قوی گنگ به روایت حر منصوری

    حر منصوری را همه‌ی محیط‌زیست‌چی‌های میانکاله‌رو می‌‌شناسند ... یکی از تورلیدرهای عاشق طبیعت ایران که البته شیفته‌ی canon هم هست و فکرکنم تنها ایرانی باشد که در وصف یک دوربین، شعر سروده باشد! نه؟

    او اخیراً یک فتوبلاگ هم راه انداخته که تماشای این قوی گنگ - cygnus olor -  در آن برایم لذت‌بخش بود.


    گفتم: شما هم نگاه کنید تا هم میانکاله را بهتر بشناسید، هم حر را هم حال‌تان در این صبح جمعه خوش‌تر شود! کار بدی که نکردم! کردم؟

و باز هم: برادرم درخت!


    امروز در پلنگ‌چال، یاد کمال‌الدین ناصری عزیز افتادم و آن شعر دلربایش ...
این درخت چنار سوخته را که دیدم، یاد برادرم درخت افتادم ...
    یادتان هست کوروش بزرگ چه گفته بود؟

گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید


    اما امروز در پلنگ‌چال، یادگاری امیر و فرشاد را بر روی این چنار سوخته دیدم و دلم گرفت ...
انگار آن کارتونیست دردمند و سبزاندیش، برای همین، چنین اثری را خلق کرده بود!
    با این وجود، چیزی که امید را در دلم زنده نگه می‌داشت و می‌دارد، این است که آن چنار سوخته جان، هنوز هم داشت در برابر مرگ و نیستی، سرود سبزینگی و زندگی سرمی‌داد و تماشاگرانش را به مهرورزی و استقامتی مضاعف دعوت می‌کرد! نمی‌کرد؟
    کافی است دوباره نگاهش کنید تا دریابید که چگونه به مرگ دهن‌کجی می‌کند ...

    و اما بعد ...
   شور پلنگ‌چال در دل‌تهرانی‌ها هنوز زنده است؛ نگاه کنید که چگونه هنوز تهرانی‌های سحرخیز، کوهستان‌های خود را دوست دارند و آنها را رها نمی‌کنند ... دکتر درویش‌صفت - استاد سالهای دورم را - نیز پس از مدت‌ها آن‌بالاها دیدم، موسی غنی‌پور را هم و خیلی‌های دیگر را ...

    کاش مثل این دیوار سبز، بشود، صفای آن بالادست‌ها را در خود بلعید و تا اون پایین‌دست‌های دودزده و خاموش امتداد داد ...

    بچه‌ها!
    برادرتان درخت را فراموش نکنید و تا می‌توانید حرمت نهید.
    ممنون از امیر عزیز که امروز هم همراهی‌ام کرد ...

گوهررود و زرجوب؛ مهم‌ترین دلایل مرگ تالاب انزلی! چرا؟

    از تالاب انزلی، مشهورتر و زیباتر در وطن سراغ نداریم؛ با این وجود، آن چیزی که باید شریان‌های حیاتی تالاب به شمار آید، یعنی دو رودخانه‌ی گوهررود و زرجوب (که در نهایت رودخانه پیربازار را تشکیل می‌دهند)، اینک به شاهراه مرگ تالاب بدل شده و با شتابی دمادم‌نگران‌کننده، مواد سمی و زباله‌های خطرناک بیمارستانی به همراه پساب‌ها و فاضلاب‌های شهر رشت را به درون این قطعه‌ی بهشتی می‌خوراند ...

ادامه نوشته

نگوییم تالاب بین‌المللی چغاخور؛ بگوییم سد مخزنی چغاخور!

       لطفاً نگاهی به این خبر در ایسنا یا آن یکی خبر در فارس بیاندازید، تا متوجه شوید که ظاهراً همه‌ی مسئولین استان چهارمحال و بختیاری، از استاندار جدیدش گرفته تا مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای‌اش، حاضر نیستند تا از صفت تالاب، برای نام بردن از بوم‌سازگان آبی چغاخور بهره برند! می‌دانید چرا؟
     کافی است سری به درگاه شیک و پیک دیده‌بان طبیعت بختیاری بزنید تا پاسخ پرسش‌تان را به تلخی متوجه شوید. اما تلخ‌تر از آن، شاید سکوت متولیان تالاب‌ها در ایران باشد که چگونه خود را به خاموشی و انفعال زده‌اند!

    دست‌کم لطفاً قدم‌رنجه کرده و این تابلو را از کنار دریاچه سد چغاخور بردارید تا بیشتر از این، حرص‌مان درنیاید!
    متأسفم ... متأسفم که چگونه ارزشمندترین پاره‌های طبیعت ایران را داریم به بهانه‌های گوناگون نابود می‌کنیم؛ یک جا آن بهانه احداث کارخانه است، جای دیگر کشیدن جاده و یک جا هم سدسازی!
    چه کوله‌بار بزرگی از گناه و انفعال و نادانی و بی‌تفاوتی را نسل امروز با خود حمل می‌کند؛ نسلی که به دلیل چشم‌بستن بر روی تخریب طبیعت وطنش، هرگز از سوی فرزندانش بخشیده نخواهد شد؛ هرگز.

سیاه چادر عشایر، شیرابه زباله و سد ماملو!

    گزارش مصور هم‌کلاسی عزیز سال های دورم، مهرداد مسیبی را حتمن ورقی بزنید تا دریابید که در همین بیخ گوش پایتخت، طرح مرتع‌داری یعنی چه و محل استقرار سیاه چادرها‌ی مشهور عشایری و تولیدکنندگان گوشت قرمز ما در چه موقعیتی قرار دارد و از همه مهم‌تر آن که، شیرابه‌ی آن همه زباله، پس از 7 کیلومتر حرکت نرم و روان، چگونه به رودخانه دماوند ریخته و از آنجا در پشت دریاچه سد مخزنی ماملو آرام می‌گیرد تا بخشی از آب 10 میلیون تهرانی ساکن در پایتخت ایران را مزه دهد!
    گاه با خود می‌اندیشم، وقتی وضعیت بهداشتی سکونتگاهی که 85 درصد نخبگان ایران را در خود جای داده، اینگونه است، دیگر چه انتظاری باید از مراکز دوردست‌تر به پایتخت داشت؟ مراکزی مانند رشت که به زودی گزارشی از فاجعه‌ی محیط زیستی آن دیار هم انتشار خواهم داد.

اهالی کانی‌برازان: تالاب، خون رگ‌های ماست!

    همان طور که می‌دانید، نخستین جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری در ایران، شنبه‌ی گذشته، هیجدهم اردیبهشت ماه 1389در مجموعه‌ی فرهنگی تاریخی سعدآباد برگزار شد. از آنجا که سال 2010 از سوی سازمان جهانی گردشگری هم سال توریسم و گونه‌گونی زیستی نام گرفته و همچنین به بهانه هشتم ماه می مصادف با 18 اردیبهشت ماه که در اروپا روز پرندگان مهاجر نامیده می‌شود، برنامه‌ای با عنوان "جشنواره و همایش ملّی پرنده‌نگری" مشتمل بر نمایشگاه عکس پرنده‌نگری، بازدید از پرندگان با دوربین‌های تلسکوپی، مسابقه عکاسی دیجیتال از پرنده، نمایشگاه توانمندی‌های اکوتوریسم و محیط‌زیست ایران، نمایشگاه پرنده در نگاره‌ها و هنر، نمایشگاه تجهیزات پرنده‌نگری، کارگا‌ه‌های آموزش پرنده‌نگری و برنامه‌های متنوع برای کودکان برگزار گردید. گفتنی است همایش ملی پرنده‌نگری با همکاری معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، کمیته ملی طبیعت‌گردی، مجموعه فرهنگی تاریخی سعدآباد و دوستان عزیزم در مؤسسه آوای طبیعت پایدار برگزار شد ...

ادامه نوشته

تالاب‌های خشک عراق، غبار می‌سازند!


    لطیف عزیز – که این روزها ضربان قلبش با ضرب زمین، هماهنگ نیست! – در باره‌ی محتوای یادداشت دیروزم و ماجرای یافته‌های اخیر دکتر حسین آخانی عزیز، لینکی را ارسال کرده که وضعیت تالاب‌های جنوب کشور عراق را در طول 10 سال گذشته به تصویر کشیده است.
    لطفآ هم آن گزارش را بخوانید و هم این تصاویر ماهواره‌ای از ناسا را ببینید تا دریابید که تالاب‌های عراق چگونه به کمپانی غبارسازی بدل شده‌اند و چرا؟


        مؤخره:

        برای لطیف دعا کنید تا فکر نکند بستری شدن و دوام‌آوردن در بخش سی سی یو، یعنی سوسول‌بازی!


درج نظر

خبری که دل‌مان را خنک کرد!


    ماجرای قورباغه‌های عاشق‌پیشه را که یادتان هست! نیست؟ ماجرای ناهارخوران را می‌گویم ... یکی از پیشنهاد‌های مطرح شده در آن گزارش، برای کاهش تلفات عشاق! استفاده از تابلو‌های هشداردهنده بود.
    اینک اما شباهنگ عزیز، لینکی از قلب اروپای متمدن برایم فرستاده که استفاده از تابلو در اینجا هم جواب نمی‌دهد و این تابلوها در آن سوی آب هم مثل مجسمه‌ها در این سوی آب، دزدیده می‌شوند! که البته جای شکرش باقی است ... زیرا انگار همه جا آسمان همین رنگ است! نه؟
    با این وجود، کار خوبی که مردم در آنجا انجام می‌دهند این است که: هر ساله در فصل تردد قورباغه‌ها، درست مثل خانم کاشفی خودمان در ناهارخوران گرگان، داوطلبان با جابجایی جفت‌های عاشق به سمت دیگر جاده، جان هزاران قورباغه را از مرگ نجات می‌دهند.
    خُب، حالا خداوکیلی دل‌تان خنک شد یا نشد؟

آیا مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌ها را نمی‌توان مدیریت کرد؟


    هر فعالیتی که انسان انجام می‌دهد، بی‌شک بر زیست‌بوم اثرگذار خواهد بود. از این روست که برای مدیریت شایسته‌تر و کم‌خطر‌تر فعالیت‌های انسان‌ساخت، بیش از نیم قرن است که شیوه‌نامه‌هایی به عنوان ارزیابی زیست‌محیطی در حوزه‌های گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
     خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم دارابودن ارزیابی‌های محیط زیستی برای هر فعالیتی الزام‌آور اعلام شده و به مورد اجرادرآمده است (هر چند همه می‌دانیم که این ارزیابی‌ها تا چه اندازه همچنان از لکنت‌هایی جانکاه رنج می‌کشند). با این وجود، به نظر می‌رسد هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای فعالیت‌های نظامی و به ویژه رزمایش‌های متعددی که در سطح کشور و به منظور آماده نگه‌داشتن نیروهای نظامی صورت می‌گیرد، تدبیری بایسته ندیده و دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته در منطقه‌ی عملیاتی کویر شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، می‌کوشیم تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر سخن، می‌توان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینه‌تر کردن مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌های خویش دارد.

    در همین رابطه، روز گذشته با یکی از فرماندهان ارشد سپاه، سردار غلامحسین مصدقی گفتگو کردم. ایشان که جانشین فرماندهی توپخانه و موشک‌های نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ضمن استقبال از این پیشنهاد، آمادگی نهاد متبوع خویش را برای تعاملی سازنده‌تر در این حوزه اعلام داشتند.
    امیدوارم، دوستان عزیز در سازمان حفاظت محیط زیست کشور، بیش از پیش به این موضوع توجه کرده و هر چه سریع‌تر شیوه‌نامه‌ای را تنظیم و منتشر سازند.
    یادمان باشد که ایران‌زمین در بستری استقرار یافته که دست‌کم 89.7 درصد آن در قلمرو سرزمین‌های خشک قرار دارد؛ سرزمین‌هایی که توان زیست‌پالایی آنها در مواجهه با مخاطرات محیط زیستی در کمینه‌ی ممکن بوده و نباید در آن، خطر تخریب انسان‌ساز را به جان خرید و یا تشدید کرد.

کاش مرنجاب همچنان آنتن نمی‌داد!


    ملای رومی دوست‌داشتنی ما، بیش از 800 سال پیش سروده بود:
آب کم جو، تشنگی آور به دست
تا به جوشد آبت از بالا و پست
    و می‌گویند که او با الهام از افق لایتناهی و سحرآمیز موجود در دشت کویر، چنین درکی را از تشنگی سروده و به نظم کشیده است.
    امّا 8 قرن بعد از او، اینک ممکن است حتا در کویر و بیابان هم نتوان منزلگاهی را یافت که خاموشی، مطلق و سکوتش جبروتی باشد ... و این البته نگرانی کمی نیست! هست؟ به خصوص اگر می‌خواهیم با سفر به کویر، برخی رنگ‌ها و پیرایه‌ها و آوازها را به سفارش این عارف فرزانه‌ی ایرانی از خود دور کنیم تا درعوض گوهران را دریابیم ...
از درون خویش این آوازها
دور کن تا کشف گردد رازها
رنگ‌ها بینی به جز این رنگ‌ها
گوهران بینی، به جای سنگ‌ها
    در همین رابطه و به بهانه‌ی عشق نگارنده به بیابان که دست خودش هم نیست! یکی از خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی که اهل کاشان هم هست، سفارش خواندن این لینک را داده است که البته به نظرم، سفارش خوبی است!
    شما هم بخوانید و اگر دوست داشتید برایم بگویید که آیا واقعاً مرنجاب و کوه سفیدآب بیچاره‌اند؟!

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!


    بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
    امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

  اینگونه رفتار کنند ...


    ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

    مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
    ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.


    در همین باره:

   - فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!


درج نظر

ایران؛ سرزمینی که در آن تیربرق‌ها امنیت بیشتری دارند تا درخت‌ها!


    به این تیربرق نگاه کنید که چگونه در وسط کوچه جاخوش کرده است و عبور و مرور اهالی را با دشواری روبرو ساخته. تصور می‌کنید اگر به جای این تیر برق، یک درخت آن جا کاشته شده بود، باز هم می‌توانست به راحتی به حیات خودش ادامه دهد؟

    اگر شک دارید در پاسخ این سؤال، بدانید که خانم مه لقا کاشفی - ناجی قورباغه های عاشق پیشه ناهار خوران - برایم نوشته است که چند روز پیش در جوار همین تیربرق عزیزدردانه، سه درخت تنومند را شبانه بریدند تا رفت و آمد اهالی را تسریع بخشند و البته آب هم از آب تکان نخورد! خورد؟

    همان گونه که پیشتر از ماجرای آن تیربرق‌ها در پیکان‌شهر هم نوشته بودم و البته از تیربرق‌هایی که در پشت سدهای طالقان و کارون 4 مانده بودند و یا ماجرای دکل‌های مشهور حریم توس!
    خلاصه انگار در این دیار، حرمت تیربرق‌ها و دکل‌ها را بیشتر از درخت‌ها می‌دانیم! نمی‌دانیم؟

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!


    دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
    وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها - که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است -  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
    اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
    به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
    باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

بیابان را دوست دارم؛ دست خودم نیست!


    گاه می‌اندیشم، یعنی می‌شود جایی در این سرای اهورایی یافت که نرم‌تر و درخشان‌تر و آرام‌تر از ماسه‌های مرمرین مرنجاب یا ناهمواری‌های درخشان مصر و یا تپه‌های مواج لوت باشد؟
مگر نه این است که:
    آنگاه واقعاً نغمه سرا هستیم، که از رود خموشی بنوشیم؟
    و مگر خموش‌تر از رودهای موجود در بیابان سراغ دارید؟
    ممنون از عدید فیروزی عزیز که امروز در فتوبلاگش، مرا به عرش برد و سبکبالی‌هایم را با آرزوی پروازش در بیابان دوچندان ساخت ...

درختان کهن‌سالی که بی‌منت جهان را پایش می‌کنند و ما با منت، سر از بدن‌شان جدا می‌کنیم!

    این عکس را در خانه‌ی مجازی عباس ثابتیان عزیز دیدم که هفت سال پیش، خودش آن را در سنتر پارک شکار کرده بود!
    کاش آنها که فرمان قتل درختان کهنسال را در گیلان و قم و بوشهر و کرمان و ... صادر می‌کنند، می‌توانستند این تصویر را به همین شفافی و در خلوت خویش ببینند ...
    ممنون از آرام‌کوه عزیز، جناب عباس ثابتان گرامی.

و سرانجام شورای نگهبان به داد طرفداران محیط زیست رسید!

    این شاید بزرگترین خدمتی بود که آن 150 نماینده تاریخ ساز به شورای نگهبان کردند تا همه امروز بعد از شنیدن خبر عدم موافقت این شورا با مصوبه جنجالی مجلس شورای اسلامی، نفس راحتی بکشند و ناخودآگاه بگویند: خدا پدر و مادر اعضای شورای نگهبان را بیامرزد که یک اشکال شرعی از مصوبه‌ی مجلسی که در رأس امور است، بگیرند و نگذارند تا مجوز قانونی و پروانه‌ی بهره‌برداری به قانون‌شکنان و متجاوزان به اندوخته‌های آبی زیرزمینی کشور داده شود!
    شگفتا از آن نمایندگان که چگونه حاضر شدند تا مصوبه‌ای را امضا کرده و به تصویب برسانند که نه از نظر علمی، نه از نظر فنی، نه از نظر قانونی توجیه نداشته و جالب‌تر آن که حالا معلوم شد که از نظر شرعی هم پذیرفته شده نبوده است! واقعاً من مانده‌ام که آن 150 نفر نماینده‌ی محترم با چه تشکل یا نهاد مشورتی، رایزنی کرده و چگونه به چنین جمع‌بندی حیرت‌انگیزی رسیده بودند!
    یعنی آنها نه فریادهای اعتراض‌آمیز آن نخبگان دانشگاهی استخوان خردکرده و پیشکسوت را شنیدند و نه حتا اعتراض تشکل‌های کشاورزی را و نه هیچ نهاد پژوهشی و اجرایی و مردم‌نهاد دیگری را! چرا؟

    چرا کسی خشک شدن بزرگترین دریاچه آب شیرین ایران در پریشان را ندید و یا نخواست باور کند که علتش ممکن است به حفر صدها چاه غیر مجاز در منطقه مربوط باشد؟
    چرا کسی 5 هزار چاه غیر مجاز را در  جنوب کرمان نمی‌بیند که چه فاجعه‌ای را بوجود آورده است و یا 3600 چاه غیر مجاز دیگر در بوشهر را؟
    چرا حفر 103 هزار چاه غیر مجاز را شوخی می‌گیریم؟
    مگر نمی‌بینیم که چاه‌های غیرمجاز نفس زمین را بریده‌اند؟
    و مگر نمی‌بینیم فاجعه‌ی بزرگ را در شیراز؟

    جالب است که آقای تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس هم به نگارنده می‌گفت که نظر فراکسیون نسبت به تصویب این قانون منفی بوده است! فراکسیونی که ظاهراً بیش از 180 عضو دارد! ندارد؟ حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را ...
    بگذریم و درود بفرستیم به آن اشکال شرعی ناب! این که اگر مجوز به چاه‌های غیرمجاز داده شود، در حقیقت سهم آب چاه‌های مجاز و قانونی که حق‌الناس است، مورد خدشه و هجمه قرار می‌گیرد. به همین سادگی!


درج نظر

عكس تلخي كه ممكن است به سرانجام خوشي برسد!

    ابوطالب عزيز، چند روز پيش و از همان بالاي كوه باباموسي بجنورد كه همچنان در حال كوچك شدن است و شما مي دانيد كه چرا؟! با من تلفني صحبت كرد و از سوژه‌ي جديدش گفت ...
    به نظر شما، تكليف گوشت دامي كه از بقاياي زباله‌هاي آلوده و خطرناك بيمارستاني تغذيه مي‌كند چيست؟! آيا نبايد مصرف گوشت قرمز خون‌مان را كاهش دهيم و بدين‌ترتيب هم بر سلامتي شخصي مان بيافزاييم؛ هم تخريب مراتع و افزايش فرسايش خاك را كاهش دهيم و هم به كاهش خطر جهان‌گرمايي كمك كنيم؟
مي‌بينيد؟ هر تهديدي را مي‌توان به يك فرصت بدل ساخت! نمي‌توان؟

    اصلاً از كجا معلوم كه مسئولين بهداشتي و سلامت كشور هم از روي نيت خير، چشم بر روي اين فاجعه در بجنورد بسته اند؟!

بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری دریاچه ارومیه

    به دنبال بارندگی‌های کم‌سابقه‌ی اخیر در حوضه‌ی آبخیز پهناور دریاچه ارومیه – که سبب شده تا بیش از 50 سانتی‌متر سطح آب دریاچه بالا بیاید - بار دیگر شاهد بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری این دریاچه، به ویژه در بخش جنوب غرب و غرب دریاچه هستیم.

    گفتنی آن که این تالاب‌ها، حاوی آب شیرین بوده و مأمن بسیاری از جانداران اکوتون در منطقه و پرندگان مهاجر هستند. افزون بر آن، وجود این تالاب‌ها به بالانس آبی دریاچه بسیار کمک کرده و ضریب شورشدگی آب چاه‌های کشاورزی منطقه را کاهش خواهد داد.

    امید که اینبار دیگر نکوشیم تا به حریم این تالاب‌های ارزشمند تجاوز کرده و به بهانه‌ی تغییر کاربری کشاورزی یا صنعتی، آنها را خشک کنیم.

شقایق‌هایی که زیبا نیستند!

    شقایق، یکی از زیباترین گل‌های وحشی در طبیعت ایران است، اما حضور متراکم این گل در عرصه‌های مرتعی کشور، نشان از کاهش گونه‌های خوش‌خوراک دارد! به عبارتی دیگر، شقایق را اغلب در شمار گونه‌های مهاجم طبقه‌بندی می‌کنند که نشان‌دهنده‌ی فقر غذایی مراتعی است که در آن به وفور یافت می‌شوند.

    حال به این شقایق‌ها نگاه کنید ... تصور می‌کنید اینجا کجاست؟
    اینجا کناره‌های رودخانه‌ی شهرچای است که در بالادست آن، سد 7 میلیون متر مکعبی شهر چای از سال 1383 احداث شده است و با عبور از مرکز شهر ارومیه در نهایت به دریاچه می‌ریزد.

    و البته همان طور که مشاهده می‌کنید مانند مثال‌های پیشین در لردگان، کرج، شادگان، کارون، زاینده رود و خراسان رضوی، روزگار پرزباله‌ای را تجربه می‌کند! چرا؟

    به نظر می‌رسد، اغلب رودخانه‌های کشور به محلی برای هدایت زباله‌های شهری و بین شهری بدل شده‌اند و معلوم نیست که متولی پاکسازی این شریان‌های حیاتی کشور کدام نهاد یا ارگان ذی نفوذ است؟

اگر هشدار هفتم مرداد 87 را جدی می‌گرفتیم، شاید فاجعه‌ی امروز در مراغه و بناب تکرار نمی‌شد!


    در هفتم مرداد 1387، ضمن هشدار وضعیت وخامت‌بار دفن پساب‌های آلوده‌ی در حد فاصل مراغه – بناب، از عملکرد دیرهنگام و بسیار کند فاطمه جوادی، رییس وقت سازمان حفاظت محیط زیست انتقاد کردم؛ انتقادی که البته برخی را در آن زمان خوش نیامد!
    اما شاید اگر دو سال پیش، فاطمه جوادی، قاطعانه برخورد می‌کرد، اینک مردم محروم منطقه ناچار از تحمل خسارت 25 میلیارد ریالی ناشی از پخش پساب آلوده‌ی کارخانه‌ی کاوه سودای مراغه نبودند و می‌توانستند همچنان از اراضی کشاورزی خویش و آب‌های زیرزمینی آن بهره‌مند شوند.
    جالب اینجاست که در 4 سال گذشته، این برای بار چهارم است که چنین فاجعه‌ای در منطقه رخ می‌دهد!
    در چنین حالتی، آیا خشم آقای نماینده می‌تواند مرهم درد زیستمندان محروم منطقه باشد؟!
    شگفت‌آورتر آن که گویا تصمیم گرفته‌اند تا این پساب‌های زهرآگین را از این پس به دریاچه‌ی نگون‌بخت ارومیه انتقال دهند تا لابد مشکل کمبود آب آن را هم حل کنند!
    باور کنید شنیدن این خبرها کمتر از شنیدن جای گرفتن کره زمین در داخل یک هندوانه نیست! آن هم به نحوی که نه کره زمین کوچک شود و نه هندوانه بزرگ!!
    و من در حیرتم که چرا واکنشی درخور را نمی‌بینیم؟ آیا اشتغال‌زایی به چنین بهایی برای منطقه ارمغانی به جز مرگ و نابودی خواهد داشت؟ آیا اینگونه می‌خواهیم به معیشت‌های جایگزین اندیشیده و درآمد سرانه‌ی روستانشینان جویای کار را افزایش دهیم؟

   آقای محمدی زاده! لطفاً از درس و تجربه تلخ خانم جوادی، توشه ای شیرین برای خویش ذخیره کنید. این شاید آخرین فرصت باشد.

فکر می‌کنید دلیل تلف شدن این گوسفند در سواحل زاینده رود چیست؟

    به این لاشه گوسفند دقت کنید و آنگاه لطفآً گزارش تصویری خبرگزاری فارس را ملاحظه نمایید تادریابید که وقتی در زرین شهر اصفهان، اینگونه بی‌مبالات و بی مهابای فرداها همه چیز را به یغما می‌بریم و فاضلاب را به زنده رود می ریزیم  تا مرده رود درو کنیم، دیگر چه انتظاری از نقاط محروم‌تری چون پل قربت و دغاغله و شادگان و ... داریم؟
    مگر این آب، چند کیلومتر پایین‌تر، قرار نیست از زیر سه و سه پل و پل خواجو عبور کند و طراوت بیافشاند؟!
    و مگر این آب قرار نیست تا مردمان محروم و دردمند ورزنه را در پایاب زاینده رود، دوباره به زندگی امیدوار سازد؟
    مهار بیابان‌زایی، می‌تواند کوشش برای مهار ذهن های نادان و اندیشه های آزمندی باشد که محدوده‌ی محیط زیست و حرم امن آن را تا پای سکونتگاه‌شان فرض می‌کنند!

غم بی‌آبی مگر کم دردی است که زباله هم نثار ارومیه می‌کنیم؟!

    اینجا سواحل دریاچه‌ی تشنه‌ی ارومیه در محل پل آزادراه شهید کلانتری است که کمتر از یک ماه پیش، به صورت رسمی توسط رییس دولت دهم افتتاح شد، اما زباله‌های خودروهای عبوری، اینگونه چشم‌اندازها را آزار می‌دهد! چرا؟

ادامه نوشته

این همه لاستیک به گل نشسته در ساحل خشک ارومیه! چرا؟

    به راستی این همه حلقه های لاستیک مستعمل در ساحل تشنه آب دریاچه ارومیه دیروز و تالاب ارومیه امروز نشانه چیست؟

بزرگتر ببینید

    من که جوابی پیدا نکردم! شما چطور؟


درج نظر

آتش زدن شاخ گاو برای پاسداشت یک آیین شرم‌آور!

    تصورش خیلی سخت است که هنوز در قلب قاره‌ی سبز، جایی که خود را مهد تمدن نوین بشریت می‌خواند و بسیاری از جریان‌های محیط زیستی مدرن از آنجا ریشه گرفته است؛ چنین آیین‌ها و سنت‌های زشتی موسوم به Toro de fuego رواج داشته باشد ...

ادامه نوشته

شوکران وزارت نیرو به دوستداران فردوسی بزرگ در هزارمین سال تولدش!

    در 14 آبان 1385، یعنی سه سال و شش ماه و سه روز پیش، برای نخستین بار به ماجرای تلخ احداث دکل در حریم آرامگاه حکیم جاودانه‌ی توس پرداخته و همراه با دوستداران فرهنگ و ادب ایران‌زمین از وزارت  نیرو خواستم تا هر چه زودتر، نسبت به جا به جایی این دکل‌ها اقدام کند. متعاقب آن، یعنی در 18 آبان همان سال، نامه‌ای به وزیر نیرو نوشته و درخواست خویش را مستقیماً تکرار کردم؛ نامه‌ای که تا این لحظه 1313 نفر نیز از آن حمایت کردند. آنگاه در طول این چند سال، تقریباً هر مقام و شخصیتی به مذمت اقدام وزارت نیرو پرداخت و از شخص معاون رییس جمهور تا استاندار خراسان رضوی و نمایندگان مجلس، قول دادند که موضوع را تا حصول به نتیجه پیگیری کنند. به عنوان مثال، جواد آرین‌منش، نایب رییس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم که در مجلس هشتم هم این عنوان را همچنان یدک می‌کشد، در گفتگو با ایرنا، به صراحت بیان داشت:  تا حل اساسي اين موضوع، مسأله را پيگيري مي‌كنيم ... چرا كه در صورت تداوم چنين اقداماتي، ديگر چيزي از آثار و ابنيه تاريخي براي شناساندن فرهنگ اصيل ايراني و اسلامي باقي نمي‌ماند.
    امروز اما خبر می‌رسد که جواد آرین منش و همه‌ی آن مدیرانی که حرف‌های قشنگ در دفاع از میراث فرهنگی ایران‌زمین می‌زدند، آن گونه که ادعا می‌کردند، پیگیر موضوع نبوده و نتوانستند تا از حرمت بزرگترین شاعر پارسی‌گوی وطن دفاع کنند. زیرا آن دکل برق، نه‌تنها بر فراز آرامگاه فردوسی ماندنی شد، بلکه سیم‌کشی 14 دکل دیگر 50 متری هم در حریم توس هم به پایان رسید!
    کافی است نگاهی بیاندازیم به سخنان عالی‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی ایران در مدح و ستایش فردوسی، تادریابیم که چه ناسازه‌ی حیرت‌آوری در این سرزمین رخ داده است!
    «حقیقت قضیه این است كه فردوسی یك حكیم است؛ تعارف كه نكردیم به فردوسی، حكیم گفتیم. الان چند صد سال است كه دارند به فردوسی، حكیم می‌گویند  … فردوسی از اول با نام خدا شروع می‌كند - «به نام خداوند جان و خرد / كزین برتر اندیشه بر نگذرد» - تا آخر هم همین‌طور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه كنید. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحكم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است ... »
    آیا می‌دانید راوی سخن بالا کیست؟
    و یا در مثالی دیگر، به این سخنان دقت کنید:
    «در شاهنامه خودخواهان، زياده طلب‌ها و كساني كه جان و مال انسان‌ها را به استثمار مي‌گيرند، در مقابل انسان‌هاي آزاده و شجاعي كه طرفدار خداپرستي و عدالت هستند و سمبل آن نيز «رستم» است، قرار دارند ... دانشمندان، صاحبنظران، جامعه شناسان و سياستمداران بايد نقش شاهنامه و حركت فردوسي را در تكوين و بازتعريف هويت ايراني شناسايي و معرفي كنند
    چرا با وجود چنین حمایت‌های سزاوارانه‌ای از سوی بالاترین رده‌های حکومتی در ایران، حتا نتوانستیم شاهد برچیدن چند دکل 50 متری به منظور ثبت جهانی توس در یونسکو باشیم؟!
    چه کسی پاسخگوی این بی حرمتی بزرگ به فرهنگ و ادب ایران و ایرانی است؟
    فردوسی، خود در هزار سال پیش، انگار چیزهایی می‌دانست که زنهار داده بود:

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ؛ ازین پس بگو کافرینش چه بود

    به جای همه‌ی آن اعتراض‌ها و مصاحبه‌ها و قول و قرارها و گرفتن جشن هزاره فردوسی، فقط کافی بود تا رییس جمهور طی یک یادداشت کوتاه و صریح از وزیر نیرو بخواهد تا ماجرا را تمام شده اعلام کرده و دستور برچیدن آن دکل‌ها را صادر کند؛ چرا آقای احمدی‌نژاد این کار را نکرد؟ مگر ایشان همین چند روز پیش و در مقر سازمان ملل متحد با صدای بلند نگفت که ملت ایران در دامان خود، بزرگانی چون فردوسی را به جهان عرضه داشته است؟ چرا حرمت آن بزرگان را عملاً محترم نمی‌شماریم؟
    این پرسشی است که محمّد درویش، در آستانه روز فردوسی بزرگ - 25 اردیبهشت ماه - دوست دارد پاسخ آن را بداند و می‌دانم که در این اشتیاق به دانستن، او تنها نیست! هست؟

    برای آنها که دوست دارند، بیشتر بدانند:

   - رد پای این ماجرا در سرای مجازی درویش.



درختان کهنسال، وقار فرهنگ ایران زمین هستند نه تهدیدکننده ی آن!

    خوشبختانه برنامه‌ی این هفته‌ی سلام تهران که به بررسی و نقد جایگاه درختان کهنسال در فرهنگ ایرانی پرداخت، توانست از بازخوردهای نسبتاً شایسته و امیدبخشی برخوردار شود. به شخصه امیدوارم، بتوان با یک حرکت فرهنگی و هنری گسترده و جذاب، ظرفیت‌سازی درخورتری را در این حوزه ایجاد کرده تا دیگر احدی به خود اجازه‌ی بی‌حرمتی به درختان کهنسال را به بهانه‌ی مبارزه با خرافه‌پرستی ندهد.
    در یادداشتی که در مردمک منتشر شده است، از همین منظر به موضوع نگریسته‌ام و اشاره کرده‌ام که: «متولیان اوقاف استان گیلان برای متنبه‌کردن افرادی ذی‌شعور که به تقدس موجوداتی بی‌شعور (درخت) می‌پرداختند، تصمیم گرفتند تا آن موجود بی‌شعور را ادب کرده و نابود سازند به جای این که به صرافت ارتقای طرفیت‌های فرهنگی جامعه‌ای همت گمارند که از منظر ایشان، درخت می‌تواند جاجت‌ها را روا دارد!»
    مشروح این یادداشت را با عنوان:  «قطع درختان کهن‌سال، پاک‌کردن صورت مساله است »، می‌توانید در این نشانی مطالعه فرمایید.

ماجرای درختان کهنسال در شبکه پنجم سیما

    تا ساعتی دیگر به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی در برنامه صبحگاهی سلام تهران – که از شبکه 5 سیما پخش می‌شود – ماجرای درختان کهنسال را پی گرفته و به بررسی 5 دلیل ارزشمند بودن این درختان از منظر فرهنگی، اقتصادی، محیط‌زیستی، بوم‌گردی و موزه طبیعی می‌پردازم. در این بین، مهم‌ترین تهدیدی که این درختان بی‌نظیر وطن را به مرگ نزدیک کرده است؛ یعنی مقدس نما بودن! مورد بررسی و نقد قرار می‌گیرد و در انتها به معرفی برخی از کهنسال‌ترین پایه‌های موجود در استان تهران خواهم پرداخت. درختان کم‌نظیری چون، اُرس کهنسال شهرستانک (انتهای بسال دره) که حدود 2800 سال عمر دارد و در ارتفاع 2600 متری به حیات پرافتخار خود ادامه می‌دهد. همچنین اشاره‌هایی به درخت توت نوجان کرج (واقع در کردان)، زبان گنجشک 700 ساله‌ی بی بی زبیده (واقع در محور کرج به سیرا)، چنار باشکوه امام زاده حسین گوراب (کیلومتر 15 جاده کرج به چالوس) و داغداغان روستای دُروان کرج خواهم کرد.
    جا دارد بار دیگر از زحمات مرد خستگی‌ناپذیر طبیعت ایران، مصطفی خوشنویس عزیز قدردانی کنم که تقریباً همه‌ی آنچه که از درختان کهنسال ایران می‌دانیم، مدیون او و همکاران سختکوشش در بخش تحقیقات جنگل مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور است.

این تابلو چه رازی را برملا می سازد؟!


    این تابلو در مقابل درب ورودی مدیریت پارک ملّی دریاچه ارومیه، قرار دارد. به نظر شما رمز و راز این تابلو در چیست و از کدام واقعیت سخن می گوید؟!


درج نظر

تصاویری از سیمای تگرگی ارومیه در غروب چهاردهمین روز اردیبهشت

    حدود ساعت 17 روز سه شنبه، 14 اردیبهشت 1389 بارش تگرگ به مدت 10 دقیقه در ارومیه رخ داد که تصاویر پیش رو، وضعیت ریزش تگرگ و آب‌گرفتگی شدید معابر شهر را پس از این بارش سنگین نشان می‌دهد.

ادامه نوشته

ارومیه ؛ دریاچه‌ای که دیگر آبی نیست!

    ساعتی پیش از سفر به دیار چی چست، بازگشتم و در نخستین فرصت، گزارش مشروحی از روزگار امروز دریاچه ارومیه منتشر خواهم کرد.
    تا آن زمان، این دارکوب زیبارو را در اسکله‌ی خشک بندر گلمان‌خانه ببینید که چگونه به پهنه‌ی خشک و نمکی دریاچه‌ی ارومیه نگاه می‌کرد و آواز می‌خواند ...
    کسی چه می‌داند؟ شاید او نیز با خود می اندیشد که آیا بازهم  خداوند به این سرزمین لطف خواهد کرد و دوباره طراوت رفته را بازمی آفریند؟ یا این مردمان سختکوش دیار  چی چست هستند که سرانجام با تمهیداتی بخردانه، آبی دریاچه را به ارومیه بازخواهند گرداند؟

    در این باره بیشتر خواهم نوشت ... این که چرا دریاچه ی زیبا و آبی رنگ ارومیه؛ این بزرگترین آبگیر داخلی ایران و یکی از شاخص ترین دریاچه های 300 گانه ی جهان، دیگر آبی دیده نمی شود، بلکه خاکی رنگ شده است!