موج جدید صدور مجوز شکار نشانه چیست؟

    اخیراً پس از حدود یکسال مقاومت از سوی سازمان حفاظت محیط زیست کشور، شاهد موج جدیدی از صدور مجوز یا پروانه شکار به تفکیک برخی از استان‌های کشور هستیم. رخدادی که شگفتی بسیاری از فعالان محیط زیست را برانگیخته است. زیرا دلیل قطع صدور پروانه شکار، پیش‌تر وضعیت نگران‌کننده‌ی‌ اغلب علفخواران از جمله کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر اعلام شده بود ...

ادامه نوشته

آیا بین شکارچی و شکارکُش تفاوتی هست؟!

     روزگاری نامش پادشاه صخره ها بود ... امروز اما انگار به "قلندر" بیشتر می‌ماند تا سلطان یا پادشاه؛ قلندری که هر روز دارد از شمارش بیشتر و بیشتر هم کاسته می‌شود ... همان گونه که از شمار قلندرها و لوتی‌های زمان در دنیای آدم‌‌بزرگ‌ها هم دارد کاسته می‌شود! نمی‌شود؟

ادامه نوشته

بس کنیم این رویه‌ ی خونریزانه را ...

    چهارشنبه گذشته، پس از ماه‌ها بررسی و مطالعه، سرانجام کار انتشار مقاله‌ای را به پایان بردم که می‌دانستم مورد مخالفت جدی طرفداران فرهنگ شکار و شکارچی‌های محترم قرار خواهد گرفت. با این وجود، به نظرم، برای پایان دادن به این رسم غیر اخلاقی و این رویه‌ی خونریزانه لازم بود تا با عدد و رقم با افرادی سخن گویم که همچنان با افتخار از این که شکارچی نامیده شوند، دفاع کرده و به مرام خونریزانه خود مباهات و افتخار می‌ورزند ...

ادامه نوشته

لطفاً محیط بان‌ها را خلع سلاح کنید!

    حدود 130 محیط بان و جنگلبان در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی و در حین انجام وظیفه جان‌شان را از دست داده و به شهادت رسیده‌اند؛ اغلب آنها در درگیری مستقیم با متخلفان و عامداً کشته شده‌اند و سهم قابل توجهی از آنها، بدن پاک و مطهرشان را پذیرای گلوله‌ای کردند که قرار بوده سینه‌ی یک مرال، قوچ، میش و نظایر آن را بدراند و غرق خون سازد یا در برابر تبری ایستادند که می‌خواسته جنگلی را از اهالی بی آزار و سبزش تهی سازد. اما آن عزیزان جان برکف و آن سلحشوران طبیعت ایران، ترجیح دادند تا کل و بزها، گورخرها و یوزها و مرال‌ها و گوزن‌ها همچنان در این سرزمین بخرامند و بلندمازوها و افراها و راش‌ها و سرخدارها و ... سر به آسمان بسایند تا این که خود باشند، اما آنها نباشند و فرزندان آنها فقط در کتاب‌های درسی، مجال آن را بیابند تا رد پای عکس ارزشمندترین زیستمندان وطن را رهگیری کنند ...

ادامه نوشته

یک خبر بد برای سدسازان در جهان!

    در تازه‌ترین گزارشی که سه نهاد جهانی معتبر به نام سازمان خوار و بار کشاورزی (فائو)، صندوق بین‌المللی توسعه کشاورزی و همچنین برنامه غذایی سازمان ملل در سال 2012 منتشر کردند، اعلام شد که هم اینک شمار گرسنگان عالم از مرز ۸۷۰ میلیون نفر گذشته است ... 

ادامه نوشته

راز اهمیت باغ گیاهشناسی نوشهر در چیست؟

     حتمن در خبرها خوانده‌اید که باغ گیاه‌شناسی نوشهر در آستانه‌ی تخریب و تغییر کاربری به دلیل توسعه بندر نوشهر قرار گرفته است . خطری که 10 سال است موجودیت این باغ را تهدید می‌کند، اما تاکنون هربار که تصمیم بر تجاوز به آن بسیار جدی شده است، با مقاومت فعالان محیط زیست، منابع طبیعی، پژوهشگران، کارشناسان و اغلب مدیران این بخش توانسته از خطر برهد و همچنان نفس تازه کند تا راندی دیگر و نبردی دیگر.

     این بار ولی ظاهراً راند آخر است و مدیران تصمیم‌گیر در سطح استان مازندران توانسته‌اند با چراغ سبز برخی از سران دولت در پایتخت، مجوزهای لازم را برای انجام تصمیمی که بیش از یک دهه برای عملی کردن آن روزشماری می‌کردند، اخذ کنند. اگر چنین باشد و این اتفاق رخ دهد، بی شک یک فاجعه بزرگ در بخش تاریخ پژوهشی منابع طبیعی ایران رقم خواهد خورد، چرا که در بخش منابع طبیعی، هیچ عرصه‌ی پژوهشی دیگری در ایران وجود ندارد که قدمت تأسیسش به سال 1310 برسد و در آن درختانی وجود داشته باشد که تا 200 سال از عمرشان بگذرد. با این وجود، دلیل اهمیت حفظ این باغ و حساسیت فعالین این حوزه برای صیانت از تمامیت آن، فقط کارکرد موزه‌ای و دیرینه بودن قدمت برخی از پایه‌های آن چون بلند مازو، نمدار، توسكا و ممرز نیست. حتا وجود تنها پايه‌ی بلوط چوب پنبه در ايران، قديمي‌ترين پايه‌هاي دارتالاب و ژينكو در كشور، 25 گونه كاج و حدود 30 گونه اكاليپتوس نیز، دلیل حساسیت بی‌مانند و ارزش والای این باغ نیست. از همین رو، به فرض اگر این باغ به عنوان یک اثر ملّی به شماره 17795 در سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور ثبت هم نمی‌شد، باز هم چیزی از ارزش‌هایش کم نمی‌کرد.

    پس دلیل برتری‌های بی‌مانند این عرصه‌ی 35 هکتاری چیست؟ آیا این که باغ نوشهر تنها مکانی در جهان است كه دو گونه جديد و منحصر به فرد، یعنی اسپيره نوشهري و افراي مازندراني به طور همزمان در آن زیست می‌کنند، می‌تواند دلیل اهمیتش باشد؟

   راست این است که پاسخ همچنان منفی است! همه‌ی مؤلفه‌ها و اختصاصات یاد شده، البته اهمیت دارد و هر یک از آنها شاید به تنهایی می‌توانست حیات چنین پردیسی را برای همیشه در هر کشوری تضمین کند، اما در ایران و برای ما پژوهشگران و کارشناسان این حوزه، باغ گیاهشناسی نوشهر سمبل هویت، استقلال، اهمیت و شخصیت اجتماعی‌مان است. آن عرصه‌ی 35 هکتاری باید حفظ شود تا مشخص گردد که در ایران، منابع طبیعی و پژوهشگرانش حرمت دارند و هرگز منافع معنوی آنها در پای احداث یک جاده کمربندی که می‌توان به راحتی و با احداث یک پل هوایی یا مسیری در جنب باغ، جایگزینش کرد، قابل معاوضه نیست. باغ نوشهر باید بماند تا جهانیان و فرزندان این آب و خاک بدانند که وجود اصل 50 قانون اساسی ما، صرفاً یک ژست محیط زیستی نبوده و نخواهد بود.

    برای همین است که اگر این اتفاق شوم بیافتد، ما هرگز مسئولینی که حاضر به امضا و پذیرش چنین تجاوزی شدند، چه در داخل وزارت جهاد کشاورزی و چه در خارج از آن نخواهیم بخشید و این لکه‌ی تیره تا ابد جامعه‌ی منابع طبیعی ما را سیاهپوش خواهد کرد.

    و برای همین است که اینک چشم امید همه‌ی فعالین این حوزه به مقام معظم رهبری دوخته شده تا ایشان با درایتی که همواره در بزنگاه‌های حساس از تاریخ منابع طبیعی و محیط زیست از خود نشان داده‌اند (مانند فرمان توقف طرح مخرب باغ شهر)، اجازه ندهند تا این سرمایه‌ی معنوی و میراث گرانقدر منابع طبیعی کشور مورد تعدی و تجاوزی جبران ناپذیر قرار گیرد.

     انشاالله.

درج نظر

تعیین ضرب الاجل 20 روزه یک استاندار!

 علی اصغر عنابستانی؛ استاندار چهارمحال و بختیاری

    چهارشنبه هفته‌ی گذشته – ششم دی ماه 1391 - در شبکه‌ی تلویزیونی بام ایران، بخشی از سخنان استاندار چهارمحال و بختیاری – علی اصغر عنابستانی – پخش شد که در آن دو هشدار جدی به بخش منابع طبیعی داده شده بود؛ هشدارهایی از جنس سخنان رییس دولت دهم، زمانی که البته رییس دولت نهم بود و ...

ادامه نوشته

پیام کنفرانس دوحه برای محیط زیست جهان چیست؟!

    شامگاه دیروز، بعد از یک تمدید 24 ساعته، سرانجام کنفرانس دوحه به پایان رسید و به رغم پیش‌بینی‌های منفی صورت گرفته، سرانجام نمایندگان 200 کشور شرکت کننده به یک توافق – هر چند کوچک – دست یافتند و آن موافقت با تمدید همین پیمان کنونی کیوتو تا سال 2020 بود؛ پیمانی که البته در بهترین شرایط فقط می‌تواند بر روی کشورهایی اثر گذارد که مسئول تولید 15 درصد از گازهای گلخانه‌ای جهان هستند و آن چند قلدر جهان به رهبری ایالات متحده آمریکا که مسئول انتشار 85 درصد این گازهای مرگ‌آور هستند، بدون امضای هیچ تعهدی، اجلاس را ترک کردند و رفتند!

    با این حساب شما فکر می‌کنید، برگزاری اجلاس هیجدهم در دوحه، موفقیت آمیز بوده است یا نه؟ پرسشی که در نوشتار زیر کوشیده‌ام تا برایش پاسخی ارایه دهم ...


ادامه نوشته

زیباترین پاییز تهران در زیباترین پردیس ایران!

    امروز دوباره باران بارید و چون همیشه، روسیاهی این روزهای آسمان تهران را با خود شست و برد تا ما همچنان بتوانیم از این زیبایی‌های ناهمتای پادشاه فصل‌ها در آخرین روزهای حضورش در تقویم 1391 بهره برده و در نقاشی‌های بی‌مانند و رنگارنگش شناور شویم ...


ادامه نوشته

آیا برای نجات یوز هنوز فرصتی هست؟!

    فردا صبح – 12 آذر 1391 - در هفتاد و یکمین برنامه محیط زیستی طلوع در شبکه چهارم سیما به سراغ هومن جوکار می‌روم؛ مدیر سختکوشی که سالهاست با یوزها زندگی می‌کند و شاید بیشتر از هر متخصص دیگری در ایران، اینک از راز و رمز و شمار واقعی یوزپلنگ‌های آسیایی در وطن آگاهی دارد. این که چرا همچنان شمار یوزها به رغم گذشت 11 سال از آغاز پروژه بین‌المللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی و تغییر سه مدیر در راس آن، تا این اندازه اندک و شکننده است، به نحوی که نمی‌توان هنوز سایه خطر انقراض این گونه را از نظر دور داشت؟

ادامه نوشته

پایان تلخ یوز پلنگ آسیایی در ایران به روایت یک ایرانی 12 ساله

                                           

    نامش سپهر عیدی‌وند است؛ زاده‌ی دیار خوزستان. 12 بهار از زندگیش را گذرانده و سالهاست در ماه‌شهر، در ساحل فیروزه‌ای خلیج فارس زندگی می‌کند؛ جایی که شاید هرگز گذر هیچ یوزی به آنجا نیافتاده باشد؛ با این وجود، وقتی داستان اندک یوزهای باقیمانده را در اینجا و آنجا خواند و وقتی فهمید که سگ‌های گله در سمنان، یکی از 50 یوز باقیمانده را هم کشتند، آنقدر متأثر شد که این یادداشت را نوشت ...

ادامه نوشته

تفاوت بین ساخت دو فرودگاه در نانت و بجنورد!

    در طول چند روز اخیر، موج بزرگی از تظاهرات گروهی از فعالان محیط زیست در فرانسه، سبب ایجاد یک بمب خبری تأمل‌برانگیز در رسانه‌های گروهی جهان شده است. ماجرا از آنجا آغاز شده که دولت فرانسوا اولاند، رییس جمهور سوسیالیست جدید فرانسه که با اتحاد با حزب سبزهای فرانسه و تکیه بر برخی شعارهای محیط زیستی از جمله کاهش تعداد و تعطیلی برخی نیروگاه‌های اتمی فرانسه توانسته بود نظر بسیاری از رأی دهندگان این کشور را برای شکست رقیب راست گرای قدرتمندش – نیکولا سارکوزی - جلب کند؛ تصمیم گرفت تا یکی از طرح‌های جنجالی دولت قبلی، یعنی احداث یک فرودگاه جدید در ۳۰ کیلومتری شمال نانت در غرب فرانسه را به مرحله اجرا درآورد. اقدامی که نه تنها خشم فعالان محیط زیست آن کشور را برانگیخت و منجر به بروز تظاهراتی خشونت آمیز در روزهای شنبه و یکشنبه گذشته شد، بلکه بسیاری از کشاورزان منطقه و روستائیانی که ظاهراً نباید آنچنان با گرایه‌های محیط زیستی همراه باشند را هم به پشتیبانی از سبزها به خیابان‌های نانت کشاند. نکته‌ای که اغلب جای آن در بین اعتراض‌های مشابه فعالان محیط زیست در ایران خالی است و کمتر پیش می‌آید که مردم محلی هم در اعتراض به برخی نمادهای توسعه، مثل احداث جاده و پل و فرودگاه و سد با مدافعان محیط زیست همراهی کنند ...

ادامه نوشته

دو راه ساده برای نجات زمین!

    پرسش یکشنبه گذشته ( 28 آبان 1391) در هفتادمین برنامه محیط زیستی طلوع، در باره مهم‌ترین زباله جهان بود. از بینندگان برنامه پرسیده بودم که به نظر شما از بین ظروف یکبار مصرف، کیسه های پلاستیکی، ته سیگار و قوطی‌های مواد غذایی، کدامیک بیشترین خطر را برای طبیعت به بار می‌آورند؟ از آنجا که موضوع برنامه هم مدیریت ظروف یکبار مصرف در مراسم عزاداری دهه‌ی محرم بود، اغلب بینندگان گزینه‌های یک و دو را به عنوان پاسخ صحیح به 3000044 ارسال کرده بودند. در صورتی که پاسخ صحیح، ته سیگار است! همان ماده‌ی ظاهراً کوچکی که به راحتی در هر جایی آن را رها می‌کنیم یا به زیر پا انداخته و له می‌سازیم و فکر می‌کنیم که کار تمام است! در حالی که ماجرا تازه شروع شده و دست کم پانزده سال هم ادامه خواهد داشت. در حقیقت، وزن ته سیگارهایی که سالانه فقط در آمریکا در محیط رها می شود به حدود 80 میلیون کیلوگرم می‌رسد. برآوردها حکایت از آن دارد که روزانه یک هزار و دویست میلیون سیگاری جهان، چیزی در حدود 2 میلیارد ته سیگار در محیط رها می‌کنند که بنابراین، مقدار سالانه آن به رقم باورنکردنی هفت هزار میلیارد ته سیگار می‌رسد که وزن آنها به حدود 400 میلیون کیلوگرم بالغ می‌شود! زباله‌های بسیار خطرناکی که فقط میزان آرسنیک موجود در آن به بیش از یک تن می‌رسد و می‌توانند به راحتی بیش از هفت میلیارد متر مکعب آب سالم را از آبزیانش برای همیشه پاکسازی کرده و از بین ببرند. این در حالی است که علاوه بر آرسنیک، در فیلتر باقیمانده از سیگارهای دود شده، مواد سمی و فلزات سنگین خطرناک دیگری چون نیکوتین، سرب، مس و کروم هم وجود دارد که در یک بسته متشکل از 12 هزار الیاف پلاستیکی درهم تنیده مانند استات سلولز و تجزیه‌ناپذیر جاسازی شده‌اند. موادی که سالانه سبب مرگ میلیون‌ها بال پرنده و آبزیان ساکن در تالاب‌ها، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها و دریاهای آزاد می‌شوند؛ چرخه‌ی شومی که البته در زنجیره غذایی در نهایت به انسان هم باز می‌گردد. این در حالی است که در این بررسی، عملاً از بخشی از فرآیند سیگار که همانا انتشار گازهای آلاینده به نیوار است، صرف نظر شده است که خود داستان دیگری دارد. اما فقط بدانید که مقدار 50 الی 60 میلی گرم از نیکوتین، کافی است تا یک انسان بالغ را از پای درآورد و بنابراین، می‌توان تصور کرد که نیکوتین باقیمانده از ته سیگار، خود به چه سم مرگباری در زمین تبدیل شده و در بروز و تشدید چند نوع سرطان مؤثر خواهد بود ...

ادامه نوشته

چه فرق می‌کند که قاتل در کنار کدام مقتول به دوربین لبخند بزند؟!


    اخیراً روزنامه‌ی دیلی میل گزارشی مصور و غم‌انگیز از قتل عام باورنکردنی جنگل رد وودز در ایالت کالیفرنیا -California redwoods - آمریکا منتشر کرده است که بسیار تأمل‌برانگیز می‌نماید. چرا که هیچ جای دیگری در کره زمین را نمی‌توان یافت که در آن درختانی برویند که بیش از 125 متر ارتفاع آنها و ده‌ها متر قطرشان باشد ...

ادامه نوشته

توجه امید بخش 193 کشور جهان به حفظ حیات وحش


    امروز - در نخستین روز از آخرین فصل دوست‌داشتنی و پررنگ و رنگ به رنگ سال، پاییز - در صفحه 10 روزنامه قانون از یک دستاورد مهم محیط زیستی جهان سخن گفته‌ام که در اجلاسی بدست آمده که ایران هم در عالی‌ترین سطح مرتبط در آن ظاهراً حضوری فعال داشته است، هر چند که دست کم یک گزارش وجود دارد که می‌گوید: آمادگی ایران تا قبل از شروع اجلاس در حد صفر بوده است! با این وجود، نه سازمان حفاظت محیط زیست و نه هیچ رسانه‌ی دولتی یا غیردولتی دیگری به این توافق مهم اشاره‌ای نکرد؛ موضوعی که آشکارا نشان می‌دهد چه فقر دانشی تؤام با بی‌تفاوتی و بی‌علاقگی مهمی در بین رسانه‌های گروهی مرتبط با محیط زیست - چه در سطح دولت و چه در سطح نهادهای غیردولتی - هنوز وجود دارد. به نظرم، وظیفه‌ی تربیت یک گروه از خبرنگاران متخصص و تحلیل‌گر در حوزه محیط زیست باید هر چه سریع‌تر در دستورکار وزارت ارشاد، رسانه ملی، سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور و نیز سمن‌های مرتبط با این حوزه قرار گیرد. به راستی در حال حاضر ما چند خبرنگار متخصص در این حوزه داریم که مشغول خبررسانی مستقل و بدون واسطه هستند؟ چرا به این موضوع مهم توجه نشده و نمی‌شود؟ بهترین و برترین روزنامه محیط زیستی کشور، همچنان همشهری است که عملاً فقط یک اسدالله افلاکی دارد با هزار سودا! در بقیه‌ی روزنامه‌ها و سایت‌ها و خبرگزاری‌ها هم اگر وضع بدتر نباشد، بهتر نیست! هست؟ همه به دنبال چند تیتر نخست از چند خبرگزاری و روزنامه مهم هستند تا آنها را ترجمه یا کپی کرده و انتشار دهند و یا بعضاً چند خبر جنجالی و زرد از درون آنها بیرون بکشند و تمام! چرا ... چرا رسانه‌های ما نگاه‌شان به محیط زیست چنین حقیر و خجالت‌آور است؟

ادامه نوشته

چرا تالاب ها در ایران در حال عقب نشینی هستند؟

     در باره شتاب حیرت انگیز مرگ تالاب ها در شمال، باختر، خاور، مرکز و جنوب ایران، گفتگویی با خبرنگار بخش محیط زیست روزنامه خورشید انجام داده‌ام که در این نشانی می‌توانید آن را مطالعه فرمایید.


درج نظر

آیا یوزپلنگ‌ها دارند از ایران می‌روند یا نیامده بودند که بخواهند بروند؟!


     تازه ترین یادداشتم در خبرآن لاین به موضوعی اختصاص دارد که می‌توانست یکی از قله‌های افتخار سازمان حفاظت محیط زیست باشد، اما ظاهراً خیلی‌ها دوست ندارند که چنین شود! چرا؟ یادمان باشد که روزگاری، شمار یوزپلنگ‌های موجود در جهان به بیش از یکصدهزار قلاده در متجاوز از 44 کشور جهان می‌رسید؛ آنگاه این تعداد به حدود 15 هزار قلاده در 27 کشور جهان تقلیل یافت و در آغاز قرن بیست و یکم، شوربختانه و به جرأت می‌توان گفت: در خارج از قاره آفریقا، فقط یک کشور دیگر در جهان باقیمانده که هنوز شاهد خرامیدن یوز در سرزمینش است: ایران! آیا قدر این موهبت را می‌دانیم؟   

  

ادامه نوشته

چرا بهترین تابوت برای پلنگ‌ها هنوز دکل‌های برق است؟!


 

    در دومین روز از دیماه 1384، یعنی دقیقن 2504 روز پیش، محیط‌بان‌های اداره کل محیط زیست استان آذربایجان شرقی به سمت یک خرس شلیک کردند که از بد حادثه، به دلیل بی‌غذایی و سرما خود را در محاصره‌ی مردمی شگفت‌زده و ترسیده در حومه شهر تبریز یافته بود. بعدها و در مواجهه با عتراض فعالین محیط زیست و طرفداران حقوق حیوانات، اعلام شد که متأسفانه به دلیل عدم تجهیز یگان‌های حفاظت سازمان به اسلحه‌های برخوردار از فشنگ بیهوشی، چنین جنایتی، آن هم در حضور دوربین‌های تلویزیون رخ داد و همه قول دادند تا به زودی این لکنت جدی واحد محیط بانی سازمان برطرف شود؛ اینک اما به رغم گذشتن حدود هفت سال از آن ماجرا، همچنان و با شگفتی درمی‌یابیم که یک پلنگ در اطراف شهرستان دماوند، به همین دلیل و توسط آنهایی که حقوق می‌گیرند تا حافظ امنیت زیستمندان ارزشمند وطن باشند، به قتل رسید! چرا؟ آیا فرصتی به درازای 2500 روز برای تجهیز ناوگان آقایان به سلاح بیهوشی کافی نیست؟ یا مشکل درجای دیگری است؟ و آیا پلنگ‌ها حق ندارند که از ترس چنین مردم و نگهبان‌هایی، کماکان به دکل‌های برق پناه برده و مظلومانه بمیرند؟

    یادداشت امروزم که همزمان در صفحه 12 از شماره امروز روزنامه قانون هم منتشر شده است، به این تراژدی شرم‌آور می‌پردازد؛ آن هم در کشوری که می‌تواند بزرگترین و بلندترین سد خاکی و بتونی جهان را بسازد، صاحب یکی از 5 برج مخابراتی مرتفع دنیا باشد؛ در باشگاه هسته‌ای عضویت داشته باشد، بزرگترین بیمارستان خاورمیانه را دارا باشد و مجموع اندوخته‌‌های گاز و نفتش در دنیا بی‌رقیب باشد و آنگاه سازمان متولی محیط زیست آن، عاجز از تجهیز ادارات کل محیط زیستش به اسلحه‌های برخوردار از فشنگ‌های بیهوشی باشد! آیا دردآور نیست؟

ادامه نوشته

بررسی وضعیت محیط زیست استان تهران در طلوع!

    در آخرین روز از نخستین ماه پاییز، مطابق معمول یکشنبه ها، امروز صبح در برنامه طلوع - که به صورت زنده از حدود ساعت 8:15 الی 9 صبح از شبکه چهارم سیما پخش می‌شود - به بررسی و تحلیل رخدادهای محیط زیستی ایران و جهان در طول هفته‌ی اخیر می‌پردازم. موضوع اصلی برنامه امروز، بررسی وضعیت محیط زیست استان تهران است. به همین دلیل، دکتر رسول علی اشرفی پور، مدیرکل محیط زیست استان هم مهمان ماست. چنانچه پرسشی مدنظر دارید، لطفاً در ذیل همین یادداشت، مطرح فرمایید و یا به شماره 3000044 پیامک زده و بر عیار این یگانه برنامه گفتگو محور سیما در حوزه محیط زیست بیافزایید.

درج نظر

پارک‌هایی که از روی کاغذ، خوب حفاظت می‌شوند! نمی‌شوند؟

 

    ظاهراً عالی‌ترین نهاد حکومتی در حفظ و حراست از مناطق چهارگانه تحت حفاظت کشور، از برخی از ضعیف‌ترین ارگان‌های اجرایی همان حکومت ضعیف‌تر می‌نماید؛ به ویژه اگر هدف، مقاومت در برابر تغییر کاربری اراضی باشد. در تأیید این مدعا می‌توان به ماجرای تلخی اشاره کرد که هفته‌ی گذشته در پارک ملّی گلستان رخداد؛ ماجرایی که بی‌شک تا مدت‌ها از خاطره طرفداران محیط زیست در ایران پاک نخواهد شد. چرا که در طی آن سازمان حفاظت محیط زیست، رسماً با تغییر کاربری دو هزار هکتار از اراضی قرار گرفته در قلمرو ارزشمندترین پارک ملّی کشور – به درخواست نماینده شاهرود و میامی – موافقت کرد تا متصرفان بتوانند مراحل قانونی واگذاری قطعی این اراضی را از طریق اداره کل منابع طبیعی سمنان پیگیری کنند. آن هم دو هزار هکتار از ارزشمندترین بخش پارک! درحقیقت این رخداد ناگوار و این عقب‌نشینی دوباره سازمان حفاظت محیط زیست، بار دیگر نشان داد و ثابت کرد که اگر اینک بیش از 10 درصد از خاک کشور در قلمرو مناطق چهارگانه تحت حفاظت این سازمان قرار دارد، بیشتر از آن که نشانه‌ی اهمیت این مناطق از منظر زیگونگی (تنوع زیستی) حیات و برخورداری از چشم‌اندازهای منحصر به فرد باشد، نشان از آن دارد که تا این لحظه، هیچ ارگان دیگری، کاربری بهتر و سودمندتری برای آنها تعریف نکرده است! به دیگر سخن، به نظر می‌رسد فلسفه‌ی اصلی نامگذاری برخی از مناطق با عنوان: پارک ملّی، حفاظت شده، شکار ممنوع و نظایر آن، ریشه در خواباندن این اراضی در آب نمک دارد تا در بزنگاه‌های لازم، کلنگ یک توسعه جدید در آنها بر زمین بخورد ...

ادامه نوشته

چرا دراز شدن پاي يك پروانه مي تواند نگران كننده باشد؟

    می‌گویند: دانشمندان ژاپنی ثابت کرده‌اند پاهای نوعی پروانه ساکن در زیستگاهی که هزاران کیلومتر از ایران دور است، دارد بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود!

    می‌گویم: مهم نیست که چقدر با ایران فاصله دارد، مهم این است که نه فقط مردم ژاپن، که همه مردم جهان - از جمله ایرانیان - باید نگران درازتر شدن پای این پروانه باشند!
    در یادداشت پیش رو که امروز در صفحه 13 روزنامه اعتماد هم منتشر شده است، به چرایی این نگرانی پرداخته‌ام ...

ادامه نوشته

بزرگ‌ترین پردیس جهان در تهران در آستانه‌ی فراموشی!

         باغ گیاهشناسی ملّی ایران 145 هکتار وسعت دارد ؛ یعنی از بزرگترین و مشهورترین باغ گیاهشناسی جهان در انگلستان موسوم به کیو - Kew -  بیست و چهار هکتار بزرگ‌تر است. این مجموعه نفیس ژنتیکی در دامنه جنوبي رشته كوه البرز مرکزي، واقع در شمال باختری تهران (محدوده شهرداري منطقه 22) مستقر شده و برخی از قدیمی‌ترین گونه‌های درختی کاشته شده در آن، قدمتی نزدیک به نیم قرن دارند. افزون بر آن، تاکنون متجاوز از 25 مجموعه گياهي با تنوعي بيش از 4 هزار گونه از رويشگاه‌هاي اصلی کشور و نیز تعدادي از رويشگاه‌هاي شاخص در ساير اقاليم حياتي دنيا به همراه مجموعه‌هاي متنوعي از پردیس‌های موضوعی، دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، تالاب‌ها و آبشارهای زیبا را درخود جاي داده است. همچنین، نخستین، بزرگترین و مهم‌ترین فضای گلخانه‌ای گرمسیری را برای رویش گیاهان مانگرو ایجاد کرده است. در حقیقت، این پردیس زیبا، بی شک یکی از شناسه‌های وقار سامانه‌ی پژوهشی کشور در حوزه منابع طبیعی به شمار می‌آید؛ مجموعه‌ای که حدود 300 پژوهشگر را در گرایش‌های مختلف مرتبط با دانش منابع طبیعی و محیط زیست گردهم آورده و نهاد متولی تحقیقات در حوزه منابع طبیعی کشور را هویتی بایسته بخشیده است؛ نهادی که می‌کوشد تا از این موزه زنده و بی‌بدیل طبیعت ایران، پاسداری سزاوارانه‌ای به عمل آورده و در عین حال، دانشجویان و علاقه‌مندان به این موضوع را هرچه بیشتر و ملموس‌تر با مزیت‌های گیاهی کشور آشنا سازد. در زیبایی این پردیس پرافتخار ملّی، همان بس که بدانیم، علاوه بر گیاهشناسان مشهور جهان، بسیاری از هیأت‌های عالی‌رتبه دیپلماتیکی که وارد تهران می‌شوند، برنامه بازدید از باغ گیاهشناسی ملّی ایران را به عنوان یکی از جذابیت‌های پایتخت ایران، در سفرشان لحاظ شده می‌بینند ...

ادامه نوشته

این خرس‌های بامرام و ما آدم‌های بی‌مرام!

    با قتل فجیع یک قلاده خرس قهوه‌ای دیگر در دامنه‌های سهند واقع در استان آذربایجان شرقی، شمار خرس‌هایی که در طول یک سال اخیر در فلات ایران کشته شده‌اند به عدد هشت رسید. قتل خرس‌ها در ایران‌زمین در حالی افزایش می‌یابد که شمار آنها در طول چند دهه‌ی اخیر به شدت کاهش یافته و در صورت تداوم این روند، ممکن است یکی از بزرگترین پستاندارهای ایران و جهان، در سیاهه‌ی سرخ IUCN قرار گرفته و همان راهی را برود که یوزآسیایی در ایران طی کرده و می‌کند.
یکبار دیگر به این عکس دقت کنید ... چه پیامی را دارند این پانداهای دوست‌داشتنی انتقال می‌دهند؟ انگار در حالی که به مرور بر شمار آدم‌هایی که زیر آدم را خالی می‌کنند، افزوده می‌شود، بر شمار خرس‌هایی که زیر هم‌نوع‌شان را پر کرده و تکیه‌گاهی امن برایش می‌شوند، افزوده می‌گردد! آیا این خجلت‌بار نیست؟

    حقیقت این است که دنیای حیوانات هم پر از عشق و معرفت و رفاقت و پای هم ایستادن است، سزاوار نیست تا لذت زندگی را از آنها بگیریم، زیرا دوست داریم به کیفیت زندگی و معاش‌مان با مرگ آنها بیافزاییم.

    به حادثه تلخ شیدا در دیار چهارمحال و بختیاری دقت کنید و از خود بپرسید: چرا همچنان عده‌ای حاضرند ننگ خوردن انگ شکارچی را بر خود بپذیرند و حتی در این راه بر حافظان طبیعت هم شلیک کنند؟!

     آی انسان‌های بامرام! به خدا این عین بی مرامی است! نیست؟

درج نظر

برای روباه شیدایی که در شیدا سکته کرد و رفت!

    نامش اصغر درخشان است، هفت سالی می‌شود که می‌شناسمش. نخستین بار در ارتفاعات بالادست تنگ زندان واقع در شمال منطقه حفاظت شده سبزکوه دیدمش ... او یکی از محیط‌بان‌های پاسگاه چهارتاق در جنب ناغان بود؛ محیط‌بانی که افتخار می‌کند به رسالتی که برعهده گرفته است ...
    چندی پیش دوباره او را دیدم، اینبار در کنار زاینده رود و در نزدیکی‌های منطقه حفاظت شده شیدا ...
    برایم داستانی را تعریف کرد که تکانم داد و اشک از چشمانم جاری ساخت ... قرار است یک گروه فیلمساز، ماجرایی را که او دیده است، تبدیل به یک فیلم کند ... اما تا آن زمان، فکر می‌کنم کمترین قدردانی از او و از روح بلند آن روباه شیدا، آن است که شما خوبان روزگار و مخاطبان عزیز دل‌نوشته‌هایم را هم از آن آگاه کنم.
    خواهشم این است که شما هم پس از خواندن این داستان، آن را با دوستانی که بیشتر دوست‌شان دارید، به اشتراک نهید تا ایرانیان بیشتری بدانند که یک حیوان، یک روباه هم ممکن است چنان در برابر هم‌نوعانش شرمنده و خجالت‌زده و شرمسار شود که نتواند به زندگی برگردد و تمام کند ...

    اصغر می‌گوید: روزی که مشغول گشت زنی در منطقه حفاظت شده شیدا بوده است، متوجه انباشت مقداری لاشه مرغ می‌شود که احتمالاً از طریق مرغداری‌های محل و پنهانی در آن ناحیه تخلیه شده بودند. وی می‌گوید: در همان لحظه که می‌خواستم به سمت لاشه‌ها حرکت کنم، دیدم یک روباه به سرعت به سمت آنها رفته و می‌کوشد تا لاشه‌ها را استتار کند و سپس از منطقه دور می‌شود ... اصغر هم بلافاصله خود را به محل استتار رسانده و جای مرغ‌ها را عوض می‌کند ...
    از او می‌پرسم: چرا این کار را کردی؟ می‌گوید: می‌خواستم ببینم آیا واقعاً آنقدر که می‌گویند: روباه‌ها باهوش هستند، درست است یا خیر؟
    خلاصه اصغر گوشه‌ای کمین می‌کند تا روباه دوباره برگردد ... منتها اینبار با کمال تعجب، در‌می‌یابد که روباه قصه‌ی ما تنها نیست و با خود چند روباه دیگر را هم آورده است. آنها اما هر چه می‌گردند، لاشه مرغ‌ها را نمی‌یابند ... تا سرانجام، همه‌ی روباه‌ها خسته شده و به دور روباه اصلی، حلقه می‌زنند ...
    اصغر می‌گوید: آنچه که داشتم می‌دیدم، برایم باورکردنی نبود و اگر با چشم خودم نمی‌دیدم، امکان نداشت که قبول کنم ... زیرا روباهی که در مرکز حلقه ایستاده بود، نخست به تک تک روباه‌ها نگاه کرد و آنگاه، ناگهان مانند یک لاشه بر زمین افتاد و بی‌حرکت ماند ...
    اصغر خود را بلافاصله به محل رساند که سبب شد تا دیگر روباه‌ها منطقه را ترک کنند ... اما به این نتیجه رسید که حقیقتاً انگار روباه مرده است! او حتا به سرعت دامپزشک منطقه، آقای دکتر تراکنه را هم خبر کرد؛ اما او نیز نتوانست کاری بکند ... زیرا واقعاً روباه مرده بود ...     حیرت‌انگیزتر آن که پس از معاینه و کالبدشکافی لاشه حیوان، معلوم شد که روباه قصه ما در اثر ایست قلبی، جانش را از دست داده است!

    آری ... روباه‌ها هم ممکن است چنان در پیشگاه رفقای خود، احساس شرمساری و خجالت کنند که توان از دست داده و سکته کنند.
روباه شیدا، بی شک روباه بامرامی بود که دلش نمی‌خواست به تنهایی آن همه غذا را بخورد و برای همین رفقایش را خبر کرد ... و بی‌شک، من اگر جای اصغر بودم، آن آزار را روا نمی‌داشتم و می‌گذاشتم تا آنها از آن غذا بی هیچ ترسی نوش جان کنند ... اما عملکرد اصغر سبب شد تا دریچه‌ای دیگر به سوی جهان حیوانات گشوده شود و ما دریابیم که چه قوانین و سلوکی در بین آنها جاری است ...
    روباه‌ها، انگار جوانمردی و رفاقت و مرام و شرمندگی را خوب می‌فهمند؛ باید به آنها احترام نهاد و این جوانمردانه نیست تا عده‌‌ای سنگدل به نام شکارچی، این حیوانات محترم را نامحترمانه آزار رسانند و یا حتا هدف گلوله مرگبار خود قرار دهند.

    دوستان من: 
    ماجرای این روباه بامرام و شیدا را تا می‌توانید انتشار دهید، شاید سبب شود که یک شکارچی برای همیشه تفنگش را به دیوار منزلش آویزان کند.

    انعکاس این یادداشت در:


انجمن اعضای هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع




درج نظر

ایران: 28 پله بالاتر از آمریکا؛ 50 پله بالاتر از روسیه!

    در یکی از روزهای مهر 1390، در ماجرای غلام امیری و عملیات نجات‌بخشش برای جلوگیری از غرق شدن یک خرس ماده در روستای ونک سمیرم، با حیرت پرسیدم: «چرا بازتاب رسانه‌ای نجات یک خرس در سمیرم به اندازه قتل یک خرس در همان محل انعکاس نمی‌یابد؟!»
    تو گویی انگار میل عجیب و اسرارآمیزی در آدمی وجود دارد تا راوی و بازگوکننده و تحلیل‌گر خبرهای ناخوش و رخدادهای ناگوار و پس‌رفت‌های خجلت‌بار باشد؛ درصورتی که واقعاً همه‌ی خبرها هم بد نیست ...
    و یکی از تازه‌ترین این خبرها، ماجرایی است که در بیست و ششمین روز از مردادماه 1391، آن را در صفحه هفت روزنامه آرمان انتشار دادم؛ ماجرایی که کوشیده است، بپرسد:
    چرا افزایش ضریب شادمانی ایرانیان، به اندازه کاهش آن، جذابیت ندارد؟ نه برای مردم، نه اهل رسانه و نه حتا سازمانی که برای یافتن خبرهای خوش، به سوراخ موش هم رحم نمی‌کند! می‌کند؟

 

چرا آن سقوط را همه می‌بینند؛ اما این صعود را نه؟


      تازه‌ترین رده‌بندی کشورهای جهان مبتنی بر شاخص سرزمین شاد یا (Happy Planet Index (HPI که در ماه ژوئن گذشته توسط یک بنگاه اقتصادی مستقل به نام (nef (the new economics foundation و با حمایت نهادهای معتبر محیط زیستی و اقتصادی وابسته به سازمان ملل متحد، منتشر شده است، نشان می‌دهد که جایگاه ایران در بین 151 کشور مورد بررسی، با 4 پله بهبود، از رتبه 81 به رتبه 77 ارتقاء یافته است. به عبارت دیگر، فقط 76 کشور در دنیا وجود دارد که مردمش به صورت بالقوه شادتر از ایرانیان هستند.

  این شاخص که هر سه سال یکبار مورد اندازه‌گیری قرار می‌گیرد و از حاصل ضرب شاخص رفاه اقتصادی (Experienced well-being) در شاخص امید به زندگی (Life expectancy) تقسیم بر شاخص ردپای بوم‌شناختی (Ecological Footprint)، بدست می‌آید، نشان می‌دهد که رابطه‌ای ‌مستقیم و معنی‌دار بین سرزمینی که از طبیعتی مطلوب‌تر، با توان بوم‌شناختی بیشتر و غنای اکولوژیکی درخورتر بهره‌مند است با مردمی که در آن سرزمین زیست می‌کنند، وجود دارد. به عبارت ساده‌تر، هر چه زیگونگی حیات (تنوع زیستی) در کشوری بیشتر باشد، هر چه گیاهان و جانوران ساکن در یک قلمرو سیاسی، از امنیت بیشتر، زیستگاه غنی‌تر و امید به زندگی متعادل‌تری برخوردار باشند، انتظار می‌رود که مردم ساکن در آن اقلیم سیاسی هم از نشاط، شادی، روحیه و کارایی بیشتری برخوردار بوده و درجه افسردگی و میل به خودکشی در آنها در کمینه باشد.

    در حقیقت، این شیوه‌ی ‌نوین رتبه‌بندی کشورها که عملاً از سال 2006 میلادی آغاز شده است، کمک می‌کند به ترویج حسابداری سبز و انتقال اقتصاد ملّی بر بنیاد ملاحظات اقتصاد اکولوژیکی در بین کشورهای عضو سازمان ملل متحد؛ یعنی همان آموزه‌ای که طراحان برنامه پنج ساله چهارم کشور در قالب ماده 59 در متن آن گنجاندند که البته تحقق نیافت؛ اما خوشبختانه، عیناً به برنامه پنجم افزوده شد.

    در بررسی گزارش اخیر، البته می‌توان تحلیل‌های متنوع و فراوان بسیاری را ارایه داد؛ از جمله این که ایران، در حالی به رتبه 77 دست یافته است که رتبه ایالات متحده آمریکا 105 است که یک آبروریزی بزرگ برای کشوری محسوب می‌شود که ادعای حفاظت از محیط زیستش، گوش دنیا را کر کرده است. همچنین، رتبه روسیه در این جدول، 122 است که به مراتب وضعیت وخیم‌تری را نشان می‌دهد. اما شاید از این دو مورد تأمل‌برانگیز‌تر برای ایرانیان، وضعیت اسفبار اغلب کشورهای ثروتمند حاشیه جنوبی خلیج فارس است، به نحوی که در این جدول، امارات متحده عربی در رتبه 130، کویت در رتبه 143، بحرین (146) و قطر در رتبه خفت بار 149 قرار دارند (کشوری که قرار است میزبان جام جهانی فوتبال هم باشد و حتا ادعای برگزاری المپیک را هم دارد!) که فقط دو کشور بسیار فقیر چاد و بوتسوانا در آفریقا را در زیر دست خود می‌بیند. البته وضعیت کشور عربستان سعودی به دلیل وسعت زیاد و جمعیت کم آن، همچنان از دیگر کشورهای منطقه بهتر بوده و در رتبه 56 قرار دارد. هر چند همین کشور، با یک سقوط فاحش 43 پله‌ای نسبت به سال 2009 روبرو بوده است که نشان از شتاب تخریب محیط زیست در آن کشور و شکست طرح‌های بلندپروازانه‌ی نمک‌زدایی‌اش دارد.

     واپسین نکته آن که نگارنده نمی‌تواند حیرت خود را مخفی سازد از این که چرا زمانی که در آغاز سال 2012 در شاخص EPI (شاخص عملکرد محیط زیستی) اعلام شد که جمهوری اسلامی ایران، 36 پله سقوط کرده است ، بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی آفرید و حتا سازمان حفاظت محیط زیست کشور را وادار به واکنش کرد؟ اما اینک که از منظر شاخص سرزمین شاد بهبود داشته‌ایم (هر چند اندک)، اما هیچ رسانه‌ای به آن نمی‌پردازد و شگفت‌آورتر آن که حتا سازمان متولی محیط زیست کشور هم که علی‌القاعده باید از این فرصت سود جوید، به آن اشاره‌ای نمی‌کند؟! انگار که همه در خواب غفلت و بی‌تفاوتی به سرمی‌بریم! نمی‌بریم؟

    دست آخر آن که هر چند، به نسبت سال 2009، موقعیت ما 4 پله بهبود یافته است، اما یادمان باشد که رتبه ایران در سال 2006، شصت و هفتم بود! یعنی هنوز 10 پله نزول را نسبت به شش سال پیش باید بپذیریم.

     و این که هموطن عزیز من!

    با نگاهی به چند کشور نخست این جدول و مشاهده‌ی نام کشورهایی چون کاستاریکا، ویتنام، ال‌سالوادر، جامائیکا، پاناما، نیکاراگوئه و ونزوئلا، فکر می‌کنید چرا شادترین مناطق جهان باید چنین کشورهایی باشند؟

    پی نوشت:

    - متن کامل گزارش سال 2012 شاخص سرزمین شاد

    - رتبه بندی کامل 151 کشور جهان با توجه به سه شاخص رفاه، امید به زندگی و ردپای بوم‌شناختی
 

درج نظر

سیاه‌ ترین کاخ سفید دنیا!

    هر روز که می‌گذرد، بیشتر مطمئن می‌شوم که یکی از طبیعت‌ستیزترین و جنگ‌محورترین کشورهای دنیا در طول یک قرن اخیر، بی‌شک ایالات متحده آمریکا بوده است؛ همان کشوری که شاید بیشتر از هر کشور دیگری در دنیا و به مدد غول رسانه‌ای پرقدرت و فراگیری که به خدمت گرفته است، ادعای پاسداری از ملاحظات محیط‌زیستی، صلح طلبی و دموکراسی‌خواهی‌اش گوش فلک را کر کرده است.
    اما به راستی کدام کشور دیگری را در جهان سراغ دارید که در کسری از ثانیه صدها هزار غیرنظامی را در هیروشیما و ناکازاکی به خاک و خون کشد و تمامی اندوخته‌های آبی/خاکی و ژنتیکی این سرزمین را تا مدت‌ها از حیز انتفاع ساقط سازد؟ و چه دولت خون‌آشام دیگری را می‌توانید نام ببرید که به مدت یک دهه (بین سال‌های 1961 الی 1971) با فروریختن مهلک‌ترین سم‌های افیونی، میلیون‌ها زیستمند؛ اعم از انسان، گیاه و جانور را در رویشگاه‌های جنگلی متراکم و بسیار حاصلخیز سه کشور لائوس، کامبوج و ویتنام نابود کند؟ چرا کسی رهبران ساکن در این سیاه‌ترین کاخ سفید دنیا را در صدر کشورهای حامی بیوتروریست در جهان به محاکمه نکشید و چرا سازمان ملل متحد، مهر سکوت بر لب زد؟
    امروز - 23 مرداد 1391 - و مطابق معمول دوشنبه‌ها تلاش کرده‌ام تا در ستون نگاه سبز روزنامه شرق، به این پرسش تلخ، پاسخی روشن دهم:

حقیقت سیاهی که عامل نارنجی فریاد می‌زند!

    بی‌شک یکی از مهیب‌ترین و احمقانه‌ترین جنگ‌هایی که بشریت در طول نیم قرن اخیر تجربه کرده است، جنگ ویتنام بود که سبب مرگ میلیون‌ها انسان، نابودی صدها هزار هکتار از مرغوب‌ترین اراضی کشاورزی، رویشگاه‌های جنگلی، محدوده‌های تالابی و تاراج بی‌برگشت برخی از مهم‌ترین گونه‌های گیاهی و جانوری در آسیای جنوب شرقی، به ویژه کشورهای ویتنام، لائوس و کامبوج شد.
    از پایان این جنگ، حدود 40 سال می‌گذرد؛ اما اینک آشکار شده است که آثار یکی از مهم‌ترین جنایت‌های رخ داده در آن – موسوم به عامل نارنجی  یا Agent Orange - هنوز باقی مانده، آنگونه که دولت ایالات متحده آمریکا، برای نخستین بار پذیرفته است  تا هزینه مهار و جبران این بحران را در محدوده‌ی کوچکی از منطقه بپردازد. امّا به راستی مگر می‌شود یک نسخه‌ی ‌خطی از یک کتاب یگانه را که در آتش جهالت و آزمندی ما سوخته است، دوباره احیاء کرد؟ مگر می‌شود آن 400 هزار قربانی این جنایت را زنده کرد یا  آن 500 هزار نفری که برای همیشه معلول شدند را سالم ساخت یا آلام و درد نزدیک به دومیلیون انسان دیگری که همچنان از عقوبت‌های آن فرمان مرگ‌بار رنج می‌کشند را کاهش داد؟ و مگر می‌شود تاراج گسترده‌ی ژنتیکی، تخریب هزاران هکتار جنگل و نابودی بخش قابل توجهی از تنوع زیستی این منطقه را درمان کرد؟ مگر نمی‌بینیم که هنوز آثار ماده سمی و بسیار خطرناک دیوکسین در شیر مادران ویتنامی، در خون سربازان آن زمان آمریکایی و در منابع آب و خاک منطقه وجود دارد؟

    تأسف‌برانگیزتر و حیرت‌بارتر آن که فرمان این قتل عام گسترده در زمان برخی از رؤسای جمهوری آمریکا صادر شد که از قضا به محبوبیت و شهرت بیشتر خویش در تاریخ آمریکا فخر می‌فروشند؛ رهبرانی چون آیزنهاور و جان اف کندی که شوربختانه، نام برخی از خیابان‌های اصلی پایتخت هم تا پیش از پیروزی انقلاب به نام ننگین‌شان سند خورده بود!
    درصورتی که آنها بی شک در شمار بزرگ‌ترین جنایتکارهای جنگی و عاملان نسل‌کشی بشری هستند؛ ددمنشانی که  دستور دادند تا متجاوز از 75 میلیون و هفتصد هزار لیتر علف‌کش شیمیایی و برگ‌زدا بر روی جنگل‌های ویتنام، شرق لائوس و بخش‌هایی از کامبوج فروریخته شود و این عمل جنایتکارانه را در بین سال‌های 1961 الی 1971 میلادی ادامه دادند. آیا به راستی بین آنها با خون‌ریزانی چون صدام حسین یا پل پت یا قصاب بالکان – راتکو ملادیچ -  فرق چندانی وجود دارد؟

    آری هموطن عزیز من!

    حقیقت تلخ و سیاهی که این رخداد ننگین موسوم به عامل نارنجی فریاد می‌زند، آن است که تنها آن بخش از حقیقت را باید بدانیم، تنها آن تکه‌ای از ددمنشی‌ها را باید به خاطر بسپاریم و تنها آن جنایت‌هایی را باید به عنوان جنایت محیط زیستی محکوم کنیم که گرانیگاه صاحبان قدرت را در جهان امروز نلرزاند و متأسفانه آن چیزی که به عنوان جریان آزاد اطلاع‌رسانی از آن یاد می‌شود، با واقعیتی که باید وجود داشته باشد، فرسنگ‌ها فاصله دارد. به نظرم، نمایندگان رسمی ایران، زمانی که در مجامع بین‌المللی مرتبط با محیط زیست شرکت می‌کنند، باید همواره به یاد جهانیان بیاندازند: آنهایی که بیشتر لاف زده و دم از محیط زیست در جهان امروز می‌زنند، خود کارنامه‌ای سخت ننگین و طبیعت‌ستیزانه دارند.

منابعی برای مطالعه بیشتر: (توضیح آن که برخی از لینک‌های معرفی شده، حاوی تصاویری بسیار دلخراش است)

http://www.commondreams.org/headlines06/0401-07.htm

http://www.dominionpaper.ca/images/1307
 http://de.wikipedia.org/wiki/Agent_Orange

http://oraclesyndicate.twoday.net/stories/compensate-victims-of-us-chemical-warfare-in-vietnam/

http://www.hynekglos.cz/fotogalerie_en.asp?pg=13

http://warlegacies.org/FilmsBooks.htm

http://www.spiegel.de/politik/ausland/agent-orange-opfer-in-vietnam-frau-truongs-endloser-krieg-a-674630.html

http://www.documentingreality.com/forum/f10/agent-orange-26035/

http://en.wikipedia.org/wiki/File:Agent-orange-dead-deformed-babies.jpg

http://knowngallery.com/blog/post/the-effects-of-agent-orange-in-vietnam-kc-ortiz/

http://www.drs.ch/www/de/drs/nachrichten/international/198488.uno-saeubert-vietnams-agent-orange-gebiete.html

http://www.agentorangejustice.org.au/dreams.html

http://www.sodi.de/kampagnen_bildung/

aktionen/unterstuetzung_fuer_agent_orange_opfer_berlin_august_2009/

درج نظر

از خوان کارلوس در بوتسوانا تا عبدالله یاری در ملایر!

    اوایل ماه جاری خبر رسید که خوان کارلوس، پادشاه اسپانیا از ریاست افتخاری صندوق جهانی حیات وحش برکنار شد ؛ رخدادی که مشابه‌ی آن را تاکنون کمتر شنیده یا خوانده بودیم. زیرا معمولاً امتیاز ریاست افتخاری در سازمان‌های غیردولتی به آن گروه از شخصیت‌های شناخته شده، پرنفوذ و خوشنام داده می‌شود تا بدین ترتیب، از مزایای این ریاست سمبلیک، نهاد غیردولتی مورد نظر بهره‌مند شود. افزون بر آن، اسپانیا یکی از اصلی‌ترین حامیان مالی این صندوق هم بوده است و بنابراین، عزل پادشاه، از دو منظر شگفت‌آور می‌نمود.

    با این وجود و به رغم عذرخواهی رسمی شخص خوان کارلوس، وی از مقامش عزل شد؛ اتفاقی که کمتر در مورد هیچ پادشاه دیگری در جهان افتاده است!

    اما به راستی، جرم پادشاه چه بود که بیش از 94 درصد از اعضاء، خواستار برکناری وی شدند؟

    پاسخ به این پرسش، به ویژه زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که بدانیم، پیکر پاک یکصد و سیزدهمین محیط بان وطن، شهید عبدالله یاری، همین سه شنبه گذشته (هفدهم مرداد ماه 1391) در زادگاهش – ملایر – به خاک سپرده شد . آری، درست خوانده‌اید؛ در طول سه دهه‌ی گذشته، 113 نفر از محافظان طبیعت ایران به جرم پاسداری از محیط زیست، به قتل رسیده‌اند که اگر به این تعداد، شمار جنگلبان‌های شهید را هم اضافه کنیم، این رقم به مراتب هولناک‌تر و غم‌انگیز‌تر می‌شود.

    به راستی چگونه است که در آن سوی دنیا، وقتی که خبر سفر پادشاه اسپانیا به کشور بوتسوانا برای شکار فیل به بیرون درز می‌کند، آنچنان جوی بوجود می‌آید که پادشاه را مجبور به عذرخواهی می‌کند و به این هم بسنده نکرده و سرانجام از سمتش برکنار می‌شود؛ اما در اینجا، هنوز اسعد تقی‌زاده باید 4 سال در زندان بماند و منتظر اجرای حکم اعدامش باشد، چون چشم بر روی تخلف آشکار در منطقه تحت امرش نبست و یا باید مثل شاه‌کوه‌محلی و پرهام و یاری، مردانه در برابر شکارچیان متخلف در برابر گلوله بایستد تا ثابت کند که هست و باید دیده شود!

    اگر ما نام خود را اشرف مخلوقات نهاده‌ایم؛ اگر ادعای هوشمندی داریم و اگر قیم همه‌ی موجودات زنده در روی کره زمین هستیم که هستیم؛ این رسم جوانمردی نیست که چون زور و هوش و قدرت بیشتری داریم، دیگر حیوانات عالم را برای سرگرمی و رفاه بیشتر خود ذبح کنیم. یادم هست که دکتر فاضل، زمانی که به معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست منصوب شدند، در برابر همه در دانشکده محیط زیست دانشگاه تهران قول دادند که در زمان ایشان، نه‌تنها به هیچ وجه مجوز شکاری صادر نخواهد شد، بلکه خواهند کوشید تا این تخاصم تاریخی بین محیط بان و متجاوزین به مناطق حفاظت شده هم به کمینه برسد.

    به نظرم، یکی از مؤثرترین کارها این است که با ظرفیت‌سازی درست نشان دهیم: کسی که به هر بهانه‌ای اسلحه بدست می‌گیرد تا جان یک جاندار را بگیرد، او مهم‌ترین اصل اخلاقی انسان‌بودن را خدشه دار کرده است. تعارف را کنار بگذاریم دوستان، بین شکارچی و شکارکش فرقی وجود ندارد و ما قاتل خوب و بد نداریم. اینک وظیفه تاریخی ماست تا کودکانی را پرورش دهیم و جامعه‌ای را بسازیم که اطلاق صفت شکارچی به یک انسان، برابر با پست‌ترین دشنام آفرینش باشد.


درج نظر

پرسشنامه‌ ای برای ارتقای مدیریت باغ گیاهشناسی ملّی ایران

 

      هموطنان بزرگوار و طبیعت دوست:
    شاید بسیاری از شما، نام باغ گیاه‌شناسی ملّی ایران را شنیده و یا از آن بازدید کرده باشید. اینک، همکار ارجمندم، سرکار خانم دکتر پریسا پناهی، مدیر باغ گیاه شناسی ملّی ایران، پرسشنامه‌ای را تنظیم کرده تا در راستاي يک کار پژوهشي به منظور ارتقاء مديريت باغ از آن بهره گیرد. بنابراین، خواهش می‌کنم چنانچه از این باغ تاکنون بازدید داشته و یا تمایل به بازدید از آن را در آینده دارید، به سؤال‌های این فایل ورد پاسخ داده و پرسشنامه تکمیل شده را از طریق این ایمیل: parisapanahi56@yahoo.com به دست خانم پناهی برسانید.
    قدردان محبت و توجه شما هستم. 

درج نظر

در ستایش یک پیرمرد 79 ساله که هنوز جوان است! نیست؟

    بچه ها ! داستان کیم تیلور را که یادتان هست؟

    این عکس ها را نگاه کنید تا حیرت و شگفتی تان بیشتر شود؛ زیرا خالق این لحظه‌ها و شکارگر این تصاویر یک پیرمرد 79 ساله است! پیرمردی که قدر یک ده هزارم ثانیه را هم می داند و شاید به همین دلیل باشد که اینگونه جوان و سرحال باقی مانده است! نه؟

 

 

     و اصلن مگر می‌شود آدمی که قدر لحظه‌ها را اینگونه می‌داند، پیر شود؟

    درود بر پانته آ اردانی عزیز که تلنگر لازم را به من زد تا متوجه شوم که هر کیمی کیم نیست! هست؟

درج نظر

کدام شکارچی ناز شست دارد؟!

    به این تصاویر خوب نگاه کنید ... چه کسی باور می‌کند که یک ماهی قزل‌آلا بتواند با چنین پرش حیرت‌انگیزی، سنجاقک تیزپایی را اینگونه در دل آسمان به چنگ آورد؟ حیرت انگیزتر آن که همه‌ی این ماجرا در یک ده هزارم ثانیه رخداده است!

    حالا به نظر شما آیا این ماهی را نباید به لقب شکارگر شکارگرها ملقب کرد؟

    به نظر من البته ضمن اهدای دیپلم افتخار بهترین پرش در برق و باد به این ماهی خان قزل آلا، فکر کنم سیمرغ بلورین بهترین و حرفه‌ای‌ترین صیادی را باید به خانم کیم تیلور داد؛ به آدمی که در آن لحظه پشت دوربین بوده و من هنوز هم نمی‌دانم این کسر ناچیز از ثانیه را چگونه قدرش را دانسته و شانسش را امتحان کرده تا به همگان ثابت شود؛ برای موفقیت، برای شهرت و برای جهانی شدن، شاید یک ده هزارم ثانیه هم کافی باشد! نه؟

    گزارش این ماجرا را که در دهمین روز فوریه بر روی درگاه مجازی میل آن لاین انتشار یافته است، می‌توانید در این نشانی بخوانید تا بهتر دریابید که هنوز هم دست بالای دست بسیار است! نیست؟

درج نظر