رخداد‌های سبزی که در تعطیلات نوروزی حرامش می‌کنیم!

    یکی از بدشانسی‌های محیط زیستی‌های ایران این است که، روزشان همواره عزای عمومی است! دارم از روز جهانی محیط زیست، یعنی پنجم ژوئن حرف می‌زنم که برابر است با 15 خرداد! روزی که در جمهوری اسلامی ایران – به احترام رخداد 15 خرداد 1342 - به عنوان یک روز عزای ملّی در تقویم‌ها با رنگ قرمز مشخص شده و تعطیل است.
    اینک امّا در نوشتار پیش رو که با عنوان: «وقتی روز طبیعت شب می‌شود»، در مردمک هم منتشر شده است، خواهید دید که بدشانسی‌ها فقط به 15 خرداد محدود نمی‌شود و انگار ناف محیط زیستی‌ها را در این سرزمین با بدشانسی بریده‌اند! نبریده‌اند؟

وقتی روز طبیعت شب می‌شود
«ما و مناسبت‌های جهانی»

    در طول نیم‌قرن گذشته می‌توان به جرأت ادعا کرد که محیط زیست، همواره در شمار مظلوم‌ترین و بدشانس‌ترین حوزه‌های حیات اجتماعی مردم ایران قرار داشته است؛ مردم ما معمولاً حتا مجال ندارند تا به محیط زیست فکر کنند، چه رسد به این که بخواهند برایش دل بسوزانند و مانند یک سلحشور جان برکف از حقوق و منافع برحقش به دفاع برخیزند؛ همان گونه که در اصل 50 قانون اساسی ایران نیز بر آن تأکید شده و حفظ محیط زیست را در شمار وظایف شهروندی یکان یکان از ایرانیان معرفی کرده است.
    در باره‌ی این که چرا مردمان ساکن در کشوری که برخوردار از یکی از 5 طبیعت و چشم‌انداز ممتاز جهان است، تا این اندازه باید نسبت به ملاحظات محیط زیستی بی‌تفاوت و سهل‌انگار باشند، تاکنون سخنان و تحلیل‌های فراوانی گفته شده و به رشته‌ی تحریر درآمده است. امّا شاید بتوان برآیند همه علت‌ها را در فقر دانایی دانست؛ فقری که از دو نارسایی عمده در کشور، یکی در حوزه‌ی فرهنگ و دیگری در حوزه‌ی مدیریت سرچشمه می‌گیرد و هم آنها را متأثر می‌کند.
    اینک امّا نمی‌خواهم به چرایی این فقر بپردازم، بلکه مایلم تا به بهانه‌ی تعطیلات طولانی نوروزی که سرانجام به پایان رسید! به یکی دیگر از بدشانسی‌های طبیعت‌دوستان در ایران اشاره کنم؛ رخدادی که البته ریشه در وزن پایین و ناچیز گرایه‌های محیط زیستی در وطن دارد و آن هم ریشه در همان آفتی که پیش‌تر به آن اشاره کردم.
    نخستین روز نوروز، روز اعتدال بهاری، بر بنیاد یک رسم دیرین که سابقه‌اش به سال 1969 میلادی باز می‌گردد، با عنوان روز جهانی زمین گرامی داشته شده و از سوی سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته می‌شود. ابتکاری که یک آمریکایی به نام جان مک کانلی  آن را بنیان نهاد و مورد استقبال دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و کارشناسان یونسکو هم قرار گرفت. امّا در ایران، هرگز این روز جدی گرفته نشد. می‌دانید چرا؟ زیرا در نخستین روز فروردین کسی را نمی‌توانی پیداکنی که بخواهد برای برپایی و گرامیداشت یک آیین جهانی تدارک دیده و یا شرکت کند! بنابراین، این فرصت تاریخی عملاً از دست رفت و مثل خیلی فرصت‌های دیگر در این بوم و بر سوخت!
    پس از آن، یعنی در دومین روز بهار، مصادف با 22 مارس، در حالی که مردمان 195 کشور عضو سازمان ملل متحد روز جهانی آب  را جشن می‌گیرند، در ایران به ندرت حتا می‌توانی مدیر مسئولی در حوزه‌ی آب یا محیط زیست یا منابع طبیعی را بیابی که بخواهد در مورد فواید آب و ضرورت پاسداشت بهینه‌ی این عنصر حیاتی زندگی و روز جهانی 22 مارس سخن رانده و مصاحبه کند. غم‌انگیز‌تر آن که رسانه‌های دیداری و شنیداری ما هم اغلب در خواب نوروزی به سربرده و دریغ از اندک اشاره‌ی مؤثری به چنین رویداد مهمی، به خصوص برای ایرانیانی که چند سال است در مرز تنش آبی به سر می‌برند و از نامدیریت‌های بخش آب کشور، آسیب‌های فراوانی دیده و می‌بینند. انگار وقتی روزنامه‌ها تعطیل هستند، صدا و سیما‌یی‌ها هم یه جورایی باید در بی‌خبری خیامی غوطه‌ور باشند!
    و امّا سوّمین رویداد جهانی که برای چهارمین سال پیاپی در ایران شهید شد، ساعت زمین  بود. ابتکاری که از سال 2007 در کشور استرالیا جرقه‌اش زده شد و امسال مردمان حدود  پنج هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار حمایت کرده و در اعتراض به روند شتابناک انتشار گازهای گلخانه‌ای و جهان‌گرمایی، از ساعت 20:30 به وقت محلی، چراغ‌های خود را خاموش کردند. این اتفاق باید در ساعت 8:30 بعداز ظهر روز شنبه، هفتم فروردین ماه (27 مارس) می‌افتاد، اما دریغ از کوچکترین همراهی بخش‌های دولتی و خبررسانی صدا و سیما برای پیوستن ایران به این آیین سبز ارزشمند در جهان. جالب اینجاست که وقتی به میزان صرفه‌جویی انرژی برق در کشورهایی نظیر چین، روسیه، فرانسه و حتا مصر و پرو و اندونزی پی می‌بریم و اخبار آن را تعقیب می‌کنیم، بیشتر افسوس می‌خوریم که چرا وزارت نیرو باید از چنین ابتکار سودمندی در ایران حمایت نکند؟
    و بدین‌ترتیب، حدیث تکراری تعطیلات نوروزی با شهادت سه رخداد مهم زیست‌محیطی جهان در وطن به پایان رسید و تا روز جهانی محیط زیست که همه ساله با 15 خرداد (روز عزای ملّی) مصادف شده، طرفداران محیط زیست در ایران می‌توانند خوش باشند و دست‌کم خود را برای مراسم روز دوّم اردیبهشت  (22 آوریل) یا روز زمین، آماده کنند.

                                                             درج نظر

عباس پالاش: تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی‌بخش

    یکی از خوانندگان فرزانه و صبور یادداشت‌های درویش، عباس پالاش است که به قول خودش گاهی در اینجا هم قلم می‌زند! پالاش را در ماجرای نقد مفصلی که بر یادداشت بحث‌برانگیز زنان کلاردشتی ... نوشت، شناختم. اینک او به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، یادبرگ زیبایی به درویش هدیه داده که سخت به دل می‌نشیند.
    از او متشکرم و به خصوص تحت تأثیر آرزوی انتهایی‌اش قرار گرفتم ...
    یادداشتش را که با سلام آغاز کرده، با هم می‌خوانیم:

    سلام
    نوشتن از شما، شعر گفتن در دامان طبیعت و نغمه خواندن در صدای آبشار است. راحت و ساده و غیر ارادی.
    برای من سوای پدر بودن و آغوش مادرانه‌ی طبیعت دوست‌تان، یکپارچگی و یکدستی‌تان تحسین‌برانگیز است.
    بی‌آلایشی ظاهری و پر راز بودن بیابان در جان‌تان نشسته و کودکی و سرزندگی‌تان و اتحادتان با طبیعت سرسبز، مرا به این خیال می‌اندازد که تصویرتان در بیابان و در جنگل، آنچنان نامریی می‌شود که باید بسیار چشم تنگ کرد تا تمایزی دید.
    اما در مورد نوشته‌ها
    برای یافتن بدترین یادداشت سرکار نمی‌روم و اما برایم تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی بخش.
    پیگیری‌های‌تان در موضوع سدسازی هم برایم بسیار آموزنده بود.
    از نقاط قوت نوشتارتان می‌توان به نثر ساده، تیترهای دقیق، روانی و طنز و شوخ طبعی و امید جاری در نوشته، پرهیز از شتاب‌زدگی، خودنمایی و به رخ کشیدن معلومات گسترده، نشان دادن راه و پرهیز هوشمندانه و روشمندانه از نصیحت و در عوض نشان دادن ثمره‌ی کار نادرست اشاره کرد.
    از نقاط قوت پس از نوشتن هم، سعی در همراهی و پاسخگویی و انرژی و وقت گذاشتن برای مخاطب است و تلاش برای بیرون کشیدن بهترین از هر فرد و اجازه پرورش ایده‌ها به وی دادن، که بسیار مؤدبانه، حرفه‌ای و انگیزاننده است.
    به روز بودن‌تان در زمینه وب هم مزیت بزرگی برای‌تان هست.
    نظری هست که می‌گوید: «روابط حسنه، دو سوم عقل است.» و پرهیز چهل ساله‌تان از نزاع، نشانه خردمندی فردی است که در عوض اتلاف وقت و انرژی به نزاع بی‌حاصل یا غر زدن و نق زدن، مانند آب به دنبال راه نفوذ دیگری است و سرگرم کار خویش است.
    روحیه‌ی افرادی مانند شما که با وجود اشکالات اساسی نظام موجود، دست از کار در گوشه خود و تلاش برای بهتر کردن دنیا و ادای سهم خویش بر نمی‌دارند، برایم درس‌آموز و تحسین برانگیز است.

آرزوی سال‌های بی خزان نمی‌کنم، اما آرزو می‌کنم همیشه سرسبزی بهار بعد آن را دریابید.
موفق باشید.

درج نظر                                                                   

در عصر تسلط مجازی‌ها، محیط زیست را باید چگونه نگریست؟

    جامعه‌ی امروز به دلیل شتاب حیرت انگیز پیشرفت‌های فناورانه و افزایش شگفت‌آور داده‌های تولید شده در آن، قابل قیاس حتا با جامعه‌ی 50 سال پیش هم نیست؛ یعنی زمانی که دغدغه‌های محیط زیستی برای نخستین بار تبدیل به هویت‌هایی مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد شد.
    چنین است که باید بکوشیم تا به تدریج ضمن درک شرایط جدید و شناسه‌های حاکم بر آن، نگاه خود را به محیط زیست و دلایل پاسداری از آن، پالوده کرده و تکامل بخشیم.
    در همین باره و به عنوان مدخلی برای شروع این جستار، می‌توانید یادداشت نگارنده را با عنوان: «نگاه به محیط زیست در عصر دنیای مجازی» در مردمک بخوانید.

                                                             درج نظر

گزارش دویچه وله صدای آلمان به مناسبت پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی

    روز گذشته، خانم فریبا والیات، مسئول صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان دویچه‌وله – با نگارنده به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیتم در دنیای مجازی گفتگو کرد. حاصل آن گفتگو، گزارشی شد که در زیر می‌توانید آن را بخوانید و یا در این نشانی می‌توانید آن را بشنوید. گزارشی با عنوان :

«مهار بیابان‌زایی و وبلاگ‌نویسی در خدمت محیط زیست ایران»

 

    پنج سال از تولد وبلاگ "مهار بیابان‌زایی"، از وبلاگ‌‌های مطرح حوزه‌ی محیط زیست ایران، گذشت. محمد درویش، نویسنده‌ی این وبلاگ، در گفت‌وگو با دویچه‌وله از فراز و نشیب‌های وبلاگ خود و مشکلات وبلاگ‌نویسان سخن گفته است. 
    از روزی که محمد درویش کلمات آغازین وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" را نوشت، پنج سال می‌گذرد. او در مطلبی که به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ خود در "مهار بیابان‌زایی" نوشته از فراز و فرودهای این چند سال سخن گفته است. درویش همچنین اشاره کرده که در سال ۸۸ یعنی «در پنجمین سال حضور او در وبلاگستان به اندازه‌ی ۴ سال پیش از آن بازدیدکننده داشته است، در حالی که سال ۸۸ سال رکود کم‌‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند».
    وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" و نویسنده‌ی آن بارها جوایز برتر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی محیط زیست را به خود اختصاص داده‌اند. این وبلاگ همچنین یکی از ۱۱ وبلاگی است که به مرحله‌ی نهایی مسابقه‌ی بین‌المللی وبلاگ برتر دویچه‌وله  (در حوزه محیط زیست) راه یافته است.
    فراز و فرودهای این وبلاگ چه بوده، مشکلات وبلاگ‌نویسان چیست؟ و وبلاگ‌نویسی چه جایگاهی در آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی دارد؟

******

    دویچه وله: آقای درویش، چه شد که تصمیم گرفتید وبلاگی در باره ی محیط زیست بنویسید؟

   من زمانی شروع به وبلاگنویسی کردم که بیش از ۱۶ سال سابقه ی کار در بخش منابع طبیعی کشور، در یک واحد پژوهشی به نام "مؤسسه‌ی تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور" داشتم و از نزدیک در جریان مشکلاتی که در حوزه‌های منابع طبیعی و محیط زیست‌مان بود، قرار داشتم. همیشه بر این باور بوده‌ام که یکی از مهمترین مسایلی که سبب می‌شود وزن ملاحظات محیط زیستی در سبد اولویت‌های راهبردی کشور ما، از جایگاه بایسته‌ای برخوردار نباشد، این است که ما با مشکلی به نام فقر فرهنگی در حوزه‌ی ظرفیت‌سازی محیط زیست مواجه هستیم. یکی از بهترین، مناسبترین و کارسازترین ابزارها برای این که این فقر فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کاهش پیدا کند، استفاده از ابزاری به نام اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگنویسی است. به همین خاطر خیلی استقبال کردم و تمام هم و غم خود را گذاشتم تا بتوانم دایره ی مخاطبین خودم و علاقه مندان به محیط زیست را بیشتر با دغدغه هایی که در طول این سال ها داشته ام، آشنا کنم و خوشبختانه از ثمرهی کارم در طول این پنج سال بسیار راضی هستم. احساس میکنم بازخوردها و عملکردهای مثبتی که توانسته ام در طول این پنج سال به محیط زیست و منابع طبیعی ارایه کنم، بسیار بیشتر از آن ۱۵ یا ۱۶ سالی بوده که صرفاً به عنوان یک پژوهشگر در مؤسسه ی تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور خدمت می کردم.

    چرا عنوان «مهار بیابان زایی» را برای وبلاگتان انتخاب کرده اید؟

    یکی از مهمترین مشکلات یا چالش‌هایی که در حوزه‌ی محیط زیست داریم، معضلی است به نام "بیابان‌زایی". این معضل از سوی نخبگان جهان در سال ۲۰۰۰، سومین تهدید کره زمین برای قرن ۲۱ معرفی شد. ولی در ایران خودمان که قریب ۸۹ و هفت‌دهم درصد وسعت آن را سرزمین‌های خشک دربر می‌گیرد، بیابان‌زایی در حقیقت چالش شماره یک کشور و مهمترین تهدیدی است که پایداری سرزمین را مورد هجمه قرار داده است. متأسفانه در کشور ما اصطلاح غلطی به نام "بیابان‌زدایی" باب شده بود. اما همان‌قدر این اصطلاح غلط است که ما بخواهیم از عبارت‌هایی به اسم "جنگل‌زدایی" و یا "مرتع‌زدایی" به عنوان یک ارزش یاد کنیم. در حقیقت، بیابان یک اکوسیستم است که در جای خود، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیست‌بوم است. آنچه خطرناک است، بیابان‌زایی است و ما باید به سمت مهار بیابان‌زایی برویم، نه بیابان‌زدایی. برای تأکید بر این مطلب بود که عنوان وبلاگم را هم "مهار بیابان‌زایی" انتخاب کردم.

     به عنوان یک وبلاگنویس در حوزه‌ی محیط زیست، با چه مشکلاتی در طول این چند سال روبرو بوده‌اید؟

    مهمترین مشکلی که شاید برای همه‌ی وبلاگنویسانی که به صورت جدی و انتقادی به حوزه‌ی تخصصی خودشان می‌پردازند، وجود دارد، آستانه‌ی کم پذیرش مدیران نسبت به انتقاداتی است که مطرح می‌شود. البته باید بگویم که شاید من جزو خوش‌شانس‌ها بوده‌ام و زیاد در این حوزه مورد فشار قرار نگرفته‌ام. ولی مانند هر وبلاگنویس دیگری که سعی می‌کند به صورت جدی و بی‌طرفانه ناراستی‌ها، فرازها و فرودهای مدیریتی حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی را نقد کند، برخی مواقع هم با نامهربانی‌هایی روبرو بوده‌ام. ولی آن سوی دیگر سکه که حمایت‌های بسیار زیاد مخاطبان این وبلاگ بوده، سبب شده که من هرگز دچار یأس و ناامیدی از برخوردهای دلسرد‌کننده نشوم و به کار خودم با پشتکار بیشتری ادامه بدهم.    

    سیر بازدیدکننده‌ها از وبلاگ‌تان از آغاز تا کنون، چگونه بوده است؟

    وقتی شروع به نوشتن در حوزه‌ی محیط زیست کردم، خیلی از دوستان از سر دلسوزی می‌گفتند که حیف است بیایی، این همه وقت و انرژی بگذاری و در حوزه‌ای بنویسی که اصلا در این کشور مخاطب ندارد. اما از آنجا که من واقعا عاشق این کار هستم، توجه نکردم و ادامه دادم. باورم این بود که اگر به موضوعی عاشقانه نگاه کنی و خودت آن را باور داشته باشی، مخاطبینت چاره‌ای ندارند، جز این که تو را باور کنند و این اتفاق عمیقا رخ داد. وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" در یکی دو سال حتی جزو پربینندهترین وبلاگ‌ها در تمامی حوزه‌ها بوده و چندین جایزه را به عنوان محبوبترین وبلاگ فارسی در بین همه‌ی رشته‌ها، تاکنون تصاحب کرده است. امسال نیز که سال پنجم فعالیت من بود، شاید بیشترین فعالیت را داشته است. بیش از ۸۰۰بار به‌روز شده و مجموع مخاطبینش با چهارسال قبل برابری می‌کند. آن هم در سالی که وبلاگستان فارسی در کل وضعیت مناسبی نداشت و به دلایلی که همه می‌دانیم، موج دلسردی و یأس زیادی بر وبلاگستان فارسی حاکم شد، خیلی‌ها دیگر ننوشتند، یا وبلاگ‌هایشان فیلتر شد و یا مخاطبین خود را از دست دادند. اما در این سال، خوشبختانه مخاطبین "مهار بیابان‌زایی" بسیار بیشتر شدند و به طور متوسط روزی ۱۲هزار بازدید کننده دارد که رقم نسبتا خوب و قابل قبولی است.

    آقای درویش، اصولا وبلاگ‌نویسی در مورد محیط زیست، چه تأثیری در حفاظت محیط زیست دارد؟ و آیا این کار را به بقیه‌ی مدافعان حفظ محیط زیست توصیه می‌کنید؟

    همان‌طور که اشاره کردم، اعتقاد من این است که مهم‌ترین تهدید یا چالش در حوزه‌ی محیط زیست ما، نادانی یا عدم آگاهی مردم و مدیران کشور نسبت به مزیت‌های بالقوه و بالفعل پاسداری از محیط زیست است. بنابراین اگر در این حوزه روشنگری کنیم و مفاهیم عمیق علمی را به زبان ساده برای مخاطب عام بیان کنیم، می‌تواند بسیار مؤثرتر از این باشد که یک پژوهشگر در کنج آزمایشگاه خود ده‌ها سال تحقیق کند تا بتواند قطر یک درخت راش را در سال یکدهم سانتی‌متر افزایش بدهد یا سازگاری فلان گونه را در فلان منطقه بهبود ببخشد. آنچه در کشور ما خطرآفرین است، قطع بی‌رویه و تجاوز شگفت‌انگیز به عرصه‌های منابع طبیعی، به بهانه‌ی تأمین نیازهای معیشتی کوتاه‌ مدت است. وقتی مخاطبین ما با این آگاهی و این واقعیت روبرو می‌شوند که چنین حرکت‌ها و رویه‌هایی می‌تواند همان حیات اجتماعی رو به رشدشان را مورد تهدید قرار بدهد، می‌تواند در رسیدن ما به وضعیت پایدارتری در محیط زیست بسیار مؤثر باشد. خوشبختانه وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" سبب شده که تاکنون چندین حکم قضایی تغییر کند و چندین فراخوان بسیار خوب در سطح کشور شکل بگیرد. بسیاری به حوزه‌ی محیط زیست علاقه‌مند شدند و وبلاگ محیطزیستی راه انداختند و کمپین‌های خیلی خوبی در دفاع از بحران‌ها و موضوعات محیطزیستی شکل گرفته است. تقریبا می‌توان گفت که همه‌ی کارشناسان و مدیران ذی‌نفوذ در این حوزه "مهار بیابان‌زایی" را می‌خوانند و به این ترتیب، یک پل ارتباطی کم‌هزینه بین افکار عمومی و مدیران این حوزه ایجاد شده که می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه دیدگاه‌های طرفین را منتقل کند.

                   متن این گزارش را در سرخط هم می توانید ببینید و بخوانید.

                                                             درج نظر

هدیه‌ی یک محیط بان برای تولد 5 سالگی مهار بیابان‌زایی!

    ضحا روستا، یکی از محیط‌بان‌های شریف اداره محیط زیست شهرستان آباده در استان فارس است که اخیراً به دنیای مجازی آمده و می‌کوشد تا از طبیعت آبادبومش برای ما هم بنویسد. او تصویری از سفره‌ی هفت‌سینش را در نوروز 1389، پیشکش محمّد درویش کرده و مرا شرمنده مهر و محبت خود ساخته است. باورم این است که محیط بان، یکی از شریف ترین القابی است که می توان به یک انسان داد و بر خلاف تصورش، یادبرگ پرمهر و صمیمانه اش را بر روی چشم می گذارم.
    یادداشت سبز این پاسدار بی‌ادعای محیط زیست آباده  را به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی با هم می‌خوانیم.

    با درود بر سبزترين درويش وبلاگستان

    استاد جانم مي‌دونيد که من تا اين اواخر سعادت شاگردي شما را نداشتم و خداروشکر که بالاخره خونه مجازي خودم را پيدا کردم. اولين جايي که در اين دنياي مجازي سر مي‌زنم وبلاگ شماست. جايي که خونه‌ی خودم مي‌دونم؛ خونه‌ی سبزي که توش اميد هست؛ صفا و صميميت هست. دانش شما با کلام دلنشين و قلم ماهرانه و سبزتون، بهترين تأثير را در من مخاطب مي‌گذاره.
    کمتر جايي را در بين هم‌رشته‌اي‌ها انسجام ديدم. حتي در همين وادي محيط زيست. جز تخريب هم و حسادت – اغلب - نديده و  نمی‌بینم. اما شما نشون داديد مي‌شه با اتحاد و فروتني، حسادت و رقابت را به صفا و صميميت تبديل کرد و براي دفاع از مظلوم‌ترين آفريده‌ی خداوند به پا خواست. خداييش رفتار شما بسيار شايسته است.
    الهي که جشن تولد 100 سالگي وبلاگتون گرفته بشه و مهار بيابان‌زايي به آرزوهاش برسه. به اميد خدا روزي برسه که ايران عزيز سبز بشه و جشن مجازيش توسط شما در وبلاگتون برگزار شه و ما هم شرکت کنيم. پس خدايا از تو مي‌خوام  درويش ما  حالا حالاها  سبز و پا برجا بمونه.
    باور کنيد در به در دنبال استاد بودم که يافتم ... و  وقتي مي‌گم: شاگردتونم؛ باور کنيد که چاپلوسي نمي‌کنم، بلکه افتخاريه واسم شاگردي شما و بهترين هديه‌ی  من در سال 88، اومدن به خونه خودم، مهار بيابان‌زايي بود.
     اميدوارم در سال 89 بتونم از نزديک با شما ديدار کنم و انشالله در يکي از جلسات علمي از محضرتان بهره‌مند شوم. در ضمن در خصوص اروند عزيزم بايد به شما و همسر بزرگوارتان احسنت و خداقوت گفت. انشالله از همين الان معلومه آينده‌ی درخشاني در انتظار فرزند عزيزتان است.  نگران نباشيد منم همين الان پا مي‌شم  واسه‌ی اروند عزيزم اسفند دود مي‌کنم. 
                         خدا حفظتون کنه.

اين هم هفت سينه خونه ماست
تقديمش مي کنم به شما و خانواده عزيزتان

پنج سالگي وبلاگتان مبارک باد... 
سلامت و سربلند باشيد ...

 
شاگرد مخلص شما ضحا روستا

                                                             درج نظر

بهرام سلطانی: هر سطری که در مهار بیابان‌زایی می‌نویسی، در تاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود

    استاد کامبیز بهرام سلطانی، نامی آشنا برای دوستداران محیط زیست ایران است، یک پژوهشگر حرفه‌ای که هرگز بازنشسته نمی‌شود و در پای دانایی‌اش، حاضر به ذبح هیچ مصلحتی در خلاف مصالح طبیعت ایران نیست.
    دلگرمی‌های نوروزی این استاد فروتن و فرزانه، برای محمّد درویش از هر گوهری، گرانسنگ‌تر است.
    یادبرگ کوتاه، اما بلندش را - به همین بهانه - با هم می‌خوانیم:

    جناب مهندس درويش عزيز، سلام
   در روزگاري كه بيشتر ما يا در حال برنامه‌ريزي براي بريدن گوش ديگران هستيم و يا گوش‌هاي بريده را شمارش مي كنيم؛ در روزگاري كه دروغ مهم‌ترين ابزار پيش برد هر هدف ناسالمي شده است؛ در روزگاري كه روز جهاني تالاب‌ها، جشن چهل سالگي كنوانسيون رامسر، سال تنوع زيستي، شب خاموشي سراسري چراغ  و بسياري ديگر از اين قبیل آیین‌ها به كناري نهاده شده و در روزگاري كه كسي به فكر محيط زيست و طبيعت رو به زوال ايران‌زمين نيست؛ وجود افراد ارزنده‌اي چون شما يك رحمت به حساب مي‌آيد. آرزوي قلبي من براي شما نخست سلامتي است و سپس كوشش در جهت تداوم بخشيدن به فعاليت خود. فكر كنيد هر سطري كه مي‌نويسيد، درتاريخ محيط زيست ايران ثبت مي‌شود.
     اميدوارم تصوير زير (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هديه از من بپذيريد.


 ارادتمند هميشگي ، كامبيز بهرام سلطاني

درج نظر                                                                

نیک آهنگ کوثر: تنها اشکال بزرگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است!

    نیکان را دیر زمانی است که می‌شناسم و البته سبب آشنایی ما، پدر دانشمندش – دکتر آهنگ کوثر – بود که افتخار شاگردی‌شان را دارم. نیکان یکی از نخستین و تأثیرگذارترین مشوق‌های من برای غلتیدن در عالم سحرآمیز وبلاگستان بود. اینک او بر محمّد درویش منت نهاده و به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی از عیب بزرگ این تولد یاد کرده است!
    ممنونش هستم و امیدوارم دوباره روزی در تهران به سوی پلنگ چال با هم همراه شویم ...
    با هم یادداشت نیک آهنگ کوثر را با عنوان: برای محمّد درویش، می‌خوانیم:

برای محمّد درویش

    هر کاری برای مهار کننده بیابان زایی در وبلاگستان هم بکنی کم است. یک تنه رفتن سراغ موضوع‌هایی که حساسیت جماعت را بر می‌انگیزد کار حضرت فیل است. داشت یادم می‌رفت که تا امروز برای تبریک وقت دارم! این از بدی‌ها افزایش دور شکم و سفید شدن مو و فراموشی اول چهل سال دوم زندگی است.
    اما آنچه یکهو اول بامداد بیدارم کرد این بود که دیدم خودش یادآوری کرده!
    باری ... مهم‌ترین نکته وبلاگ محمّد، انصاف است. درویش بی‌انصاف نیست. بی‌رحم نیست. به عبارتی، من چون بی‌انصاف و بی‌رحم بوده‌ام، و گاهی هم هستم، از این که محمد به این صفات رذیله در محیط بلاگستان دچار نشده، بسیار خوشحالم. محمد نمی‌خواهد برای اثبات حرفش با کسی کشتی کچ بگیرد، اهل منطق است و آمار.
   محمد اما در لابلای مطالبش نشان داده که کلاه‌برداران حوزه محیط زیست را می‌شناسد، اما تنها تلنگرهایی می‌زند که آنها هم بدانند که ناشناس نمانده‌اند. محمد، کاسب‌کاران را به خوبی اما با ادب و لطافت معرفی می‌کند.
    محمد می‌داند دارد در باره چه حرف می‌زند. خزعبلات را می‌گذارد بقیه بنویسند.
    شاید بسیاری از خوانندگان، از تسلط درویش بر سینما و نقد فیلم بی‌اطلاع باشند، اما سابقه نوشتاری محمد به سال‌ها پیش از وبلاگ‌نویسی بر‌می‌گردد...
    تنها اشکال بزرگ وبلاگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است، البته از نوع میلادی! آخر اول آوریل هر تبریکی که به محمد گفته شود، محل شک است!

برای این عزیز عاشق آب و خاک ایران، بهترین‌ها را می‌خواهم.

درج نظر                                                                          

عبداللطیف عبادی: مهار بیابان‌زایی اتوبوسی است که راننده‌اش خستگی نمی‌شناسد!


     عبداللطیف عبادی، صاحب تارنمای ارزشمند  روزنامه‌نگار آزاد با قلم مخصوص به خود، محمّد درویش و مهار بیابان‌زایی را به بهانه‌ی 5 سالگی وبلاگش توصیف کرده است. ممنونش هستم و به دوستی با این هموطن فرزانه و وطن‌دوست افتخار می‌کنم.
     با هم یادداشت او را که نامش را تحفه ی درویش نهاده است، می‌خوانیم.


تحفه‌ ی درویش

    فریدون مشیری می گفت صحبت از پژمردن یک برگ نیست ، وای جنگل را بیابان می کنند. محمد درویش سالهاست که می‌نویسد تا این بیابان کردن و این بیابان‌زایی را در حد توان خود مهار کند. شریعتی در وصف مصدق گفته بود «مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید». محمد درویش پنج سال است که برای محیط زیست ایران می‌نالد. من شخصاً وبلاگ مهار بیابان‌زایی را به شکل اتوبوسی می‌بینم که راننده‌ای خستگی‌ناپذیر پنج سال است آن را در راهی که نمی‌دانیم پایانش کجا خواهد بود، می‌راند‌. در این مسیر دراز و مدید، مسافرین بسیاری سوار شده‌اند، وبلاگ زده‌اند، برای محیط زیست نوشته‌اند و چند فرسخ آن‌سوتر خسته شده و پیاده گشته‌اند و به راه خود رفته‌اند. و باز مسافرین و همسفرانی جدید، و باز خستگی و جدایی و باز محمّد درویش مانده است و وبلاگ مهار بیابان‌زایی‌اش و این راه دراز. راهی را که آغازش را می‌شناسیم و از پایانش خبری نداریم. کم نبوده‌اند و نیستند دوستان نیمه راهی که از تلاش برای دفاع از محیط زیست ایران کنار کشیدند و طعنه زنان به محمّد درویش گفتند که این  کوشش‌ها و نوشتن‌ها یکسره بیهوده است. آنها شاید نمی‌دانند و نمی‌دانستند که انسان دردمند نه برای نتیجه و درمان، که برای آرامش دل خویش می‌نالد. ابوسعید ابوالخیر می‌گفت:

 گویند سرانجام ندارید شما

 ماییم که بی سرانجام خوشیم

    آنهایی که درد مملکت و طبیعتش را دارند هر یک به سهم خود می‌گویند و می‌نویسند و به این دل خوشند که شاید  بذر نوشته‌های‌شان یک روز در جایی سبز شود و نهالی گردد و برگ و باری گیرد و گوشه‌ای از این سرزمین خشک و تفتیده را سبزه‌زار کند. در این میانه هر کس هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و به اهل رنج هدیه کرد. برخی‌ها بسیار دست کرامت داشتند. از آن جمله، وبلاگ مهار بیابان‌زایی بود که برگ سبزی هست تحفه‌ی درویش.

باغش آباد باد.

درج نظر                                                               

و سرانجام مهار بیابان‌زایی ششمین سال فعالیت خود را آغاز کرد

وقتی دانه‌ای در زمین می‌کارید، به بلندترین بلندی‌ها می‌رسید و وقتی زیبایی صبح را به همسایه‌تان سلام می‌کنید، از دریایی عظیم‌تر گذر می‌کنید.

جبران خلیل جبران


    امسال باید کودک مجازی خود را به پیش دبستانی بفرستم؛ کودکی که در طول یک سال گذشته بیش از 800 بار به روز شد و این شاید برای خودش رکوردی باشد! 
    پربیننده‌ترین یادداشتی که در طول سال گذشته نوشتم، مربوط به سد سیوند بود با عنوان:
این پسرک چوپان در سیوند … سیوند … سیوند!
    یادداشتی که بیش از 31 هزار بار دیده شد.
    پس از آن، یادداشتی که در دل نوشته‌هایم منتشر شد، بیشترین بازدید‌کننده را داشت:
درس نابي كه اين عكس به من و تو مي‌دهد!
    و پس از آن، یادداشتی از وبلاگ فرزندم با عنوان:
چرا صداقت اروند کُشنده است؟!
    در فوتوبلاگ هم این عکس، بیشترین بازدیدکننده را داشت.
   در مجموع، تارنمای محمّد درویش در پنجمین سال حضورش در وبلاگستان، به اندازه‌ی 4 سال قبل‌ترش بازدید‌کننده داشت که این می‌تواند برای نگارنده هم امید‌بخش باشد و هم مسئولیت‌آفرین. به خصوص اگر بدانیم و یادمان باشد که سال 1388 سال رکود کم‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند که البته دلیلش را همه می‌دانیم.
    با این وجود، مهار بیابان‌زایی کوشید تا به این رسم نانوشته گردن ننهد و بیشتر بنویسد ... آرزویم این است که روزی خبرهای خوش و بالندگی‌های محیط زیست وطنم چنان اوج گیرد که یادبرگ‌های مجازی محمد درویش هم متأثر از عطر خوش این رویدادهای غرورآفرین، پرتقالی‌تر از همیشه به مخاطبینش لبخند زند ...
    و البته شاید در آن روز، ناخدای این کشتی اروند درویش باشد؛ ناخدایی که امیدوارم او با دانه‌ای که 5 سال پیش کاشته شده، به بلندترین بلندی‌ها برسد و بتواند از دریایی عظیم‌تر و خروشان‌تر به سلامتی گذر کند ...

    امّا همان طور که می‌دانید بر طیق یک رسم چند ساله، از خوانندگان عزیز این کلبه‌ی مجازی خواسته‌ام تا به افتخار 5 سالگی مهار بیابان‌زایی، از فرازها و فرودهای این تارنما بنویسند تا دستم را برای سال پیش رو بگیرد و بدانم در کجاها غفلت کرده و در کدامین بزنگاه‌ها خوش درخشیده‌ام.
    از همین رو، به تدریج نظر دوستان و خوانندگان عزیز را در همین جا منتشر می‌کنم و امیدوارم همچنان این تعامل دوسویه ادامه داشته باشد.

                                                           درج نظر

زایمانی که عشق می‌آفریند و نور از آسمان می‌تاباند!

عشق، واژه‌ای است از نور که دستی از نور، آن را بر صفحه‌ای از نور نوشته است.

Love is a word of light, written by a hand of light, upon a paper of light.

ماسه و کف، 1926

    یک زوج هنرمند در تیم نشنال جیوگرافیک کار می‌کند به نام درک و بورلی جابرت (Dereck & Beverly Joubert). این زوج عکاس و طبیعت دوست توانستند در آوریل سال 2006 صحنه‌ای را شکار کنند که کمتر نظیرش را توانسته‌ایم، ملاحظه کنیم. فیلم، حکایت شکار نوعی میمون ماده به نام baboon توسط یک پلنگ ماده است. میمونی که حامله بوده و درست پس از شکار شدن، بچه‌اش به دنیا می‌آید ...
    و سپس معجزه رخ می‌دهد.

    معجزه‌ای که بار دیگر زنهار شگفت‌انگیز خلیل جبران را به یادمان می‌اندازد که 79 سال پیش گفته بود:

«لشکر خردمندی‌تان به چه کار آید، آنجا که عشق، سپاه خویش را گِرد آورد؟»

    و این کدام عشق است که از مهر مادری، داغ‌تر و بی‌منت‌تر و خالصانه‌تر باشد؟
    این فیلم را باید ده‌ها و صدها بار دید تا نشان دهیم که مهر مادری تا چه اندازه می‌تواند معادله‌ها را برهم زند و یک شکارگر بی رحم را به دایه‌ای مهربان بدل سازد.
   این قصه در دلتای Okavango واقع در کشور آفریقایی بوتسوانا رخ داده است و نام آن کودک را که قرار نبوده، هرگز نور آسمان را ببیند، Legadema به معنی نوری از آسمان نهاده‌اند.
    کاش آن نور را جدی بگیریم و هرگز رفیق آسمانی‌مان را فراموش نکنیم.

همین.

    مؤخره:
    ممنون از دکتر محمّد متینی‌زاده‌ی عزیز که فیلم این ماجرا را برایم به عنوان پیشکشی نوروزی و هدیه 5 سالگی وبلاگم ارسال کرد.
    دلش در تمامی روزهای 1389، دریایی باد و خنده بر لبانش دوخته ...

درج نظر

سفر به سرزمین چکادهای رنگی در نوروز 1389 – بخش نخست

    در هفته‌ی میانی نوروز به اتفاق کودکان و نوجوانانی که بسیار دوستشان دارم – شقایق، نیلوفر، امیر، علی و اروند – به سرزمین چکادهای رنگی رفتم؛ جایی که زردکوه، سبزکوه و سفید کوه دارد و البته سیاه کوه هم ندارد! چهارمحال بختیاری، فقط یک درصد خاک ایران را دربرگرفته، اما مرکزش – شهرکرد – بر بام 30 مرکز استان در ایران نشسته و از بروجن با عنوان سایه آسمان یاد می‌شود. در این بام رؤیایی و آبی، 10 درصد از آب‌های سطحی کشور جریان دارد (حدود 10 برابر آبی که در استان اصفهان و زنده‌رودش جاری است) و بیش از 250 جاذبه‌ی طبیعی، تاریخی و مذهبی ثبت شده دارد. افزون بر آن، در کنار چغاخور، گندمان، سولگان و شلمزارش می‌توانی بوی بهشت را به ریه‌هایت نزدیک کنی و بر بالای بردبلندش، عظمت کبریایی طبیعت وطن را با تمام وجودت درک کنی. و اگر گذرت به آبشار عشق و تنگ زندان و تنگه سماع و آتشگاه افتاد، یادت بیافتد که بخت با مردمان بختیاری، یار بوده که آنها را در چنین بهشت مستانه‌ای مأوا داده است ...

    برای همین می‌خواهم سفرنامه‌ی تلخ و شیرین خود را برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی بگشایم تا یادم بماند که نسل امروز، شاید آخرین نسلی بود که می‌توانست طبیعت ایران‌زمین را زیبا ببیند و در زیبایی‌اش شناور ماند ...

    هر چند ممکن است مانند این گل زرد یا آن درختچه بلوط، همچنان درس های فراوان و حرف های نگفته ی بسیاری برای زدن باقی مانده باشد که معادله ها را برهم زند! نه؟

                                                               درج نظر

ادامه دارد ...

در ساعت زمین، ایران چگونه بود؟


    ساعت 20:30 روز شنبه – 7 فروردین ماه 1389 - هم از راه رسید و رفت. مردمان حدود 5 هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار استقبال کردند و رکورد سال گذشته را آشکارا بهبود دادند. حتا در کشورهایی چون پرو، مصر و اندونزی نیز این مراسم با استقبالی گسترده روبرو شد. روس‌ها اعلام کردند که 2850 مگاوات برق صرف جویی کردند (حدود سه برابر ظرفیت نیروگاه سیاه بیشه) که این رقم نسبت به سال قبل، 450 مگاوات افزایش داشت. فرانسوی‌ها هم آمار مشابهی را اعلام داشتند و البته چند کشور دیگر نیز چنین کردند.
    اما در ایران به جای خاموشی، فقط سکوت بود و بی تفاوتی و بی‌خبری انگار! خیلی دوست داشتم بدانم در ایران وضعیت چگونه بوده است؟ راستی چرا وزارت نیرو آمار مصرف برق در این ساعت را اعلام نمی‌کند؟ اصلاً چرا نباید نهادهای حکومتی از چنین حرکتی استقبال کنند و به صورت نمادین هم که شده، میدان آزادی، برج میلاد یا میدان نقش جهان اصفهان هم مانند بسیاری از ساختمان‌های مشهور در این همایش سبز جهانی مشارکت کنند و بدین‌ترتیب، نامشان بلندآوازه‌تر هم گردد.


    به هر حال نزدیک به 50 هزار بار، نام "ساعت زمین" در وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های فارسی زبان تکرار شده و دست کم باید 10 میلیون مخاطب فارسی‌زبان از این حرک آگاه بوده باشند.
    ضمن قدردانی از صاحبان همه‌ی وبلاگ‌هایی که از این ابتکار حمایت کردند، امیدوارم در سال آینده، بتوانیم با عدد و رقم سهم ایرانیان را در این حرکت جهانی مشخص کنیم.

درج نظر

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

درج نظر

اشک‌های طبیعت دوباره درآمد!

    اشک‌های طبیعت را که یادتان هست؟ وبلاگی که در طول عمر کوتاهش، ره صدساله را یک شبه پیمود و به سرعت بر محتوای فارسی وبلاگستان سبز – هم از نظر کمیت و هم کیفیت – افزود؛ اما به یکباره خودکشی کرد و رفت ...
   امروز اما او دوباره برگشته است و در خنکای نوروز 1389 می‌خواهد که این بار در قالبی حرفه‌ای تر، معجزه ای به نام زمین را حرمت نهد و به حیات خویش ادامه دهد.
   امیدوارم مرضیه ناظری عزیز؛ خبرنگار سختکوش خبرگزاری ایسنا، این بار نشان دهد که اشک‌های طبیعت را هرگز پایانی نخواهد بود و آن قدر می‌بارد و می‌ریزد تا طبیعت وطن را دوباره باطراوت و سبز سازد.
   درود بر همت بلندش که به راستی نخستین هدیه نوروزی وبلاگستان سبز را در سال 1389 پیشکش همه دوستداران طبیعت وطن ساخت.

                                                                درج نظر

ساعت 20:30 روز 7 فروردین 1389 را فراموش نکنید!

    این برای چهارمین سال پیاپی است که جهانیان در اعتراض به روند شتابناک جهان‌گرمایی و انتشار روزافزون گازهای گلخانه‌ای در نیوار با ریشه‌ی انسانی، می‌کوشند تا با یک حرکت نمادین و به مدت یک ساعت، در ساعت 20:30 روز  27 مارس (شنبه - هفتم فروردین) چراغ‌ها را خاموش کنند. ابتکاری که از شرق و نیم‌کره‌ی جنوبی، یعنی سیدنی شروع شد و آرام آرام تمامی کره‌ی زمین را درنوردید.
    در سال نخست، 2.2 میلیون نفر از مردم سیدنی با این ابتکار همراهی کرده و منازل خویش را خاموش نگه داشتند. در سال دوم (2008)، 50 میلیون نفر از مردمان 35 کشور دنیا به این اعتراض خاموش پیوستند و در سال 2009، بیش از 4 هزار شهر از 88 کشور جهان در این همایش سبزرنگ شرکت کردند.

    و اینک در 27 مارس 2010 همه منتظرند تا ببینند، میزان استقبال از این ابتکار سبز تا چه اندازه گسترش خواهد یافت؛ هر چند که ممکن است مخالفت ناصر کرمی و لطیف با جهان گرمایی، اندکی از شتاب این استقبال را بکاهد، اما به هر حال باید منتظر بود و دید که چند پنجره از ساختمان اسکان در ساعت 20:30 روز هفتم فروردین ماه خاموش خواهد شد؟
    شما چه فکر می‌کنید؟ لطفاً اگر موافق این ابتکار هستید، لوگوی آن را از اینجا برداشته و در وبلاگتان قرار دهید و اگر مخالف هستید، دلایلش را بیان کنید. فقط خواهشن بی‌تفاوت نباشید!

    در همین باره:
    ساعت زمين ؛ فرصتي براي يگانگي ساكنان زمين - فارغ از مرزهاي سياسي و مذهبي و نژادي

                                                             درج نظر

سه ماه از سال جهانی گونه‌گونی زیستی گذشته است، ما چه کرده‌ایم؟


    مثل برق و باد می‌گذرد، انگار همین دیروز بود که اعلام شد 2010، سال جهانی گونه‌گونی یا تنوع زیستی اعلام شده است، پس از آن برخی از دوستان، خواستار اعلام نامگذاری سال پیش‌رو با عنوان سال عزا یا حفظ تنوع زیستی در کشور شدند، اما عملاً اتفاق خاصی نیافتاد! افتاد؟
    تا این که امروز در تارنمای روزنامه‌نگار آزاد خواندم که دولت استرالیا به همین مناسبت دست به اقدام جالبی زده و چندین تمبر به یادبود گونه‌گونی زیستی منتشر کرده است. گفتم: چه خوب می‌شد تا آقای دکتر صدوق هم این موضوع را پیگیری می‌کرد و با همکاری اداره پست و خانه هنرمندان، چندین تمبر یادبود از جانداران شاخص کشور منتشر می‌کرد.
    به هر حال، هنوز فرصت هست و 9 ماه دیگر باقیمانده است. هر چند البته فروردین را همیشه باید ماه مرده به شمار آورد! نه؟

محدودیت منابع آب، تهدیدی جدی برای پایداری منابع طبیعی کشور است

    در اسفند ماه گذشته، سفری به چهارمحال بختیاری داشتم تا در جمع اساتید و دانشجویان دانشگاه شهرکرد و نیز مدیران و کارشناسان اجرایی و منابع طبیعی استان، به مهم‌ترین چالش‌های سد راه پایداری منابع طبیعی اشاره کنم.
    در این باره می‌توانید، گزارش مشروحی را بر روی درگاه مجازی دانشگاه شهرکرد بخوانید. همچنین مصاحبه‌ی نگارنده با خبرگزاری ایسنا نیز در این نشانی قابل مشاهده است.

    آنچه که در شهرکرد امیدبخش بود، مشاهده‌ی علاقه‌ی روزافزون جوانان به گرایه‌های محیط زیستی بود؛ علاقه‌ای که امیدوارم در سال 1389 منسجم‌تر و سازمانی‌تر عمل کرده و به تأسیس یک نهاد دانشجویی مشخص و شناسنامه دار محیط زیستی منجر شود. نظیر حرکت ارزشمندی که دانشجویان داروسازی دانشگاه علوم پزشکی شیراز تحت عنوان «رستاک» انجام دادند و در حقیقت، سبب سرخ شدن صورت دانشجویان محیط زیست و منابع طبیعی آن دانشگاه را موجب گردیدند!

    گزارش کوتاه و مصوری از عملکرد رستاکی های نازنین در هفته‌ی منابع طبیعی را هم می‌توانید بر روی تارنمای معاونت فرهنگی دانشگاه شیراز ببینید و بخوانید.
    دست مریزاد به همه‌ی دانشجویان عزیز در دو دانشگاه شهرکرد و شیراز و به امید شنیدن خبرهای سبزتر از آنها در سال 1389.

                                                             درج نظر

وقتی که عنوان یک روز جهانی قیچی می‌شود!

    14 مارس 2010 آیین‌های روز مقابله با سدسازی در جهان برای سیزدهمین سال پیاپی برگزار شد. به همین مناسبت، مراسمی هم در روز 24 اسفند در تالار ارشاد شهرستان تنکابن، به همت گروه دیده بان کوهستان، جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست تنکابن و خانه‌ کشاورز برگزار شد و در آن تنی چند از شخصیت‌های علمی و سیاسی کشور و منطقه سخنرانی کردند.
    نکته‌ی جالب اما تغییر عنوان همایش بود که به «همایش بزرگ یک روز با طبیعت» تغییر نام یافته بود! نکته‌ای که در یادداشت پیشین هم به چرایی آن اشاره کردم.
    به راستی چرا باید دایره‌ی نقد علمی و کارشناسی را چنان تنگ بگیریم که حتا انتقاد از مدیریت آب و تمایل افراطی به راهکارهای سازه‌ای در این حوزه باید در شمار خطوط قرمز و حساسیت‌برانگیز قرار گیرد؟
    وقتی از برگزاری همایش روز جهانی مقابله با سدسازی بهراسیم، از چه و که می‌ماند که نهراسیم؟

                                                           درج نظر

سیاه‌بیشه؛ از بهشتی که بود تا جهنمی که شد!

    اگر ایرانیان، هرجایی از طبیعت وطن را ندیده باشند، دست‌کم یکبار در طول عمر خویش از کنار سیاه‌بیشه عبور کرده‌اند و از عطر نسیم بی‌مانند و خنکش سیراب شده‌اند. سیاه‌بیشه برای آن 20 میلیون نفری که سالانه از نوار شمالی و سبز مازندران دیدن می‌کنند، نامی آشنا و پرخاطره است؛ از دوغ و ماست‌های چکیده‌اش بگیر تا دامنه‌ها و دره‌های عمیق، پرآب و پردرختش. برای همین است که منطقه‌ی حفاظت شده و کم نظیر چهارباغ در این عرصه جای دارد؛ چهارباغی که دارای یک دریاچه‌ی بسیار زیبا به نام دریوک بود که در ارتفاع 3 هزارمتری سر به آسمان می‌سایید و حیات زیستمندان و وحوش ارزشمند و تیزپای دامنه‌های سیاه‌بیشه را تأمین و تضمین می‌کرد. اما ...

ادامه نوشته

روز جهانی آب در سکوت متولیان آب کشور آمد و رفت!

    چیزی در حدود 400 میلیارد متر مکعب به صورت سالانه بر ایران‌زمین می‌بارد. از این مقدار و در بهترین شرایط، تنها 140 میلیارد متر مکعب آن قابل استحصال است. یعنی در شرایط کنونی و برای جمعیت 75 میلیون نفری ایران، کمتر از 2 هزار مترمکعب آب در اختیار است. بنابراین، با توجه به میانگین سرانه‌ی آب مردمان جهان که به 7 هزار و پانصد متر مکعب در سال می‌رسد، ایرانیان اندکی بیشتر از یک چهارم میانگین جهانی از موهبت آب شیرین برخوردار هستند. این در حالی است که در 30 سال پیش، نسبت مورد اشاره چیزی در حدود یک دوم بود. به دیگر سخن، اگر فرض را بر آن بگیریم که مدیریت آب در ایران شاهکار است و بتوانیم جلوی خنده‌ی خودمان را از این فرض محال بگیریم! باز هم، رشد شتابناک جمعیت در ایران، به شدت بر ناپایداری سرزمین و افزایش ناامنی زیست در این کشور افزوده و می‌افزاید.
    با چنین پیشینه‌ای، آیا سزاوار نیست تا مراسم روز جهانی آب در ایران، دست کم 4 برابر بیشتر از بازخوردهای جهانی‌اش، اثرگذار بوده و با کمیت و کیفیت مناسب‌تری برگزار شود؟
    شعار امسال روز جهانی آب، «آب پاک برای جهان سالم» است.
    و من تا این لحظه، هنوز نخواستم در باره‌ی کیفیت آب قابل دسترس ایرانیان سخن بگویم!
    تا این لحظه فقط هشدار دادم که کمیت آب قابل استفاده با شتابی دمادم افزاینده دارد کم و کم و کم‌تر می‌شود.

    اما حال می‌خواهم بگویم:
    کمیت را رها کنید! فاجعه‌ای که دارد بر سر کیفیت آب رو و زیرزمینی ما می‌آید، آنقدر بزرگ و آنچنان مهیب است که به سادگی می‌توان خطر اُفت کمی آب را در ایران‌زمین نادیده گرفت و بی‌خیال نشست‌ها و فروچاله‌های هول‌انگیز در خراسان و کرمان و یزد و همدان و تهران و فارس و ... شد.
    و اینک ما چه کرده‌ایم؟
    چند رودخانه از مجموع 180 رودخانه کشور را می‌توان شمرد که آبش هنوز پاک و قابل شرب باشد؟
    چند چاه عمیق و نیمه عمیق را می‌توان شماره کرد که هنوز این امکان وجود دارد تا بدون بازبینی و تصفیه، آبش را نوشید؟
    من به شما می‌گویم:

    تقریباً هیچ!

    به همین سادگی و به همین تلخی ...

     پس چرا در روز جهانی آب، همه ساکت هستیم؟ چرا نه در سایت وزارت نیرو، نه در سایت وزارت جهاد کشاورزی، نه در سایت سازمان حفاظت محیط زیست ، نه در سایت سازمان جنگل ها، مراتع و آبخیزداری کشور، نه در سایت سازمان هواشناسی، نه در سایت کمیته ملی آبیاری و زهکشی و نه ... خبری نیست که نیست؟ فقط در سایت وزارت نیرو، به پیام دبیرکل سازمان ملل به مناسبت این روز - آن هم آن زیرمیرا اشارکی شده است!

    یادمان باشد، اگر اسپانیا توانست نیاز آبی مردم بارسلونا را در سال گذشته از طریق موناکو و با کشتی تأمین کند، ما نخواهیم توانست! زیرا درآمد سرانه‌ی اسپانیا و موقعیت جغرافیایی آن کشور را نداریم.
    ما دیگر پولی برای جبران ندانم‌کاری‌های مدیریتی خود در حوزه‌ی آب نداریم. باید هر چه سریع‌تر، راندمان آبیاری را در بخش کشاورزی به بالای 70 درصد برسانیم، باید از گسترش و افتتاح صنایع پرمصرف آبی ممانعت کنیم؛ باید شبکه‌های فرسوده‌ی لوله‌کشی شهری خود را ترمیم سازیم و باید به جای انباشت آب در مخزن‌های روزمینی (دریاچه سدها)، آن هم در کشوری که میانگین تبخیر سالانه‌ی آن به 2 متر می‌رسد، آب را در مخازن زیرزمینی انباشته کنیم؛ مخازنی که در سطح 43 میلیون هکتار از وسعت ایران، شناسایی شده و می‌توانند 10 برابر مجموع آبی را که قرار است در ناوگان بزرگ سدهای مخزنی انبار کنیم و به هدر دهیم، در آنجا ذخیره‌سازی کرده و به مصرف درست برسانیم، آن هم با اعمال کمترین فشار ممکن به زیست‌بوم.
    باشد که در نوزدهمین سالگرد روز جهانی آب – در 2 فروردین 1390 – بتوانیم حرف‌های شیرین‌تری در باره‌ی اندوخته‌گاه‌های آب شیرین وطن بزنیم و دیگر از کابوس جنگ آب و آلودگی جان‌فرسایش و نشست‌های دهشتناکش بیم به دل راه ندهیم!

   در همین باره یک گزارش زنهار دهنده را در ایرن بخوانید.

                                                      درج نظر

روز جهانی زمین بر زمینیان مبارک!

    از 1969(1348)، به ابتکار جان مک کانلی، مردی که در 22 مارس 1915 در شهر دیویس از ایالت آیوا آمریکا به دنیا آمده و فردا نود و پنجمین سالروز میلادش را جشن می‌گیرد؛ روز جهانی زمین همزمان با عید نوروز ایرانی، گرامی داشته می‌شود؛ ابتکاری که برای نخستین‌بار در کنفرانس جهانی یونسکو در همان سال اعلام شد و پرچم آن نیز توسط کانلی رونمایی شد. متعاقب آن، یو تانت دبیر کل وقت سازمان ملل متحد از این ابتکار استقبال کرد.
    با این وجود، نمی‌دانم چرا ما از این ابتکار استقبال نکردیم و ترجیح دادیم از ابتکار یک آمریکایی دیگر به نام سناتور گیلرد نیلسون استقبال کرده و 22 آوریل برابر با دوم اردیبهشت ماه را به عنوان روز زمین گرامی بداریم، آن هم با یک عنوان جعلی و مشکوک به نام: "روز زمین پاک"!


    کسی می‌داند چرا؟

درج نظر

راهی برای آشتی اقتصاد و محیط زیست!

    مجله نیچر در شماره 15 مارس 2010 خویش (24 اسفند 1388) مقاله‌ای را انتشار داده است با عنوان: "Saving forests, cultures and carbon dioxide"
    در این مقاله که به قلم خانم Anjali Nayar نوشته شده، با اشاره به نتایج پژوهش‌هایی که در آن دانشمندان جنگل‌شناس از 13 دانشگاه و نهاد تحقیقاتی شرکت داشته‌اند، تأکید شده که یکی از راه‌های پاسداری از گونه‌گونی زیستی، موجودیت و امنیت بوم‌سازگان‌ها و پایداری زندگی بوم‌نشینان در مناطق اطراف رویشگاه‌های جنگلی، گسترش مناطق حفاظت شده است. راهی که برای تحقق آن، سران شرکت کننده در اجلاس کپنهاگ، 4 میلیارد دلار اعتبار هم در نظر گرفته‌‌اند و در واقع، این یکی از معدود توافق‌های نهایی و مفید این اجلاس به شمار می‌رود. چرا که به کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای و خطر جهان‌مایی هم کمک می‌کند.   

    امید است همکاران عزیزم در معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، این فرصت را جدی گرفته و راهکار‌های جذب این سرمایه را در ایران پیگیری کنند تا بدین‌ترتیب، هم بر امنیت طبیعت ایران افزوده شود و هم خرج این پاسداری از طریق بودجه‌های بین‌المللی تأمین گشته و تعارضات مردم محلی با محیط‌بانان به کمینه برسد.    برگردان این مقاله را می‌توانید به قلم بهنوش خرم‌روز در خبرآن‌لاین بخوانید.

درج نظر

از این زیباتر نمی‌شود! می‌شود؟


    نه! این بار دیگر روی زیبا دوبرابر نشده است؛ شش برابر شده است! نشده است؟
    چقدر بهار را دوست دارم ... نگاه کنید که این پرنده‌های الوان، چگونه بعد از تحمل سخت‌ترین زمستان بریتانیا در طول 30 سال گذشته، به بهار سلامی دوباره می‌کنند ...

نوروزتان در نخستین روز فرودین 1389 از همیشه طربناک‌تر باد ...

درج نظر

آقا جان: این رسم آب خوردن نیست! هست؟

    در آستانه‌ی روز جهانی آب قرار داریم، روزی که همه ساله به دلیل هم‌زمانی‌اش با نوروز، در ایران مورد توجه قرار نمی‌گیرد؛ اما حقیقت این است که شاید مهم‌ترین روز برای ایرانیان و برای پایداری ایران‌زمین، همین مناسبت مغفول مانده باشد.
    تو گویی همان گونه که این اورانگوتان بانمک باغ وحش اتریش، نمی‌داند که چه موهبت ارزشمندی را دارد هدر می‌دهد، ما نیز نمی‌دانیم، می‌دانیم؟

    امید که در این آغازین لحظه‌های سال 1389 با خویشتن خویش پیمان بندیم که هرگز کاری نکنیم که به قانون زمین بربخورد؛ قدر آب و خاک وطن را بیشتر دانسته و حرمت این طبیعت ناهمتا را بیشتر و بهتر به جا آوریم.

درج نظر

بحران برداشت شن و ماسه از تنکابن تا بهبهان!

    دوشنبه گذشته در همایش روز جهانی مقابله با سدسازی، آقای غلامرضا مشایخی، فرماندار تنکابن هم یکی از سخنرانان بود. او در فرازی از سخنانش به واقعیت تلخی اشاره کرد که اینک در جای جای وطن در حال تکرار است. مشایخی گفت: هم‌اکنون عمق برداشت شن و ماسه از بستر رودخانه چشمه کیله  - بزرگترین و پرآب‌ترین رودخانه تنکابن - به بیش از 25 متر رسیده است که این می‌تواند یک فاجعه‌ی تمام عیار برای منطقه و بخصوص کوه‌های زیبای سه‌هزار و رویشگاه‌ها و سکونتگاه‌های اطرافش باشد.

ادامه نوشته

تبریک به ناصر کرمی

    همه‌ی آنها که ناصر کرمی را می‌شناسند، می‌دانند که او هرگز اینگونه در فضای وبلاگستان فعال نبوده است! او بیش از 300 بار وبلاگش را در طول یک سال اخیر به روز کرده است، در صورتی که در طول دو سال قبل از آن، فقط 90 یادداشت نوشته بود.
    حتا برای نخستین بار شاهد بودیم که ناصر کرمی نه‌تنها به برخی از کامنت‌های مخاطبینش پاسخ داد، بلکه لینک هم داد! نداد؟
    به نظر من اوج کار ناصر کرمی را باید در سه یادداشت دانست؛ یکی ماجرای جفت‌گیری دردناک شترها، دیگری عواقب مهار خیلی سفت و سومی، یادبرگ لطیفی که به بهانه‌ی عباث جعفری نوشت.
    او البته یک طرح ناکام هم داشت و در مهم ترین کارزارش به نام «آیش 5 ساله طبیعت ایران» توفیق چندانی نیافت. همچنین یک تئوری توطئه برای اجلاس کپنهاگ هم به راه انداخت که کلی سبب ریختن هیجان در فضای خواب‌آلود و مرده‌ی وبلاگستان سبز در سال 1388 شد. هرچند نباید از کوشش کیهان هم در این حوزه به راحتی گذشت! نه؟
    به هر حال، مجموع این تلاش‌ها سبب شد تا هیأت داوران کمیته‌ی بین‌المللی نجات پاسارگاد، دکتر ناصر کرمی را به عنوان بهترین شخصیت سال 1388 در رشته محیط زیست و میراث طبیعی ایران برگزیند. موفقیتی که سزاوار ناصر کرمی عزیز است و من هم این انتخاب شایسته را به او تبریک گفته و امیدوارم در سال 1389 هم مانند سال 1388 به سراغ همشهری نرود و همچنان سنگر ایرن را تمام قد محافظت کند.

    در همین باره:
    روایت سپهر سلیمی از این ماجرا

درج نظر

و سرانجام لطیف آمد تا آرام آرام نمیریم!

   

    عبداللطیف عبادی در آخرین روزهای سال 1388 به وعده‌اش عمل کرد و تارنمای مستقل خویش را با نام «روزنامه‌نگار آزاد» کلید زد.
    کمتر وبلاگ‌خوان یا وبلاگنویسی را دیده‌ام که وسعت اندوخته‌های معرفتی‌اش چنین گسترده باشد. با این وجود، آنچه که به باورم لطیف را متمایز کرده است، تنها وسعت دانستگی‌هایش در علوم گوناگون نیست؛ بلکه پیگیری و پایداری‌اش بر آن چه که می‌پندارد، است. همان خصلتی که البته گاه، به جای دوست، برایش نادوست می‌آفریند و یا به جای افزایش تفاهم، سؤتفاهم‌ها را دامن می‌زند.

    و همه ی این ها در حالی است که برای صاحب این قلم ثابت شده که لطیف آدم اهل دلی است که بشریت را بدون هیچ ممیزی - عمیقن - دوست دارد.

   او در نخستین برگ از وبلاگ خوش آب و رنگش که به زیبایی طراحی شده است، از قول شاعره‌ای برزیلی به نام مارتا مدیروس، حرف آخرش را همان اوّل به من و تو می‌زند:

این که دوست ندارد آرام آرام بمیرد
این که دوست ندارد برده‌ی عادات و رسوم خود باشد
این که دوست ندارد زندگی دیروزش را، امروز هم تکرار کند
این که دوست ندارد از بخت بد خویش بنالد
این که دوست دارد بارها و بارها دل بسپارد و مشتاق شود
و این که هرگز بندآمدن باران را به انتظار نمی‌نشیند ...

    برایش آرزوی موفقیت دارم و امیدوارم، تلاش‌هایش بتواند به ارتقای وبلاگستان سبز کمک کند.

درج نظر

روز جهانی مقابله با سدسازی به ایستگاه آخر رسید

    بعدازظهر امروز در تنکابن، آیین‌های سه روز‌ه‌ی مقابله با سدسازی در ایران به پایان می‌رسد؛ رسمی که 13 سال است در جهان و 2 سال است که در وطن برگزار شده و تکرار می‌گردد.
    باید بکوشیم تا نشان دهیم: سدسازی تنها می‌تواند به عنوان آخرین گزینه در مدیریت آب مطرح باشد و نه نخستین و بهترین و غرورآفرین گزینه.
    به همین مناسبت و همان طور که پیش‌تر هم اعلام شده بود، امروز در حضور علاقه‌مندان به این حوزه در شهر سبز و دوست‌داشتنی تنکابن سخنرانی خواهم کرد.

درج نظر

چه حرفی زده است کامران زلفی نژاد!

   

    کامران زلفی‌نژاد در پاسخ به پرسش خبرنگار خبرگزاری مهر گفته است: «هیچ زباله‌ای در تالاب بوجاق ریخته نشده است. ما که نمی‌توانیم دور تالاب را سیم خاردار بکشیم و از ریختن زباله در آن جلوگیری کنیم
    بدتر از آن گفته: «برای حفاظت از این تالاب نیازی به پیگیری شما خبرنگاران نیست

ادامه نوشته

آخرين هفته اسفند؛ كابوس آب‌سالاران طبيعت ستيز در ايران!


     امروز، فردا و پس فردا، به بهانه‌ي آيين‌هاي نكوداشت روز جهاني مقابله با سدسازي، طرفداران محيط زيست در ايران سه همايش برگزار كرده و خواهند كرد. هر چند شيرازي‌هاي عزيز درتالار دانشگاه علوم پزشكي دانشگاه شيراز  با سخنراني استاد فرزانه، دكتر آهنگ كوثر، عملن از روز پنج‌شنبه به استقبال اين مناسبت جهاني رفتند و شاهد يكي از مستدل‌ترين و علمي‌ترين سخنراني‌ها در ملامت مديريت نابخردانه‌ي حاكم بر منابع آبي كشور بودند؛ آنچه كه خود استاد از آن با عنوان: «نامديران صنعت آب كشور» ياد كرد. در اين باره البته در يادداشت‌هاي بعدي بيشتر توضيح خواهم داد.

    به هر حال، همايش امروز را كه پيش‌تر اطلاع‌رساني كرده بودم و به گفته‌ي يكي از برگزاركنندگان همايش – آقاي خسروي – به زودي گزارش‌هاي مربوط به آن بر روي نت منتشرخواهد شد. اما دو همايش ديگر به قرار زير است:

یکشنبه 23 اسفند - از ساعت 9:00 تا 12:00 - دانشگاه شهید عباسپور (تهران - بزرگراه شهید بابایی - خروجی حکیمیه) - ثبت نام:09354225083

دوشنبه 24 اسفند - از ساعت 16:00 تا 18:00 - تنکابن - پارک مادر - سالن ارشاد. (براي آگاهي بيشتر به وبلاگ آقاي عباس محمدي مراجعه فرماييد).

    گفتني آن كه در همايش سوم، نگارنده هم سخنراني خواهد كرد.

                                                                   درج نظر