بوجاق؛ تالابی که به بهانه توسعه اجاقش کور می شود!


هفدهمین روز از مهرماه 1390 بی شک تا مدت ها در خاطره طرفداران محیط زیست ایران می ماند. امروز همان طور که اسماعیل کهرم عزیز گفت: به رغم همه تلخی های شنیدن خبر اعدام یک محیط بان جوان 27 ساله، آنچه که شورآفرین و امیدبخش بود، همراهی، حمایت و همدلی کم نظیر مردم و تلاش شان برای نجات جان یک سلحشور محیط زیست بود که نشان می داد این مردم هنوز زنده هستند و دل شان برای زنده بودن و نشاط دوباره طبیعت وطن، می تپد. آفرین به همه آنهایی که در پارک نظامی گنجوی و به قول هادی حیدرزاده - مسئول ستاد محیط زیست شهرداری تهران - بزرگترین و کم سابقه ترین اجتماع پاتوق سبز را آفریدند و آفرین به شجاعت و درایت اسماعیل کهرم و مژگان جمشیدی که جسورانه و خردمندانه سخن گفتند و متهم شماره یک در بروز این بحران را نه مقتول و نه قوه قضاییه که ضعف فاحش مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست معرفی کردند. باشد که با عزیمت برخی از بزرگان و شفاعت ایشان، خانواده مقتول هم از خون فرزندشان گذشته و اسعد تقی زاده این مجال را بیابد که دوباره طعم شیرین آزادی و زندگی را بچشد.
در همین رابطه روایت صدرا محقق را در روزنامه شرق مورخ ۱۸ مهر ۱۳۹۰ - صفحه ۱۹ بخوانید با عنوان:
همان طور که می دانید، می خواهند یک محیط بان جوان را به جرم قتل مرحوم مجتبی رضایی که به صورت غیر قانونی وارد منطقه حفاظت شده دنا شده بود، به طناب دار بیاویزند؛ محیط بانی که تنها جرمش انجام وظیفه بوده است. امروز - یکشنبه مصادف با تولد ضامن آهو - روز محیط بان - می خواهیم در پارک نظامی گنجوی بزرگترین اجتماع طرفداران محیط زیست را بیافرینیم تا پای نامه ای را امضا کنند که خطابش رؤسای سه قوه کشور و درخواستش، آزادی اسد تقی زاده و نقض حکم دیوان عالی کشور است. اسد فقط می خواسته تا سلوک مولایش امام رضا (ع) را آن نخستین محیط بان زمین را امتداد دهد، او باید مدال شجاعت بگیرد نه طناب دار.
لطفا اگر می توانید از ساعت 15 امروز به ما ملحق شوید. همه اطلاعات تکمیلی را می توانید در تارنمای دیده بان کوهستان بیابید.
همچنین در این یادداشت که بیش از سه سال پیش نوشته ام، حواشی این رخداد شگفت آور را ترسیم کرده ام.

وقتی که بزهای کوهی هم در دیار بختیاری بی آب می مانند!
همواره گفته ام و بارها نوشته ام و به دفعات در برابر اصحاب رسانه گله کرده ام که چرا نباید خبرگزاری ها و روزنامه های مشهور کشور، یک صفحه مستقل به نام محیط زیست داشته و آن را هر روز، به روز کرده و منتشر سازند.
از همین روست که باید قدر حضور ایبنانیوز یا همان آژانس خبری بختیاری را بدانیم که بی سر و صدا و بی منت دارد با تمام تلاش خود از تمامیت طبیعت ایران دفاع می کند و روزی نیست تا به این خبرگزاری بام ایران سر بزنی و خبر، کاریکاتور یا تحلیلی در باره طبیعت ایران در آن ملاحظه نکنی.
دوست دارم اینک در آستانه پنجمین سال فعالیت این رسانه سبز برایش بهترین ها را آرزو کرده و از پروردگار مهربان بخواهم تا هموطنان سبزاندیش مرا توفیق دهد تا مانند ایبنانیوز را در جای جای وطن از ارسباران گرفته تا باهوکلات تکثیر کنند.

شاید پس از پرندگان، درختان هم اینگونه شهرهامان را ترک کنند!
همانگونه که چنارها دارند تهران را ترک می کنند! نمی کنند؟
این روزها دیار زنده رود حال و روز خوشی ندارد؛ دیگر نمیشود به کنار زاینده رود رفت و با تماشای جریان آرام و زلال این رودخانهی همیشه جاری در قلب ایران مرکزی، فراموش کرد همهی لکنتها و سکونها و مردابهای متعقنی را که گاه نفس زندگی را تنگ میکند ...
اصفهان دارد نرم نرمک و بی سر و صدا فرو مینشیند، این را میشود از افزایش معنی دار شمار ترکها بر بناهای تاریخی و نیمهتاریخی و مدرنش دریافت.
زایندهرود زمانی نه چندان دور، در طی مسیر 405 کیلومتریاش به وسیله آب چشمهها و کاریزها و جویها و مادیهایی که به آن میرسید، پرآبتر از سراب، خود را به پایاب فیروزهای اش (گاوخونی) میرساند؛ در صورتی که امروز همهی آن چشمهها و کاریزها و مادیها خشک شدهاند و سفرههای آب زیرزمینی به شدت در حال کاهش اندوخته آبی خود هستند ...
و وقتی روزگار زیرزمین اینگونه باشد، معلوم است که آسمان چنین سرزمینی هم دیگر توان پذیرایی از پرندگانش را نخواهد داشت و اینک مانند آسمان تهران و مشهد، شاهد قهر غمانگیز پرندگان از آسمان دیار نصف جهان هم هستیم! نیستیم؟
وای به روزی که آدمی در سکونتگاهی زندگی کند که در آن هر چه گوش را تیزکرده و سکوت را رعایت کند، نه صدای ترنم جویباری در زمین قابل شنیدن باشد و نه زمزمهی مستانهی پرندهای در آسمان ...
چرا در زمان ما توجه به حفظ کهنزادبومهای تاریخی و میراثها و چشماندازهای طبیعی سرزمین مادری تا این حد به حاشیه رانده شده یا دست کم گرفته میشود؟ مگر یک فرهنگ، یک جامعه و یک تمدن به چه ویژگی خود باید مباهات کند؟
از بررسی و تعمق در کدامین شناسه و نشانزدهاست که میتوان پی به عظمت یک ملّت و فرزانگی و فرهیختگی آن در طول تاریخ پرفراز و نشیبش برد. آیا هنگامی که از کنار بنایی عظیم با قدمت چند هزار سال میگذرید؛ یا زمانی که درختی کهنسال را با عمری بیش از ۳ هزار سال از نزدیک لمس میکنید، ناخودآگاه به مردمی که حافظ و پاسدار این موهبتهای تاریخی، فرهنگی و طبیعی بودهاند، احترام ننهاده و کلاه از سر برنمیدارید؟ برعکس چه کسی است که صحنه انهدام مجسمههای غول پیکر بودا در بامیان افغانستان توسط تحجر مکتبی به نام طالبانیسم را دیده باشد و برای چنین تفکر واپسگرایانهای متأسف نشده باشد؟
اینها را نوشتم تا توجه مخاطبان گرامی این نوشتار را به واقعیت تلخی جلب کنم که انگار دارد با شتابی از همیشه نگران کنندهتر، همه کارمایههای فرهنگی، تاریخی و طبیعی کشور را از بین میبرد؛ آن هم به بهانههای دلپذیر چون توسعه و اشتغالزایی و رواج کسب و کار. چرا؟

بیاییم سندرم یادگارنویسی بر روی میراث طبیعی و تاریخی مان را متوقف کنیم. عکس دیواره جنوبی آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد را نشان می دهد - اسفند 1388
کافی است مروری بر رویدادهای اخیر کنیم تا درستی این نگرانی را بیش از پیش ایمان آوریم:
ماجرای سد سیوند و تخریب گسترده آثار تاریخی در تنگه بلاغی از یک سو، غرق شدن صدها اصله درخت بنه در بالادست آن و نابودی تالابهای بختگان، طشک و کم جان در پایین دستش را هنوز بیاد داریم. فایده آن همه اعتراض و فریاد چه شد؟
در ماجرای متروی اصفهان و تخریب چهارباغ و سی و سه پل یا در ماجرای سد البرز و تخریب گسترده گورستان سه هزار ساله روستای لفور چه دستاوردی حاصل شد؟ آن همه اعتراض نسبت به نصب دکلهای برق در حریم آرامگاه حکیم توس را چه میگویید؟ آیا دکلها برچیده شد یا دکلهای جدیدتری هم به آنها اضافه گردید؟
واقعاً اگر البرز و زاگرس جان داشتند، به ما مردم قدرناشناس چه میگفتند؟ چرا کسی از خود نمیپرسد که سد تنگاب فیروزآباد از ما چه میگیرد؟ چرا در برابر تخریب پایتخت امپراطوری و کاخ آپادانا در شوش آنگونه منفعل عمل کردیم؟ اما در عوض تا دلتان بخواهد سندرم یادگاری نویسی بر ابنیه تاریخی و زیستمندان ارزشمند گیاهی را بیمهابای فرداها و قضاوت آیندگان ادمه داده و میدهیم.
و البته در این مجال رخدادهای کوچک و بزرگ فراوان دیگری هم به وقوع پیوست و میپیوندد که جملگی نشان از بیصاحب بودن مقوله فرهنگ، تاریخ و طبیعت در ایران کنونی است.
کافی است به ماجرای تخریب آرامگاه حاجی ایلخانی بختیاری در اردل بنگرید؛ یا تخریب آب انبار ۲۰۰ ساله در بازار اراک با مجوز سازمان میراث فرهنگی؛ ساخت هتل در حریم کوه آتشگاه اصفهان؛ انباری شدن خانه ملک الشعرای بهار؛ ادامه روند تخریب ابنیههای تاریخی در اردکان یزد؛ تخریب آثار تاریخی در جزیره هرمز؛ نابودی قصر تاریخی فیلیه در خرمشهر؛ ویرانی قلعه ۱۷۰۰ ساله دختر در فارس، تخریب خانه تاریخی نواب صفوی؛ تخریب سنگ قبرهای تاریخی در ابن بابویه؛ تخریب بافتهای تاریخی رامهرمز ، شیراز ، اصفهان، نقده، مشهد، تهران، سنندج و سرانجام مبارزه با خرافه پرستی در هیبت قطع درختان کهنسال یا ایرانستیزی در شکل آریوبرزن ستیزی.
شوربختانه میتوان بر این سیاهی عذابآور همچنان دهها و دهها رخداد شرمآور دیگر را اضافه کرد که اغلب نیز در طول یک دهه اخیر به وقوع پیوستهاند.
رواج روحیه وندالیسم در جامعه امروز به موازات طرد ارزشهای فرهنگی، محیط زیستی و اقتصادمحوری افراطی سبب شده تا آموزههایی که معنای زندگی در آنها نهفته است، به حاشیه رانده شده و هر روز بیش از دیروز از عیارشان در نزد مدیریتی که همه چیز را بر معیار مصلحتهای بخشی و زمانی و گروهی میسنجد، رنگ ببازد.
چهارشنبه این هفته - 26 مرداد ماه 1390 - دوباره به اتفاق دکتر اسماعیل کهرم در برنامه صبحگاهی طلوع شرکت خواهیم کرد تا به بهانه عمل موفقیت آمیز این مرد طبیعت دوست وطن بر روی ریه هایش، از راهکارهایی سخن گوییم که برای درمان ریه های زمین باید به اجرا درآید.
گفتنی آنکه برنامه طلوع به همت دوقلوهای دوست داشتنی برنامه ساز، یعنی فؤاد و سیاوش صفاریان پور همه روزه از ساعت 7 الی 9 صبح در شبکه چهارم سیما بر روی آنتن می رود.

مؤخره:
یکی از آرزوهای شادروان یاسر انصاری آن بود که روزی دستگاه متولی محیط زیست مملکتش از این توسری خوری کنونی به درآمده و در بین نهادها و وزارتخانه های هم سطحش - بر روی کاغذ البته ! - از بودجه و اعتباری درخور بهره مند شود؛ بودجه ای که شایسته چنین طبیعتی باشد. اینک به یاد آن جوان بزرگ مرد می خواهم با شما مخاطبان عزیز مهار بیابان زایی از یک ناهنجاری شگفت آور در حوزه تخصیص اعتبار بین نهادهایی سخن گویم که رؤسای جملگی شان در کابینه دولت دور یک میز نشسته و ظاهراً از رآیی برابر برخوردارند ...
هفته گذشته مجالی دست داد تا با دکتر محمد یزدی، معاون آموزش و پژوهش سازمان حفاظت محیط زیست، در یک برنامه تلویزیونی مشترک شرکت کرده و از او درباره وضعیت اعتبارات سازمان متبوعش پرسش کنم؛ سازمانی که مطابق قانون اساسی کشور و اسناد بالاسری مرتبط با آن، عالیترین نهاد نظارتی برای بررسی و ارزیابی عملکرد دیگر شخصیتهای حقیقی و حقوقی دولتی و غیردولتی محسوب میشود که به نحوی حوزه فعالیتشان ممکن است محیط زیست کشور را متأثر سازد. وی اعلام کرد که مجموع بودجه سالانه سازمانی که رئیسش معاون رییسجمهور محسوب شده و دست کم بر روی کاغذ اختیارات و مقامی بیشتر از یک وزیر دارد، چیزی در حدود 70 میلیارد تومان است؛ یعنی حدود یک سوم بودجه سالانه سازمان جنگلها، مراتع و آبخیزداری کشور! سازمانی که فقط یکی از معاونتهای وزارت جهاد کشاورزی به شمار میآید که در سال جاری، 1533 میلیارد تومان اعتبار را به خود اختصاص داده است. همان طور که مشاهده میشود، به نظر میرسد که هیچ نوع تناسب و هارمونی درخوری بین بودجههای دو سازمانی که هر دو برای افزایش ضریب پایداری بومشناختی (اکولوژیک) کشور تلاش میکنند، وجود ندارد! دارد؟ اما اگر تصور میکنید که اوضاع در وزارت جهاد کشاورزی و سازمان منابع طبیعیاش بر وفق مراد است، یادتان میاندازم که همین ماه گذشته و در جریان برگزاری جشن خودکفایی صنعت سدسازی، دکتر محمود احمدینژاد برای بار دوم در طول دو سال پیاپی خود را بر بالای تاج سدی رساند (کارون 4) که از آن با عنوان مرتفعترین سد کشور یاد میشود و برای ساختش بیش از یک هزار و دویست میلیارد تومان هزینه شد و البته در حدود یکصد هزار اصله درخت بلوط هم در پایش جان داد! نداد؟ تأملبرانگیزتر آن که این روزها یک سد بحثبرانگیز دیگر به نام گُتوند در استان خوزستان هم با حمایت یک اقتصاددان! آبگیری شد که تا این لحظه حدود دو هزار میلیارد تومان (10 برابر کل بودجه سالانه بزرگترین نهاد متولی جنگلها و مراتع کشور) از اعتبارات ملی را برای ساختش در خود بلعیده است؛ سدی که 13750 هکتار از رویشگاه درخت ارزشمند کُنار را نیز در خود قورت داده است و بیم آن میرود که با فعال شدن گنبدهای نمکی مخزن در حال آبگیریاش، فاجعهای بزرگ در مهمترین رودخانه راهبردی کشور (کارون) بیافریند.
در چنین شرایطی به راستی چگونه میتوان از سازمان بیبضاعتی مانند محیط زیست، انتظار داشت که با استفاده از ابزارهای قانونی خود بتواند، چوب لای چرخ توسعه ناپایدارکننده سرزمین نهاده و حرکت این آبسالاران طبیعت گریز و ثروتمند را متعادل سازد؟ آبسالارانی که برای 5 سال پیش رو قول دریافت 61 هزار میلیارد تومان اعتبار را در طول برنامه پنجم هم گرفتهاند ! نگرفتهاند؟
میگویند: یکی از مهمترین مؤلفههای کاهش ضریب امنیت اجتماعی، افزایش شکاف طبقاتی و فاصله بیشتر و ژرفتر بین فقیر و غنی است.
میگویم: آموزه پیشگفته میتواند در درون ساختار یک کابینه و بین سازمانها و وزارتخانههای یک دولت هم مصداق داشته باشد و به سهولت شاهد باشیم که چگونه اقلیت ثروتمند، تمامی اهرمهای اعمال قدرت و قانون را عملاً و نرم نرمک در ید اختیار خود گرفته و در حقیقت قانون را دور میزنند! نمیزنند؟
در چنین شرایطی معلوم است که نباید شگفتزده شویم، اگر بشنویم که کل اعتبار درنظر گرفته شده برای تالاب گندمان در سال 1390 فقط 4 میلیون تومان است! و نباید تعجب کنیم که اصلیترین نهاد متولی تحقیقات در منابع طبیعی کشور، بودجهای بیشتر از 8 میلیارد تومان در سال ندارد؛ بودجهای که بیش از 80 درصد آن هم برای پرداخت حقوق و حوزه پشتیبانی هزینه میشود و عملاً چیزی برای پژوهش باقی نمیماند! میماند؟
حرفم این است: تا زمانی که چنین تبعیض آشکاری در نظام بودجهریزی کشور وجود دارد، نباید با انتظارات حداکثری خود، منتظر وقوع معجزه در بخش محیط زیست و منابع طبیعی زادبوممان را بکشیم و امیدوار باشیم که روزگار دریاچه ارومیه، تالاب بختگان، دریاچه پریشان، طشک، دنا، پارک ملی کویر، تالابهای سه گانه هامون، شادگان، جنگلهای مانگرو، گاوخونی و به شرایط رؤیایی گذشتهشان بازگردد.
همین.

در دومین روز از واپسین ماه فصل بهار 1388 بود که برای یاسر و مژگان نوشتم: روی زیبا دوبرابر شده است ...
کیست که قبول نداشته باشد یاسری که بعد از پیوند با مژگان جمشیدی در جامعه محیط زیست وطن شناخته شد، قابل مقایسه با یاسر قبل از پیوند نبود! بود؟ انصاری یک تنه سبزپرس را راه انداخت و به عنوان یک شخصیت حقیقی در بسیاری از مناقشات محیط زیستی جامعه امروز نقشی فعال و تأثیرگذار را برعهده گرفت. مژگان جمشیدی نیز در عین حفظ رسالت دیدهبانی محیط زیست ایران، کوشید تا با ادامه تحصیل در رشته محیط زیست از یک فعال عاشق محیط زیست، به یک عاشق متخصص طبیعت ایران ارتقاء یابد و شگفتآورتر این که همهی این دستاوردهای ارزشمند در همین فرصت کوتاه عینیت یافت! نیافت؟ برای همین است که باید به هر دوی این عزیزان بگویم: دست مریزاد ... زیرا حقیقتاً ثابت کردید که روی زیبا دوبرابر شده است ...
و حال که یاسر، دو سال و یک ماه و 22 روز پس از پیوند با دیدهبان محیط زیست ایران، ترجیح داد تا از بین ما برود، میخواهم به عروس این روزها سیاهپوش محیط زیست ایران بگویم: تو چارهای نداری جز آن که از این پس بکوشی تا روی زیبا را سه برابر کنی ...
مژگان جمشیدی راهی ندارد جز آنکه از امروز با توانی بیشتر از دیروز، چراغ سبز سبزپرس را روشنتر و فروزانتر از همیشه بیافروزد و تابناک نگه دارد؛ او باید به همهی ما و به همهی زیستمندان مظلوم و بیپناه طبیعت وطن نشان دهد که جای هیچ نگرانی نیست ... من هستم تا فقدان یاسر، آن وکیل مدافع بی ادعای شما حس نشود.
درود بر روح بلند و پاک یاسر انصاری که هرگز امیدش را در راه دشواری که برگزیده بود، از دست نداد و نشان داد که یک طبیعتگرای واقعی و وطن دوست است.
و درود بر همه ی هموطنان عزیزی که دل در گرو طبیعت دارند و این روزها با شرکت در آیین های نکوداشت این جوان رعنا و برپایی هشتمین موج سبز وبلاگستان جانانه به مژگان نشان دادند که غم او ... غم آنها هم هست و در این هنگامه ی دشوار هرگز تنهایش نخواهند گذاشت.
سخنان اخیر محمود احمدی نژاد در چهاردهمين اجلاس هيأت عمومي سازمان نظام مهندسي ساختمان که در نخستین روز هفته جاری ایراد شد، بار دیگر موجی از بهت، ناباوری و نگرانی در بین بسیاری از فعالان حوزه منابع طبیعی و محیط زیست برانگیخت. رییس دولت دهم در حالی در این سخنان مژدهی گسترش سکونتگاههای انسانی وطن را به میزان دو برابر مساحت کنونی آن داد و اعلام کرد در سطح دومیلیون هکتار از وسعت ایرانزمین میشود همهی 20 میلیون خانوار ایرانی را صاحب ویلاهایی سه طبقه به بزرگی یک هزار متر مربع کرد که هنوز سرویس دهی به شهروندان کشورش نه تنها در سطح یک میلیون هکتار اراضی مسکونی کنونی که حتا در سطح 347500 هکتار مساحت 31 مرکز استان کشور هم با لکنتهای جدی به ویژه از نظر برخورداری از آب شرب و سرانه فضای سبز و خدمات مطلوب شهرداری روبروست. ما در کشوری زندگی میکنیم که در طول 40 سال گذشته بیش از 16 متر از ژرفای آب در سفرههای زیرزمینیاش کاسته شده است؛ واقعیتی که نشان میدهد: دست کم 4 دهه است که میزان نیازهای آبی ایرانیان متناسب با ریزشهای آسمانی کشور نبوده و شهروندان ایرانی ظاهراً چارهای نداشتهاند جز آن که برای بقای خود از اندوخته مصرف کنند، اندوختهای که همه میدانیم با چنین روندی نمیتواند پاسخگوی شایسته نرخ زاد و ولد مردم ساکن در این بوم و بر باشد.
یادمان باشد که در سال 1335 هر ایرانی 7 هزار متر مکعب آب در اختیار داشت ، در صورتی که امروز هر یک از جمعیت 75 میلیون و پانصد هزار نفری ایران در سال بیشتر از 1722 متر آب در اختیار ندارد و این یعنی فقط 12 متر مکعب فاصله تا مرز تنش آبی! در چنین شرایطی چگونه میتوان از سه برابر شدن جمعیت در کشوری سخن گفت که 89.7 درصد از قلمرواش در مناطق خشک (Dry Lands) قرار گرفته و سهم قابل توجهی از وسعتش بر روی کمربند خشک جهان استقرار یافته است؟ وقتی میزان ریزشهای آسمانی در ایران یک سوم میانگین جهانی آن است، وقتی نرخ تبخیر در ایرانزمین دستکم 20 درصد بیشتر از میانگین کره زمین است و وقتی رویشگاههای طبیعی جنگلی ما حتا 7 درصد از وسعت کشور را هم نمیتوانند در برگیرند، چگونه بر طبل افزایش جمعیت و تشویق گسترش افقی سکونتگاههای شهری میکوبیم؟
نکتهی تأملبرانگیزتر دیگر آن است که وقتی نهادهای متولی جنگلهای شمال و غرب کشور در حفظ موجودیت همین اندک رویشگاههای طبیعی با مشکلاتی جدی و تعارضاتی بنیانکن روبرو هستند، چگونه انتظار داریم که در سطحی خارج از هیرکانی و زاگرس بتوانیم با هزینهای منطقی و آبی درخور، وسعت فضای سبز کشور را حدود دو میلیون هکتار افزایش دهیم؟ آیا شایستهتر و خردمندانهتر نیست که به جای ایجاد فضای سبز مصنوعی در عرصهای که استعداد طبیعیاش را ندارد، بکوشیم تا از تعرض به جنگلهای هیرکانی، زاگرس، ارسباران و مانگروهای جنوب جلوگیری کرده و از قلمرو آنها سزاوارانه پاسداری کنیم؟
کلام آخر آن که چیدمان توسعه در ایران، تنها در صورتی میتواند بر مدار پایداری بومشناختی سرزمین حرکت کند که بر بنیاد ملاحظات دانش آمایش سرزمین شکل گرفته باشد؛ دانشی که به ما میگوید: منابع زیستی ایران هرگز نمیتواند زندگیای با کیفیت برای 220 میلیون انسان پدید آورد. زیرا اصرار بر گسترش باغشهرها، تنها نرخ بیابانزایی، فرونشست زمین، افزایش ضریب هرزآب، فزونی فرسایش آبی و بادی و کاهش ظرفیت گرمایی ویژه فلات ایران را به همراه داشته و به این ترتیب، به جای باغ شهر با "داغ شهر"هایی گرم و خشک و غبارآلود مواجه خواهیم شد.
راستی! هیچ از خود پرسیدهاید که چرا در استرالیا که هفت برابر ایران وسعت دارد و فقط 22 میلیون نفر را در خود جای داده است، از هماکنون دورنمای بحران آب، دولتمردان این کشور را نگران کرده است؛ اما در ایران، همهی راهها به داغتر کردن تنور زاد و ولد ختم میشود؟
امسال جهانيان در شرايطي براي سي و نهمين سال پياپي به استقبال روز جهاني محيط زيست ميروند كه فجایعی بی مانند و دهشت بار چون بی پی در خلیج مکزیک و فوکوشیما در ژاپن را پشت سرنهاده اند. فجایعی که بیش از پیش آسیب پذیری و شکنندگی یگانه کره مسکون مان را در برابر نابخردی ها و آزمندی های نوع بشر به رخ مان کشید! نکشید؟
با این وجود اینک در سال جهاني جنگل قرار داريم و به همين مناسبت، اغلب مناسبتهاي محيط زيستي در سال 2011 ، مانند روز جهاني مقابله با بيابان زايي يا روز جهاني تنوع زيستي و يا روز زمين و ... متأثر از جنگل است و نه فوکوشیما! به عنوان مثال، شعار هفدهم ژوئن، روز جهاني مقابله با بيابان زايي و كاهش اثرات خشكسالي عبارت است از: «جنگلها؛ پاسدار پايداري زندگي در سرزمينهاي خشك».
چنين است كه براي پنجم ژوئن يا پانزدهم خردادماه هم نخبگان اين حوزه در سازمان ملل متحد جنگلها را به عنوان نمادي آشكار از خدمت رساني طبيعت به مردم معرفي كرده و خواستار حراست از اين رويشگاههاي بي رقيب كره زمين شدهاند.
كشور عزيز ما نيز، هرچند بهره اندكي از جنگل برده است و تنها حدود 7 درصد از خاك پهناورش در قلمرو رويشگاههاي جنگلي قرار گرفته است؛ اما داراي يكي از غنيترين، ديرينهترين و منحصر به فردترين جنگلهاي شناخته شده در جهان موسوم به هيركاني است. يگانه جنگلهاي بازمانده از دوران سوم زمين شناسي كه توانستهاند عصر يخبندان را پشت سرنهاده و جان سالم به دربرند؛ ويژگي ناهمتايي كه سبب شده تا بسياري از پژوهشگران بينالمللي در حوزههاي گوناگون دانش بومشناسي (اكولوژي)، اقليم شناسي و گياهشناسي بر روي اين پديده مطالعه كرده و رويشگاه هيركاني به عنوان سايتي شناخته شده در جهان معرفي گردد. به همين دليل همواره از نوار سبز ساحلي خزر با عنوان ميراثي جهاني و باستاني ياد شده كه نه فقط مردم ايران كه همه مردم جهان بايد در پاسداري و حراستش بكوشند؛ واقعيتي كه البته نقش و مسئوليت ايرانيان را به عنوان بخشي مسئوليتپذير از شهروندان جهاني دوچندان آشكار ميكند. ايرانياني كه با حفظ حرمت درختان، عملاً بايد نشان دهند كه پايبندي به آموزهها و ملاحظات محيط زيستي در صدر اولويتهاي زندگي آنها قرار دارد.
يادمان باشد كه طرفداران محیط زیست حدود 4 دهه است که در چنین روزی با هر آنچه در توان دارند در قالب نگارش مقاله، برپایی همایش، اجرای برنامه های رادیویی و تلویزیونی، ساخت فیلمهای مستند علمی، تهیه ويژه نامه و بروشور، تحصن و راهپیمایی، جمع کردن امضا و تومار … و خلاصه هر یک به فراخور حال و صبر و خرد و تخصص و عشق خویش به محیط زیست، نهایت تلاش خود را میکنند تا توجه مردم و مسئولین كشورهاي متبوع خويش را آنگونه که شایسته و سزاوار است به حفظ محیط زیست و مهار حرکتهای ناپایدارکنندهی سرزمین در زادبوم شان جلب کنند.
امّا در ايران به نظر میرسد تا زمانی که این عشق، تخصص و اراده به حفاظت از طبیعت آنقدر قدرتمند نشده باشد که بتواند در قالب احزاب سبز به صحن بهارستان راه پیدا کند، نخواهد توانست از حقوق طبیعت و اجرای درست اصل پنجاهم قانون اساسی کشور، به شکلی سزاوارانه حراست و حمایت کند. و شاید نخستین شناسه این آمادگی و قدرتمندی را باید در جامعه ای سراغ گرفت که شهروندانش حاضرند داوطلبانه برای حراست از طبیعت هزینه بپردازند.
تجربه زنهاردهنده و شگفت انگیز اعلام جرم اداره کل محیط زیست استان چهار محال و بختیاری بر علیه یکی از دوستداران متخصص و فعال محیط زیست در منطقه، خود گویای وزن ناچیز گرایه های محیط زیستی، حتا در نزد آن گروه از مدیرانی است که در سازمان حفاظت محیط زیست نشسته و علی القاعده باید بیشترین حمایت و همراهی را با فعالان دوستدار طبیعت وطن نشان دهند. هومان خاکپور حرفش این است که چرا سازمان حفاظت محیط زیست باید خود مجوز یک تجاوز آشکار به حریم امن مناطق چهارگانه خویش را صادر کند؟ اگر سازمان واقعاً می خواهد تا در برابر طبیعت ستیزان از حمایت های مردمی برخوردار شده و دست بالا را بگیرد، باید مهم ترین اولویتش حمایت و تشویق حرکت های مردم نهاد در حوزه محیط زیست و منابع طبیعی باشد. در صورتی که شوربختانه باید اعتراف کنیم که حقیقت چیز دیگری است! نیست؟
آیا این نشانه ی مظلومیت بیش از پیش طبیعت ایران نیست؟ طبیعتی که هر روز از تعداد دیده بان های سلحشورش کم می شود و آنها هم که جان سختی کرده و باقی مانده اند، به جای آن که مجال و رخصتی برای مقاومت در برابر توسعه سالاران طبیعت گریز و قدر قدرت بیابند، باید در اندیشه ی نگارش لایحه دفاعیه در دادگاه در برابر شاکیانی باشند که باغبانان رسمی و حکومتی پردیس زیبای طبیعت وطن هستند! چرا؟
با این وجود و به رغم این تلخکامی های پرشمار در صحنه مدیریت حاکم بر محیط زیست ایران، باورم این است که ما محکومیم که ناامید نشویم و در این شطرنج سبز، تا زمانی که یک پیاده برای شاه (بخوان طبیعت مظلوم ایران زمین) باقیمانده است، باید شجاعانه نبرد مقدس خود را ادامه دهیم.
یادمان باشد:
در بازی شطرنج گاه حریفی که مهره بیشتری دارد، می بازد؛ زیرا که زمان را از دست داده است! نداده است؟
ما بايد به فنسالاران طبیعتستیز يا طبيعت گريز نشان دهيم: میشود به آموزههای توسعه و رفاه پایبند ماند و در عین حال از هر نوع خدشه و پسرفتی در محیط زیست هم ممانعت کرد. هدفي كه براي نمايش دقيق آن به عشق و علم به صورتي تؤامان نياز داريم و اميدوارم اين مهم به مدد فعاليتهاي تشكلهاي مردم نهاد محيط زيستي و فعالیت نویسندگان متعهد و متخصص طبیعت محور در دنیای وبلاگستان سبز بيش از پيش دوام و قوام يابد.
چنین است که به سهم خود، تلاش جمعی از دوستداران محیط زیست را برای راه اندازی هفتمین موج سبز وبلاگستان گرامی داشته و امیدوارم همه ی ما در بزنگاه هایی که زیستمندان وطن نیازمند دست یاری مان هستند، نشان دهیم که حاضریم برای چنین طبیعتی و بقای چنین زیستمندانی هزینه دهیم.
گمان نبرم بتوان هموطنی را یافت که این شعر مشهور فردوسی بزرگ را دست کم یکبار نشنیده یا نخوانده باشد:
آنجا که در منظومه "رزم کاووس با شاه هاماوران" می سراید:
دریغ است ایران که ویران شود ؛ کنام پلنگان و شیران شود
اما امشب در آخرین یادداشت مهار بیابان زایی، می خواهم به همه ی هموطنان عزیزم بگویم:
فردوسی بزرگ اشتباه کرده است!
سرزمینی که نتواند زیستگاهی امن برای پلنگان و شیران خود فراهم آورد؛
سرزمینی که روند فروافت کارمایه های طبیعی اش به چنان آستانه خطرناکی سقوط
کرده باشد که از عهده پذیرایی از یوزپلنگ و گورخر و مرال و ... هم
برنیاید؛
آن سرزمین است که دارد آرام آرام ویران می شود و
پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی اش) را از دست می دهد؛ نه سرزمینی که
همچنان کنام پلنگان و شیران باشد.
نشانه مرگ یک سرزمین آن است که پلنگ هایش مجبور شوند برای گریز از مردن به دکل های برق فشار قوی پناه ببرند و نشانه مظلومیت محیط زیست یک کشور آن است که مهار بیابان زایی در آن اجازه انتشار آزادانه نداشته باشد!
خدا را شاهد می گیرم که فیلتر شدن مهار بیابان زایی، هرگز نخواهد توانست
اندکی از عشق و علاقه آتشینم به طبیعت سرزمینی که عاشقانه دوستش دارم، کم
کند؛ اما نمی توانم انکار کنم که امشب آنهایی که دستور چنین کاری را صادر
کردند، دلم را شکستند ...
سري به عكاس خانه مجازي حنيف شعاعي بزنيد تا با نگارنده هم رأي شويد كه صاحب تفكري كه در پشت چشمي اين دوربين هوش ربا قرار گرفته است، به رغم جواني، بيابان را، عظمتش را، حرمت اهورايي و رازآلودش را، خطرش را، بيكرانگياش را و آرامشش را خوب شناخته است ...
امروز مصاحبه ای از دکتر کاظم ندافی، رییس مرکز سلامت محیط و کار وزارت
بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در ایران صدا منتشر شد که در آن پرده از رازی
آشکار! رونمایی شد!!
ایشان گفتند: با پیگیری های مصرانه وزارت بهداشت و با اقدامات وزارت نیرو
40 حلقه چاه با نیترات بالا در جنوب تهران از چرخه استفاده خارج و مشکل
آلودگی در این مناطق تا 90 درصد مرتفع شد.
این خبر نشان می دهد که گفته های دکتر شایگان که پیش تر آن را انعکاس دادم، درست بوده و استاندار تهران شرط را باخته است! نباخته است؟
"خوشبختانه در حوزه نایین اکثر محلی ها به مناطق حفاظت شده شان افتخار می کنند و از شنیدن خبر حضور یوز خوشحال می شوند."
این متن خبری است که پلنگ زخمی
در خانه مجازی اش منتشر کرده و نوید آن را داده است که با روشنگری های
صورت گرفته، این خود مردم نایین و بیاضیه و خور و بیابانک و عباس آباد
باشند که به پاسداران سلحشور یوزپلنگ ایرانی بدل شده و نگذارند تا به
زیستگاه ناموس طبیعت ایران بیش از پیش تجاوز شود ...
به دنبال اختلالی که از حدود 10 روز پیش در سایت خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران - ایرن - بوجود آمده و عملاً امکان دسترسی به محتوای این سایت را برای بسیاری از کاربران پس از مشاهده این هشدار! غیرممکن ساخته است، اینک هنگام ورود به درگاه ورودی سبزپرس هم با این صفحه عجیب روبرو می شویم که نشان از خبرهایی بد دارد! ندارد؟
شرایط به نحوی است که نام ایران با تزریق سالانه 570 هزار تن مواد پلاستیکی به طبیعت در بین 10 کشوری در جهان مطرح میشود که بیشترین میزان مصرف چنین موادی در آنها گزارش شده است؛ رخدادی که البته بسیار تأسفبار است. به ویژه اگر بدانیم که ایران حتا در بین 15 کشور پرجمعیت جهان هم جای ندارد! گواه دیگری که نشان میدهد مدیریت مصرف در ایران زمین، نیاز به یک بازمهندسی جدی دارد! ندارد؟
خُب بياييم يكبار ديگر و فارغ از اين كه نويسنده اين مقاله كيست و يا در چه روزنامهاي انتشار يافته است، محتواي سخن را بررسي كنيم ...
مؤخره:
- روايت ناصر كرمي از 10 اشتباه كميته اضطرار را هم حتمن بخوانيد!
دیروز – جمعه، 19 آذر 1389 – یادداشتی بر روی تارنمایم انتشار دادم که ظهر امروز، خبرگزاری ایلنا (خبرگزاری کار ایران) آن یادداشت را با کمی حذف و عنوان: "تهرانيها از آلودگي هوا به دادستان كل كشور شكايت كردند"، بر روی درگاه مجازی خود قرار داد. کاری که البته میتوانست جای
تقدیر داشته باشد! به ویژه اگر ملاحظه کنیم که تیتر ایلنا، عیناً بر روی
خروجی دهها خبرگزاری و سایت دیگر از جمله، تابناک، جهان نیوز، آفتاب، قطره، مژده، اخبار روز دنیا، نیوز آنلاین، دادنا، آر اس اس نیوز، سرخط و ... قرار گرفت.
اما
نکتهی ناامیدکنندهی این ماجرا آن است که در متن خبر هیچ اشارهای به
تارنمای مهار بیابانزایی و محمد درویش به عنوان منبع اصلی خبر نیامده و در
عوض این عبارت قید شده است: به گزارش خبرنگار ایلنا!
راستش وقتی در حوزهی فرهنگ و اطلاعرسانی، چنین بداخلاقیهایی صورت میگیرد، دیگر چه انتظاری از حوزههای غیر فرهنگی داریم؟