سخنرانی امروز در دانشگاه صنعتی شریف
همان طور که آگاه هستید، تا ساعتی دیگر در دانشگاه صنعتی شریف، سخنرانی خواهم کرد. عنوان سخنرانی من:
برای درمان بیماری محیط زیست ایران، چه باید کرد؟
و چه نباید کرد؟
آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد ...
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردنهاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا - در پنجمين روز از خرداد 1389 - ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقهمندان به اين حوزه درد دل كنيم ...
پايان سخن – از نمایش دست برداریم؛ به حفظ واقعی طبیعت بیاندیشیم!
و سرانجام، در دوازدهمین پله، به پایان نوشتار بلند و ژرف استاد
کامبیز بهرامسلطانی رسیدیم. به جرأت میگویم که بررسی و مداقه دقیق در
همین 12 قسمت میتواند بسیاری از مشکلات فراروی مدیریت در سازمان حفاظت
محیط زیست ایران را مهار کرده و یا از سر راه بردارد.
امید که توصیههای خردمندانهی این طبیعتمرد بزرگ ایرانی را همه آویزهی
گوش خود کرده و کاری نکنیم که بیش از این به قانون طبیعت بربخورد.
به ویژه تأکید میکنم که نگاه استاد را به ماجرای سایپا و آهو با دقت
بنگرید ...
به کنوانسیون رامسر هم امیدی نیست!
منشا 30 درصد از گیاهان مهم جهان، در سرزمینهای خشک قرار دارند
هدیه تولد سدسازان به آهنگ کوثر!
امروز 4 خرداد 1389، هفتاد و چهارمین سالگرد نخستین روز ورود دکتر آهنگ کوثر به زمین است ... این روز را بسیار دوست دارم و ایمان دارم که روزی تندیس های این مرد بزرگ را در معابر عمومی شهرهای بیابانی ایران خواهیم دید ... او تقریباً همه ی زندگیش را پای این آرمان نهاده تا بگوید: با یکصدم هزینه ای که برای سدسازی تخصیص داده می شود، می توان آب را در زیر زمین ذخیره کرد. اما به خاطر همین حرف، بسیار از آب سالاران طبیعت ستیز می خواهند سر به تن این مرد فرزانه نباشد ...
پهنههای شش گانه تحت حفاظت واجد کدام ویژگیها باید باشند؟ - 10
ریزگردها تا چه زمانی مهمان تهرانیها هستند؟!
چه دستگاهی مسئول توسعهی طبیعتگردی در کشور ماست؟
چرا باید به تقویت مبانی بومگردی در کشور همت گمارد؟ آیا اصولاً بومگردی را میتوان برابر با اکوتوریسم قرار داد؟ چه نهادی در ایران متولّی اکوتوریسم است؟ سازمان حفاظت محیط زیست در کجا ایستاده است؟ آیا راه حفاظت پایدار از محیط زیست، از مجرای اکوتوریسم میگذرد؟ چرا ما خبرنگار متخصص در این حوزه نداریم؟ و چرا اخبار اکوتوریسم، آن گونه که باید در جامعهی محیط زیستیهای ایران انعکاس نمییابد؟
عقاب ها را جان دادیم تا روباه خاکستری را جان گیریم؟!
ماجرای
عقابها را که یادتان هست؟ اشاره
کردم که اخیراً دانشمندان متوجه شدهاند که آمریکاییها شاید لازم باشد
تا بهای گزافی برای پایداری دوبارهی عقاب سرسپید به عنوان نماد ایالات
متحدهی آمریکا بپردازند.
در همین باره، مقالهی ارزشمندی در مجلهی اشپیگل منتشر شده است که
اینک یکی از هموطنان فرزانه و طبیعتدوست، زحمت برگردان فارسی آن مقاله را
متحمل شده و حاصل کار را برایم ارسال داشتهاند. ضمن سپاس مجدد از این دوست
نادیده و فرهمند که پایگاه اطلاعرسانی فرهنگی –
تاریخی و صنعتی را هم مدیریت میکنند، توجه شما را به اصل آن یادداشت
جلب میکنم؛ یادداشتی که میتواند برای ما که اینک درگیر تجربهی مشابهی
برای بازگرداندن ببر مازندران یا شیر ارژن به موطن اصلیشان هستیم، بسیار
درخورتوجه و مفید باشد. به ویژه که امروز، نخستین روز خرداد برابر با 22
ماه می هم هست؛ روزی که برای دهمین سال پیاپی، مردمان زمین آیین های
نکوداشت روز جهانی گونه گونی زیستی را
- آن هم در سال جهانی این
مناسبت - گرامی می دارند ...
سدسازان حتا به حريم امن گربايگان فسا هم رحم نكردند!
اما ما با اين سرمايهي بزرگ انساني و شگرد بومي و ارزشمند خود چه كردهايم؟ جز اين كه آن پيرمرد فرزانه را هر روز سوزانديم و دلش را ريش كرديم ...
آخرين ضربه را نيز اخيراً آبسالاران طبيعتستيز با تكميل مطالعات خويش براي احداث يك سد جديد در بيخ گوش طرح آبخوانداري كوثر، ميخواهند بر پيكر اين پيرمرد وارد آورند و لابد در آستانهي هفتاد و چهارمين بهار زندگيش، اين هديهي شوم را به او اهدا كنند تا همه بدانند كه در اين مملكت؛ جايي كه به قول مجتبي پاكپرور: «نادرست بودن گزينه سد مانند سفيدبودن ماست، دليل نميخواهد.» دليل ميخواهد!
يادمان باشد:
بودجه ای که برای بهرهبرداری بهینه از آب سیلاب مازاد در این منطقه به طریقهي پخش سیلاب مورد نیاز است، چیزی حدود یک صدم هزینه احداث سد پیشنهادی است.
چیز دیگری هم باید بگویم؟!
جز اين كه باز هم تأكيد كنم:
اين حق ما نيست! هست؟
چرا باید با طبیعتزدایی مقابله کرد؟ – 9
در ادامه ی هشتمین بخش از یادداشت استاد بهرام سلطانی عزیز، تا آنجا رسیدیم که قرار شد از دلایل تلاش برای حفاظت از طبیعت – در حوزه اخلاق و علم - سخن بگوییم ...
دلايل اخلاقي ؛ از آنجا كه انسان در موقعيتي قرار گرفته است كه میتواند درباره بود و نبود ساير گونهها اخذ تصميم نمايد، از ديدگاه اخلاقي موظف است به حق زندگي ساير موجودات احترام بگذارد،
دلايل علمی؛ هر يك از گونهها، اجتماعات زيستي، اكوسيستمها و چشم اندازهاي طبيعي زمينهاي براي كسب شناخت و دانش بيشتر محسوب میشوند. بسياري از روابط و كنش و واكنشهاي طبيعي را تنها میتوان در فضاهاي طبيعي دست نخورده يا كمتر دست خورده، مورد تحقيق، بررسي و شناخت قرار داد. تنها با تكيه بر اين قبيل تحقيقات است كه میتوان درباره چگونگي بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك به نتيجه رسيد. ضمن اينكه حل بسياري از مسائل حال و آينده مرتبط با طبيعت سرزمين و اصولاً تداوم زندگي در اين سرزمين كهنسال وابسته بهانجام اين قبيل تحقيقات است،
دلايل برنامه ريزي ؛ از آنجا كه در هر صورت براي ادامه زندگي استفاده از توليدات طبيعت امري ضروري است، ما چارهاي جز حفاظت از بستر و زير بناي اين توليدات براي نسل حاضر و نسلهاي آينده نداريم. در طول سالهاي گذشته، در نتيجه واردات انواع بذرهاي بيگانه به كشور – از گندم و جو و برنج گرفته تا انواع سبزيها و درختان ميوه – گونههاي بومیيا از بين رفتهاند يا ناياب شدهاند. حتا گونههاي گياهي كهاندميك ايران زمين بودهاند – از سيب،گلابي، عدس، نخود تا گياهان زينتي مانند انواع لالهها، سنبل، سوسن – به تدريج فراموش شدهاند و جاي خود را به گونههاي وارداتي دادهاند. در اين ميان آرام آرام و از سرِ ناآگاهي كامل، عرصه براي ورود گونههاي گياهي دستكاري شده از نظر ژنتيك آماده میشود،
دلايل روحي – رواني ؛ در اين باره در سطور بالا صحبت شد و مقصود تكرار مكررات نيست، بلكه تنها يادآوري اين واقعيت است كه انسان بخشي از هويت خود را، از طبيعت سرزمين خود كسب میكند و نابودي و يا تغيير شكل طبيعت سرزمين میتواند به بي هويتي باز هم بيشتر ما كمك كند ؛ بيوم هيركاني، بيوم زاگرس بيومهاي خليجي و هماني سواحل جنوب ايران و غيره در طول تاريخ بلند اين سرزمين مردمان و فرهنگهايي را در درون خود پرورش دادهاند. به همين سبب طبيعتزدايي از اين بيومها، میتواند به معناي فرهنگ زدايي و از خود بيگانگي اين مردمان نيز تعبير شود. از اين رو، اگر قرار است جنگلهاي هيركاني باززنده سازي شوند، اين عمل نمیتواند با استفادهاز درختان سرو نقرهاي، كاج الدار، زربين، صورت گيرد. و اگر جنگلهاي ارسباران از بين برود، نه تنها يك ناحيه جغرافياي گياهي ايران، نه تنها سياه گوش و سياه خروس، كه بخشي از تاريخ طبيعي سرزمين ايران و به همراهان، هويت فرهنگي مردمان آن خطهاز ميان خواهد رفت.
براي آنكه بخشهايي از پهنههاي طبيعي همواره سالم بمانند، ساليان دراز است كه نهادهاي معتبر بينالمللي روشهاي مديريتي خاصي را تدوين و به كشورها عضو توصيه کردهاند. در ادامه به تقسيمات شش گانهی اتحاديه جهاني حفاظت، پهنههاي مورد نظر برنامه انسان زيستكره سازمان يونسكو و كنوانسيون رامسر اشاره میشود.
بپذيريم كه روزگار بهره برداريهاي خودسرانه به سر آمده است! - 8
کامبیز بهرامسلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرفاندیشانهاش به صراحت
به من و تو میگوید: باید به دوران بهرهبرداریهای خودسرانه در طبیعت
پایان داده و به بهانهی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و
دستدرازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به
تلخی هر چه تمامتر، در بام ایران به وقوع
پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از
قانون باشند.
با هم پی میگیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :
نيازهايی
که به طبيعت داریم:
مفهوم حفاظت از طبيعت در
برگيرندهی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي
و باززندهسازي كارايي و قابليتهاي طبيعت به انجام میرسد. در اين
راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره
برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليتهاي طبيعت بايد از يك سو به
دليل برخورداري از ارزشهاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي
زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين
برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزشهاي ذاتي طبيعت، يعني
ارزشهايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا
میباشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمیگيرد. ضمن
اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی
به انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداريهاي خودسرانه به سر آمده
است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع
درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل
پهنههاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز
سرمايه ملي به حساب میآيند، چشماندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و
زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمیتوانند با تكيه بر
معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و
تجاوز افراد قرار گيرند. بهرهبرداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش
روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمیآيد. كسب دانش درباره
قابليتهاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمیتوان از منابع خارجي استخراج
كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليتهاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا
در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليتها همسان توزيع
نگرديدهاند ؛ قابليتهاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را
نمیتوان با بيومهاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
براي حفاظت از طبيعت میتوان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك
جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار میگيرد. از آن دلایل در نهمین بخش
از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.
اعتراف یکی از متخصصان سدسازی: ماست ما ترش بود!
دیروز در جریان همایش ناگفتههای
سدسازی، دکتر محمّدرضا چمنی، استاد گروه عمران دانشگاه
صنعتی اصفهان سخنان کوتاهی بر زبان آورد که اثرات بلندی بر حضار گذاشت.
وی اعتراف کرد که به عنوان یک متخصص در حوزه سدسازی باید اعلام کند که
وقتی به عملکرد این بخش و همکارانش نگاه میکند، به رغم آن که هیچ ماست
فروشی نمیگوید: ماست من ترش است، امّا من باید اعلام کنم که ماست من ترش
بوده است! (تشویق شدید حضار) وی ادامه داد که مهندسان عمران و سدسازی و آب
نباید از تعطیلی بخش سدسازی نگران باشند؛ زیرا کارهای فراوان دیگر و
شرافتمندانهتری هنوز وجود دارد که میتوانیم انجام دهیم. ایشان به فاجعهی
سد آسوان در مصر اشاره کردند که پیشتر نگارنده هم به
آن پرداخته بود ... وی گفت: این سد عظیم که 140 برابر سد زاینده
رود گنجایش دارد، به بزرگترین معضل مصر بدل شده و اینک همه در صدد هستند که
چگونه با کمترین هزینه ممکن میشود از شر آن خلاص شد و آن را تخریب کرد؟
اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم؛ امروز با یک فاجعه روبرو بودیم! - 7
در حالی که عالیترین مقام اجرایی کشور، به راحتی آب خوردن تمامی
سیاستهای انقباضی چند دههی اخیر را در حوزهی مهار رشد جمعیت به چالش
گرفته و بیمهابا آنها را رد میکند، کامبیز بهرام سلطانی در هفتمین بخش از رسالهی
تفکربرانگیزش، آشکارا نظر دکتر احمدی نژاد را رد میکند:
با هم این نوشتار را در هفتمین منزل پی میگیریم:
يكي از پيامدهاي اسكان اجباري عشاير (تخته قاپو)، افزايش تعداد مراكز
روستايي، گسترش افقي شهرها (كه به اشتباه توسعه شهري ناميده میشود) و
تبديل روستاها به شهر، تخريب طبيعت در تمامی ابعاد آن بوده و همچنان نيز
هست. اين همه در شرايطي رخ میدهد كه در ايران هيچ نهادي مسئول برنامهريزي
و سازماندهي يكپارچه سرزمين نبوده و به همين ترتيب، هيچ نهادي نيز براي
مديريت يكپارچه طبيعت سرزمين وجود ندارد. تفكر بخشي يا sectoral و
برنامهريزي بخشي متكي بر تفكر بخشي و محصولات اصطلاحاً عمراني اين دو به
آواري تبديل شدند كه بر سرِ طبيعت سرزمين فرود آمد. بدين سان اراضي زراعي،
باغات و پهنههاي طبيعي كه لابلاي آنها باقي مانده بود، آرام آرام رو به
عقب نشيني نهاد و جاي خود را به كاربريهاي شهري بيش و كم برنامهريزي شده و
نيز سكونتگاهها و شهركهاي خودجوش سپرد. در اين ميان تمايل به شهرنشيني،
علي رغم وضعيت نابسامان شهرها، نه تنها فروكش نكرد، كه به مرور زمان رو
بهافزايش نيز نهاد. سرشماري سال 1365 نشان داد، براي اولين بار در تاريخ
ايران، تعداد جمعيت شهري نسبت به جمعيت روستايي افزايش يافتهاست؛ روندي كه
تا بهامروز ادامه يافته و فعلا" خاتمهاي بر آن متصور نيست. برمبناي
دادههاي سرشماري سال 1385 وضعيت جمعيت شهري و روستايي كشور به شرح جدول
شماره 2 میباشد.
اگر اقدامات صحيح و حساب شده در جهت
كنترل جمعيت نمیبود، با احتساب جمعيت 49445010 نفري سال 1365 و نرخ رشد 3.9 %، جمعيت كنوني ايران میبايست چيزي در حدود 100 ميليون نفر باشد و اين
در حالي است كه توان محيط طبيعي سرزمين، يا به بيان ديگر توان جمعيت پذيري
طبيعت سرزمين نسبت به دهههاي شصت و هفتاد خورشيدي دچار اُفت بسيار شديد
شده است.
در همينجا آناً بايد بر اين نكته تأكيد جدي شود كه موضوع
بحث حاضر به هيچ وجه مخالفت با شهرنشيني نيست ؛ شهرنشيني تابع روندي تاريخي
است و در سراسر جهان جريان دارد. نقد حاضر بر دو نكته تكيه دارد ؛ اول
شيوه شهرسازي و شهرنشيني در ايران و دوم نياز انسان به طبيعت.
نكته
نخست بر اين واقعيت تأكيد دارد كه دشتها و پهنههاي قابل سكونت سرزمين
ايران ظرفيت پذيرش شهرهاي گسترده و وسيع را ندارد. به ويژه زماني كه با
استفادها ز روشهاي فني، ظرفيت شهر و جمعيت پذيري آن افزايش داده شده و از
اين طريق بار و فشار بيشتري بر محيط وارد آورده شود؛ امروزه روز تعداد
شهرهايي كه ظرفيت خودپالايي هواي خود را از دست داده، براي تأمين آب مورد
نياز خود بايد به ديگر حوضههاي آبخیز دست اندازي كنند، در دفع زباله، فاضلاب،
آلودگي صوتي و ساير آلودگيهاي محيطي، در مفهوم واقعي كلمه درمانده
شدهاند كم نيست. چگونه میتوان انتظار داشت، انساني كه در يك چنين محيط
شهري اي زندگي میكند، انساني سالم باشد؟ بخشي از تكامل بيولوژيك انسان در
كنش متقابل با محيطي كه در آن زندگي میكند، به وقوع میپيوندد. اطلاعات
محيطي كه انسان دريافت میدارد، واكنش بيولوژيك انسان را بر میانگيزد و از
اين طريق سازگاري انسان با محيط ميسر میگردد. نكته دوم عبارت است از
اينكه در شهرهاي كنوني چه عوامل برانگيزنده ارزشمندي وجود دارد كه سيستم
بيولوژيك انسان بتواند نسبت به آن واكنش نشان دهد و سپس اينكه آيا واكنش
به محركهاي موجود در شهرهاي ما، میتواند به تكامل سالم انسان منتهي شود؟
آيا قرار است انسان امروز نسبت به آلودگي هوا، آلودگي صوتي، وجود زباله در
گوشه و كنار شهر و لجن در نهرهاي شهري، سيماي آشفته شهرها و همچنين در
شرايط دوري از طبيعتي كه در طول هزاران سال انسان را به جايي رسانيده است
كه امروز قرار دارد، تكامل يابد؟ يعني درست مانند گياهان و جانوراني كه در
توليد محصولات غذايي مورد استفاده قرار گرفته و از طريق دستكاريهاي ژنتيك،
در برابر اين يا آن آفت مقاوم میشوند؟ آيا قرار است با تكيه بر دانش نوين
بيوتكنولوژي انسان مقاوم در برابر آلودگي هوا، آلودگي صوتي، آلودگي
الكترومغناطيسي، آلودگي سيماي شهر و مهم تر از همه انسان بي نياز به طبيعت
توليد كنيم؟ چطور است، كوشش شود انساني عاري از معنويات، حس ترحم، زيبايي
شناسي، دوستي، عشق، محبت، عاطفه، رفاقت، دلبستگي، نوع دوستي و غيره توليد
كنيم و به جاي اتلاف وقت در توليد گوسفندهاي شبيه سازي شده، مستقيما" وارد
عرصه شبيه سازي انسانهايي شويم كه به آنها نياز داريم؟ رودربايستي را
كنار بگذاريم ؛ مگر هدف نهايي شبيهسازيهاي كنوني، شبيه سازي موجودي انسان
نما نيست؟
سالها پيش كُنراد لورنتس، پدر رفتار شناسي مدرن نوشت :
« از ميان علتهاي همه تكاملهاي جهان آلي، گذشته از فرآيند جهش و نو
تركيبي ژنها recombination of Gens، مهم ترين نقش بر عهده انتخاب طبيعي
است. انتخاب طبيعي چيزي را به بار میآورد كه آن را سازگاري میناميم، و
سازگاري فرآيندي به راستي شناساننده است. زيرا جاندار به وسيله آن اطلاعاتي
را كه در محيط موجود است و براي بقايش اهميت دارد در اختيار میگيرد. به
عبارت ديگر درباره محيط خود كسب دانش میكند. وجود ساختها و كنشها، كه
محصول سازگاري اند، از مشخصات موجودات زنده است و در جهان غير آلي چيزي را
نظير آن نمیتوان يافت. شكلهاي پيچيده و عموما" بعيد ساخت بدني و رفتار،
اصولا" به هيچ طريقي جز از راه انتخاب طبيعي و سازگاري به وجود نمیآيند » .
كنراد لورنتس در ادامه از ديدگاه رفتار شناسي برجسته، به تبيين علل
رفتارهاي نه چندان منطقي انسان اصطلاحا" متمدن میپردازد و مینويسد «
توليد مثل بي حساب نوع آدمي، شتابي كه انسان تا به حد جنون در رقابت نشان
میدهد، توليد سلاحهاي هرچه مرگبارتر، بدعادتيهاي روزافزون مردم شهر زده و
مانند اينها، چه حاصلي براي بشريت دارند؟ اما اگر در مشاهدات خود دقيق تر
شويم خواهيم ديد كهاين كنشهاي نادرست، اختلالهايي هستند كه در
مكانيسمهاي كاملا" معيني از رفتار، كه در اصل ارزش ابقاي نوع داشتهاند،
پيش آمدهاند ؛ به عبارت ديگر اختلالهايي هستند كه میتوان آنها را
بيمارگونه دانست » .
نبايد فراموش كرد كه روند تكامل – يا
در حقيقت تطور انسان، چرا كه ديگر نمیدانيم اين فرآيند واقعا" به سمت كمال
ادامه حركت خواهد داد يا خير - مانند هر موجود زنده ديگري هنوز متوقف
نشده است! انسان بخش اعظم تكامل خود را مديون واكنش نسبت به محيط طبيعي و
مجموعه عوامل سازنده آن است. پس زماني كه او بيشتر اوقات خود را در محيطي
كاملا" انسان ساخت كه خود آفريننده آن است زندگي كند و تنها گاه و بي گاه
تماسي سطحي با طبيعتي مخروبه برقرار كند، ديگر فرآيند تكامل او نيز
نمیتواند همانند آن فرآيندي باشد كه مثلا" تا صد سال پيش در جريان
بوده است.
ضمن اينكه باز هم نبايد فراموش كرد كه انسان علي رغم
شهر نشين شدن و احساس بي نيازي ظاهري نسبت به طبيعت، هنوز پديدهاي
بيولوژيك به حساب میآيد و آن گونه كه تاريخ طبيعت نشان میدهد، فرآيندهاي
بيولوژيك هرگز با سرعتي كه محيطهاي انسان ساخت تغيير میيابند، حركت
نكرده و از اين رو انسان عملا" فاقد توانايي انطباق خود با محيطهاي مصنوعي
است. در نتيجه پي آمدهاي بيولوژيك ناشي از گسترش محيطهاي انسان ساخت، يا
هنوز خود را نشان ندادهاند و يا ما از آن بي اطلاع هستيم. قطعا" برخي از
اين پي آمدها در همان اختلالهاي رفتاري تظاهر میيابند كه مورد نظر كنراد
لورنتس میباشند !
حال كه شهر نشيني بهاجباري تاريخي بدل
شدهاست، بايد امكان دسترسي به طبيعت آزاد نيز – براي آنكه انسان بتواند
موازنهاي در روند تكامل خود ايجاد نمايد – فرآهم باشد. اساسا" فلسفه حفاظت
از طبيعت نيز از همين نقطهاغاز میگردد. انسان زاده طبيعت است و براي
آنكه بتواند قواي روحي و جسمیخود را تقويت نمايد، بايد هر از چندگاهي خود
را در معرض عوامل طبيعي قرار دهد ؛ انساني كه تابستان را با استفاده از وسايل سرمايشي و زمستان را با استفاده از وسايل گرمايشي میگذراند، انساني
كمتر راه میرود و بيشتر از وسايل نقليه موتوري استفاده میكند، انساني كه
كم كم فراموش میكند مواد غذايي كه به مصرف میرساند چگونه و از كجا تأمين
میشود، انساني كه ديگر قادر نيست عظمت پرواز يك گنجشك يا قمري را درك كند،
ولي در عوض پرواز يك هواپيما را غرور آفرين میداند، انساني كه سرعت شتاب
گيري يك يوزپلنگ را نمیبيند، ولي سرعت اين يا آن خودروي ورزشي را تحسين
میكند، انساني كه عظمت تاريخ بيولوژيك يك فيل ماهي، يك لاكپشت دريايي يا
يك بزمجه را ناديده میگيرد، ولي در عوض فصلهايي از تاريخچه ناچيز خود را
برجسته ساخته و بدان میبالد، انساني كه آب مینوشد، نان گرم میخورد،
سبزي، ميوه، شير، كره، پنير، عسل و بسياري ديگر از خوردنيها را در فهرست
غذايي خود دارد، ولي نسبت به آلودگي آبهاي سطحي و زير زميني، اُفت سطح
سفرههاي آب زير زميني و خشك شدن چشمهها و قناتها، فرسايش، شوري ثانويه و
آلودگي خاك، تخريب جنگلها و مراتع بي تفاوت است و يا اصولا"درباره روابط
موجود ميان اين همه به خود زحمت تعمق نمیدهد ، دقيقاً همان انساني است كه
به گفته كنراد لورنتس دچار اختلال رفتاري است. براي انسان دوري از طبيعت
میتواند فاجعهافرين باشد، ضمن اينكهان لكههاي سبزي كه در شهرها زير
عنوان سطوح سبز يا فضاي سبز احداث گرديدهاند، به هيچ وجه نمیتواند جاي
خالي تماس مستقيم با طبيعت سالم را پر كند.
فردا، دوباره تن سدسازان به لرزه میافتد!
منتظر گزارش نگارنده از این همایش متفاوت در دیار زنده رود باشید.
حفاظت از طبيعت به عنوان عامل برقراري موازنه بيولوژيك، روحي و رواني در انسان - 6
بهرام سلطانی در ششمین بخش از نوشتار سبزمحورانهی خویش، عالمانه از رابطهی انسان و طبیعت میگوید:
آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! - 5
کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است ...
این مقاله
وزین را با هم پی می گیریم:
بازبيني ريشهها از نگاه کامبیز بهرام سلطانی - 4
همان طور که وعده داده بودم، اینک به انتشار چهارمین بخش از مقاله ارزشمند کامبیز بهرام سلطانی اقدام می کنم؛ مقاله ای که می دانم ردپایی ماندگار در صحنه محیط زیست ایران از خود به یادگار باقی خواهد نهاد و پاسخ بسیاری از پرسش ها و تردیدها را کجا خواهد داد ...
آخرين فرصت براي تماشاي باغ كشاورزي گرگان!
اگر طبیعت حفظ نشود، مگر چه خواهد شد؟
با هم نگاه خردمندانه و زنهاردهنده بهرام سلطانی را پی میگیریم ...
آمدیم عقاب را نجات دهیم؛ بقیه را هم به کشتن دادیم!
در 15 تیرماه 1386، یادداشتی را
منتشر کردم با عنوان: "استفاده ابزاری از عقاب در
آمریکا" آن یادداشت، هنوز هم در شما یکی از 10 یادداشت پرخواننده
دلنوشتهها قرار دارد. اخیراً مدیر فرهیخته و ایراندوست پایگاه
اطلاعرسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی؛
طی کامنتی خبر
دادهاند که آمریکاییها با حل مشکل عقاب، چند مشکل جدید دیگر برای جانداران زیردست
عقاب ایجاد کردهاند، به نحوی که حالا مشکل انقراض نسل از یک حیوان به چند
حیوان ارزشمند دیگر گسترش یافته و آن اقدام خیر، به اقدامی ویرانکننده بدل
شده است. اصل ماجرا را دوستانی که به زبان آلمانی مسلط هستند، میتوانند
در گزارش
چهارم ماه می 2010 درگاه مجازی اشییگل بخوانند ...
بهرامسلطانی: از پارکهای کاغذی تا پارکهای واقعی!
همانطور که اشاره کردم،
کامبیز بهرامسلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده
ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورتهای بازگشت به
به بنیانهای حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانهی رویدادها و
تظاهرات سبزنگارانهی متولیان حوزهی محیط زیست، نسبت به آفتزدایی و
آسیبشناسی آن هشدار و زنهار داده است.
اینک در دومین بخش از روایت بهرامسلطانی، با هم از ماجرای پارکهای
کاغذی آشنا میشویم؛ پارکهایی که رد آنها را فقط میتوان در دیوانسالاری
حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارشهای سالانه، به
احترامشان کلاه از سر برداشت! پارکهایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم
سازی و به افقهای دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت
ندیده و نخواهیم دید ... بهرامسلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در
این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوهنامهی مطالعات امروزین محیط زیست در
ایران هم برخواهد داشت ...
گوش
کنید:
اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان
نشاني شبه مدرنيستي تصور كردهايم كه میبايست به سينه آويخت، تا با توسل
به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهرهاي امروزين ارايه کرد، بايد
بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه اصطلاح پاركهاي
كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي
ندارد؛ يعني پاركها و پهنههاي طبيعي حفاظت شدهاي كه تنها در گزارشهاي
رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان
واقع اثري از آنها مشاهده نمیشود.
به نظر ميرسد در لابلاي
دستورالعملهاي پيچيدهی درون دستگاههاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان
جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف
اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا" گم شده است. ما از ريشههاي
فلسفي و علمی حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهههايي كشيده
شدهايم كه انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج
ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و
خلاقيت بومشناختی (اكولوژيك) مشاهده میشود. دستکم در دوران ماقبل GIS و
روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي
ميداني صورت میگرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه
همين مطالعات بود كه مشخص میكرد، چه بخشهايي را بايد به صورت نوشته توضيح
داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده از نمودار، جدول، شكل، تصوير و
سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام
رويهم گذاري نقشههاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشههاي تلفيقي، كارشناسان
به وجود يا فقدان منطق علمی در نقشهی تلفيقي حاصل میانديشيدند و همه
جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات
صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال میكردند. هرگاه
پهنهاي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه
شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش
میگذارد و اگر چنين نمیشد، بيمنطقي موجود در نقشه اشكار میگرديد و
كنترل ميداني ضروري میگشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك
تالاب میبايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه اين روند مشاهده
نمیگرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشههاي موضوعي توليد شده
را حس میكرد.
ليكن امروزه روز به نظر میرسد، در فرآيند مطالعات و
تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه
شدهاست. هدف مطالعات نه شناخت قطعهاي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك
فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنشها، بلكه صرفاً
به توليد نقشههايي تبديل شدهاست كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت
عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از
آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد میشود، با اين تفاوت كه در مطالعات
اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه
موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم میآورد،
پرداخته میشود. گسترش استفادهاز كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از
نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيفتر شدن مباني علمیمطالعات و تضعيف تفكر
اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديدهاست ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي
ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشههاي موضوعي يا لايههاي اطلاعاتي توليد
و به شيوهاي كاملا" مكانيك رويهمگذاري شده و در نهايت نقشهاي كه از
ملقمه كليه نقشههاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگونهايي كه میتوانند فاقد
هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه
تقسيمات اكولوژيك را به خود میگيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ
وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشاندهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت
است و از اين منظر تنها میتواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده
و محيطي كه آنها را احاطه كرده از يك سو و روابط متقابل ميان همان
موجودات زنده، از سوي ديگر بودهاست؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل
سيستميك ميسر نمیگردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت
دستيابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستمها مطرح است؛ يعني دقيقا" به همان
شيوهاي كه انسان دخل و خرج جيب خود را اداره میكند. در مديريت يك
اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه میتواند به حفظ تعادل پوياي
اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت
همين قبيل روابط و تعاملهاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و
مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار میگيرد. كاشت گونههاي گياهي بيگانه و
معرفي گونههاي جانوري بهاكوسيستمهايي كه اصولا" فاقد هرگونه جايگاه
براي اين قبيل گياهان و جانوران میباشند، و انجام اين همه در پهنههايي كه
حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانههاي
سردرگمیدر اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و
تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستمها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي
جزاير درياچهاروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو
وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر میتوانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر
خود را پديد آورد و نيازي به دخالتهاي انسان خردمند نداشت.
آیا میدانیم در محیط زیست ایران به دنبال چه هستیم؟
نه تنها اخبار هفتههاي اخير درباره مبادلهی انواع گونههاي جانوري در معرض خطر بين سازمان حفاظت محيط زيست ايران و چند كشور همسايه، بلكه اساسا" نگاهي جدي به وضعيت محيط زيست در ايران به طور اعم و چگونگي حفاظت از طبيعت به طور اخص ذهن انسان علاقهمند به موضوع حفاظت از محيط زيست را به اين سمت سوق میدهد كه آيا اصولا" ما ميدانيم كه به دنبال چه هستيم و آيا براي حفاظت از طبيعت سرزمين و پهنههاي طبيعي واجد ارزشهاي ويژهی حفاظتي، راهبرد (استراتژي) خاصي را ترسيم کردهايم؟ پرسشي ديگر؛ آيا اصولا" در ذهن ما تصوير و تصوري جدي از آنچه كه حفاظت از طبيعت ناميده ميشود شكل گرفته است و وجود دارد؟ يا آن كه چون كشورهاي پيش رفته از نظر تكنولوژي و برخي نهادهاي بينالمللي درباره ضرورت حفاظت از طبيعت صحبت میكنند، نگران انقراض و نابودي گونههاي گياهي و جانوري، بومسازگان (اكوسيستم)هاي كلان و خُرد، زيستگاهها، چشماندازهاي طبيعي، از بين رفتن هويت طبيعي بيومهاي جهان و سرزمينهاي خود هستند، ما نيز – براي آنكه از ديگران عقب نيافتيم – دم از حفاظت از طبيعت میزنيم و از آن تنها به عنوان نمادي از همبستگي با دل نگرانيهاي جهاني استفاده میكنيم؟
این ها فرازهایی از مهمترین پرسشها و دغدغههایی است که کامبیز بهرام سلطانی، بومشناس شهیر ایرانی به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به زودی خوانندگان عزیز مهار بیابانزایی با این نگاه طبیعتمحورانه و خردمندانه آشنا میشوند.
ممنون از استاد بهرامسلطانی عزیز که در این وانفسای ننوشتن، این گونه بیمنت مینویسد و دانستههایش را با خوانندگان مهار بیابانزایی به اشتراک مینهد.
فقط 290 سال زمان داریم برای این که نیمی از زمین را تخلیه کنیم!
بیدلیل نیست که استیون هاوکینگ هم این روزها پیوسته بشر را ترغیب میکند تا هر چه زودتر در پی یافتن یک کره مسکون جدید برای خود باشد.
به هر حال، امیدوارم با حفر نخستین گودال بر روی یخهای قطبی، بتوان پرده از راز دورههای گرم شدن و سرد شدن زمین برداشت و عملاً نشان داد که آیا جهانگرمایی هنوز هم یک پندارینهی قابل اعتنا است و یا باید در محتوا و قرائت آن تجدید نظر کرد.
وقتی که 30 ساله، کار هزارساله انجام میدهیم!
برای این که بدانید معنا و مفهوم این تیتر چیست؛ میتوانید سری به خبرگزاری مهر زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با عنوان:
"ایرانیان ذخیره هزار ساله آبهای زیر زمینی را 30 ساله تمام کردند"
بخوانید.
تالابهای خشک عراق، غبار میسازند!
لطیف عزیز
– که این روزها ضربان قلبش با ضرب زمین، هماهنگ نیست! – در بارهی محتوای یادداشت دیروزم و
ماجرای یافتههای اخیر دکتر حسین آخانی عزیز، لینکی
را ارسال کرده که وضعیت تالابهای جنوب کشور عراق را در طول 10
سال گذشته به تصویر کشیده است.
لطفآ هم آن
گزارش را بخوانید و هم این
تصاویر ماهوارهای از ناسا را ببینید تا دریابید که تالابهای عراق
چگونه به کمپانی غبارسازی بدل شدهاند و چرا؟
مؤخره:
برای لطیف دعا کنید تا فکر نکند بستری شدن و دوامآوردن در بخش سی سی یو، یعنی سوسولبازی!
آیا مخاطرات محیط زیستی رزمایشها را نمیتوان مدیریت کرد؟
هر
فعالیتی که انسان انجام میدهد، بیشک بر زیستبوم اثرگذار خواهد بود. از
این روست که برای مدیریت شایستهتر و کمخطرتر فعالیتهای انسانساخت، بیش
از نیم قرن است که شیوهنامههایی به عنوان ارزیابی زیستمحیطی در
حوزههای گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم
دارابودن ارزیابیهای محیط زیستی برای هر فعالیتی الزامآور اعلام شده و به
مورد اجرادرآمده است (هر چند همه میدانیم که این ارزیابیها تا چه اندازه
همچنان از لکنتهایی جانکاه رنج میکشند). با این وجود، به نظر میرسد
هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای
فعالیتهای نظامی و به ویژه رزمایشهای متعددی که در سطح کشور و به منظور
آماده نگهداشتن نیروهای نظامی صورت میگیرد، تدبیری بایسته ندیده و
دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته
در منطقهی عملیاتی کویر
شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و
اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، میکوشیم
تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر
سخن، میتوان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک
علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی
انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینهتر کردن مخاطرات محیط زیستی
رزمایشهای خویش دارد.
امیدوارم، دوستان عزیز در سازمان حفاظت محیط زیست کشور، بیش از پیش به این موضوع توجه کرده و هر چه سریعتر شیوهنامهای را تنظیم و منتشر سازند.
یادمان باشد که ایرانزمین در بستری استقرار یافته که دستکم 89.7 درصد آن در قلمرو سرزمینهای خشک قرار دارد؛ سرزمینهایی که توان زیستپالایی آنها در مواجهه با مخاطرات محیط زیستی در کمینهی ممکن بوده و نباید در آن، خطر تخریب انسانساز را به جان خرید و یا تشدید کرد.
ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!
وی در تازهترین یافتههای پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیمشناسان و بومشناسان در بارهی ریشهی اصلی ریزگردها - که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است - برداشته و به صراحت میگوید: آزمايشهاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم (Diatom)، نوعي جلبك كه در آبهاي شور و شيرين ديده ميشود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
اين يافتهها ثابت ميكند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
به عبارت سادهتر، آزمایشهای آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت میکند که عقوبت خشک کردن تالابهای ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه میتواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصهای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

















به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.