کارنامه‌ی محیط زیستی 10 دولت در ایران  از بهمن 1357 تا بهمن 1388

 

     در حوزه‌ی محیط زیست، مهم‌ترین فرازها و فرودهای 10 دولتی که تاکنون در جمهوری اسلامی ایران قدرت را در دست داشته‌اند، چیست؟
    آیا می‌توان از کارنامه‌ی سبز این دولت‌ها حمایت کرد؟ آیا این کارنامه به حد کفایت سنگین و وزین بوده است؟ آیا امروز در موقعیتی پایدارتر از منظر ملاحظات محیط زیستی به آینده‌ی سرزمین مادری و مواهب طبیعی کم‌نظیرش می‌نگریم یا لکنت‌ها بیشتر و ضعف‌ها آشکارتر و زخم‌ها ژرف‌تر شده است؟ مردم در کجای این تراز 31 ساله قرار دارند؟ آیا مردمی که امروز هوای بهمن 1388 را در سرزمین عزیز ایران نفس می‌کشند، بیشتر از مردم بهمن 1357 باید قدرشناس طبیعت دانست یا خیر؟ و آیا حوزه‌ی نفوذ سبزاندیشی، امروز قلمروی گسترده‌تری را به خود اختصاص داده یا آن روز؟
    پروفسور علی یخکشی (به نمایندگی از دانشگاه)، استاد احمد آل یاسین (به نمایندگی از بخش اجرا)، الهه موسوی (به نمایندگی از رکن چهارم دموکراسی) و نگارنده به عنوان پژوهش‌گر در حوزه‌ی منابع طبیعی کشور، کوشیده‌ایم تا در گفتگو با فریبا والیات، دبیر صفحه‌ی محیط زیست دویچه وله صدای آلمان، زشت و زیبای محیط زیست ایران را به تصویر کشیم. هر چند باید اعتراف کرد در این مجال کوتاه هرگز نمی‌توان سزاوارانه به نقد و بررسی این کارنامه‌ی قطور 31 ساله پرداخت.
    فایل شنیداری این مصاحبه‌ها را نیز می‌توانید از اینجا دریافت کنید و بشنوید.

                                                         درج نظر

براي مديراني كه طبيعت ستيز هستند!


    اگر دوست داشتيد، بخش نخست از گفتگوي مفصل نگارنده را با خبرنگار سختكوش و دوست‌داشتني خبرگزاري مهر – جواد حيدريان عزيز - مي‌توانيد اينجا بخوانيد تا دريابيد كه
     چرا برخي از مديران ما هنوز طبيعت‌ستيز هستند؟
    چرا محمّد درويش پس از 15 سال پژوهش ميداني و كتابخانه‌اي در حوزه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي، ترجيح داد كه وارد تعامل و پژوهش مجازي شود؟
    و چرا فقر اقتصادي نمي‌تواند مهم‌ترين عامل تخريب محيط زيست در ايران باشد؟

و سرانجام ماجراي آن ميزگرد سبز در روزنامه جوان منتشر شد!


    حدود 2 ماه پيش، به دعوت دبير سرويس اجتماعي روزنامه جوان در دفتر روزنامه حاضر شدم تا به همراه عليرضا فدايي، مديرکل توسعه پايدار سازمان حفاظت محيط زيست و امير حسين جعفري وراميني معاون تحقيق و توسعه ستاد محيط‌زيست و توسعه پايدار شهرداري تهران، در يك بحث چالشي بي‌پرده و صريح در باره دلايل عدم حركت كشور به سوي آموزه‌هاي توسعه پايدار مشاركت داشته باشم. بيژن تنها و سميه راهپيما هم پرسش‌ها را مطرح ‌كرده و مي‌كوشيدند تا بحث را سامان دهند. نخست قرار بود كه اين ميزگرد 90 دقيقه طول بكشد، امّا عملاٌ ساعت 13 شروع شد و ساعت 17 به پايان رسيد! در حالي كه همچنان حرف‌هاي بسياري گفته نشد و از ميان همه‌ي آنچه هم گفته شد، برخي از فرازهايش تعديل شد! نشد؟
    به هر حال ديروز – 13 بهمن 1388 - سرانجام عمده‌ي مباحث مطروحه در آن ميزگرد در صفحات 5 و 13 روزنامه جوان (شماره 3054 ) منتشر شد كه همچنان برخي از مطالبش تأمل‌برانگيز است و اميدوارم دوستان با خواندن آن بتوانند تصويري از وضع موجود حاكم بر مديريت سرزمين در حوزه توسعه پايدار بدست آورند.
    اين كه نحوه‌ي عملکرد رئيس جديد سازمان حفاظت محيط زيست (محمدي‌زاده) را چگونه بايد ارزيابي كرد؟ 
    اين كه آيا ما هم‌اكنون يك نگاه غالب محيط زيستي را در سازمان مي‌بينيم؟
    اين كه چرا كمتر نخبه‌ي دانشگاهي در اين حوزه طرح مسأله مي‌كند؟
    اين كه چرا آمايش سرزمين عملاً هنوز روي كاغذ مانده است؟
    اين كه سرانه آموزش توسعه پايدار در کشور چه ميزان است؟
    اين كه شهر تهران در چه مرحله‌اي از توسعه پايدار قرار دارد؟
    اين كه چرا تشكل‌هاي مردم‌نهاد محيط زيستي در ايران، آني نيستند كه بايد باشند؟
    و اين كه چه بايد كرد؟
    در شمار مهمترين سرفصل‌هاي جستارهايي است كه در اين ميزگرد داغ 4 ساعته مورد كنكاش قرار گرفت.


     امید که چنین رویه ای در همه روزنامه های اونوری و این وری! استمرار یابد و محیط زیست به پای ثابت همه روزنامه های کشور - فارغ از گرایش های سیاسی شان -  بدل گردد.

درج نظر

آبرویی که - همزمان با روز جهانی تالاب‌ها - از سد سیوند می‌رود! نمی‌رود؟

    امروز به مناسبت روز جهانی تالاب‌ها در یک همایش کم‌سابقه در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم و همچنین یک یادداشت را برای دوستان در خبرآن‌لاین فرستادم.
    پیش از آن که از آن همایش و از سعید نبی، سعید آخانی و بهرام حسن‌زاده کیابی عزیز بگویم، دوست دارم یادداشت امروزم را در خبر آن‌لاین بخوانید؛ یادداشتی که به نظرم پاسخی است از سوی دوست آسمانی‌ام به سکوتی که در اردیبهشت ماه 86 و در اعتراض به آبگیری سد سیوند در مهاربیابان‌زایی رخ داد؛ سدی که اینک کوس رسوایی سازندگانش می‌رود تا کارنامه‌ای سیاه برای آب‌سالاران نابخرد به همراه آورد ...
    به زودی و همزمان با مراسم روز جهانی مقابله با سدسازی در اسفندماه سال جاری، در دو سخنرانی مشروح  در دانشگاه شهید بهشتی تهران و نیز تالار اجتماعات فرهنگسرای ارشاد تنکابن می‌کوشم تا گاف‌های صنعت سدسازی را – به ویژه در دهه‌ی گذشته - بیش از پیش آشکار کنم.
    امآ تا آن زمان بخوانید و بدانید که در سیوند چه ماجرایی رخ داده است و تالاب‌ها چگونه می‌توانستند و هنوز هم می‌توانند بر پایداری سرزمین مقدس مادری بیافزایند:

پایداری سرزمین مادری در گرو استمرار حیات تالاب‌ها   

    افرادی که اخیراً از دریاچه‌ی سد بحث‌برانگیز سیوند بازگشته‌اند، شاید هرگز دیدن چنین منظره‌ای را تصور هم نمی‌کردند! اما حقیقت این است که سد سیوند می‌رود تا به سبب وجود یک حفره و آب‌دزدی کم‌سابقه در جدار حوضچه‌ی بالادستش، شرایطی به مراتب تلخ‌تر و شرم‌آورتر از سد لار و سد پانزده خرداد و سد سفیدرود و سد ... را تجربه کند.
    راست آن است که اکنون دریاچه‌ی سد سیوند، عملاً خالی است و نه‌تنها نمی‌تواند به کشاورزان سعادت شهری کمکی کند، بلکه خود به شدت محتاج کمک است!
    امّا این همه‌ی ماجرا نیست! هشتاد میلیارد تومان هزینه کردیم تا زمان رسیدن مرگ برای سه تالاب ارزشمند کم‌جان، طشک و بختگان را در پایاب این سد و رودخانه‌های کر و سیوند سرعت بخشیم و هزاران هکتار به اراضی لم‌یزرع استان فارس بیافزاییم. تالاب‌هایی که می‌توانستند با استمرار بخشیدن به حضورشان، هم بالانس رطوبتی منطقه را حفظ کنند و هم به عنوان عاملی مهارکننده در حوزه‌ی فرسایش بادی استان عمل نمایند؛ آن هم استانی که خود با تراز منفی کم‌سابقه‌ای در بیلان آبهای زیرزمینی‌اش دست و پنجه نرم می‌کند.
    اما ما با جانمایی غلط در مکان‌یابی سد و استقرار آن در یک آبرفت درشت‌دانه - موضوعی که دکتر آهنگ کوثر 17 سال قبل از بهره‌برداری از سد سیوند آن را در مقاله‌ای مستند گوشزد کرده بود! – حال با جرثومه‌ای سیمان‌اندود و بی در و پیکر بر ویرانه‌های کهن‌زادبوم‌های تنگه‌ی بلاغی مواجه شده‌ایم که سبب‌ساز شرمندگی بیشتر توان مهندسان آب‌سالار ما را فراهم خواهد آورد و البته روح بلند کوروش بزرگ از این شرمساری طبیعت‌ستیزان نابخرد شاد خواهد شد! نخواهد شد؟
این مقدمه را گفتم و نوشتم تا توجه خوانندگان گرامی خبرآن‌لاین را به یکی از عملکردهای کمتر آشکار تالاب‌ها؛ این عزیزترین پاره‌های بوم‌سازگان (اکوسیستم)ها – جلب کنم. اگر کانون‌های بحرانی فرسایش بادی چه از منظر کیفیت و چه از منظر کمیت در حال افزایشی معنی‌دار در سرزمین مقدس مادری، ایران عزیز من و تو است؛ یادمان باشد که داریم به دست خود یکی از مهم‌ترین ابزارها و اهرم‌های مهار ریزگردها را در آسمان وطن از میان می‌بریم.
کافی است به یاد بیاوریم تابستانی را که از سر گذراندیم؛ تابستانی که برای نخستین بار در طول 60  سال اخیر، شاهد هجوم ریزگردها و تصرف آسمان 18 استان غربی و مرکزی کشور توسط این ذرات خطرناک کوچک‌تر از دو میکرون بودیم؛ ذراتی که یکی از چشمه‌های تولیدشان را باید ریشه در تالاب‌های خشک‌شده‌ی میان‌رودان (بین‌النهرین) دانست. اما به موازات این نابخردی حیرت‌انگیز که مشترکاً توسط سه کشور همسایه (ترکیه، سوریه و عراق) رخ داد، طرف ایرانی هم بیکار نبود و با احداث سد کرخه و کوشش برای تغییر مسیر رودخانه‌های مرزی غربی کشور و یا برداشت آب از آنها، کوشید تا به سهم خود از این غافله‌ی نابخردی و کوته‌نظری عقب نماند! افزون بر آن، چند چشمه‌ی تولید گرد و خاک جدید در داخل مرزهای خود؛ یعنی در پایاب زاینده‌رود (تالاب گاوخونی)، پایاب هیرمند (هامون )، پایاب قم‌رود (مسیله)، پایاب زرینه رود و سیمینه رود (دریاچه ارومیه) و دشت ارژن و تالاب پریشان آفریدیم.
    کوتاه سخن آن که بیاییم در روز جهانی تالاب‌ها - سیزدهمین روز از یازدهمین ماه سال – دست به دعا برداریم و از خدای مهربان بخواهیم تا برای مسئولین و مدیران کشوری و نیز کشورهای همسایه این دانستگی را نهادینه سازد که: مرگ تالاب‌ها، مساوی خواهد بود با از دست دادن پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) سرزمین؛ عقوبتی که در صورت رخدادن، با هیچ تمهید مهندسی و هیچ سرمایه‌گذاری میلیاردی هم نمی‌توان ضررهای جبران‌ناپذیرش را جبران کرد.

                                                            درج نظر

در كوه‌هاي بندو خارپشت‌ها هم امنيت ندارند، چه رسد به آهوها و گوزن‌ها!

    بندو، نام دهكده‌اي است كه در قلمرو جاذب‌ترين بخش سرمايه‌گذاري ايران – عسلويه – واقع شده و در حقيقت در شمار آباد‌بوم‌هاي شهرستان کنگان استان بوشهر جاي مي‌گيرد.
    گزارش عبدالصمد محمدي را در پايگاه اطلاع‌رساني بُنا بخوانيد تا دريابيد كه چگونه شكارچيان روستايي كه فقط 600 نفر جمعيت دارد، توانسته‌اند چنين بلايي را در طول دو سه دهه‌ي گذشته  بر سر آهوها، گوزن‌ها و اينك خارپشت‌ها (چوله‌ها يا شوگرده‌ها) بياورند!
    توجه كنيد كه اين شتاب ناباورانه‌ي مرگ حيات در كوهستان‌هاي بندو فقط در يك نسل از شكارچي‌ها رخ داده و ماجرا به نسل پيش هم حتا نمي‌رسد!
    تجربه‌ي نگارنده از حضور در زيستگاه‌هاي استان‌هاي زاگرس‌نشين هم جملگي همين مدعا را تأييد مي‌كند كه شكار بي‌رويه در اين مناطق، مهم‌تر از تخريب زيستگاه‌ها، سبب‌ساز نابودي وحوش را فراهم آورده است.
    اميدوارم دوستان وبلاگ‌نويسي كه در اين مناطق زندگي مي‌كنند، از تجربه‌هاي خود در چهارمحال و بختياري، لرستان و ... بنويسند.
    ممنون از ابوحنانه‌ي عزيز كه لينك اين گزارش را برايم فرستاد.

                                                            درج نظر

آقای قالیباف: این صحنه‌ها را که می‌بینم، دلم می‌گیرد! شما چطور؟

    اینجا کوچه 26 غربی، خیابان علامه طباطبایی در سعادت‌آباد تهران است ... اینجا زمانی به واسطه‌ی باغ‌های زیبا و تپه‌ماهورهای سرسبز و کاریزها و چشمه‌های پرآبش شهرت داشت و حالا هم البته شهرت دارد! ندارد؟

ادامه نوشته

وقتی که بیژن فرهنگ دره‌شوری حجت را تمام می‌کند! نمی‌کند؟

 

    بیژن را همه می‌شناسند و عشق کم‌نظیرش را به مواهب ناب سرزمین مادری باور دارند. درباره‌اش پیش‌تر هم نوشته‌ام و با اشک‌هایش برای لاک‌پشت‌های قشم مثل بسیاری دیگر از هموطنان عزیزم – از جمله سام خسروی فرد – گریسته‌ام.
    اینک او در مصاحبه با خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران، صراحتاً می‌گوید: آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، نه‌تنها لازم است که کم هم هست؛ حتا آیش 50 ساله هم ممکن است جواب ندهد! چه رسد به 5 ساله.
    حال از آنجا که می‌دانم نویسنده‌ی آتشین‌مزاج آتش نوشت – که در زادگاه ماهاتیر محمّد دارد مشق حیات وحش می‌نویسد و می‌خواند، آن هم در مقطع دکترا -  بیژن را به عنوان یک متخصص و عاشق واقعی طبیعت به رسمیت می‌شناسد، امیدوارم اندکی با انعطاف و مهربانی بیشتر با آیش 5 ساله روبرو شود. چرا که دیگر نمی‌توان بیژن را با رمالی و موج‌سواری و ... مرتبط دانست! می‌توان؟
تازه بیژن، سام را یاد این شعر شاملو هم می‌اندازد:

جاده‌ها با خاطره‌ی قدم‌هاي تو بيدار مي‌شوند
كه روز را پيش‌باز مي‌رفتي
هر چند سپيده تو را از آن پيشتر دميد
كه خروسان بانگ سحر كنند...

    بی‌ارتباط:
    پیش‌تر هم اشاره کرده‌ام که اغلب بزرگان محیط زیست ایران، از جمله اسکندر فیروز عزیز هم صراحتاً به نگارنده گفته‌اند که سالهاست تفنگ شکاری خود را کنار گذاشته و دیگر هرگز به چنین کاری فکر نمی‌کنند. خوب است تمام شکارچیانی که خود را مدعی مریدی از مراد خود می‌دانند، از اسکندر فیروز تبعیت کرده و اسلحه‌های شکاری خود را برای همیشه به دیوار بیاویزند و به فرزندان خود، عملاً درس مهرورزی با زیستمندان طبیعت دهند. باور کنید، طبیعت ایران – در صورت اعمال مدیریت خردمندانه -  آنقدر جاذبه و استعداد دارد که بی‌‌نیاز از درآمد حاصل از توریسم شکار هم بتواند به بقای خود امیدوار بماند.

    راستی!
    کسی می‌داند صدور 700 مجوز شکار در طول شش ماهه‌ی گذشته توسط سازمان حفاظت محیط زیست را باید نشانه‌ی داشتن آمار دقیق از سوی سازمان از جمعیت حیات وحش دانست یا نشانه‌ی هرج و مرج و حاکمیت یک بام و دوهوایی در آنجاها؟!
    واقعاً اگر مجوز شکار صادر می‌شود، یعنی ما آمار داریم و می‌دانیم در کجا جمعیت وحوش بیش از حد نرمال وجود دارد؛ پس چرا آمارها را اعلام نمی‌کنیم؟ و اگر آمار دقیقی نداریم و وضعیت محیط زیست و زیستگاه‌های حیات وحش خراب است – که هست – چگونه مجوز شکار صادر می‌کنیم؟

    می گویم نکند ماجرا به قصه سفارت آلمان ربط دارد! ندارد؟

    در همین ارتباط:

   - طرح آیش از نظر مردم ساکن در اطراف تالاب گندمان - هومان خاکپور

درج نظر

و سرانجام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور هم پذیرفت!

    اواخر سال گذشته بود که به اتفاق چند تن از دوستان – از جمله ناصر کرمی و الهه موسوی – در همایشی شرکت کردیم که در آن عالی‌ترین مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر فرود شریفی – با افتخار اعلام کردند: «پس از ۴۰ سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم!» ادعایی که البته همان زمان هم با مخالفت جدی بسیاری از محافل کارشناسی و دانشگاهی روبرو شد و حتا نویسنده‌ی روزنامه کیهان هم به مخالفت با آن پرداخت!
    اما اینک، یعنی به فاصله‌ی 11 ماه از انتشار آن ادعای بحث‌برانگیز، یکی دیگر از مدیران ارشد سازمان – رضا روشنی - در گفتگو با ایرن، صراحتاً اعتراف کرد که سرعت تخریب عرصه‌های جنگلی و مرتعی کشور بیشتر از سرعت احیاء آنهاست.
    البته معاون دفتر آبخيزداري و مناطق سيلخيز سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور این را هم اضافه کرد که دلیل اصلی شتاب گرفتن تخریب عرصه‌های منابع طبیعی در ایران، نبود حمايت قانوني از برنامه‌هاي حفاظت و نگهداري جنگل‌ها و مراتع در سطح ملّی است.
    و این سخن حقی است.
    در حقیقت، بازخورد سخن دیروز دکتر شریفی در نزد برنامه‌ریزان و کلان‌نگران دولتی آن است که الحمدالله وضع منابع طبیعی خوب است و دیگر نیازی به تزریق بودجه اضافی نیست! هست؟
    در صورتی که بازخورد جمله‌ی خبری امروز مدیر همان سازمان این است که نه! وضع در عرصه‌های منابع طبیعی نه‌تنها خوب نیست که تخریب دارد شتاب می‌گیرد و باید دولت بیشتر از این بخش حمایت کند.
    و این همه‌ی حرفی بود که نگارنده خود در آن گفتگوی مناظره‌گونه با فرود شریفی کوشید تا انتقال دهد.
    حالا به نظر شما کدامیک از این دو گزینه به نفع منابع طبیعی کشور بود یا است؟

                                                           درج نظر

گراند کانیون ایران را یادتان هست؟ نه تنها خودش که پرنده‌هایش هم دارند می‌میرند!

    به دنبال درخواست عمومی برای گریستن در سوگ تنگه هایقر (higher) و گراندکانیون ایران، امروز ایمیلی تکان دهنده از یک هموطن عزیز به نام فرشید دریافت کردم که مرا به شدت نگران کرد.
    فرشید برایم نوشته که یک کوهنورد است و در طول هفت سال گذشته تا امروز 10 بار به این منطقه آمده و تمامی تنگه را درنوردیده است. او می‌نویسد که تنگه هایقر در بین مناطق فراوانی که دیده است، یکی از منحصربه‌فردترین‌هاست و قرار بوده به ژئو‌پارک بدل شود و در حقیقت به یکی از قطب‌های گردشگری طبیعی ایران تبدیل گردد که متأسفانه فتنه‌ی سدسازی به جان این تنگه هم افتاد ...

ادامه نوشته

قانون جامع مدیریت خاک ؛ زمانی برای پایان پاسکاری مجلس و دولت!

   

    هیچ زمان چون امروز، منابع و اندوخته‌های آبی/خاکی کشور با دیو پلشت آلودگی روبرو نبوده‌اند؛ هیچ زمان نبوده که بلای آلودگی در اثر اُفت کمی منابع آب و جابجایی گسترده‌ی خاک در اثر فرسایش اینگونه نمایان شود.
    و هیچ زمان دیگری را نمی‌توان سراغ گرفت که پساب‌های خام این گونه افسارگسیخته و بی‌مهابا و در چنین حجم باورنکردنی، زیستگاه‌های انسانی و جانوری ما را نشانه رفته باشند.
    با این وجود، نکته‌ی تلخ‌تر و غم‌انگیزتر داستان این است که وقتی به قوانین موجود کشور نظر می‌اندازیم و شرح وظایف سازمان‌ها و وزارتخانه‌های ذیربط را مطالعه می‌کنیم، به واقعیتی حیرت‌انگیز می‌رسیم! به این که هنوز هیچ متولّی قانونی برای حفظ توان زیست‌شناختی (بیولوژیک) خاک وجود ندارد! باورتان می‌شود؟
    نه وزارت جهاد کشاورزی، نه سازمان حفاظت محیط زیست، نه مؤسسه استاندارد و نه هیچ نهاد دیگری این مسئولیت را برعهده نگرفته و نمی‌گیرد!
    برای همین است که همچنان منتظریم تا ببینیم لایحه‌ی جامع مدیریت خاک، چه زمان توسط نمایندگان مجلس در صحن بهارستان به شور و تصویب می‌رسد و مملکت را از این بلاتکلیفی نجات می‌دهد؟!
    فقط امیدوارم در آن زمان، هنوز خاک پاکی وجود داشته باشد که بشود از آن حراست کرد!
    در همین باره، مصاحبه نگارنده را می‌توانید در صفحه‌ی 3 از شماره‌ی امروز – 10 بهمن 88 - روزنامه  جوان بخوانید.

                                                             درج نظر

باورتان می‌شود؟ شکار در گندمان آزاد شد!

    تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت می‌کند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کم‌سابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش می‌کوشد تا در برابر آتش نابخردی‌های حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوش‌ربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آب‌شناختی منطقه کمک کند.
    اما آن گونه که امروز، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکش‌ها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رسانده‌اند را نیز از میان ببرند!
    آیا این است رسم مهمان‌نوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
    رخداد تلخی که بار دیگر نشان می‌دهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحت‌های وارده و زیست‌پالایی مجدد داده شود.

درج نظر

اعلام حمایت امام جمعه شیراز از طرح ممنوعیت شکار در طبیعت ایران

   

    حرف‌های آیت‌الله ایمانی را باید از طلا نوشت! نباید نوشت؟ او نه تنها قطع درختان را جایز نمی‌داند، بلکه آشکارا به مخالفت با شکار پرداخته و آن را نوعی مزاحمت برای طبیعت و حیوانات برمی‌شمرد. یعنی از منظر اخلاق محیط زیست به موضوع نگریسته و با طرفداران پندارینه‌ی بوم‌شناسی ژرف یا Deep ecology همذات‌پنداری عمیقش را نشان می‌دهد. یعنی درواقع او سخنانی را بر زبان آورده که سبز‌تر از سخنان بسیاری از دوآتشه‌ترین طرفداران سبز در ایران و جهان است. من اگر جای شاهین سپنتا و سپهر سلیمی بودم، از همین حالا، پنجمین جایزه خروس سفید را در سال آینده برای آیت‌الله ایمانی در آب نمک می‌خواباندم.
    کاش آیت‌الله ایمانی یه دستی هم بر سر امامان ‌جمعه دایم و موقت ارومیه و رضوان‌شهر و رشت و ... می‌کشیدند و آنها را هم وامی‌داشتند که چون امام جمعه‌ی عزیز کاشمر از طبیعت و زیستمندان بی‌گناهش دفاعی سزاوارانه در برابر کنند.
    کاش برای آیت‌الله حائری هم توضیح می‌دادند که طرح فلاحت در فراغت‌شان، بیشتر کارمایه‌های زمین را نابود می‌کند، تا تقویت سازد  و کاش خودشان هم درمی‌یافتند که قطع یک درخت را در اغلب موارد با کاشت درختی دیگر نمی‌توان جبران کرد! می‌توان؟
    با این وجود من که به سهم خود برای سخنان اخیر ایت‌الله ایمانی، کلاه از سر برمی‌دارم، شما را نمی‌دانم؟
    بخصوص با توجه به پیشنهاد آیش 5 ساله که از سوی ناصر کرمی مطرح شده است، سخنان امام جمعه شیراز بسیار امیدبخش است. نیست؟

    مؤخره:
    راستش را بخواهید، تیتر این یادداشت  ابتدا این بود: لبیک آیت‌الله ایمانی از شیراز به ناصر کرمی در تهران!
    منتها از ترس سام خسروی‌فرد نازنین و با توجه به کامنتی که برای روشنک هوشمند نوشته، تیترش را عوض کردم تا آتش نوشته‌هایش دامن کلبه‌ی مجازی‌ام را نگیرد! هر چند مطمئن هم نیستم که نگیرد! نه؟

درج نظر

یک گفتگوی کوتاه امّا حیرت‌انگیز با وزیر راه دولت دهم!

    دوشنبه‌ی گذشته، مجالی دست داد تا در استودیو پخش شبکه ۲ سیما، چند پرسش از وزیر راه و ترابری در دولت‌های نهم و دهم طرح کنم.
    حمید بهبهانی به نظر می‌رسید از همیشه سرحال‌تر و بشاش‌تر باشد؛ آن هم در حالی که سانحه‌ی دلخراش یک هواپیما و یک قطار دیگر او را تا دروازه‌های بازخواست در صحن بهارستان پیش برده بود! نبرده بود؟
    به هر حال، همین روی گشاده سبب شد تا از ایشان درخواست کنم ملاحظات محیط زیستی را در احداث جاده‌های برون شهری بیشتر رعایت کنند. دکتر بهبهانی گفت: مردم مشکل دارند و ما نمی‌توانیم به خواست مردم بی‌اعتنا باشیم. به او یادآور شدم که خواست مردم محترم است، اما در جنگل ابر یا در پارک ملّی گلستان دود خسارت‌های وارد شده به طبیعت، قبل از همه ممکن است به چشم همان مردم برود و در واقع کفگیر تنوع زیستی ما دارد به ته دیگ نزدیک می‌شود … در اینجا، ایشان قدری به من و دکتر نوروزی که شاهد این گفتگو بود، نزدیک‌تر شد و با صدایی آرام‌تر گفت: عزیزان من! چاره‌ای نیست؛ همان گونه که نسل دایناسورها منقرض شد تا ما بیاییم، ما نیز سرانجام روزی به دلیل همین کارها منقرض شده تا نسل عجوج مجوج زمین را فراگیرد!
    از آن روز تا امروز پیوسته می‌اندیشم که چند درصد از گفته‌های این مقام ارشد دولتی را که در شمار اساتید دانشگاهی هم قرار دارد، باید به حساب طنزی مهرورزانه قرار دهم و چنددرصدش را جدی بگیرم؟
    این شد که تصمیم گرفتم در مهار بیابان‌زایی ثبتش ‌کنم تا یاری‌ام دهید! چون من که عقلم به جایی قد نداد! داد؟

                                                              درج نظر

چرا ژاپن، ايران نيست؟!


    اين تصوير را نگاه كنيد تادريابيد چرا نظم ژاپني‌ها در جهان زبانزد است؛ چرا توليد ناخالص داخلي‌شان از مرز 5 تريليون دلار مي‌گذرد و چرا دومين قدرت بزرگ اقتصادي جهان هستند؟ در حالي كه در كشوري زندگي مي‌كنند كه متجاوز از 1500 بار در سال مي‌لرزد و مساحتش از دو سوم كشورهاي جهان كوچك‌تر است!

    بي ربط:
يك هفته است كه همه چيز در شهرستان فيروزكوه تقريباً فلج شده است؛ زيرا چندين رخداد زلزله با قدرت 2 تا 3.5 ريشتر را تجربه كرده است؛ رخدادي كه براي ژاپني‌ها چيزي شبيه لطيفه يا قلقلك صبحگاهي است!

    بي‌ربط‌ تر:
   ژاپن حدود يك پنجم ايران مساحت دارد؛ دو برابر ايران جمعيت دارد؛ يك ده هزارم ايران منابع طبيعي و سوخت‌هاي فسيلي دارد و حدود 40 برابر ايران توليد ناخالص داخلي دارد!

                                                             درج نظر

بار ديگر مهدي اشراقي اشتباهي در مركز سيبل قرار گرفت!


    همه چيز از آن دروغ سيزده شروع شد! نشد؟ آدم آرام و سربه زير و بچه مثبت وبلاگستان – مهدي اشراقي – را مي‌گويم كه ناگهان با اعلام تحت تعقيب بودنش، همه را سركار گذاشت و از آن به بعد هر چه فرياد برآورد و سكوت كرد و توضيح داد كه بابا من اشتباهي بودم! من بي گناه بودم؛ من اصلاً نه اين كاره و نه اون كاره بودم! نبودم؟ به خرج دوستان بالانشين نرفت كه نرفت! رفت؟

    خلاصه يه روز مي‌كوشند تا گرين‌بلاگش را به تعطيلات بفرستند و يه روز هم تلاش مي‌كنند تا وبلاگ شخصي‌اش را صددرصد بازنشسته ... كه چه عرض كنم! بازخريد كنند!
    مي‌ترسم اگه همينجوري پيش بروند، آخر نوبت به پيشنهاد تور مجاني مهدي جان به حوالي كهريزك با يك سيخ كوبيده‌ي اضافي و نوشابه‌ي مجاني هم برسد! نه؟
    اونوقت ديگه همه با هم بايد بخونيم و بخوانيم:
    مهدي نبودي ببيني، عليرضا گفت: اشتباهي پاكت كرده!   


    اما فارغ از اين منظر طنازانه، نمي‌توانم حيرت خود را از اقدام مديريت بلاگفا آقاي عليرضا شيرازي عزيز مخفي كنم. چرا كه اقدام ايشان شايد در تاريخ حيات وبلاگ‌نويسي نه تنها در ايران كه حتا در چين و اريتره و بوركينافاسو و آنگولا هم بي‌نظير باشد.
    به جرأت مي‌‌توانم بگويم استرليزه‌تر و پاستوريزه‌تر از وبلاگ مهدي اشراقي نمي‌توان در دنياي وبلاگستان سراغ گرفت! او حتا هنگام خطاب به گل سوسن هم مي‌گفت: «شما»! نمي‌گفت؟
    عليرضا جان! لطفاً بيا و بگو كه اشتباه كردي و مهدي اشراقي نازنين ما را از اين كابوس برهان. دست كم تلفنت را جواب بده مرد!
    ما ز دوستان چشم ياري داشتيم و هنوزم بر اين باورم كه بلاگفا به روشنگري در حوزه‌ي محيط زيست بسيار خدمت كرده است و سزاوار نيست چنين فرجامي براي مهدي و عليرضا! سزاوار است؟

درج نظر

انتشار كتاب تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع

    احسان زندی را که می‌شناسید؟ همکار جوان و دانشمندم که پیش از این هم از او گفته بودم.  اینک خوشحالم تا به آگاهی خوانندگان این سطور برسانم که ایشان با همکاری استاد گرانقدر، دکتر حسین ارزانی موفق به برگردان فارسی کتابی مرجع و ارزشمندی به نام « تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع» شدند که به همت انتشارات فرهنگ و قلم منتشر شده است.

    در پيش‌گفتار این کتاب وزین می‌خوانیم:
   مقدمات ترجمه این کتاب از سال 1382 آغاز و پس از آن تدریس مباحث سلامت مرتع در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری علوم مرتع با استقبال دانشجویان مواجه شد و تا کنون سه رساله دکتری در این زمینه دفاع شده است. لذا با توجه به مساله کمبود کتاب درسی در اکثر رشته ها به خصوص علوم مرتع بر آن شدیم که ترجمه مباحث سلامت مرتع در قالب کتابي انتشار یافته و به نحو شایسته ای در اختیار همه علاقه مندان به علوم مرتع و به ویژه دانشجویان محترم  قرار گیرد.  
    کتاب حاضر در مقدمه به تعریف سلامت مرتع و ذکر تاریخچه ای مختصر از شکل گیری مفهوم سلامت مرتع پرداخته و در ادامه به منظور درك بهتر و استفاده صحيح و اصولي از اين روش ارزيابي به تشریح ارتباط وضعیت مرتع و مطالعات گرایش، صفات سلامت مرتع و مفاهیم می پردازد. همچنین آموزش عملی استفاده از این شيوه ارزیابی در شش مرحله و با تفسیر 17 شاخص مورد مطالعه ارائه می گردد. مجموعه ای نیز با عنوان فرهنگ لغات در نظر گرفته شده که تعریف تمام لغات تخصصی به کاررفته در متن را در بردارد. در پایان، شش پیوست شامل کاربرگهایی است که براي ارزیابی سلامت مرتع مورد استفاده کاربران قرار خواهد گرفت و پیوست 7 مربوط به تصاویر 17 شاخص مورد مطالعه می باشد.
    مطالعه این کتاب برای دانشجویان دوره های کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی علوم مرتع و نیز کارشناسان مرتع توصیه می شود و بخشی از سرفصل دروس روشهای ارزیابی و اندازه گیری مرتع و مرتعداری پیشرفته را پوشش  می دهد. ترجمه روان، ارائه مطالب به صورت کاربردی، وجود جداول و تصاویر مربوط به هر یک از شاخصها از نقاط قوت کتابی است که پیش رو دارید امّا بدیهی است که هیچ اثری خالی از نقص و اشتباه نیست و لذا صمیمانه از کسانی که نظرات و پیشنهادهای خود را اعلام می نمایند تشکر و قدردانی می نماییم. همچنين لازم می دانیم از جناب آقای حميد هاشمی مدیر محترم انتشارات فرهنگ و قلم و جناب آقای مهندس مجتبي اخوان که مقدمات چاپ این کتاب را فراهم ساختند تشکر نماییم.
    اميد است با ادامه طرح هاي تحقيقاتي در مورد سلامت مرتع در مناطق مختلف آب و هوائي كشور و بررسي چگونگي كمّي كردن اين روش توصيفي زمينه براي استفاده از اين روش در پايش مراتع كشور و تاليف كتابي جامع در اين مورد فراهم گردد.

                حسین ارزانی                                                            احسان زندی اصفهان
استاد گروه احیاء مناطق خشک و کوهستانی                           کارشناس ارشد بخش تحقیقات مرتع
      دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران                         مؤسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور

    برای هر دو عزیز آرزوی سرافرازی‌های بیشتر دارم.

                                                              درج نظر

اشتباه نکنید؛ این کاریز ربطی به عایشه ندارد! لطفاً نابودش نکنید ...

    فرزانه‌ی فرهیخته، محمّد حسین شیرازی همچنان از ارسنجان و شناسه‌های پایداری‌اش دفاع می‌کند؛ او به راستی الگویی برای جوانان این دیار است. سالهاست می‌کوشد تا از مرگ حیات در ارسنجان به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار و آزمندانه در قالب تأسیس شهر صنعتی جلوگیری کند. به هر کجا که لازم بوده، نامه نوشته، هر جا که امکان داشته رفته و برای هر جریده و خبرگزاری که در توانش بوده، مقاله و یادداشت و تومار تهیه کرده تا بلکه بتواند با افزایش ظرفیت‌سازی در این حوزه از مرگ ارسنجان جلوگیری کند و ثابت کند که با ساخت شهر صنعتی ارسنجان در موقعیت کنونی‌اش، یکی از اصلی‌ترین رگ‌های حیات منطقه، یعنی کاریز عایشه از میان خواهد رفت و دود از دهانه‌ی آن درخواهد آمد. همان گونه که در قنات همت‌آباد یزد این اتفاق افتاد و بیش از 35 سال پیش، استاد باستانی پاریزی آن را به بی‌همتی مهندسان ما ربط داد.

     آخرین تلاش محمّد حسین شیرازی - این دیده‌بان عزیز طبیعت ارسنجان – تهیه و ارسال نامه‌ای است که به رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست نوشته و در آن در باره‌ی ارسنجان چنین آورده است: « ... این خطه هم گوشه‌ای از ایرانِ پُر عظمت است که یک تصمیمِ عجولانه، غیر کارشناسانه ،دور از منطق و خرد و انصاف، بدون ارزشیابی زیست محیطی و مکان‌یابی در صدد است تا آن را به نابودی سوق دهد و با اصرار و ابرام و سماجت، سعی در سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهات پی در پی دارد
شیرازی از محمّدی‌زاده می‌خواهد: «حسب وظیفه گوشه‌ی چشمی به فریادهای به حق مردم ،کارشناسان، دست‌اندر کاران، خبرگان، دانشگاهیان، طرفداران محیط زیست و ا زهمه مهم‌تر کشاورزان و ساکنان این «پدرام شهر» داشته و سایه‌ی شوم دغدغه،کابوس و عفریتِ مرگ و بیماری، ناپاکی و پلیدی، نابودی ثروت‌های ملی، فقر، فلاکت، آوارگی، بی خانمانی، بلای بی آبی، عدم امنیت غذایی و ...که پیامدی از این بی ‌توجهی زیست محیطی خواهد بود را از چهره‌ی پاک و از آسمان پرستاره‌ی این زادگاه و کهن بوم ما بزدایید
    گفتنی آن که ارسنجان سکونتگاهی دیرینه با مردمانی پاکنهاد است که شمارشان به 20هزار نفر می‌رسد؛ شهری باستانی و به قدمت امپراتوری هخامنشی که در يکي از خوش آب‌وهواترين مناطق استان فارس مستقر شده است. حیات این کهن‌زادبوم کم‌مانند وطن در تمامی این سال‌های دراز مدیون جریان پاک و خنک و زلال سه کاریز به نام‌های عايشه، بُناب و فيجان بوده است که به برکت حضور آنها، کشتزارها و پردیس‌های مشهور انار در ارسنجان، یاقوتی کم‌نظیر را به ایرانیان هدیه کرده است. وجود دو رویشگاه جنگلی (خليل‌بيگ) بُنه و بادام ‌وحشي نیز در قلمرو كوهستاني از ديگر ويژگي‌هاي جالب ارسنجان است.
     بار دیگر تأکید می‌کنم، آنچه برای محمّد درویش تحسین‌برانگیز است و آن را کیمیایی در جامعه‌ی امروز می‌داند، پشتکار مثال‌زدنی محمّدحسین‌ شیرازی است؛ پشتکاری که دوست دارم در این بوم و بر و میان جوانان وطن بیش از پیش تکثیر یابد.
    در این باره توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی با عنوان: «كاريز عايشه؛ رگ‌هاي زندگي‌ساز ارسنجان» جلب می‌کنم که در روزنامه اطلاعات منشر شده است.

    بیشتر بدانید:

    - ارسنجان ؛ آخرين قرباني توسعه‌ي ناپايدار (البته تا امروز)!

درج نظر

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

سه شرط جالب اقتصاددانان برای حذف یارانه‌ها!

    در نشست صبح امروز در تات، دکتر طالقانی، به نکته‌ی جالبی در مورد طرح هدفمند‌سازی یارانه‌ها اشاره کردند. ایشان گفتند: برای اجرای چنین طرحی در هر کشوری، باید دولت مرکزی و وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور دارای سه ویژگی اصلی باشد:

1- تورم در کمینه‌ی خود باشد؛
2- رابطه‌ی دولت و ملّت در بهترین حالت خود باشد؛
3- جامعه در بیشینه‌ی نشاط خود باشد.

    خُب یک نفر می‌شه پیدا بشه و برای من توضیح دهد که الآن کدامیک از شرط‌های سه‌گانه‌ی مورد اشاره این اقتصاددان شاغل در وزارت جهاد کشاورزی تحقق یافته تلقی می‌شود؟!
    دکتر طالقانی این را هم اضافه کرد که شاید آسیب‌پذیرترین بخش کشور پس از آزادسازی قیمت سوخت، همین بخش کشاورزی باشد! دکتر طالقانی البته احتمالاً می خواست حرفهای دیگری هم بزند، اما دلش برای حاضران شرکت کننده در جلسه سوخت و سکوت کرد!

درج نظر

شیلات، علی‌آبادی و 900 لیتر بنزین!


    امروز در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، دکتر غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه‌ی پایدار تات با نگرانی نسبت به عواقب طرح هدفمندسازی یارانه‌ها در بخش کشاورزی و شیلات اعلام کرد: هم‌اکنون هر قایق صیادی روزانه 900 لیتر بنزین مصرف می‌کند که حاصل آن صید 20 تا 50 کیلوگرم ماهی است و شاید هم نباشد! حال با حذف یارانه سوختی در این بخش، چه باید کرد؟

    البته از آنجا که رییس اسبق ورزش کشور، اخیراً به شیلات پیوسته‌اند، ممکن است بتوانند همان گونه که مشکل فوتبال را حل کردند، این مشکل را هم حل کنند! نه؟

                                                             درج نظر

رقابت تنگاتنگ فارس و خوزستان برای هیچ!

    

               ماجرای نان ایران را که یادتان هست؟ گفتم که هنوز از فارس می‌آید! نمی آید؟

    امروز در نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ پایدار با آقای مهندس نگارشی از مدیران ارشد معاونت تولیدات گیاهی، موضوع رقابت مدیران کشاورزی دو استان را برای اول شدن در تولید گندم، مطرح کردم. ایشان که کاملاً به روز بودند، جدیدترین آمار تولید گندم در این دو استان را تا امروز به شرح زیر اعلام کرد:
    1- استان فارس با 494 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است یک میلیون و شش هزار تن گندم تولید کرده و به فروش برساند.
    2- استان خوزستان هم با 700 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است 986 هزارتن گندم بفروشد.
    جالب این که حدود 250 هزار هکتار از کشتزارهای گندم خوزستان دیم است، در حالی که این رقم در استان فارس فقط 90 هزار هکتار است.
    بنابراین، عملکرد واحد سطح در خوزستان به مراتب فاجعه‌بارتر از فارس است! یعنی خوزستان هم مسابقه را باخته و هم سرزمینش سوخته!
    واقعاً آیا نام این رقابت را چیزی جز دورخیز برای رفتن یا هیاهو برای هیچ می‌توان نهاد؟! و آیا نباید این بازی باخت باخت را به پایان برد؟
    آیا این است معنای شعار ارزشمند صادق خلیلیان که در نخستین روز صدارتش گفت: می‌خواهم از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایه تولید حرکت کنم.
    توجه عالی‌ترین مقام وزارت جهاد کشاورزی را جلب می‌کنم به پژوهشی که خود ایشان در سال 1380 در گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس انجام دادند. در آن تحقیق که به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده بود، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزه‌ي محيط‌زيست و منابع‌طبيعي ايران در طول دوره‌هاي پنج‌ساله‌ي نخست و دوّم برنامه‌هاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوخته‌هاي طبيعي تجديد‌شونده‌ي )جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايه‌ي خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابع‌طبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است ؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال تخمين زده مي‌شود (خليليان و شمس‌الديني، 1380). اين ارقام نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دوره‌ي مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نمي‌توانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيست‌محيطي و محاسبه‌ي ميزان تخريب سرمايه‌هاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربه‌اي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ (Kapp) آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيط‌زيست غيرقابل انكار است.
     در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورت‌های اساسی کشور را اعمال دقيق هزينه‌های زيست‌محيطی در محاسبات تمام‌شده‌ی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفه‌ای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامه‌ها و پرداخت هزينه‌های گزاف جبران خسارت شده است. بر پايه‌ی مطالعه‌ای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالش‌ها و چشم‌اندازهاي توسعه‌ی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرح‌ها و برنامه‌های به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينه‌ها بدون توجه به مخارج مربوط به محيط‌زيست، بزرگتر از عدد يک و اميد‌بخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينه‌های زيست‌محيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچک‌تر از يک شده است. مثلاً چنانچه پاره‌اي از هزينه‌هاي زيست‌محيطي، نظيرِ هزينه‌ی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرح‌ها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشت‌هاي بحراني از نظر  سفره‌های آب زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مي‌يابد.
    امید که روزی به تولیدی بتوانیم افتخار کنیم که به بهای افزایش ناپایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور حاصل نشود.

درج نظر

نان ایران به چه قیمتی از فارس می‌رسد؟!

   امروز - اول بهمن 1388 -  روزنامه جوان در صفحه 14 از شماره 3044 خود گزارشی را منتشر کرده به قلم علی شجاعی و با این عنوان: «نان ایران همچنان از فارس می‌رسد»
    مطابق این گزارش، باید فارسی‌ها به خودشان بنازند و جشن بگیرند، زیرا با حدود 461 هزار هکتار گندم‌زار آبی و دیم، توانسته‌اند برای بیست‌یکمین سال پیاپی رکورددار تولید گندم در ایران باشند. البته در جای دیگر اعلام شده که برای بیست و دومین بار صحیح است! هرچند رقیب خوزستانی این ادعا را رد می‌کند! نمی‌کند؟
      به هر حال چه رد کند یا نکند و چه رکورد 21 صحیح باشد یا 22، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟
    راست آن است که هیچ استانی در ایران سراغ نداریم که بحران فرونشست سفره‌های آب زیرزمینی‌اش اینگونه شتابان در حال رشد باشد؛ به نحوی که تقریباً یک سوّم از کل تراز منفی آبخوان‌های ایران در فارس رخ داده است.
    چه شاهدی از این بالاتر که نشان دهد، گندم تولید شده به چه بهای گزاف و غیرقابل جبرانی دارد وارد بازار مصرف داخلی می‌شود؟
    غم‌انگیز‌تر آن که کل تولید گندم این استان چیزی در حدود یک میلیون و 200 هزارتن برآورد شده است که نشان از عملکرد تولید کمتر از 3 تن در هکتار دارد!
    حال اگر به این معضل، وضعیت ناهنجار سامانه‌ی نگهداری و بسته‌بندی و حمل و نقل گندم را هم بیافزاییم و نیز فراموش نکنیم که بازده آبیاری در کشتزارهای گندم، چیزی در حدود 30 درصد بوده است؛ بیشتر درخواهیم یافت که باید برای به دست آوردن این رکورد هورا کشید و جشن گرفت و یا زانوی غم بغل کرد و شرمگین شد؟
     آیا سزاوار است در استانی که صاحب بیشترین جاذبه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی و ادبی ایران و منطقه است، این گونه نابخردانه فرصت سوزی کنیم و کارمایه‌ها را به هدر دهیم؟ یادتان هست که پورنگ چه گفت! نه؟

   من که فکر می کنم اگر نان ایران از آمریکا برسد بهتر از آن است تا به بهای تشدید ناپایداری اکولوژیک سرزمین (مهمترین وظیفه وزارت جهاد کشاورزی همانا حفظ این پایداری ذکر شده است)، نان ایران از فارس برسد و در عوض سیگار ایران از آمریکا و اروپا و شرق دور و ... 

   شما چه فکر می‌کنید؟

    برای مطالعه بیشتر:

    - اشاره به دستاوردي غرورآفرين براي دكتر كوثر و يارانش!

    - شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!

                                                              درج نظر

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش - عباث جعفری - به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود ...

ادامه نوشته

جاری شدن سیل‌های هولناک، پیامد تخریب جنگل گلستان نیست! هست؟

    در صفحه‌ی 3 از روزنامه جوان امروز، گفتگوی نگارنده با سمیه راهپیما در باره‌ی قصه‌ی تلخ پارک ملّی گلستان منتشر شده است که دارای 8 غلط عمده است!
    نخست آن که جاری شدن رخداد سیل‌های حادثه‌خیز (یا به قول جوانی‌ها: سیل‌های هولناک)، نمی‌تواند ناشی از تخریب جنگل گلستان باشد! زیرا جنگل گلستان در پایاب حوضه‌ی آبخیز تنگراه قرار گرفته است و نه در سراب یا بخش‌های میانی آن. آنچه که سبب سیل‌خیزی تنگراه را فراهم کرده، شکل هندسی خاص این آبخیز چهار قسمتی است که پیش‌تر ماجرا را مفصلاً توضیح داده‌ام. جنگل گلستان اما به واسطه‌ی انبوهی درخورش می‌توانست از شدت حرکت سیل کاسته و مانعی طبیعی بر سر راهش محسوب شود که خوشبختانه! مسئولین جان برکفت وزارت راه زحمت این درختان را کم کردند! نکردند؟
    البته غلط‌های بامزه‌ی دیگری هم این گفتگوی منتشر شده دارد که کشف آنها را وامی‌گذارم به خوانندگان تیزهوش مهار بیابان‌زایی.

    برای آگاهی بیشتر:

    - پارک ملی گلستان و یک نابخردی آشکار دیگر

                                                                  درج نظر

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

عقبگرد محیط زیستی در برنامه پنجم توسعه!

 

    فرازها و فرودهای لایحه‌ی برنامه پنجم توسعه کشور در بخش محیط زیست را می‌توانید در گفتگوی الهه موسوی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.
    گفتنی آن که تازه‌ترین نشانه‌ها از صحن بهارستان و به ویژه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی حکایت از آن دارد که ممکن است اجرای برنامه پنجم توسعه یکسال به عقب بیافتد.

درج نظر

هوای پس سیستان به روایت تهران امروز!

    چرا سیستان چنین روزگاری را می‌گذراند؟ چگونه به این روز افتاد و از چه طریق می‌شود کاری کرد که دوباره از چاله به چاه نیافتد؟
    اگر برایتان پاسخ این پرسش‌ها مهم است، دیدگاه‌های نگارنده را در روزنامه تهران امروز بخوانید.

درج نظر

اگر قراره همه یارانه بگیرند؛ چرا رایانه نگیرند؟!

   

    سرانجام و بعد از شوک وارد شده توسط محمّد مدد، رییس مرکز آمار ایران، این نخست محمّدرضا فرزین بود که اعلام کرد: مدد جان شکر خورده! مردم اصلاً نگران نشوند ... چون که 50 میلیون نفر یارانه می‌گیرند و چه بسا بتوانند با یارانه، رایانه هم بگیرند یا رایانه‌هاشان را به روز کنند!
    امّا محمود احمدی نژاد به این هم قانع نشد و امروز اعلام کرد که اصلاً همه‌ی مردم ایران یارانه می‌گیرند و صددرصد خیالشان راحت باشد که صددرصدشان می‌گیرند! نمی‌گیرند؟

     فقط می‌ماند یک پرسش ساده:
    اگر قرار است همه یارانه بگیرند؛ پس دیگر چه چیز را قرار است اصلاح کنیم؟ مگر نمی‌گفتیم که چرا باید یارانه‌ی بنزین آن مرفه‌نشین بدون درد بنزسوار را آن پیرمرد دردمند الاغ‌سوار روستایی بپردازد؟ اصلاْ این همه هزینه و ساعتها کار کارشناسی و ... برای چه بود؟
    این ناسازه‌ها را کی می‌خواهیم مهار کنیم؟

درج نظر

وقتي كه وحيد نوروزي حرف صفار هرندي را تكرار مي‌كند!

    وحيد نوروزي را دوست دارم؛ جوان ماجراجو، باهوش و سياست‌ورزي است. از جنس آدم‌هايي كه اگر در صندلي درستي قرار گيرد، مي‌تواند به محيط زيست وطن بسيار كمك كند؛ همان گونه كه مي‌كند! نمي‌كند؟
    با اين وجود، گاه گاف‌هايي هم مي‌دهد كه پيش‌تر هم اشارك‌هايي داشته‌ام! نداشته‌ام؟
    آخرين يادداشت او، نمونه‌ي بارزي از خطاي راهبردي يك طرفدار جدي محيط زيست است كه هرگز نبايد براي بيرون راندن حريف – ولو طبيعت‌ستيز خود – وسيله را توجيه‌كننده‌ي هدف سازد!
    در اين كه كارخانه‌ي سايپا به همراه همزاد بزرگترش - ايران‌خودرو - يكي از مهم‌ترين منابع تزريق سموم به ريه‌هاي كودكان من و تو در آسمان ايران بوده است، شكي نيست. امّا برادر من! اين هم رسمش نيست! هست؟
    مگر يادت رفته 26 اسفند سال 1385 را؟ مگر يادت رفته كه وزير وقت ارشاد (محمد حسين صفار هرندي) چگونه به تمسخر چندش‌آور طرفداران محيط زيست پرداخت؟

    صفار در آن روز به عنوان متولي فرهنگي كشور به تلخي و تمسخر گفت: «در حالي كه انسان‌هاي زيادي در حال نابودي هستند، انسان‌هايي به تشكيل NGO هايي پرداخته و براي نجات گونه‌هاي در حال انقراض گياهان تلاش مي‌كنند
    وحيد جان! از تو كه يك متخصص محيط زيست هستي و مي‌دانم كه عاشقانه همه‌ي مواهب طبيعي را در سرزمين مادري دوست مي‌داري، بعيد است كه با حربه‌اي پوپوليستي به جنگ سايپا بروي؟
    چه كسي حاضر است در سرزميني زيست كند كه در آن هيچ سبزينه و جاندار ديگري جز انسان حضور ندارد؟ اصلاً آنجا مگر جايي جز جهنم خواهد بود؟ چرا بايد حفاظت از آهو‌ها را در برابر حفاظت از كودكان قرار دهيم؟
    آيا با استدلال تو، طبيعت‌ستيزان بيشتر دريده نشده و از فردا متعرض شهرداري تهران نخواهند شد كه چرا سالانه ميلياردها ريال خرج بهسازي و زيباسازي شهر و فضاي سبز آن مي‌كند؟ آن هم در شهري كه كودكان كارتن‌خواب دارد؟ ندارد؟

    چرا بايد شهرداري ديوارهاي عمودي شهر را هم سبز كند، در حالي كه شهروندان زيادي بي‌سرپناه مانده‌اند؟
    و اصلاً چرا بايد سازمان عريض و طويل حفاظت محيط زيست داشته باشيم؛ در حالي كه 14 ميليون از هموطنان ما زير خط فقر هستند! نيستند؟
    نه برادر من! اين رسمش نيست ...
    اين رسم را بگذار براي آنها كه در ريختن اشك تمساح يد طولايي دارند و براي آنها كه فكر مي‌كنند با رعايت ملاحظات محيط زيستي بايد تمام كارهاي مملكت را تعطيل كرد!
    بيا من و تو ديگر بيش از اين آب را گل نكنيم و خوراك براي آدم‌هاي طبيعت‌ستيز و توهم‌محوري كه همه‌ي دغدغه‌هاي همه‌ي طرفداران محيط‌زيست را مشكوك و وابسته به استكبار جهاني ارزيابي مي‌كنند، تهيه نكنيم.
    بگذاريم مديران سايپا در اين حركت ارزشمند سبز پيش بروند و همتايان ديگرشان را هم تشويق به پيش آمدن كنند.
    آنها را نترسانيم؛ مثبت بيانديشيم، اما زودباور هم نباشيم و پايش شان كنيم.
    سخن زنهاردهنده‌ي شهيد باهنر را كه يادت هست! نيست؟

درج نظر

آيا واقعاً محيط زيست شاخصي مهم در توسعه كشور است؟

     اخيراً عالي‌ترين مقام قانونگذاری كشور در صحن بهارستان اعلام داشته‌اند: «محيط زيست شاخصي مهم در توسعه‌ي كشور است.» سخني كه از دوشنبه گذشته – زماني كه علي لاريجاني براي نخستين بار و در حضور اعضاي فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس شوراي اسلامي، آن را بر زبان آورد؛ دست كم در بيش از 480 روزنامه، خبرگزاري و ديگر سايت‌هاي رسمي و نيمه‌رسمي كشور  در دنياي اينترنت بازانتشار يافته است. دكتر لاريجاني اين را هم گفت كه «رسانه‌ها باید در موضوع محیط زیست به گونه‌ای وارد شوند که جامعه نسبت به آن حساس شود.» و در انتها نيز اعترافي تلخ امّا اميدبخش كردند! اين كه «ما آسیب‌های زیادی در بخش محیط زیست از معضل تخريب جنگل‌ها تا آلودگی هوا احساس کردیم که لازم است نسبت به آن به صورت جدی وارد عمل شویم.»
    خب بياييم از منظري ديگر به سخنان بسيار مهم رييس قوه‌ي مقننه‌ي كشور دقت كنيم؛ چنانچه بپذيريم كه محيط زيست، شناسه‌اي آشكار در نمايش كيفيت توسعه در كشور است؛ آنگاه به پارادوكس‌هايي حيرت‌انگيز مي‌رسيم!
    كافي است بدانيم در ابتداي برنامه 5 ساله‌ي چهارم كشور عزيز ما از منظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در رتبه‌ي 130 از بين 148 كشور مورد بررسي قرار داشت. يعني در آغاز به كار دولت نهم و ورود تيم فاطمه واعظ جوادي به ساختمان سبز و جديد تشكيلات محيط زيست ايران، فقط 18 كشور در جهان وجود داشتند كه شدت تخريب محيط زيست‌شان بيشتر از ايران بود! شايد به همان دليل بود كه در همان زمان دكتر فاطمه جوادي اعلام كرد: من يك ويرانه را تحويل گرفته‌ام. سال گذشته اما همان مجامع بين‌المللي در مؤسسه مرسر و دانشگاه كلمبيا اعلام كردند كه ايران 5 پله‌ي ديگر سقوط كرده و حالا به رتبه 135 رسيده است! يعني به ازاي هر سال اجراي برنامه 5 ساله چهارم بيشتر از يك پله سقوط كرده‌ايم و در پايان سال 2008 فقط 13 كشور بودند كه وضعيتي بدتر از ما داشتند!
    امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست! هست؟ چرا كه جانشين فاطمه جوادي (فردي كه اعلام كرده بود يك ويرانه را در محيط زيست تحويل گرفته است و البته يك سازمان و طبيعت ويران‌تر را هم تحويل داد و رفت)؛ يعني آقاي محمّدي‌زاده به صراحت اعلام كرد: «فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ما زمين را آلوده كرده و محيط زيست خود را تخريب مي‌كنند
    حال با اين حساب، به نظر شما و از منظر ملاحظات محيط زيستي، آيا مي‌توانيم ايران را كشوري در مسير توسعه‌يافتگي بدانيم؟ آيا سخن به حق رييس قوه‌ي مقننه با سخنان متعدد همتاي ايشان در قوه‌ي مجريه – كه ايران را بارها كشوري ممتاز و درخشان و پيش‌برنده در توسعه خوانده و مي‌خواند - پارادوكس ندارد؟ و آيا اينگونه مي‌خواهيم آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور را تحقق بخشيده و به كشوري ممتاز و يگانه در منطقه بدل شويم؟
    هفته‌ي گذشته گفتم كه ما اكنون در سال جهاني تنوّع زيستي قرار داريم، امروز اما آمارهاي غم‌انگيزي كه انتشار يافته است حكايت از اُفت كمي و كيفي شتابناك اغلب گونه‌هاي گياهي و به ويژه جانوري كشور در طول دو دهه‌ي گذشته دارد. بر بنياد آمارهايي كه خبرگزاري مستقل محيط زيست ايران و به نقل از منابع قابل اطمينان در سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر كرده است، در 10 منطقه اصلي حفاظت شده كشور، ميزان كاهش شمار وحوش از 10 تا 100 درصد در طول 20 سال گزارش شده است كه بسيار نگران‌كننده و شرم‌آور است.
    دامنه و ابعاد اين تأسف چنان عميق است كه اغلب طرفداران و نخبگان اين حوزه اينك بر اين باورند كه سال 2010 را بايد سال عزاي عمومي براي تنوّع زيستي كشور اعلام كرد و طرفداران محيط زيست، به جاي برافراشتن پرچم‌ها و نشان‌هاي سبزرنگ، پارچه‌هاي سياه بر محل كار و خانه‌هاي حقيقي و مجازي‌شان بياويزند.
    خواستم بگويم: آقاي علي لاريجاني عزيز! ممنون كه به اين واقعيت مهم اشاره كردي؛ لطفاً نشان‌مان هم بده كه در مجلسي كه شما رياستش را برعهده داريد چند قانون طبيعت محور به تصويب رسيده و جلوي تصويب چند قانون طبيعت‌ستيز هم گرفته شده است؟ لطفاً برايمان بگو چگونه مي‌خواهيد با پيش‌نويس برنامه پنجم 5 ساله‌ي كشور برخورد كنيد؛ برنامه‌اي كه به نسبت برنامه چهارم در حوزه محيط زيست چند گام اساسي به عقب برداشته است؟ آقاي رييس مجلس قانونگذاري وطن! آيا مي‌دانيد كه فقط در طول 9 ماهه‌ي گذشته از سال 1388 متجاوز از 25 هزار و 624 هكتار از اراضي ملّي كشور به صورت غيرقانوني به تصرف طبيعت‌ستيزان قدرقدرت افتاده است؟ ما حق داريم كه براي يكبار هم كه شده، نمايندگان مردم در صحن بهارستان يك هيأت تحقيق و تفحص را سامان دهند براي بازبيني و بررسي نابخردي‌هاي حاكم در عرصه‌ي محيط زيست كشور و در انتها نشان دهند كه مقصر اصلي وضعيت وخامت‌بار كنوني كيست؟ آيا سير قهقرايي طبيعت ايران نبايد ما را به اندازه‌ي دلايل شكست تيم ملي فوتبال نگران كند؟ چرا براي آن موضوع آن همه هزينه مي‌شود و چندين هيأت دلايل شكست را بررسي مي‌كنند، امّا كسي دلش براي مرگ خاموش طبيعت وطن و به فراموشي سپرده‌شدن اصل 50 قانون اساسي ما نمي‌سوزد؟

                                   همين!

"این یادداشت روز شنبه - ۲۶ دی ۱۳۸۸ - در صفحه ۹ روزنامه پول منتشر شده است."

درج نظر