تبریک به ژاله فتوره‌چی: دیده‌بان خستگی‌ناپذیر حیوانات ایران

    ژاله‌ی فتوره‌چی در شمار انسان‌های سختکوش و پاک‌نهادی است که صمیمانه و یک‌تنه می‌کوشد تا حیوانات بی‌گناه و مهمانان مفید این آب و خاک روزگار کم‌خطرتری را بگذرانند. او تلاشی شبانه‌روزی را برای آرمان مقدسش پی گرفته و درسی بزرگ به جوانان اغلب پرمدعای امروز داده که با اندک نسیمی سردی‌شان می‌کند و یا برعکس! نمی‌کند؟

ادامه نوشته

به پژمان سر بزنید، ببینید کره زمین دارد غرق می‌شود یا نمی‌شود؟

   

    پیشنهاد می‌کنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایه‌ها را می‌بلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو می‌برد.
    درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش  را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟

    امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟

                                                            درج نظر

نان ایران به چه قیمتی از فارس می‌رسد؟!

   امروز - اول بهمن 1388 -  روزنامه جوان در صفحه 14 از شماره 3044 خود گزارشی را منتشر کرده به قلم علی شجاعی و با این عنوان: «نان ایران همچنان از فارس می‌رسد»
    مطابق این گزارش، باید فارسی‌ها به خودشان بنازند و جشن بگیرند، زیرا با حدود 461 هزار هکتار گندم‌زار آبی و دیم، توانسته‌اند برای بیست‌یکمین سال پیاپی رکورددار تولید گندم در ایران باشند. البته در جای دیگر اعلام شده که برای بیست و دومین بار صحیح است! هرچند رقیب خوزستانی این ادعا را رد می‌کند! نمی‌کند؟
      به هر حال چه رد کند یا نکند و چه رکورد 21 صحیح باشد یا 22، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟
    راست آن است که هیچ استانی در ایران سراغ نداریم که بحران فرونشست سفره‌های آب زیرزمینی‌اش اینگونه شتابان در حال رشد باشد؛ به نحوی که تقریباً یک سوّم از کل تراز منفی آبخوان‌های ایران در فارس رخ داده است.
    چه شاهدی از این بالاتر که نشان دهد، گندم تولید شده به چه بهای گزاف و غیرقابل جبرانی دارد وارد بازار مصرف داخلی می‌شود؟
    غم‌انگیز‌تر آن که کل تولید گندم این استان چیزی در حدود یک میلیون و 200 هزارتن برآورد شده است که نشان از عملکرد تولید کمتر از 3 تن در هکتار دارد!
    حال اگر به این معضل، وضعیت ناهنجار سامانه‌ی نگهداری و بسته‌بندی و حمل و نقل گندم را هم بیافزاییم و نیز فراموش نکنیم که بازده آبیاری در کشتزارهای گندم، چیزی در حدود 30 درصد بوده است؛ بیشتر درخواهیم یافت که باید برای به دست آوردن این رکورد هورا کشید و جشن گرفت و یا زانوی غم بغل کرد و شرمگین شد؟
     آیا سزاوار است در استانی که صاحب بیشترین جاذبه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی و ادبی ایران و منطقه است، این گونه نابخردانه فرصت سوزی کنیم و کارمایه‌ها را به هدر دهیم؟ یادتان هست که پورنگ چه گفت! نه؟

   من که فکر می کنم اگر نان ایران از آمریکا برسد بهتر از آن است تا به بهای تشدید ناپایداری اکولوژیک سرزمین (مهمترین وظیفه وزارت جهاد کشاورزی همانا حفظ این پایداری ذکر شده است)، نان ایران از فارس برسد و در عوض سیگار ایران از آمریکا و اروپا و شرق دور و ... 

   شما چه فکر می‌کنید؟

    برای مطالعه بیشتر:

    - اشاره به دستاوردي غرورآفرين براي دكتر كوثر و يارانش!

    - شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!

                                                              درج نظر

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش - عباث جعفری - به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود ...

ادامه نوشته

جاری شدن سیل‌های هولناک، پیامد تخریب جنگل گلستان نیست! هست؟

    در صفحه‌ی 3 از روزنامه جوان امروز، گفتگوی نگارنده با سمیه راهپیما در باره‌ی قصه‌ی تلخ پارک ملّی گلستان منتشر شده است که دارای 8 غلط عمده است!
    نخست آن که جاری شدن رخداد سیل‌های حادثه‌خیز (یا به قول جوانی‌ها: سیل‌های هولناک)، نمی‌تواند ناشی از تخریب جنگل گلستان باشد! زیرا جنگل گلستان در پایاب حوضه‌ی آبخیز تنگراه قرار گرفته است و نه در سراب یا بخش‌های میانی آن. آنچه که سبب سیل‌خیزی تنگراه را فراهم کرده، شکل هندسی خاص این آبخیز چهار قسمتی است که پیش‌تر ماجرا را مفصلاً توضیح داده‌ام. جنگل گلستان اما به واسطه‌ی انبوهی درخورش می‌توانست از شدت حرکت سیل کاسته و مانعی طبیعی بر سر راهش محسوب شود که خوشبختانه! مسئولین جان برکفت وزارت راه زحمت این درختان را کم کردند! نکردند؟
    البته غلط‌های بامزه‌ی دیگری هم این گفتگوی منتشر شده دارد که کشف آنها را وامی‌گذارم به خوانندگان تیزهوش مهار بیابان‌زایی.

    برای آگاهی بیشتر:

    - پارک ملی گلستان و یک نابخردی آشکار دیگر

                                                                  درج نظر

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

عقبگرد محیط زیستی در برنامه پنجم توسعه!

 

    فرازها و فرودهای لایحه‌ی برنامه پنجم توسعه کشور در بخش محیط زیست را می‌توانید در گفتگوی الهه موسوی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.
    گفتنی آن که تازه‌ترین نشانه‌ها از صحن بهارستان و به ویژه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی حکایت از آن دارد که ممکن است اجرای برنامه پنجم توسعه یکسال به عقب بیافتد.

درج نظر

هوای پس سیستان به روایت تهران امروز!

    چرا سیستان چنین روزگاری را می‌گذراند؟ چگونه به این روز افتاد و از چه طریق می‌شود کاری کرد که دوباره از چاله به چاه نیافتد؟
    اگر برایتان پاسخ این پرسش‌ها مهم است، دیدگاه‌های نگارنده را در روزنامه تهران امروز بخوانید.

درج نظر

اگر قراره همه یارانه بگیرند؛ چرا رایانه نگیرند؟!

   

    سرانجام و بعد از شوک وارد شده توسط محمّد مدد، رییس مرکز آمار ایران، این نخست محمّدرضا فرزین بود که اعلام کرد: مدد جان شکر خورده! مردم اصلاً نگران نشوند ... چون که 50 میلیون نفر یارانه می‌گیرند و چه بسا بتوانند با یارانه، رایانه هم بگیرند یا رایانه‌هاشان را به روز کنند!
    امّا محمود احمدی نژاد به این هم قانع نشد و امروز اعلام کرد که اصلاً همه‌ی مردم ایران یارانه می‌گیرند و صددرصد خیالشان راحت باشد که صددرصدشان می‌گیرند! نمی‌گیرند؟

     فقط می‌ماند یک پرسش ساده:
    اگر قرار است همه یارانه بگیرند؛ پس دیگر چه چیز را قرار است اصلاح کنیم؟ مگر نمی‌گفتیم که چرا باید یارانه‌ی بنزین آن مرفه‌نشین بدون درد بنزسوار را آن پیرمرد دردمند الاغ‌سوار روستایی بپردازد؟ اصلاْ این همه هزینه و ساعتها کار کارشناسی و ... برای چه بود؟
    این ناسازه‌ها را کی می‌خواهیم مهار کنیم؟

درج نظر

بنويسيد كلخونگ ؛ بخوانيد اُسوه‌ي مقاومت!

    اين يادداشت را تقديم مي‌كنم به آنها كه «ترين هاي» وطن را دوست دارند! و مخصوصاً به آنها كه در بين «ترين‌ها»؛ با سبزترين‌ها بيشتر از همه هم‌آغوش هستند و با دشمنان‌شان، هماورد ...
    بوشهر استان عجيبي است؛ درست است كه ممكن است بعضي چيزها در آن كم باشد، امّا اغلب همان اندك اندوخته‌هاي طبيعي استان، از كيفيتي درخور و بي‌رقيب برخوردار هستند. به عنوان مثال، استان بوشهر اگر چه از نظر فراواني تعداد درختان كهنسال، استاني فقير به شمار مي‌رود؛ اما در بين معدود پايه‌هاي كهنسال موجود در استان، سه پايه وجود دارد كه بي‌نظير هستند و در شمار كهنسال‌ترين پايه‌هاي آن گونه‌ها در ايران محسوب مي‌شوند.
    و امروز مي‌خواهم در باره‌ي يكي از آن پايه‌ها صحبت كنم ... از يك دوست بي‌ادعا و عزيز سرزمين مادري به نام كلخونگ.

    محلي‌ها البته صدايش مي‌زنند کلخونگ بُز پَر ؛ امّا در واقع همان Pistacia khinjuk خودمان است (نوعي پسته وحشي). آري مي‌خواهم از يك كلخونگ کهنسال در جايي به نام  بُز پَر با شما سخن بگويم؛ از درخت تناوري كه آن را شاخص‎ترین و مسن‎ترین درخت کلخونگ ایران مي‌شناسند.
    اين هموطن من، اين زاده‌ي بي‌ادعاي سرزمين من و اين يار هميشه سبز ديار رييسعلي دلواريها، در کنار راه ارتباطی بوشهر به گره بالاده که در نهایت به کازرون منتهی می‎شود، درمحل بز پر و در نزدیکی پل روی رودخانه کلال خشک (حاشیه‌ي ملک شخصی آقای بهرام رحیمی) قرار دارد. لطفاً اگر خواستيد به سراغش برويد، نرم و آهسته برويد ... برايش زيباترين موسيقي را كه شنيده‌ايد، زمزمه كنيد و يادش بياندازيد كه ديگر اهالي خاكي كه او بر روي آن ريشه دوانيده؛ آنهايي كه «آدم‌زميني» مي‌نامندشان، دوستش دارند و برايش دعا مي‌كنند تا اين پايداري و استقامت و استمرارش، اين سبزباوربودن بي غل و غشش و اين مقاومت ناهمتايش را همچنان فرزندان اين آب و خاك و فرزندان ِِ فرزاندن ِ... اين آب و خاك هم درك كنند.

    خوانندگان عزيز مهار بيابان‌زايي:
    درخت کلخونگ قصه‌ي ما به پاس قطری که دارد و با توجه به مکانی که قرار گرفته است، قطورترین و کهنسال‎ترین درخت کلخونگی است که تاکنون در ایران مشاهده و اطلاعات آن ثبت شده است. در واقع این درخت کلخونگ چهار بار قطورتر از قطورترین درخت کلخونگی است که تاکنون توسط مصطفي خوشنويس– ديدبان هميشه بيدار و پرانرژي درختان كهنسال وطن - مشاهده و اندازه‎گیری شده است. البته همين درخت هم در شمار تازه‌ترين كشفيات آقا مصطفي قرار دارد كه در سفر اخيرش به استان بوشهر، مشاهده كرده و اينك در مهار بيابان‌زايي براي نخستين بار و به صورت رسمي، رونمايي مي‌شود. حالا ببينيد خوشنويس عزيز تا چه اندازه به مهار بيابان‌زايي و خوانندگان عزيزش ارادت پيدا كرده! نكرده؟
    خوشنويس برايم گفته است كه تاج این درخت کلخونگ اگرچه گستردگی کمي دارد، امّا شادابی‌اش عالی است و وجود دو شاخه‌ي نه چندان قطور كه از ارتفاع 5/1 متری درخت شکسته شده، مؤيد اين ادعا است! چرا كه به خوبی محل شکستگی شاخه‎ها در حال بازسازی است و این موضوع توانایی و سلامت فیزیولوژی این درخت را نمایان می‎سازد.
    گفتني آن كه تنه‌ي این درخت اگرچه به دلیل سن بسیار بالا در مقايسه با همجنسانش (تخمین زده می‎شود حدود 500 سال سن داشته باشد)، دارای درون پوسیدگی است، ولی از سلامت و پایداری خوبی برخوردار است و خوشبختانه آثار فعالیت آفات بر روی آن را به هیچ وجه مشاهده نمي‌شود. انشعابات تنه‌ي آن از نزدیکی زمین - حدود یک متری - آغاز شده است و با انشعابات مکرری که به سمت و سوی مختلف پيدا كرده، زیبایی و جذبه‌ي خوبی دارد.
    مختصات جغرافيايي‌ محل‌ استقرار آن  ً13   َ09   º29 عرض شمالي و  ً00    َ43   º51  طول شرقي و فرازناي آن از سطح دريا 1166 متر است. محيط تنه‌ي درخت هم 370 سانتی‎متر، قطر برابر سينه‌ي تنه 93×105 سانتي‌متر، ارتفاع آن 9/7 متر، طول و عرض تاج پوشش آن 3/8×11 متر و سطح تاج پوشش كلخونگ ما 73 مترمربع است.

    آخرين نكته اين كه
    من اين كلخونگ را دوست دارم ... از نوع بسيار زيادش. مي‌دانم كه شما هم او را دوست داريد؛ دلم مي‌خواهد اگر روزي روزگاري گذرتان به بزپر افتاد، او را دريابيد ... قطره آبي نثارش كنيد، در كنارش عكسي به يادگار بگيريد و در برابرش سوگند ياد كنيد كه همواره دعايش خواهيد كرد تا همچنان بر اين آب و خاك ريشه بدواند و زندگي بپراكند و عشق بيافريند ...
    راستي! مصطفاي ما را هم از ياد مبريد ... براي او هم دعا كنيد كه هميشه همينگونه شاداب و پرانرژي از توان سبزينه‌ي وطن حراست و نگهباني كند.
    دوستش دارم و به دوستيش افتخار مي‌كنم.

    پيوست:

   براي آنها كه دوست دارند رد مصطفي را در مهار بيابان زايي ره گيري كنند!

                                                       درج نظر

سرانجام درگاه مجازی پول با ته‌کشیدن سفره‌ها، رونمایی شد!

    سرانجام درگاه مجازی تنها روزنامه‌ی کشور که دارای یک صفحه کامل محیط زیستی در سه روز هفته است، رونمایی شد و ما متوجه شدیم که باید بنویسیم: 26 و بخوانیم 28!
پول در نخستین شماره مجازی‌اش - از قول مدیرکل پیش بینی هواشناسی کشور  - نوشته:  عمق برداشت آب از سفره‌های زیر زمینی از 50 متر به 300 متر رسیده است!
    این یک فاجعه‌ی تمام عیار است؛ این یعنی بالاترین هشدار برای آغاز پایان یک تمدن!
    در حقیقت پرویز رضازاده دارد با زبان بی زبانی فریاد می‌زند: ایرانی‌ها در طول 15 سال گذشته، نه‌تنها سهم خود و فرزندان‌شان را از اندوخته‌های آبی وطن به یغما بردند؛ بلکه همه‌ی آنچه که در طول یک هزار سال گذشته در اعماق آبرفت‌های درشت‌دانه‌ی این سرزمین، ذخیره شده بود؛ از میان رفت ... همانگونه که کاریزهای پرافتخار ایرانی از میان رفت؛ آن هم در جشنواره‌ی رنگارنگ موتورپمپ‌هایی که می‌توان آنها را عاملان مهم‌ترین جنایت قرن در ایران دانست! نمی‌توان؟

    مؤخره:

    - امیدوارم فرجام این خبر خوش، بهتر از آن یکی خبر خوش باشد! نه؟

     در همین باره:

    - «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک می‌شود!

                                                            درج نظر

آيا واقعاً محيط زيست شاخصي مهم در توسعه كشور است؟

     اخيراً عالي‌ترين مقام قانونگذاری كشور در صحن بهارستان اعلام داشته‌اند: «محيط زيست شاخصي مهم در توسعه‌ي كشور است.» سخني كه از دوشنبه گذشته – زماني كه علي لاريجاني براي نخستين بار و در حضور اعضاي فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس شوراي اسلامي، آن را بر زبان آورد؛ دست كم در بيش از 480 روزنامه، خبرگزاري و ديگر سايت‌هاي رسمي و نيمه‌رسمي كشور  در دنياي اينترنت بازانتشار يافته است. دكتر لاريجاني اين را هم گفت كه «رسانه‌ها باید در موضوع محیط زیست به گونه‌ای وارد شوند که جامعه نسبت به آن حساس شود.» و در انتها نيز اعترافي تلخ امّا اميدبخش كردند! اين كه «ما آسیب‌های زیادی در بخش محیط زیست از معضل تخريب جنگل‌ها تا آلودگی هوا احساس کردیم که لازم است نسبت به آن به صورت جدی وارد عمل شویم.»
    خب بياييم از منظري ديگر به سخنان بسيار مهم رييس قوه‌ي مقننه‌ي كشور دقت كنيم؛ چنانچه بپذيريم كه محيط زيست، شناسه‌اي آشكار در نمايش كيفيت توسعه در كشور است؛ آنگاه به پارادوكس‌هايي حيرت‌انگيز مي‌رسيم!
    كافي است بدانيم در ابتداي برنامه 5 ساله‌ي چهارم كشور عزيز ما از منظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در رتبه‌ي 130 از بين 148 كشور مورد بررسي قرار داشت. يعني در آغاز به كار دولت نهم و ورود تيم فاطمه واعظ جوادي به ساختمان سبز و جديد تشكيلات محيط زيست ايران، فقط 18 كشور در جهان وجود داشتند كه شدت تخريب محيط زيست‌شان بيشتر از ايران بود! شايد به همان دليل بود كه در همان زمان دكتر فاطمه جوادي اعلام كرد: من يك ويرانه را تحويل گرفته‌ام. سال گذشته اما همان مجامع بين‌المللي در مؤسسه مرسر و دانشگاه كلمبيا اعلام كردند كه ايران 5 پله‌ي ديگر سقوط كرده و حالا به رتبه 135 رسيده است! يعني به ازاي هر سال اجراي برنامه 5 ساله چهارم بيشتر از يك پله سقوط كرده‌ايم و در پايان سال 2008 فقط 13 كشور بودند كه وضعيتي بدتر از ما داشتند!
    امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست! هست؟ چرا كه جانشين فاطمه جوادي (فردي كه اعلام كرده بود يك ويرانه را در محيط زيست تحويل گرفته است و البته يك سازمان و طبيعت ويران‌تر را هم تحويل داد و رفت)؛ يعني آقاي محمّدي‌زاده به صراحت اعلام كرد: «فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ما زمين را آلوده كرده و محيط زيست خود را تخريب مي‌كنند
    حال با اين حساب، به نظر شما و از منظر ملاحظات محيط زيستي، آيا مي‌توانيم ايران را كشوري در مسير توسعه‌يافتگي بدانيم؟ آيا سخن به حق رييس قوه‌ي مقننه با سخنان متعدد همتاي ايشان در قوه‌ي مجريه – كه ايران را بارها كشوري ممتاز و درخشان و پيش‌برنده در توسعه خوانده و مي‌خواند - پارادوكس ندارد؟ و آيا اينگونه مي‌خواهيم آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور را تحقق بخشيده و به كشوري ممتاز و يگانه در منطقه بدل شويم؟
    هفته‌ي گذشته گفتم كه ما اكنون در سال جهاني تنوّع زيستي قرار داريم، امروز اما آمارهاي غم‌انگيزي كه انتشار يافته است حكايت از اُفت كمي و كيفي شتابناك اغلب گونه‌هاي گياهي و به ويژه جانوري كشور در طول دو دهه‌ي گذشته دارد. بر بنياد آمارهايي كه خبرگزاري مستقل محيط زيست ايران و به نقل از منابع قابل اطمينان در سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر كرده است، در 10 منطقه اصلي حفاظت شده كشور، ميزان كاهش شمار وحوش از 10 تا 100 درصد در طول 20 سال گزارش شده است كه بسيار نگران‌كننده و شرم‌آور است.
    دامنه و ابعاد اين تأسف چنان عميق است كه اغلب طرفداران و نخبگان اين حوزه اينك بر اين باورند كه سال 2010 را بايد سال عزاي عمومي براي تنوّع زيستي كشور اعلام كرد و طرفداران محيط زيست، به جاي برافراشتن پرچم‌ها و نشان‌هاي سبزرنگ، پارچه‌هاي سياه بر محل كار و خانه‌هاي حقيقي و مجازي‌شان بياويزند.
    خواستم بگويم: آقاي علي لاريجاني عزيز! ممنون كه به اين واقعيت مهم اشاره كردي؛ لطفاً نشان‌مان هم بده كه در مجلسي كه شما رياستش را برعهده داريد چند قانون طبيعت محور به تصويب رسيده و جلوي تصويب چند قانون طبيعت‌ستيز هم گرفته شده است؟ لطفاً برايمان بگو چگونه مي‌خواهيد با پيش‌نويس برنامه پنجم 5 ساله‌ي كشور برخورد كنيد؛ برنامه‌اي كه به نسبت برنامه چهارم در حوزه محيط زيست چند گام اساسي به عقب برداشته است؟ آقاي رييس مجلس قانونگذاري وطن! آيا مي‌دانيد كه فقط در طول 9 ماهه‌ي گذشته از سال 1388 متجاوز از 25 هزار و 624 هكتار از اراضي ملّي كشور به صورت غيرقانوني به تصرف طبيعت‌ستيزان قدرقدرت افتاده است؟ ما حق داريم كه براي يكبار هم كه شده، نمايندگان مردم در صحن بهارستان يك هيأت تحقيق و تفحص را سامان دهند براي بازبيني و بررسي نابخردي‌هاي حاكم در عرصه‌ي محيط زيست كشور و در انتها نشان دهند كه مقصر اصلي وضعيت وخامت‌بار كنوني كيست؟ آيا سير قهقرايي طبيعت ايران نبايد ما را به اندازه‌ي دلايل شكست تيم ملي فوتبال نگران كند؟ چرا براي آن موضوع آن همه هزينه مي‌شود و چندين هيأت دلايل شكست را بررسي مي‌كنند، امّا كسي دلش براي مرگ خاموش طبيعت وطن و به فراموشي سپرده‌شدن اصل 50 قانون اساسي ما نمي‌سوزد؟

                                   همين!

"این یادداشت روز شنبه - ۲۶ دی ۱۳۸۸ - در صفحه ۹ روزنامه پول منتشر شده است."

درج نظر

وقتی که پول از زمان جا می‌ماند!

        یادتان هست برایتان از اتحاد و تعامل بین پول و محیط زیست نوشتم؟ یادتان هست گفتم قرار است روزنامه‌ی پول یک ستون ثابت را در روزهای چهارشنبه‌ی هر هفته – در صفحه 9 – به نگاه سبز اختصاص دهد تا در آن به گرایه‌های محیط زیستی‌ام بپردازم؟ و یادتان هست که گفتم به زودی درگاه مجازی این روزنامه‌ی اقتصادی هم راه خواهد افتاد؟
    خواستم بگویم در دوّمین هفته از آغاز این تعامل سبز! پولی‌ها به خاطر پول، کل صفحه‌ی محیط زیست را در روز چهارشنبه -23 دی 1388 – حذف کردند تا به جایش یک آگهی چهاررنگ در صفحه‌ی 9 کار کنند. بامزه‌تر از همه این که وقتی وارد تارنمای این روزنامه می‌شوی، با این عبارت نویدبخش روبرو می‌گردی:


«این سایت از روز شنبه 26 دی‌ماه افتتاح می‌شود»

    من ِ خوش‌باور هم فکر می‌کردم که منظورشان، 26 دی ماه 1388 است! امّا اینک که در ساعات انتهایی این روز هستیم، دریافتم که منظورشان احتمالاً سال 1388 نیست! هست؟


    مؤخره:
    هواخواهان دوآتشه‌ی محیط زیست وطن را نوید می‌دهم که البته جای نگرانی نیست! درست است که محیط زیست در اینجا به خاطر پول حذف شد، یا در وردآورد به خاطر خانه‌سازی و یا در احمدآباد مستوفی اساساً اشتباهی اشتباه شد و یا در رادیو دزفول به دلیل گسترش یک کار خطیر فرهنگی و یا در لرستان ایستادگی یک قرن را به هیچ گرفتند و یا در نایبند باید بروز چنین فاجعه ای را تاب آوریم و یا ... امّا عوضش، بیش از 84 درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی ایرن مانند دکتر فرهاد دبیری معتقدند که هوای تنوع زیستی حسابی پس است و باید پیشنهاد ناصر کرمی را جدی گرفت؛ مهم‌تر آن که پول هم در روز شنبه (امروز) چون آگهی نداشت، صفحه‌ی محیط زیست را دوباره بارگذاری کرد و نگاه سبز مرا منتشر نمود! بنابراین، دیگر چه جای گله می‌ماند اگر روز ملّی حمایت از حیوانات را آنگونه که شایسته است، کسی جدی نمی‌گیرد و یا از آغاز هفته‌ی هوای پاک به راحتی زیرسبیلی درمی‌کنیم! نمی‌کنیم؟

    می‌ماند یک آرزو!
    بیایید دعا کنیم که در روزنامه‌ی پول، کسی برای روزهای چهارشنبه آگهی ندهد! البته نه آنقدر ندهد که پول بشود بی‌پول و مژگان هم دوباره بشود بی‌روزنامه!

درج نظر

آیا برنامه پنجم توسعه کشور انتظارها را برآورده می کند؟!


    برنامه‌ي 5 ساله‌ي پنجم به اعتبار كسب تجربه از 4 دوره برنامه‌ي 5 ساله‌ي پيش از خود، بايد كه بسيار كامل‌تر و فرارشته‌اي تر به موضوع محيط زيست مي‌پرداخت؛ امّا اينگونه نشده است و انتظار بسيار از علاقه‌مندان واقعي توسعه و آباداني كشور را به ويژه در حوزه محيط زيست و منابع طبيعي برآورده نمي‌كند. چرا؟
    در مورد اين چرا، مي‌توانيد گفتگوي محمّد درويش را با راديو آلمان بشنويد يا بخوانيد.

    در همین باره:

    - جای خالی محیط زیست در بندهای ۴ گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

 

درج نظر

روشی بازیگوشانه برای تصفیه آب در هزاره‌ی سوّم!

    روزانه 6 هزار کودک در اثر نوشیدن آب آلوده در جهان جان خود را از دست می‌دهند. از همین رو اگر می‌گوییم که ترس از آلودگی آب، کابوس دست کم نیمی از مردم فقیر جهان است، حرفی به گزاف نگفته‌ایم. کافی است بدانیم که فقط در چین، سالانه 3.9 میلیارد دلار خسارت ناشی از مصرف آب آلوده بر سلامت انسان‌ها وارد می‌شود.
    از همین روست که از شنیدن و دیدن این ابتکار ساده امّا ارزشمند بسیار خوشحال شدم!
    این که بتوان وسیله‌ای ارزان‌قیمت اختراع کرد که هم کودکان با دمیدن در آن سرگرم شوند و هم به مدد آن، آبی گواراتر مصرف کرده و درصد مرگ و میرشان کاسته گردد.
    ممنون از صفورای عزیز که این لینک را برایم ارسال کرد ... و ممنون از "دانش" که نشان می‌دهد هرگاه سزاوارانه به کار گرفته شود، زندگی‌بخش است نه زندگی‌ستیز!

درج نظر

تازه‌ترین گام دولت دهم برای افزایش ناپایداری سرزمین!

    باورکردنی نیست، امّا ما مدتهاست که در این دیار عادت کرده‌ایم تا باورنکردنی‌ها را باور کنیم و باورکردنی‌ها را انکار!
    تازه‌ترین مصوبه‌ی هیأت دولت به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي، وزارت رفاه و تامين اجتماعي، وزارت مسكن و شهرسازي و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، یکی از همان باورنکردنی‌های باورکردنی است! نیست؟
   

ادامه نوشته

جای خالی محیط زیست در بندهای 4 گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

    حتماً می‌دانید که سرانجام پس از ماه‌ها تأخیر، هفته‌ی گذشته لایحه‌ی 201 ماده‌ای برنامه‌ی 5 ساله‌ی پنجم توسعه‌ی کشور توسط رییس‌جمهور به مجلس تقدیم شد تا پس از بررسی نهایی به تصویب رسد؛ برنامه‌ای که شاید از نظر کمیت، کوچک‌ترین برنامه‌ی 5 ساله در سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی باشد و به همان نسبت، سهم محیط زیست هم در آن نسبت به دو برنامه‌ی قبلی سوّم و به ویژه چهارم به شدت کاهش یافته و تنها به 4 ماده (مواد 174 تا 177)، یعنی کمتر از 2 صدم درصد آن محدود شده است.
    امّا فاجعه‌ی اصلی این نیست! هست؟ فاجعه‌ی اصلی این است که سهم کیفیت از این هم نازل‌تر است!
    راست آن است که نویسندگان این سهم اندک از محیط زیست، نشان داده‌اند: اصولاً فهم درستی از حقیقت محیط زیست و مشکلات و لکنت‌های امروزین آن در ایران‌زمین ندارند. آنها حتا روح حاکم بر آموزه‌ی بلند مندرج در اصل 50 قانون اساسی را به درستی درک نکرده‌اند؛ وگرنه اینگونه سهل‌انگارانه نمی‌پنداشتند که حیات اجتماعی روبه رشد مردم یک سرزمین فقط با همین موارد اندکی که نام برده‌اند، پیوند دارد و بس!
    نخست با هم مروری کنیم بر 4 ماده‌ی مورد نظر در لایحه‌ی برنامه 5 ساله‌ی پنجم:

    ماده 174:
    به دولت اجازه داده مي‌شود به منظور حفاظت، احياء و بهره‌برداري پايدار از محيط زيست، منابع طبيعي و تنوع زيستي نسبت به موارد زير حداكثر تا پايان سال دوم برنامه اقدام كند.
    الف- تدوين و اجراي برنامه مديريت يكپارچه زيست‌بومي و برنامه عمل حفاظت و بهره‌برداري پايدار از تنوع زيستي زيست‌بوم‌هاي حساس و شكننده كشور.
    ب- ‌تدوين طرح جامع حفاظت، ساماندهي و مديريت يكپارچه سواحل كشور متضمن تعيين حريم و آزادسازي سواحل و ممانعت از تخريب و تغيير كاربري سواحل و اراضي جلگه‌اي مجاور و اجراي آن در طول برنامه.
    تبصره 1- قوه قضائيه، نهادهاي نظامي و انتظامي و شهرداري‌ها مؤظف به همكاري كامل با دولت براي تحقق مفاد اين بند هستند.
    تبصره 2 - سازمان حفاظت محيط زيست، مناطق ساحلي و دريايي با حساسيت بالاي زيست محيطي را شناسايي و اعلام كند.
    تبصره 3 - اصلاح اساسنامه "صندوق ملي محيط زيست ".

    ماده 175:
    به منظور تسهيل امر سرمايه‌گذاري، سازمان محيط زيست ضوابط و استانداردهاي زيست محيطي مشخص، شفاف و ثابت براي يك دوره زماني پنج‌ساله را تدوين و جهت درج در كتاب راهنماي سرمايه‌گذاري (موضوع تبصره 3 ماده 7 قانون اجراي سياست‌هاي كلي اصل چهل و چهارم قانون اساسي) ظرف 6 ماه اول برنامه ارایه كند. همه واحدهاي توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظف به رعايت آن هستند.

    ماده 176:
    به منظور كاهش عوامل آلوده كننده و مخرب محيط زيست همه واحدهاي بزرگ توليدي، صنعتي عمراني، خدماتي و زيربنايي موظفند:
    الف- طرح‌ها و پروژه‌هاي بزرگ توليدي، ‌خدماتي و عمراني خود را پيش از اجرا و در مرحله انجام مطالعات امكان‌سنجي و مكان‌يابي براساس ضوابط مصوب شوراي عالي محيط زيست مورد ارزيابي اثرات زيست محيطي قرار دهند.
    ب- نسبت به نمونه‌برداري و اندازه‌گيري آلودگي و تخريب زيست محيطي خود اقدام و نتيجه را در چارچوب خوداظهاري به سازمان حفاظت محيط زيست ارایه كنند. واحدهايي كه قابليت و ضرورت نصب و راه‌اندازي سيستم پايش لحظه‌اي و مداوم را دارند، بايد تا پايان سال سوم برنامه، نسبت به نصب و راه‌اندازي سيستم‌هاي مذكور اقدام كنند. متخلفان مشمول ماده 30 قانون نحوه جلوگيري از آلودگي‌ هوا خواهند بود.
    ج- مشخصات فني خود را به نحوي ارتقاء دهند كه با ضوابط و استانداردهاي محيط زيست و كاهش آلودگي و تخريب منابع پايه بالاخص منابع طبيعي و آب تطبيق يابد. هزينه‌هاي انجام شده با تائيد سازمان حفاظت محيط زيست به عنوان هزينه‌هاي قابل قبول مالياتي اين واحدها منظور شود. متخلفان مشمول پرداخت جريمه زيست محيطي، خسارت وارده را به خزانه واريز مي‌كنند و معادل 100درصد وجوه حاصله در قالب بودجه سالانه كشور به صندوق ملي محيط زيست جهت سالم‌سازي و رفع آلودگي‌ها و بهره‌‌برداري پايدار از منابع محيط زيستي واريز مي‌شود.

    ماده 177:
    شهرداري كلان‌شهر‌ها موظفند در راستاي مديريت پسماند شهري و كاهش آلودگي هوا:
    الف - به نحوي اقدام كنند كه هر ساله 10 درصد از حجم پسماند ورودي به محل‌هاي دفن با تأكيد بر زباله سوز مركزي كاسته شود.
    ب - تمهيدات لازم را براي كاهش آلودگي هوا تا حد استاندارد مصوب فراهم كنند.

     خُب، نخستین پرسش این است که بر اساس ره‌گیری از کدام چالش‌ها و مشکلات بوده که این گزینه‌های درمانی و قانونی برای مهار روند شتابناک ناپایداری سرزمین وضع شده است؟
    آیا روح جزیره‌نگری در این برنامه موج نمی‌زند؟ ما بحث جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم را در کجا دیده‌ایم؟ دولت چه وظایفی برای پایش جهان‌گرمایی و تقلیل خطرات آن دارد؟ ما چگونه قرار است به جنگ خشکسالی برویم؟ غول بیابان‌زایی را با کدام تمهید و ترفند می‌خواهیم مهار کنیم؟ کشاورزی ناپایدار را چگونه می‌خواهیم به محیط زیست پایدار پیوند زنیم؟ منابع طبیعی را با کدام تمهید می‌خواهیم از گزند آب‌سالاران طبیعت ستیز در وزارت نیرو نجات دهیم؟ برای عینی‌کردن ارزش‌های حسابداری سبز، چه گام‌هایی باید برداریم؟ چرا نباید تشویق به استحصال انرژی‌های نو با محیط زیست پیوند بخورد؟ چرا قبول نمی‌کنیم که مرگ تالاب‌ها نتیجه‌ی هم‌افزایی ویران‌گر چندین و چند وزارتخانه‌ی گردن‌کلفت است؛ آنها را چگونه می‌خواهیم مهار کنیم؟ چرا می‌پنداریم که آب‌هایی که از کشور خارج می‌شوند و یا به خلیج فارس، دریای عمان و مازندران می‌ریزد، آب هرزی است که باید مهارش کرد؟ حق‌آبه‌ها را کجا دیده‌ایم؟ آن ماتریس‌های بی بو و خاصیت را در ارزیابی‌های محیط زیستی چه زمان و با کدام ضرب‌العجل قانونی می‌خواهیم اصلاح کنیم؟ اصلاً کجا باید بین ملاحظات محیط زیستی و آرمان های  بوم گردی (اکوتوریسم) پیوند برقرار کنیم و پایداری هر دو را به ارمغان آوریم؟ آیا این گونه می خواهیم به رفاه ملی در چشم انداز 1404 دست یابیم؟ آیا رفاه ملّی بدون برخورداری از محیط زیست مطلوب امکان پذیر است؟
    نه عزیزان من! بیایید بپذیریم که ما هنوز درک درست و جامعی از کلیت فراساختاری و فراوزارتخانه‌ای محیط زیست نداریم؛ وگرنه اینگونه حقیرانه با آن برخورد نمی‌کردیم! می‌کردیم؟
    اگر خطر بیابان‌زایی، نخستین چالش جدی ایران زمین شده است؛ اگر گوی سبقت را در ناپایداری سرزمین از بیش از 135 کشور جهان ربوده‌ایم؛ اگر در فرونشست زمین، کاهش سطح آب زیرزمینی، فرسایش آبی، فرسایش بادی و اُفت حاصلخیزی خاک حریفی را در برابرمان نمی‌بینیم؛ اگر مهم‌ترین رودخانه‌های کشور هم با کابوس سکوت روبرو شده‌اند؛ اگر مجبوریم در سال جهانی تنوع زیستی، از عزای ملّی تنوع زیستی سخن بگوییم؛ اگر ردپای بوم‌شناختی (اکولوژیک) اغلب کلان‌شهرهای ما مدتهاست که از مرز اشباع هم گذشته است و اگر به بهانه‌ی طرح بهره‌وری کشاورزی و آبادی اراضی شیب‌دار و توسعه‌ی راه‌ها می‌خواهیم تیشه به ریشه‌ی آخرین بازمانده‌های هیرکانی و زاگرس بزنیم ...
    برای این است که می گویم و باور دارم که ما هنوز محیط زیست را جدی نگرفته‌ایم و نمی‌دانیم که نخستین و مهم‌ترین اولویت راهبردی در هر سرزمینی باید که حفظ اندوخته‌گاه‌های ژنتیکی و چشم‌اندازهای دیداری یگانه‌ای باشد که محصول پایمردی‌های این آب و خاک مقدس در طول میلیون‌ها سال گذشته بوده است. نبوده است؟

درج نظر

چرا سال عزای ملّی تنوّع زیستی را جدی نمی‌گیریم!؟


    در یادداشت پیشینم از دوستان سبزاندیش خواستم تا تلنگر ناصر کرمی را جدی بگیرند و در این بحث مشارکت کنند. ناصر با زبان بی زبانی دارد می‌گوید: کدام تنوع زیستی و کدام طبیعت و محیط زیستی؟ که حالا بخواهیم به نکوداشتش در سال 2010 اقدام کنیم. بهتر است امسال را سیاه بپوشیم و نوحه سردهیم و گوشه‌ای از درگاه مجازی خود را با روبانی تیره بیاراییم ...
    آیا سخنی از این زنهاردهنده‌تر هم سراغ دارید؟
    می‌دانید؟ راست این است که حقیقت را همان عبداللطیف عبادی عزیز دو سال پیش گفت و ما باور نکردیم و به خیلی‌ها – از جمله خودم برخورد – او گفت: کدام سکوت؟ شما حرفی برای گفتن ندارید!
    و من امروز باید به تلخی اعتراف کنم که او راست می‌گفت. ما جماعت اندک محیط زیستی مثلاً فعال در وبلاگستان واقعاً حرفی برای گفتن نداریم؛ ما حوصله مطالعه نداریم؛ ما حتا گاه حوصله‌ی خودمان را هم نداریم! برای همین است که بهانه می‌آوریم شرایط زمان و مکان را و نمی‌نویسیم یا قهر می‌کنیم یا خودکشی وبلاگی می‌کنیم!
    هیچ از خود پرسیده‌اید که اگر رمقی برای‌مان باقی نمانده و روزگار با سبزباوران سر ناسازگاری گذاشته، پس چرا در همین ایام رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌های شهر را فراموش نکرده‌ایم؟ کرده‌ایم؟ چرا به ورزشگاه و سینما و تئاتر می‌رویم؟ چرا کنسرت‌ها با بلیط‌های نجومی پر می‌شوند؟ چرا همچنان در روزهای آخر هفته جاده چالوس قیامت است؟ چرا تن‌پوش‌های‌مان را نو می‌کنیم؟ چرا مهمانی‌های شبانه برقرار است؟ چرا ...
    نه دوستان من! بیایید با خود دست‌کم روراست باشید و کم‌کاری خویش را در حوزه محیط زیست به حساب هر چیزی جز خودتان نگذارید. عشق شما به محیط زیست در حد یک ژست است؛ ژستی که حاضر نیستید برایش هیچ هزینه‌ای بپردازید و من واقعاً دلم برای این طبیعت ناهمتا می‌سوزد که عاشق‌ترین هوادارانش اینگونه سهل‌انگارانه به آن می‌نگرند و به راحتی در پای بهانه‌هایی آبکی فراموشش می‌کنند.
    لطفاً اگر حوصله‌اش را ندارید تا از محیط زیست بنویسید، ادعای محیط زیستی بودن را هم پس بگیرید و شجاعانه از گرین بلاگ خارج شوید ... آن سیاهی لشکر چه دردی از طبیعت وطن دوا می‌کند؟
    دیگر چگونه می‌توانیم از دلاور نجفی انتظار داشته باشیم که در ادعاهای خود صادق باشد و عشقش به محیط زیست در گرو صندلی ریاستش در سازمان حفاظت محیط زیست نباشد؟ دیگر چگونه می‌توانیم به صفار هرندی بتازیم که تو به چه حقی طرفداران محیط زیست را به سخره می‌گیری؟ دیگر چگونه باید گله کنیم از مهندس حجتی که چرا مسئولیت سازه‌ای طبیعت‌ستیز را برعهده می‌گیری؟ و دیگر چگونه می‌توانیم به پایش محمدی‌زاده و خلیلیان و ... بپردازیم؟
    نه ما حق نداریم از بیگانگان بنالیم. حق داریم؟

درج نظر

در سیستان هوا پس است! آیا فریادرسی هست؟

    در طی چند روز گذشته مردمان شریف و مظلوم دیار نیم‌روز یکی از سخت‌ترین روزهای خود را در زابل و آباد‌بوم‌های اطرافش سپری کرده‌اند. تصاویری را که می‌بینید، آشکارا روزگار مصیبت‌بار این هموطنان دردمند را نشان می‌دهد ...

ادامه نوشته

چرا نسبت به سرنوشت سی و سه پل؛ تا این اندازه بی‌تفاوتیم؟!

    شاید هیچ پل دیگری را نتوان در ایران مثال آورد که تا این اندازه در آلبوم‌های خانوادگی ایرانیان حضور داشته باشد ...

ادامه نوشته

سه رخداد مهم در وبلاگستان سبز فارسی!


   این روزها – بزنم به تخته – وبلاگستان سبز فارسی در زمستان از خواب زمستانی می رود که بیدار شود. تکاپوهای سپهر سلیمی عزیز، پیشنهاد خوب محسن تیزهوش و آخرین تلنگر هوشمندانه‌ی ناصر در شمار شناسه‌هایی است که تأیید می‌کند این مدعا را. نمی‌کند؟
   در باره‌ی هر یک از آنها جداگانه خواهم نوشت. امّا تا آن زمان دوست دارم هومان خاکپور، مژگان جمشیدی، صفورا زواران حسینی، امیر سررشته داری و عبداللطیف عبادی هم در این باره بنویسند و دوستانشان را هم ترغیب کنند تا سبزینگی پرحرارت دیروز را دوباره به وبلاگستان سبز ایران‌زمین بازگردانند.

درج نظر

این پارادوکس را چگونه باید تعبیر کرد؟!

     شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که متناسب با ارتقای توان مالی و بهره‌مندی از مزایای زندگی باکیفیت‌تر، عموماً علاقه و حساسیت مردمان نسبت به گرایه‌های محیط زیستی افزایش می‌یابد؛ امّا اینک چند روزی است که هومان خاکپور عزیز در تارنمای بختیاری‌محورش می‌کوشد تا نشان‌مان دهد که عشق به طبیعت در دل و جان محروم‌ترین مردمان استان سرسبز و پرآبش تا چه اندازه بیشتر از جانبداری سزاوارانه‌ی من شهرنشین در پایتخت ایران است و بدین سان پرده از پارادوکس یا ناسازه ای ای حیرت انگیز برمی دارد!
     او در ادامه‌ی خبرهای تأمل‌برانگیزش، اینک از تومار جدیدی سخن می‌گوید و از این که روستاییان افزون‌تری به حمایت از مردمان محروم دهکده‌ی چین برخواسته و آنها هم یکصدا خواهان پایان روند تخریب درختان زاگرس به بهانه‌ی جاده‌کشی هستند؛ رخدادی که اگر نگویم بی‌نظیر، دست‌کم بسیار کم‌نظیر است! نیست؟
     درود بر هموطنان عزیز کوهرنگی خود در چین و تلو و ... که اینگونه مردانه به دفاع از طبیعت برخواسته‌اند و حاضر نشده‌اند تا منافع درازمدت خویش را اینبار در پای مصلحت‌های مقطعی و کوتاه‌مدت ذبح کنند.
    جا دارد تا میکروفن‌ها و دوربین‌های صدا و سیما این بار به دامنه‌های کوهرنگ رفته تا این پایداری سبز را به تصویر کشند و برای همیشه در حافظه‌ی تاریخی این استان و کشور به عنوان یک الگوی افتخارآفرین ثبت سازند.

درج نظر

چرا محیط زیست نویس ها دارند ریزش می کنند؟!

   

    آیا کسی خبری از مرکز صلح و محیط زیست دارد؟ آیا کسی می‌داند چرا روزگار درگاه مجازی این مرکز باید اینگونه غم‌انگیز باشد؟ خانم ابتکار عزیز! چرا هیچ توضیحی در مورد تعطیلی بدون اعلام مرکز داده نمی‌شود؟ 
    راستی چرا محیط زیست ما باید اینقدر مظلوم باشد؟
    آن از دلاورخان نجفی که پس از پایان مأموریتش در مقام معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، دیگر وبلاگش را هم به روز نکرده است! انگار دیگر برایش مهم نیست که چه بلایی بر سر محیط زیست بیاید یا نیاید؟
    آن از وب سایت رسمی سازمان حفاظت محیط زیست که همچنان از مهم‌ترین رویدادهای این حوزه چندگام عقب‌تر است و ترجیح می‌دهد از محفل اُنس با قرآن ویژه بانوان خبر دهد تا برنامه‌های سازمان در سال جهانی تنوع زیستی!
    آن هم از وبلاگ شخصی معصومه ابتکار که هر چند همیشه به روز است، امّا موضوعات محض محیط زیستی هرگز در وبلاگش دست بالا را نداشته، به ویژه در طول یک سال گذشته که تعداد یادداشت‌های زیست‌محیطی‌اش از شمار انگشتان یک دست هم کمتر بوده است!
    یکبار دیگر و در زمان جابجایی مهندس حجتی – وزیر کشاورزی دولت خاتمی - این نکته را تذکر داده بودم که محیط زیست ما نیاز به مدیرانی سلحشور دارد که چه با میز و چه بدون میز، طبیعت را دوست داشته باشند و نشان دهند که حاضرند برایش هزینه بپردازند.
    اما شمار مطالب محیط زیستی مدیران صاحب وبلاگ این حوزه به شدت در حال اُفت است. حتا سید محمّد مجابی عزیز هم مانند سابق به محیط زیست نمی‌پردازد. می پردازد؟
    خود مهدی اشراقی که اصلاً مدتها یادش رفته بود بلاگش را به روز کند! پرشین ژئو و زیستا هم که به تاریخ پیوست! گرین بلاگ را هم که به تاریخ پیوستند! نپیوستند؟
    واقعاً روزگار غریبی است ... آن از اندک خبرنگاران محیط زیستی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها که یا وبلاگشان را تعطیل کرده‌اند یا اصلاً خودکشی وبلاگی کرده‌اند و یا ... و آن هم از دیگرانی که سنگ محیط زیست بر سینه زده و می‌زنند؛ اما از محیط زیست نمی‌نویسند!
    خواستم بگویم: یکبار دیگر سخن چخوف را مزه مزه کنید!

همین.

درج نظر                                                               

نمونه‌ای از خطرات قانون واگذاری اراضی شیب‌دار در خراسان شمالی

     قانون واگذاری اراضی شیب‌دار که در تاریخ پنجم تیرماه 1387 توسط پرویز داودی، معاون اول وقت رییس جمهور به نهادهای ذیربط ابلاغ شد؛ یکی دیگر از قوانین خوش منظری است که متأسفانه در برخی موارد بر بدترکیبی و جراحت رخساره‌های دامنه‌ای افزوده است و بیم آن می‌رود که عقوبت‌های اجرای این قانون بیش از پیش بر نرخ فرسایش خاک در دامنه‌های کم‌بازده بیافزاید.
    این سه تصویر را که می‌بینید، حسین آبسالان عزیز، معاون اداره کل محیط زیست استان خراسان شمالی برایم ارسال داشته و برخی از دامنه‌های مشرف به بجنورد را نشان می‌دهد که چگونه بر اثر اجرای این طرح آشکارا بر دامنه‌ی آسیب‌پذیری‌شان افزوده شده است.

     امید آن که ناظرین اجرای این طرح شایسته‌تر به وظایف خویش عمل کنند و با متقاضیانی که اینگونه با شخم در جهت شیب، کارمایه‌های برگشت‌ناپذیر آبی خاکی ایران‌زمین را به یغما می‌برند، برخورد کنند.
     باور کنید دیگر مجال تکرار اشتباه را نداریم و دیگر چیز زیادی برایمان نمانده است که بخواهیم باز با آزمون و خطایی غم‌بار، آن را نیز از دست بدهیم.    

     درود بر آبسالان‌ها که بالاتر از مسئولیت‌های اداری‌شان می‌اندیشند و سلحشورانه به پایداری طبیعت وطن اعتقاد و ابرام می‌ورزند.

                                                         درج نظر

باورتان می‌شود؟ گرین‌بلاگ هم فیلتر شد!

    از صبح امروز گرین‌بلاگ برای من در تهران فیلتر شد، برای شما در اصفهان، شیراز، مشهد و ... علی‌آباد کتول را نمی‌دانم! ولی این را می‌دانم دولتی که انتشار یک وبلاگ‌خوان محیط زیستی را برای موجودیت خود خطرناک می‌داند، نباید توسط رییسش و در یک جمع بین‌المللی، یعنی در اجلاس کپنهاگ از همه دوستداران طبيعت و حيات انساني و گروه‌هاي مردمي كه با سخنراني‌ها و تجمعات و روشنگري‌هاي خود، موجب تحريك حساسيت مثبت نسبت به ضرورت صيانت از محيط زيست را فراهم آورده‌اند، تشکر کند!
    آقای احمدی‌نژاد! اگر دروغ می‌گویم، بگو دروغ می‌گویی؛ امّا اگر دارم حرف حق می‌زنم، لطفاً گوش مسئول مربوطه در اداره‌ی فیلترینگ را اندکی نوازش دهید و به او یادآوری فرمایید که اینگونه شتابان حرف‌ها و شعارهای سبزرنگ ‌شما را به سخره نگیرد.

همین.

    مؤخره:
    ضمن خسته نباشید خدمت مهدی اشراقی عزیز، این پیشامد تلخ را به او تسلیت گفته و امیدوارم حالا با فراغت بیشتری دانشنامه‌ی دکترای خویش را تکمیل و دفاع کند! به هر حال، هر چه باشد، ما محیط زیستی هستیم و باید از منظری مثبت به رخدادهای شرم‌آور و غم‌انگیز اطراف‌مان بنگریم! نه؟

   یه چیزی

   فقط از لینک نظرسنجی اش دلم می سوزه! چون هم برخی از دوستان و اعضای گرین بلاگ نسبت به آن بی توجهی کردند - هم پیج رنک خود گرین بلاگ از ۴ به ۳ نزول کرد و هم کلاْ شهید شد! نشد؟

   راستی!

   البته همچنان جای شکرش باقی است که مثل مدیر اداره محیط زیست آستارا با کامیون زیرش نگرفتند این آقا مهدی عزیز ما را! نه؟

   یادم افتاد!

   مهدی جان دروغ سیزده امسالت را یادت هست؟ باورت می شد که آن دروغ زیاد هم دروغ نباشد؟!

درج نظر

ترور یک مدیر سبز به فرمان یک مدیر شهر که باید سبز می‌بود نه سبزستیز!


    حتماً خبر را شنیده‌اید ... این که مدیر اداره حفاظت محيط زيست شهرستان آستارا – آقای ساسان اکبری‌پور – در روز روشن و در حضور مردم توسط راننده‌ی شهردار لوندويل آستارا اقدام به زیرگیری می‌شود! در حالی که به گزارش ایسنا: «شهردار صراحتاً فرياد مي‌زد که رييس اداره محيط زيست را زير بگيريد، خودم ديه آن را پرداخت مي‌کنم
    امّا جرم آن سلحشور سبز چه بود که از سوی شهرداری که باید خود حافظ سبزینه باشد، اینگونه به مرگ نزدیک شد (هرچند خوشبختانه فعلاً جاخالی داده است!)؟
   آیا این شرم‌آور نیست که به جرم پاسداری از کیان سبز سرزمین و جلوگیری از تخریب بستر رودخانه و نابودی تالاب ارزشمند «آق»، مأموری را این گونه تهدید و تحدید کنند؟ یادمان باشد که ساسان اکبری‌پور همان سلحشور سبزپوشی است که پیش‌تر از طرح ضربتی خود برای جلوگیری از برداشت غیرمجاز شن و ماسه خبر داده بود؛ همان مدیری که شجاعانه یک باند صید و فروش پرندگان کم‌یاب را کشف و نابود کرد؛ همان مدیری که از حرکت شیرابه‌ها به سمت دریا خبر داد و برای نجات چکاوک آسمانی خون دل‌ها خورد ...
    به باورم چنین رخدادهایی مظلومیت مضاعف محیط زیست و طرفداران بی‌پناهش را به خوبی نمایان می‌سازد! نمی‌سازد؟
    روایت دیده‌بان عزیز محیط زیست ایران  و  سبزپرس را از این ماجرای غم‌انگیز بخوانید و اگر دوست داشتید، هر گونه که می‌توانید، انزجار خود را از عمل زشت شهردار لوندویل آستارا اعلام دارید و اگر بیشتر دوست داشتید، از ساسان اکبری‌پور عزیز حمایت کنید.

    مؤخره:
    این ماجرای زیرگرفتن انگار خیلی بدآموزی داره! نداره؟ لطفاً دیگه چنین فیلم‌هایی را نه دانلود کنید، نه انتشار بدید و نه اصلاً فیلمبرداری کنید! چون ممکنه بعضی‌ها رو به هوس بندازه! نه؟

درج نظر

جاده‌ای که هیچ کس آن را دوست ندارد، جز پیمان‌کار مربوطه!


    در این روزها، اقدام یک قاضی دادگاه در آمریکا، خشم بسیاری از عدالت‌مداران را در سراسر جهان برانگیخته است و حتا وزارت دادگستری آمریکا نیز، نسبت به رأی عجیب قاضی این دادگاه، ابراز تأسف کرده است! آن قاضی برای نخستین بار در طول دوران برپایی عدلیه در جهان، گفته است: از آنجا که متهمان بلک واتر، برای اقرارهای خود تحت فشار نبوده‌اند، سخنان و اعتراف‌های ایشان قابل پذیرش نیست و حکم برائت قاتلین شهروندان عراقی را صادر کرده است! شنبه‌ی گذشته هم برنامه پیک بامدادی رادیو، از این اقدام قاضی دادگاه با عنوان رویکردی شگفت‌انگیز و بی سابقه در جهان یاد کرده و آن را نمونه کامل عدالت مضحک آمریکایی معرفی کرده است.
    خواستم به گردانندگان این برنامه که ظاهراً به دنبال کشف و معرفی و تحلیل چیزهای عجیب و غریب هستند، اطلاع دهم تا سری به خانه‌ی مجازی دیده‌بان طبیعت بختیاری بزنند تا ببینند و بخوانند که چگونه می‌خواهند جاده‌ای را برای مردمی بزنند که آن مردم با نوشتن و امضای تومار، صراحتاً مخالفت خود را با احداث چنین جاده‌ی درخت‌کُشاننده‌ای اعلام داشته‌اند!
    می‌دانم، باور کردنی نیست، امّا حقیقت دارد! می‌گویید نه؟ خبرگزاری مهر را بخوانید!

درج نظر

بچه‌های امیرکبیر ماکت سبز ساختند و صادر هم کردند!

    این خبر که در لابه لای خبرهای آلرژی‌زای این روزها، تقریباً محو شد و کسی آن را ندید یا جدی نگرفت! اتفاقاً خبر مهمی است. زیرا نه‌تنها مشابه‌ای در جهان ندارد، بلکه در راستای کاهش وابستگی به کارمایه‌های فسیلی، می‌تواند گامی  به سوی دستیابی به آسمانی آبی‌تر و سرزمینی کم‌سر و صدا‌تر به شمار آید.
    درود بر جوانان دانش‌محور دانشگاه امیرکبیر که بی جار و جنجال دارند بر محتوای سبز وطن در نظام جهانی می‌افزایند و می‌کوشند تا آینده‌ای امیدبخش‌تر برای ایران عزیز رقم زنند، حال چه با اختراع یک ماکت سبز که انرژی حرارتی و روشنایی آن توسط نور خورشید و جریان باد تأمین ‌شود و حتا ارزآوری هم داشته باشد؛ یا چه با ساخت ژنراتور خورشیدی که بتواند روزانه چندین کیلوگرم میوه و سبزی را خشک کند و یا چه با روش‌هایی دیگر ...

    یادمان باشد:


    ناچیزترین چرخش امروز
       به
           فردایی بسیار متفاوت
                پرتاب‌مان خواهد کرد! نخواهد کرد؟

درج نظر

اقدام جالب محیط زیست‌چی‌های عراقی در منع شکار!

    انگار خانم نرمین عثمان، به رغم مشکلات فراوان در کشور دوست و برادر – عراق – دارد نشان می‌دهد که اهل کم‌آوردن نیست! هست؟
    او یک بسیج عمومی را برای هشیاری مردمش در برابر روند شتابناک تخریب میان رودان (بین‌النهرین) آغاز کرده و در حقیقت روزی نیست که به میان خبرنگاران نرود و یا خود خبرساز این حوزه نباشد. به نحوی که بسیاری از مردم منطقه، او را به عنوان مشهورترین وزیر نوری مالکی می‌شناسند!

    پوستری را که ملاحظه می‌کنید، در کشوری منتشر و تکثیر گردیده که بیش از دو دهه است، مثل آب خوردن در آن انسان‌ها را می‌کشند و اجزاء بدن‌شان را از هر سو به آسمان پرتاب می‌کنند.
    حال در چنین کشور ناامنی، این پوستر چه می‌گوید؟ و چگونه می‌خواهد تا مردمی را که هر یک چند سلاح با خود دارند یا برای روز مبادا در جایی امن دفن کرده‌اند! وادارد تا بر روند شکارکُشی مهر پایان زنند؟
    شما را نمی‌دانم؟ امّا من ترجیح می‌دهم تا آفرینندگان این پوستر را تحسین کنم و از آنها الهام بگیرم که بله ... یک شاخه در سیاهی جنگل هم می‌تواند همچنان به سوی نور فریاد ‌کشد! نمی‌تواند؟

    مؤخره:
    ممنون از یار همراه مهار بیابان‌زایی – کوشان مهران عزیز – که مرا از انتشار این پوستر سبز آگاه کرد.

                                                        درج نظر

لطفاً چشمه زیرراه را با کهریزک اشتباه نگیرید!

    چشمه زیرراه، بی‌شک هم به دلیل موقعیت استقرارش در 15 کیلومتری برازجان (استان بوشهر)، هم به دلیل ساختار سنگ‌شناسی و معماری ناب طبیعی‌اش و هم به دلیل وجود دره‌های عمیق و پر از درختان تناور و کهنسال پده؛ یکی از واحه‌های کم‌تکرار موجود در آن خطه‌ی سوزان است ...

ادامه نوشته