تصاویری از امروز تهران در زیر چکمه های ریزگردها !
تهران دوباره نفس کم آورده است؛ از مردادماه سال گذشته تا امروز، این برای بیست و هشتمین بار است که تهران متأثر از ریزگردهایی که منشأ بسیاری از آنها تالابی است، نفس کم می آورد.
تهران دوباره نفس کم آورده است؛ از مردادماه سال گذشته تا امروز، این برای بیست و هشتمین بار است که تهران متأثر از ریزگردهایی که منشأ بسیاری از آنها تالابی است، نفس کم می آورد.
ابوطالب عزيز،
چند روز پيش و از همان بالاي كوه باباموسي بجنورد كه همچنان در حال كوچك
شدن است و شما مي دانيد كه چرا؟! با من
تلفني صحبت كرد و از سوژهي
جديدش گفت ...
به نظر شما، تكليف گوشت دامي كه از بقاياي
زبالههاي آلوده و خطرناك بيمارستاني تغذيه ميكند چيست؟! آيا نبايد مصرف
گوشت قرمز خونمان را كاهش دهيم و بدينترتيب هم بر سلامتي شخصي مان بيافزاييم؛
هم تخريب مراتع و افزايش فرسايش خاك را كاهش دهيم و هم به كاهش خطر
جهانگرمايي كمك كنيم؟
ميبينيد؟ هر تهديدي را ميتوان به يك فرصت بدل
ساخت! نميتوان؟
فقط تا شامگاه امروز فرصت دارید!
کتابک، نام یک درگاه مجازی است که
گروهی از پویندگان شوریدهی معرفت در حوزهی دنیای زیبای کودکان،
کوشیدهاند تا چرخش را در این زمین ناهموار به گردش درآورند.
کتابک را دریابید و به دوستانتان معرفی کنید. زیرا ادعایی ندارد جز آن که
میخواهد پنجرهای باشد به جهان خواندن. خوشبختانه یکی از بخشهای مهم
کتابک، بخش خبرها و تحلیلهای محیط
زیستی است که نگارنده نیز افتخار همکاری با آن را دارد.
به همین مناسبت، مصاحبهی کتابک را با نگارنده میتوانید در این نشانی
بیابید و بخوانید.
عنوان این مصاحبه چنین است : «ما بزرگتر ها مسئول رفتارهای کودکان مان با طبیعت هستیم! »
گزارشها
حکایت از آن دارد که در طول 24 ساعت از آسمان ریودوژانیرو به حدی
باران باریده (288 میلی متر) که در طول یک سال هم در ایران نمیبارد! و
البته باران همچنان ادامه دارد ...
آری ریزش 288 میلیمتر باران در
یک سال میتواند برای مردم زابل که از میانگین بارندگی 50 میلیمتر در سال
بهرهمند هستند و سالهاست به جای بلمرانی در هامون به تثبیت شنزارهایش
میپردازند، شیرینترین رؤیا باشد، امّا برای اهالی سبزترین کشور جهان،
هرگز چنین نیست و حتا میتواند علاوه بر مرگ دست کم 200
انسان بی گناه، به افزایش جابه
جایی خاک و تشدید فرآیند تخریب سرزمین (Land degradation)
و بیابانزایی منجر شود!
امّا به راستی چرا اینگونه شده است؟ کافی است نگاهی بیاندازیم به رخدادهای حادثهبار در طول نیم قرن اخیر تا دریابیم که چگونه با افزایش دانایی بشر و تسلطش بر ابزارهای فناورانهی فرامدرن و پیشرفت حیرتانگیز و شتابناک مهندسی سازهای، خسارتهای رخداده بر جان و مال آدمی ناشی از حوادث طبیعی نظیر سیل و طغیان رودخانهها، ریزش کوه و لغزش زمین، زلزله، توفان، آتشفشان و خشکسالی و ... به طرز شگفتآور و نگرانکنندهای افزایش یافته است.
تصویر نیمه مغروق امروز ریودوژانیرو و مردمان دردمندش که در تمامی درگاههای مجازی معتبر جهان قابل مشاهده است، میتواند تداعیکنندهی فردای نیویورک در این کابوس مشهور ناشی از تغییر اقلیم (Climate Change) و جهان گرمایی (Global warming) باشد.
و غمانگیزتر آن که، بشر مغرور امروز،
خود با عدم توجه به اصل
پروانه، با غره شدن به توان مهندسی خویش و با تجاوز
به حریمهای طبیعی در کوهستانها و رودخانهها – مانند سیل قم -
عملن سبب میشود تا به طرز ناعادلانهای رخدادهای طبیعی را با عنوان بلایای
طبیعی - Natural disaster
- بنامیم و نعمتها را نقمت بخوانیم.
و بعد هم بگوییم: خدا خواست
و تمام!
امّا به قول دکتر کوثر عزیز در سخنرانی اخیرشان در
دانشگاه شیراز: خداوند کی میخواهد تا من و تو خانه و کاشانهی خود را
از دست دهیم؟ چرا چنین بیرحمانه در حق آن دوست آسمانی تهمت روا میداریم؟
یکی از بدشانسیهای محیط زیستیهای ایران این است که، روزشان همواره عزای عمومی است! دارم از روز جهانی محیط زیست، یعنی پنجم ژوئن حرف میزنم که برابر است با 15 خرداد! روزی که در جمهوری اسلامی ایران – به احترام رخداد 15 خرداد 1342 - به عنوان یک روز عزای ملّی در تقویمها با رنگ قرمز مشخص شده و تعطیل است.
اینک امّا در نوشتار پیش رو که با عنوان: «وقتی روز طبیعت شب میشود»، در مردمک هم منتشر شده است، خواهید دید که بدشانسیها فقط به 15 خرداد محدود نمیشود و انگار ناف محیط زیستیها را در این سرزمین با بدشانسی بریدهاند! نبریدهاند؟
وقتی روز طبیعت شب میشود
«ما و مناسبتهای جهانی»
در طول نیمقرن گذشته میتوان به جرأت ادعا کرد که محیط زیست، همواره در شمار مظلومترین و بدشانسترین حوزههای حیات اجتماعی مردم ایران قرار داشته است؛ مردم ما معمولاً حتا مجال ندارند تا به محیط زیست فکر کنند، چه رسد به این که بخواهند برایش دل بسوزانند و مانند یک سلحشور جان برکف از حقوق و منافع برحقش به دفاع برخیزند؛ همان گونه که در اصل 50 قانون اساسی ایران نیز بر آن تأکید شده و حفظ محیط زیست را در شمار وظایف شهروندی یکان یکان از ایرانیان معرفی کرده است.
در بارهی این که چرا مردمان ساکن در کشوری که برخوردار از یکی از 5 طبیعت و چشمانداز ممتاز جهان است، تا این اندازه باید نسبت به ملاحظات محیط زیستی بیتفاوت و سهلانگار باشند، تاکنون سخنان و تحلیلهای فراوانی گفته شده و به رشتهی تحریر درآمده است. امّا شاید بتوان برآیند همه علتها را در فقر دانایی دانست؛ فقری که از دو نارسایی عمده در کشور، یکی در حوزهی فرهنگ و دیگری در حوزهی مدیریت سرچشمه میگیرد و هم آنها را متأثر میکند.
اینک امّا نمیخواهم به چرایی این فقر بپردازم، بلکه مایلم تا به بهانهی تعطیلات طولانی نوروزی که سرانجام به پایان رسید! به یکی دیگر از بدشانسیهای طبیعتدوستان در ایران اشاره کنم؛ رخدادی که البته ریشه در وزن پایین و ناچیز گرایههای محیط زیستی در وطن دارد و آن هم ریشه در همان آفتی که پیشتر به آن اشاره کردم.
نخستین روز نوروز، روز اعتدال بهاری، بر بنیاد یک رسم دیرین که سابقهاش به سال 1969 میلادی باز میگردد، با عنوان روز جهانی زمین گرامی داشته شده و از سوی سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته میشود. ابتکاری که یک آمریکایی به نام جان مک کانلی آن را بنیان نهاد و مورد استقبال دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و کارشناسان یونسکو هم قرار گرفت. امّا در ایران، هرگز این روز جدی گرفته نشد. میدانید چرا؟ زیرا در نخستین روز فروردین کسی را نمیتوانی پیداکنی که بخواهد برای برپایی و گرامیداشت یک آیین جهانی تدارک دیده و یا شرکت کند! بنابراین، این فرصت تاریخی عملاً از دست رفت و مثل خیلی فرصتهای دیگر در این بوم و بر سوخت!
پس از آن، یعنی در دومین روز بهار، مصادف با 22 مارس، در حالی که مردمان 195 کشور عضو سازمان ملل متحد روز جهانی آب را جشن میگیرند، در ایران به ندرت حتا میتوانی مدیر مسئولی در حوزهی آب یا محیط زیست یا منابع طبیعی را بیابی که بخواهد در مورد فواید آب و ضرورت پاسداشت بهینهی این عنصر حیاتی زندگی و روز جهانی 22 مارس سخن رانده و مصاحبه کند. غمانگیزتر آن که رسانههای دیداری و شنیداری ما هم اغلب در خواب نوروزی به سربرده و دریغ از اندک اشارهی مؤثری به چنین رویداد مهمی، به خصوص برای ایرانیانی که چند سال است در مرز تنش آبی به سر میبرند و از نامدیریتهای بخش آب کشور، آسیبهای فراوانی دیده و میبینند. انگار وقتی روزنامهها تعطیل هستند، صدا و سیماییها هم یه جورایی باید در بیخبری خیامی غوطهور باشند!
و امّا سوّمین رویداد جهانی که برای چهارمین سال پیاپی در ایران شهید شد، ساعت زمین بود. ابتکاری که از سال 2007 در کشور استرالیا جرقهاش زده شد و امسال مردمان حدود پنج هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار حمایت کرده و در اعتراض به روند شتابناک انتشار گازهای گلخانهای و جهانگرمایی، از ساعت 20:30 به وقت محلی، چراغهای خود را خاموش کردند. این اتفاق باید در ساعت 8:30 بعداز ظهر روز شنبه، هفتم فروردین ماه (27 مارس) میافتاد، اما دریغ از کوچکترین همراهی بخشهای دولتی و خبررسانی صدا و سیما برای پیوستن ایران به این آیین سبز ارزشمند در جهان. جالب اینجاست که وقتی به میزان صرفهجویی انرژی برق در کشورهایی نظیر چین، روسیه، فرانسه و حتا مصر و پرو و اندونزی پی میبریم و اخبار آن را تعقیب میکنیم، بیشتر افسوس میخوریم که چرا وزارت نیرو باید از چنین ابتکار سودمندی در ایران حمایت نکند؟
و بدینترتیب، حدیث تکراری تعطیلات نوروزی با شهادت سه رخداد مهم زیستمحیطی جهان در وطن به پایان رسید و تا روز جهانی محیط زیست که همه ساله با 15 خرداد (روز عزای ملّی) مصادف شده، طرفداران محیط زیست در ایران میتوانند خوش باشند و دستکم خود را برای مراسم روز دوّم اردیبهشت (22 آوریل) یا روز زمین، آماده کنند.
روز گذشته، خانم فریبا والیات، مسئول صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان دویچهوله – با نگارنده به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیتم در دنیای مجازی گفتگو کرد. حاصل آن گفتگو، گزارشی شد که در زیر میتوانید آن را بخوانید و یا در این نشانی میتوانید آن را بشنوید. گزارشی با عنوان :
«مهار بیابانزایی و وبلاگنویسی در خدمت محیط زیست ایران»
پنج سال از تولد وبلاگ "مهار بیابانزایی"، از وبلاگهای مطرح حوزهی محیط زیست ایران، گذشت. محمد درویش، نویسندهی این وبلاگ، در گفتوگو با دویچهوله از فراز و نشیبهای وبلاگ خود و مشکلات وبلاگنویسان سخن گفته است.
از روزی که محمد درویش کلمات آغازین وبلاگ "مهار بیابانزایی" را نوشت، پنج سال میگذرد. او در مطلبی که به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ خود در "مهار بیابانزایی" نوشته از فراز و فرودهای این چند سال سخن گفته است. درویش همچنین اشاره کرده که در سال ۸۸ یعنی «در پنجمین سال حضور او در وبلاگستان به اندازهی ۴ سال پیش از آن بازدیدکننده داشته است، در حالی که سال ۸۸ سال رکود کمسابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشمگیری مخاطبان این فضا ریزش کردند».
وبلاگ "مهار بیابانزایی" و نویسندهی آن بارها جوایز برتر وبلاگنویسان حوزهی محیط زیست را به خود اختصاص دادهاند. این وبلاگ همچنین یکی از ۱۱ وبلاگی است که به مرحلهی نهایی مسابقهی بینالمللی وبلاگ برتر دویچهوله (در حوزه محیط زیست) راه یافته است.
فراز و فرودهای این وبلاگ چه بوده، مشکلات وبلاگنویسان چیست؟ و وبلاگنویسی چه جایگاهی در آگاهسازی و اطلاعرسانی دارد؟
******
دویچه وله: آقای درویش، چه شد که تصمیم گرفتید وبلاگی در باره ی محیط زیست بنویسید؟
من زمانی شروع به وبلاگنویسی کردم که بیش از ۱۶ سال سابقه ی کار در بخش منابع طبیعی کشور، در یک واحد پژوهشی به نام "مؤسسهی تحقیقات جنگلها و مراتع کشور" داشتم و از نزدیک در جریان مشکلاتی که در حوزههای منابع طبیعی و محیط زیستمان بود، قرار داشتم. همیشه بر این باور بودهام که یکی از مهمترین مسایلی که سبب میشود وزن ملاحظات محیط زیستی در سبد اولویتهای راهبردی کشور ما، از جایگاه بایستهای برخوردار نباشد، این است که ما با مشکلی به نام فقر فرهنگی در حوزهی ظرفیتسازی محیط زیست مواجه هستیم. یکی از بهترین، مناسبترین و کارسازترین ابزارها برای این که این فقر فرهنگی در حوزهی محیط زیست و منابع طبیعی کاهش پیدا کند، استفاده از ابزاری به نام اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگنویسی است. به همین خاطر خیلی استقبال کردم و تمام هم و غم خود را گذاشتم تا بتوانم دایره ی مخاطبین خودم و علاقه مندان به محیط زیست را بیشتر با دغدغه هایی که در طول این سال ها داشته ام، آشنا کنم و خوشبختانه از ثمرهی کارم در طول این پنج سال بسیار راضی هستم. احساس میکنم بازخوردها و عملکردهای مثبتی که توانسته ام در طول این پنج سال به محیط زیست و منابع طبیعی ارایه کنم، بسیار بیشتر از آن ۱۵ یا ۱۶ سالی بوده که صرفاً به عنوان یک پژوهشگر در مؤسسه ی تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور خدمت می کردم.
چرا عنوان «مهار بیابان زایی» را برای وبلاگتان انتخاب کرده اید؟
یکی از مهمترین مشکلات یا چالشهایی که در حوزهی محیط زیست داریم، معضلی است به نام "بیابانزایی". این معضل از سوی نخبگان جهان در سال ۲۰۰۰، سومین تهدید کره زمین برای قرن ۲۱ معرفی شد. ولی در ایران خودمان که قریب ۸۹ و هفتدهم درصد وسعت آن را سرزمینهای خشک دربر میگیرد، بیابانزایی در حقیقت چالش شماره یک کشور و مهمترین تهدیدی است که پایداری سرزمین را مورد هجمه قرار داده است. متأسفانه در کشور ما اصطلاح غلطی به نام "بیابانزدایی" باب شده بود. اما همانقدر این اصطلاح غلط است که ما بخواهیم از عبارتهایی به اسم "جنگلزدایی" و یا "مرتعزدایی" به عنوان یک ارزش یاد کنیم. در حقیقت، بیابان یک اکوسیستم است که در جای خود، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیستبوم است. آنچه خطرناک است، بیابانزایی است و ما باید به سمت مهار بیابانزایی برویم، نه بیابانزدایی. برای تأکید بر این مطلب بود که عنوان وبلاگم را هم "مهار بیابانزایی" انتخاب کردم.
به عنوان یک وبلاگنویس در حوزهی محیط زیست، با چه مشکلاتی در طول این چند سال روبرو بودهاید؟
مهمترین مشکلی که شاید برای همهی وبلاگنویسانی که به صورت جدی و انتقادی به حوزهی تخصصی خودشان میپردازند، وجود دارد، آستانهی کم پذیرش مدیران نسبت به انتقاداتی است که مطرح میشود. البته باید بگویم که شاید من جزو خوششانسها بودهام و زیاد در این حوزه مورد فشار قرار نگرفتهام. ولی مانند هر وبلاگنویس دیگری که سعی میکند به صورت جدی و بیطرفانه ناراستیها، فرازها و فرودهای مدیریتی حوزهی محیط زیست و منابع طبیعی را نقد کند، برخی مواقع هم با نامهربانیهایی روبرو بودهام. ولی آن سوی دیگر سکه که حمایتهای بسیار زیاد مخاطبان این وبلاگ بوده، سبب شده که من هرگز دچار یأس و ناامیدی از برخوردهای دلسردکننده نشوم و به کار خودم با پشتکار بیشتری ادامه بدهم.
سیر بازدیدکنندهها از وبلاگتان از آغاز تا کنون، چگونه بوده است؟
وقتی شروع به نوشتن در حوزهی محیط زیست کردم، خیلی از دوستان از سر دلسوزی میگفتند که حیف است بیایی، این همه وقت و انرژی بگذاری و در حوزهای بنویسی که اصلا در این کشور مخاطب ندارد. اما از آنجا که من واقعا عاشق این کار هستم، توجه نکردم و ادامه دادم. باورم این بود که اگر به موضوعی عاشقانه نگاه کنی و خودت آن را باور داشته باشی، مخاطبینت چارهای ندارند، جز این که تو را باور کنند و این اتفاق عمیقا رخ داد. وبلاگ "مهار بیابانزایی" در یکی دو سال حتی جزو پربینندهترین وبلاگها در تمامی حوزهها بوده و چندین جایزه را به عنوان محبوبترین وبلاگ فارسی در بین همهی رشتهها، تاکنون تصاحب کرده است. امسال نیز که سال پنجم فعالیت من بود، شاید بیشترین فعالیت را داشته است. بیش از ۸۰۰بار بهروز شده و مجموع مخاطبینش با چهارسال قبل برابری میکند. آن هم در سالی که وبلاگستان فارسی در کل وضعیت مناسبی نداشت و به دلایلی که همه میدانیم، موج دلسردی و یأس زیادی بر وبلاگستان فارسی حاکم شد، خیلیها دیگر ننوشتند، یا وبلاگهایشان فیلتر شد و یا مخاطبین خود را از دست دادند. اما در این سال، خوشبختانه مخاطبین "مهار بیابانزایی" بسیار بیشتر شدند و به طور متوسط روزی ۱۲هزار بازدید کننده دارد که رقم نسبتا خوب و قابل قبولی است.
آقای درویش، اصولا وبلاگنویسی در مورد محیط زیست، چه تأثیری در حفاظت محیط زیست دارد؟ و آیا این کار را به بقیهی مدافعان حفظ محیط زیست توصیه میکنید؟
همانطور که اشاره کردم، اعتقاد من این است که مهمترین تهدید یا چالش در حوزهی محیط زیست ما، نادانی یا عدم آگاهی مردم و مدیران کشور نسبت به مزیتهای بالقوه و بالفعل پاسداری از محیط زیست است. بنابراین اگر در این حوزه روشنگری کنیم و مفاهیم عمیق علمی را به زبان ساده برای مخاطب عام بیان کنیم، میتواند بسیار مؤثرتر از این باشد که یک پژوهشگر در کنج آزمایشگاه خود دهها سال تحقیق کند تا بتواند قطر یک درخت راش را در سال یکدهم سانتیمتر افزایش بدهد یا سازگاری فلان گونه را در فلان منطقه بهبود ببخشد. آنچه در کشور ما خطرآفرین است، قطع بیرویه و تجاوز شگفتانگیز به عرصههای منابع طبیعی، به بهانهی تأمین نیازهای معیشتی کوتاه مدت است. وقتی مخاطبین ما با این آگاهی و این واقعیت روبرو میشوند که چنین حرکتها و رویههایی میتواند همان حیات اجتماعی رو به رشدشان را مورد تهدید قرار بدهد، میتواند در رسیدن ما به وضعیت پایدارتری در محیط زیست بسیار مؤثر باشد. خوشبختانه وبلاگ "مهار بیابانزایی" سبب شده که تاکنون چندین حکم قضایی تغییر کند و چندین فراخوان بسیار خوب در سطح کشور شکل بگیرد. بسیاری به حوزهی محیط زیست علاقهمند شدند و وبلاگ محیطزیستی راه انداختند و کمپینهای خیلی خوبی در دفاع از بحرانها و موضوعات محیطزیستی شکل گرفته است. تقریبا میتوان گفت که همهی کارشناسان و مدیران ذینفوذ در این حوزه "مهار بیابانزایی" را میخوانند و به این ترتیب، یک پل ارتباطی کمهزینه بین افکار عمومی و مدیران این حوزه ایجاد شده که میتواند در کوتاهترین زمان و با کمترین هزینه دیدگاههای طرفین را منتقل کند.
متن این گزارش را در سرخط هم می توانید ببینید و بخوانید.
ساعت 20:30 روز شنبه – 7 فروردین ماه 1389 - هم از راه رسید و رفت. مردمان حدود 5 هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار استقبال کردند و رکورد سال گذشته را آشکارا بهبود دادند. حتا در کشورهایی چون پرو، مصر و اندونزی نیز این مراسم با استقبالی گسترده روبرو شد. روسها اعلام کردند که 2850 مگاوات برق صرف جویی کردند (حدود سه برابر ظرفیت نیروگاه سیاه بیشه) که این رقم نسبت به سال قبل، 450 مگاوات افزایش داشت. فرانسویها هم آمار مشابهی را اعلام داشتند و البته چند کشور دیگر نیز چنین کردند.
اما در ایران به جای خاموشی، فقط سکوت بود و بی تفاوتی و بیخبری انگار! خیلی دوست داشتم بدانم در ایران وضعیت چگونه بوده است؟ راستی چرا وزارت نیرو آمار مصرف برق در این ساعت را اعلام نمیکند؟ اصلاً چرا نباید نهادهای حکومتی از چنین حرکتی استقبال کنند و به صورت نمادین هم که شده، میدان آزادی، برج میلاد یا میدان نقش جهان اصفهان هم مانند بسیاری از ساختمانهای مشهور در این همایش سبز جهانی مشارکت کنند و بدینترتیب، نامشان بلندآوازهتر هم گردد.
به هر حال نزدیک به 50 هزار بار، نام "ساعت زمین" در وبلاگها و وبسایتهای فارسی زبان تکرار شده و دست کم باید 10 میلیون مخاطب فارسیزبان از این حرک آگاه بوده باشند.
ضمن قدردانی از صاحبان همهی وبلاگهایی که از این ابتکار حمایت کردند، امیدوارم در سال آینده، بتوانیم با عدد و رقم سهم ایرانیان را در این حرکت جهانی مشخص کنیم.
این برای چهارمین سال پیاپی است که جهانیان در اعتراض به روند شتابناک جهانگرمایی و انتشار روزافزون گازهای گلخانهای در نیوار با ریشهی انسانی، میکوشند تا با یک حرکت نمادین و به مدت یک ساعت، در ساعت 20:30 روز 27 مارس (شنبه - هفتم فروردین) چراغها را خاموش کنند. ابتکاری که از شرق و نیمکرهی جنوبی، یعنی سیدنی شروع شد و آرام آرام تمامی کرهی زمین را درنوردید.
در سال نخست، 2.2 میلیون نفر از مردم سیدنی با این ابتکار همراهی کرده و منازل خویش را خاموش نگه داشتند. در سال دوم (2008)، 50 میلیون نفر از مردمان 35 کشور دنیا به این اعتراض خاموش پیوستند و در سال 2009، بیش از 4 هزار شهر از 88 کشور جهان در این همایش سبزرنگ شرکت کردند.
و اینک در 27 مارس 2010 همه منتظرند تا ببینند، میزان استقبال از این ابتکار سبز تا چه اندازه گسترش خواهد یافت؛ هر چند که ممکن است مخالفت ناصر کرمی و لطیف با جهان گرمایی، اندکی از شتاب این استقبال را بکاهد، اما به هر حال باید منتظر بود و دید که چند پنجره از ساختمان اسکان در ساعت 20:30 روز هفتم فروردین ماه خاموش خواهد شد؟
شما چه فکر میکنید؟ لطفاً اگر موافق این ابتکار هستید، لوگوی آن را از اینجا برداشته و در وبلاگتان قرار دهید و اگر مخالف هستید، دلایلش را بیان کنید. فقط خواهشن بیتفاوت نباشید!
در همین باره:
ساعت زمين ؛ فرصتي براي يگانگي ساكنان زمين - فارغ از مرزهاي سياسي و مذهبي و نژادي
همان طور که میدانید، برای شرکت در برنامههای هفته منابع طبیعی در روز 20 اسفندماه مهمان مردم شریف دیار کوروش و سعدی و حافظ بودم تا از گرایههای خویش برای حفظ طبیعت وطن با دانشجویان مشتاق شیرازی سخن بگویم. در این نشست که از ساعت 4 بعدازظهر شروع و تا 10 شب ادامه یافت، علاوه بر نگارنده، استاد آهنگ کوثر (دکترای خاکشناسی کشاورزی از دانشگاه اورگان) و استاد رامین میری (فوق دکترای شیمی دارویی از دانشگاه آلبرتا ) در باب مسایل مبتلابه توسعه پایدار و محیط زیست سخنرانی کردند.
دکتر کوثر در این سخنرانی اشاره کرد که سرزمین ایران به هیچ وجه برای انباشت آب در پشت سازههای غولپیکری به نام سد، مناسب نیست و آنهایی که چنین روشی را در این مملکت ترویج دادهاند، باید روزی پاسخگو باشند. کوثر که مدارک لیسانس، فوق لیسانس و دکترای خویش را تماماً از معتبرترین دانشگاههای آمریکا اخذ کرده و به عنوان چهرهای جهانی مورد احترام بسیاری از مجامع معتبر بینالمللی است، در این سخنرانی کمنظیر گفت: دو علت مهم وجود دارد که سدسازی را به شکست میکشاند؛ یکی ساختار زمینشناسی ایرانزمین است که به دلیل باز شدن دریای احمر و فشار سپر عربستان بر فلات ایران، در حالتی متزلزل قرار داشته و سالانه 52 میلیمتر در حال بالاآمدن است؛ رخدادی که زمینلغزشها، زلزلهها و حرکتهای ریزشی فراوانی را در زاگرس و البرز پدید آورده و میآورد. بنابراین، مدیریت سازهای آب در چنین فلات لرزانی محکوم به شکست است (ایشان برای اثبات نظر خود به ذکر چند مورد شاهد هم در استانهای فارس و مرکزی پرداختند و به مطالعات دکتر قدرتالله فرهودی، متخصص مشهور زمینساخت در ایران استناد کردند). کوثر تأکید کرد که در 24 مرداد 1381 مقالهای را در روزنامه خبر جنوب منتشر کرده و در آن به صراحت نسبت به جانمایی اشتباه سد سلمان فارسی بر روی رودخانه قره آغاج هشدار داده است؛ سدی که بر روی یک گسل بزرگ بنا شده و در معرض خطر ویرانی و بروز یک فاجعهی انسانی است. او گفت: من آن زمان در مقام وکیل مدافع خداوند نوشتم تا فردا روزی نگویید: خدا خواست! خدا هرگز نمیخواهد که سیل و زلزلهای ویرانگر آمده و مردم بیگناه به قتل برسند؛ این کار خدا نیست، نتیجه حماقت و آزمندی خود ماست.
دومین دلیلی که کوثر ارایه داد، موضوع تبخیر بالای سالانه در ایران است که از 1300 میلیمتر در دریاچه سد امیرکبیر تا بیش از 4 هزار میلیمتر در هامون گزارش شده است. وی متوسط تبخیر را در ایران، 2 متر در سال قید کرد و گفت: 2 متر تبخیر در سال، یعنی هدررفت 200 لیتر آب از هر متر مکعب آن. وی گفت: وقتی هزار و صد میلیون نفر در جهان وجود دارند که روزانه فقط میتوانند از 5 لیتر آب آلوده بهره برند، چرا ما باید کاری کنیم که بیش از نیاز سالانهی این مردم دردمند، آب مملکت را در پشت سدها به هدر دهیم؟ کجای این کار انسانی است؟!
کوثر ادامه داد که آبیاری سیلابی در هندوستان، قدمتی بیش از 5 هزار سال دارد، اما در کمتر جایی مثل ایران میشود 43 میلیون هکتار آبرفت درشت دانه شناسایی کرد که به راحتی قادر هستند تا نیازهای آبی جمعیت ایران را در دل خود و با کمترین هزینه و پرت آب ذخیره کنند. او گفت در سرتاسر خاک مصر حتا یک هکتارآبرفت درشتدانه وجود ندارد و آنها حسرت چنین آبرفتهای ارزشمند و بیمانندی را میخورند.
دکتر کوثر، اصطلاح «مدیریت آب» در ایران را خندهدار ذکر کرد و در واقع آن را «نامدیریت آب» نامید. آنگاه به تجربهی بیمانندش در گربایگان فسا پرداخت که چگونه توانسته با استفاده از شگرد (تکنیک) پخش سیلاب، برای نخستین بار شیب مهاجرت از روستا به شهر را دگرگون کرده و مردم را به روستاهای خود در بیشه زرد بازگرداند. وی اشاره کرد که جنگل دستکاشتی را که هماکنون در گربایگان و از سال 1362 بنانهاده است، میتواند 2.4 تن در هکتار ترسیب کربن انجام دهد و علاوه بر آن، بقایای هوموس و لاشبرگهایش به مصرف تعلیف دامهای محلی برسد و نیز به عنوان یک گردشگاه مورد استفاده مردمان فسا قرار گیرد.
این تصویر را در انتها استاد کوثر نشان داد، تصویری که در آن همسر و دختر و یکی از پسرانش را میبینیم که چگونه به مدت دوسال در یک کانکس در آن بیابان داغ و در کنار مرد خانواده ایستادند تا آرمان کوثر جهانی شود.
دکتر قدردانی سخاوتمندانهای از نیکی (همسرش) و فرزندانش کرد که او را در تمام طول این سالها تحمل کردهاند.
مؤخره:
در بیرون از سالن همایش، چند تن از دانشجویان با کنجکاوی نسبت دکتر کوثر را با نیکآهنگ کوثر جویا میشدند! دکتر با همان طنز شیرین شیرازیاش، میگفت: من نمی دانم! از این (یعنی من) بپرسید!! و وقتی که برای آن جوانها توضیح میدادم که نیکآهنگ فرزند بزرگ دکتر کوثر است، عکسالعمل جوانان دیدنی بود ...
به استاد گفتم: چه احساسی دارید که پس از عمری تلاش و مجاهدتهای علمی، حالا شما را با نام پسرتان میشناسند؟
کوثر جوابی به من داد که هرگز فراموش نمیکنم:
او گفت: لذتبخش است.
خواستم از همین جا برای نیکآهنگ عزیز درود فرستاده و بگویم: چقدر پدر دوستت دارد و دلش برایت تنگ شده است رفیق ... هرچند شاید تاکنون هرگز این را به تو نگفته باشد.
و خواستم به خودم یادآوری کنم که چقدر شیرین است روزی محمد درویش را هم با نام اروندش بشناسند ...
کاش آن روز را ببینم ...کاش آن روز را همه ی پدرها و مادرهای دنیا ببینند ...
همین.
در همین باره:
- روایت هومان خاکپور از این ماجرا
مجله نیچر در شماره 15 مارس 2010 خویش (24 اسفند 1388) مقالهای را انتشار داده است با عنوان: "Saving forests, cultures and carbon dioxide"
در این مقاله که به قلم خانم Anjali Nayar نوشته شده، با اشاره به نتایج پژوهشهایی که در آن دانشمندان جنگلشناس از 13 دانشگاه و نهاد تحقیقاتی شرکت داشتهاند، تأکید شده که یکی از راههای پاسداری از گونهگونی زیستی، موجودیت و امنیت بومسازگانها و پایداری زندگی بومنشینان در مناطق اطراف رویشگاههای جنگلی، گسترش مناطق حفاظت شده است. راهی که برای تحقق آن، سران شرکت کننده در اجلاس کپنهاگ، 4 میلیارد دلار اعتبار هم در نظر گرفتهاند و در واقع، این یکی از معدود توافقهای نهایی و مفید این اجلاس به شمار میرود. چرا که به کاهش انتشار گازهای گلخانهای و خطر جهانمایی هم کمک میکند.
امید است همکاران عزیزم در معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، این فرصت را جدی گرفته و راهکارهای جذب این سرمایه را در ایران پیگیری کنند تا بدینترتیب، هم بر امنیت طبیعت ایران افزوده شود و هم خرج این پاسداری از طریق بودجههای بینالمللی تأمین گشته و تعارضات مردم محلی با محیطبانان به کمینه برسد. برگردان این مقاله را میتوانید به قلم بهنوش خرمروز در خبرآنلاین بخوانید.
ساعت 4 بعدازظهر امروز – 20 اسفندماه 1388 – در دانشگاه شیراز خواهم بود تا به مناسبت هفتهی منابع طبیعی از دردهای جانکاه و نواهای دلانگیز طبیعت وطن برای دانشجویان عزیز شیرازی سخن بگویم.
استان فارس، دارای بیشترین تراکم مناطق حفاظت شده است؛ این استان به حق دارای بزرگترین و مشهورترین کهنزادبومهای تاریخی وطن هم هست و استعداد شگرفی در استحصال انرژیهای نو دارد. با این وجود، نه مزیتهای تاریخی و نه امتیازهای جذاب طبیعی، نتوانسته مدیران ارشد این قلمرو سیاسی را وادارد تا چیدمان اولویتهای راهبردی خویش را بر بنیاد توانمندیهای بومشناختی و تاریخی از نو بازمهندسی کنند.
از همین روست که یک سوم میزان تراز منفی آبخوانهای کشور در استان فارس رخ داده است؛ زنگ خطری که اگر دیربجنبیم، به ناقوسی مرگبار بدل خواهد شد.
سال آبی 89-1388 در حالی به میانههای خویش نزدیک میشود که رکوردی عجیب از قهر آسمان با ریزشهای جامد را میرود که به جای گذارد! نگارنده حتا در دامنههای همواره پربرف کندوان هم ، برف ماندگاری را ندید و چنین است روزگار دماوند و دنا و زردکوه و کوهرنگ و سبزکوه در بام ایران ...
روز گذشته با دکتر لباسچی که سالها مسئولیت ایستگاه هومند آبسرد را در جوار دماوند سرفراز برعهده داشته است، سخن میگفتم؛ ایشان هم نتیجهی بررسی 36 سالهی ایستگاه کلیماتولوژی منطقه را کاملن هشداردهنده ارزیابی میکرد، زیرا حکایت از افزایش میانگین دمای سالانه تا بیش از 2.7 درجه سانتیگراد داشت که به نظر میرسد یک رکورد باشد. این در حالی است که به گفتهی لباسچی، میزان ریزشهای آسمانی منطقه کاسته نشده، بلکه ماهیت آن از برف و تگرک به سوی باران تمایل یافته است. لباسچی این را هم اضافه کرد که میزان اُفت سطح آب زیرزمینی در دماوند، به شدت نگرانکننده شده و حتا در 200 متری اعماق زمین هم آبی برای برداشت وجود ندارد!
دکتر خسروشاهی هم، پس از شنیدن نظریهی یخ زدن جهانگرمایی، آمار بلندمدت تعداد بیشتری از ایستگاههای سینوپتیک کشور را منتشر کرد که جملگی تأیید میکنند – دست کم – در طول دو دههی اخیر، روند گرم شدن میانگینها ادامه داشته است.
از طرفی، شهریار عیوضزاده، مرد دقیق وبلاگستان، دست به کاری ارزشمند زده و آشکارا نشان داده که تا چه اندازه آن افشاگری مشهور، میتواند راه به خطا برده باشد!
در حقیقت، همه چیز به یک دروغ بزرگ میرسد! نمیرسد؟
راست آن است که دانش بشری در حال پوستاندازی است و ما هر چه که به پیش میرویم، درمییابیم تا چه اندازه نادانیم. بهتر است (یعنی شرط عقل ایجاب میکند!) در چنین فضایی تا آنجا که امکان دارد، حکم مطلق صادر نکنیم. یخها دارند به شدت و شتابی باورنکردنی آب میشوند و پیشبینی میشود که میانگین دمای کرهی زمین هم در سال 2010 و به رغم موج سرمای هارپی! در بخشهایی از نیمکرهی شمالی با حدود 76 صدم درصد افزایش روبرو شده و 2010 را به گرمترین سال جهان در طول یک قرن اخیر بدل سازد. اما ریشهی این گرما تا چه اندازه انسانی و تا کجا طبیعی است؟! هر دو طرف دلایلی برای خود دارند ...
امّا این یادداشت را فقط به یک دلیل نوشتم:
کار شهریار عیوضزاده ستایشبرانگیز است، او درست است که شابد در ماه بیشتر از یک یادداشت ننویسد، اما برای تولید آن یک یادداشت، وقت و انرژی فراوانی مصروف میدارد و اغلب نوشتههای – هر چند اندکش – تأثیرگذار و تأملبرانگیز بوده است.
این مقدمه را از من بپذیرید تا در فرصتی بهتر، مشروحتر از ماجرای جهانگرمایی، تغییر اقلیم و نوسان اقلیم گفتگو کنیم.
در بهمن ماهی که گذشت، در حالی که سبزها در شهرکرد کولاک کردهاند؛ سرخها تقریباً همهی مواضع خود را در رفسنجان بازپسگرفتند ... و این البته همهی ماجرا نیست! چه، بر بنیاد آخرین ستادههای به دست آمده از پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان مربوط به مهر تا پایان بهمن 1388 ریزشهای آسمانی کشور کاهشی قابل توجه را نشان میدهد. به نحوی که مجموع بارندگی در 78 درصد از مساحت کشور کمتر از میانگین دراز مدت بوده و خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم شده است (نمودار شماره 1). این نواحی در بیشتر قسمتهای کشور به استثنای بخشهایی از شمال غرب و غرب کشور دیده میشود. در حقیقت اگر از بام ایران – شهرکرد و بروجن و مناطق همجوارش در استان چهارمحال بختیاری – که همچنان روزگاری رؤیایی را سر کرده و میزان دریافت ریزشهای آسمانیاش بیش از 60 درصد میانگین درازمدت است، بگذریم؛ در دیگر نقاط کشور، رؤیای سبزی را نمیتوان دید! هرچند همچنان استانهایی چون همدان، آذربایجان شرقی، کرمانشاه، اردبیل و زنجان از لذت ترسالی خفیف (افزایش کمتر از 20 درصد نرمال) بهرهمند هستند، اما چنین بهرهمندی لرزانی نمیتواند پشتوانهی مناسبی تا انتهای سال آبی محسوب شود. به خصوص اگر یادمان باشد که مثلاً در استانی همچون خوزستان که تا پایان دیماه همچنان با ترسالی همآغوشی میکرد، چگونه دوباره کابوس خشکسالی را نزدیکتر از هر زمان دیگری به خود احساس میکند؛ کابوسی که میدانم برای مردم محروم دغاغله، گطیش و حموله میتواند تحملناپذیر باشد. نکتهی نگرانکنندهی دیگر کاهش ریزشهای آسمانی به صورت برف است که حتا میزان آن در بام ایران و یا در ارتفاعات کندوان نیز بسیار ناامیدکننده مینماید، رخدادی که آشکارا توان ذخیرهسازی اندوختههای آبی قابل شرب و کشاورزی کشور را در سال 1389 به چالش خواهد کشید ...

علاقهمندان به موضوع تغییر اقلیم و جهانگرمایی میتوانند تازهترین یادداشت نگارنده را در این باره در صفحهی 8 از شماره امروز – 4 اسفند 1388 – روزنامه بهار بخوانند.
تا ساعتی دیگر به همراه جمعی از فعالان محیط زیست راهی دیاری میشویم که سالهاست به قول ناصر کرمی، قدر اوا گاردنر خود را نمیداند! امیدوارم بشود با استاندار گلستان گفتگویی مؤثر انجام داد و دوستان توسعهسالار را ترغیب کرد به جای هماوردی با طبیعت، از هماغوشی با آن لذت ببرند.
تا آن زمان، نگاهی بیاندازید به کبک ناصر کرمی عزیز که این روزها به دلیل افشاگری یک انگلیسی مشکوک! بدجوری داره خروس میخونه! نمیخونه؟
منتها من برمیگردم ناصر جان! برنمی گردم؟
بر بنیاد ستادههای به دست آمده از طرح ملّی «بررسی علل افزایش و تشدید سیل در ایران» که نگارنده نیز افتخار همکاری در آن را در کنار محمّد خسروشاهی عزیز برعهده داشته است، مشخص گردیده که در طول 20 سال گذشته روند كلي دما رو به گرم شدن دارد؛ به نحوی که در تمامی هفت ایستگاه مورد مطالعه (فارس - حوضه مهارلو، تهران - حوضه طالقان، خراسان -حوضه کارده، گلستان -حوضه گرگانرود، لرستان - حوضه تيره، هرمزگان - حوضه میناب و آذربايجان شرقي (حوضه صوفی چای) بلا استثنا دماي هوا از کمینهی 64 صدم درجه سانتیگراد در ايستگاه بندرعباس تا بیشینهی 1.78 درجه سانتيگراد در ايستگاه كرج افزايش يافته است. یعنی تقریباً متوسط افزایش دمای سالانهی کرج سه برابر بندرعباس در طول 20 سال (1365 الی 1384) گذشته بوده است. این در حالی است که متوسط افزایش دمای کرهی زمین در طول یکصد سال گذشته، چیزی در حدود 76 صدم درجه سانتیگراد بوده است؛ واقعیتی که به خوبی میتواند ژرفای خطر جهانگرمایی را در ایران به تصویر کشد.
مؤخره:
حال باید دید با توجه به افشاگریهای روزنامه کیهان بر علیه ناصر کرمی – مهمترین مخالف رسمی پندارینهی جهان گرمایی در ایران – و نیز تعبیرهای خواب لطیف در شبانهها، نویسندهی این درگاه طنزناک چگونه به انتشار توافقنامه جدید همت میگمارد؟!
به دنبال روایتها و تحرکات طنازانهی آدم مشکوکی به نام عبداللطیف عبادی در بارهی من و محمّد خسروشاهی و بقیهی بروبچ! اینک از درگاه مجازی نشنال جیوگرافیک – که روابط نزدیکی با لطیف دارد – خبر میرسد گروهی از دانشمندان جهان در اقدامی کاملاً مشکوک میخواهند با استفاده از انرژی خورشیدی، صحراهای آفُریقا را سبز کنند و واحهها را در بیابانها به طرز چشمگیری افزایش دهند!
میگویید نه! خودتان اصل ماجرا را در اینجا بخوانید و شرح پروژه را هم در اینجا و عکسهای بیشتر را هم در اینجا ببینید تا دریابید چه آیندهی تیره و تاری انتظار درویش و خسروشاهی را میکشد! نمیکشد؟
با این وجود، دنیا بداند ... (دنیا که میگویم، یعنی لطیف!): اگر یک مو از سر بیابانهای نازنین من و محمّد کم شود، ممکن است مجبور به تعطیل مهار بیابانزایی شویم و آنگاه لطیف دیگر میخواهد در شبانههای گرینبلاگیاش، خواب چه کسی را تعبیر کند! نه؟
پیشنهاد میکنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبهی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایهها را میبلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو میبرد.
درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟
امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟
شنبهی هفتهی گذشته در شصتمین جلسه کمیتهی محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی، به نمایندگی از مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور شرکت کردم. نشستهای پیوستهای که در نخستین شنبهی هر ماه برگزار میشود و میکوشد تا روند پیشرفت گرایههای محیط زیستی را در وزارت متبوع پایش کند.
در این نشست دکتر سید غلامرضا میرکی، مدیر دفتر محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی چند خبر خوب را اعلام کرد: این که وزیر جهاد کشاورزی – دکتر صادق خلیلیان – بر عزم خود برای حرکت از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایهی تولید کاملاً استوار بوده و آن را پیگیری میکند. معنی این سخن آن است که آن تولیدی در کشاورزی افتخارآفرین است که به بهای تخریب محیط زیست و تزریق سم بر پیکر رنجور طبیعت به دست نیاید. بنابراین، شعار خودکفایی در کشاورزی را زمانی میتوان داد و با افتخار برایش جشن گرفت که همزمان شاهد افزایش پایداری در شاخصهای محیط زیستی سرزمین مادری هم باشیم.
دومین نکته آن بود که ایشان از عزم جدی محمدیزاده برای تشکیل کمیتههای توسعهی پایدار در تمامی وزارتخانههای کشور خبر داد؛ رخدادی که اگر از مرحلهی شعار به عمل درآید و تنها به یک ویترین بزک کرده برای وزارتخانههای کشور بدل نشود، میتواند گامی استوار در مسیر تحقق آرمانهای اصل 50 قانون اساسی به شمار رود.
در این جلسه کاوه حاتمی هم گزارشی از روند برگزاری اجلاس کپنهاگ و دستاوردها و شکستهای آن ارایه داد که البته به او یادآوری کردم: گاه گزارش تلخ و بدبینانهاش را با تحلیلهای یکسویهی خبرگزاری فارس میشد اشتباه گرفت! نمیشد؟ (خوشبختانه البته او هیچ نسبتی با آن یکی حاتمی ندارد! نگران نشوید!!)
آخرین موضوع مورد بحث، تلاش همکاران ما در شیلات بود برای آن که معیارها و شاخصهای محیط زیستی را وارد چرخهی این صنعت مهم کشور کنند و البته ذکر خیری هم از سید محمّد مجابی شد؛ به عنوان بهترین مدیری که تاکنون داشتهاند.
برای میرکی عزیز و همکاران سختکوشش در این دفتر سبز رنگ، آرزوی موفقیت بیشتر دارم.
حتماً میدانید که سرانجام پس از ماهها تأخیر، هفتهی گذشته لایحهی 201 مادهای برنامهی 5 سالهی پنجم توسعهی کشور توسط رییسجمهور به مجلس تقدیم شد تا پس از بررسی نهایی به تصویب رسد؛ برنامهای که شاید از نظر کمیت، کوچکترین برنامهی 5 ساله در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی باشد و به همان نسبت، سهم محیط زیست هم در آن نسبت به دو برنامهی قبلی سوّم و به ویژه چهارم به شدت کاهش یافته و تنها به 4 ماده (مواد 174 تا 177)، یعنی کمتر از 2 صدم درصد آن محدود شده است.
امّا فاجعهی اصلی این نیست! هست؟ فاجعهی اصلی این است که سهم کیفیت از این هم نازلتر است!
راست آن است که نویسندگان این سهم اندک از محیط زیست، نشان دادهاند: اصولاً فهم درستی از حقیقت محیط زیست و مشکلات و لکنتهای امروزین آن در ایرانزمین ندارند. آنها حتا روح حاکم بر آموزهی بلند مندرج در اصل 50 قانون اساسی را به درستی درک نکردهاند؛ وگرنه اینگونه سهلانگارانه نمیپنداشتند که حیات اجتماعی روبه رشد مردم یک سرزمین فقط با همین موارد اندکی که نام بردهاند، پیوند دارد و بس!
نخست با هم مروری کنیم بر 4 مادهی مورد نظر در لایحهی برنامه 5 سالهی پنجم:
ماده 174:
به دولت اجازه داده ميشود به منظور حفاظت، احياء و بهرهبرداري پايدار از محيط زيست، منابع طبيعي و تنوع زيستي نسبت به موارد زير حداكثر تا پايان سال دوم برنامه اقدام كند.
الف- تدوين و اجراي برنامه مديريت يكپارچه زيستبومي و برنامه عمل حفاظت و بهرهبرداري پايدار از تنوع زيستي زيستبومهاي حساس و شكننده كشور.
ب- تدوين طرح جامع حفاظت، ساماندهي و مديريت يكپارچه سواحل كشور متضمن تعيين حريم و آزادسازي سواحل و ممانعت از تخريب و تغيير كاربري سواحل و اراضي جلگهاي مجاور و اجراي آن در طول برنامه.
تبصره 1- قوه قضائيه، نهادهاي نظامي و انتظامي و شهرداريها مؤظف به همكاري كامل با دولت براي تحقق مفاد اين بند هستند.
تبصره 2 - سازمان حفاظت محيط زيست، مناطق ساحلي و دريايي با حساسيت بالاي زيست محيطي را شناسايي و اعلام كند.
تبصره 3 - اصلاح اساسنامه "صندوق ملي محيط زيست ".
ماده 175:
به منظور تسهيل امر سرمايهگذاري، سازمان محيط زيست ضوابط و استانداردهاي زيست محيطي مشخص، شفاف و ثابت براي يك دوره زماني پنجساله را تدوين و جهت درج در كتاب راهنماي سرمايهگذاري (موضوع تبصره 3 ماده 7 قانون اجراي سياستهاي كلي اصل چهل و چهارم قانون اساسي) ظرف 6 ماه اول برنامه ارایه كند. همه واحدهاي توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظف به رعايت آن هستند.
ماده 176:
به منظور كاهش عوامل آلوده كننده و مخرب محيط زيست همه واحدهاي بزرگ توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظفند:
الف- طرحها و پروژههاي بزرگ توليدي، خدماتي و عمراني خود را پيش از اجرا و در مرحله انجام مطالعات امكانسنجي و مكانيابي براساس ضوابط مصوب شوراي عالي محيط زيست مورد ارزيابي اثرات زيست محيطي قرار دهند.
ب- نسبت به نمونهبرداري و اندازهگيري آلودگي و تخريب زيست محيطي خود اقدام و نتيجه را در چارچوب خوداظهاري به سازمان حفاظت محيط زيست ارایه كنند. واحدهايي كه قابليت و ضرورت نصب و راهاندازي سيستم پايش لحظهاي و مداوم را دارند، بايد تا پايان سال سوم برنامه، نسبت به نصب و راهاندازي سيستمهاي مذكور اقدام كنند. متخلفان مشمول ماده 30 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي هوا خواهند بود.
ج- مشخصات فني خود را به نحوي ارتقاء دهند كه با ضوابط و استانداردهاي محيط زيست و كاهش آلودگي و تخريب منابع پايه بالاخص منابع طبيعي و آب تطبيق يابد. هزينههاي انجام شده با تائيد سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان هزينههاي قابل قبول مالياتي اين واحدها منظور شود. متخلفان مشمول پرداخت جريمه زيست محيطي، خسارت وارده را به خزانه واريز ميكنند و معادل 100درصد وجوه حاصله در قالب بودجه سالانه كشور به صندوق ملي محيط زيست جهت سالمسازي و رفع آلودگيها و بهرهبرداري پايدار از منابع محيط زيستي واريز ميشود.
ماده 177:
شهرداري كلانشهرها موظفند در راستاي مديريت پسماند شهري و كاهش آلودگي هوا:
الف - به نحوي اقدام كنند كه هر ساله 10 درصد از حجم پسماند ورودي به محلهاي دفن با تأكيد بر زباله سوز مركزي كاسته شود.
ب - تمهيدات لازم را براي كاهش آلودگي هوا تا حد استاندارد مصوب فراهم كنند.
خُب، نخستین پرسش این است که بر اساس رهگیری از کدام چالشها و مشکلات بوده که این گزینههای درمانی و قانونی برای مهار روند شتابناک ناپایداری سرزمین وضع شده است؟
آیا روح جزیرهنگری در این برنامه موج نمیزند؟ ما بحث جهانگرمایی و تغییر اقلیم را در کجا دیدهایم؟ دولت چه وظایفی برای پایش جهانگرمایی و تقلیل خطرات آن دارد؟ ما چگونه قرار است به جنگ خشکسالی برویم؟ غول بیابانزایی را با کدام تمهید و ترفند میخواهیم مهار کنیم؟ کشاورزی ناپایدار را چگونه میخواهیم به محیط زیست پایدار پیوند زنیم؟ منابع طبیعی را با کدام تمهید میخواهیم از گزند آبسالاران طبیعت ستیز در وزارت نیرو نجات دهیم؟ برای عینیکردن ارزشهای حسابداری سبز، چه گامهایی باید برداریم؟ چرا نباید تشویق به استحصال انرژیهای نو با محیط زیست پیوند بخورد؟ چرا قبول نمیکنیم که مرگ تالابها نتیجهی همافزایی ویرانگر چندین و چند وزارتخانهی گردنکلفت است؛ آنها را چگونه میخواهیم مهار کنیم؟ چرا میپنداریم که آبهایی که از کشور خارج میشوند و یا به خلیج فارس، دریای عمان و مازندران میریزد، آب هرزی است که باید مهارش کرد؟ حقآبهها را کجا دیدهایم؟ آن ماتریسهای بی بو و خاصیت را در ارزیابیهای محیط زیستی چه زمان و با کدام ضربالعجل قانونی میخواهیم اصلاح کنیم؟ اصلاً کجا باید بین ملاحظات محیط زیستی و آرمان های بوم گردی (اکوتوریسم) پیوند برقرار کنیم و پایداری هر دو را به ارمغان آوریم؟ آیا این گونه می خواهیم به رفاه ملی در چشم انداز 1404 دست یابیم؟ آیا رفاه ملّی بدون برخورداری از محیط زیست مطلوب امکان پذیر است؟
نه عزیزان من! بیایید بپذیریم که ما هنوز درک درست و جامعی از کلیت فراساختاری و فراوزارتخانهای محیط زیست نداریم؛ وگرنه اینگونه حقیرانه با آن برخورد نمیکردیم! میکردیم؟
اگر خطر بیابانزایی، نخستین چالش جدی ایران زمین شده است؛ اگر گوی سبقت را در ناپایداری سرزمین از بیش از 135 کشور جهان ربودهایم؛ اگر در فرونشست زمین، کاهش سطح آب زیرزمینی، فرسایش آبی، فرسایش بادی و اُفت حاصلخیزی خاک حریفی را در برابرمان نمیبینیم؛ اگر مهمترین رودخانههای کشور هم با کابوس سکوت روبرو شدهاند؛ اگر مجبوریم در سال جهانی تنوع زیستی، از عزای ملّی تنوع زیستی سخن بگوییم؛ اگر ردپای بومشناختی (اکولوژیک) اغلب کلانشهرهای ما مدتهاست که از مرز اشباع هم گذشته است و اگر به بهانهی طرح بهرهوری کشاورزی و آبادی اراضی شیبدار و توسعهی راهها میخواهیم تیشه به ریشهی آخرین بازماندههای هیرکانی و زاگرس بزنیم ...
برای این است که می گویم و باور دارم که ما هنوز محیط زیست را جدی نگرفتهایم و نمیدانیم که نخستین و مهمترین اولویت راهبردی در هر سرزمینی باید که حفظ اندوختهگاههای ژنتیکی و چشماندازهای دیداری یگانهای باشد که محصول پایمردیهای این آب و خاک مقدس در طول میلیونها سال گذشته بوده است. نبوده است؟
از هفتهي گذشته يك موج كمسابقهي قطبي بخشهاي بزرگي از آسياي شرقي و مركزي، اروپا و آمريكاي شمالي را درنورديده و زندگي را در بسياري از سكونتگاههاي فرامدرن و پسا مدرن در خاور و باختر عالم مختل ساخته است. رسانهي ديداري رسمي كشور هم كه ظاهراً براي پرت كردن حواس مخاطبان اندك خويش! دنبال چنين سوژههايي ميگردد، خبرنگاران خود را بسيج كرد تا از نيويورك، لندن، پاريس، برلين و ... گزارشهاي داغ داغ از هواي سرد سرد اين روزهاي پايتختهاي ابرقدرتهاي از ما بهتران تهيه كنند تا لابد بينندگان عزيز سيما متوجه شوند كه آسمان هر كجا همين رنگ است!
در اين كه اين رسالت خبررساني تا چه اندازه قرين موفقيت بوده است، حرفي ندارم؛ چون آمار نميدانم و با آمارسازي بيگانهام! نه؟
فقط گفتم شايد بد نباشد تا به اين اتوبوس قرمزرنگ در نزديكي اُماها (ايالت نبراسكا آمريكا) نگاهي بياندازيد تا تصوري از برودت زير 35 درجه سانتيگراد را بتوانيد تجسم كنيد و يا اگر خواستيد سري به ايتاليا بزنيد تا دريابيد كه سرماي زير 43 درجه يعني چه و يا اصلاً بياييد با هم برويم به شمال غربي چين و ماچين تا از نزديك ريزش 8 متر برف و مدفون شدن سين كيانگ با تمامي متعلقاتش را ببينيم و درك كنيم كه خطر تغيير اقليم تا چه اندازه ميتواند مصيبتبار باشد.
نقشهی موزهی لندن را که یادتان هست؟ اینک خبر میرسد که گروهی از محققان دانشگاه برکلی و موسسه کارنگی هم با تهیه نقشهای از سرعت تغییرات آب و هوایی بر پایهی مدلهای مختلف آب و هوایی و انتشار گاز دی اکسید کربن در بومسازگان (اکوسیستم) های مختلف، توانستهاند ثابت کنند که مناطق کمارتفاعتر آسیبپذیری بیشتری نسبت به فرآیندهای جهانگرمایی – global warming – دارند تا کوهستانها.
بر پایهی ستادههای این تحقیق، سرعت تغییرات اقلیمی در بیابانها 71/0 کیلومتر بر سال و در مناطق حارهای 95/0 کیلومتر بر سال است که این رقم در مراتع و زمینهای هموار حتا به 26/1 کیلومتر بر سال نیز میرسد.
یک نتیجه ساده این پژوهش برای ما این است که آستانه خطرپذیری در مناطق دشتی، تالاب ها و بیابان های ایران در اثر جهان گرمایی می تواند به مراتب بیشتر از آن چیزی باشد که تاکنون گمان کرده ایم. موضوعی که امیدوارم دانشجویان رشته های مرتبط در گروه جغرافیای طبیعی، احیا مناطق خشک و کوهستانی و هواشناسی با جدیت و در قالب دانشنامه های خود به آن بپردازند.
بیشتر بدانیم:
- Widespread amphibian extinctions from epidemic disease driven by global warming
مجلهی معتبر نیوساینتیست در آخرین شماره خود – 22 دسامبر 2009 – نتایج تحقیقات گروه عمران و محیط زیست دانشگاه فنی تنسی در کوکویل آمریکا را منتشر کرده که با هدایت دکتر فیصل حسین به انجام رسیده است. این دانشمند بنگالیتبار و همکارانش موفق شدهاند تغییرات آبشناختی و نظام بارندگی حوضهی آبخیر 633 سد بزرگ مخزنی موجود در کشورهای مختلف جهان پیش و پس از احداث این سازههای غولآسا را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهند و نتیجه بگیرند که در اغلب این حوضههای آبخیز، شدت بارندگی پس از ساخت سدها افزایش یافته و درنتیجه خسارتهای ناشی از ریزشهای آسمانی به شکل رخداد سیلهای حادثهخیز فزونی گرفته است.
نکتهی بسیار مهمتر این تحقیق که به ویژه میتواند برای آبسالاران وطنی و دانشجویان علاقهمند به صنعت آب کشور حایز اهمیت تلقی شود، هشداری است که حسین و تیم تحقیقاتیاش میدهد: این که شدت خسارتها متناسب با خشکی سرزمین افزایش مییابد. به عبارت دیگر، سدهای بزرگی که در مناطق خشک و نیمه خشک جهان مانند ایران احداث میشوند، میتوانند بارندگیهای سیلابی با شدت تخریب بیشتری را در زمان کوتاهتری بیافرینند!
حال دلم میخواهد بدانم سرایندگان آخرین لطیفه ی سال! با دیدن نتایج این تحقیق چه پژواکی از خود بروز میدهند؟ فقط امیدوارم آنها مانند بهمن آرمان کل این تحقیق را در شمار تازهترین دسایس امپریالیست جهانی قرار ندهند! شما چه فکر میکنید؟ آیا آغاز پایان افسانهی توسعه و سدسازی در جهان فرا نرسیده است؟
برای آگاهی بیشتر:
- On the Empirical Relationship between Large Dams and the Alteration in Extreme Precipitation.
امروز با دیدن این سخن سبزرنگ هم مبهوت شدم، هم خوشحال و هم نگران!
به
این جمله خوب دقت کنید: «اگر سازمان محيط زيست طي چند سال گذشته با بهرهگيري
از متخصصان و نخبگان زيستمحيطي، برنامهاي براي کاهش آلايندهها و در جهت مبارزه
با اين امر تدوين کرده بود، اکنون وضعيت بهتري داشتيم.»
خوب
شاید تصور کنید که این جمله را منتقد ثابت سیاستهای محیط زیستی دولتهای نهم و
دهم، یعنی معصومه ابتکار بر زبان رانده است؛ کسی که خود 8 سال سکاندار این کشتی به
گل نشسته بود و تازه داشت تکانی به کشتی میداد که دوران ناخداییاش به سر رسید!
یا شاید تصور کنید که صاحب این سخن میتواند یکی از همان متخصصان و نخبگانی
باشد که در دوران ریاست فاطمه جوادی از دستگاه طرد شده بودند، اساتیدی چون مجید
مخدوم و اسماعیل کهرم.
امّا باز هم در اشتباهید؛ این سخنان را همان فردی زده
است که 4 سال رییس دولت نهم بود و حالا هم رییس دولت پس از نهم است! بله دکتر محمود
احمدینژاد صاحب این سخن سبزرنگ است ...
حالا به نگارنده حق میدهید که از
شنیدن این سخنان، مبهوت و حیرت زده شود؟ آخر چگونه ممکن است رییس دولتی اینگونه
بیاندیشد و آنگاه معاون خود را در این حوزه 4 سال تمام نگه دارد، در حالی که بیش از
نیمی از کابینهی خویش را به دلیل عدم همخوانی آرای ایشان با شخص وی یا لکنتهای
مدیریتیشان و یا ... تغییر دهد؟
دکتر محمود احمدینژاد به این هم اکتفا
نکرده است و به گفتهی محمدرضا تابش، رییس فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس
شورای اسلامی: «ايشان در عين
حال از وضعيت زيست محيطي کشور و توليد گازهاي گلخانهاي در ايران که ما را در
زمرهی 15 کشور اول دنيا قرار داده، ابراز نگراني کرد.»
میماند یک
نکته!
دلیل حیرتم را که گفتم؛ دلیل خوشحالیم را هم از شنیدن
این سخنان شاید بتوانید حدس بزنید! امّا آیا میدانید چرا این سخنان مرا نگران
هم میکند؟!
چند روزی است که هوا گرم شده؛ امروز نگاهی انداختم به نقشهای که بیشینه و کمینهی دمای مهمترین شهرهای ایران را نشان میدهد. همان طور که ملاحظه میشود، هیچ نقطهای در کشور وجود ندارد که دمایش زیر صفر باشد، آن هم در روزی که قاعدتاً انتظار میرود در شمار سردترین روزهای سال طبقهبندی شود! در حقیقت سردترین نقطهی کشور امروز چلگرد و فریدونشهر اصفهان است که در سردترین ساعت دمایشان از صفر درجه کمتر نخواهد شد. نکتهی جالبتر این که سردترین نقطهی ایران، فقط دو درجه از دمای شمالیترین پایتخت جهان در ایسلند - ریکیاویک – سردتر است! چرا که شبکهی یورو نیوز هماکنون دمای این شهر همواره قطبی را فقط 2 درجه زیر صفر اعلام کرد!
