آنها پارکینگ می‌سازند ؛ ما هم می‌سازیم! نه؟


    تصویر این پارکینگ خورشیدی مسقف را که در درگاه مجازی روزنامه لس‌آنجلس تایمز دیدم، دلم گرفت! با خود گفتم: چرا کارمندان مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور نباید به اندازه‌ی دانشجویان و اساتید دانشگاه سن دیه گو آمریکا از بخت استفاده از چنین پارکینگی بهره‌مند باشند؟

ادامه نوشته

قدر موزه‌های سنگی در مزاین و تیمره را بدانیم!

کوشان مهران؛ یک فعال محیط زیست و البته مخالف حضور دختران در جنبش های سبز!

     چندی پیش، یکی از جدی‌ترین خوانندگان مهار بیابان‌زایی در محل کارم به دیدنم آمد. کوشان مهران (یا همان اشکار خودمان) مطابق معمول با کلی کتاب و سی دی و فلاش و عکس و خبر آمده بود و آنقدر نگارنده را بمباران (از نوع خبری البته) کرد که نفهمیدم به کدامیک از مطالبش بپردازم!

ادامه نوشته

دیدبانان شاخاب پارس

شاخاب پارس را دریابید ...

    شاید این نام در نگاه نخست برایتان عجیب به نظر برسد؛ اما باورم این است که باید بکوشیم تا این نام را زنده نگه داریم و طراوت و پویایی‌اش را چون کرانه‌های آن نیلگون همیشه پارس، مانا و جاودان سازیم.
   لطفاً گشت و گذاری در این ماهنامه‌ی اینترنتی متفاوت انجام داده و به ویژه ماجرای سنگ نوشته شالوف را بخوانید، از پیشینه‌ی نام ایران آگاه شوید و ببینید که آیا این بوقلمون خوردن دارد یا نه؟!
    توضیح آن که : «شاخاب» یا «شاخابه» در زبان پارسی به آبی می‌گویند که در خشکی پیش رفته است، همان چیزی که در زبان تازی «خلیج» می‌نامند.

    پیوست:
   خوزستان را هم دریابید ... کافی است نگاهی به قد و قامت خوش رنگ و هیبت رعنایش بیاندازید تا بفهمید که برای آفرینش این درگاه مجازی ارزشمند، چقدر وقت صرف شده و چه تلاش‌های گرانسنگی به قوع پیوسته است تا من و تو از قصه‌ی هندیجان و  لالی و دژپل و باغ ملک و ... آگاه شویم و بیش از پیش قدر داشته‌های خویش را در این دیار زرخیز بدانیم.
    درود بر آفرینندگان خوزستان.

                                                                 درج نظر

بلایی که طبیعت‌ستیزان بر سر رشته‌کوه‌های راکی در بهشت زمین می‌آورند!

091222-01-rave-mountain-top-mining-flathead-canada_big

    انگار همه جا آسمان همین رنگ است و طبیعت ستیزان، حتا در ایالتی همچون بریتیش کلمبیا که معروف به بهشت کشور کانادا است، نیز دست از تخریب برنمی‌دارند. ایالتی که پیش‌تر از وجود زیباترین باغ جهان در آن خبر دادم و افزون بر آن، 6 پارک ملّی مشهور و زیبا را نیز در خود جا داده است ...   

ادامه نوشته

قصه‌ی تکراری مالچ‌های لیوانی را به پایان بریم!


     پیش‌تر و در یادداشتی جداگانه به معضل انباشت زباله‌های یک‌بار مصرف در آیین‌های مذهبی اشاره کردم؛ نمی‌خواهم آن حرف‌ها را تکرار کنم. خوشبختانه خبردار شدم که دوست عزیز و فعال کوشا و بی‌ادعای طبیعت، جناب حسین عبیری گلپایگانی دست به ابتکاری سزاوارانه زده و برای نجات شهر از بلای مالچ لیوانی، طرحی را به شهرداری تهران معرفی کرده که امروز و فردا – تاسوعا و عاشورا - برای نخستین‌بار در منطقه 15 شهر تهران به اجرا درخواهد آمد ... 
ادامه نوشته

کپنهاگ و انتظارهایی که برآورده نشد!

آب دارد همچنان بالا می آید و هنوز برخی خطر جهان گرمایی را جدی نمی گیرند! چرا؟

     برای بسیاری از طرفداران دوآتشه‌ی محیط زیست، نتیجه‌ی اجلاس کپنهاگ شاید چیزی جز یک سرخوردگی بی‌پایان و یأس‌آلود نبود؛ کیفیتی که می‌توان آن را به خوبی در کار هنرمند مشهور انگلیسی – Banksy - دید! یا از روی آمار و ارقامی که پیمان عزیز در تارنمایش بازانتشار داده است، درک کرد.
 با این وجود، از منظر اثری که بر روی بسیاری از مخالفان قسم خورده‌ی جهان گرمایی و یا خیلی از مردم بیگانه با مقوله‌ی محیط زیست گذاشت، برگزاری کپ 15 یک گام بزرگ به جلو بود؛ زیرا نه‌تنها سبب شد تا کشورهایی چون چین و هندوستان و آمریکا بخشی از مسئولیت‌های جهانی‌شان را بپذیرند، بلکه مردم هم بیش از پیش با خطرات تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی آشنا شدند و درک کردند که چه کسی شعار می‌دهد و چه کسی اهل عمل است.
آنچه مسلم است و خشم و ناامیدی مردم نیز می‌تواند نشانه‌ای از آن باشد، این است که امروز بیشتر از هر زمان دیگری جهانیان واقف به خطرات دست کم گرفتن تهدید جهان‌گرمایی در کره زمین هستند. دیگر کمتر می‌توان متفکر یا عوامی را در کشورهای جنوب دید که بگوید: هر کسی زمین را گرم کرده یا لایه ازن را سوراخ کرده، خودش هم برود درستش کند!
حالا بیشتر از هر زمان دیگری باور کرده‌ایم که جملگی سوار بر یک قایق هستیم و نباید به کسی اجازه دهیم تا بی مهابای فرداها به سوراخ کردن کف این قایق ادامه دهد.
زیرا که همه غرق خواهیم شد! نخواهیم شد؟
 
روایت مرگ مانگروها را در گاردین پی بگیرید.

گزارش تاسف بار گاردین از عقب نشینی و مرگ رویشگاه های مانگرو یکی از آخرین و تازه ترین روشنگری های زنهاردهنده در این حوزه به شمار می رود.


    پیوست:
    برای آشنایی بیشتر با Banksy و نبوغش سری به اینجا بزنید!


امروز نخستين پروژه سبز در دولت دهم افتتاح مي‌شود


     پبش‌تر نوشته بودم كه ديگر دوران تبليغات كليشه‌اي سازندگي گذشته و حالا براي آن كه دولت و حكومتي توانمندي‌هاي خويش را نشان دهد، نياز نيست تا عالي‌ترين رهبرانش را در هنگام بريدن روبان قرمز در كنار يك سد بزرگ مخزني و نظاير آن نشان دهد.
      در همان راستا، خوشبختانه خبر مي‌رسد كه تا ساعتي ديگر نخستين نيروگاه بيوگاز ايران توسط رييس دولت دهم در شيراز رسماً افتتاح مي‌شود. اين نيروگاه منحصر به فرد كه با استفاده از گاز متصاعد شده از محل دفن زباله‌هاي شهروندان شيرازي كار خواهد كرد؛ مي‌تواند در هر ساعت تا يك مگاوات برق توليد و به شبكه‌ي شهري شيراز تزريق كند. همان گازهايي كه هم هوا را آلوده مي‌كردند و هم به گرمايش جهاني مي‌افزودند؛ اما حالا در حقيقت نه‌تنها آن گازهاي خطرناك هم دفن مي‌شود؛ بلكه به توليد انرژي هم كمك مي‌كنند.
     به نظر مي‌رسد شيراز مي‌رود تا نام سبزترين استان كشور را به القاب ديگرش بيافزايد؛ استاني كه داراي نخستين نيروگاه حرارتي خورشيدي هم هست و علاوه بر آن، داراي بيشترين مناطق حفاظت شده در ايران نيز هست.

      گفتني آن كه اين طرح دو سال پيش كلنگ زده شد و ابتدا قرار بود شش ماهه به بهره برداري برسد كه نرسيد! باز قرار شد در جشن سي امين سالگرد پيروزي انقلاب رسماً افتتاح شود كه نشد! و سرانجام نوبت به امروز رسيد. طرحی که به عنوان طرح نمونه کشوری هم شناخته شده است.

     به هر حال، اين كه محمود احمدي نژاد حاضر شده است تا يك پرژه سبز را در شيراز كليد بزند؛ اقدام مثبتي است. به خصوص اگر يادمان باشد كه سر افتتاح نيروگاه حرارتي خورشيدي شيراز، پيمان كنعان عزيز چه خون دلي خورد و حتا سرانجام وزير نيرو هم حاضر نشد تا براي افتتاحش به شيراز بيايد!

     بنابراين، ما به همين تغيير رويكرد هم دلخوش هستيم! نيستيم؟
     در ضمن لطفاً از زاويه بدبيني به موضوع نگاه نكرده و نگوييد: لابد طرحي براي افتتاح در سومين سفر استاني در دور جديد وجود نداشته كه نوبت به نيروگاه بيوگاز رسيده است!
     به قول شاهرخ جباري عزيز: خوش‌بيني، ويژگي نژاد برتر است! پس چرا ما برتر نباشيم يا نشان ندهيم كه مي‌توانيم برتر باشيم.
 
                                                                  درج نظر

هیچ قانونی نمی‌تواند افراد را به احترام گذاردن به محیط زیست مجبور کند!

     همان طور که پیش‌تر هم اشاره کردم، هفته‌ی گذشته یک همایش بی‌سابقه در ایران برگزار شد با عنوان: «نقش روحانیت در توسعه پایدار کشاورزی» که نگارنده نیز در آن سخنرانی کرد.
    اینک بیانیه‌ی پایانی همایش از سوی حجت‌‌الاسلام سید محمّدرضا هاشمی، مسئول دفتر نمایندگی ولی فقیه در جهاد کشاورزی میانه به دستم رسیده است؛ که برای ثبت در تاریخ محیط زیست ایران، آن را در مهار بیابان‌زایی بازانتشار می‌دهم.
    به باورم – همان گونه که در متن بیانیه به درستی تأکید شده است - هیچ قانونی نمی‌تواند افراد را به احترام گذاردن به محیط زیست مجبور کند. برای حرمت نهادن به محیط زیست، نیاز به دانایی و عشق و فرهنگ‌سازی است و رهبران مذهبی در هر جامعه‌ای می‌توانند نقشی مثبت و انکار ناشدنی در این مهم ایفا کنند. وقتی می‌شود به یک پاپ سبز فکر کرد؛ چرا نشود یک آیت‌الله سبز را به تصویر کشید و او را الگو قرار داد؟
     با هم متن این بیانیه‌ی بی‌سابقه را مرور می‌کنیم ...

ادامه نوشته

به ايستگاه آخر رسيديم!

آخرين روز از موج سبز چهارم

     امروز آخرين روز از فراخوان چهارمين موج سبز وبلاگستان است. در يادداشت بعدي‌ام سعي مي‌كنم به بازخوردهاي اين موج در جماعت وبلاگنويس و اثرات بيروني آن بپردازم. موجي كه بسياري از حقايق را براي محمد درويش آشكار كرد و مرز بين آنهايي كه با چتر به دامنه‌ها مي‌روند براي دعاي باران، با آنهايي كه با كفش‌هاي پاشنه بلند يا موهاي ژل زده و فوكول كراوات اين مسير را طي مي‌كنند – يا مي‌خواهند نشان دهند كه طي مي‌كنند! – روشن كرد.
     در يك كلام بايد بگويم: وقتي ميزان عشق به محيط زيست و دغدغه‌هاي فراگيرش در بين علاقه‌مندان جدي اين حوزه در چنين حدي باشد، باور كنيد همين قدر هم كه از طبيعت ايران باقيمانده برايمان زياد است، زياد نيست؟
     به هر حال، در طول اين موج از آدم‌هايي ظاهراً دورتر به موضوع با چنان پژواك‌هاي شورآفريني روبرو شدم كه به همان اندازه برايم حيرت‌انگيز و نويدبخش و اميدآفرين بود كه وقتي سكوت و خموشي و بي‌تفاوتي و دلسردي برخي ديگر از دوستان ديروز طبيعت وطن را ديدم! البته نكته‌ي اميدبخش داستان آن است كه آن شور و شوق را اين غم و نااميدي نتوانست ناپديد سازد!
    درود بر ايرانياني كه عاشقانه براي دعاي باران همچنان به سوي دامنه‌ها روانند و با خود چتر مي‌برند البته!

درج نظر

آیا 35 درصد خاک تهران در اشغال صنایع است؟!

چرا تهران همه چیز را در خود می بلعد؟!

     تیتری را در خبرگزاری مهر دیدم با عنوان: 35 درصد خاک تهران در اشغال صنایع است؛ کنجکاو شدم که ببینم موضوع چیست؟ مطلب را خواندم، دیدم راوی سخن کسی نیست جز همین محمّد درویش خودمان! کسی که روحش هم از چنین رقمی اطلاع ندارد! دارد؟
     البته دارد! ماجرا از این قرار است که من در گفتگو با خبرگزاری مهر و به بهانه‌ی پخش شایعه لغو ممنوعیت حریم 120 کیلومتری تهران در ساخت و ساز صنایع – که خوشبختانه امروز رییس سازمان محیط زیست آن را تکذیب کرد – گفتم: 35 درصد از صنایع کشور در تهران متمرکز شده است؛ در حالی که تهران فقط 2 درصد از خاک ایران را در اختیار دارد! بنابراین، چنین تمرکز فزاینده‌ای نه‌تنها خردمندانه نیست، بلکه با شعار عدالت محوری و تمرکز زدایی دولت هم جور درنمی‌آید! می‌آید؟
    به دیگر سخن خطری را که من به آن اشاره کردم، به مراتب بزرگ‌تر از آن چیزی است که خبرگزاری مهر تیتر کرده و متعاقب آن، بسیاری از روزنامه‌ها و سایت‌های خبری – از جمله خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران - نیز انعکاس داده‌اند.
     امیدوارم که سرانجام فکری به حال این ابر شهر که علاوه بر بلعیدن 35 درصد از صنایع کشور، بیش از ۲۰ درصد جمعیت، ۴۰ درصد کارمندان دولت، ۸۰ درصد توان مالی مملکت و ۸۵ درصد متخصصان وطن را نیز جذب خود کرده است، بشود.

    آخرین وبگردی‌های من:
   - وقتی که عباس محمدی از هذیان‌گویی یک مدافع سدسازی، دردش می‌گیرد!
   - وقتی که باید یاد بگیریم: با کمک نقدی به کشاورز نمی‌توان خشکسالی را کاهش داد!
   - وقتی که ام آی تی در کپنهاگ کولاک می‌کند!
   - و وقتی که آش کپنهاگ خیلی شور می‌شود، آنقدر که بریتانیا هم به جرگه‌ی اپوزوسیون می‌پیوندد!

درج نظر

ماجرای ورود ذغال سنگ به چرخه‌ی سوخت کشور!

    

عکس العمل توتوک در اندونزی بعد از شنیدن خبر استفاده ایران از ذغال سنگ!

    همزمان با بی‌سابقه‌ترین تظاهرات محیط زیستی در اروپا و شنیدن سبزترین حرف‌های محمود احمدی‌نژاد در حمایت از طرفداران محیط زیست در ایران و جهان، خبر می‌رسد که سبد انرژِی کشور به زودی با یک مهمان ناخوانده و پردود و گداز جدید اما قدیمی! به نام ذغال سنگ مواجه خواهد شد که می‌خواهد بخشی از سوخت نیروگاه‌های حرارتی کشور را تأمین کند!
    آیا این یک گام به عقب نیست؟!
    در این باره گفتگوی مونا قاسمیان با دکتر اسماعیل کهرم و نگارنده را در روزنامه اعتماد بخوانید.

درج نظر

در پاسخ به ناصر کرمی: آیا کپنهاگ آغازی بر پایان خاورمیانه است؟


     «بعضی آدم‌ها مثل خورشیدند. گرمای وجودشان را حس می‌کنی. در روشنایی پرمهرشان غرق می‌شوی. و اگر اشتباه کنی و چشم در چشم‌شان بدوزی، به جادویی دچار می‌شوی که هرگز از آن رهایی نخواهی یافت. جادوی همه‌ی خواب‌زده‌ها. نور تندشان چنان چشم‌هایت را پر می‌کند که بعد از آن، هرگز هیچ چهره‌ی دیگری را درست نمی‌بینی. و عمرت را به جستجوی چهره‌ای می‌گذرانی که دیگر حتا خودش را هم درست در ذهنت نداری .چهره‌ای که فقط روشنایی بی حد، گرمای دلپذیر و جذابیت بی مانندش را به خاطر سپرده‌ای. با این نشانی، به هیچ مقصدی نمی رسی. در جاده‌ای تاریک، سرگردان خورشیدی می‌مانی که بی اعتنا به تو، برای همیشه در زندگی‌ات غروب کرده. رفته تا شاید جایی دیگر، برای مسافر در راه مانده‌ی دیگری طلوع کند و روزی او را هم بی خبر ترک کند و در تاریکی بگذارد. این خاصیت خورشید است. قصد آزارت را ندارد. فقط ماندنی نیست. مسافر عاقل در راه کورمال کورمال پیش می‌رود. به روشنایی کم فروغ فانوسی که در دست دارد، اتکا می‌کند. همان سنگفرش محقر پیش پایش را می‌بیند. در چاله‌ها نمی‌افتد. رؤیایی ندارد. دردی هم نمی‌کشد. آنکه در روشنایی خورشید غرق شده، یک لحظه، فقط یک لحظه، چشم‌انداز وسیع‌تر را می‌بیند. همه‌ی گل‌ها و درخت‌ها و پرنده‌ها و کوه‌ها. همه‌ی راه‌ها و مسیر‌های در هم جهان. راه‌هایی که به تمامی رؤیاها ختم می‌شوند. و وقتی خورشیدش غروب کرد، بقیه‌ی راه را با حسرت تمامی آنچه می‌توانست داشته باشد و ندارد، طی می‌کند. این قصه‌ی مکرر عشق است. با این همه، هر کس خورشیدش را پیدا کند، بی اختیار چشم در چشم آن می‌دوزد و برای ابد در نا‌امیدی غرق می‌شود ...»

قسمتی از کتاب فصل آخر اثر گیتا گرگانی

دکتر ناصر کرمی

    ناصر کرمی را همه می‌شناسیم؛ دانش‌آموخته‌ی مکتب آب و هواشناسی که در پیش‌بینی وضعیت نیواری جامعه رو دست ندارد! دارد؟ او هر جا که لازم باشد، برخلاف جهت رود نشان می‌دهد که دارد شنا می‌کند! در حالی که او زیر و بم‌ها و پیچان‌رودها را به درستی و دقت می‌شناسد و از جریان‌های زیرسطحی که گاه در خلاف مسیر اصلی در حرکت هستند، مانند بختگان مرحوم! آگاه است. برای همین است که آب هرگز ناصر کرمی را نبرده است (و امیدوارم که نبرد)؛ چه آن هنگام که در امپراطوری کرباسچی ترکتازی می‌کرد؛ چه بعد‌تر که وارد ماجرای الویری شد؛ چه حتا دیرزمانی که خود را در محاصره‌ی آّبادگران تشنه قدرت در تیم محمود احمدی‌نژاد دید و چه اینک که با قالیباف بند‌بازی خود را ادامه می‌دهد! در تمام طول این سال‌ها، ناصر کرمی آن بالاها ماند و با یادداشت‌های اغلب شیرین و جذابش، خوانندگان پرشمارش را به رغم خشمگین‌کردن یا دلگیر ساختن گاه و بی‌گاه، به تحسین واداشت و البته وامی‌دارد! نمی‌دارد؟
   آخرین دست‌پخت سرآشپز طناز و هوشمند ما که همزمان با چهارمین موج سبز وبلاگستان به مرحله‌ی طبخ و بهره‌برداری رسید؛ «آغازی بر پایان خاورمیانه» بود که به رغم ظاهر بسیار لذیذ و طعم و عطر وسوسه‌برانگیزش، این احتمال را می‌شد داد که سبب سؤهاضمه‌ی برخی از مخاطبان و آدم‌های فرصت‌طلبی را فراهم آورد که یا راه و رسم بازی را نمی‌دانند و یا خوب بلدند مردم را به بازی بگیرند!
   اما به راستی ناصر کرمی چه می‌گوید که درویش را واداشت تا اینگونه واکنش نشان داده و وبلاگنویسان را به عکس‌العمل فراخواند؟ او در انتهایی‌ترین بند از قصه‌ی جذابی که هوش از سر خوانندگانش ربوده و کاملاً تسلیم این نورافشانی خورشیدوارش ساخته، به نرمی می‌نویسد: «تردیدی نیست که اجلاس کپنهاگ فقط برای کاهش دردسر خرس‌های قطبی به واسطه ذوب شماری از کوه‌های یخی بر پا نشده است. غرب می‌خواهد مطمئن شود کسی جای دوردستی - حتا هنگامي كه با آرامش خاطر لم داده است توي صندلی و فوتبال تماشا مي‌كند – نقشه‌ی قتل عام کفار آن سوی آب‌ها را نمي‌كشد
   اندکی قبل‌تر از آن هم نوشته بود: «پیرامون جورج بوش را ژنرال‌های جنگ سالار پرکرده بودند و ابزار او تانک‌هایی بودند که دره به دره در افغانستان و صحرا به صحرا در عراق دنبال تروریست‌ها می‌گشتند. اما در کابینه‌ی اوباما سبزگراها و فیزیک‌دانان متخصص انرژی‌های نو جای ژنرال‌ها را گرفته‌اند و ابزارهای او پره‌های توربین‌های بادی و صفحات آفتاب‌گیر نیروگاه‌های خورشیدی هستند که قرار است راه رهایی از نفت، تروریست‌های نفت فروش و البته ... و البته دلنگرانی‌های مربوط به افزایش اثر گلخانه‌ای زمین را به همگان نشان دهند
   و درست اینجاست که ضربه‌ی نهایی را بر سر خواننده‌ی مسحور‌شده‌ی خویش وارد ساخته و فتوای تاریخی‌اش را صادر می‌کند؛ فتوایی که تقریباً همه در نگاه نخست چاره‌ای ندارند جز آن که زبان به تحسین و تمجیدش بردارند و این حکم مطلقه را دربست بپذیرند!
   او قصه‌ی خود را اینگونه به پایان می‌برد: «کپنهاگ، آغاز پایان خاورمیانه است. همین و تمام
   توجه کنید که او حتا نمی‌گوید که کپنهاگ ممکن است آغازی بر پایان خاورمیانه باشد! بلکه با صلابتی کرمی‌وار حجت را تمام کرده و پرچم خویش را در سرزمین کفر و جهل و حماقت و ... فرو نموده و زنهار می‌دهد: همین و تمام!

کاری تامل برانگیز از فرهاد بهرامی - جام جم

   ناصر در بخش دوم از سریال جذابش که 3 دقیقه گذشته از بامداد امروز – جمعه 27 آذرماه 1388 – منتشر کرده است؛ با ابراز حیرت فراوان می‌نویسد: «تصور شده جانمايه موضوع، دستاويزي فني يا سياسي خواهد بود قابل استفاده براي دولت‌هاي منطقه. جل‌الخالق! از كجاي مطلب چنان موضوعي مستفاد مي شود؟»
   البته موضوع واقعاً در حد دولت‌های منطقه نیست! هست؟ چون من فکر نکنم آن شیوخ نازنین و ثروتمند و اغلب فارس‌ستیز، حوصله‌ی خواندن یک داستان فارسی – ولو جذاب – را داشته باشند!
   آنچه که ناصر عزیز باید به آن توجه کند – و البته هیچ ربطی هم به انکار یا پذیرش نظریه‌ی جهان‌گرمایی با ریشه‌ی انسانی ندارد – آن است که سالهاست در این دیار طرفداران محیط زیست را با عنوان عناصری معلوم‌الحال با شیفتگی نسبی به جبروت غرب توصیف کرده و آنها را یا به قول وزیر کشور وقت: گروه‌هایی مشکوک لقب داده‌اند؛ یا مانند وزیر ارشاد وقت: به تمسخرشان همت کرده‌اند؛ یا مانند وزیر راه و ترابری وقت: آنها را مشتی رمانتیک هیاهو‌گر برای هیچ پنداشته‌اند؛ یا مانند امام جمعه وقت سمنان، آنها را مانع اجرای احکام الهی معرفی کرده‌اند؛ یا مانند امام جمعه رضوان‌شهر و مدیرکل اوقاف گیلان؛ آنها را نمونه‌ای بارز از خرافه‌پرستان مدرن قلمداد کرده‌اند؛ یا مانند معاون اول رییس‌جمهور که صراحتاً سیاست‌های محیط زیستی و به ویژه کنترل جمعیت را در شمار دسایس و توطئه‌های غرب علیه جهان اسلام دانسته‌اند و یا ...
   حال تصور می‌کنید انتشار چنین فرضیه‌هایی که می‌گوید: «يكي از دلايل تغيير رويكرد دولت آمريكا نسبت به موضوع تغيير اقليم عمدتاً با هدف بهره‌گيري از اين پديده (جهان گرمایی) در جهت مقابله با بنيادگرايي است. اين نكته براي دولت ايران تهديد تلقي ميشود يا فرصت؟ غرب مي‌گويد محدود كردن تجارت نفت راهي است براي مقابله با موج فزاينده بنيادگرايي در خاور ميانه. يك جور راه ميان‌بر و كم هزينه‌تر از حمله به برخي از اين كشورها.» چه بازتابی در محافل سنتی نزدیک به حاکمیت دارد که از اساس با تظاهرات محیط زیستی شهروندان به دیده‌ی تردید و شک می‌نگرند؟

   ناصر جان!
   آیا داستان مشهور آن در راه مانده را یادت هست؟ مرد از اسبش پیاده می‌شود تا به مسافری در راه مانده کمک کرده و با دادن آب و غذا، او را از مرگ در بیابان نجات دهد. اما صبح که از خواب برمی‌خیزد، درمی‌یابد که نه آن مسافر مانده و نه اثری از اسب و آذوقه‌اش هست! بسیار ناراحت می‌شود و آنقدر می‌گردد تا سرانجام آن مسافر نمک‌نشناس را می‌یابد ... مسافر به التماس می‌افتد و از مرد می‌خواهد که از گناهش درگذرد ... اما مرد به آرامی می‌گوید: من نیامده‌ام اینجا تا تو را تنبیه کنم! من فقط کوشیدم تا تو را پیدا کنم و از تو خواهش کنم تا هرگز این داستان را برای هیچ انسانی تعریف نکنی؛ چون در غیر اینصورت دیگر هیچکس به هیچ در راه مانده‌ای کمک نخواهد کرد!
   حالا همه‌ی خواهش من و برخی دیگر از دوستان هم همین است ناصر جان! کاری نکنیم که به قانون گیاه بربخورد و ناخواسته سبب شویم تا دیگر هیچکس فریاد هیچ علاقه‌مند به محیط زیستی را جدی نگیرد و او را یا بازیچه‌ی غرب بداند و یا اجیرشده‌ی او!
   یادت هست وقتی خبرنگار روزنامه خراسان از یک مدیر سدساز در وزارت نیرو پرسید: »آیا قبول دارید كه سدسازی نوعی فعالیت بیابان‌زاست؟» او به صراحت پاسخ ‌داد: «این یك بحث روشنفكرانه است كه منشاء آن هم آمریكاست"!

   ناصر جان!
   وقتی ما برخی از بزرگترین و شناخته‌ترین دانشمندان حوزه‌ی محیط زیست جهان را در حد یک ژنرال چهار ستاره و بازیچه‌ی دست سیاستمداران دموکرات در کاخ سفید، پایین می‌آوریم، باید هم حق دهی که اینگونه گستاخانه همه‌ی تلاش‌های صورت گرفته توسط همه‌ی علاقه‌مندان به محیط زیست ایران را با برچسب «پز روشنفکری و جیره‌خوار آمریکا بودن» به تمسخر بگیرند!
   برادر من!
   از ماست که بر ماست.

   این، همه‌ی آن چیزی بود که به نظرم در دیدگاه ناصر کرمی عزیز خطرناک می‌نمود. وگرنه چه خورشیدی از تو بهتر برای نگاه کردن و کورشدن؟ ناصر جان!
                                                                همین و تمام!

   در همین ارتباط:
   - کنفرانس کپنهاگ، ‌آغاز پایان دوران نفت؟ گفتگوی ناصر کرمی با بخش فارسی صدای آلمان (به ویژه این بخش از گفتگویش حرف حساب است: « ... هیأت اعزامی از سوی جمهوری اسلامی تلاش خواهد کرد در این کنفرانس انرژی اتمی را در فهرست انرژی‌های پاک قرار دهد و چالش کنونی بر سر برنامه اتمی ایران را ناقض روح کنفرانس کپنهاگ معرفی کند. کرمی به دیدگاه هواداران محیط زیست استناد می‌کند که انرژی اتمی را از جمله به خاطر لاینحل ماندن مسأله دفع زباله‌های خطرناک آن، در زمره‌ی انرژی‌های پاک به حساب نمی‌آورند. او علاوه بر این، بر سطح پایین فرهنگ تکنیک و ایمنی در خاورمیانه نیز تاکید می‌کند و آن را نیز از دغدغه‌ها و نگرانی‌های مربوط به فعالیت نیروگاه‌های اتمی در کشورهایی مانند ایران می‌داند.» می‌بینید چقدر این مرد مخاطب‌شناس است؟
   - طرح اهداف قرمز برای کپنهاگ سبز
   - کپنهاک و بانگ مرغ
   - چگونه موج چهارم را ايجاد كنيم؟
   - پس لرزه هاي نوشته هاي ناصر خان عزيز و محمد خان گرامي
   - گرم شدن زمین و انجماد ...
   - مصلحت اندیشی و نگرانی

درج نظر

روزنامه قدس: هر سال یک پله سقوط می‌کنیم!

    

وبلاگ مهار بیابان زایی و تنور داغ کپنهاگ!

     تیتری که ملاحظه می‌کنید، عنوانی است که روزنامه‌ی قدس برای گفتگو با نویسنده‌ی وبلاگ مهار بیابان‌زایی برگزیده است.
     تکتم  بهاردوست، نخست از من پرسید: «آقاي درويش! وبلاگ‌ها تا چه اندازه توانسته‌اند در ميان مخاطبان اينترنتي، دغدغه‌هاي زيست محيطي ايجاد کنند؟»
     این پرسشی جذاب بود که می‌توانست در راستای برهم زدن خواب زمستانی برخی از دوستان وبلاگ‌نویس و یا ممانعت از عملیات انتحاری ایشان و یا سرنوشت غم‌انگیز وبلاگ خالی‌شده‌ی گرگ خاکستری و یا سرنوشت نامعلوم سایت موج سبز (که چند ساعتی ناپدید شد!)، تأمل‌برانگیز باشد! نه؟
     پاسخ‌های محمّد درویش را می‌توانید اینجا بخوانید.

درج نظر

آیا انرژی خورشیدی از محاق وطنی به در خواهد آمد!؟

    

نظیر چنین صحنه ای را شیرازی ها خوب می شناسند! نمی شناسند؟

    در حالی که ناصر کرمی تماماْ ماجرای پرداختن به استحصال انرزی های نو در ایران را در حد یک شوخی می داند! باید دید که با توجه به سخنرانی دیروز در کپنهاگ، پرداختن به انرژی خورشیدی و سرمایه‌گذاری برای استحصال سزاوارانه‌ی آن در کدامین مرتبه از اولویت های دولت دهم قرار می گیرد؟   در این باره و اهمیت این مزیت ناهمتای خاورمیانه، گفتگوی مرا با خبرگزاری مهر می‌توانید در اینجا بخوانید.

   در همین باره:

   - سرانجام انرژی خورشیدی از آبریزگاه ملت وارد شد!

   - انرژي خورشيدي ؛ بحث داغ فردا در شبكه دوّم سيما – برنامه روز از نو

   - كارمايه‌ي خورشيدي ؛ همان لبخند پروردگار به ايرانيان است

   - شتاب حيرت‌انگيز پيشرفت دانش خورشيدي در جهان

   - اين حق ما نيست!

   - پیشرفت‌های تازه جهان در افزایش ظرفیت تولید انرژی‌‌های تجدید شونده

   - بهترين خبر قرن براي محيط زيست!

   - اوباما وعده‌هایش را کلید می‌زند: شهری که فقط از انرژی خورشیدی استفاده خواهد کرد!

   - ميانگين تابش خورشيد بر خاك ايران چقدر است؟

درج نظر

برای چین چند درخت دیگر می‌خواهید قطع کنید آخر؟!

روستای چین و تخریب فزاینده در اطرافش!

     آیا آن چند هزار اصله بلوطی را که در سال 1386 قطع کردید کافی نبود که حالا درصدد اعدام سه هزار درخت بی‌گناه دیگر هستید؟ درختان کوهرنگ، حافظان بی‌ادعا و کم‌توقع منابع آبی زاگرس هستند؛ اندوخته‌گاه ارزشمندی که بیش از نیمی از آب شرب ایرانیان را تأمین می‌کند.
    نکنید این کار را آقایان عزیز ... نکنید ...
    درود بر دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری که - بی مهابای فرداها - پایش می‌کند حرکت‌های تخریبی طبیعت‌ستیزان وطنی را در سوییس ایران! کاش مانند او در هر استانی چند نفر وبلاگنویس شجاع و خردمند داشتیم ... وبلاگنویسانی که نترسند و یا نلرزند و یا نگران نشده و به خواب نرفته یا نامید نشده و خودکشی نکنند!

درج نظر

تخریب جنگل ابر سپر حفاظتی منطقه را از بین می برد!


    جنگل ابر هنوز هم چشم جنگل‌های زیبای هیرکانی است و هنوز هم می‌توان به رغم فشار طبیعت‌ستیزان دولت‌سالار، در برابر تخریبش مقاومت کرد؛ به خصوص که حالا مرد شماره یک دولت دهم هم حامی جدی طرفداران محیط زیست شده است!
    تازه‌ترین گفتگوی نگارنده را با خبرگزاری مهر در خصوص جنگل ابر می‌توانید اینجا بخوانید تادریابید که چرا می‌گویم: ابر سپر خاوری هیرکانی است؟

   در همین باره:

  - كابوسي به نام جاده ؛ ناقوسي كه اينبار با «جنگل ابر» به صدا در‌مي‌آيد!

  - جنگل «ابر» را دريابيد!

  - پست جدید دکتر پیمان یوسفی آذر!

  - رمز بازگشت نشاط به محیط زیست وطن همین است!

  - یک پیروزی دیگر برای طرفداران محیط زیست در ابر!

درج نظر

احمدی‌نژاد در کپنهاگ خبر از مطالعات گسترده ایران برای استفاده از انرژی خورشیدی و بادی داد!


احمدی نژاد در کپنهاگ - عکس از خبرگزاری فرانسه

    سرانجام انتظار به سر رسید و پس از چند دوره غیبت رؤسای جمهور ایران در دولت‌های پنجم، ششم، هفتم، هشتم و نهم، این رییس دولت دهم بود که تابو را شکست و حاضر شد برای شرکت در یک اجلاس محیط زیستی به همراه رهبران 119 کشور دیگر جهان، خود را به یکی از یخ‌ترین پاره‌های زمین در شمال اروپا برساند تا مراتب نگرانی دولت متبوع خویش را از روند جهان‌گرمایی اعلام دارد.    نگارنده از امروز و با مطالعه‌ی چندباره‌ی سخنان عصر دیروز دکتر محمود احمدی‌نژاد در اجلاس کپنهاگ تصمیم گرفته است که برای دفاع از آرمان‌های بلند اصل 50 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و پاسداری از حیات اجتماعی روبه رشد هموطنانم که در گرو پایداری محیط زیست ایران است؛ از آموزه‌های مطرح شده در همین سخنرانی بهره برده و به جدال با طبیعت‌ستیزانی برخیزد که اغلب آنها، رییس و فرمانده خود را همین دولتی می‌دانند که عالی‌ترین مقامش دیروز گفت:
   - غلظت گازهاي گلخانه‌اي در نیوار (اتمسفر)، طي دهه‌هاي اخير 35 درصد و دماي زمين حدود یک درجه سانتي‌گراد افزايش يافته است.
   - تعادل آب و هوا در بيشتر مناطق جهان مختل شده است.
   - طوفان‌هاي بزرگ، سيل‌ها و خشكسالي‌هاي گسترده و بحران غذا در راه و سطح بيابان‌ها رو به گسترش است. تغيير بوم‌سازگان‌ها (اكو‌سيستم‌ها) موجب اخلال جدي در چرخه‌هاي حيات جانوران و حيوانات در خشكي و دريا شده است.
   - سالانه ميليون‌ها نفر بر اثر آسيب‌هاي ناشي از هواي آلوده، جان خود را از دست مي‌دهند و بيماري‌هاي پوستي و تنفسي رو به افزايش است.
   - اگر انتشار گازهاي گلخانه‌اي با همين سرعت افزايش يابد به زودي سطح اين گازها به دو برابر پيش از دوران صنعتي شدن مي‌رسد، يعني به جاي كاهش 50 درصدي، 50 درصد افزايش مي‌يابد و حيات طبيعي را با چالش جدي مواجه مي‌نمايد.

    توجه داشته باشید که این سخنان را فردی می‌زند و در جامعه‌ای بیان می‌شود که تاکنون هرگز هیچ شعار محیط زیستی، زمینه‌ساز ورود هیچ کاندیدایی به ساختمان پاستور، صحن بهارستان و نظایر آن نبوده است. حتا نمایندگان تمامی تشکل‌های سیاسی کشور در آستانه‌ی آخرین دور رقابت در مجلس شورای اسلامی با تعجب و حیرت می‌گفتند: اصلاً چه ربطی بین جهان‌گرمایی و تغییر اقلیم با انتخابات و آرای شهروندان می‌تواند وجود داشته باشد؟!

    برای همین است که خوشحالم! چون:

    دیگر وزیر ارشاد این دولت نمی‌تواند طرفداران محیط زیست را به سخره بگیرد!

   دیگر وزیر کشور اجازه ندارد تا از گروه‌های حامی محیط زیست در ایران با عنوان تشکل‌های مشکوک نام ببرد!

   دیگر وزیر راه نخواهد توانست تا نگرانی‌های طرفداران محیط زیست را در ایران با هیبت کاذب برژنف مقایسه کند!

   دیگر رییس اوقاف فلان استان به خود حق نخواهد داد تا فرمان قتل درختان کهنسال را به بهانه مقابله با خرافه پرستی صادر کند!

   دیگر هیچ فرمانده نظامی دستور برپایی رزمایش در ارزشمندترین پاره های طبیعت وطن را صادر نخواهد کرد!   

   دیگر معاون اوّل رییس جمهور در این کشور جرأت نخواهد کرد تا آموزه‌های محیط زیستی را در راستای سیاست‌های امپریالیستی معنا کند!

   و دیگر خود رییس‌جمهور نخواهد توانست به دستگاه منابع طبیعی هشدار دهد که مبادا مانع توسعه شوید و یا مردم را به افزایش زاد و ولد تشویق کند و یا به افتتاح سازه‌هایی رأی دهد که آنها آشکارا نیوار را آلوده‌تر ساخته و از ضریب پایداری سرزمین مادری می‌کاهند.
   حالا طرفداران محیط زیست در ایران کلی حرف‌های قشنگ و سبزرنگ از عالی‌ترین مقام اجرایی کشور در صندوقچه‌ی ذهن و خاطرات خود دارند که در همه‌گیرترین تریبون جهانی بر زبان رانده شده و نمی‌توان فراموش یا انکارش کرد.
   محمد درویش از امروز شمارش معکوس برای اجرایی شدن این فرامین و آموزه‌ها را در زیست‌محیط وطن آغاز می‌کند و با خوش‌بینی سبز‌رنگی که همه‌ی عاشقان طبیعت در وجودشان موج می‌زند، در انتظار عملی شدن آن وعده‌ها می‌ماند.
   دکتر احمدی‌نژاد در بخشی از سخنان خود می‌گوید: آمريكا با كمتر از 5% جمعيت جهان، 25% از نفت و انرژي و بيش از 18% از چوب و حدود 14% آب دنيا را مصرف مي‌كند و حدود 40% خودروهاي جهان در آن كشور در حركتند. اين دولت معادل اكثريت كشورهاي جهان بودجه نظامي و در تمام نقاط درگيري و جنگ، حضور فعال دارد. كشورهاي مشهور به پيشرفته صنعتي با حدود 20% از جمعيت جهان 85% انرژي را مصرف و به تبع آن بيشترين آلودگي را منتشر مي‌نمايند.

   این حرف بسیار درستی است که نشان از عدالت‌گریزی جامعه‌ی جهانی می‌دهد. اما ایران چه کرده است؟ مگر نه این است که خود بارها اعلام کرده‌ایم که همین ایرانیانی که فقط یک درصد جمعیت جهان را به خود اختصاص داده‌اند، هشت تا ۱۰ برابر میانگین سرانه‌ی جهانی انرژی مصرف می‌کنند؟ مگر عالی‌ترین مقام محیط زیست ایران اعلام نکرده است که فقط 9 کشور در جهان وجود دارند که بیشتر از ما محیط زیست خود را تخریب می‌کنند؟ و مگر همین رییس مرکز پژوهش‌های علمی صنعتی ایران اعلام نکرد که سهم اختراعات ایرانیان به ازای هر یک میلیون نفر، کمتر از یک اختراع است! آیا کسی می‌داند که پیشروترین کشور در این حوزه کدام است؟ آیا جز این است که بیش از 95 درصد  از مجموع اخترا‌ع‌های جهان در همان کشورهایی رخ می‌دهد که به گفته‌ی رییس جمهور، 85 درصد انرژی را مصرف می‌کنند؟
آنچه که حرف حق ما را در جهان پذیراتر می‌سازد، اعتراف به چنین نکاتی است که سبب می‌شود تا طرفین دریابند که اگر نقاط ضعف را می‌بینیم و انتقاد می‌کنیم، حاضر به کتمان نقاط قوت هم نیستیم! هستیم؟
   و اما شاه بیت سخنان دکتر احمدی‌نژاد آنجایی بود که گفت: «نقل است كه بيش از 250 ميليارد دلار در لشگركشي به افغانستان و حدود 1000 ميليارد دلار در جنگ عراق هزينه شده است.  آيا با هزينه 50 ميليارد دلار در زيرساخت‌‌ها و توسعه اقتصادي، افغانستان به يك كشور آباد تبديل نمي‌گرديد و با هزينه 200 ميليارد دلار در توسعه فن‌آوري‌هاي جديد و استفاده مناسب از انرژي فسيلي، سطح آلاينده‌ها به قبل از دوره صنعتي برنمي‌گشت. در حالي كه انتشار گازهاي گلخانه‌اي، هزاران برابر بيش از تروريست‌ها كه منفورترين موجوداتند، موجب كشتار بي‌سروصداي انسان‌ها مي‌شود، آيا همه اهداف كنوانسيون با مصرف كمتر از نيمي از بودجه نظامي دولت آمريكا محقق نمي‌شود. آيا بهتر نيست بخشي از اعتبارات نظامي كشورهاي اصلي پيوست يك به ارتقاء رفاه مردم و كاهش آلودگي‌ها اختصاص يابد؟»

     این پرسش بسیار سزاوارانه ای است. اگر ملت‌ها یاد بگیرند که به جای خرج کردن پول برای نابود کردن خود و زیرساخت‌هاشان، در راه حل معضلات محیط زیستی گام بردارند، بی‌شک در این جهان نه گرسنه و نه بیکاری نخواهد ماند و زمین نیز اینگونه از کابوس آلودگی‌های شیمیایی و رادیواکتیو و انفجارهای مهیب و بنیان‌کن آسیب نخواهد دید و در رنج نخواهد ماند.

    آقای احمدی نژاد!

    بیا و خودت پیش قدم شو و اعلام کن که حاضری 20 درصد از بودجه نظامی دولت خویش را از همین سال آینده - که پیشنهاد دادید تا به عنوان سال اصلاح الگوی مصرف در جهان معرفی شود - کاهش داده و آن را برای استحصال انرژی‌های نو هزینه کنی و آنگاه از همه‌ی دولت‌های جهان هم بخواه تا چنین کنند و در یک روند معنی‌دار، دنیا برود به سوی خلع سلاحی که بیش از سه هزار سال است نخبگان جهان از زمان افلاطون بزرگ آرزویش را در اتوپیای خویش در سر داشته و همچنان آن مدینه‌ی فاضله یا آرمان‌شهر، پاره‌ای تفکیک‌ناپذیر از رؤیاهای بشر مانده است.

    و در پایان سخنرانی، آقای احمدی‌نژاد – پس از آن که نوید دادند مطالعات گسترده‌ای را برای استحصال انرژی‌های نو از جمله خورشید و باد در دستور کار داشته و دارند- می‌دانید از چه کسانی تقدیر کردند؟ ایشان از همه دوستداران طبيعت و حيات انساني و گروه‌هاي مردمي كه با سخنراني‌ها و تجمعات و روشنگري‌هاي خود، موجب تحريك حساسيت مثبت نسبت به ضرورت صيانت از محيط زيست شده‌اند، تشکر کردند! یعنی همه‌ی آنهایی که حرف‌های‌شان و تظاهرات‌شان – نه تنها – تاکنون هرگز بازتابی شایسته در تریبون‌های متعدد درون حکومتی ایران نداشته است، بلکه همیشه با تردید و سؤظن به آنها نگریسته شده و می‌شود!
    بیاییم همه دعا کنیم که توجه به محیط زیست در ایران حالا از مرحله‌ی شعار، وارد عمل شود! یادمان باشد که تا همین چندی پیش، شنیدن این حرف‌ها از زبان آقای احمدی‌نژاد هم  آرزو بود! نبود؟

درج نظر

Kari Norgaard؛ زنی که محیط زیست را از منظر روانشناسی تحلیل می‌کند و یا بر عکس!

   

از موج چهارم سبز حمایت کنیم

    خیلی دشوار است که خانم کری نورگارد را یک متخصص در حوزه محیط زیست نامید که جذب دانش روانشناسی شده است و یا برعکس، او را روانشناسی دانست که بوم‌شناسی در خونش جریان دارد. او خودش نیز قایل به این مرزبندی نبوده و خود را عضو هر دو گروه در دانشگاه Whitman ایالت واشنگتن آمریکا می‌داند - دانشگاهی که سال تأسیس آن به ۱۸۸۲ میلادی باز می گردد - که در پی کشف راز و رمز کیفیتی است که از آن با عنوان «عدالت محیط زیستی» یا Environmental Justice می‌شود یاد کرد.
    از همین رو برای من، او یه جورایی شبیه به استیون هاوکینگ؛ جسور، باهوش و هنجارشکن است که به قول خودش نمی‌توان او را در چهاردیواری حبس کرد!

دکتر کری نورگارد

    اخیراً این بانوی سبزاندیش آمریکایی پژوهشی را به سامان رسانده که به ویژه برای اهالی وبلاگستان سبز در ایران - و از جمله ناصر کرمی عزیز - هم می‌تواند جالب باشد.
    گزارشی از تلاش وی را با عنوان «روانشناسی انکار تغییرات اقلیمی» یا The Psychology of Climate Change Denial می‌توانید در قالب یک تحلیل گزارش‌گونه و مصاحبه در  wiredscience یا در بی بی سی بین‌الملل بخوانید که البته بخش‌هایی از آن را نیز بهنوش خرم روز در خبرآن لاین با عنوان:«روانشناسی انکار گرمایش زمین» ترجمه و منتشر کرده است.
    توصیه می‌کنم این گزارش و پاسخ‌های کاری نورگارد را بخوانید؛ شاید دلیل انکار خطر گرمایش زمین را از طرف برخی آشنایان و ناآشنایان دریافتیم!

درج نظر

جنب و جوش حیرت انگیز سازمان حفاظت محیط زیست در ماجرای کپنهاگ!

از موج چهارم سبز حمایت کنیم

      واقعاً آدم حیرت می‌کند از این همه جنب و جوش و فعالیت مستمر و شبانه‌روزی متولیان طبیعت کشور در اجلاس کپنهاگ!
      مدام در حال اطلاع‌رسانی هستند؛ پیوسته آخرین برنامه‌ها و دیدگاه‌های دولت متبوع خویش را به جهانیان اعلام داشته و می‌دارند؛ اصلاً خواب ندارند طفلکی‌ها ... یک پای‌شان در کپنهاگ است تا مقدمات سفر رییس دولت دهم را فراهم کنند و یک پای‌شان در کنفرانس‌های خبری متعدد با نمایندگان رکن چهارم دموکراسی! تا با بهترین کیفیت و کمترین زمان ممکن به مردم خود و دیگر کشورهای جهان بنمایانند که دارند در این مهم چه می‌کنند!
     باور نمی‌کنید؟ کافی است سری به درگاه مجازی و البته رسمی سازمان حفاظت محیط زیست کشور بزنید تا ببینید که در آنجا هر خبری را می‌توان یافت، مثل این خبر یا آن یکی! اما دریغ که به موضوع کپنهاگ اشاره‌ای حتا در حد یک خط شده باشد!

تصویر صفحه نخست تارنمای دفتر طرح ملی تغییر آب و هوا - آخرین بروزرسانی: زمستان 1386!

     تأسف‌آورتر و حیرت‌انگیزتر آن که، وقتی به تارنمای دفتر طرح ملی تغییر آب و هوا مراجعه می‌کنیم که علل‌القاعده باید همه‌ی هم و غمش همین اجلاس کپنهاگ باشد، درمی‌یابیم که آخرین مطلبش مربوط به زمستان سال 1386 است!
    انگار خواب زمستانی این دفتر به مراتب از خواب زمستانی برخی از وبلاگ‌نویسان محترم به اصطلاح سبزنویس هم سنگین‌تر است که در بزنگاه‌های حیاتی ناگهان خوابشان می‌برد و یا در بیداری هم خواب هستند و یا خودکشی می کنند و اصلاً متوجه رخدادهای خطرناکی که در همین حوالی در حال وقوع است، نیستند! هستند؟
     وای بر ما ...
     نتايج حاصل از سناريوهاي مختلف تغيير اقليم در ایران نشان مي‌دهد كه با بالا رفتن دما، تبخير در اغلب حوضه‌هاي آبخیز و در تمام طول سال، افزايش مي‌يابد. افزايش دما در حدود تقريبا 2 تا 6 درجه سانتي‌گراد موجب 6 تا 12 درصد افزايش در تبخير سي حوضه و بارش 71- 78 درصد تغيير دارد. كاهش رواناب سالانه از 88- تا 50+ درصد تغييرات نشان مي‌دهد و بدین ترتیب امنیت غذایی ما هم مورد تهدید جدی قرار خواهد گرفت ... اما ما همچنان خواب هستیم! آن هم در حالی که اعلام می‌شود روند گرم شدن کره زمین می‌رود تا در سال آینده – 2010 به مرزی باورنکردنی افزایش یابد و به بالاترین حد خود برسد!

     آقای محمدی‌زاده عزیز!
     پس کجا رفت آن حرف‌های زیبا؟
     دست کم گوش مسئول سایت سازمان را بتابانید که اینقدر آشکارا ویترین‌تان را لو ندهد! به خدا پر از گرد و خاک است! نیست؟

     مؤخره:
     راستی چرا کسی همچنان پیام خطرناک ناصر کرمی را درنمی‌یابد یا جدی نمی گیرد؟! ۷:۳۰ امروز در برنامه روز از نو شبکه دوم سیما سعی می کنم تا به این موضوع جدی تر بپردازم.

                                                                   درج نظر

گام‌های روحانیت در مسیر پایداری توسعه

   

عنوان سخنرانی امروز محمد درویش - 22 آذر 1388 - میانه

    تا ساعتی دیگر قرار است راهی دیار خالق حیدربابا – شهریار فرزانه وطن – شوم تا در همایش نقش روحانیت در توسعه‌ پایدار سخنرانی کنم. برگزاری چنین همایشی بی‌شک در کشور بی‌نظیر است و می‌تواند خود موجی سبز را در آن بخش از جامعه به راه اندازد که تریبون همه‌گیر و پرقدرتی چون مساجد، حسینیه‌ها و تکایا را در اختیار دارند.
    طبیعت وطن، روزگار رنجور و زخم‌خورده‌ای را می‌گذراند؛ حال سرزمین مادری اصلاً خوب نیست و باید از هر تمهید و ابزاری سود برد تا خود، این بیمار را رنجورتر نسازیم. باید قبول کنیم که فقر فرهنگی و دانایی گریزی – به ویژه در سطح عوام – یکی از مهم‌ترین دلایل رخداد فرواُفت شتابناک کارمایه‌ها در ایران است.
   

محمد درویش در حال سخنرانی در همایش - 22 آذر 1388 - میانه

    چنین است که اگر بتوان رهبران مذهبی را در سکونت‌گاه‌های کوچک و بزرگ شهری و روستایی با آموزه‌های زیست پایدار آشنا و همراه ساخت؛ آنگاه می‌توان امیدوار بود که از حاصل این هم‌افزایی؛ طبیعت وطن و زیستمندان گران‌سنگش سود خواهند برد.    بر بنیاد دریافت‌های پیش گفته است که می‌خواهم امروز در حضور فرماندار، ائمه جمعه، جماعت، طلاب و دیگر مقامات روحانی و کشوری استان آذربایجان شرقی و شهرستان میانه از گام‌هایی سخن گویم که روحانیت می‌تواند برای پایداری توسعه در ایران عزیز ما بردارد.

    مؤخره:
   می‌دانم ... شاید برخی از خوانندگان این سطور در دل بگویند: چه خیالی؟!
   با این وجود من ترجیح می‌دهم که همواره به خیالم بال و پر دهم و از آن، خلوتگاهی در بیابان بسازم، پیش از آن که خانه‌ای در میان دیوارهای پرازدحام شهر بنا کنم؛ زیرا من دوست دارم، خانه‌ام یک دکل باشد تا یک لنگر! من دوست ندارم بال و پر خویش را جمع کنم تا از در بگذرم؛ دوست ندارم سر خم کنم تا به سقف نگیرم ... و دوست ندارم از نفس کشیدن و آزاداندیشیدن  بهراسم، مبادا دیوارها شکاف بردارند و فرو ریزند!
    شما هم دوست نداشته باشید لطفاً ...

درج نظر

روایت یک شب به یادماندنی در باشگاه آرارات تهران

در حال سخنراني در باشگاه آرارات - عكس از فرامرز نصيري

    دیشب همه‌ی آنهایی که روزگاری با کوه اُلفت داشتند؛ همه‌ی آنهایی که بخشی از خیس‌ترین خاطرات‌شان در کوهستان‌های وطن رقم خورده است و همه‌ی آنهایی که کوه‌ها را دوست دارند، همان طور که زندگی را دوست دارند؛ گرد هم جمع شده بودند تا برای پنجمین بار در زیر سقف بنای قدیمی، امّا سخت اصیل و صمیمی باشگاه آرارات تهران واقع در کوچه‌ی نوبهار فریاد حمایت از کوهستان‌های وطن را سردهند. رسم خوشایندی که از سال 2003 میلادی و به ابتکار سازمان ملل متحد در تقویم جهانی ثبت شده است و ایرانیان نیز با یک سال تأخیر آن رسم خوشایند را در کشور جشن می‌گیرند ...

ادامه نوشته

تصاویری که بهتر است بیژن فرهنگ دره‌شوری هرگز نبیند!


     اینجا ساحل کاستاریکا در آمریکای لاتین است و این هم یکی از تفریح‌های درآمدزای مردم آن ولایت!
     نگاه کنید که چگونه همه‌ی تخم لاک‌پشت‌ها را درو می‌کنند ...
     واقعاً خیلی بی‌انصاف هستند! نیستند؟

ادامه نوشته

لشکر شن‌های روان پشت دروازه‌های شهر!

    

روایت جوان از فرسایش بادی در ایران

    عنوان این یادداشت، تیتر انتخابی سمیه راه‌پیما خبرنگار روزنامه جوان برای مصاحبه با نگارنده و غلامعباس عبدی‌نژاد، مدیرکل دفتر امور بیابان است که دیروز منتشر شد.
     فرسایش بادی، یکی از عوامل اصلی تهدیدکننده و تحدیدکننده‌ی حیات در دست کم 20 میلیون هکتار از اراضی کشور است که خسارت ناشی از آن به بیش از یک میلیارد دلار در سال می‌رسد.
     از فرسایش بادی در دشت سیستان با عنوان "زلزله" یاد می‌کنند؛ اما باورم این است که این زلزله را می‌توان به یکی از بزرگترین مزیت‌های نسبی کشور تبدیل کرده و با مهارش، هم نیاز انرژی کشور را تأمین کرد و هم پول پارو کرد!
     لطفاً نترسیم از این که ممکن است چند دسته پارو هم این میان بشکند!
     کافی است بدانیم که ایستگاه هواشناسی زابل در طول 40 سال 3061 رخداد توفان را به ثبت رسانده است که از مجموع توفان‌های رخداده در بقیه‌ی مناطق کشور پهناور ایران، ده‌ها برابر بیشتر است! نگارنده خود از قول دکتر احمدعلی کیخواه - نماینده مردم زابل در مجلس شورای اسلامی - شنید که می گفت: یک توربین بادی ما اخیراْ در دشت سیستان به دلیل شدت وزش باد سوخت! و حالا مجبور هستیم از توربین های قوی تری استفاده کنیم.
     پس چرا این تهدید را به فرصتی سبز بدل نکنیم و آن لشکر شن‌های روان را به بیگاری نکشانیم!
     باور کنید آن لشکر ترس که ندارد، هیچ؛ آب و جارو هم باید برایشان کرد!

درج نظر

یک همایش بی‌سابقه در ایران: نقش روحانیت در توسعه پایدار!


    چند روز پیش دعوتنامه‌ای به دستم رسید که هم مرا حیران کرد و هم خوشحال! دعوتنامه از سوی دبیرخانه‌ی "نخستین همایش ملّی نقش روحانیت در توسعه پایدار" فرستاده شده و از نگارنده دعوت کرده بود تا به عنوان سخنران در این همایش یک روزه شرکت کند ...

ادامه نوشته

و سرانجام چهارمين موج سبز وبلاگستان از راه مي‌رسد!


     بعد از يك دوره خواب زمستاني – آن هم از نوع قطبي و كمبو‌اش! – دوباره گويا قرار است چرخ‌هاي سبز وبلاگستان به چرخش درآمده و همه به بهانه‌ي كپنهاگ، برگي از دفاتر مجازي‌شان را سبز كنند.
    اميد كه اين دعوت و موج‌آفريني، سبب شود تا برخي از دوستان را كه مدت‌هاست حتا خاك وبلاگ‌شان را هم جارو نكرده‌اند، دوباره در اين محيط دوست‌داشتني و بالنده ببينيم و از ديدگاه‌هاشان بهره‌مند شويم.
    ممنون از محسن تيزهوش عزيز و دكتر مهدي اشراقي گرامي كه مانند هميشه، همه‌ي زحمت‌ها را داوطلبانه به جان مي‌خرند و سبزينگي وبلاگستان را پاس مي‌دارند. و البته ممنون از نمایندگان عالی مقام ۱۹۳ کشوران جهان که با حضورشان در کپنهاگ سبب زایش دوباره موج سبز را در وبلاگستان فارسی مهیا کردند.
     پس وعده‌ي ما : چهارمین موج سبز در آخرين دهه از آخرين ماه پاييز دوست‌داشتني 88 ... و به بهانه‌ي كپنهاگ.

موج سبز

     می ماند يك حسرت:
    چند روز پیش با اروند مشغول جستجوی یک کارتون مناسب بودم که ناگهان این کار را دیدم و دلم گرفت ... هرچند نتوانستم دلیل گرفتن دلم را برای اروند توضیح دهم! درست مثل زمانی که اشکهای طبیعت هم آنقدر درآمد تا خشک شد و رفت ...
     خواستم بگویم: نکنید این کار را بچه‌ها! وبلاگ‌های شما، فرزندان شما هستند؛ آیا کسی مجاز است که فرزندش را نیست کند و یا به فراموشی بسپارد؟! فرزند را باید تا هستی، تا نفست گرم است و تا رطوبت چشمانت باقی است، عاشقانه و بی‌منت دوست داشت و نوازش کرد. همین!
    يادي بايد كنم از سپهر سليمي عزيز كه در راه‌اندازي سه موج گذشته وبلاگستان، بسيار زحمت كشيد و با زيستايش خوش درخشيد؛ امّا همچنان در حيرت و افسوسم كه چرا عمر آن زيستا مثل پروانه بود و حالا مدت‌هاست كه نه زیستای سپهر – یا به قول خودش: آخرین دسته گل سبزش! - را می‌بینیم و نه خود سپهر  را! مي‌بينيم؟ حتا شماره تلفنش را هم عوض كرده است؛ چه رسد به پسورد تارنماي محبوبش!
    لطفاً جواب دهيد آقا سپهر نازنين. موج چهارم برای پرشی بلندتر و پروازی در اوج‌تر به یاری همه‌ی ما نیاز دارد.

درج نظر

سرانجام انرژی خورشیدی از آبریزگاه ملت وارد شد!

آبگرمکن های خورشیدی بر بام آبریزگاه عمومی پارک ملت - 15 آذر 1388

      مهم نیست چگونه وارد می‌شود و از چه طریقی گام نخست برداشته می‌شود؛ مهم این است که سرانجام تابو شکسته شده و همه – از مدیران گرفته تا مردم – دریابند که می‌شود به انرژی خورشیدی اطمینان کرد و نیازهای گرمایشی و سرمایشی و روشنایی خویش را از او به پایدارترین و ارزان‌ترین و پاک‌ترین و بی‌سر و صدا‌ترین شکل ممکن طلب نمود ...

ادامه نوشته

گول این رنگ سبز را نخوردید؛ اصلاً چیز خوبی نیست! هست؟

رنگ سبزی که نشانه خطر است!

     این تصویر را که می‌بینید، یک عکس ترکیبی ماهواره‌ای از سنجنده‌ی Landsat است که پایتخت ایران را نمایش می دهد و منبع آن سازمان ناسا آمریکاست ...

   

ادامه نوشته

نه! اشتباه نکنید؛ اینها طرفداران تیم استقلال یا چلسی نیستند!

Stop Climate Chaos Coalition call for a massive wave on the Houses of Parliament on the eve of the climate change conference, COP15, in Copenhagen. Photograph: Courtesy of Amelia Collins

    آدم دردش می‌گیره وقتی می‌بینه در یک روزنامه – فقط یک روزنامه – چنین تیم پر و پیمونی می‌خواهد از اجلاس کپنهاگ فیلم و عکس و خبر و تحلیل تهیه کند و آنگاه چنین جمعیتی هم وجود دارد که مقابله‌ی جدی‌تر با تغییرات اقلیمی را از سوی دولت متبوع‌شان خواهانند.
    آیا فکر می‌کنید تعداد ...

ادامه نوشته

به استقبال روز جهاني كوهستان برويم

روز جهاني كوهستان با شعار مديريت بلا در كوهستان ها

     كوه‌ها يادآور همه‌ي آن چيزهايي است كه به بشر درس استقامت، بلندپروازي و حفيرشمردن مشكلات را مي‌دهد. كوه كه بروي و از آن بالا به شهر و آدم‌هايش نگاه كني، تازه درمي‌يابي كه چقدر بزرگي و تا چه اندازه آن چه را كه بزرگ مي‌پنداشتي و عظيم تصورش مي‌كردي، ريز است و قابل صرف‌نظر كردن!

ادامه نوشته

دیروز بیست و پنجمین سالگرد قتل 35 هزار انسان بود!

مرگ گسترده و خاموش دام ها در بوپال ...

    سوم دسامبر 1984 میلادی، بسیاری از مردم بوپال تصور کردند که 1984، یک افسانه‌ی خیال‌بافانه نبوده و جرج اورول راست می‌گفته است!
   در آن روز شوم 10 هزار نفر از مردم بیگناه این بخش از هندوستان در اثر فاجعه‌ی نشت گاز سمی از کارخانه‌ی یونایتد کاربید به دلخراش‌ترین شکل ممکن جان خویش را از دست دادند ...

ادامه نوشته