این هم از دانشجوی محیط زیستی که خارج از ایران دکترا می‌خواند!


    این عکس در بیابان‌های اطراف تهران گرفته شده و با افتخار در فیس بوک صاحب عکس هم منتشر شده است تا لابد همه ببینند و بدانند که این آقا چه شازده‌ی گل‌پسری هست! نیست؟
    اما به باور من، شرم‌آورتر از این کار، کامنتی است که به گفته‌ی صاحب تارنمای زاغ‌بور، یک دانشجوی محیط زیستی که خارج از ایران دکترا می‌خواند در کامنت‌های عکس نوشته است ...
    می‌دانم، شاید باور نکنید؛ اما این تحصیل‌کرده‌ی مکتب محیط زیست، برای این شکارکُش ناجوانمرد نوشته است:

 دوتاش را برای فسنجان ما بگذار کنار!

    این است درد بزرگ طبیعت وطن؛ دردی که امروز دکتر سعید آخانی عزیز در تالار حقوق بشر دانشگاه شهید بهشتی تهران هم با صدایی لرزان و دلی پردرد فریاد زد و به زودی در باره‌ی آن خواهم نوشت.

   گاه فکر می کنم که چرا بیژن فرهنگ دره شوری عزیز می گوید: آیش 50 ساله هم جوابگوی درمان بیماری طبیعت ایران نیست، چه رسد به 5 ساله!

    مؤخره:
   اگر فرض کنیم که هر یک از این اردک‌ها به طور متوسط مسئول حیات بخشیدن به ده جوجه اردک دیگر بودند، آنگاه ژرفای جنایت این قاتل خندان و چشم در دوربین را بیشتر می‌شود درک کرد! نمی‌شود؟

                                                         درج نظر

آبرویی که - همزمان با روز جهانی تالاب‌ها - از سد سیوند می‌رود! نمی‌رود؟

    امروز به مناسبت روز جهانی تالاب‌ها در یک همایش کم‌سابقه در دانشگاه شهید بهشتی شرکت کردم و همچنین یک یادداشت را برای دوستان در خبرآن‌لاین فرستادم.
    پیش از آن که از آن همایش و از سعید نبی، سعید آخانی و بهرام حسن‌زاده کیابی عزیز بگویم، دوست دارم یادداشت امروزم را در خبر آن‌لاین بخوانید؛ یادداشتی که به نظرم پاسخی است از سوی دوست آسمانی‌ام به سکوتی که در اردیبهشت ماه 86 و در اعتراض به آبگیری سد سیوند در مهاربیابان‌زایی رخ داد؛ سدی که اینک کوس رسوایی سازندگانش می‌رود تا کارنامه‌ای سیاه برای آب‌سالاران نابخرد به همراه آورد ...
    به زودی و همزمان با مراسم روز جهانی مقابله با سدسازی در اسفندماه سال جاری، در دو سخنرانی مشروح  در دانشگاه شهید بهشتی تهران و نیز تالار اجتماعات فرهنگسرای ارشاد تنکابن می‌کوشم تا گاف‌های صنعت سدسازی را – به ویژه در دهه‌ی گذشته - بیش از پیش آشکار کنم.
    امآ تا آن زمان بخوانید و بدانید که در سیوند چه ماجرایی رخ داده است و تالاب‌ها چگونه می‌توانستند و هنوز هم می‌توانند بر پایداری سرزمین مقدس مادری بیافزایند:

پایداری سرزمین مادری در گرو استمرار حیات تالاب‌ها   

    افرادی که اخیراً از دریاچه‌ی سد بحث‌برانگیز سیوند بازگشته‌اند، شاید هرگز دیدن چنین منظره‌ای را تصور هم نمی‌کردند! اما حقیقت این است که سد سیوند می‌رود تا به سبب وجود یک حفره و آب‌دزدی کم‌سابقه در جدار حوضچه‌ی بالادستش، شرایطی به مراتب تلخ‌تر و شرم‌آورتر از سد لار و سد پانزده خرداد و سد سفیدرود و سد ... را تجربه کند.
    راست آن است که اکنون دریاچه‌ی سد سیوند، عملاً خالی است و نه‌تنها نمی‌تواند به کشاورزان سعادت شهری کمکی کند، بلکه خود به شدت محتاج کمک است!
    امّا این همه‌ی ماجرا نیست! هشتاد میلیارد تومان هزینه کردیم تا زمان رسیدن مرگ برای سه تالاب ارزشمند کم‌جان، طشک و بختگان را در پایاب این سد و رودخانه‌های کر و سیوند سرعت بخشیم و هزاران هکتار به اراضی لم‌یزرع استان فارس بیافزاییم. تالاب‌هایی که می‌توانستند با استمرار بخشیدن به حضورشان، هم بالانس رطوبتی منطقه را حفظ کنند و هم به عنوان عاملی مهارکننده در حوزه‌ی فرسایش بادی استان عمل نمایند؛ آن هم استانی که خود با تراز منفی کم‌سابقه‌ای در بیلان آبهای زیرزمینی‌اش دست و پنجه نرم می‌کند.
    اما ما با جانمایی غلط در مکان‌یابی سد و استقرار آن در یک آبرفت درشت‌دانه - موضوعی که دکتر آهنگ کوثر 17 سال قبل از بهره‌برداری از سد سیوند آن را در مقاله‌ای مستند گوشزد کرده بود! – حال با جرثومه‌ای سیمان‌اندود و بی در و پیکر بر ویرانه‌های کهن‌زادبوم‌های تنگه‌ی بلاغی مواجه شده‌ایم که سبب‌ساز شرمندگی بیشتر توان مهندسان آب‌سالار ما را فراهم خواهد آورد و البته روح بلند کوروش بزرگ از این شرمساری طبیعت‌ستیزان نابخرد شاد خواهد شد! نخواهد شد؟
این مقدمه را گفتم و نوشتم تا توجه خوانندگان گرامی خبرآن‌لاین را به یکی از عملکردهای کمتر آشکار تالاب‌ها؛ این عزیزترین پاره‌های بوم‌سازگان (اکوسیستم)ها – جلب کنم. اگر کانون‌های بحرانی فرسایش بادی چه از منظر کیفیت و چه از منظر کمیت در حال افزایشی معنی‌دار در سرزمین مقدس مادری، ایران عزیز من و تو است؛ یادمان باشد که داریم به دست خود یکی از مهم‌ترین ابزارها و اهرم‌های مهار ریزگردها را در آسمان وطن از میان می‌بریم.
کافی است به یاد بیاوریم تابستانی را که از سر گذراندیم؛ تابستانی که برای نخستین بار در طول 60  سال اخیر، شاهد هجوم ریزگردها و تصرف آسمان 18 استان غربی و مرکزی کشور توسط این ذرات خطرناک کوچک‌تر از دو میکرون بودیم؛ ذراتی که یکی از چشمه‌های تولیدشان را باید ریشه در تالاب‌های خشک‌شده‌ی میان‌رودان (بین‌النهرین) دانست. اما به موازات این نابخردی حیرت‌انگیز که مشترکاً توسط سه کشور همسایه (ترکیه، سوریه و عراق) رخ داد، طرف ایرانی هم بیکار نبود و با احداث سد کرخه و کوشش برای تغییر مسیر رودخانه‌های مرزی غربی کشور و یا برداشت آب از آنها، کوشید تا به سهم خود از این غافله‌ی نابخردی و کوته‌نظری عقب نماند! افزون بر آن، چند چشمه‌ی تولید گرد و خاک جدید در داخل مرزهای خود؛ یعنی در پایاب زاینده‌رود (تالاب گاوخونی)، پایاب هیرمند (هامون )، پایاب قم‌رود (مسیله)، پایاب زرینه رود و سیمینه رود (دریاچه ارومیه) و دشت ارژن و تالاب پریشان آفریدیم.
    کوتاه سخن آن که بیاییم در روز جهانی تالاب‌ها - سیزدهمین روز از یازدهمین ماه سال – دست به دعا برداریم و از خدای مهربان بخواهیم تا برای مسئولین و مدیران کشوری و نیز کشورهای همسایه این دانستگی را نهادینه سازد که: مرگ تالاب‌ها، مساوی خواهد بود با از دست دادن پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) سرزمین؛ عقوبتی که در صورت رخدادن، با هیچ تمهید مهندسی و هیچ سرمایه‌گذاری میلیاردی هم نمی‌توان ضررهای جبران‌ناپذیرش را جبران کرد.

                                                            درج نظر

در كوه‌هاي بندو خارپشت‌ها هم امنيت ندارند، چه رسد به آهوها و گوزن‌ها!

    بندو، نام دهكده‌اي است كه در قلمرو جاذب‌ترين بخش سرمايه‌گذاري ايران – عسلويه – واقع شده و در حقيقت در شمار آباد‌بوم‌هاي شهرستان کنگان استان بوشهر جاي مي‌گيرد.
    گزارش عبدالصمد محمدي را در پايگاه اطلاع‌رساني بُنا بخوانيد تا دريابيد كه چگونه شكارچيان روستايي كه فقط 600 نفر جمعيت دارد، توانسته‌اند چنين بلايي را در طول دو سه دهه‌ي گذشته  بر سر آهوها، گوزن‌ها و اينك خارپشت‌ها (چوله‌ها يا شوگرده‌ها) بياورند!
    توجه كنيد كه اين شتاب ناباورانه‌ي مرگ حيات در كوهستان‌هاي بندو فقط در يك نسل از شكارچي‌ها رخ داده و ماجرا به نسل پيش هم حتا نمي‌رسد!
    تجربه‌ي نگارنده از حضور در زيستگاه‌هاي استان‌هاي زاگرس‌نشين هم جملگي همين مدعا را تأييد مي‌كند كه شكار بي‌رويه در اين مناطق، مهم‌تر از تخريب زيستگاه‌ها، سبب‌ساز نابودي وحوش را فراهم آورده است.
    اميدوارم دوستان وبلاگ‌نويسي كه در اين مناطق زندگي مي‌كنند، از تجربه‌هاي خود در چهارمحال و بختياري، لرستان و ... بنويسند.
    ممنون از ابوحنانه‌ي عزيز كه لينك اين گزارش را برايم فرستاد.

                                                            درج نظر

امیدوارم مثل معروف " تا 3 نشه"؛ شامل حال گرین بلاگ هم نشه!

   

    خوشبختانه ماجرای فیل‌سواری مجدد و دولا دولای گرین بلاگ برای بار دوم و با ارسال محتوای شجره‌نامه‌ی مهدی اشراقی که این روزها از سرزمین ماهاتیر محمّد تا اروند رود پیوسته در رفت آمد است، حل شد.   

     فقط امیدوارم این قصه‌ی پرغصه به راند سوّم نکشد و شامل حال آن ضرب‌المثل مشهور پارسی نشود!
    دوستان گرین‌بلاگی هم لطف‌کنند تا آنجا که می‌توانند، از استفاده‌ی مشکوک از تیترهایی که بوی فیل‌سواری ممکن است از آنها استشمام شود، جداً خودداری کرده و از تردد و توقف بی‌جا که مانع این کسب و کار پررونق شود، بپرهیزند!

درج نظر

آقای قالیباف: این صحنه‌ها را که می‌بینم، دلم می‌گیرد! شما چطور؟

    اینجا کوچه 26 غربی، خیابان علامه طباطبایی در سعادت‌آباد تهران است ... اینجا زمانی به واسطه‌ی باغ‌های زیبا و تپه‌ماهورهای سرسبز و کاریزها و چشمه‌های پرآبش شهرت داشت و حالا هم البته شهرت دارد! ندارد؟

ادامه نوشته

وقتی که بیژن فرهنگ دره‌شوری حجت را تمام می‌کند! نمی‌کند؟

 

    بیژن را همه می‌شناسند و عشق کم‌نظیرش را به مواهب ناب سرزمین مادری باور دارند. درباره‌اش پیش‌تر هم نوشته‌ام و با اشک‌هایش برای لاک‌پشت‌های قشم مثل بسیاری دیگر از هموطنان عزیزم – از جمله سام خسروی فرد – گریسته‌ام.
    اینک او در مصاحبه با خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران، صراحتاً می‌گوید: آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، نه‌تنها لازم است که کم هم هست؛ حتا آیش 50 ساله هم ممکن است جواب ندهد! چه رسد به 5 ساله.
    حال از آنجا که می‌دانم نویسنده‌ی آتشین‌مزاج آتش نوشت – که در زادگاه ماهاتیر محمّد دارد مشق حیات وحش می‌نویسد و می‌خواند، آن هم در مقطع دکترا -  بیژن را به عنوان یک متخصص و عاشق واقعی طبیعت به رسمیت می‌شناسد، امیدوارم اندکی با انعطاف و مهربانی بیشتر با آیش 5 ساله روبرو شود. چرا که دیگر نمی‌توان بیژن را با رمالی و موج‌سواری و ... مرتبط دانست! می‌توان؟
تازه بیژن، سام را یاد این شعر شاملو هم می‌اندازد:

جاده‌ها با خاطره‌ی قدم‌هاي تو بيدار مي‌شوند
كه روز را پيش‌باز مي‌رفتي
هر چند سپيده تو را از آن پيشتر دميد
كه خروسان بانگ سحر كنند...

    بی‌ارتباط:
    پیش‌تر هم اشاره کرده‌ام که اغلب بزرگان محیط زیست ایران، از جمله اسکندر فیروز عزیز هم صراحتاً به نگارنده گفته‌اند که سالهاست تفنگ شکاری خود را کنار گذاشته و دیگر هرگز به چنین کاری فکر نمی‌کنند. خوب است تمام شکارچیانی که خود را مدعی مریدی از مراد خود می‌دانند، از اسکندر فیروز تبعیت کرده و اسلحه‌های شکاری خود را برای همیشه به دیوار بیاویزند و به فرزندان خود، عملاً درس مهرورزی با زیستمندان طبیعت دهند. باور کنید، طبیعت ایران – در صورت اعمال مدیریت خردمندانه -  آنقدر جاذبه و استعداد دارد که بی‌‌نیاز از درآمد حاصل از توریسم شکار هم بتواند به بقای خود امیدوار بماند.

    راستی!
    کسی می‌داند صدور 700 مجوز شکار در طول شش ماهه‌ی گذشته توسط سازمان حفاظت محیط زیست را باید نشانه‌ی داشتن آمار دقیق از سوی سازمان از جمعیت حیات وحش دانست یا نشانه‌ی هرج و مرج و حاکمیت یک بام و دوهوایی در آنجاها؟!
    واقعاً اگر مجوز شکار صادر می‌شود، یعنی ما آمار داریم و می‌دانیم در کجا جمعیت وحوش بیش از حد نرمال وجود دارد؛ پس چرا آمارها را اعلام نمی‌کنیم؟ و اگر آمار دقیقی نداریم و وضعیت محیط زیست و زیستگاه‌های حیات وحش خراب است – که هست – چگونه مجوز شکار صادر می‌کنیم؟

    می گویم نکند ماجرا به قصه سفارت آلمان ربط دارد! ندارد؟

    در همین ارتباط:

   - طرح آیش از نظر مردم ساکن در اطراف تالاب گندمان - هومان خاکپور

درج نظر

و سرانجام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور هم پذیرفت!

    اواخر سال گذشته بود که به اتفاق چند تن از دوستان – از جمله ناصر کرمی و الهه موسوی – در همایشی شرکت کردیم که در آن عالی‌ترین مقام سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور – دکتر فرود شریفی – با افتخار اعلام کردند: «پس از ۴۰ سال، امسال برای نخستین بار توانستیم میزان تخریب منابع طبیعی کشور را با میزان احیاء آن به تعادل رسانده و در حقیقت تخریب را به صفر برسانیم!» ادعایی که البته همان زمان هم با مخالفت جدی بسیاری از محافل کارشناسی و دانشگاهی روبرو شد و حتا نویسنده‌ی روزنامه کیهان هم به مخالفت با آن پرداخت!
    اما اینک، یعنی به فاصله‌ی 11 ماه از انتشار آن ادعای بحث‌برانگیز، یکی دیگر از مدیران ارشد سازمان – رضا روشنی - در گفتگو با ایرن، صراحتاً اعتراف کرد که سرعت تخریب عرصه‌های جنگلی و مرتعی کشور بیشتر از سرعت احیاء آنهاست.
    البته معاون دفتر آبخيزداري و مناطق سيلخيز سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخیزداری کشور این را هم اضافه کرد که دلیل اصلی شتاب گرفتن تخریب عرصه‌های منابع طبیعی در ایران، نبود حمايت قانوني از برنامه‌هاي حفاظت و نگهداري جنگل‌ها و مراتع در سطح ملّی است.
    و این سخن حقی است.
    در حقیقت، بازخورد سخن دیروز دکتر شریفی در نزد برنامه‌ریزان و کلان‌نگران دولتی آن است که الحمدالله وضع منابع طبیعی خوب است و دیگر نیازی به تزریق بودجه اضافی نیست! هست؟
    در صورتی که بازخورد جمله‌ی خبری امروز مدیر همان سازمان این است که نه! وضع در عرصه‌های منابع طبیعی نه‌تنها خوب نیست که تخریب دارد شتاب می‌گیرد و باید دولت بیشتر از این بخش حمایت کند.
    و این همه‌ی حرفی بود که نگارنده خود در آن گفتگوی مناظره‌گونه با فرود شریفی کوشید تا انتقال دهد.
    حالا به نظر شما کدامیک از این دو گزینه به نفع منابع طبیعی کشور بود یا است؟

                                                           درج نظر

برای پژمان که بی سر و صدا دارد برای آقایی سال 2010 ؛ سال جهانی گونه‌گونی زیستی می‌کوشد!

    پژمان و پژمان‌ها را باید تحسین کرد، آنهایی که بی‌هیاهو می‌کوشند تا با آنچه در توان دارند، سال جهانی گونه‌گونی زیستی را رنگ و بویی ایرانی دهند و به جهانیان ثابت کنند که در ایران هم هستند آدم‌هایی که دلشان برای طبیعت و موهبت‌های ناهمتایش می‌سوزد.
    آدم‌هایی که حاضرند به حرمت زیستمندان رو به انقراض سرزمین مادری، دست‌کم برای 5 سال دست به تفنگ شکاری نبرند و حریم مناطق چهارگانه را از هر نوع توسعه‌ی آزاردهنده‌ای و به هر بهانه‌ای (جاده‌کشی، معدن کاوی، عبور خطوط لوله، گسترش صنایع آلوده‌کننده و ...) پاس دارند.

        به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا نوروزی عزیز روید و دست‌مریزادی نثارش کنید، بابت کارهای قشنگ فرهنگی که انجام داده است و یا دارد انجام می‌دهد.    من رفتم و احساس کردم که او امروز پیامبر من بود ... شاید پیامبر شما هم باشد ...

درج نظر

آیا این بار نوبت روحانیون سبز است که بیایند؟!

    به دنبال سخنان سبزرنگ دو امام جمعه مهم کشور در قم و شیراز، اینک حجت‌الاسلام حسین نمازی از بام‌ترین بام ایران، حجت را تمام کرده و می‌گوید: «حفظ منابع طبیعی از هر دستاورد بزرگ صنعتی دیگری، حتا هسته‌ای مهم‌تر است.»

    نه! خواب نمی‌بینید، لطفاً دست به گیرنده‌های خود هم نزنید! ماجرا کاملاً جدی است و گویا ایران می‌رود تا شاهد ظهور طیفی از سبزترین آخوندهای خود از زمان شاه عباس صفوی تا امروز باشد.
    می‌گویید نه! خودتان سری به تارنمای هومان خاکپور بزنید و متن کامل سخنان نماينده ولي فقيه درجهادکشاورزي و منابع طبيعي چهارمحال و بختياري را بخوانید تادریابید که سبزها دارند می‌آیند! نمی‌آیند؟

                                                                  درج نظر

گراند کانیون ایران را یادتان هست؟ نه تنها خودش که پرنده‌هایش هم دارند می‌میرند!

    به دنبال درخواست عمومی برای گریستن در سوگ تنگه هایقر (higher) و گراندکانیون ایران، امروز ایمیلی تکان دهنده از یک هموطن عزیز به نام فرشید دریافت کردم که مرا به شدت نگران کرد.
    فرشید برایم نوشته که یک کوهنورد است و در طول هفت سال گذشته تا امروز 10 بار به این منطقه آمده و تمامی تنگه را درنوردیده است. او می‌نویسد که تنگه هایقر در بین مناطق فراوانی که دیده است، یکی از منحصربه‌فردترین‌هاست و قرار بوده به ژئو‌پارک بدل شود و در حقیقت به یکی از قطب‌های گردشگری طبیعی ایران تبدیل گردد که متأسفانه فتنه‌ی سدسازی به جان این تنگه هم افتاد ...

ادامه نوشته

قانون جامع مدیریت خاک ؛ زمانی برای پایان پاسکاری مجلس و دولت!

   

    هیچ زمان چون امروز، منابع و اندوخته‌های آبی/خاکی کشور با دیو پلشت آلودگی روبرو نبوده‌اند؛ هیچ زمان نبوده که بلای آلودگی در اثر اُفت کمی منابع آب و جابجایی گسترده‌ی خاک در اثر فرسایش اینگونه نمایان شود.
    و هیچ زمان دیگری را نمی‌توان سراغ گرفت که پساب‌های خام این گونه افسارگسیخته و بی‌مهابا و در چنین حجم باورنکردنی، زیستگاه‌های انسانی و جانوری ما را نشانه رفته باشند.
    با این وجود، نکته‌ی تلخ‌تر و غم‌انگیزتر داستان این است که وقتی به قوانین موجود کشور نظر می‌اندازیم و شرح وظایف سازمان‌ها و وزارتخانه‌های ذیربط را مطالعه می‌کنیم، به واقعیتی حیرت‌انگیز می‌رسیم! به این که هنوز هیچ متولّی قانونی برای حفظ توان زیست‌شناختی (بیولوژیک) خاک وجود ندارد! باورتان می‌شود؟
    نه وزارت جهاد کشاورزی، نه سازمان حفاظت محیط زیست، نه مؤسسه استاندارد و نه هیچ نهاد دیگری این مسئولیت را برعهده نگرفته و نمی‌گیرد!
    برای همین است که همچنان منتظریم تا ببینیم لایحه‌ی جامع مدیریت خاک، چه زمان توسط نمایندگان مجلس در صحن بهارستان به شور و تصویب می‌رسد و مملکت را از این بلاتکلیفی نجات می‌دهد؟!
    فقط امیدوارم در آن زمان، هنوز خاک پاکی وجود داشته باشد که بشود از آن حراست کرد!
    در همین باره، مصاحبه نگارنده را می‌توانید در صفحه‌ی 3 از شماره‌ی امروز – 10 بهمن 88 - روزنامه  جوان بخوانید.

                                                             درج نظر

و سرانجام سام آمد ... با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!

    گمان برم آخرین آتش‌نوشت سام خسروی‌فرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینه‌اش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کم‌نظیر قرار داده است.
    از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمه‌ای می‌دانم بر فعالیت دوباره‌ی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بی‌تفاوتی و ناامیدی ...
    نگاه کنید که حتا آدم‌هایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینه‌چیان)، دیده‌بان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشک‌های طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و ... به چه سرنوشتی رسیده‌اند!
    آنها یا خودکشی می‌کنند، یا می‌گویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت می‌کنند به بهانه‌ی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم می‌نویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمی‌نویسیم ...
    اصلاً به جهنم که دارند می‌کشند، می‌سوزانند، می‌برند، قطع می‌کنند، بی‌رویه شکار می‌کنند ... به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچه‌ی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالاب‌های دیگر به کویر نمک!
    به من چه که بیش از دو سوم از گونه‌های اندمیک کشور در سیاهه‌ی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و ... به ده‌ها برابر حد مجاز رسیده ...
    گور بابای نسل آینده که می‌خواهم بیاید یا نیاید!
    برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند ...
    حتا اگر درویش را با بدترین دشنام‌ها و متلک‌ها بیامیزند ...
    همین که هستید و ناسزا می‌گویید ممنون ...
    کاش از این هیجان‌ها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام ...
    ببخشید ... اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
    و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که می‌گوید:

امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانه‌ی در ظاهر شود

    و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را می‌بینم! ... نگویید که نمی‌بینم!!

درج نظر

باورتان می‌شود؟ شکار در گندمان آزاد شد!

    تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت می‌کند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کم‌سابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش می‌کوشد تا در برابر آتش نابخردی‌های حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوش‌ربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آب‌شناختی منطقه کمک کند.
    اما آن گونه که امروز، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکش‌ها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رسانده‌اند را نیز از میان ببرند!
    آیا این است رسم مهمان‌نوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
    رخداد تلخی که بار دیگر نشان می‌دهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحت‌های وارده و زیست‌پالایی مجدد داده شود.

درج نظر

اعلام حمایت امام جمعه شیراز از طرح ممنوعیت شکار در طبیعت ایران

   

    حرف‌های آیت‌الله ایمانی را باید از طلا نوشت! نباید نوشت؟ او نه تنها قطع درختان را جایز نمی‌داند، بلکه آشکارا به مخالفت با شکار پرداخته و آن را نوعی مزاحمت برای طبیعت و حیوانات برمی‌شمرد. یعنی از منظر اخلاق محیط زیست به موضوع نگریسته و با طرفداران پندارینه‌ی بوم‌شناسی ژرف یا Deep ecology همذات‌پنداری عمیقش را نشان می‌دهد. یعنی درواقع او سخنانی را بر زبان آورده که سبز‌تر از سخنان بسیاری از دوآتشه‌ترین طرفداران سبز در ایران و جهان است. من اگر جای شاهین سپنتا و سپهر سلیمی بودم، از همین حالا، پنجمین جایزه خروس سفید را در سال آینده برای آیت‌الله ایمانی در آب نمک می‌خواباندم.
    کاش آیت‌الله ایمانی یه دستی هم بر سر امامان ‌جمعه دایم و موقت ارومیه و رضوان‌شهر و رشت و ... می‌کشیدند و آنها را هم وامی‌داشتند که چون امام جمعه‌ی عزیز کاشمر از طبیعت و زیستمندان بی‌گناهش دفاعی سزاوارانه در برابر کنند.
    کاش برای آیت‌الله حائری هم توضیح می‌دادند که طرح فلاحت در فراغت‌شان، بیشتر کارمایه‌های زمین را نابود می‌کند، تا تقویت سازد  و کاش خودشان هم درمی‌یافتند که قطع یک درخت را در اغلب موارد با کاشت درختی دیگر نمی‌توان جبران کرد! می‌توان؟
    با این وجود من که به سهم خود برای سخنان اخیر ایت‌الله ایمانی، کلاه از سر برمی‌دارم، شما را نمی‌دانم؟
    بخصوص با توجه به پیشنهاد آیش 5 ساله که از سوی ناصر کرمی مطرح شده است، سخنان امام جمعه شیراز بسیار امیدبخش است. نیست؟

    مؤخره:
    راستش را بخواهید، تیتر این یادداشت  ابتدا این بود: لبیک آیت‌الله ایمانی از شیراز به ناصر کرمی در تهران!
    منتها از ترس سام خسروی‌فرد نازنین و با توجه به کامنتی که برای روشنک هوشمند نوشته، تیترش را عوض کردم تا آتش نوشته‌هایش دامن کلبه‌ی مجازی‌ام را نگیرد! هر چند مطمئن هم نیستم که نگیرد! نه؟

درج نظر

فیلم سعید نبی شهید شد و شگفتا که همه سکوت کردند!

  

  سعید نبی را از زمان نمایش فیلم فرهاد ورهرام عزیز در مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور، می‌شناسم. جوانی سختکوش، صریح‌اللهجه و مسلط به سینمای مستند یافتمش که حرف زیادی برای گفتن دارد.
    اخیراً تقریباً همه‌ی اهالی وبلاگستان با اطلاع‌رسانی کم‌نظیر سعید، دریافتند که قرار است پخش مجموعه‌های مستندی که او در باره‌ی طبیعت ایران ساخته است از شبکه اول سیما آغاز شود؛ حتا چند تن از دوستان در وبلاگ‌هاشان این خبر را منتشر هم کردند، از جمله باید به سید محمد مجابی و سام خسروی فرد و محسن تیزهوش اشاره کنم. سبزپرس هم گزارش کرد که پخش مجدد این برنامه مستند در روز پنج شنبه اتفاق خواهد افتاد.
    اما چنین نشد، با نبی تماس گرفتم، او نیز خود شوکه شده بود و قول پیگیری داد. جالب آن که پیامکی از او دریافت کردم درست 5 دقیقه بعد از زمانی که قرار بود این مجموعه در صبح پنج‌شنبه بازپخش شود:  در آن پیامک نوشته بود که حتماً آن را ببینید!
    که البته برایش نوشتم که اصلاً پخش نشده!
    بگذریم ...
    نکته عجیب‌تر ماجرا که نمی‌شود از آن گذشت، آن است که هر چه در دنیای وبلاگستان گشتم، نتوانستم حتا یک یادداشت کوچک در مورد این مستند از زبان کسی که آن را دیده است، بیابم. حتا آدم‌هایی مثل سید محمد مجابی و محسن تیزهوش عزیز هم که پخش این فیلم را پیش‌آگهی کردند و نوشتند که به تماشای گنجینه تتیس خواهند نشست، ننشستند و خودشان آن را ندیدند و یا دیدند و در موردش کلمه‌ای ننوشتند! آن هم به رغم درخواست سعید نبی از همه برای نقد و تحلیل فیلمش.

    واقعاً چرا؟
    آقایان! خانمها! من دارم هشدار می‌دهم که وضع‌مان خیلی خراب است! نگویید نگفتم ها ...

درج نظر

شناسه‌های پختگی در نخستین گام!

    بعدازظهر امروز – هشتم بهمن‌ماه 1388 - به اتفاق جمعی از دوستداران و فعالان حوزه‌ی محیط زیست ایران، مهمان علیرضا (کوروش) آیینه‌چیان و هم‌رزمانش بودم؛ روزی که قرار بود جمعیت داوطلبان سبز، بعد از 20 ماه تلاش و دوندگی مستمر، نخستین روز کاری رسمی‌اش را در مرکز مشارکت‌های مردمی شرق تهران جشن بگیرد.
    به سهم خود از شنیدن مرامنامه‌ی اخلاقی این تشکل نوبنیاد که توسط هادی کاشانی عزیز و سختکوش قرائت شد، لذت بردم؛ مرامنامه‌ای که بی‌شک گامی به جلو در تاریخ نهادهای مدنی در این دیار به شمار خواهد آمد. حتا اساس‌نامه‌ی 40 ماده‌ای این جمعیت نوپا هم با وجود همه‌ی محدودیت‌هایی که می‌دانیم وجود دارد، رگه‌هایی ناب از روح مدنیت، اخلاق محیط زیستی و دموکراسی را نمایان می‌ساخت.

    به ویژه وجود ماده‌ی 38 در اساسنامه‌ی این جمعیت برایم بسیار خوشایند بود، ماده‌ای که سازوکار انحلال سازمان را در صورت  اجماع اکثریت اعضای مجمع عمومی پیش‌بینی کرده است و نشان می‌دهد که آرمان‌های بلندی این تشکل، افقی بالاتر از موجودیت فیزیکی یک تشکل مردم‌نهاد صرف را به هر قیمتی مد نظر دارد.   

    چنین است که با همه‌ی وجود به مؤسسین و بنیانگذاران این جمعیت، به ویژه دکتر ابوالفضل وطن‌‌پرست، شهریار عیوض‌زاده، کوروش آیینه‌چیان، هادی کاشانی و دیگر عزیزانی که نامشان را نمی‌دانم، تبریک گفته و آرزو می‌کنم در رسالت بزرگی که برعهده گرفته‌اند، موفق و سرافراز باشند. آرزویی که باور دارم محقق خواهد شد، زیرا این داوطلبین سبز، با نگاه به تجربه‌های تلخ و شیرین جبهه‌ی سبز ایران، جمعیت جدید را بنیان نهاده‌اند و می‌کوشند تا به نحوی عمل کنند که از ضعف‌ها و نارسایی‌های آن نهاد دوری گزینند.

درج نظر

جوال دوز پژمان نوروزی به محمّدعلی اینانلو را جدی بگیریم!

   

    همه چیز بر‌می‌گردد به این که چرا معمولاً حرف‌های ما قشنگ‌تر از سلوک ماست؟ چرا در اندرونی آن کار دیگر می‌کنیم؟ چرا وقتی برای دعای باران به کوهستان می‌رویم، با خود چتر نمی‌بریم؟
    و نمی‌دانیم که این تناقض‌ها و ناسازه‌ها تا چه اندازه می‌تواند جوانانی که خواسته یا ناخواسته به الگوی زندگی‌شان بدل شده‌ایم را بیازارد و مأیوس سازد.
    پیش‌تر در باره زنهار خردمندانه‌ی شهریار عیوض‌زاده‌ی عزیز سخن گفته‌ام و یادآوری کرده‌ام که لستر براون، بی جهت لستر براون نشده است.

                        

    اینانلوی عزیز هم باید قدر خودش و جایگاهی که از آن برخوردار شده بداند و نگذارد، رخدادهایی نظیر آنچه که پژمان (دکتر محمّدرضا نوروزی) گزارش کرده و یا پیش‌تر، ماجرای تلخی که همه‌ی ما از صفحه‌ی تلویزیون دیدیم، تکرار شود.

    اینانلو باید بداند که او دیگر فقط به خودش تعلق ندارد ... او اینک بخشی از حیثیت و تاریخ طبیعت ایران است. مباد که این تاریخ خدشه دار شود.

                                                  همین. 

درج نظر

نخستین واکنش مثبت به ناصر کرمی

    به همت هوشنگ ضیایی عزیز - که این روزها در مقام مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، روزهای پرکاری را می‌گذراند - قرار است از امروز (8 بهمن 1388) طرح سرشماری حیات وحش با یاری 120 داوطلب از 8 تشکل مردم‌نهاد محیط زیستی آغاز شود.
    دوشنبه‌ی گذشته در روز از نو و به بهانه‌ی طرح آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران، بر همین نکته تأکید کردم که اصولاً چرا سازمان حفاظت محیط زیست نباید گزارش‌های سالانه و پیوسته‌ای از وضعیت محیط زیست کشور تهیه و ارایه دهد؟ چرا هنوز باید با شک و تردید و برآورد کارشناسی از میزان وحوش ایران‌زمین سخن بگوییم؟ و چرا کسی به ناصر کرمی با دلیل و استدلال علمی نمی‌گوید آن جدول مشهورش را حالا می‌تواند به روز کند ...

ادامه نوشته

سهم پژوهش ایرانی در مهار بيابان‌زايي

    موضوع چهارمین یادداشت نگارنده در صفحه 9 روزنامه پول امروز – هفتم بهمن 1388 - «سهم پژوهش در پايداري زيست‌بوم بياباني و مهار بيابان‌زايي در ايران» بود.
    گفتن ندارد که بیابان‌ها را دوست دارم؛ بر این باورم که اگر بیابان نبود، زندگی چیزی کم داشت! نداشت؟ و فکر می‌کنم اگر آدم «دچار» بیابان نشود و برود، انگار هنوز نیامده است! آمده است؟
    برای همین است که صاحب تارنمای مهار بیابان‌زایی، مهم‌ترین وصیت و سفارشش به هموطنان نیک‌اندیشش آن است که:
    بیابان‌ها را ببینید، بیابان‌ها را بشنوید و بیابان‌ها را بو کنید ... بر روی ناهمواری‌های زرینه‌ی درخشان و پاکشان گام بردارید و تا می‌توانید از دیدن بزرگترین گلدان‌های طبیعی جهان، زیباترین کلوت‌ها و کلوتک‌های آن و عظیم‌ترین عمارت‌های داغ و تفتیده‌اش در این فراخنای بی‌انتها لذت ببرید ... دمی در کنار شورترین رودخانه‌هایش سکوت کنید و از شنیدن موسیقی شکستن بلورهای نمک در سواحل لذت برید ...
    فقط آن گاه است که درمی‌یابید چقدر خوب است که چند پژوهش‌گر هم به عشق بیابان در این مملکت تحقیق می‌کنند ... و چقدر بد است که فقط چند پژوهشگر اندک و محدود این رسالت را پیگیری می‌کنند! پژوهشگرانی که در ستاد نهاد متولی تحقیقات منابع طبیعی کشور، شمارشان هرگز از تعداد انگشتان دو دست تجاوز نکرده است ...
    بله این بار از رانت مژگان در پول سؤ استفاده کردم! و کوشیدم تا از رد پژوهش ایرانی  در مهار بیابان‌زایی سخن بگویم ... انگار گاه پارتی‌بازی بد نیست! هست؟

ادامه نوشته

تالاب‌های ایران در اتاق احتضار!


    مرگ تالاب‌ها؛ این گوهر‌ترین گوهر؛ این الماس‌ترین الماس و این یاقوتی‌ترین یاقوت طبیعت ایران شتاب گرفته است ... اما انگار در این دیار دیگر کسی مرگ تالاب‌ها را جدی نمی‌گیرد! اصلاً انگار این «مرگ» هم مثل مرگ‌های دیگر به رخدادی عادی در جامعه‌ی امروز بدل شده! نشده؟
    اما به راستی چرا قدر تالاب‌ها را نمی‌دانیم و چرا دمادم شاهد افزایش شیب منفی در حیات زیباترین و یگانه‌ترین تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، ارومیه، پریشان، گاوخونی،  هامون، شادگان، هورالهویزه، انزلی و ... هستیم؟
    در همین باره گفتگوی نگارنده با حسین صرافی در خبرآن‌لاین، همزمان با نزدیک‌شدن به 13 بهمن، روز جهانی تالاب‌ها را می‌توانید در خبرآن‌لاین بخوانید.

عنوان این گفتگو: تالاب های ایران در مطب دکتر مرگ

درج نظر

یک گفتگوی کوتاه امّا حیرت‌انگیز با وزیر راه دولت دهم!

    دوشنبه‌ی گذشته، مجالی دست داد تا در استودیو پخش شبکه ۲ سیما، چند پرسش از وزیر راه و ترابری در دولت‌های نهم و دهم طرح کنم.
    حمید بهبهانی به نظر می‌رسید از همیشه سرحال‌تر و بشاش‌تر باشد؛ آن هم در حالی که سانحه‌ی دلخراش یک هواپیما و یک قطار دیگر او را تا دروازه‌های بازخواست در صحن بهارستان پیش برده بود! نبرده بود؟
    به هر حال، همین روی گشاده سبب شد تا از ایشان درخواست کنم ملاحظات محیط زیستی را در احداث جاده‌های برون شهری بیشتر رعایت کنند. دکتر بهبهانی گفت: مردم مشکل دارند و ما نمی‌توانیم به خواست مردم بی‌اعتنا باشیم. به او یادآور شدم که خواست مردم محترم است، اما در جنگل ابر یا در پارک ملّی گلستان دود خسارت‌های وارد شده به طبیعت، قبل از همه ممکن است به چشم همان مردم برود و در واقع کفگیر تنوع زیستی ما دارد به ته دیگ نزدیک می‌شود … در اینجا، ایشان قدری به من و دکتر نوروزی که شاهد این گفتگو بود، نزدیک‌تر شد و با صدایی آرام‌تر گفت: عزیزان من! چاره‌ای نیست؛ همان گونه که نسل دایناسورها منقرض شد تا ما بیاییم، ما نیز سرانجام روزی به دلیل همین کارها منقرض شده تا نسل عجوج مجوج زمین را فراگیرد!
    از آن روز تا امروز پیوسته می‌اندیشم که چند درصد از گفته‌های این مقام ارشد دولتی را که در شمار اساتید دانشگاهی هم قرار دارد، باید به حساب طنزی مهرورزانه قرار دهم و چنددرصدش را جدی بگیرم؟
    این شد که تصمیم گرفتم در مهار بیابان‌زایی ثبتش ‌کنم تا یاری‌ام دهید! چون من که عقلم به جایی قد نداد! داد؟

                                                              درج نظر

چرا ژاپن، ايران نيست؟!


    اين تصوير را نگاه كنيد تادريابيد چرا نظم ژاپني‌ها در جهان زبانزد است؛ چرا توليد ناخالص داخلي‌شان از مرز 5 تريليون دلار مي‌گذرد و چرا دومين قدرت بزرگ اقتصادي جهان هستند؟ در حالي كه در كشوري زندگي مي‌كنند كه متجاوز از 1500 بار در سال مي‌لرزد و مساحتش از دو سوم كشورهاي جهان كوچك‌تر است!

    بي ربط:
يك هفته است كه همه چيز در شهرستان فيروزكوه تقريباً فلج شده است؛ زيرا چندين رخداد زلزله با قدرت 2 تا 3.5 ريشتر را تجربه كرده است؛ رخدادي كه براي ژاپني‌ها چيزي شبيه لطيفه يا قلقلك صبحگاهي است!

    بي‌ربط‌ تر:
   ژاپن حدود يك پنجم ايران مساحت دارد؛ دو برابر ايران جمعيت دارد؛ يك ده هزارم ايران منابع طبيعي و سوخت‌هاي فسيلي دارد و حدود 40 برابر ايران توليد ناخالص داخلي دارد!

                                                             درج نظر

توفان در سیستان همچنان حرف اوّل و آخر را می‌زند!

   

    بادهای 120 روزه قرار بود که تا پیش از آبان به پایان رسد؛ اما اینک در یازدهمین ماه سال هم، نفس سیستانی‌ها را گرفته و حتا آن سو تر در خاش یک دختر چوپان را با تمامی گوسفندانش در خود بلعیده است. چرا؟
    علیرضا راشکی عزیز از نقش هامون صابوری در این رخداد کم سابقه می‌گوید. نگارنده هم گفتگویی با فرهیختگان داشته است که می‌توانید اینجا آن را بخوانید.

    در همین باره:
    - هوا در سیستان پس است!

درج نظر

اشتباه نکنید؛ این کاریز ربطی به عایشه ندارد! لطفاً نابودش نکنید ...

    فرزانه‌ی فرهیخته، محمّد حسین شیرازی همچنان از ارسنجان و شناسه‌های پایداری‌اش دفاع می‌کند؛ او به راستی الگویی برای جوانان این دیار است. سالهاست می‌کوشد تا از مرگ حیات در ارسنجان به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار و آزمندانه در قالب تأسیس شهر صنعتی جلوگیری کند. به هر کجا که لازم بوده، نامه نوشته، هر جا که امکان داشته رفته و برای هر جریده و خبرگزاری که در توانش بوده، مقاله و یادداشت و تومار تهیه کرده تا بلکه بتواند با افزایش ظرفیت‌سازی در این حوزه از مرگ ارسنجان جلوگیری کند و ثابت کند که با ساخت شهر صنعتی ارسنجان در موقعیت کنونی‌اش، یکی از اصلی‌ترین رگ‌های حیات منطقه، یعنی کاریز عایشه از میان خواهد رفت و دود از دهانه‌ی آن درخواهد آمد. همان گونه که در قنات همت‌آباد یزد این اتفاق افتاد و بیش از 35 سال پیش، استاد باستانی پاریزی آن را به بی‌همتی مهندسان ما ربط داد.

     آخرین تلاش محمّد حسین شیرازی - این دیده‌بان عزیز طبیعت ارسنجان – تهیه و ارسال نامه‌ای است که به رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست نوشته و در آن در باره‌ی ارسنجان چنین آورده است: « ... این خطه هم گوشه‌ای از ایرانِ پُر عظمت است که یک تصمیمِ عجولانه، غیر کارشناسانه ،دور از منطق و خرد و انصاف، بدون ارزشیابی زیست محیطی و مکان‌یابی در صدد است تا آن را به نابودی سوق دهد و با اصرار و ابرام و سماجت، سعی در سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهات پی در پی دارد
شیرازی از محمّدی‌زاده می‌خواهد: «حسب وظیفه گوشه‌ی چشمی به فریادهای به حق مردم ،کارشناسان، دست‌اندر کاران، خبرگان، دانشگاهیان، طرفداران محیط زیست و ا زهمه مهم‌تر کشاورزان و ساکنان این «پدرام شهر» داشته و سایه‌ی شوم دغدغه،کابوس و عفریتِ مرگ و بیماری، ناپاکی و پلیدی، نابودی ثروت‌های ملی، فقر، فلاکت، آوارگی، بی خانمانی، بلای بی آبی، عدم امنیت غذایی و ...که پیامدی از این بی ‌توجهی زیست محیطی خواهد بود را از چهره‌ی پاک و از آسمان پرستاره‌ی این زادگاه و کهن بوم ما بزدایید
    گفتنی آن که ارسنجان سکونتگاهی دیرینه با مردمانی پاکنهاد است که شمارشان به 20هزار نفر می‌رسد؛ شهری باستانی و به قدمت امپراتوری هخامنشی که در يکي از خوش آب‌وهواترين مناطق استان فارس مستقر شده است. حیات این کهن‌زادبوم کم‌مانند وطن در تمامی این سال‌های دراز مدیون جریان پاک و خنک و زلال سه کاریز به نام‌های عايشه، بُناب و فيجان بوده است که به برکت حضور آنها، کشتزارها و پردیس‌های مشهور انار در ارسنجان، یاقوتی کم‌نظیر را به ایرانیان هدیه کرده است. وجود دو رویشگاه جنگلی (خليل‌بيگ) بُنه و بادام ‌وحشي نیز در قلمرو كوهستاني از ديگر ويژگي‌هاي جالب ارسنجان است.
     بار دیگر تأکید می‌کنم، آنچه برای محمّد درویش تحسین‌برانگیز است و آن را کیمیایی در جامعه‌ی امروز می‌داند، پشتکار مثال‌زدنی محمّدحسین‌ شیرازی است؛ پشتکاری که دوست دارم در این بوم و بر و میان جوانان وطن بیش از پیش تکثیر یابد.
    در این باره توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی با عنوان: «كاريز عايشه؛ رگ‌هاي زندگي‌ساز ارسنجان» جلب می‌کنم که در روزنامه اطلاعات منشر شده است.

    بیشتر بدانید:

    - ارسنجان ؛ آخرين قرباني توسعه‌ي ناپايدار (البته تا امروز)!

درج نظر

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

زمین‌شناسی پزشکی، سرب، پیاز و نهر فیروزآباد تهران!


    دیروز، یکی دیگر از مباحث مطرح شده در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، موضوع عزم جدی سازمان زمین‌شناسی کشور برای راه‌اندازی و فعالیت مؤثر واحد زمین‌شناسی پزشکی بود؛ واحدی که با همت نمایندگانی از مؤسسه تحقیقات خاک و آب وزارت جهاد کشاورزی، مؤسسه دامپزشکی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و نیز ناظرانی از وزارت نیرو و سازمان حفاظت محیط زیست کشور اعلام موجودیت کرده و می‌کوشد تا نسبت بین شیوع برخی از بیماری‌های انسانی  را با آلودگی‌های روزافزون موجود در خاک کشف کند.
    جالب است که در همین جلسه، دکتر غلامرضا میرکی وضعیت آلودگی خاک را در کشور بسیار خطرناک دانست و گفت: دیگر نگرانی فقط آلودگی نهر فیروزآباد در جنوب تهران نیست! بلکه الآن خاک آلوده شده است. وی گفت: نتایج بررسی‌های دفترش نشان می‌دهد که میزان سرب موجود در پیاز‌های کاشته شده در کشتزارهای جنوب تهران به بیش از هیجده و نیم برابر حد مجاز رسیده است که وحشتناک است!
    از او پرسیدم که چند هکتار از اراضی جنوب تهران با فاضلاب خام آبیاری می‌شود؟
    میرکی پاسخ داد: رسماً فقط 400 هکتار؛ امّا غیر رسمی آن می‌رود بالای 3 هزار هکتار!
    او برای این که تهرانی‌ها البته زیاد ناراحت نشوند، این را هم اضافه کرد که وضعیت در اغلب استان‌ها و شهرهای دیگر کشور هم تقریباً همین گونه است و جای نگرانی اصلاً نیست! هست؟
    خُب خدا را شکر که عدالت کاملاً رعایت شده و ملالی نیست ... (نیست که می‌گم، یعنی هست! نیست؟)

    مؤخره:
    یادم هست آن روزهایی که در دانشکده منابع طبیعی کرج دانشجو بودم، سال‌های میانی دهه‌ی شصت را می‌گویم، بحث آلودگی سبزی‌های جنوب تهران بسیار داغ شد، مهندس میرحسین موسوی، نمایندگانی را از سوی نهاد نخست‌وزیری تعیین کرد تا موضوع را به دقت بررسی کنند که یکی از این افراد، دکتر ابوالقاسم متین، خاک‌شناس نامی کشور و همکار عزیزم در مؤسسه متبوع بود. آن تحقیق سرانجام تأیید کرد که خطر در جنوب تهران جدی است؛ امّا همان زمان اساتیدی چون دکتر نعمت‌الله خراسانی با جدیت به مخالفت برخواسته و احتمال این موضوع را صفر دانستند!
    گاه خوب است که ما یادمان باشد چه می‌گوییم و چه مسئولیتی برعهده داریم! نداریم؟

    در باره واحد زمین‌شناسی پزشکی:

    - عناصر و کانی های سمی موجود در محیط زیست و تاثیر آن بر انسان و نقش زمين شناسي پزشكي

    - بزرگترین واحد زمین شناسی پزشکی خاورمیانه به منظور بررسی بیماری‌های شایع با منشاء محیطی و طبیعی در کشور ایران افتتاح شد.

درج نظر

سه شرط جالب اقتصاددانان برای حذف یارانه‌ها!

    در نشست صبح امروز در تات، دکتر طالقانی، به نکته‌ی جالبی در مورد طرح هدفمند‌سازی یارانه‌ها اشاره کردند. ایشان گفتند: برای اجرای چنین طرحی در هر کشوری، باید دولت مرکزی و وضعیت اقتصادی حاکم بر کشور دارای سه ویژگی اصلی باشد:

1- تورم در کمینه‌ی خود باشد؛
2- رابطه‌ی دولت و ملّت در بهترین حالت خود باشد؛
3- جامعه در بیشینه‌ی نشاط خود باشد.

    خُب یک نفر می‌شه پیدا بشه و برای من توضیح دهد که الآن کدامیک از شرط‌های سه‌گانه‌ی مورد اشاره این اقتصاددان شاغل در وزارت جهاد کشاورزی تحقق یافته تلقی می‌شود؟!
    دکتر طالقانی این را هم اضافه کرد که شاید آسیب‌پذیرترین بخش کشور پس از آزادسازی قیمت سوخت، همین بخش کشاورزی باشد! دکتر طالقانی البته احتمالاً می خواست حرفهای دیگری هم بزند، اما دلش برای حاضران شرکت کننده در جلسه سوخت و سکوت کرد!

درج نظر

شیلات، علی‌آبادی و 900 لیتر بنزین!


    امروز در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، دکتر غلامرضا میرکی، مدیرکل دفتر محیط زیست و توسعه‌ی پایدار تات با نگرانی نسبت به عواقب طرح هدفمندسازی یارانه‌ها در بخش کشاورزی و شیلات اعلام کرد: هم‌اکنون هر قایق صیادی روزانه 900 لیتر بنزین مصرف می‌کند که حاصل آن صید 20 تا 50 کیلوگرم ماهی است و شاید هم نباشد! حال با حذف یارانه سوختی در این بخش، چه باید کرد؟

    البته از آنجا که رییس اسبق ورزش کشور، اخیراً به شیلات پیوسته‌اند، ممکن است بتوانند همان گونه که مشکل فوتبال را حل کردند، این مشکل را هم حل کنند! نه؟

                                                             درج نظر

رقابت تنگاتنگ فارس و خوزستان برای هیچ!

    

               ماجرای نان ایران را که یادتان هست؟ گفتم که هنوز از فارس می‌آید! نمی آید؟

    امروز در نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ پایدار با آقای مهندس نگارشی از مدیران ارشد معاونت تولیدات گیاهی، موضوع رقابت مدیران کشاورزی دو استان را برای اول شدن در تولید گندم، مطرح کردم. ایشان که کاملاً به روز بودند، جدیدترین آمار تولید گندم در این دو استان را تا امروز به شرح زیر اعلام کرد:
    1- استان فارس با 494 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است یک میلیون و شش هزار تن گندم تولید کرده و به فروش برساند.
    2- استان خوزستان هم با 700 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است 986 هزارتن گندم بفروشد.
    جالب این که حدود 250 هزار هکتار از کشتزارهای گندم خوزستان دیم است، در حالی که این رقم در استان فارس فقط 90 هزار هکتار است.
    بنابراین، عملکرد واحد سطح در خوزستان به مراتب فاجعه‌بارتر از فارس است! یعنی خوزستان هم مسابقه را باخته و هم سرزمینش سوخته!
    واقعاً آیا نام این رقابت را چیزی جز دورخیز برای رفتن یا هیاهو برای هیچ می‌توان نهاد؟! و آیا نباید این بازی باخت باخت را به پایان برد؟
    آیا این است معنای شعار ارزشمند صادق خلیلیان که در نخستین روز صدارتش گفت: می‌خواهم از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایه تولید حرکت کنم.
    توجه عالی‌ترین مقام وزارت جهاد کشاورزی را جلب می‌کنم به پژوهشی که خود ایشان در سال 1380 در گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس انجام دادند. در آن تحقیق که به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده بود، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزه‌ي محيط‌زيست و منابع‌طبيعي ايران در طول دوره‌هاي پنج‌ساله‌ي نخست و دوّم برنامه‌هاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوخته‌هاي طبيعي تجديد‌شونده‌ي )جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايه‌ي خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابع‌طبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است ؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال تخمين زده مي‌شود (خليليان و شمس‌الديني، 1380). اين ارقام نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دوره‌ي مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نمي‌توانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيست‌محيطي و محاسبه‌ي ميزان تخريب سرمايه‌هاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربه‌اي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ (Kapp) آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيط‌زيست غيرقابل انكار است.
     در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورت‌های اساسی کشور را اعمال دقيق هزينه‌های زيست‌محيطی در محاسبات تمام‌شده‌ی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفه‌ای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامه‌ها و پرداخت هزينه‌های گزاف جبران خسارت شده است. بر پايه‌ی مطالعه‌ای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالش‌ها و چشم‌اندازهاي توسعه‌ی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرح‌ها و برنامه‌های به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينه‌ها بدون توجه به مخارج مربوط به محيط‌زيست، بزرگتر از عدد يک و اميد‌بخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينه‌های زيست‌محيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچک‌تر از يک شده است. مثلاً چنانچه پاره‌اي از هزينه‌هاي زيست‌محيطي، نظيرِ هزينه‌ی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرح‌ها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشت‌هاي بحراني از نظر  سفره‌های آب زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مي‌يابد.
    امید که روزی به تولیدی بتوانیم افتخار کنیم که به بهای افزایش ناپایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور حاصل نشود.

درج نظر

آن تصویر شادمانه را، آن پایکوبی کودکانه را در طبیعت بختیاری دیده‌اید؟

یکبار دیگر به آخرین تصویر موجود در این یادداشت هومان خاکپور نگاه کنید! همان تصویری را می‌گویم که در گوشه‌ای از آن یک پانل خورشیدی مجهز به سلول‌های فتوولتاییک نمایان است ...

    این ابزار فرامدرن امروزی در یکی از محروم‌ترین روستاهای چهارمحال و بختیاری، یعنی دهکده‌ی «دره رزگه» منطقه‌ی موگویی کوهرنگ مستقر شده است؛ آن هم با هدف تأمین برق برای دکل موبایل ثریا توسط مخابرات استان ... دکلی که البته الآن بلااستفاده مانده است، زیرا باتری‌ها و خازن‌های صفحه‌ی خورشیدی را بدون شارژ رها کرده‌اند و رفته‌اند ...

ادامه نوشته