دلتهرانیها هنوز زنده است؛ نگاه کنید
که چگونه هنوز تهرانیهای سحرخیز، کوهستانهای خود را دوست دارند و آنها را
رها نمیکنند ... دکتر درویشصفت - استاد
سالهای دورم را - نیز پس از مدتها آنبالاها دیدم، موسی
غنیپور را هم و خیلیهای دیگر را ...
کاش مثل این دیوار سبز، بشود، صفای آن بالادستها را در خود بلعید و تا اون پاییندستهای دودزده و خاموش امتداد داد ...
بچهها!
برادرتان درخت
را فراموش نکنید و تا میتوانید حرمت نهید.
ممنون از
امیر عزیز که امروز هم همراهیام کرد
...
از تالاب انزلی، مشهورتر و زیباتر در وطن سراغ نداریم؛ با این وجود، آن چیزی که باید شریانهای حیاتی تالاب به شمار آید، یعنی دو رودخانهی گوهررود و زرجوب (که در نهایت رودخانه پیربازار را تشکیل میدهند)، اینک به شاهراه مرگ تالاب بدل شده و با شتابی دمادمنگرانکننده، مواد سمی و زبالههای خطرناک بیمارستانی به همراه پسابها و فاضلابهای شهر رشت را به درون این قطعهی بهشتی میخوراند ...
لطفاً نگاهی به این خبر در ایسنا یا
آن یکی خبر در فارس
بیاندازید، تا متوجه شوید که ظاهراً همهی مسئولین استان چهارمحال و
بختیاری، از استاندار جدیدش گرفته تا مدیرعامل شرکت آب منطقهایاش، حاضر
نیستند تا از صفت تالاب، برای نام بردن از بومسازگان آبی چغاخور بهره
برند! میدانید چرا؟
کافی است سری به درگاه شیک و پیک دیدهبان طبیعت بختیاری بزنید
تا پاسخ پرسشتان را به تلخی متوجه شوید. اما تلختر از آن، شاید سکوت
متولیان تالابها در ایران باشد که چگونه خود را به خاموشی و انفعال
زدهاند!
دستکم لطفاً قدمرنجه کرده و این تابلو
را از کنار دریاچه سد چغاخور بردارید تا بیشتر از این، حرصمان درنیاید!
متأسفم ... متأسفم که چگونه ارزشمندترین پارههای طبیعت ایران را داریم به
بهانههای گوناگون نابود میکنیم؛ یک جا آن بهانه احداث کارخانه است، جای
دیگر کشیدن جاده و یک جا هم سدسازی!
چه کولهبار بزرگی از گناه و
انفعال و نادانی و بیتفاوتی را نسل امروز با خود حمل میکند؛ نسلی که به
دلیل چشمبستن بر روی تخریب طبیعت وطنش، هرگز از سوی فرزندانش بخشیده
نخواهد شد؛ هرگز.
همان طور که میدانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرندهنگری در ایران، شنبهی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعهی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونهگونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده میشود، برنامهای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرندهنگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرندهنگری، بازدید از پرندگان با دوربینهای تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندیهای اکوتوریسم و محیطزیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگارهها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرندهنگری، کارگاههای آموزش پرندهنگری و برنامههای متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرندهنگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعتگردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...
لطیف عزیز
– که این روزها ضربان قلبش با ضرب زمین، هماهنگ نیست! – در بارهی محتوای یادداشت دیروزم و
ماجرای یافتههای اخیر دکتر حسین آخانی عزیز، لینکی
را ارسال کرده که وضعیت تالابهای جنوب کشور عراق را در طول 10
سال گذشته به تصویر کشیده است.
لطفآ هم آن
گزارش را بخوانید و هم این
تصاویر ماهوارهای از ناسا را ببینید تا دریابید که تالابهای عراق
چگونه به کمپانی غبارسازی بدل شدهاند و چرا؟
برای لطیف دعا کنید تا فکر نکند بستری شدن و دوامآوردن در بخش سی سی یو، یعنی سوسولبازی!
هر
فعالیتی که انسان انجام میدهد، بیشک بر زیستبوم اثرگذار خواهد بود. از
این روست که برای مدیریت شایستهتر و کمخطرتر فعالیتهای انسانساخت، بیش
از نیم قرن است که شیوهنامههایی به عنوان ارزیابی زیستمحیطی در
حوزههای گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم
دارابودن ارزیابیهای محیط زیستی برای هر فعالیتی الزامآور اعلام شده و به
مورد اجرادرآمده است (هر چند همه میدانیم که این ارزیابیها تا چه اندازه
همچنان از لکنتهایی جانکاه رنج میکشند). با این وجود، به نظر میرسد
هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای
فعالیتهای نظامی و به ویژه رزمایشهای متعددی که در سطح کشور و به منظور
آماده نگهداشتن نیروهای نظامی صورت میگیرد، تدبیری بایسته ندیده و
دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته
در منطقهی عملیاتی کویر
شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و
اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، میکوشیم
تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر
سخن، میتوان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک
علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی
انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینهتر کردن مخاطرات محیط زیستی
رزمایشهای خویش دارد.
بسیاری بر این باورند که اگر امسال
بر بالای سر هر لالهی واژگونی یک محیطبان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از
نسل این گلهای خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
امّا آیا
واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزادهای که 2500 سال پیش ندا
در داده بود:
هرکه رونده ای را بیازارد
جهان
را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.
ما را چه شده است که به جای پاسداری
از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادریمان، دست به غارت
آن زدهایم؟
مانند این مرد که حتا جیبهایش را هم پر
از لالههای واژگون کرده بود! چرا؟
ممنون از مهلقا کاشفی که این تصاویر
را در اختیار نگارنده قرار داد.
در همین باره:
- فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!
به این تیربرق نگاه کنید که چگونه در وسط
کوچه جاخوش کرده است و عبور و مرور اهالی را با دشواری روبرو ساخته. تصور
میکنید اگر به جای این تیر برق، یک درخت آن جا کاشته شده بود، باز هم
میتوانست به راحتی به حیات خودش ادامه دهد؟
اگر شک دارید در پاسخ این سؤال، بدانید که خانم مه لقا کاشفی - ناجی قورباغه های عاشق پیشه ناهار خوران - برایم نوشته است که چند روز پیش در جوار همین تیربرق عزیزدردانه، سه درخت تنومند را شبانه بریدند تا رفت و آمد اهالی را تسریع بخشند و البته آب هم از آب تکان نخورد! خورد؟
همان گونه که پیشتر از ماجرای آن تیربرقها در پیکانشهر
هم نوشته بودم و البته از تیربرقهایی که در پشت سدهای طالقان و کارون 4
مانده بودند و یا ماجرای دکلهای مشهور حریم توس!
خلاصه
انگار در این دیار، حرمت تیربرقها و دکلها را بیشتر از درختها
میدانیم! نمیدانیم؟
این شاید بزرگترین خدمتی بود که آن
150 نماینده تاریخ ساز به شورای نگهبان کردند تا همه امروز بعد از
شنیدن خبر
عدم موافقت این شورا با مصوبه جنجالی مجلس شورای اسلامی، نفس راحتی
بکشند و ناخودآگاه بگویند: خدا پدر و مادر اعضای شورای نگهبان را بیامرزد
که یک اشکال شرعی از مصوبهی مجلسی که در رأس امور است، بگیرند و نگذارند
تا مجوز قانونی و پروانهی بهرهبرداری به قانونشکنان و متجاوزان به
اندوختههای آبی زیرزمینی کشور داده شود!
شگفتا از آن نمایندگان که چگونه حاضر شدند تا مصوبهای را امضا کرده و به
تصویب برسانند که نه از نظر علمی، نه از نظر فنی، نه از نظر قانونی توجیه
نداشته و جالبتر آن که حالا معلوم شد که از نظر شرعی هم پذیرفته شده نبوده
است! واقعاً من ماندهام که آن 150 نفر نمایندهی محترم با چه تشکل یا
نهاد مشورتی، رایزنی کرده و چگونه به چنین جمعبندی حیرتانگیزی رسیده
بودند!
یعنی آنها نه فریادهای اعتراضآمیز آن نخبگان دانشگاهی استخوان
خردکرده و پیشکسوت را شنیدند و نه حتا اعتراض تشکلهای کشاورزی را و نه هیچ نهاد پژوهشی و اجرایی و
مردمنهاد دیگری را! چرا؟
چرا کسی خشک شدن بزرگترین دریاچه
آب شیرین ایران در پریشان را ندید
و یا نخواست باور کند که علتش ممکن است به حفر صدها چاه غیر مجاز در منطقه
مربوط باشد؟
چرا کسی 5
هزار چاه غیر مجاز را در جنوب کرمان نمیبیند که چه فاجعهای را
بوجود آورده است و یا 3600
چاه غیر مجاز دیگر در بوشهر را؟
چرا حفر 103 هزار
چاه غیر مجاز را شوخی میگیریم؟
مگر نمیبینیم که چاههای غیرمجاز نفس زمین
را بریدهاند؟
و مگر نمیبینیم فاجعهی بزرگ را در شیراز؟
جالب است که آقای
تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس هم به نگارنده میگفت که نظر
فراکسیون نسبت به تصویب این قانون منفی بوده است! فراکسیونی که ظاهراً بیش
از 180 عضو دارد! ندارد؟ حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را ...
بگذریم و درود بفرستیم به آن اشکال شرعی ناب! این که اگر مجوز به چاههای
غیرمجاز داده شود، در حقیقت سهم آب چاههای مجاز و قانونی که حقالناس است،
مورد خدشه و هجمه قرار میگیرد. به همین سادگی!
ابوطالب عزيز،
چند روز پيش و از همان بالاي كوه باباموسي بجنورد كه همچنان در حال كوچك
شدن است و شما مي دانيد كه چرا؟! با من
تلفني صحبت كرد و از سوژهي
جديدش گفت ...
به نظر شما، تكليف گوشت دامي كه از بقاياي
زبالههاي آلوده و خطرناك بيمارستاني تغذيه ميكند چيست؟! آيا نبايد مصرف
گوشت قرمز خونمان را كاهش دهيم و بدينترتيب هم بر سلامتي شخصي مان بيافزاييم؛
هم تخريب مراتع و افزايش فرسايش خاك را كاهش دهيم و هم به كاهش خطر
جهانگرمايي كمك كنيم؟
ميبينيد؟ هر تهديدي را ميتوان به يك فرصت بدل
ساخت! نميتوان؟
به دنبال بارندگیهای کمسابقهی اخیر در حوضهی آبخیز پهناور دریاچه ارومیه – که سبب شده تا بیش از 50 سانتیمتر سطح آب دریاچه بالا بیاید - بار دیگر شاهد بازگشت حیات به تالابهای اقماری این دریاچه، به ویژه در بخش جنوب غرب و غرب دریاچه هستیم.
گفتنی آن که این تالابها، حاوی آب شیرین بوده و مأمن بسیاری از جانداران اکوتون در منطقه و پرندگان مهاجر هستند. افزون بر آن، وجود این تالابها به بالانس آبی دریاچه بسیار کمک کرده و ضریب شورشدگی آب چاههای کشاورزی منطقه را کاهش خواهد داد.
امید که اینبار دیگر نکوشیم تا به حریم این تالابهای ارزشمند تجاوز کرده و به بهانهی تغییر کاربری کشاورزی یا صنعتی، آنها را خشک کنیم.
شقایق، یکی از زیباترین گلهای وحشی در طبیعت ایران است، اما حضور متراکم این گل در عرصههای مرتعی کشور، نشان از کاهش گونههای خوشخوراک دارد! به عبارتی دیگر، شقایق را اغلب در شمار گونههای مهاجم طبقهبندی میکنند که نشاندهندهی فقر غذایی مراتعی است که در آن به وفور یافت میشوند.
حال به این شقایقها نگاه کنید ... تصور
میکنید اینجا کجاست؟
اینجا کنارههای رودخانهی شهرچای است که در
بالادست آن، سد 7 میلیون متر مکعبی شهر چای از سال 1383 احداث شده است و با
عبور از مرکز شهر ارومیه در نهایت به دریاچه میریزد.
و البته همان طور که مشاهده میکنید مانند مثالهای پیشین در لردگان، کرج، شادگان، کارون، زاینده رود و خراسان رضوی، روزگار پرزبالهای را تجربه میکند! چرا؟
به نظر میرسد، اغلب رودخانههای کشور به محلی برای هدایت زبالههای شهری و بین شهری بدل شدهاند و معلوم نیست که متولی پاکسازی این شریانهای حیاتی کشور کدام نهاد یا ارگان ذی نفوذ است؟
در هفتم مرداد 1387،
ضمن هشدار وضعیت وخامتبار دفن پسابهای آلودهی در حد فاصل مراغه – بناب،
از عملکرد دیرهنگام و بسیار کند فاطمه جوادی، رییس وقت سازمان حفاظت محیط
زیست انتقاد کردم؛ انتقادی که البته برخی را
در آن زمان خوش نیامد!
اما شاید اگر دو سال پیش، فاطمه جوادی،
قاطعانه برخورد میکرد، اینک مردم محروم منطقه ناچار از تحمل خسارت
25 میلیارد ریالی ناشی از پخش پساب آلودهی کارخانهی کاوه سودای مراغه
نبودند و میتوانستند همچنان از اراضی کشاورزی خویش و آبهای زیرزمینی آن
بهرهمند شوند.
جالب اینجاست که در 4 سال گذشته، این برای بار چهارم
است که چنین فاجعهای در منطقه رخ میدهد!
در چنین حالتی، آیا خشم
آقای نماینده میتواند مرهم درد زیستمندان محروم منطقه باشد؟!
شگفتآورتر آن که گویا تصمیم گرفتهاند تا این پسابهای
زهرآگین را از این پس به دریاچهی نگونبخت ارومیه انتقال دهند تا
لابد مشکل کمبود آب آن را هم حل کنند!
باور کنید شنیدن این خبرها
کمتر از شنیدن جای گرفتن کره زمین در داخل یک هندوانه نیست! آن هم به نحوی
که نه کره زمین کوچک شود و نه هندوانه بزرگ!!
و من در حیرتم که چرا
واکنشی درخور را نمیبینیم؟ آیا اشتغالزایی به چنین بهایی برای منطقه
ارمغانی به جز مرگ و نابودی خواهد داشت؟ آیا اینگونه میخواهیم به
معیشتهای جایگزین اندیشیده و درآمد سرانهی روستانشینان جویای کار را
افزایش دهیم؟
اینجا سواحل دریاچهی تشنهی ارومیه در محل پل آزادراه شهید کلانتری است که کمتر از یک ماه پیش، به صورت رسمی توسط رییس دولت دهم افتتاح شد، اما زبالههای خودروهای عبوری، اینگونه چشماندازها را آزار میدهد! چرا؟
به راستی این همه حلقه های لاستیک مستعمل در ساحل تشنه آب دریاچه ارومیه دیروز و تالاب ارومیه امروز نشانه چیست؟
من که جوابی پیدا نکردم! شما چطور؟
تصورش خیلی سخت است که هنوز در قلب قارهی سبز، جایی که خود را مهد تمدن نوین بشریت میخواند و بسیاری از جریانهای محیط زیستی مدرن از آنجا ریشه گرفته است؛ چنین آیینها و سنتهای زشتی موسوم به Toro de fuego رواج داشته باشد ...
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ؛ ازین پس بگو کافرینش چه بود
- رد پای این ماجرا در سرای مجازی درویش.
حدود ساعت 17 روز سه شنبه، 14 اردیبهشت 1389 بارش تگرگ به مدت 10 دقیقه در ارومیه رخ داد که تصاویر پیش رو، وضعیت ریزش تگرگ و آبگرفتگی شدید معابر شهر را پس از این بارش سنگین نشان میدهد.
ساعتی
پیش از سفر به دیار چی
چست، بازگشتم و در نخستین فرصت، گزارش مشروحی از
روزگار امروز دریاچه ارومیه منتشر خواهم کرد.
تا آن زمان، این
دارکوب زیبارو را در اسکلهی خشک بندر گلمانخانه ببینید که چگونه به پهنهی خشک و
نمکی دریاچهی ارومیه نگاه میکرد و آواز میخواند ...
کسی چه میداند؟ شاید او نیز با خود می اندیشد که آیا بازهم خداوند به این
سرزمین لطف خواهد کرد و دوباره طراوت رفته را بازمی آفریند؟ یا این مردمان
سختکوش دیار چی چست هستند که سرانجام با تمهیداتی بخردانه، آبی
دریاچه را به ارومیه بازخواهند گرداند؟
در این باره بیشتر خواهم نوشت ... این که چرا دریاچه ی زیبا و آبی رنگ ارومیه؛ این بزرگترین آبگیر داخلی ایران و یکی از شاخص ترین دریاچه های 300 گانه ی جهان، دیگر آبی دیده نمی شود، بلکه خاکی رنگ شده است!