بياييم همه براي اهالي سرخ‌چشمه در خراسان شمالي درود بفرستيم ...

    نوشتاري كه ملاحظه خواهيد كرد، حاصل نزديك به 3 سال تلاش مطالعاتي و پژوهشي دوست عزيزم، مهندس حسين آبسالان است كه از مورخه 1/12/1381  لغایت 1/7/1384 و به صورت مداوم در پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم، به عنوان مسئول اداره محيط زيست شهرستان در منطقه حضور مستقيم داشته است ...

ادامه نوشته

ماجرای گلستان، سرمقاله ی امروز پول!

    این که چرا استاندار گلستان – جواد قناعت - و معاونینش در ماجرای 29 بهمن 1388، حاضر نشدند تا با نمایندگان تشکل‏های مردم‏نهاد به مذاکره بنشینند و سخن ایشان را گوش دهند؛ یکبار دیگر این پرسش جدی را در محافل محیط زیستی کشور به چالش می‏کشاند که چرا آنچه که طرفداران و متخصصان محیط زیست را نگران می‏کند؛ سبب نگرانی دولتمردان را بوجود نمی‏آورد که هیچ؛ برعکس این خود فعالین محیط زیستی هستند که مواجهه‏ی با آنها به یک نگرانی جدی دولتیان بدل می‏شود!؟
    سرمقاله‏ی امروز روزنامه‏ی پول، در صفحه‏ی نخست خویش صفحه 9) همین موضوع را به چالش کشیده است و نگارنده کوشیده تا در حد بضاعت خود، پاسخی برایش بیابد.

    پی نوشت:
    از معاون وزیر کشور، یاد گرفته‏ام تا در هر رخداد تلخی، شناسه‏هایی مثبت را بجویم و به آنها بیاویزم! ماجرای گلستان و استقبال سرد مسئولین محلی از آنهایی که عشق به مواهب طبیعی وطن برایشان در اولویت ارزش‏های زندگی‏شان قرار دارد؛ آنقدر برای مدیریت یک روزنامه‏ی سراسری کشور مهم بود که حاضر شدند، سرمقاله‏ی خود را به آن اختصاص دهند؛ آیا همین یک نکته نمی‏تواند برای ما دلگرم‏کننده باشد؟
    سپاس از همه‏ی آنهایی که هنوز محیط زیست برایشان یک مقوله‏ی جدی است.

                                                            درج نظر

رابطه‌ا‌ي حيرت‌انگيز بين ريزگردها و كِشند قرمز در خوزستان!


    اگر با چشمان خودم نمي‌ديدم و فايل پي دي اف روزنامه كارون را نمي‌خواندم، هرگز باور نمي‌كردم كه ممكن است بين ريزش مداوم و فلج‌كننده‌ي ريزگردها بر آسمان هموطنان عزيز خوزستاني‌ام با مهار پديده‌ي ناخوشايند و خطرناك كِشند قرمز در آب‌هاي خليج فارس، رابطه‌اي مثبت وجود داشته باشد! رخدادي كه ثابت كرد به قول جناب حسين باقري (معاون وزير كشور و رييس سازمان مديريت بحران كشور)، چرا بايد همواره نق بزنيم و نيمه‌ي خالي ليوان را ببينيم؟

    حتا اين مقام ارشد دولت دهم در گفتگو با خبرنگاران و در حاشيه‌ي كارگاه آموزشي و تمرين ستادي مديريت بحران در اهواز فرمودند: ريزش مداوم گرد و غبار بر سر انسان‌ها مي‌تواند آنها را مقاوم‌تر سازد و بايد فرقي قايل شد بين مردمي كه 50 بار اين رخداد را تجربه كرده‌اند با ديگراني كه فقط يك بار مزه‌ي ريزگردها را چشيده‌اند.
    امروز با مهندس باقرزاده‌ي كريمي كارشناس ارشد بخش تالاب‌ها در سازمان حفاظت محيط زيست كشور گفتگو كردم تا بدانم آيا واقعاً بين كِشند قرمز و گرد و غبار مي‌توان رابطه‌اي مثبت و مهاركننده يافت؟ ايشان ضمن ابراز حيرت از اين موضوع مرا به آقاي مهندس آرش نكوئيان – مديركل دفتر تالاب‌هاي ساحلي – ارجاع دادند. آقاي نكوييان هم نه‌تنها اين پديده را منتفي اعلام كرده، بلكه اعلام داشتند: تشديد رخداد گرد و خاك و توفان‌هاي بياباني، يكي از دلايل تشديد غلظت ذرات آهن در آب خليج فارس و درياي عمان بوده و موجب افزايش خطر و گسترش كِشند قرمز شده است! نكوييان اين را هم اضافه كرد كه تنها نتيجه‌ي مثبتي كه مي‌توان از فاجعه‌ي طغيان ريزگردها گرفت، آن است كه مردم و مسئولين را بيشتر متوجه ضرورت حفظ و پاسداري از حيات محيط‌هاي تالابي در كشور و مناطق همجوار ساخت.

    پي نوشت:
    گاه با خود مي‌انديشم كه اگر قرار باشد از منظر نگاه آقاي حسين باقري به معضلات شهري نگاه كنيم، شايد بتوان ترافيك تهران را هم مثبت ارزيابي كرد! زيرا سبب مي‌شود كه عده‌اي از خير خيابان‌گردي و شلوغ‌كردن بي جهت معابر عمومي در سطح شهر بگذرند و در خانه‌هايشان بمانند! نه؟

    ممنون از رسول كريمي عزيز كه لينك خبر نشريه كارون را براي نگارنده ارسال داشت.

درج نظر

هرچند دیر، امّا سرانجام محمّدرضا تابش آژیر را کشید!

    محمّد رضا تابش از ابتدای عمر مجلس هشتم، در مقام رییس فراکسیون محیط زیست در صحن بهارستان فعالیت می‌کند؛ هر چند او نیز "محیط زیستی" به مفهوم واقعی کلمه نیست، اما وقتی سخنان و عملکردش را با دو رییس قبلی این فراکسیون، یعنی دکتر وحیده‌ی علایی طالقانی و حجت‌الاسلام سادات موسوی مقایسه می‌کنیم، چاره‌ای نداریم جز آن که زبان به تحسین سوّمین رییس فراکسیون مجلس شورای اسلامی باز کنیم.
    ایشان در تازه‌ترین سخنان خود به ارایه‌ی تصویری تلخ، زنهاردهنده امّا امیدبخش از سامانه‌ی حاکم بر طبیعت ایران پرداخته و با کشیدن آژیر خطر، قاطعانه خواستار بازمهندسی اولویت‌های کشور در حوزه محیط زیست شده‌اند.
    تابش در مراسم افتتاحيه همايش ملّي ارزيابي زيست محيطي در روز گذشته گفت: برای سنجش عملکرد یک حکم‌ران، می‌توان به ارزیابی محیط زیستی اقدام کرد که آن حکمران در آن حکم‌رانی کرده و می‌کند!
    شما فکر می‌کنید از منظر توصیه‌ی تابش، حکمرانان ایران چه نمره‌ای را در کارنامه‌ی خود ثبت خواهند کرد؟!
    تابش به این هم بسنده نکرد و در ادامه هفت دلیل برای نمره‌ی تجدیدی حکم‌رانان ایران ارایه داد:
    1- در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، 7 میلیون هکتار از وسعت رویشگاه‌های جنگلی کشور کاسته شده است!
    2- در طول 50 سال گذشته، سرانه‌ی آب  در اختیار ایرانیان، حدود 300 درصد کاهش یافته است!
    3- پیش بینی حجم پساب‌های اصلی (صنعتی، شهری و کشاورزی) در سال 1400 به میزان 40 میلیارد متر مکعب است که نسبت به 29 میلیارد متر مکعب در سال 1380 ، از رشدی معادل 38 درصد برخوردار است و به حدود یک سوم منابع آبی تجدیدپذیر کشور می‌رسد.
    4- نشت نفت سالانه به حدود 1.2 میلیون بشکه در منطقه خلیج فارس و دریای عمان رسیده که میزان آلودگی نفتی این منطقه را 47 بار بیشتر از حد متوسط جهانی اقیانوس‌ها قرار داده است.
    5- ضرر و زیان سالانه ناشی از آلودگی هوا بالغ بر 7 میلیارد دلار  و 16میلیارد دلار تا سال 2016 بنا به اعلام بانک جهانی خواهد بود.
    6- رسوب سالانه 2 میلیارد متر مکعب خاک (سه برابر متوسط آسیا) در سدهای کشور بر اثر فرسایش سبب از بین رفتن 36 درصد از حجم مخازن سدهای تازه تأسیس شده و معادل تخریب یک میلیون هکتار زمین کشاورزی است.
    7- رتبه 13 تولید گازهای گلخانه‌ای در بین کشورهای دنیا و رتبه 67 ایران از منظر شاخص جهانی عملکرد زیست محیطی (EPI) از بین 149 کشور جهان.
    نظر شما چیست؟ آیا قبول دارید که تابش، معلم باوجدانی است؟ آیا شما هم حکم بر تجدیدی می‌دادید یا یکسره مردود می‌کردید؟!
    هرچند که باید دید در نهایت ناظم و مدیر مدرسه با این گزارش زنهاردهنده و تلخ چگونه برخورد می‌کنند! نه؟

    پی‌نوشت:
    بد نیست تا نگاهی به این لینک انداخته و گفتگوی مورخ 30 بهمن 1385 نگارنده را با حجت‌الاسلام سادات موسوی مجدداً مرور کنید تا دریابید چرا می‌گویم: باید سخنان تابش و عملکرد او را طلا گرفت! حیف که لطیف شبانه‌هایش را تعطیل کرد، وگرنه می‌توانست خوراک خوبی باشد! نمی‌توانست؟

درج نظر

کشف یک مصوبه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ی دیگر توسط دیده‌بان طبیعت بختیاری!

    هنوز از شوک شش شرط  حیرت انگیز و غم بار و شرم آور شورای عالی محیط زیست برای موافقت با حفاظت شده اعلام کردن 7 منطقه جدید کشور خارج نشده‌ام و نشده‌ایم که دیده‌بان سختکوش طبیعت بختیاری پرده از یک اصلاحیه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ی دیگر برمی‌دارد که دقیقاً در آخرین روزهای دولت نهم – 2 روز بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 – بی سر و صدا به تصویب رسانده و به موجب آن، بندهایی از برنامه سوم و چهارم توسعه را مثل آب خوردن تغییر داده‌اند تا دیگر طبیعت‌ستیزان محترم لازم نباشد برای پروژه‌های راه‌سازی و سدسازی و انتقال لوله و کارخانه و ... در مناطقی که عنوان «حفاظت شده» ندارند، پولی بابت هزینه‌های ارزیابی زیست‌محیطی بپردازند!
    طنز تلخ ماجرا این است که اصولاً در مناطق چهارگانه نباید توسعه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ای رخ دهد که بخواهد ارزیابی شود! توسعه باید در آن 93 درصد دیگر خاک وطن رخ دهد، آن هم با ارزیابی زیست‌محیطی.
    اما حالا ... حالا ... حالا ...
    خودتان اصل ماجرا را در تارنمای هومان خاکپور بخوانید تادریابید چه اندازه بین آن حرف‌های قشنگ و این عملکردهای زشت فاصله وجود دارد! ندارد؟

     گاه با خود می اندیشم: نکند ناصر راست می گوید! و اصلن چه فایده ای دارد شعور یک کرم کدو؟!

    راستی!

    کسی می داند چرا هیاهوی قناری ها - این روزها بیشتر از دیروزها - خواب جت ها را آشفته است؟!

روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است.
که چرا
به حریمِ حرمِ جت ها خصمانه تجاوز شده است!

روزگاری است که خوبی خفته ست
و بدی بیدار است.
و هیاهوی قناری ها،
خواب جت ها را آشفته است!

                                      فریدون مشیری

درج نظر

وقتي كه آخوندهاي سبز مي‌آيند! اين بار از باغ شوكت‌آباد بيرجند ...

    يادتان هست كه از موج سبزها در بين روحانيون بلندپايه و نيمه بلندپايه سخن گفتم؟ يادتان هست كه گفتم كه برخي از روحانيون مي‌گويند: پايداري اكولوژيك سرزمين برتر از دستاوردهاي هسته‌اي است؟ يادتان هست از شيراز و كاشمر و قم و شهرکرد برايتان نقل قول كردم و پيش‌تر ها از پاپ سبز نوشتم و آرزويي كه دارم ... و يادتان هست كه از رابطه توسعه پايدار و روحانيت نوشتم؟

    حالا مي‌خواهم  يك هموطن بوشهري - حجت الاسلام حمزه جمالی - را معرفي كنم كه در كسوت لباس روحانيت، مي‌كوشد تا پاسدار سبزينه در ديار بيرجند باشد و شوكت پرديس مشهور و ديرينه‌ي شوكت‌آباد را محفوظ دارد.
    گزارش اين ماجرا را در تارنماي ابوحنانه‌ي عزيز پي بگيريد.

                                                                درج نظر

آقای محمدی‌زاده: برای این مصوبه باید گریست نه این که پایکوبی کرد!

    چندی پیش خبری با بوق و کرنا از سوی سازمان حفاظت محیط زیست کشور منتشر شد که بیایید و ببینید که ما چه کرده‌ایم؟ فیل را هوا کرده و توانستیم در دولت فخیمه‌ی دهم، مجوز 7 منطقه‌ی حفاظت شده‌ی جدید را در 6 استان سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، گیلان، خراسان جنوبی، خراسان جنوبی و قم بگیریم.
    متعاقب این خبر خوش! که در ماه گذشته انتشار یافت، بسیاری از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها نیز به انعکاس آن پرداخته و حتا سبزپرس هم آن را پیش‌تر از همه پوشش داد. اما هیچکس اشاره نکرد که شش شرط  شورای عالی حفاظت محیط زیست کشور برای اجرایی کردن این اقدام چه بوده است؟
    واقعاً چرا؟ چرا هیچ خبرنگاری به خود زحمت نداد تا متن کامل مصوبه‌ی هشتم آذر ماه 1388 این شورای عالی را بخواند و آنگاه به انعکاس خبر اقدام کند؟
    به باور من، این درد کمتر از درد طبیعت‌ستیزی مدیران کشور نیست! هست؟

    لطفاً به متن کامل این موافقت‌نامه که به امضای محمدرضا رحیمی، معاون نخست رییس جمهور هم رسیده است، توجه کنید و آن شش شرط را مرور نمایید تا دریابید که معاهده‌ی ترکمنچای در برابر این ذلت تاریخی سازمان حفاظت محیط زیست، همچون سندی افتخارآمیز و میهن‌پرستانه است!
    آیا به نظر شما معنی مناطق چهارگانه تحت حفاظت این است؟ مناطقی که وزارت راه بتواند همچنان در آن جولان دهد؛ هر نوع رزمایش نظامی در آن برگزار گردد؛ نیازهای روستاها و شهرهای اطراف را برآورده سازد؛ طرح‌های گردشگری در آن ادامه یابد و از همه بامزه‌تر این که وزارت مسکن هم بتواند در آن نه فقط خانه‌سازی که شهرسازی کند!
    آیا این است معنی مناطق حفاظت شده؟ چگونه آقای محمدی‌زاده حاضر شدید تا چنین شروط ترکمنچای‌گونه‌ای را پذیرا شوید؟ آقای دکتر صدوق عزیز! شما کجا بودید؟
    اگر می‌گوییم که باید زنگ ایست را به صدا درآورد و آیش طبیعت ایران را اجرایی کرد، برای همین است. انگار هیچ نیروی منطقی و استدلال کارشناسی قادر به کند کردن ارابه‌ی طبیعت‌ستیزان نیست. پس دست‌کم به قول ناصر کرمی بیایید بازی را خراب کنیم.

درج نظر

ماجرای گلستان را چگونه باید نگریست؟

دست‌هایی که کمک می‌کنند؛ مقدس‌ترند از لب‌هایی که دعا می‌کنند.
کوروش بزرگ

    اگر می‌خواهیم ماجرای گلستان به سرانجامی بایسته بیانجامد، نباید به آنچه که انجام داده‌ایم، دلخوش کنیم؛ باید همچنان پیش‌برنده و مطالبه‌محور قول‌ها و پیمان‌های آقایان را پیگیری کرده و به گفتگو‌ها و تجمعات آرام خود در اعتراض به روند طبیعت‌ستیزی در منطقه به بهانه‌ی توسعه ادامه دهیم.
    در این باره می‌توانید گفتگوی نگارنده را با سبزپرس بخوانید.

    همچنین روایت دیگری را در اینجا می‌توانید پی بگیرید.

درج نظر

حامیان محیط زیست حافظان امنیت سرزمین هستند نه تهدیدکننده آن!

    باورم این است که تلاش برای حفظ پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور، گامی بزرگ در مسیر حفظ امنیت پایدار ایران و ایرانیان است. بنابراین، کوشش طرفداران محیط زیست برای تثبیت پایداری سرزمین، می‌تواند بیشترین کمک را به امنیت کشور کند؛ در صورتی که در ماجرای گلستان، بیشتر با ما امنیتی برخورد کردند تا قدر امنیتی که می‌خواستیم برای گلستان به صورتی مانا پدید آوریم را بدانند!
    در این باره گفتگوی نگارنده را با مینو صابری در رادیو زمانه با عنوان: «با حامیان محیط زیست امنیتی برخورد نکنید» اینجا بخوانید و یا آنجا بشنوید.

درج نظر

همایشی که متولیش پیدا نبود؟!

    آنهایی که دیروز و امروز به بنای مجلل برج میلاد رفتند تا در یکی از ده‌ها – و شاید صدها ... و بلکه هزاران – همایشی شرکت کنند که به صورتی همزمان در تالارهای تودرتوی میلاد برگزار می‌شد، حتماً با نگارنده هم‌نظر هستند که عجب غلطی کردند که عمرشان را اینگونه هدر دادند!
    ماجراهای دیروز را می‌توانید از زبان امیرسررشته‌داری عزیز بخوانید؛ ماجراهای امروز را هم شاید حسین عبیری گلپایگانی یا یاسر انصاری به زودی روایت کنند!
    اما همین قدر برایتان بگویم که تقریباً از 4 ماه پیش از سوی دبیرخانه‌ی «همایش ملّی نقش پارک‌های فناوری مجازی در توسعه پایدار با رویکرد حفاظت محیط زیست»، با نگارنده مکاتبه و گفتگو شد تا در این همایش، به عنوان مهمانی ویژه!! شرکتی فعال داشته باشم. بارها هم تأکید شد که حتماً شرکت کنم! چون ممکن است برنامه‌های‌شان به هم بخورد! سپس اعلام شد که به دلیل مسافرت جناب شهردار در آذرماه، همایش سه ماه به عقب افتاد!! هرچند که سفر جناب شهردار به کپنهاگ یک هفته هم طول نکشید! کشید؟ (جل الخالق!) ...
    خلاصه باز تماس گرفتند که تاریخ قطعی همایش 4 اسفند ماه است و لطفاً اگر حتماً می‌آیید، اطلاع دهید تا برایتان دعوت نامه ارسال شود و برنامه‌های ما به هم نخورد! چون در این همایش باید فعالانه شرکت کرد و در پایان هم از سوی یونسکو و دانشگاه شهید بهشتی تهران گواهی‌نامه‌ی رسمی به شرکت‌کنندگان اهدا خواهد شد!
    خلاصه این که از شما چه پنهان تحریک شده بودیم ببینیم آقای دکتر متصدی (رییس کمیته علمی همایش) و دوستان‌شان در مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران چه برنامه‌ی شگفت‌انگیزی را تدارک دیده‌اند!
    اما امروز صبح به اتقاق یاسر و علی و حسین هر چه بیشتر گشتیم، دریغ از یک نفر که در آن بلبشوی برج میلاد پاسخگوی ما باشد که این همایش کجا برگزار می‌شود، چگونه باید در آن ثبت نام کرد؟ مسئولش کیست؟ دبیرخانه‌اش کجاست؟ برنامه‌هایش چیست؟ آیا بروشوری دارد؟ ندارد؟
    جالب این که اصلاً از شهردار قالیباف هم در این همایش خبری نبود! بود؟
    باید اعتراف کنم در طول 45 سالی که تاکنون از خداوند رخصت زندگی کردن گرفته‌ام، همچین برنامه‌ی هردم بیلی با عنوان همایش!  کسی نتوانسته بود به خوردم دهد که البته امروز دادند! جالب این که در تدارک این همایش کم‌نظیر، نهادهایی چون یونسکو، مرکز صلح و محیط زیست، کمیسیون ملی یونسکو، مؤسسه عصر دانش، پارک فناوری مجازی اکسیژن، وزارت صنایع و معادن، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، اتاق بازرگانی صنایع و معادن ایران، ستاد محیط زیست شهری، کمیته محیط زیست شورای اسلامی شهر تهران، دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران، شرکت فناوری اطلاعات سرمایه گذاری ایران و چند نهاد دیگر به مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران (وابسته به شهرداری تهران) کمک کرده بودند!

    پی نوشت:
    این یادداشت را 14 ساعت بعد از حضور در همایش و کاهش خشم خود نوشتم تا کمتر معلوم شود که چقدر از هدر رفتن وقت امروزم، عصبانی هستم! امیدوارم شما هم متوجه عمق فاجعه نشده باشید!

درج نظر

ریزگردها همچنان می‌آیند! چرا؟

ابعاد ویرانی خاک در عراق حیرت انگیز است!

    امروز هموطنان عزیزما در بسیاری از مناطق غرب و جنوب کشور، از نفس تنگی آسمان‌شان، در عذاب بودند؛ به ویژه مردمان کرمانشاه، چاره‌ای نداشتند جز آن که در خانه بنشینند و چشم انتظار آبی مجدد آسمان شوند! چرا؟
    در این باره گفتگوی نگارنده را با نگار حسینی در سبزپرس بخوانید.

درج نظر

در گلستان دریافتم که تنها نیستیم ...

    دقیقاً ساعت 12 ظهر روز 29 بهمن، اتوبوس حامل برخی از نمایندگان تشکل‌های مردم‌نهاد که توانسته بودند خود را تا ساعت 4:30 بامداد همان روز به میدان ونک تهران برسانند، در مقابل استانداری گلستان ایستاد. امّا همراهان خسته‌ی من، به جای دیدن و لمس مهمان‌نوازی و استقبال گرم مسئولین در استانداری گلستان، با کمال تأسف شاهد برخوردی سرد و امنیتی بودند ... بلافاصله چندین دستگاه خودرو ویژه نیروی انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی در محل حاضر شد، مرتباً درخواست می‌کردند که بازگردیم و عکس هم نگیریم! در همان زمان اما رخدادهای خوشایندی هم در حال وقوع بود، این که احساس کردی تنها نیستی و نه‌تنها از تهران که از گرگان و برخی دیگر از شهرهای شمالی کشور هم عده‌ای از عاشقان پارک ملّی گلستان خود را به محل رسانده بودند. به ویژه باید از یار نام‌آشنای طبیعت ایران، دکتر بسکی یاد کنم که مثل همیشه، مرد و مردانه خود را از روستای تنگراه به مقابل استانداری رسانده بود تا فریادمان رساتر شود ...

ادامه نوشته

شاید این آخرین امید برای نجات گلستان باشد!

    تا ساعتی دیگر به همراه جمعی از فعالان محیط زیست راهی دیاری می‌شویم که سال‌هاست به قول ناصر کرمی، قدر اوا گاردنر خود را نمی‌داند! امیدوارم بشود با استاندار گلستان گفتگویی مؤثر انجام داد و دوستان توسعه‌سالار را ترغیب کرد به جای هماوردی با طبیعت، از هماغوشی با آن لذت ببرند.
    تا آن زمان، نگاهی بیاندازید به کبک ناصر کرمی عزیز که این روزها به دلیل افشاگری یک انگلیسی مشکوک! بدجوری داره خروس می‌خونه! نمی‌خونه؟
    منتها من برمی‌گردم ناصر جان! برنمی گردم؟

درج نظر

آن پارچه سبز رنگ بر روی این تنه‌ی اعدام شده در رضوان‌شهر ... رضوان‌شهر ... رضوان‌شهر!

گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید
                                        کوروش بزرگ (برگردان از منشور پارسوماش)

    امروز چشمم به این سند تاریخی افتاد که مردمان شریف ماسوله در 26 آذر ماه 1292 هجری شمسی امضاء کرده و از خویش به یادگار نهاده‌اند. آنها پدران و مادران «طبیعت‌مرد و طبیعت زن» ما در دیار سبز گیلان هستند؛ دیاری که مهد دلیرمردانی چون کوچک جنگلی و فرزانگانی چون دکتر ابراهیم حشمت است. آن مردمان بیش از 96 سال پیش میثاق‌نامه‌ای سبز را در بین خود به امضاء رساندند که به موجب آن احدی حق ندارد به هیچ بهانه‌ای درختی را از زندگی ساقط سازد. این سند افتخار ملی ما می‌تواند باشد؛ افتخاری که ریشه در منشور پارسوماش کوروش کبیر دارد؛ هم او که 2500 سال پیش ندا درداده بود:
او که درختی را بیافکند
بی‌اجاق خواهد مُرد
و خطاب به ایرانیان فرداها آیین سبزش را چنین فریاد کرده بود:
هر که رونده‌ای را بیازارد
جهان را آزرده است

    و من امروز با خواندن قرارداد اجتماعی ماسوله‌نشینان قرن پیش وطن، احساسی دوگانه از شور و شوق و غم و آه را تجربه کردم ...
    این که چگونه ممکن است از دل آن چنان مردمی و آن چنان رهبرانی، به جایی برسیم که
فرمان قتل درخت کهنسال 1500 ساله را صادر کنیم؟ آن هم در همان ولایت و به جرم مقابله با خرافه‌پرستی!!

        جناب حجت‌الاسلام سید کاظم حسینی اشکوری، مدیرکل محترم اوقاف استان گیلان! درست است که توانستید از درخواست رسیدگی ما به این جرم آشکار، عبور کنید! امّا نظرتان در باره‌ی این سند تاریخی از هم‌ولایتی‌های شریف‌تان چیست؟ نظرتان در باره‌ی این ردای سبز رنگ بر روی پیکر بریده‌ی شده‌ی این درخت آزاد چیست؟

    به خدا:
    این ذره ذره گرمی خاموش‌وار ما
                                 یک روز بی گمان سر می‌زند به جایی و خورشید می‌شود

    گفتم تا نگی که نگفتی!

درج نظر

مارها را رها كنيد ... به مردم حموله و گطيش و دغاغله برسيد ... به خوزستان برسيد!

    امروز تصاويري را در درگاه مجازي خبرگزاري مهر ديدم كه هوش از سرم ربود و دلم را به درد آورد ... اينجا روستاي حموله است؛ آنها را هم كه مي‌بينيد، مردمان شريف دغاغله هستند كه روزگاري بهتر از روستانشينان گطيش ندارند! دارند؟

ادامه نوشته

قصه‌ي پرغصه‌ي 7 برادر بوشهري كه همه رفتند ... جز يكي!

    امروز می‌خواهم دوباره شما را با خود همسفر کنم و به کرانه‌های نیلگون و مقدس شاخاب پارس برسانم؛ در دیار همیشه سرافراز دلیران تنگستان که ایرانیان، هرگز سلحشوری‌های ایشان را از یاد نخواهند برد ...

ادامه نوشته

این پسرک چوپان در سیوند ... سیوند ... سیوند!

    یادتان هست گفتم که رسوایی سیوند را فریاد خواهم زد؟ یادتان هست که گفتم سد 80 میلیارد تومانی سیوند به گل نشسته است؟ یادتان هست که گفتم: کشاورزان سعادت‌شهری هم به آب وعده داده خود نرسیدند، چه رسد به مردمان پایین‌دست در کم جان و طشک و بختگان!

ادامه نوشته

چرا در شادگان باید چنین مناظری را ببینیم؟!

    در 97 کیلومتری جنوب اهواز، سکونتگاهی دیرینه به نام شادگان حضور دارد که قدمتش به ایلامیان می‌رسد. شهری با 3463 کیلومتر مربع وسعت که در شرق خرمشهر و غرب ماه‌شهر جاخوش کرده و در پایین‌دستش هم آبادان جاخوش کرده است. شمار شادگانیان به 150 هزار نفر می‌رسد که بر بنیاد آخرین سرشماری صورت گرفته، چیزی در حدود سه و نیم درصد از جمعیت استان را شامل می‌شود. آن هم در حالی که 5 درصد از منابع نفتی ایران را در خود جای داده‌اند و افزون بر آن، با داشتن دو میلیون نفر نخل و تولید سالانه‌ی 40 هزار تن، عمده‌ترین مرکز تولید خرمای ایران محسوب می‌شوند ...

ادامه نوشته

استاندار چهارمحال بختیاری: چندین بار رکورد بتن‌ریزی در سد کارون 4 شکسته شده است!

    دیروز رجبعلی صادقی، استاندار نستوه دیاری که یک دیده‌بان شجاع به نام هومان خاکپور را در دل خود پرورانده است؛ به ملاقات با بلندترین و بتنی‌ترین و عظیم‌ترین و گران‌ترین ( و ... چند تا دیگر ترین) سد ایران، یعنی کارون 4 شتافته تا به ستایش از این سازه‌ی غول‌پیکر سیمانی بپردازد و آرزو کند تا استان چهارمحال بختیاری به سدسازترین یا سددارترین استان کشور بدل شود!
    یک نکته‌ی عجیب در سخنان عالی‌ترین مقام اجرایی چهار محال و بختیاری – که در غیاب وزیر نیرو – وظیفه‌ی تعریف و تمجید از صنعت سدسازی کشور را به صورت داوطلبانه و مشتاقانه و صمیمانه و خالصانه برعهده گرفته بود – ماجرای بتن‌ریزی‌های بی‌سابقه و رکوردشکنانه‌ی این سد بوده است که به نقل از ایشان ذکر شده: «تاکنون در اين سد دو ميليون و200 هزارمترمکعب بتن‌ريزي صورت گرفته و چندين بار رکود بتن‌ريزي کشور شکسته شده است!» در عظمت حجم بتن ریزی این سد، کافی است بدانیم حجم کل بتن‌ریزی در بلندترین سازه‌ی کشور، یعنی برج میلاد، فقط 63 هزار متر مکعب بوده! یعنی در سد کارون چهار، 35 برابر بیشتر از برج میلاد از بتن استفاده شده است!
    کاش حضرت استاندار این را هم اضافه می‌کرد که یکی از دلایل این رکورد شکنی چندین باره، همانا دوبار سیل آمدن و کل تأسیسات را با خود بردن بوده است؛ رخدادی که 200 میلیارد تومان ( حدود 40 برابر بودجه سالانه‌ی بزرگترین نهاد متولّی تحقیقات منابع طبیعی در کشور!) خسارت برجای نهاده است.
    همچنین کاش جناب استاندار اشاره می‌کردند که این انرژی برق‌آبی به قیمت تلف شدن چند میلیون اصله از درختان ارزشمند زاگرس بدست خواهد آمد؟
    و سرانجام:
    کاش آقای رجبعلی صادقی می‌دانستند که راه‌های ساده‌تر، کم‌خرج‌تر و پاکیزه‌تری هم برای تولید برق در استان وجود دارد که عوارض سنگین سدسازی را هم ندارد؛ را‌هایی چون استحصال از انرژی لایزال خورشید.

    لطیف جان تو بگو: واقعاً شکستن رکورد بتن‌ریزی را هم می‌شود به عنوان یک افتخار برای یک استاندار به ثبت رساند؟!

                                                             درج نظر

حمایت یک استاد پژوهش از پیشنهاد آیش طبیعت ایران

    صبح دیروز مجالی دست داد تا با استاد عزیزم، دکتر بهرام پیمانی‌فرد گفتگویی کنم. ایشان که سال‌ها مسئولیت بخش تحقیقات مرتع را در مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور برعهده داشته است، هم اینک نیز پس از بازنشستگی همچنان با سردبیری فصلنامه‌ی علمی/پژوهشی مرتع و بیابان ایران به فعالیت‌های علمی خود ادامه می‌دهد.
    با او در باره‌ی پیشنهاد ناصر کرمی مبنی بر لزوم توقف هر نوع فعالیت توسعه‌ای در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست، سخن گفتم و نظرش را جویا شدم.
    ایشان فرمودند نگران آینده‌ی طبیعت ایران هستند، چرا که همواره در طول چند دهه‌ی گذشته به بهانه‌ی توسعه، شاهد اصابت زخمی جبران‌ناپذیر بر پیکره‌ی این تن دردمند بوده‌اند. بنابراین، تنها آیش می‌تواند، مجال خودترمیمی دوباره به طبیعت دهد. اما آیش صرف فقط در مناطقی جوابگو است که سرزمین از قدرت رویشی خوب و توان اکولوژیک درخوری به صورت طبیعی برخوردار باشد. به عبارت ساده‌تر، در قلمرو سرزمین‌های خشک کشور (اغلب مناطق مرکزی و شرقی ایران) بعید است بتوان فقط با تکیه بر آیش، این محیط زیست رنجور را به وضعیت مطلوب برگرداند. باید از داروها و درمان‌های اورژانسی دیگری هم استفاده کرد ... و باید تا هنوز فرصت باقی است، هر چه سریع‌تر کاری کرد.

درج نظر

آيا زنان كلاردشتي مي‌توانند در نرم كردن مواضع لطيف و ناصر مؤثر واقع شوند؟!

 

    حسين عبيري گلپايگاني را مي‌شناسيم؛ همان صاحب عزيز تارنماي كوهستان سبز را مي‌گويم؛ از معدود فعالان حوزه محيط زيست را مي‌گويم كه - به صورتي كاملاً بي‌ادعا و چراغ خاموش - هم در حوزه‌ي مجازي و تئوري و هم در حوزه‌ي ميداني و اجرايي مي‌كوشد تا دست به ظرفيت‌سازي سبز زده و ايرانيان را با طبيعت هم‌آواتر و هم‌آغوش‌تر سازد ... او در آخرين يادداشتش، رخدادي مسرت‌بخش را به نقل از خبرگزاري مهر يادمان انداخته است؛ از همان جنس رخدادهايي كه صحنه‌ي محيط زيست ايران سخت به آن نياز دارد و پيش‌تر ديده‌بان بيدار طبيعت بختياري هم به نمونه‌اي از آن در روستاي چين كوهرنگ اشاره كرده بود. يادتان هست ...

ادامه نوشته

آیش 5 ساله هم نمی‌تواند در همه جا، طبیعت ایران را نجات دهد!


    همان طور که وعده داده بودم، در این یادداشت، نظر استاد کامبیز بهرام سلطانی را در باره‌ی پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران منتشر می‌کنم:

    جناب مهندس درويش عزيز
    سلام
    ايده آيش پنج ساله، در اصل ايده‌ي خوبي است. آنچه به عنوان مكمل آن مايلم ارايه كنم، تنها برمبناي مشاهدات ميداني و تدوين يك طرح اجرايي براي ذخيره‌گاه زيستكره ميانكاله است كه طبق معمول هرگز به اجرا در نيامد.
    در مورد وضعيت پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت) فرضي) سازمان حفاظت محيط زيست، حداقل مي‌بايست ميان سه وضعيت زير تفكيك قايل شد :

1. پهنه‌هاي طبيعي كه هنوز از قابليت خودترميمي اكولوژيك برخوردار هستند؛
2. پهنه‌هاي طبيعي كه براي خودترميمي نيازمند اقدامات فني محدود مي‌باشند؛
3. پهنه‌هاي طبيعي كه به شدت آسيب‌ديده و قابليت خودترميمي خود را از دست داده‌اند.

    البته در داخل يك پهنه‌ي طبيعي معين نيز ممكن است هر سه وضعيت وجود داشته باشد. براي مثال شرايط اكولوژيك ميانكاله به همين ترتيب است؛ عرصه‌هايي از محيط‌هاي تالابي داراي قابليت خودترميمي اكولوژيك بودند و هستند، در حالي كه عرصه‌هايي ديگر در نتيجه‌ي چراي مفرط، نه‌تنها رويش طبيعي‌شان از ميان رفته بود، كه سطح زنده‌ي خاك نيز به شدت آسيب ديده شده بود. علاوه بر اين عرصه‌هايي نيز وجود داشتند كه به كاهش پوشش تمشك و بذر‌پاشي يا كاشت گياهان مناسب نيازمند بودند. شايد تصاوير زير بتوانند منظور من را بهتر نمايش دهند.


تصوير1- عرصه قابليت خودترميمي خود را از دست نداده و از طريق آيش قابل باززنده سازي است.

در مقابل در تصوير شماره 2 پهنه‌اي را مشاهده مي‌كنيد كه رويش طبيعي از بين رفته و افق فوقاني خاك نيز كاملا" دچار فرسايش شده است.


تصوير شماره 2 – تخريب رويش طبيعي و خاك

    بر اين مبنا تدوين برنامه بهسازي، باززنده‌سازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration  براي هريك از وضعيت‌هاي پيش‌گفته مي‌تواند بسيار متفاوت باشد. پس تعيين يك مدت زمان ثابت – پنج سال پيشنهاد شده –  نمي‌تواند براي كليه‌ي پهنه‌هاي طبيعي تحت مديريت (فرضي ) سازمان حفاظت محيط زيست به نتيجه مورد نظر منتهي شود. ضمن اينكه استراتژي حفاظتي مي‌بايست معطوف به كل پهنه به انضمام ناحيه سپر يا buffer zone آن باشد؛ يعني استراتژي اكوسيستم محور.
    با توجه به سابقه ذهني موجود از اصطلاح  «آيش» ، آنچه به ذهن متبادر مي‌شود، بازسازي پوشش گياهي و ترميم خاك است. حال آن كه بسياري از پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده در ايران به چيزي بيش از بازسازي رويش طبيعي نياز دارند. در ذخيره‌گاه زيستكره‌ي ميانكاله در نتيجه مقابله شديد و مستمر دامداران با گرگ، نسل گرگ كاملا" منقرض شده است. آلودگي رودخانه‌هاي منتهي به خليج گرگان، نه تنها مكان‌هاي تخم‌ريزي ماهيان ( مثلا" كُلمه ) را از بين برده، كه به آلودگي شديد خليج گرگان نيز دامن زده است. آب بندان زاغمرز را كه رسما" در فهرست رامسر قرار دارد ، توسط اقداماتي كاملا" غير قانوني – احداث خط آهن – بيش و كم از رده خارج شده و بايد آن را فراموش كرد. وضعيت در مورد تالاب بين‌المللي كم‌جان كه زماني تأمين‌كننده آب شيرين درياچه‌هاي بختگان بود نيز به همين منوال است.
به همين ترتيب مي‌توانيد تالاب‌هاي طشك و بختگان، يادگارلو، هامون، اروميه و تعدادي ديگر را به فهرست اضافه كنيد. در همين حال پهنه‌هايي – مانند پارك ملي كوير –  توسط نظاميان اشغال شده و سازمان حفاظت محيط زيست اساسا" نظارتي بر اين مناطق ندارد. البته در كليه موارد، شما از منِ حاشيه نشين به مراتب بيشتر مطلع هستيد . قصد من در اينجا تنها يادآوري ابعاد وسيع صورت مسأله، حتا اگر موضوع بر سرِ 3/7 درصد از سرزمين پهناور ايران باشد، است.
    براي من هميشه اين پرسش مطرح بوده است كه چرا همه چيز بايد در محدوده همين 3/7 درصد اتفاق بيافتد؟ محمد عزيز، عمرم به پايان نزديك شده و هنوز پاسخي نيافته‌ام.


    زمستان سال گذشته مدتي را در خوزستان بودم. تصويري به دام دوربين افتاد كه بيش و كم وضعيت امثال ما را نشان مي‌دهد و مايلم به شما تقديم كنم.

ارادتمند: كامبيز بهرام سلطاني 
 

     فرجام سخن بهرام‌سلطانی چیست؟
    همان طور که بهرام‌سلطانی تأکید کرده است؛ وضعیت طبیعت ایران – حتا در مناطق چهارگانه‌ی تحت حفاظت آن - چنان غمبار و تیره است که در همه جا با محدودیت اعمال شده در قالب «آیش» هم نمی‌توان امیدی به خودترمیمی دوباره‌ی این بیمار رو به مرگ داشت. بنابراین، به نظر می‌رسد که دست کم در برخی از پاره‌های طبیعت ایران، کار از کار گذشته و دیگر نباید امیدوار بود که آن کارمایه‌های طبیعی به شکل اول خویش بازگردند. نکته‌ی دیگر – که سام عزیز هم به نوعی بر آن تأکید داشته است - این است که تدوين برنامه‌ی بهسازي و باززنده‌سازي يا Rehabilitation and Habitat Restoration  براي هريك از وضعيت‌هاي سه گانه‌ی مورد اشاره، مي‌تواند بسيار متفاوت باشد. بنابراین، تعيين يك مدت زمان ثابت مثل پنج سال، نمي‌تواند به عنوان یک نسخه برای همه جا تجویز شود.
    همچنان امیدوارم این بحث بتواند با تکامل و بالندگی بیشتر، به نجات طبیعت بیمار ایران کمکی مؤثر ارایه کند. درود بر همه‌ی دوستانی که در این جستار مشارکت کردند و سلام بر آنانی که چراغ خاموش فقط آمدند و خواندند و رفتند ...

درج نظر

كامبيز بهرام سلطاني: محمّد عزيز، عمرم به پايان نزديك شده و هنوز پاسخي نيافته‌ام!

    اين پرسش، ساعتي است كه دارد قلبم را مي‌فشارد. پرسشي از سوي يك استاد مسلم دانش بوم‌شناختي در اين بوم و بر كه دلش گرفته از اين كه چرا بايد روزگار طبيعت وطن اين گونه غمبار به پيش رود؟

    ديروز از كامبيز بهرام‌سلطاني عزيز خواستم تا در باره‌ي پيشنهاد آيش 5 ساله‌ي طبيعت ايران، روشنگري كرده و نور به اين جاده بتاباند.
    او هم رسم تردامني را دوباره معنا كرد و مهتابي كم‌نظير را بر اين جاده تابانيد.
    نظر اين استاد فرزانه را در يادداشت بعدي منتشر خواهم كرد؛ نظري كه مي دانم براي دو طرف دوستان درگير در اين چالش طلبگي مي‌تواند بسيار راهگشا و اميدبخش باشد.
    اما تا آن زمان مي‌خواستم براي كامبيز عزيز و دوست‌داشتني طبيعت ايران بگويم كه نه!
    قرار نيست و نبوده كه عمرت به پايان نزديك شده باشد استاد!
    من و ما رفيقي داريم آسماني ... كه تا دلت بخواهد مهربان است و تا دلت بخواهد دريادل ... از او خواسته‌ام و خواسته‌ايم كه تا پاسخ آن پرسش را نيافتي، نروي!
    و راستش باز از او خواسته‌ايم كه كاري كند تا تو حالا حالاها پاسخ آن پرسش را نيابي كامبيز عزيز من و ما!
    درود بر تو و دانش فراوانت كه بي‌منت بر اهالي وبلاگستان سبز سرازير كرده و مي‌كني.

    مي‌خواستم بگويم:
    بهرام‌سلطاني‌ها را كه مي‌بينم و نفس گرم اين مردمان داد و دين را در سرزمينم كه حس مي‌كنم ... ياد اين سروده‌ي زنهاردهنده مي‌افتم :

در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین

همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان

همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود

کجارفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما

از آن روز دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت

     و من ايمان دارم كه حضور بهرام‌سلطاني‌ها و پاسداشت حرمت آنها دوباره پايداري سرزمين مادري‌مان را افزايش خواهد داد و نشاط و زيست‌پالايي‌اش را دوچندان خواهد ساخت.

    پی نوشت:

    - برای آنها که ممکن است کامبیز بهرام سلطانی را نشناسند.

درج نظر

اين رسم را لطفاً پايان دهيد مديران عزيز مملكتي!

    ديروز - 17 بهمن 1388 - براي رونمايي از يك واحد توليدي جديد در بخش كشاورزي راهي شهرستان شال در استان قزوين شدم (قابل توجه سام خسروي فرد عزيز كه ميداند چه مي‌گويم! نمي‌داند؟). مطابق معمول سيلي از خبرنگار و عكاس و ... در معيت جناب استاندار قزوين و ائمه جمعه و نمايندگان مجلس و ديگر مديران مرتبط و نامرتبط حضور داشتند تا روبان قرمز اين كارخانه را ببرند.
    امّا نكته‌ي تأسف‌بار ماجرا، قرباني كردن (بخوان قتل عام) 5 گوسفند بي نوا در جلو پاي مقامات عزيز كشوري و لشكري بود!
    يكبار ديگر دوستان را ارجاع مي‌دهم به خطبه‌هاي ارزشمند امام جمعه‌ي كاشمر، آيت‌الله سيد قاسم يعقوبي عزيز در نكوهش چنين حركت‌هايي و اميدوارم همه از وزير راه – دكتر بهبهاني – تبعيت كنند و از چنين نمايش‌هاي هولناكي آن هم در ملأ عام و پيش چشم كودكان ممانعت به عمل آورند.

    پي نوشت:
    وزير راه را آوردم تا بگويم: اگر لكنت‌هايش را مي‌بينم، قوت‌هايش را هم مي‌بينم! نمي‌بينم؟

درج نظر

تصرف 5 هزار هکتار از جنگل‌های بختیاری با بهانه‌ای حیرت‌انگیزبه نام وقف!

    وقتی تازه‌ترین یادداشت دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری را خواندم، از حیرت، خشم و غم نمی‌دانستم که باید چگونه واکنش نشان دهم؟
    مگر می‌شود به رغم وجود تأکید قانون و حتا پاسخ سزاوارانه‌ی و حمایت رهبری نظام (ایشان به درستی گفته‌اند: عرصه‌های طبیعی بایر که قبل از اجرای قانون ملی شدن جنگل‌ها و مراتع هیچگونه احیایی در آن‌ها صورت نگرفته است، همچنان به عنوان انفال محسوب و مشمول موقوفات نمی‌گردند)، باز هم شاهد طرح چنین ادعایی در محافل قضایی کشور در مورد جنگل های بلوط پروز (جنوب استان چهار محال و بختیاری) باشیم؟
    و بدتر از آن، این که سرانجام قوه‌ی قضاییه نیز رأی نهایی خویش را به نفع جنگل‌خوارانی صادر کند که این بار در پوشش "وقف" وارد بازی تلخ تجاوز به عرصه‌های طبیعی زادبود شده‌اند؟
    راستی در چنین مواردی به کی یا کجا باید داد خود را رساند و فریاد برآورد که این امانت‌ها، میراث چندصدهزارساله‌ی این بوم‌ و بر مقدس هستند و نه سیصد ساله!
    چگونه می‌شود آنها را به ماجرای مرزهای مذهبی و ادعاهای وقفی بکشانیم؟ آیا چنین حرکت‌های نابخردانه‌ای از اعتبار و حرمت تعلقات مذهبی مردمان نمی‌کاهد؟ آیا بهتر نیست دین و شریعت چنین دوستانی نداشته باشد؟ دوستانی که خواسته یا ناخواسته به اصل موضوع بیشتر ضربه می‌زنند تا آن که بخواهند آن را پرو بال بخشند.
    درود بر هومان خاکپور عزیز که مرد و مردانه و یک تنه به دیده‌بانی از طبیعت ناهمتای بختیاری مشغول است و تهدیدها و تحدیدها را تاب می‌آورد. نمی‌آورد؟
     جا دارد که همه از او حمایت کنیم.

درج نظر

کارون 4؛ سدی که بدون ارزیابی محیط زیستی تا چند روز دیگر کلید می‌خورد!

    کارون 4 را بلندترین سد ایران لقب داده‌اند؛ سدی که تاکنون دوبار در اثر رخداد سیل ویران شده و 200 میلیارد تومان خسارت وارد کرده است. با این وجود، این سد غول‌آسا بدون داشتن ارزیابی محیط زیستی و با بلعیدن 1400 میلیارد تومان ساخته شد و می‌رود تا در آخرین روزهای بهمن سال 1388 با به زیر آب بردن حدود 3 هزار هکتار از اراضی جنگلی و مرتعی اردل و لردگان دست‌کم 150 تا  200 هزار اصله درخت بلوط و بنه را برای همیشه به زیر آب برد؛ آن هم بدون آن که خود را ملزم به پرداخت خسارت کند! و اصلاً پرداخت چه خسارتی می‌تواند این ضایعه را جبران کند.

    جالب اینجاست که ظاهراً آن گونه که دکتر پیمان یوسفی آذر – همان مدیر کل معروف جنگل‌های خارج از کشور! – به نگارنده گفت: آیین‌نامه‌ی جبران خسارت وارده به محیط زیست و منابع طبیعی کشور هم از تصویب هیأت دولت گذشته و لازم‌الاجراست!
    و این البته همه‌ی ماجرا نیست!
    چرا که به گزارش هومان خاکپور، بیش از 80 درصد از مساحت آبخیز بالادست این سد از چنان تشکیلات آسیب‌پذیر و سستی برخوردار است که هم‌اکنون نیز نرخ سالانه‌ی فرسایش در آن به بالای 25 تن در هکتار می‌رسد! و این یعنی: تکرار فاجعه‌ای که در سد سفید‌رود و سد اکباتان و ... شاهد آن بوده و هستیم!   

    آیا حرف بیشتری مانده است که بگویم؟ آیا بهتر نبود دست‌کم اندکی از آن اعتبارات کلان را برای احیاء و بهسازی اراضی بالادست اختصاص می‌دادیم تا عمر مفید سد را افزایش داده و اینگونه حیرت‌انگیز بیت‌المال را به هدر ندهیم!
    می‌دانید چرا این کار انجام نمی‌شود؟ چون مسئول حفاظت از آبخیزها، یک وزارتخانه دیگر است و در اینجا کسی ملّی فکر نمی‌کند! همه به رغم شعارهای فریبنده‌ی خود، بخشی و صنفی می‌اندیشند و عمل می‌کنند.

                                                               درج نظر

وقوع یک فاجعه‌ی محیط زیستی در قلب خرم‌آباد!

    متأسفانه از لرستان همچنان خبرهای ناگوار می‌رسد ... آخرین خبر آن که به رغم مخالفت اغلب مدیران شهری و استانی و نمایندگانی از تشکل‌های مردم‌نهاد محیط زیستی، از جمله سعید اسداللهی، مدیرعامل فضای سبز شهرداری خرم‌آباد، علی رحیم کاکاوند، مدیرکل حفاظت محیط زیست استان لرستان، خورشیدوند، مدیرکل دفتر فنی استانداری لرستان، درویشی رییس دفتر استاندار لرستان و میرزا سرهنگی، دبیر تشکل یاران سبز لرستان، 45 درخت کهنسال در قلب خرم‌آباد به وسیله‌ی اره برقی و جرثقیل از میان رفته است!
    فاجعه چنان باورنکردنی است که مدیرعامل فضای سبز خرم‌آباد از آن با عنوان «فاجعه‌ی زیست‌محیطی» یاد می‌کند.
    خوشبختانه گویا با بالا گرفتن اعتراض‌های مردمی و وساطت شخصیت‌های استانی، فعلاً از قطع 22 اصله درخت کهنسال دیگر ممانعت به عمل آمده است.
    خوب است محسن تیزهوش عزیز، آوای سبزش را به کار اندازد و در باره‌ی چرایی این ماجرای تلخ گزارشی را تهیه و منتشر کند.
    ظاهراً آن گونه که برخی از جراید محلی استان گزارش کرده‌اند، نیروهایی از لشکر 84 خرم‌آباد این اقدام پرسش‌برانگیز را انجام داده‌اند. به هر حال، منتظر می‌مانیم تا ببینیم، محسن چه دارد تا برایمان بگوید؟

درج نظر

به بهانه‌ی تولید و نمایش مجموعه‌ی مستند گنجینه‌ی تتیس

    همان طور که  وعده داده بودم، در این یادداشت می‌خواهم به ماجرای هم‌اندیشی روز جهانی تالاب‌ها در تالار کرسی حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی تهران بپردازم؛ همایشی که با عنوان: «دانشگاه، مستندهای محیط زیستی و ضرورت حفاظت از اکوسیستم‌های تالابی»  و به همت آقای دکتر لیاقتی و همکارانش در پژوهشکده‌ی علوم محیطی دانشگاه شهید بهشتی تهران  و نیز حمایت گروه اقتصاد شبکه یک سیما و انجمن علمی کشاورزی بوم‌شناختی ایران در سیزدهمین روز از بهمن 1388 برگزار شد ...

ادامه نوشته

مشابه رخداد هاییتی در گردنه‌ی دیزین تهران برای ورزش کوهنوردی کشور رخ داد!

   

    ساعتی پیش از طریق دوستان عزیز کوهنوردم آگاه شدم که متأسفانه یک بهمن بسیار بزرگ و خطرناک در گردنه‌ی دیزین رخ داده و تاکنون هفت نفر از هموطنان عزیز ما جان خود را از دست داده‌اند و بیم آن می‌رود که تلفات و خسارت‌های وارده به مراتب بیشتر باشد.
    شوربختانه تاکنون درگذشت آقای فرشاد خلیلی که بسیاری از رکوردهای کوهنوردی را در ایران دراختیار داشت، قطعی شده است.
    اما غم‌انگیز‌تر و تأمل‌برانگیز‌تر آن است که متأسفانه هنوز ما از داشتن گروه‌های متخصص و کاربلد که در چنین رخدادهایی بتوانند در کمینه‌ی زمان، بیشینه‌ی کارایی خود را بروز دهند، محروم هستیم و هم‌اکنون نیز، این خیل دوستداران و کوهنوردان است که به سوی منطقه رهسپار شده‌اند تا بلکه بتوانند خدمتی ارایه دهند. این در حالی است که هر لحظه بیم آن می‌رود که فاجعه‌ای بزرگ‌تر رخ دهد و شرایط در منطقه و اثر آن بر ورزش کوهنوردی و اکوتوریسم منتج از آن کمتر از رخداد زلزله هاییتی نیست.
    امیدوارم دوستان عزیزم در رسانه‌ها، این واقعه دردناک را سزاوارانه انعکاس داده و به تحلیل چرایی آن بپردازند.
    به سهم خود تسلیت خویش را به عموم جامعه‌ی شریف کوهنوردی ایران و به ویژه خانواده‌های عزیزان درگذشته  اعلام می‌دارم.

                                                                درج نظر

در سفیدکوه لرستان، پازن‌ها دیگر مست نمی‌شوند! می‌شوند؟

    سفیدکوه را اگر نگوییم که همه‌ی ایرانیان، دست‌کم همه‌ی هموطنان عزیز دیار لرستان می‌‌شناسند و ساعتی از زندگی‌هاشان را در پناه دامنه‌ها و صخره‌های استوار، سربه فلک کشیده و سرسبزش به خاطراتی ماندگار بدل ساخته‌اند.
    سفیدکوه از یک منظر دیگر هم همیشه مورد توجه شیفتگان طبیعت و حیات وحش بوده است؛ زیرا کمتر جایی را می‌توان سراغ گرفت که چون سفیدکوه بشود فارغ‌البال از طنین جادویی برخورد شاخ کل‌های سرمست یار و جبروت آهنگین ضرباهنگ سُم پازن‌ها (capra aegagrus) در خلسه‌ای رؤیایی فرو رفت و ضرب زمین در ضربان دل طبیعت را به معنای واقعی کلمه درک کرد و با تمام وجود هوای عطرانگیزش را به درون ریه‌های تشنه‌ی پاکی و زلالیت فرستاد ...
    امّا ... و امّا شوربختانه این همه را دیگر کمتر کسی می‌تواند در سفیدکوه ببیند! باورتان می‌شود؟
    دیگر از آن سرمستی‌ها در سفیدکوه کمتر نشانی باقی‌مانده است ... توگویی حالا مدتهاست که زمان مستی پازن‌ها به سرآمده! می‌دانید چرا؟
    اگر نمی‌دانید، لطفاً گزارش دردناک مجید دریکوند – دانشجوی کارشناسی ارشد محیط زیست – را در صفحه‌ی 4 از شماره‌ی 243 هفته‌نامه‌ی صدای ملّت - که در ۲۶ دی ماه ۱۳۸۸ منتشر شده است - بخوانید تادریابید که چگونه بلایی به نام ورزش مفرح شکار! توسط عده‌ای نابخرد که خود را شکارچی می‌خوانند (به قول سام: شکارکُش)، عجیب‌ترین و بی‌سابقه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین و نابخردانه‌ترین کشتار کل و بز را در تاریخ حیات طبیعی ایران رقم زده‌اند؛ آن هم به رغم آن چیزی که نویسنده‌ی مطلب: «تلاش وافر سازمان محیط زیست استان لرستان» برای جلوگیری از این کشتار خوانده است!
    دریکوند در انتهای یادداشت غمبار و حسرت‌آمیزش به تلخی و حسرت می‌نویسد: «اینها میراث لرستان هستند؛ نباید تنها برای ارضای اَتش شکار، این جمعیت اندک باشکوه شکننده را اینگونه سلاخی کرد
    و با این امید سبز پایان می‌برد:
    «باشد که به جای کشیدن ماشه‌ی تفنگ و به جای برهم زدن آرامش پرمعنی سفیدکوه با صدای مبهم گلوله، صدای شاتر دوربین‌های عکاسی را بشنویم که این میراث گرانبها را ماندگار می‌کنند

    راستی! چرا لب دریا که می‌رویم
    و تور که در آب می‌اندازیم
    طراوت را از آب شکار نکنیم و به تور نیاندازیم؟ آن شکار ناهمتایی را که زندگی‌مان را تا وقتی که هستیم به خاطره بدل می‌سازد، به شور ... به عشق ...

    باز هم یک توضیح ضروری!
     بر خلاف آن یکی یادداشت، این یکی کاملاً با پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران مرتبط است! نیست؟

درج نظر