سفر به بام ایران

    همان طور که پیش تر اعلام شده بود، در شانزدهمین روز از اسفند 1388، مهمان مردمان خونگرم و مهمان‌نواز ایران در بام وطن بودم تا به بهانه‌ی هفته‌ی منابع طبیعی از دغدغه‌ها و گرایه‌های طرفداران و فعالین محیط زیست با مردمان بام‌نشین وطن سخن بگویم؛ مردمانی که وارث سرزمینی هستند که 10 برابر وسعتش در مقیاسی ملّی آب در اختیار دارد و سهم سرانه‌ی سبزش نیز دو برابر سرانه‌ی هر ایرانی، یعنی حدود 4 دهم هکتار بوده و از این منظر، استانی بی‌نظیر یا کم‌نظیر به شمار می‌آید. با این وجود، متأسفانه به نظر می‌رسد که شتاب جنگل‌زدایی همچنان در استان دست بالا را داشته و به حدود 10 متر مربع در هر دقیقه می‌رسد؛ افزون بر آن، میزان فرسایش خاک  در اغلب حوضه‌های آبخیز پرآب آن، به حدود 30 تن در هکتار یا بیشتر می‌رسد که بسیار نگران‌کننده است؛ موضوعی که به ویژه برای مسئولین وزارت نیرو که مایلند تا این استان را به نمایشگاه و موزه‌ی سدهای بزرگ مخزنی بدل کنند، باید جالب باشد! زیرا به شدت عمر مفید سدهای متعدد استان را می‌کاهد.
    آن چیزی که برایم شوق‌برانگیز و امیدبخش بود، حضور چشمگیر و گسترده دانشجویان دانشگاه شهرکرد بود که به ویژه وقتی با اجتماعات مشابه در تهران مقایسه می‌کنیم، درمی‌یابیم که انگار علاقه به طبیعت در بام ایران بیشتر از تهران است!
    به هر حال، در فرصت محدودی که در اختیار داشتم، کوشیدم تا برخی از فرازها و فرودهای طبیعت چهارمحال بختیاری را  تشریح کنم و به پرسش‌های طرح شده پاسخ دهم. در این باره می‌توانید به تارنمای دیده بان طبیعت بختیاری، خبرگزاری ایرنا، ایسنا، فارس، روزنامه رسالت ، باشگاه خبرنگاران جوان و ... مراجعه فرمایید.

     بار ديگر از يكان يكان همكاران شريفم در اداره كل منابع طبيعي استان و اساتيد دانشگاه شهركرد بابت برپايي سزاوارانه اين همايش قدرداني مي كنم.

درج نظر

آیا جهان‌گرمایی واقعن یخ زد؟!

    سال آبی 89-1388 در حالی به میانه‌های خویش نزدیک می‌شود که رکوردی عجیب از قهر آسمان با ریزش‌های جامد را می‌رود که به جای گذارد! نگارنده حتا در دامنه‌های همواره پربرف کندوان هم ، برف ماندگاری را ندید و چنین است روزگار دماوند و دنا و زردکوه و کوهرنگ و سبزکوه در بام ایران ...
    روز گذشته با دکتر لباسچی که سال‌ها مسئولیت ایستگاه هومند آبسرد را در جوار دماوند سرفراز برعهده داشته است، سخن می‌گفتم؛ ایشان هم نتیجه‌ی بررسی 36 ساله‌ی ایستگاه کلیماتولوژی منطقه را کاملن هشداردهنده ارزیابی می‌کرد، زیرا حکایت از افزایش میانگین دمای سالانه تا بیش از 2.7 درجه سانتی‌گراد داشت که به نظر می‌رسد یک رکورد باشد. این در حالی است که به گفته‌ی لباسچی، میزان ریزش‌های آسمانی منطقه کاسته نشده، بلکه ماهیت آن از برف و تگرک به سوی باران تمایل یافته است. لباسچی این را هم اضافه کرد که میزان اُفت سطح آب زیرزمینی در دماوند، به شدت نگران‌کننده شده و حتا در 200 متری اعماق زمین هم آبی برای برداشت وجود ندارد!
    دکتر خسروشاهی هم، پس از شنیدن نظریه‌ی یخ زدن جهان‌گرمایی، آمار بلندمدت تعداد بیشتری از ایستگاه‌های سینوپتیک کشور را منتشر کرد که جملگی تأیید می‌کنند – دست کم – در طول دو دهه‌ی اخیر، روند گرم شدن میانگین‌ها ادامه داشته است.
    از طرفی، شهریار عیوض‌زاده، مرد دقیق وبلاگستان، دست به کاری ارزشمند زده و آشکارا نشان داده که تا چه اندازه آن افشاگری مشهور، می‌تواند راه به خطا برده باشد!
    در حقیقت، همه چیز به یک دروغ بزرگ می‌رسد! نمی‌رسد؟
    راست آن است که دانش بشری در حال پوست‌اندازی است و ما هر چه که به پیش می‌رویم، درمی‌یابیم تا چه اندازه نادانیم. بهتر است (یعنی شرط عقل ایجاب می‌کند!) در چنین فضایی تا آنجا که امکان دارد، حکم مطلق صادر نکنیم. یخ‌ها دارند به شدت و شتابی باورنکردنی آب می‌شوند و پیش‌بینی می‌شود که میانگین دمای کره‌ی زمین هم در سال 2010 و به رغم موج سرمای هارپی! در بخش‌هایی از نیم‌کره‌ی شمالی با حدود 76 صدم درصد افزایش روبرو  شده و 2010 را به گرم‌ترین سال جهان در طول یک قرن اخیر بدل سازد. اما ریشه‌ی این گرما تا چه اندازه انسانی و تا کجا طبیعی است؟! هر دو طرف دلایلی برای خود دارند ...
     امّا این یادداشت را فقط به یک دلیل نوشتم:
    کار شهریار عیوض‌زاده ستایش‌برانگیز است، او درست است که شابد در ماه بیشتر از یک یادداشت ننویسد، اما برای تولید آن یک یادداشت، وقت و انرژی فراوانی مصروف می‌دارد و اغلب نوشته‌های – هر چند اندکش – تأثیرگذار و تأمل‌برانگیز بوده است.
     این مقدمه را از من بپذیرید تا در فرصتی بهتر، مشروح‌تر از ماجرای جهان‌گرمایی، تغییر اقلیم و نوسان اقلیم گفتگو کنیم.

                                                            درج نظر

باز هم خاطره‌ای دیگر از کهنسال‌ترین درخت چش ایران در میدان بهمنی بوشهر!

    یادتان هست برایتان از دیرینه‌ترین درخت چش (بایل) ایران در بوشهر سخن گفتم؟ یادتان هست گفتم این چش پیر (Acacia nilotica) می‌توانست امروز روزگاری بهتر داشته و در کنار شش برادر دیگرش به بوشهری‌ها طراوت عطا کند ...

    حال می‌خواهم شما را دعوت کنم تا خاطره‌ی یک هموطن بوشهری و دور از وطن را – دکتر محمود دهقانی – از آن درخت چش بخوانید ...
    من آن خاطره را خواندم و اشک ریختم ... شما را نمی‌دانم؟ امّا ایمان دارم که پس از خواندن این خاطره، از دوست آسمانی‌تان خواهید خواست تا خودش نگه‌‌دار این درخت و دیگر درختان کهنسال این بوم و بر مقدس باشد و هرگز نگذارد تا به هیچ بهانه‌ای در تاروپود سبزشان، میخ سیاه جهالت و آزمندی فرو رود.
    به خدا سواران سبز وطن نباید ایستاده باشند، وقتی که آیه‌های ناهمتای طبیعت اینگونه درد می‌کشند ...

بر زمینه‌ی سربی صبح
سوار
   خاموش ایستاده است
و یال بلند اسبش در باد
پریشان می‌شود

خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می‌شود

                               احمد شاملو

درج نظر

وقتی آن ببر در راجستان می‌تواند، چرا این یوزپلنگ در میاندشت نتواند؟!


      یکی از تصاویر برتر سال 2009 از حیات وحش، متعلق بود به خرامیدن یک ببر در پارک ملی Ranthambore واقع در ایالت راجستان هند. این عکس زیبا را یک عکاس 36 ساله‌ی بریتانیایی به نام اندی روسه – Andy Rouse – گرفته است؛ عکاسی که در کارنامه‌ی هنری خود، تصاویر زیبا کم ندارد. مانند خرسی که در تلاش برای تصاحب یک ماهی، صحنه‌ای بدیع را آفریده، یا پرنده‌ی کوچکی در زیر باران که مانند جادوگر انیمیشن‌های والت‌دیزنی دارد با خود چوب کوچکی را حمل می‌کند و یا این سلطان بی بدیل رنگ و وقار ... این پرنده‌ی کوچک اما پرجلال اسپانیایی ...

ادامه نوشته

تخریب جنگل وردآورد در سکوت طرفداران محیط زیست و هیاهوی طرفداران دولت! چرا؟

    این دیگر از عجایب روزگار است ... فقط کافی است نگاهی به تیتر روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های طرفدار دولت مانند کیهان، ایران، هموطن سلام، رجا نیوز، خبرگزاری فارس، ایرنا، خبرگزاری برنا و ... بیاندازید تادریابید که چگونه همه‌ی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های اغلب غیرمحیط‌زیستی کشور، این بار شمشیر را از رو بسته و می‌خواهند به جنگ یک طبیعت‌ستیز سبزرنگ بروند!
    باورتان می‌شود؟ حتا سایت رسمی دولت هم وارد میدان شده و صریحن اقدام شهرداری تهران را در قلع و قمع جنگل‌کاری‌های وردآورد محکوم کرده است. سازمان حفاظت محیط زیست هم، بسیار قاطعانه موضع‌گیری کرده و خواستار تنبیه مسببین این جنایت سبز یا به قول کیهان: «جنگل‌زدایی" شده!
    ما که البته بخیل نیستیم! امیدواریم در ادامه هم شاهد موضع‌گیری‌های سبز رسانه‌های یاد شده باشیم و ببینیم که چگونه از درخت‌کُشی به بهانه احداث جاده در جنگل ابر یا جنگل گلستان، اعلام انزجار کرده و آشکارا به انتقاد از وزارت راه و استانداری گلستان خواهند پرداخت. ما منتظریم ببینیم که آیا وقتی نسبت به تخریب 10 هکتار جنگل دست‌کاشت، اینگونه عکس‌العمل نشان می‌دهند، حتمن نسبت به تخریب بیش از 300 هکتار از رویشگاه ارزشمند زاگرس در لرستان هم عکس‌العملی شایسته نشان خواهند داد! حتمن دیگر نخواهند گذاشت تا در پارک ملی کویر یا شهداد و یا دنا رزمایش برگزار شود؛ حتمن نسبت به قطع 200 هزار درخت بلوط به بهانه آبگیری سد کارون 4 واکنش نشان خواهند داد؛ حتمن نسبت به لکنت‌های پیش آمده در جریان تشدید آلودگی هوای تهران واکنش نشان خواهند داد؛ با کارخانه‌های خودروسازی که استاندارها را رعایت نمی‌کنند، برخورد خواهند کرد و حتمن از خشک شدن بختگان و پریشان و گاوخونی و کارون و ... به شدت ناراحت خواهند شد! همان طور که از سدسازی بی رویه مثل ماجرای این ۲۵۰ سد جدید ناراحت شده اند! نشده اند؟

    و اما سخنی با دست‌اندرکاران روزنامه همشهری!
    دوستان عزیز من: چرا در برابر این جنایت در غرب تهران ساکت مانده‌اید؟ چرا هر نوع طبیعت‌ستیزی را پوشش می‌دهید، جز آنچه که مربوط به شهرداری تهران باشد؟ چرا به همین راحتی حیثیت و اتوریته‌ی خبری خود را پایمال می‌سازید تا همه بدانند که همشهری هم همیشه دلش برای طبیعت و محیط زیست نمی‌سوزد! می‌سوزد؟
   پریروز با دکتر فرهنگ قصریانی برای بازدید از یک ایستگاه جدید تحقیقاتی در جنوب شهرستان قم، همسفر بودم؛ ایشان که عضو گروه کارشناسی کمیته محیط زیست شورای شهر تهران هم هستند، به شدت از این ماجرا ابراز انزجار کرده و گفتند: متأسفانه این تخریب در زمانی صورت گرفته که دیگر کمیته‌ی محیط زیست هم تا بعد از تعطیلات نوروزی نشستی ندارد!

        یادمان باشد:
    تخریب و ریشه‌کنی درختان 15 الی 20 ساله‌ی وردآورد در حالی به بهانه‌ی ساخت مسکن برای پرسنل شهرداری تهران در غرب این کلان‌شهر و همزمان با آیین‌های نکوداشت هفته منابع طبیعی و روز درختکاری ادامه دارد كه از 50 سال پیش تاکنون زمین‌های باختر مسيل كن در شمار مناطق كم آب از سوی مدیران شهری و طراحان طرح جامع تهران بزرگ اعلام شده است و همه می‌دانند که مردمان مغرب‌نشین در تهران بزرگ سال‌هاست که به جای آب کرج، از آب‌های زیرزمینی و نه چندان مرغوب منطقه که املاح زیادی هم دارد، بهره می‌برند. فاجعه‌بارتر آن که  احتمال فرو نشستن زمين‌هاي اين منطقه وجود دارد كه در اين صورت – به گفته‌ی کیهان - خسارت‌هاي آن از وقوع يك زلزله 8 ريشتري هم می‌تواند بيشتر باشد. البته اگر نگذاریم آن را به حساب هارپ! نه؟
    پرسش‌های پایانی کیهان، البته می‌تواند پرسش‌های همه‌ی طرفداران محیط زیست باشد:
    "حال معلوم نيست كه چرا شهرداري تهران اصرار دارد در اين مناطق خانه ساخته شود؟ حفظ درختان اراضي وردآورد به عنوان حريم شهر تهران با كاربري تفريحي بهتر است يا احداث ده‌ها واحد آپارتمان؟ با توجه به لزوم حفظ فضاي سبز، زمين‌هايي كه متعلق به تمام مردم است، چطور به تعاوني‌هاي مسكن شهرداري واگذار شده است؟ آيا جلوگيري از توسعه‌ی شهر تهران تنها يك شعار است؟"

    پی‌نوشت:
    شاید یکی از ثمرات رقابت برای تصاحب قدرت همین باشد! این که دو طرف برای ضربه فنی کردن طرف مقابل هم که شده، از ملاحظات محیط زیستی مردم ایران و طبیعت ناهمتایش دفاع کنند.

درج نظر

درسی که صبح امروز حسین عبیری گلپایگانی به همه‌ی ما داد!

    امروز صبح وقتی کامنتدونی مهار بیابان‌زایی را وارسی کردم، با سه کامنت از حسین عبیری گلپایگانی روبرو شدم که برای سه یادداشت جدیدم و به تفکیک نوشته بود.
   معلوم بود که یادداشت‌ها را با عجله نوشته و می‌خواسته تا به صف نان بربری محل برسد و وسایل صبحانه را برای خانواده‌ی عزیزش فراهم کند؛ برای همین خودش هم نگران دیکته‌ی غلط کامنت‌هایش بود ... و  همان طور هم که مشاهده می‌کنید، سرانجام هم اینگونه شد!
    اما وقتی که از خرید نان بربری برگشت؛ تازه دریافت که آن همه عجله برای چه بوده است!
    حسین امروز جان 4 نفر از هموطنان خود را به دلیل همین عجله از مرگ و جراحت حتمی و خسارت مالی نجات داد. زیرا در یکی ازفرعی‌های خیابان 17 شهریور – محل زندگیش - کانال فاضلاب نشست کرده بود و یک چاله به طول و عرض یک متر و ژرفای دو متر ایجاد شده بود ... در همان لحظه،  ناگهان مشاهده می‌کند یک خودرو سواری با 4 سرنشین و سرعت زیاد دارد به چاله نزدیک می‌شود؛ در حالی که کاملن از همه جا بی‌خبر هستند. حسین سریعن راننده را متوجه خطر کرده و او ترمز می‌کند و خوشبختانه به خیر می‌گذرد. سپس به این هم بسنده نکرده و بلافاصله با 137 تماس می‌گیرد و چندتا علامت هشدار در خیابان می‌گذارد تا این حادثه برای فرد دیگری هم تکرار نشود.
    می‌خواستم بگویم: آدم خوب بودن و محیط زیستی بودن و ... بیشتر از آن که به حرف باشد؛ به عمل است.
    درویش، خاک پای حسین و حسین‌های امروز وطن است که نشان داده و می‌دهند که عاشقانه هموطنان خود را دوست دارند و برای رفاه و آرامش آنهاست که از طبیعت و زیست‌بوم‌شان تا پای جان حراست می‌کنند. او تنها فردی است که تا امروز دیده‌ام که به پاس بهبودی دخترش، نذر محیط زیستی کرده و با خدای خود عهد بسته که تا انتهای زندگیش از طبیعت وطن سلحشورانه دفاع ‌کند.
    ماجرای پیامبر را که یادتان نرفته ... حسین امروز پیامبر من بود و می‌دانم که فقط پیامبر من نبوده! بوده؟

                                                                درج نظر

آیا امام حسین (ع) به چنین قتل عامی راضی است؟!


دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه‌ی نارنج می‌شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند
و فکر می‌کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.

                           سهراب سپهری

    قبول دارم که این روزها اغلب خبرها در حوزه‌ی محیط زیست، رنگ و بویی از نشاط و طراوت ندارد و یا کمتر می‌شود چنین رنگ و بویی را در آن جستجو کرد؛ امّا با این وجود، تلخی و درد و شرم هم حدی دارد!
    به نظرم آنچه که احمدرضا کلانتری، مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری استان لرستان دیروز در جمع خبرنگاران افشا کرد، خیلی بیشتر از یک خبر تلخ می‌تواند ناگوار و شرم‌آور باشد.
    وقتی پیامبر اسلام (ص) آشکارا به پیروان خویش زنهار می‌دهد: مباد که شاخه‌ی درختی را بشکنید؛ چون انگار که بال فرشته‌ای آسمانی را شکسته‌اید.
    چگونه ممکن است پیروان آن حضرت و در سوگ نوه‌اش – امام حسین (ع) – دست به چنین جنایتی زده و برای پخت و پز در ایام سوگواری تاسوعا و عاشورا، 314 هکتار از رویشگاه جنگلی زاگرس را متلاشی کرده و 3750 اصله درخت بلوط آن را بسوزانند!
    درد آنجاست که آن مقام مسئول با خوشحالی اعلام می‌دارد: «خوشبختانه میزان قطعی درختان تر امسال نسبت به سالهای گذشته کمتر بوده است.»
    واقعن ما را چه می‌شود؟ چگونه است که حال ناچاریم برای پاسداری از موجودیت سبزینه‌ی کشور، به ذکر بدیهاتی بپردازیم که علی‌القاعده انتظار می‌رود، کودکان دبستانی ما هم آنها را بلد باشند؟ این که درخت چیز خوبی است؛ به کاهش گرد و خاک کمک می‌کند؛ جلوی فرسایش خاک را می‌گیرد؛ تولید اکسیژن می‌کند؛ عمر مفید سدها را کم می‌کند و ...
    شما فکر می‌کنید سومین امام شیعیان راضی به چنین قتل‌عام شرم‌آوری، آن هم به بهانه‌ی تکریم مجاهدت‌هایش است؟ آیا تصور نمی‌رود که این دوستان نادان، خسارتی به مراتب بزرگ‌تر از دشمنان دانا دارند بر پیکر ماجرای عبرت‌آموز عاشورا می‌آورند؟ آیا نباید رهبران مذهبی و علمای دین به پاخیزند و با روشنگری‌های بی‌وقفه‌ی خویش، پیروان محمد (ص) را از ارتکاب به چنین جنایت‌هایی بازدارند؟
    کجا هستند آن آخوندهای سبز؟ شدیدن و هم‌اکنون نیازمند یاری سبزشان هستیم! نیستیم؟
    ممنون از رؤیا و دانش عالی پور، دو هموطن عزیزم که مسئولیت‌شناسانه این خبر را به آگاهی نگارنده رساندند.
    من ایمان دارم که مردم دیار فلک‌الافلاک، هم می‌توانند چون مردمان سرخ‌چشمه در خراسان شمالی به سلحشوران زیست‌بوم بدل شده و پاسدار زاگرس شوند، اگر همه دست به دست هم  دهیم از احمدرضا کلانتری در منابع طبیعی تا کاکاوند در محیط زیست و تا استاندار و امام جمعه و دیگر تشکل‌های مردم نهاد دیار لرستان  ... همه باید نشان دهیم که لرستان می‌تواند پاسدار سبزینه باشد تا تخریب‌کننده‌ی آن.
    و در آن صورت ایمان دارم که در موسم تاسوعا و عاشورای حسینی، دیگر بلوط‌های زاگرس به خود نخواهند لرزید و این ترنم ناموزون حُزن پایان خواهد گرفت ...

درج نظر

بياييم همه براي اهالي سرخ‌چشمه در خراسان شمالي درود بفرستيم ...

    نوشتاري كه ملاحظه خواهيد كرد، حاصل نزديك به 3 سال تلاش مطالعاتي و پژوهشي دوست عزيزم، مهندس حسين آبسالان است كه از مورخه 1/12/1381  لغایت 1/7/1384 و به صورت مداوم در پناهگاه حیات وحش میاندشت جاجرم، به عنوان مسئول اداره محيط زيست شهرستان در منطقه حضور مستقيم داشته است ...

ادامه نوشته

ماجرای گلستان، سرمقاله ی امروز پول!

    این که چرا استاندار گلستان – جواد قناعت - و معاونینش در ماجرای 29 بهمن 1388، حاضر نشدند تا با نمایندگان تشکل‏های مردم‏نهاد به مذاکره بنشینند و سخن ایشان را گوش دهند؛ یکبار دیگر این پرسش جدی را در محافل محیط زیستی کشور به چالش می‏کشاند که چرا آنچه که طرفداران و متخصصان محیط زیست را نگران می‏کند؛ سبب نگرانی دولتمردان را بوجود نمی‏آورد که هیچ؛ برعکس این خود فعالین محیط زیستی هستند که مواجهه‏ی با آنها به یک نگرانی جدی دولتیان بدل می‏شود!؟
    سرمقاله‏ی امروز روزنامه‏ی پول، در صفحه‏ی نخست خویش صفحه 9) همین موضوع را به چالش کشیده است و نگارنده کوشیده تا در حد بضاعت خود، پاسخی برایش بیابد.

    پی نوشت:
    از معاون وزیر کشور، یاد گرفته‏ام تا در هر رخداد تلخی، شناسه‏هایی مثبت را بجویم و به آنها بیاویزم! ماجرای گلستان و استقبال سرد مسئولین محلی از آنهایی که عشق به مواهب طبیعی وطن برایشان در اولویت ارزش‏های زندگی‏شان قرار دارد؛ آنقدر برای مدیریت یک روزنامه‏ی سراسری کشور مهم بود که حاضر شدند، سرمقاله‏ی خود را به آن اختصاص دهند؛ آیا همین یک نکته نمی‏تواند برای ما دلگرم‏کننده باشد؟
    سپاس از همه‏ی آنهایی که هنوز محیط زیست برایشان یک مقوله‏ی جدی است.

                                                            درج نظر

درختكاري صنعتي؛ راهي به سوي پاسداشت رويشگاه‌هاي جنگلي ايران‌زمين

درختكاري صنعتي ؛ راهي به سوي روشنايي ...

بخش دوّم و پاياني از گفتگوي نگارنده با روزنامه اطلاعات را در باره‌ي بايدها و نبايدهاي زراعت چوب در ايران مي‌توانيد در صفحه 5 از شماره 24697 آن روزنامه، با عنوان: « درختكاري صنعتي؛ پاسداشت طبيعت و جنگل» پي بگيريد؛ گفتگويي كه دوست فرزانه‌ام، محمّد حسين شيرازي – ديده‌بان شجاع ارسنجان - هم به آن پيوسته است.

درج نظر

در عصر پرتقالي، حال زمين همچنان خوب نيست!

    گروه جوان و فرهنگ در راديو جوان، مدتي است كه بعدازطهرها ( از ساعت 15 الي 17)، برنامه‌اي را بر روي آنتن مي‌فرستد به نام عصر پرتقالي. برنامه‌اي كه بيش از همه، حاصل تلاش پروين شريف‌زاده در مقام تهيه‌كننده، مهدي شاه‌رضايي در مقام سردبير و مهران دوستي در مقام گوينده است. يكي از بخش‌هاي هميشگي عصر پرتقالي، كه پيش‌تر هم در برنامه‌ي «نشاني» پخش مي‌شد، موضوعي محيط زيستي دارد با عنوان: «حال زمين خوب نيست»، آيتمي كه چند سال است از راديو پخش مي‌شود و نگارنده هم با آن همكاري دارد.
    اين هفته نيز تازه‌ترين و بحث‌برانگيزترين رخدادهاي محيط زيستي ايران و جهان را مي‌توانيد در «حال زمين خوب نيست» پي بگيريد، از ماجراي تجاوز و تصرف به عرصه‌هاي منابع طبيعي كه سالانه شتاب مي‌گيرد تا قاچاق چوب و ...
    اميدوارم كه اين كوشش‌ها و فرهنگ‌سازي‌ها به كاهش وخامت حال زمين كمك كند. هرچند مي‌دانم و مي‌دانيم كه حال زمين به اين آساني‌ها خوب نخواهد شد!

درج نظر

رابطه‌ا‌ي حيرت‌انگيز بين ريزگردها و كِشند قرمز در خوزستان!


    اگر با چشمان خودم نمي‌ديدم و فايل پي دي اف روزنامه كارون را نمي‌خواندم، هرگز باور نمي‌كردم كه ممكن است بين ريزش مداوم و فلج‌كننده‌ي ريزگردها بر آسمان هموطنان عزيز خوزستاني‌ام با مهار پديده‌ي ناخوشايند و خطرناك كِشند قرمز در آب‌هاي خليج فارس، رابطه‌اي مثبت وجود داشته باشد! رخدادي كه ثابت كرد به قول جناب حسين باقري (معاون وزير كشور و رييس سازمان مديريت بحران كشور)، چرا بايد همواره نق بزنيم و نيمه‌ي خالي ليوان را ببينيم؟

    حتا اين مقام ارشد دولت دهم در گفتگو با خبرنگاران و در حاشيه‌ي كارگاه آموزشي و تمرين ستادي مديريت بحران در اهواز فرمودند: ريزش مداوم گرد و غبار بر سر انسان‌ها مي‌تواند آنها را مقاوم‌تر سازد و بايد فرقي قايل شد بين مردمي كه 50 بار اين رخداد را تجربه كرده‌اند با ديگراني كه فقط يك بار مزه‌ي ريزگردها را چشيده‌اند.
    امروز با مهندس باقرزاده‌ي كريمي كارشناس ارشد بخش تالاب‌ها در سازمان حفاظت محيط زيست كشور گفتگو كردم تا بدانم آيا واقعاً بين كِشند قرمز و گرد و غبار مي‌توان رابطه‌اي مثبت و مهاركننده يافت؟ ايشان ضمن ابراز حيرت از اين موضوع مرا به آقاي مهندس آرش نكوئيان – مديركل دفتر تالاب‌هاي ساحلي – ارجاع دادند. آقاي نكوييان هم نه‌تنها اين پديده را منتفي اعلام كرده، بلكه اعلام داشتند: تشديد رخداد گرد و خاك و توفان‌هاي بياباني، يكي از دلايل تشديد غلظت ذرات آهن در آب خليج فارس و درياي عمان بوده و موجب افزايش خطر و گسترش كِشند قرمز شده است! نكوييان اين را هم اضافه كرد كه تنها نتيجه‌ي مثبتي كه مي‌توان از فاجعه‌ي طغيان ريزگردها گرفت، آن است كه مردم و مسئولين را بيشتر متوجه ضرورت حفظ و پاسداري از حيات محيط‌هاي تالابي در كشور و مناطق همجوار ساخت.

    پي نوشت:
    گاه با خود مي‌انديشم كه اگر قرار باشد از منظر نگاه آقاي حسين باقري به معضلات شهري نگاه كنيم، شايد بتوان ترافيك تهران را هم مثبت ارزيابي كرد! زيرا سبب مي‌شود كه عده‌اي از خير خيابان‌گردي و شلوغ‌كردن بي جهت معابر عمومي در سطح شهر بگذرند و در خانه‌هايشان بمانند! نه؟

    ممنون از رسول كريمي عزيز كه لينك خبر نشريه كارون را براي نگارنده ارسال داشت.

درج نظر

باید‌ها و نباید‌های زراعت چوب ایران در گزارش مفصل روزنامه اطلاعات

    خبرنگار سختکوش و با سابقه‌ی روزنامه‌ی 84 ساله‌ی اطلاعات، آقای علی درویشی، گزارش مفصلی در باره‌ی زراعت چوب در ایران تهیه کرده است که بخش نخست آن دیروز در صفحه 5 از شماره 24696 روزنامه اطلاعات منتشر شد.
    عنوان این گزارش: «کشاورزی درخت، حافظ باروری جنگل» است که در طی آن با آقای دکتر مجید فراغی قله، مدرس دانشگاه و نگارنده به گفتگو پرداخته است.
    امیدوارم بخش‌ بعدی این گزارش هم به زودی منتشر شود و به سرنوشت قسمت دوم مصاحبه‌ی نگارنده با خبرگزاری مهر دچار نشود!
    واقعاً چه شانسی آوردیم که لطیف تصمیم گرفت تا شبانه‌هایش را تعطیل کند! نه؟

درج نظر

هرچند دیر، امّا سرانجام محمّدرضا تابش آژیر را کشید!

    محمّد رضا تابش از ابتدای عمر مجلس هشتم، در مقام رییس فراکسیون محیط زیست در صحن بهارستان فعالیت می‌کند؛ هر چند او نیز "محیط زیستی" به مفهوم واقعی کلمه نیست، اما وقتی سخنان و عملکردش را با دو رییس قبلی این فراکسیون، یعنی دکتر وحیده‌ی علایی طالقانی و حجت‌الاسلام سادات موسوی مقایسه می‌کنیم، چاره‌ای نداریم جز آن که زبان به تحسین سوّمین رییس فراکسیون مجلس شورای اسلامی باز کنیم.
    ایشان در تازه‌ترین سخنان خود به ارایه‌ی تصویری تلخ، زنهاردهنده امّا امیدبخش از سامانه‌ی حاکم بر طبیعت ایران پرداخته و با کشیدن آژیر خطر، قاطعانه خواستار بازمهندسی اولویت‌های کشور در حوزه محیط زیست شده‌اند.
    تابش در مراسم افتتاحيه همايش ملّي ارزيابي زيست محيطي در روز گذشته گفت: برای سنجش عملکرد یک حکم‌ران، می‌توان به ارزیابی محیط زیستی اقدام کرد که آن حکمران در آن حکم‌رانی کرده و می‌کند!
    شما فکر می‌کنید از منظر توصیه‌ی تابش، حکمرانان ایران چه نمره‌ای را در کارنامه‌ی خود ثبت خواهند کرد؟!
    تابش به این هم بسنده نکرد و در ادامه هفت دلیل برای نمره‌ی تجدیدی حکم‌رانان ایران ارایه داد:
    1- در طول سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، 7 میلیون هکتار از وسعت رویشگاه‌های جنگلی کشور کاسته شده است!
    2- در طول 50 سال گذشته، سرانه‌ی آب  در اختیار ایرانیان، حدود 300 درصد کاهش یافته است!
    3- پیش بینی حجم پساب‌های اصلی (صنعتی، شهری و کشاورزی) در سال 1400 به میزان 40 میلیارد متر مکعب است که نسبت به 29 میلیارد متر مکعب در سال 1380 ، از رشدی معادل 38 درصد برخوردار است و به حدود یک سوم منابع آبی تجدیدپذیر کشور می‌رسد.
    4- نشت نفت سالانه به حدود 1.2 میلیون بشکه در منطقه خلیج فارس و دریای عمان رسیده که میزان آلودگی نفتی این منطقه را 47 بار بیشتر از حد متوسط جهانی اقیانوس‌ها قرار داده است.
    5- ضرر و زیان سالانه ناشی از آلودگی هوا بالغ بر 7 میلیارد دلار  و 16میلیارد دلار تا سال 2016 بنا به اعلام بانک جهانی خواهد بود.
    6- رسوب سالانه 2 میلیارد متر مکعب خاک (سه برابر متوسط آسیا) در سدهای کشور بر اثر فرسایش سبب از بین رفتن 36 درصد از حجم مخازن سدهای تازه تأسیس شده و معادل تخریب یک میلیون هکتار زمین کشاورزی است.
    7- رتبه 13 تولید گازهای گلخانه‌ای در بین کشورهای دنیا و رتبه 67 ایران از منظر شاخص جهانی عملکرد زیست محیطی (EPI) از بین 149 کشور جهان.
    نظر شما چیست؟ آیا قبول دارید که تابش، معلم باوجدانی است؟ آیا شما هم حکم بر تجدیدی می‌دادید یا یکسره مردود می‌کردید؟!
    هرچند که باید دید در نهایت ناظم و مدیر مدرسه با این گزارش زنهاردهنده و تلخ چگونه برخورد می‌کنند! نه؟

    پی‌نوشت:
    بد نیست تا نگاهی به این لینک انداخته و گفتگوی مورخ 30 بهمن 1385 نگارنده را با حجت‌الاسلام سادات موسوی مجدداً مرور کنید تا دریابید چرا می‌گویم: باید سخنان تابش و عملکرد او را طلا گرفت! حیف که لطیف شبانه‌هایش را تعطیل کرد، وگرنه می‌توانست خوراک خوبی باشد! نمی‌توانست؟

درج نظر

روزگار سبز بام ایران در برابر روزگار سرخ دشت‌های وطن!

    در بهمن‌ ماهی که گذشت، در حالی که سبزها در شهرکرد کولاک کرده‌اند؛ سرخ‌ها تقریباً همه‌ی مواضع خود را در رفسنجان بازپس‌گرفتند ... و این البته همه‌ی ماجرا نیست! چه، بر بنیاد آخرین ستاده‌های به دست آمده از پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان مربوط به مهر تا پایان بهمن 1388 ریزش‌های آسمانی کشور کاهشی قابل توجه را نشان می‌دهد. به نحوی که مجموع بارندگی در 78 درصد از مساحت کشور کمتر از میانگین دراز مدت بوده و خشکسالي خفيف تا بسيار شديد در این مناطق حاکم شده است (نمودار شماره 1). این نواحی در بیشتر قسمت‌های کشور به استثنای بخش‌هایی از شمال غرب و غرب کشور دیده می‌شود. در حقیقت اگر از بام ایران –  شهرکرد و بروجن و مناطق همجوارش در استان چهارمحال بختیاری – که همچنان روزگاری رؤیایی را سر کرده و میزان دریافت ریزش‌های آسمانی‌اش بیش از 60 درصد میانگین درازمدت است، بگذریم؛ در دیگر نقاط کشور، رؤیای سبزی را نمی‌توان دید! هرچند همچنان استان‌هایی چون همدان، آذربایجان شرقی، کرمانشاه، اردبیل و زنجان از لذت ترسالی خفیف (افزایش کمتر از 20 درصد نرمال) بهره‌مند هستند، اما چنین بهره‌مندی لرزانی نمی‌تواند پشتوانه‌ی مناسبی تا انتهای سال آبی محسوب شود. به خصوص اگر یادمان باشد که مثلاً در استانی همچون خوزستان که تا پایان دی‌ماه همچنان با ترسالی هم‌آغوشی می‌کرد، چگونه دوباره کابوس خشکسالی را نزدیک‌تر از هر زمان دیگری به خود احساس می‌کند؛ کابوسی که می‌دانم برای مردم محروم دغاغله، گطیش و حموله می‌تواند تحمل‌ناپذیر باشد. نکته‌ی نگران‌کننده‌ی دیگر کاهش ریزش‌های آسمانی به صورت برف است که حتا میزان آن در بام ایران و یا در ارتفاعات کندوان نیز بسیار ناامید‌کننده می‌نماید، رخدادی که آشکارا توان ذخیره‌سازی اندوخته‌های آبی قابل شرب و کشاورزی کشور را در سال 1389 به چالش خواهد کشید ...

ادامه نوشته

از قورباغه‌های عاشق در ناهارخوران تا قورباغه‌های نادر در آلمان!

    یادتان هست چندی پیش ( دقیقن 5 اردیبهشت 1388) از ماجرای جریمه‌ی سنگین راننده‌ی یک اتوبوس در آلمان نوشتم که به دلیل زیرگرفتن یک قورباغه‌ی نادر به شش سال حبس محکوم شد؟ یادتان هست بعدها دریافتیم که در اینجا برای زیر گرفتن آدم در روز روشن هم ممکن است چنین جریمه‌ای را در نظر نگیرند، چه رسد به قورباغه‌ها!
   

ادامه نوشته

کشف یک مصوبه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ی دیگر توسط دیده‌بان طبیعت بختیاری!

    هنوز از شوک شش شرط  حیرت انگیز و غم بار و شرم آور شورای عالی محیط زیست برای موافقت با حفاظت شده اعلام کردن 7 منطقه جدید کشور خارج نشده‌ام و نشده‌ایم که دیده‌بان سختکوش طبیعت بختیاری پرده از یک اصلاحیه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ی دیگر برمی‌دارد که دقیقاً در آخرین روزهای دولت نهم – 2 روز بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 – بی سر و صدا به تصویب رسانده و به موجب آن، بندهایی از برنامه سوم و چهارم توسعه را مثل آب خوردن تغییر داده‌اند تا دیگر طبیعت‌ستیزان محترم لازم نباشد برای پروژه‌های راه‌سازی و سدسازی و انتقال لوله و کارخانه و ... در مناطقی که عنوان «حفاظت شده» ندارند، پولی بابت هزینه‌های ارزیابی زیست‌محیطی بپردازند!
    طنز تلخ ماجرا این است که اصولاً در مناطق چهارگانه نباید توسعه‌ی طبیعت‌ستیزانه‌ای رخ دهد که بخواهد ارزیابی شود! توسعه باید در آن 93 درصد دیگر خاک وطن رخ دهد، آن هم با ارزیابی زیست‌محیطی.
    اما حالا ... حالا ... حالا ...
    خودتان اصل ماجرا را در تارنمای هومان خاکپور بخوانید تادریابید چه اندازه بین آن حرف‌های قشنگ و این عملکردهای زشت فاصله وجود دارد! ندارد؟

     گاه با خود می اندیشم: نکند ناصر راست می گوید! و اصلن چه فایده ای دارد شعور یک کرم کدو؟!

    راستی!

    کسی می داند چرا هیاهوی قناری ها - این روزها بیشتر از دیروزها - خواب جت ها را آشفته است؟!

روزگاری است که پرواز کبوترها
در فضا ممنوع است.
که چرا
به حریمِ حرمِ جت ها خصمانه تجاوز شده است!

روزگاری است که خوبی خفته ست
و بدی بیدار است.
و هیاهوی قناری ها،
خواب جت ها را آشفته است!

                                      فریدون مشیری

درج نظر

وقتي كه آخوندهاي سبز مي‌آيند! اين بار از باغ شوكت‌آباد بيرجند ...

    يادتان هست كه از موج سبزها در بين روحانيون بلندپايه و نيمه بلندپايه سخن گفتم؟ يادتان هست كه گفتم كه برخي از روحانيون مي‌گويند: پايداري اكولوژيك سرزمين برتر از دستاوردهاي هسته‌اي است؟ يادتان هست از شيراز و كاشمر و قم و شهرکرد برايتان نقل قول كردم و پيش‌تر ها از پاپ سبز نوشتم و آرزويي كه دارم ... و يادتان هست كه از رابطه توسعه پايدار و روحانيت نوشتم؟

    حالا مي‌خواهم  يك هموطن بوشهري - حجت الاسلام حمزه جمالی - را معرفي كنم كه در كسوت لباس روحانيت، مي‌كوشد تا پاسدار سبزينه در ديار بيرجند باشد و شوكت پرديس مشهور و ديرينه‌ي شوكت‌آباد را محفوظ دارد.
    گزارش اين ماجرا را در تارنماي ابوحنانه‌ي عزيز پي بگيريد.

                                                                درج نظر

آقای محمدی‌زاده: برای این مصوبه باید گریست نه این که پایکوبی کرد!

    چندی پیش خبری با بوق و کرنا از سوی سازمان حفاظت محیط زیست کشور منتشر شد که بیایید و ببینید که ما چه کرده‌ایم؟ فیل را هوا کرده و توانستیم در دولت فخیمه‌ی دهم، مجوز 7 منطقه‌ی حفاظت شده‌ی جدید را در 6 استان سیستان و بلوچستان، خراسان شمالی، گیلان، خراسان جنوبی، خراسان جنوبی و قم بگیریم.
    متعاقب این خبر خوش! که در ماه گذشته انتشار یافت، بسیاری از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها نیز به انعکاس آن پرداخته و حتا سبزپرس هم آن را پیش‌تر از همه پوشش داد. اما هیچکس اشاره نکرد که شش شرط  شورای عالی حفاظت محیط زیست کشور برای اجرایی کردن این اقدام چه بوده است؟
    واقعاً چرا؟ چرا هیچ خبرنگاری به خود زحمت نداد تا متن کامل مصوبه‌ی هشتم آذر ماه 1388 این شورای عالی را بخواند و آنگاه به انعکاس خبر اقدام کند؟
    به باور من، این درد کمتر از درد طبیعت‌ستیزی مدیران کشور نیست! هست؟

    لطفاً به متن کامل این موافقت‌نامه که به امضای محمدرضا رحیمی، معاون نخست رییس جمهور هم رسیده است، توجه کنید و آن شش شرط را مرور نمایید تا دریابید که معاهده‌ی ترکمنچای در برابر این ذلت تاریخی سازمان حفاظت محیط زیست، همچون سندی افتخارآمیز و میهن‌پرستانه است!
    آیا به نظر شما معنی مناطق چهارگانه تحت حفاظت این است؟ مناطقی که وزارت راه بتواند همچنان در آن جولان دهد؛ هر نوع رزمایش نظامی در آن برگزار گردد؛ نیازهای روستاها و شهرهای اطراف را برآورده سازد؛ طرح‌های گردشگری در آن ادامه یابد و از همه بامزه‌تر این که وزارت مسکن هم بتواند در آن نه فقط خانه‌سازی که شهرسازی کند!
    آیا این است معنی مناطق حفاظت شده؟ چگونه آقای محمدی‌زاده حاضر شدید تا چنین شروط ترکمنچای‌گونه‌ای را پذیرا شوید؟ آقای دکتر صدوق عزیز! شما کجا بودید؟
    اگر می‌گوییم که باید زنگ ایست را به صدا درآورد و آیش طبیعت ایران را اجرایی کرد، برای همین است. انگار هیچ نیروی منطقی و استدلال کارشناسی قادر به کند کردن ارابه‌ی طبیعت‌ستیزان نیست. پس دست‌کم به قول ناصر کرمی بیایید بازی را خراب کنیم.

درج نظر

ماجرای گلستان را چگونه باید نگریست؟

دست‌هایی که کمک می‌کنند؛ مقدس‌ترند از لب‌هایی که دعا می‌کنند.
کوروش بزرگ

    اگر می‌خواهیم ماجرای گلستان به سرانجامی بایسته بیانجامد، نباید به آنچه که انجام داده‌ایم، دلخوش کنیم؛ باید همچنان پیش‌برنده و مطالبه‌محور قول‌ها و پیمان‌های آقایان را پیگیری کرده و به گفتگو‌ها و تجمعات آرام خود در اعتراض به روند طبیعت‌ستیزی در منطقه به بهانه‌ی توسعه ادامه دهیم.
    در این باره می‌توانید گفتگوی نگارنده را با سبزپرس بخوانید.

    همچنین روایت دیگری را در اینجا می‌توانید پی بگیرید.

درج نظر

حامیان محیط زیست حافظان امنیت سرزمین هستند نه تهدیدکننده آن!

    باورم این است که تلاش برای حفظ پایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور، گامی بزرگ در مسیر حفظ امنیت پایدار ایران و ایرانیان است. بنابراین، کوشش طرفداران محیط زیست برای تثبیت پایداری سرزمین، می‌تواند بیشترین کمک را به امنیت کشور کند؛ در صورتی که در ماجرای گلستان، بیشتر با ما امنیتی برخورد کردند تا قدر امنیتی که می‌خواستیم برای گلستان به صورتی مانا پدید آوریم را بدانند!
    در این باره گفتگوی نگارنده را با مینو صابری در رادیو زمانه با عنوان: «با حامیان محیط زیست امنیتی برخورد نکنید» اینجا بخوانید و یا آنجا بشنوید.

درج نظر

همایشی که متولیش پیدا نبود؟!

    آنهایی که دیروز و امروز به بنای مجلل برج میلاد رفتند تا در یکی از ده‌ها – و شاید صدها ... و بلکه هزاران – همایشی شرکت کنند که به صورتی همزمان در تالارهای تودرتوی میلاد برگزار می‌شد، حتماً با نگارنده هم‌نظر هستند که عجب غلطی کردند که عمرشان را اینگونه هدر دادند!
    ماجراهای دیروز را می‌توانید از زبان امیرسررشته‌داری عزیز بخوانید؛ ماجراهای امروز را هم شاید حسین عبیری گلپایگانی یا یاسر انصاری به زودی روایت کنند!
    اما همین قدر برایتان بگویم که تقریباً از 4 ماه پیش از سوی دبیرخانه‌ی «همایش ملّی نقش پارک‌های فناوری مجازی در توسعه پایدار با رویکرد حفاظت محیط زیست»، با نگارنده مکاتبه و گفتگو شد تا در این همایش، به عنوان مهمانی ویژه!! شرکتی فعال داشته باشم. بارها هم تأکید شد که حتماً شرکت کنم! چون ممکن است برنامه‌های‌شان به هم بخورد! سپس اعلام شد که به دلیل مسافرت جناب شهردار در آذرماه، همایش سه ماه به عقب افتاد!! هرچند که سفر جناب شهردار به کپنهاگ یک هفته هم طول نکشید! کشید؟ (جل الخالق!) ...
    خلاصه باز تماس گرفتند که تاریخ قطعی همایش 4 اسفند ماه است و لطفاً اگر حتماً می‌آیید، اطلاع دهید تا برایتان دعوت نامه ارسال شود و برنامه‌های ما به هم نخورد! چون در این همایش باید فعالانه شرکت کرد و در پایان هم از سوی یونسکو و دانشگاه شهید بهشتی تهران گواهی‌نامه‌ی رسمی به شرکت‌کنندگان اهدا خواهد شد!
    خلاصه این که از شما چه پنهان تحریک شده بودیم ببینیم آقای دکتر متصدی (رییس کمیته علمی همایش) و دوستان‌شان در مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران چه برنامه‌ی شگفت‌انگیزی را تدارک دیده‌اند!
    اما امروز صبح به اتقاق یاسر و علی و حسین هر چه بیشتر گشتیم، دریغ از یک نفر که در آن بلبشوی برج میلاد پاسخگوی ما باشد که این همایش کجا برگزار می‌شود، چگونه باید در آن ثبت نام کرد؟ مسئولش کیست؟ دبیرخانه‌اش کجاست؟ برنامه‌هایش چیست؟ آیا بروشوری دارد؟ ندارد؟
    جالب این که اصلاً از شهردار قالیباف هم در این همایش خبری نبود! بود؟
    باید اعتراف کنم در طول 45 سالی که تاکنون از خداوند رخصت زندگی کردن گرفته‌ام، همچین برنامه‌ی هردم بیلی با عنوان همایش!  کسی نتوانسته بود به خوردم دهد که البته امروز دادند! جالب این که در تدارک این همایش کم‌نظیر، نهادهایی چون یونسکو، مرکز صلح و محیط زیست، کمیسیون ملی یونسکو، مؤسسه عصر دانش، پارک فناوری مجازی اکسیژن، وزارت صنایع و معادن، وزارت علوم تحقیقات و فناوری، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران، اتاق بازرگانی صنایع و معادن ایران، ستاد محیط زیست شهری، کمیته محیط زیست شورای اسلامی شهر تهران، دانشکده کارآفرینی دانشگاه تهران، شرکت فناوری اطلاعات سرمایه گذاری ایران و چند نهاد دیگر به مرکز مطالعات و برنامه‌ریزی شهر تهران (وابسته به شهرداری تهران) کمک کرده بودند!

    پی نوشت:
    این یادداشت را 14 ساعت بعد از حضور در همایش و کاهش خشم خود نوشتم تا کمتر معلوم شود که چقدر از هدر رفتن وقت امروزم، عصبانی هستم! امیدوارم شما هم متوجه عمق فاجعه نشده باشید!

درج نظر

بررسی روند گرم شدن زیست‌اقلیم ها در ایران

    علاقه‌مندان به موضوع تغییر اقلیم و جهان‌گرمایی می‌توانند تازه‌ترین یادداشت نگارنده را در این باره در صفحه‌ی 8 از شماره امروز – 4 اسفند 1388 – روزنامه بهار بخوانند.

درج نظر

چرا بايد از پيشنهاد «آيش طبيعت ايران» حمايت كرد؟

   «ما بايد خود را در برابر فرزندان و نوه‌های خود مسئول بدانيم، زيرا با تخريب محيط‌زيست و منابع‌طبيعی، زندگی را برای آنان غيرممکن کرده‌ايم

بخشی از بيانيه‌ي پايانی اجلاس هزاره‌ي سازمان ملل

    اگر بپذيريم كه بر بنياد دانستگي امروز در حوزه‌ي دانش اقتصاد بوم‌شناختي (اكولوژيك)، هر منبع طبيعی يا دارايي زيست‌محيطی را نوعی «سرمايه‌ي طبيعی» محسوب كرد که ارزش آن برای جامعه، معادل با ارزش استهلاک منافع آتی است که می‌توان از مصرف آن دارايي بدست آورد؛ آنگاه با اين نگراني جدي مجبوريم روبرو شويم كه چگونه مي‌شود روند شتابناك تاراج اندوخته‌هاي گياهي و جانوري را در زيست‌بوم وطن ديد و دم برنياورد؟ مگر نه اين است كه ارزش سرمايه های طبيعی را بايد مترادف با بقاء و ادامه‌ي حيات نسل انسان در نظر گرفت؟ مگر چنين آموزه‌اي در اصل 50 قانون اساسي ما مورد تأكيد قرار نگرفته است؟ و مگر از همين رو نبوده كه طراحان برنامه 5 ساله چهارم توسعه‌ي كشور، ماده‌ي 59 را به اين برنامه افزودند و دولت را مؤظف به ارزشگذاري اقتصادي مواهب طبيعي بر مبناي ملاحظات حسابداري سبز كردند؟ پس چرا به رغم گذشت 30 سال از تصويب آن ميثاق‌نامه‌ي ملّي و 5 سال از عمر برنامه چهارم؛ همچنان شاهديم كه ملاحظات محيط زيستي در پاي مصلحت‌هاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي ذبح مي‌شوند و آن چه كه دارد از دست مي‌رود، طبيعت وطن است! طبيعتي كه اگر از دست برود، ديگر امكان جايگزيني و بازسازي با ضرب و زور هيچ تمهيد نرم‌افزاري و سخت‌افزاري را نخواهيم داشت.
    براي همين است كه اينك جمعي از فعالان و متخصصان حوزه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي كشور در گرايش‌هاي گوناگون مصرانه از دكتر محمّدباقر صدوق، معاون محبوب محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست كشور مي‌خواهند تا براي نجات طبيعت رنجور و زخم‌خورده‌ي وطن، «زنگ ايست» براي هر نوع فعاليت عمراني و شكار در مناطق چهارگانه‌ي خود را صادر كرده و به طبيعت مجال خودترميمي دوباره دهد. هرچند كه مي‌دانيم اين سرمايه‌ي طبيعي ناهمتا در برخي از مناطق چنان دچار اضمحلال و فرسودگي شده كه حتا با آيش 10 ساله هم توان زيست‌پالايي‌اش را بدست نخواهد آورد.
    پرسش اساسی اين است: «ميزان فضای زيست‌محيطی در دسترس برای هر يک از شهروندان ايران‌زمين با توجه به بيشينه‌ي سرعت ممکن در استخراج منابع بدون اينکه محيط زيست به عنوان يک عنصر حياتی مورد تخريب واقع شود، چقدر می‌تواند باشد؟» در حقيقت آنچه که کارشناسان حوزه‌ي محيط‌زيست را نگران می‌کند، حفظ چيزی است که اقتصاددانان آن را «سرمايه‌ي طبيعی» و آنان «خدمات زمين‌زيست‌سپهر» یا Geo Biosphere می‌نامند؛ سرمايه‌ای که هم در معرض کاهش قرار دارد (در نتيجه‌ي برداشت منابع توسط انسان) و هم در معرض اُفت کيفيت (با افزايش ميزان آلودگی). بی‌گمان يکی از پژواک‌های ناگزير کاهش سرمايه‌ي طبيعي، علاوه بر نقصان ذخيره‌ي ژنتيكي و گونه‌گوني (تنوّع) زيستي كشور، کاستن از توان تعديل و تنظيم اقليمیِ نيوار (اتمسفر) و يکی از بازخوردهای تخريب کيفيت سرمايه‌ي طبيعی، وارد آمدن آسيب به چرخه‌ي ترسيب کربن و توليد اکسيژن خواهد بود.  

     هر چند نبايد از خاطر برد که ارزيابی و اندازه‌گيری سرمايه‌ي طبيعی، حتا اگر بخش‌هايي از آن را (مانند قيمت زمين) بتوان به صورت کمّی بيان کرد، موضوعی بسيار پيچيده و بغرنج است؛ واقعيتی که در دوّمين گزارش پايش پيشرفت زيست‌محيطی بانک جهانی نيز بر آن تأکيد شده است. در واقع، محيط‌زيست به آسانی کميّت‌پذير نيست و اغلب اقتصاددانان معتقدند که ارزش سرمايه‌ي طبيعی را نمی‌توان به راحتی با صرفه‌های اقتصادی بشر مقايسه و تعيين کرد؛ بن‌بستی که تاکنون رهيافت‌های متعددی برای خروج از آن پيشنهاد شده است. از جمله آنکه بتوان ارزش پولی منابع طبيعی را به صورت غير مستقيم برآورد کرد (توجه به هزينه‌های اجتناب از مخاطرات يا - AEM Averting Expenditure Method-  نيز در شمار يکی ديگر از روش‌های غير مستقيم برای تعيين ارزش اقتصادی خدمات بوم سازگان‌ها به حساب می‌آيد)؛ مانند برآورد سود حاصل از حفاظت منابع آب يا جنگل‌ها، تعيين مزايا و منافع طبيعی که تاکنون مورد استفاده قرار نگرفته‌اند و شناسايي ارزش حقيقی منابع طبيعی و کالاهای غير بازاری زيست‌محيطی.
    اميد است در فاصله‌ي زماني كه آيش طبيعت در اختيار برنامه‌ريزان و نخبگان اين حوزه قرار مي‌دهد، بتوان با انجام مطالعاتي ژرف و در عين حال ضربتي و هدفمند، پاسخ پرسش‌هاي پيش‌گفته را درآورد و نقشه‌ي راهي منسجم و مبتني بر اصول آمايشي حاكم بر سرزمين ارايه داد تا مسير توسعه در كشور بر مبناي آموزه‌هاي زيست پايدار به صورتي پيش‌برنده ادامه يابد.

    پی نوشت:
    این یادداشت  در صفحه 9 از شماره 1605 روزنامه پول – 28 بهمن 1388 – منتشر شده است.

درج نظر

در گلستان دریافتم که تنها نیستیم ...

    دقیقاً ساعت 12 ظهر روز 29 بهمن، اتوبوس حامل برخی از نمایندگان تشکل‌های مردم‌نهاد که توانسته بودند خود را تا ساعت 4:30 بامداد همان روز به میدان ونک تهران برسانند، در مقابل استانداری گلستان ایستاد. امّا همراهان خسته‌ی من، به جای دیدن و لمس مهمان‌نوازی و استقبال گرم مسئولین در استانداری گلستان، با کمال تأسف شاهد برخوردی سرد و امنیتی بودند ... بلافاصله چندین دستگاه خودرو ویژه نیروی انتظامی و دیگر نهادهای امنیتی در محل حاضر شد، مرتباً درخواست می‌کردند که بازگردیم و عکس هم نگیریم! در همان زمان اما رخدادهای خوشایندی هم در حال وقوع بود، این که احساس کردی تنها نیستی و نه‌تنها از تهران که از گرگان و برخی دیگر از شهرهای شمالی کشور هم عده‌ای از عاشقان پارک ملّی گلستان خود را به محل رسانده بودند. به ویژه باید از یار نام‌آشنای طبیعت ایران، دکتر بسکی یاد کنم که مثل همیشه، مرد و مردانه خود را از روستای تنگراه به مقابل استانداری رسانده بود تا فریادمان رساتر شود ...

ادامه نوشته

شاید این آخرین امید برای نجات گلستان باشد!

    تا ساعتی دیگر به همراه جمعی از فعالان محیط زیست راهی دیاری می‌شویم که سال‌هاست به قول ناصر کرمی، قدر اوا گاردنر خود را نمی‌داند! امیدوارم بشود با استاندار گلستان گفتگویی مؤثر انجام داد و دوستان توسعه‌سالار را ترغیب کرد به جای هماوردی با طبیعت، از هماغوشی با آن لذت ببرند.
    تا آن زمان، نگاهی بیاندازید به کبک ناصر کرمی عزیز که این روزها به دلیل افشاگری یک انگلیسی مشکوک! بدجوری داره خروس می‌خونه! نمی‌خونه؟
    منتها من برمی‌گردم ناصر جان! برنمی گردم؟

درج نظر

آن پارچه سبز رنگ بر روی این تنه‌ی اعدام شده در رضوان‌شهر ... رضوان‌شهر ... رضوان‌شهر!

گفتم هر او که درختی بکارد
به دانایی پروردگار خواهد رسید
به درگاه دریا و آرامش آسمان خواهد رسید
                                        کوروش بزرگ (برگردان از منشور پارسوماش)

    امروز چشمم به این سند تاریخی افتاد که مردمان شریف ماسوله در 26 آذر ماه 1292 هجری شمسی امضاء کرده و از خویش به یادگار نهاده‌اند. آنها پدران و مادران «طبیعت‌مرد و طبیعت زن» ما در دیار سبز گیلان هستند؛ دیاری که مهد دلیرمردانی چون کوچک جنگلی و فرزانگانی چون دکتر ابراهیم حشمت است. آن مردمان بیش از 96 سال پیش میثاق‌نامه‌ای سبز را در بین خود به امضاء رساندند که به موجب آن احدی حق ندارد به هیچ بهانه‌ای درختی را از زندگی ساقط سازد. این سند افتخار ملی ما می‌تواند باشد؛ افتخاری که ریشه در منشور پارسوماش کوروش کبیر دارد؛ هم او که 2500 سال پیش ندا درداده بود:
او که درختی را بیافکند
بی‌اجاق خواهد مُرد
و خطاب به ایرانیان فرداها آیین سبزش را چنین فریاد کرده بود:
هر که رونده‌ای را بیازارد
جهان را آزرده است

    و من امروز با خواندن قرارداد اجتماعی ماسوله‌نشینان قرن پیش وطن، احساسی دوگانه از شور و شوق و غم و آه را تجربه کردم ...
    این که چگونه ممکن است از دل آن چنان مردمی و آن چنان رهبرانی، به جایی برسیم که
فرمان قتل درخت کهنسال 1500 ساله را صادر کنیم؟ آن هم در همان ولایت و به جرم مقابله با خرافه‌پرستی!!

        جناب حجت‌الاسلام سید کاظم حسینی اشکوری، مدیرکل محترم اوقاف استان گیلان! درست است که توانستید از درخواست رسیدگی ما به این جرم آشکار، عبور کنید! امّا نظرتان در باره‌ی این سند تاریخی از هم‌ولایتی‌های شریف‌تان چیست؟ نظرتان در باره‌ی این ردای سبز رنگ بر روی پیکر بریده‌ی شده‌ی این درخت آزاد چیست؟

    به خدا:
    این ذره ذره گرمی خاموش‌وار ما
                                 یک روز بی گمان سر می‌زند به جایی و خورشید می‌شود

    گفتم تا نگی که نگفتی!

درج نظر

هشدار محمّد خسروشاهی: خطر جهان‌گرمایی در هفت منطقه اصلی کشور جدی است!

      بر بنیاد ستاده‌های به دست آمده از طرح ملّی «بررسی علل افزایش و تشدید سیل در ایران» که نگارنده نیز افتخار همکاری در آن را در کنار محمّد خسروشاهی عزیز برعهده داشته است، مشخص گردیده که در طول 20 سال گذشته روند كلي دما رو به گرم شدن دارد؛ به نحوی که در تمامی هفت ایستگاه مورد مطالعه (فارس - حوضه مهارلو، تهران - حوضه طالقان، خراسان -حوضه کارده، گلستان -حوضه گرگانرود، لرستان - حوضه تيره، هرمزگان - حوضه میناب و آذربايجان شرقي (حوضه صوفی چای) بلا استثنا دماي هوا از کمینه‌ی 64 صدم درجه سانتی‌گراد در ايستگاه بندرعباس تا بیشینه‌ی 1.78  درجه سانتي‌گراد در ايستگاه كرج افزايش يافته است. یعنی تقریباً متوسط افزایش دمای سالانه‌ی کرج سه برابر بندرعباس در طول 20 سال (1365 الی 1384) گذشته بوده است. این در حالی است که متوسط افزایش دمای کره‌ی زمین در طول یکصد سال گذشته، چیزی در حدود 76 صدم درجه سانتی‌گراد بوده است؛ واقعیتی که به خوبی می‌تواند ژرفای خطر جهان‌گرمایی را در ایران به تصویر کشد.

     مؤخره:
    حال باید دید با توجه به افشاگری‌های روزنامه کیهان بر علیه ناصر کرمی – مهمترین مخالف رسمی پندارینه‌ی جهان گرمایی در ایران – و نیز تعبیرهای خواب لطیف در شبانه‌ها، نویسنده‌ی این درگاه طنزناک چگونه به انتشار توافقنامه جدید همت می‌گمارد؟!

                                                                درج نظر

مارها را رها كنيد ... به مردم حموله و گطيش و دغاغله برسيد ... به خوزستان برسيد!

    امروز تصاويري را در درگاه مجازي خبرگزاري مهر ديدم كه هوش از سرم ربود و دلم را به درد آورد ... اينجا روستاي حموله است؛ آنها را هم كه مي‌بينيد، مردمان شريف دغاغله هستند كه روزگاري بهتر از روستانشينان گطيش ندارند! دارند؟

ادامه نوشته

از هجمه‌ی پزشکی بر علیه مارها تا کوره‌های مارسوزی در مؤسسه رازی!

    یکبار دیگر هم دست کم به صورت مستقیم مجبور شدم تا در این تارنما از حقوق یکی از مفید‌ترین و مظلوم‌ترین جانداران روی زمین به نام "مار" دفاع کنم که لابد خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی ماجرای بحث‌برانگیزش را به یاد دارند؟ ماجرایی که البته با کامنت عبداللطیف عبادی و حواشی آن بحث‌برانگیزتر هم شد! نشد؟
    امّا امروز از طریق جناب خسرو رجبی‌زاده، یکی از معدود متخصصان خزندگان در ایران که اختصاصاً دانشنامه‌ی کارشناسی ارشد خود را بر روی یکی از همین عزیزان، یعنی افعي دماوندي کار کرده است، آگاه شدم که متأسفانه در سکوت سنگین سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سالهاست مؤسسه تحقیقات واکسن و سرم‌سازی رازی - که افتخارش، پیشینه‌ی یکصدساله‌ی این نهاد است -  مارهایی را که برای استفاده از زهرشان توسط مارگیرها از جای جای وطن خریداری و جمع‌آوری می‌کنند، پس از استخراج زهر، در کوره ریخته و می‌سوزانند!
    باورتان می‌شود؟ یعنی ممکن است به دست خود چنین ضربه‌ای را به زنجیره‌ی غذایی بوم‌سازگان (اکوسیستم) زده و بالانس جمعیتی جوندگان را از تعادل خارج کنیم؟ تا آنجا که من می‌دانم، نظیر چنین کاری فقط در کشور برزیل انجام می‌شده که آن هم بیش از 40 سال است که متوقف شده است.
    واقعاً چگونه است که نه فقط سازمان حفاظت محیط زیست، بلکه انجمن حمایت از حیوانات و دیگر فعالان این حوزه نیز تاکنون در برابر این جنایت آشکار و حیرت‌انگیز سکوت کرده‌اند؟
    آقای رجبی‌زاده‌ی عزیز البته قول داده‌اند که به زودی نتایج برخی از یافته‌های ارزشمند پژوهشی خویش را در اختیار نگارنده قرار دهند تا در همین درگاه مجازی به اشتراک نهاده شود.
    اما تا آن زمان امیدوارم مسئولین ذیربط هر چه زودتر این روند را متوقف کرده و با بازگرداندن مارها به موطن اصلی‌شان  - و نه هر جایی – کمک کنند تا آنها بتوانند دوباره خود را ترمیم کرده و نقش مفیدشان را در محیط زیست ایفا کنند.

درج نظر