وقتی که متهم شماره یک در بروز فاجعه دریاچه ارومیه لو می رود!

    به گواه آخرین یافته های اقلیمی منتشر شده از سوی پایگاه ملی مدیریت خشکسالی کشور ، شرایط ترسالی بر کل حوضه آبخیز دریاچه ارومیه برای دومین سال پیاپی حاکم بوده است. به عبارت ساده تر، میزان ریزش های آسمانی حوضه آبخیز 5.2 میلیون هکتاری دریاچه ارومیه (آبخیزی که 5 برابر کشور لبنان وسعت دارد) در طول دو سال گذشته از میانگین دراز مدت آن بیشتر بوده است ؛ با این وجود، روند کاهش ژرفای آب در دریاچه ارومیه کماکان ادامه داشته و افزایش بارندگی نه تنها نتوانسته وضعیت دریاچه را بهبود بخشد، بلکه در تیرماه سال 1390 عمق آب دریاچه 7.26 متر پایین تر از میانگین 9 ساله قرار داشته است . حتا با وجود بارندگی های مطلوب در 9 ماهه نخست سال آبی 90-1389 عمق آب دریاچه در پایان خرداد 90 نسبت به دوره زمانی مشابه سال قبل از آن بیش از یک متر کاهش را نشان می دهد. وضعیت پیش آمده در شرایطی بوجود آمده که پیوسته از سوی مسئولین وزارت نیرو اعلام شده است که متهم ردیف نخست در بروز فاجعه پیش آمده در دریاچه ارومیه، خشکسالی و تغییر اقلیم بوده و سهم سدسازی تنها 5 درصد است ! معنی سخن فوق علی القاعده باید این باشد که اگر آسمان دوباره به سرگربه نشان نقشه وطن لطف کرده و بر دیار آذربایجان جانانه ببارد، آنگاه نگین فیروزه ای و دوست داشتنی شمال غرب کشور هم دوباره جان می گیرد! نمی گیرد؟
    و البته حقیقت این است که جان نمی گیرد ... زیرا وقتی بر روی همه رودخانه های اصلی که به دریاچه ارومیه منتهی می شوند، چندین سد احداث شده باشد؛ وقتی وسعت اراضی کشاورزی در طول سه دهه گذشته بیش از 360 هزار هکتار افزایش یافته باشد، وقتی راندمان آبیاری هرگز از مرز 35 درصد افزایش نیافته باشد و وقتی شمار چاه های عمیق و نیمه عمیق حفر شده در منطقه به صورت مجاز و غیر مجاز از مرز 20 هزار حلقه هم گذشته باشد، معلوم است که دیگر از دست آسمان کار چندانی برای جبران این آزمندی و نابخردی آشکار برنمی آید! می آید؟
    حقیقت داستان این است که دریاچه ارومیه به عنوان یک تالاب بین المللی ارزشمند می توانست مهم ترین عامل ثبات پایداری بوم شناختی (اکولوژیکی) در شمال باختری کشور باشد و مانند یک دستگاه مکش پرقدرت، از میزان گرد و غبار موجود در هوا بکاهد؛ اما اینک نه تنها بیش از 300 هزار هکتار از وسعتش را از دست داده و نمکزاری بزرگ را آفریده است، بلکه خود به عاملی مهم در افزایش ناپایداری منطقه بدل شده و در واقع مانند یک چشمه تولید گرد و خاک (بخوان نمک!) عمل کرده است؛ چشمه ای که از آن با عنوان گرانیگاه اصلی فرسایش بادی و عامل پیدایش سونامی 8 میلیارد تنی نمک در منطقه یاد می کنند.
    به نظر می رسد یگانه راه بازگشت منطقه به شرایط طبیعی آن، پذیرش شجاعانه اشتباهات فاحش مدیریتی مان در آبخیز پهناور دریاچه ارومیه است. ما باید به حق آبه طبیعی دریاچه به میزان دست کم 3 میلیارد متر مکعب در سال احترام نهاده و بکوشیم تا راندمان آبیاری به دوبرابر میزان کنونی افزایش یابد. همزمان باید با معرفی گزینه های جایگزین درآمدی بکوشیم تا میزان وابستگی معیشتی به سرزمین در سطح حوضه آبخیز دریاچه ارومیه کاهش یابد. در آن صورت شاید هر بار که از آسمان باران می بارد، بتوان امیدوار بود که دوره پریشان حالی ارومیه به کمینه خود نزدیک شود. در غیر اینصورت باید مطمئن بود که فرزندان ما، هرگز پدران و مادران خویش را به دلیل پیدایش کویر ارومیه به عنوان بزرگترین رویداد بیابان زایی قرن 21 نخواهند بخشید! خواهند بخشید؟
    واپسین نکته آن که هرگز طرح های انتقال آب بین حوضه ای نخواهد توانست آرامش را به این عرصه بازگرداند؛ همانگونه که انتقال دو برابری آب به حوضه زاینده رود نتوانست از خشکی تالاب گاوخونی ممانعت کند؛ بلکه تنها نیازها را به صورت تصاعدی افزایش داد.


درس تلخی که بارورسازی ابرها در دریاچه ارومیه به من و تو می دهد!

    15 اردیبهشت سال 1389، پس از بازدیدی که در معیت یک گروه کارشناسی از دریاچه ارومیه داشتم، نوشتم که به دنبال بارندگی های چند روز اخیر، سطح آب دریاچه ارومیه 27 سانتی متر افزایش یافته است، اما وضعیت همچنان نگران کننده است، زیرا نسبت به زمان مشابه سال 1388، تراز دریاچه 20 سانتی متر هم کاهش نشان می دهد .

    حالا بعد از گذشت حدود یکسال، باز در منابع خبری گوناگون و از قول برخی از ارشدترین مدیران مسئول  می خوانیم که در اردیبهشت ماه سال 1390، سطح آب دریاچه ارومیه بین 40 تا 70 سانتی متر افزایش یافته است. مثلاً معاون اداره کل محیط زیست استان آذربایجان غربی در چهارم اردیبهشت ماه سال جاری خبر از افزایش 40 سانتی متری سطح آب دریاچه ارومیه می دهد . دو روز بعد از او، ارسلان هاشمی، مدیرعامل شرکت آب منطقه ای آذربایجان شرقی این رقم را 50 سانتی متر عنوان کرد و مهم تر آن که افزایش بارندگی را حاصل شلیک 600 گلوله یدور نقره طی عملیات بارورسازی ابرها در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه دانست . کار به جایی رسید که محمد مهدی جوادیان زاده، مدیر مرکز ملی تحقیقات و بارورسازی ابرها در سیزدهم اردیبهشت ماه صراحتاً از نقش 20 درصدی بارورسازی ابرها در افزایش بارندگی های اخیر حوضه آبخیز دریاچه ارومیه خبر داد. حتی در 21 اردیبهشت ماه، این میزان افزایش تا 70 سانتی متر و توسط رییس مرکز تحقیقات آرتمیای کشور پیشی گرفت  و ظاهراً خبرهای مبنی بر افزایش سطح تراز دریاچه ارومیه چنان در حال اوج گرفتن بود که این نگرانی را ممکن بود در نزد یک ناظر بی طرف بوجود آورد که نکند موجودیت شهر ارومیه در خطر زیر آب رفتن قرار بگیرد؟! جالب تر این که نزدیک به یک سال قبل نیز، همین رییس مرکز تحقیقات آرتمیای کشور – آقای دکتر یوسفعلی اسدپور - از افزایش 70 سانتی متری سطح آب دریاچه ارومیه خبر داده بود!

    آنچه که در این میان و درهیاهوی این خبرهای بارورسازانه ی ابری! ظاهراً فراموش شده بود، طرح این پرسش ساده بود که آیا میزان ریزش های آسمانی رخ داده در بازه ی زمانی مورد نظر، نسبت به مدت مشابه سال قبل و یا میانگین درازمدت آن افزایشی را نشان می دهد که حالا بخواهیم آن افزایش را به بارورسازی ابرها ربط دهیم یا خیر؟ از آن مهم تر، آیا واقعاً سطح آب دریاچه ارومیه نسبت به مدت مشابه سال قبل آن افزایش یافته است؟

    راست آن است که شوربختانه باید اعتراف کنیم که پاسخ هر دو پرسش منفی است. کافی است نگاهی به بررسی های بهروز حسنی مهمویی بیاندازیم  تا متوجه شویم که نه تنها سطح دریاچه ارومیه در اردیبهشت ماه سال 90 افزایش واقعی نداشته است، بلکه نسبت به اردیبهشت سال 1389، حدود 250 کیلومتر از وسعت دریاچه به دلیل کاهش ارتفاع سطح آب به میزان حدود 31 سانتی متر  کمتر هم شده است!

    به دیگر سخن، بررسی داده های هواشناسی نشان می دهد که در اغلب سال ها، میزان ریزش های آسمانی در اوایل اردیبهشت ماه افزایش یافته و در اواسط یا اواخر آن به بیشینه خود رسیده و آنگاه دوباره کاهش می یابد.

    بنابراین آقایان مسئول بارورسازی ابرها و بقیه مدیرانی که دوست دارند فقط خبرهای خوش با تاریخ مصرف آنی بدهند! بهتر است شلیک گلوله های یدور نقره خود را به فصل تابستان انتقال دهند تا همه باور کنند که این عملیات گران تا چه اندازه به افزایش بارندگی واقعی حوضه کمک کرده است.

    تا آن زمان بهتر است از این درس تلخ عبرت گرفته و بیش از این اعتماد مردم را نسبت به ادعاهای آبی خویش کم رنگ و کم رنگ تر نسازیم. زیرا حقیقت عریانی که همچنان چون پتک دارد بر سر زیستمندان حوضه آبخیز دریاچه ارومیه کوبیده می شود، حکایت از جدی شدن خطر سونامی 8 میلیارد تنی کویر ارومیه دارد! ندارد؟

 برخی از بازتاب های این یادداشت:

 - خبرآن لاین

- دیده بان طبیعت بختیاری 

- خبرگزاری مستقل محیط زیست ایران - ایرن

- انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور

- پرشین پت

- انجمن میهن پت

- ارک قالاسی

- پایگاه خبری عنوان

- جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست گیلان

- خبرگزاری دریا

از جشن خودكفايي سدسازي تا روز جهاني مقابله با سدسازي!

    اين روزها رسانه‌هاي گروهي در ايران در حالي به نقل از مقامات وزارت نيرو، از برپايي جشن خودكفايي صنعت سدسازي مقارن با هفته منابع طبيعي (15 تا 21 اسفند) خبر مي‌دهند كه بسياري از فعالان عرصه منابع طبيعي و محيط زيست، يكي از مؤلفه‌هاي كاهنده كارايي توان توليد و قدرت زيست‌پالايي منابع طبيعي را در لكنت‌هاي موجود در مديريت آب كشور و به ويژه كميت و كيفيت كنوني ساخت سد در ايران و سرعت شتابناك آن، به موازات بلع سرمايه‌هاي ملّي مي‌دانند. تأمل‌برانگيزتر آن كه مقامات رسمي وزارت نيرو  در روزهايي مي‌كوشند تا آيين‌هاي نكوداشت براي سدسازان وطني برگزار كنند  كه بسياري از منتقدين غيردولتي ايشان همزمان با 14 مارس (23 اسفند)، آيين‌هاي مرتبط با روز جهاني مقابله با سدسازي را از نوزدهم تا بيست و چهارم اسفند 89 در برخي از شهرهاي ايران، از جمله تهران و تنكابن برگزار خواهند كرد و همزمان در صحن بهارستان هم خبر استيضاح رسمي وزير نيرو مورد تأييد قرار مي‌گيرد !
     به ديگر سخن، در حالي كه مردم بيش از يكصد كشور جهان براي پانزدهمين سال متوالي مي‌كوشند  تا فرياد اعتراض خود را نسبت به عواقب ويران‌گر سدسازي بر حيات طبيعي و انساني اغلب زيستگاه‌هاي كره زمين اعلام دارند، مسئولين وزارت نيرو در ايران، نه تنها همچنان با غرور از دستاوردهاي خود دفاع كرده و از شكستن ركورد سدسازي در سال 89 سخن مي‌رانند ، بلكه در تدارك جشن و شادماني برآمده و منتقدان خويش را همزمان در رسانه‌هاي گروهي متهم به يكسونگري و فقدان توان لازم براي درك ابعاد مختلف موضوع مي‌كنند .
    اين در حالي است كه علاوه بر بسياري از كنشگران و كارشناسان حوزه منابع طبيعي و محيط زيست و نمايندگان ايشان در تشكل‌هاي مردم‌نهاد  كه همواره به نقد جدي دستاوردهاي صنعت سدسازي در ايران پرداخته‌اند، گروهي از اساتيد دانشگاه  و مقامات بلندپايه‌اي همچون وزير جهاد كشاورزي ، رييس سازمان جنگل‌ها، مراتع و آبخيزداري كشور  ، برخي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و شوراهاي شهر و نيز معاون محيط طبيعي سازمان حفاظت محيط زيست كشور را هم بايد در شمار منتقدين صنعت سدسازي در شكل كنوني آن به شمار آورد.
    كافي است تنها به يكي از ناسازه‌هاي مالي و اعتباري اين صنعت اشاره كنيم تا همگان به شگفت‌ انگيز بودن ماجراهاي سازمان عريض و طويل سدسازي در ايران پي ببرند.
    همين دوسال پيش (آذرماه 1387) بود كه وزير وقت نيرو (پرويز فتاح) در پاسخ به پرسش نمایندگان مردم نهاوند، اندیمشک، شهریار، رباط کریم، ماه نشان، ابهر، زنجان، طارم علیا، خدابنده، رشت، آستانه‌اشرفیه و مینودشت در مجلس شوراي اسلامي پاسخ داد: علت توقف یا کندی عملیات آن دسته از سدهایی که بیش از 70 درصد پیشرفت فیزیکی کرده‌اند، تنها کمبود اعتبار است .
    اين در حالي است كه موضوع كمبود اعتبار، مسأله جديدي نبوده و مسبوق به سابقه است. به عنوان مثال مركز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي در بررسي بودجه‌ی سال 1381 كل كشور، پيشنهاد حذف بند الف تبصره‌ی 18 را با اين استدلال مطرح كرد: «اختصاص 500 ميليارد ريال به توسعه‌ی منابع آب، اگر چه به ظاهر مطلوب است، اما تأمين هزينه‌ی آن توسط وزارتخانه‌هاي ذي‌ربط، منجر به شروع صدها طرح سدسازي جديد در كشور خواهد شد كه اتمام آنها سال‌ها طول مي‌كشد و هزينه‌هاي زيادي را به كشور تحميل مي‌كند (همشهري اقتصادي، ش 2653، ص 11).»
    با اين وجود، در پايان همان سال، وزارت نيرو مجدداً همان استراتژي مشكوك! را در ارايه بودجه سال 1388 خود دنبال كرد. به نحوي كه رییس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی در گفتگو با شبکه خبر به انتقاد از دولت برخواست و گفت: چرا عناوین بیش از 200 طرح جدید را با بودجه نازل 500 میلیارد تومانی به مجلس ارایه کرده‌اید تا میراثی گران برای دولت‌های آینده باقی گذارید ؟!
    به راستي چگونه است كه به رغم همه مخالفت‌ها، همچنان مافياي سدسازي مي‌تواند مجوز شروع پروژه‌هاي جديد را بدون پايان دادن به پروژه‌هاي قبلي گرفته و به اصطلاح با زخمي كردن كار، به شيوه‌اي عمل كند تا مجلس و دولت چاره‌اي جز تأمين اعتبار پروژه نداشته باشند، آن هم به قيمت طولاني شدن ساخت اغلب آنها و تحميل فشاري مضاعف بر بيت‌المال. آيا وقوع ماجراهاي غم‌انگيزي مثل كشته شدن چندين نفر از پرسنل سد كارون 4 در آغاز سال 89 و چندين نفر ديگر در سد سيمره  در پايان سال 89، ناشي از تبعات اين سهل‌انگاري‌ها و فشارها و تعجيل‌ها و كمبود اعتبارها نيست؟ چگونه است كه همزمان كلنگ ساخت 4 سد جديد را فقط در استان لرستان بر زمين مي‌زنيم ، در حالي كه به دليل كمبود اعتبار هنوز عملا بيش از 70 درصد سدهاي ساخته شده به دليل عدم تكميل كانال‌هاي آبياري‌شان به بهره‌برداري واقعي نرسيده‌اند و دولت اعلام كرده كه براي جبران بخشي از اين عقب ماندگي و توسعه شبكه هاي كشور نياز به 12 هزار ميليارد تومان اعتبار دارد ؟
    آيا به راستي سزاوار است كه نمره سدسازي را از بيست، 19.5 بدهيم و وزارت نيرو را زيست محيطي ترين وزارتخانه كشور بناميم ؟
   چرا وقتی نرخ فرسایش خاک در کشور، 6 برابر میانگین جهانی آن است، سد مخزنی روزمینی در اولویت ساخت قرار می‌گیرد تا رسوب بیشتری در خود ذخیره کند؟ آن هم در كشوري كه ميانگين تبخير آن به مراتب بيشتر از ميانگين جهاني است.
   و چرا حدود 90 درصد از آب تنظیم‌شده‌ی خود را باید در اختیار بخشی قرار دهیم (بخش کشاورزی) که هنوز نتوانسته میانگین بازده آبیاری خود را حتا به 40 درصد برساند؟!
    آيا اين شيوه سدسازي و هدررفت سرمايه مصداق بارز تاراج منابع نيست؟ آيا با تداوم چنين روندي، به دست خود بر ناپايداري بوم‌شناختي (اكولوژيكي) سرزمين افزوده‌ايم يا بر پايداري‌اش؟ به ويژه اگر بدانيم كه نتايج تازه‌ترين پژوهش‌هاي علمي كه بخشي از ستاده‌هاي آن در مجله نيوساينتيست هم منتشر شده است، نشان مي‌دهد : سدهای بزرگی که در مناطق خشک و نیمه خشک جهان مانند ایران احداث می‌شوند، می‌توانند بارندگی‌های سیلابی با شدت تخریب بیشتری را در زمان کوتاه‌تری بیافرینند !   
    و اين ها حتا بخشي كوچك از انتقادهاي گسترده موجود به رواج شتابناك سدسازي را هم پوشش نمي‌دهد. كافي است بدانيم در گزارش نهایی کمیسیون جهانی سدها –World Commission on Dams (WCD)- كه سال گذشته انتشار يافته است، به شش  مؤلفه تأمل‌برانگيز زیر به عنوان چالش‌های عمده سدسازی در جهان اشاره شده است  كه وزارت نيرو عملاً هنوز براي آنها پاسخي اقناع كننده ارايه نداده است. آن هفت مورد عباترتند از:

1-    هزینه‌های اجتماعی سدها، خانمان‌برانداز است و تا حد زیادی نادیده گرفته شده است؛
2-    سدها گازهای گلخانه‌ای منتشر می‌کنند؛
3-    سدها عملکرد اقتصادی ضعیفی دارند؛
4-    سدها در تحقق منافع پیش‌بینی شده، غالباً ناکام بوده‌اند؛
5-    راه حل‌های دیگری نیز وجود دارند، ولی اهمیت یکسانی به آنها داده نمی‌شود؛
6-    تعصب‌ورزی نسبت به سدهای بزرگ مشاهده می‌شود.


    كلام آخر:
    سال‌ها پيش، آلبرت اينشتين، در کلامی ماندگار گفته بود: «صورت يك مسأله غالباً اساسي‌تر از حل آن است. حل مسأله ممكن است فقط مستلزم مهارت‌هاي تجربي و يا رياضي باشد، حال آن كه طرح پرسش‌هاي نو، امكانات جديد و بررسي مسايل قديمي از ديدگاهي تازه، نيازمند ذهني خلاق و مبين آزمودگي فرد در علوم است.»
    باشد که طرح دريافت‌هاي ارايه شده در اين يادداشت، بتواند منظری نوين را برای نگريستن به مشکلی ديرينه بگشايد و مديريت آب كشور را به بازمهندسي سياست‌هاي كلانش وادارد.


این یادداشت در سبزپرس هم انتشار یافته است.

مرگ پريشان، نشانه پريشان‌حالي ايران زمين است!


    درياچه پريشان  با وسعتي معادل 4300 هكتار  در 12 كيلومتري جنوب خاوري شهرستان كازرون قرار دارد و به عنوان بزرگترين اندوخته آب شيرين ايران در كمترين فاصله (حدود 80 كيلومتر) در شمال خليج فارس واقع شده است. درياچه‌اي كه به رغم وسعت ظاهراً اندك آن به نسبت گستره پهناور استان فارس، بزرگي‌اش از مساحت شش كشور جهان از جمله موناكو يا سان مارينو بيشتر است. از همين رو، اين محيط آبي ارزشمند توانسته است از ديرباز اثري انكارناپذير در تعادل اقليمي و حفظ توان زيست‌پالايي منطقه برجاي گذاشته و به عنوان گرانيگاهي طبيعي به پايداري و بالانس بوم‌شناختي شمال باختري فارس كمك كند.
    اهميت راهبردي درياچه پريشان، هنگامي آشكارتر مي‌شود كه بدانيم سرزمین ایران به واسطه‌ی قرارگرفتن در كمربند خشك جهان (نوار 35 درجه عرض شمالي)، همواره از محدوديت آب در رنج بوده است؛ واقعيتي كه نشان مي‌دهد: آن مديريتي مي‌تواند بر ايران‌زمين موفق‌تر عمل كند كه توانايي اعمال ملاحظات لازم در حوزه‌هاي گوناگون توسعه را بر بنياد حفظ پايداري بوم‌شناختي سرزمين و اندوخته‌هاي آبي گرانبهايش دارا باشد. به همين دليل، وجود تالاب‌ها و درياچه‌هاي داخلي در فلات ایران همچون گنج‌های غنی و پرارزشی شمرده می‌شوند که می‌توانند پشتوانه‌ای محکم برای تداوم حیات انسان‌ها و ديگر زيستمندان ساكن در سرزمين ايران محسوب شوند.
    چنين است كه درياچه پريشان و محيط تالابي كم‌نظيري كه آفريده است، به عنوان گنجينه‌اي ارزشمند شناخته شده و به راحتي مي‌توان همچون شاخصی گويا برای آگاهي از كيفيت حيات در مناطق همجوارش مورد استفاده قرار گيرد. به ديگر سخن، پريشان حالي درياچه و تالاب پريشان، خود گوياي پريشان حالي تمامي زيستمندان ساكن در حوضه‌ي آبخيز 520 هزار هكتاري آن – از جمله انسان - است؛ عرصه‌اي كه وسعتش از مساحت 60 كشور جهان بزرگ‌تر مي‌نمايد.
    بي دليل نيست كه پريشان در زمره نخستین تالاب‌های ایران قرار گرفت که در کنوانسیون رامسر به عنوان اندوخته‌گاه زيست سپهر در سال 1354 ثبت جهاني شد. كافي است بدانيم همه ساله پرندگان مهاجر فراواني از مناطق مختلف دنیا برای زمستان‌گذرانی به پريشان و مناطق همجوارش در ارژن عزيمت مي‌كنند. به نحوي كه از 502 گونه پرنده‌ای که در ایران شناسایی شده است، دست كم 100 گونه آن در منطقه ارژن و پریشان مشاهده و شناسایی شده‌اند که شامل 18 گونه مختلف اردک، پلیکان، غاز، درنا، آنقوت، حواصیل، اگرت‌، غاز، چنگر، طاووسک و ... است. يعني چيزي در حدود 20 درصد از كل گونه‌هاي پرنده كشور در مساحتي كمتر از يك ده هزارم مساحت ايران مستقر هستند.
    افزون بر موارد يادشده، قرارگیری درياچه پريشان در نقطه‌ای حساس و حیاتی بر پیکره جغرافیایی ايران‌زمين، اهمیتی دو چندان به آن داده است. زيرا تالاب پریشان در حد فاصل نواحي رويشي زاگرس، خلیج عمانی و ایران و تورانی است و کاملاً یک منطقه اکوتون با گونه گوني زیستی منحصر به فرد محسوب می‌شود که از تنش‌هاي محيطي به طرز محسوسي مي‌كاهد.
    شاید تنها با نگاهی به چنین شرایط ویژه‌ای بتوان به عمق اهمیت این تالاب برای حفظ حیات در حوزه‌های مرتبط با آن که به معنای حیات جمعیت قابل توجهی از انسان‌ها و سایر جانداران است پی برد و نسبت به تمامی تهدیدها و بحران‌های حول آن با حساسیت ویژه نگریست.
    با اين وجود، شوربختانه عملکرد ما در عرصه‌های مدیریتی حول مسايل تالاب تا بدان حد ضعیف بوده که نه تنها نتوانسته مانع از گسترده شدن شرایط ناشی از خشکسالی در بستر پریشان شود، بلکه بحران‌های ناشی از آن را دوچندان كرده است. عدم کنترل مناسب در حفر چاه‌ها و سكوت در برابر افزايش تعداد آنها به بيش از يك هزار حلقه  در حوضه‌ی آبخیز این تالاب که همچون مکنده‌هایی قوي، شیره جان پریشان را بیرون می‌کشند و عدم حفاظت صحیح از حریم واقعی تالاب که موجب تعرض‌های گسترده به حاشیه آن شده، سبب گشته این تالاب پراهمیت، زخم خشکسالی را عمیق‌تر از هر زمان دیگری بر پیکر خود حس كند.
    با این وجود هنوز می‌توان با آموزش و افزایش آگاهی مردمان حاشیه این تالاب که در حقيقت بايد اصلی‌ترین محافظان این گنجینه‌ی طبیعی باشند به بازگشت حیات در آن امید داشت. مشروط بر آنکه بحران‌هایی تازه را برای آن پدید نیاوریم و نگاه‌های مدیریتی ما در عرصه‌ی تالاب در دوران حساس خشکسالی به گونه‌ای باشد که به بازگشت حیات به پریشان کمک شود و از هرگونه اقدام تخریبی که نتایج پایدار مخربی بر عرصه‌ی آن برجای می‌گذارد، اجتناب شود.
    به عنوان شاهد، مشخصاً می‌توان از تهدید تازه‌ای که در قالب احداث جاده ، مدتی است حیات پریشان را نشانه رفته و دقیقاً قلب تپنده تالاب یعنی چشمه‌ها و بکرترین نقاط زیستی آن را هدف گرفته، یاد کرد. احداث جاده‌اي در قسمت شمالی تالاب پریشان که همواره به عنوان مأمنی برای پرندگان و جانداران محسوب می‌شده و شرایطی امن برای گسترش حیات و تنوع آن در مرز بین خشکی و آب را پدید می‌آورده است. اما در صورت عملیاتی شدن احداث چنين جاده‌اي كه تقريباً همه‌ي كارشناسان و فعالين محيط زيستي منطقه و بسياري از مردم با آن مخالف هستند، اثرات جبران‌ناپذیری را بر پیکر پریشان، جانوران، گیاهان و بیش از همه انسان‌هایی وارد خواهد آورد که در اطراف آن زندگی می‌کنند و حیات دارند.
    در حقيقت احداث این جاده علاوه بر آنکه موجب قطع ارتباط طبيعي حيات جانوران و گیاهان کنارآبزی با تالاب خواهد شد، بر 12 چشمه اصلي پريشان که یکی از اصلی‌ترین منابع تأمین آب تالاب محسوب مي‌شوند، اثر خواهد گذاشت و موجب مسدود شدن آنها مي‌شود. از دیگر سو دسترسی عمومی به نقاط بکر پریشان (که می‌تواند به عنوان منبعی غنی برای مطالعات زیست‌محیطی و گسترش دانش تالاب‌ها قلمداد شود)، علاوه بر آنکه فرصت‌های دانش‌پژوهی و گسترش علم تالاب‌ها را در آن منطقه به کلی نابود خواهد کرد، باعث تغییر چهره‌ی منطقه از شرایط بکر و امن برای زیست جانداران به مناطقی با کمترین و نامناسب‌ترین پوشش گیاهی و تنوع جانوری خواهد شد.
    باشد كه دستور توقف ساخت اين جاده، يكبار و براي هميشه در حوضه آبخيز درياچه پريشان نشان دهيم كه هرگز منافع كوتاه مدت اقتصادي قادر نخواهند بود ملاحظات بنيادي و مهم محيط زيست را به عقب رانده و حاشيه نشين كنند.

بنویسید نخلستان ؛ بخوانید گورستان!

    در گورستان اروند کنار ده ها هزار نفر نخل تاکنون ایستاده مرده اند و همچنان دارد بر شمار این قتل عام بی صدا و مظلومانه افزوده میشود! می دانید چرا؟

    برایتان می گویم ...

ادامه نوشته

از احداث بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در قم چه خبر؟

    درحالی که مدیران استان قم در تدارک ساخت بزرگترین پارک آبی خاورمیانه در مرکز استان بودند، آن هم در زمانی که ساخت دریاچه مصنوعی چیتگر در تهران – که از اقلیم و بارندگی بهتری نسبت به قم برخوردار است – مورد انتقاد جدی برخی از فعالان حوزه محیط زیست و منابع طبیعی کشور قرار گرفته است! حال خبر می رسد که نه تنها آبی برای کاربری های تفریحی در قم نمانده، بلکه وضعیت آب شرب مردم هم به شدت به مخاطره افتاده و پس از تعطیلی تصفیه خانه بزرگ شهر و خشک شدن دریاچه سد پانزده خرداد، حال چاره ای نمانده جز آن که اقدام به حفر شش چاه جدید علاوه بر 65 حلقه چاه موجود کنند!
  


ادامه نوشته

سد پانزده خرداد بدون آب ماند!


   خبرهای رسیده از قم، استانی که دارای یکی از بیشترین شاخص‌های رشد در اغلب حوزه‌های صنعتی، خدماتی و کشاورزی در طول دو دهه‌ی اخیر بوده است؛ حکایت از آن دارد که مهم‌ترین منبع تأمین آب شرب استان، یعنی سد 15 خرداد، عملاً  از چرخه‌ی تولید خارج شده و به گفته عبدالحمید توکلی بینا، مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب استان قم، شرایط چنان بحرانی است که چاره‌ای جز تعطیلی تصفیه‌خانه بزرگ این شهر  نمانده است.
خبر این رویداد نگران کننده در شرایطی منتشر می‌شود که تاکنون بارها از سوی اغلب کارشناسان مسایل آب و محیط زیست، نسبت به جانمایی غلط و خطرات احداث سد پانزده خرداد هشدار و تذکر داده شده بود.
کافی است به یاد آوریم که مهم‌ترین دلیلی که برای کاهش 90 درصدی پوشش گیاهی در دشت مسیله واقع در پایین دست حوضه‌ی آبخیز قم‌رود – رودخانه‌ای که سد 15 خرداد در حوالی دلیجان بر روی آن بسته شده است – از آن یاد می‌شود، همانا قطع ارتباط هیدرولوژیکی مناطق سراب و پایاب رودخانه ناشی از احداث و آبگیری سد 15 خرداد در اوایل دهه‌ی هفتاد شمسی بوده است . به نحوی که هم‌اکنون، دشت مسیله که زمانی از آن به عنوان شکارگاه سلطنتی یاد می‌شد و در شمار زیستگاه‌های ارزشمند بسیاری از گونه‌های جانوری نادر ایران، از جمله یوزپلنگ، گورخر ایرانی، جبیر، کاراکال، گربه شنی و ... محسوب می‌گردید، اینک خود به یکی از کانون‌های بحرانی فرسایش بادی بدل شده و عملاً تبدیل به چشمه‌ی تولید گرد و خاک شده است؛ رخدادی که می‌توان آثار آن را در افزایش تعداد و غلظت پدیده‌ی ریزگرد در منطقه هم ره‌گیری کرد. حتا کار به جایی رسیده که شهرداری قم صحبت از جمع‌آوری ماهانه‌ی میلیون‌ها تن ماسه از سطح معابر عمومی شهر می‌کند.
با این وجود و به رغم آگاهی از وسعت و شدت عوامل تهدید‌کننده‌ی حیات در منطقه، متأسفانه رشد فیزیکی شهر قم نه‌تنها در همه‌ی این سال‌ها کاهش نیافت، بلکه قم به عنوان یکی از مهاجرپذیرترین شهرهای ایران شناخته شده و حتا رونق بازار مسکن و ساخت و ساز در آن به نسبت دیگر نقاط کشور با کمترین رکود مواجه شد.
اتفاقی که در قم افتاده، مصداق بارز بیابان‌زایی متأثر از عوامل انسان‌ساخت است؛ زیرا ما در سرزمینی که به دلیل توانمندی‌های بوم‌شناختی‌اش، استعداد پذیرش 200 تا 500 هزار جمعیت را داشته است، اینک بین سه تا 5 برابر ظرفیت طییعی‌اش را پذیرا شده و پیش‌بینی می‌شود با یک جهش 30 درصدی جمعیتی تا سال 1400 مواجه شود !
چنین است که حال برای جبران مافات در اندیشه‌ی انتقال آب از سرشاخه‌های دز در استان لرستان برآمده‌ایم؛ همان سدی که اخیراً می‌خواهیم برای افزایش توان نگهداشت آب در دریاچه‌اش، 10 متر بر ارتفاع تاجش بیافزاییم!
درست مثل سدهای متعددی که بر روی کارون زده‌ایم تا انرژی برق‌آبی تولید کنیم و در همان حال، چندین طرح بزرگ انتقال آب در بالادست آن را به اجرا درآورده‌ایم تا عملاً سدهای ساخته شده را از مدار تولید خارج کنیم!
پرسش این است که چرا باید سیاست‌های درازمدت توسعه را در ایران مرکزی به نحوی مهندسی و مدیریت کنیم که خود به افزایش ضریب ناپایداری سرزمین منجر شود؟ انتقال آب به قم در شرایطی که نخل‌های اروند رود از بی‌آبی دارند هلاک می‌شوند؛ حل کردن مسأله نیست، بلکه انتقال موقت مسأله و بحران از مرکز به جنوب غرب کشور است؛ حرکتی که آشکارا با منافع ملّی ما در تضاد بوده و هزینه‌های گزافی را به همراه تنش‌های اجتماعی غیرقابل پیش‌بینی بر ملک و ملت تحمیل خواهد کرد.


   کلام آخر آن که:
   اگر چالش استقرار جمعیت در سیستان و زابل، پس از کاهش شدید حق آبه هیرمند توسط همسایه شرقی، یک بحران جدی را بر این تحمیل کرد؛ چالش قم را خودمان داریم بر خودمان تحمیل می‌کنیم! نمی‌کنیم؟

و سرانجام نخستین تصاویر از کویر ارومیه انتشار یافت!


    همه‌ی آنهایی که تاکنون دریاچه نمک قم را از نزدیک دیده‌اند، بی‌شک چنین مناظری را به خاطر دارند؛ همان ذوزنقه‌های آشنا و نمکی‌ای را می‌گویم که در اغلب فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی هم نقش عالم برزخ را بازی می‌کنند!
    اما اینک علی اصغر شادجو، عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی، تصاویری را از دریاچه ارومیه به سراسر جهان مخابره کرده است که نشان می‌دهد، برای دیدن آن ذوزنقه‌های آشنا، دیگر مردم شریف ساکن در سرگربه‌نشان و دوست‌داشتنی وطن، لازم نیست تا رنج سفر را بر خود هموار کرده و به مرکز ایران بیایند! کافی است خود را به محوطه‌ای برسانند که سابق بر آن، نگین فیروزه‌ای وطن – دریاچه ارومیه – می‌نامیدنش و امروز همان عالم برزخ یا کویری دست‌ساز به نام ارومیه!

    وای بر ما که به مرگ طبیعت عادت کرده‌ایم و همچنان حاضر نیستیم تا دست از خودخواهی‌ها و آزمندی‌های خویش برداریم!
    می‌گویید نه! کافی است به مناظره نگارنده با نماینده مردم ارومیه – آقای نادر قاضی پور - از یک سو و آقای علیرضا دائمی، مدیر کل برنامه ریزی کلان آب و آبفا وزارت نیرو در ایران صدا گوش دهید تا خود متوجه ماجرا بشوید!

چترها را بازکنید ؛ تهران خیس می شود! نمی شود؟


    25 روز است که تهران نفسش بند آمده است؛ آن گونه که ظاهراً مدیران ارشد شهر که در اتاق بحران گرد هم آمده‌اند، هم داغ کرده‌اند و شاهکارترین طرح طنز همه‌ی تاریخ را برای گریز تهرانی‌ها از دود و دم ارایه داده‌اند. آنها می‌خواهند 640 هزار پرواز را در طول چند سال آینده و با مصرف میلیون‌ها لیتر بنزین بر بالای سر پایتخت عملی کنند تا هوای تهران تا آخر همین هفته مشکلش حل شود!! تازه از یکصد دستگاه تهویه هوا هم به عنوان بادبزن می خواهند بهره برند!

ادامه نوشته

خشکسالی آبان شدیدتر از مهر نبود! بود؟


    هرچند که نتايج ديده‌باني، پايش و تحليل آخرين نقشه‌هاي ترسيم شده در پايگاه مديريت خشکسالي کشاورزي استان اصفهان در مرکز تحقيقات کشاورزي و منابع طبيعي نشان از کاهش قابل توجه ريزش‌هاي آسمانی در اغلب نقاط کشور از ابتداي سال آبی جاري (مهر ماه 1389) تا پايان آبان ماه دارد، اما به هر حال، وضعیت اندکی بهبود یافته است، به ویژه برای مردم گرمسار و تهران و کهنوج و نواحی اطراف آن. به نحوی که در کل کشور، میزان بارش رخ داده نسبت به میانگین درازمدت از حدود 81 درصد کاهش در ماه گذشته به 51 درصد کاهش رسیده است ...

ادامه نوشته

هشدار! ممکن است کارون پیش از آن که خشک شود ؛ شور شود!!

    کاملاً درست خواندید؛ لطفاً به گیرنده‌های خود دست نزنید! مطابق آخرین اعترافی که سرانجام مسئولین وزارت نیرو مجبور به پذیرش آن شدند، ممکن است اگر کارون عزیز ما – پرآب‌ترین رود ایران – در اثر تعدد طرح‌های انتقال آب و سدسازی خشک هم نشود، به بلای دیگری دچار شده و کیفیت خود را در اثر هم‌آغوشی با گنبدهای نمکی گتوند به شدت از دست داده و شور شود! به نحوی که نخل‌‌های به جان آمده از آب شور در اروند کنار و بهمن‌شیر، فریاد بزنند که باز هم گلی به جمال آب شیرین خلیج فارس؛ ما دیگر آب کارون نمی‌خواهیم!
    برای این که بدانید چگونه قرار است یک معدن عظیم نمک - که ذخیره‌ی نمک آن صدها میلیون تن برآورد شده است - به کلی به زیر آب دریاچه سد گتوند فرو رود، بدون آن که عزیزان سدساز در تمام طول این سال‌ها متوجه گاف بزرگ فنی خود شده باشند، لطفاً اعتراف‌نامه‌ی شرکت توسعه منابع آب و نیرو را بخوانید و اگر پرسشی هنوز برایتان باقی مانده بود، سری به سخنان نایب رییس کمیسیون صنایع مجلس، سید شریف حسینی بزنید تا پس از آن، همه در تدارک مراسم شایسته و سزاوارانه‌ای برای بزرگداشت مجلس ترحیم پرخاطره‌ترین رود همه‌ی ایرانیان در همه‌ی تاریخ برآییم ...

    باشد که آیندگان از گناه ما درگذرند؛ آیندگانی که هرگز معنای ترانه «لب کارون، چه گل بارون» را در نخواهند یافت! خواهند یافت؟

مهر 1389 : سرخ‌ترین ماه سال!


    به این نقشه دقت کنید: گمان نمی‌برم هیچ توضیح دیگری لازم باشد! لازم است؟
    تقریباً همه‌ی عرصه‌ی کشور (97.3 درصد) متأثر از خشکسالی شدید در نخستین ماه سال آبی 90-1389 است. فقط باید دعا کنیم که سبزها دوباره به نقشه‌ی دوست‌داشتنی گربه‌نشان ایران‌زمین بازگردند ...
ادامه نوشته

آیا نجات سمنان وابسته به انتقال آب از دریای مازندران است؟!

    حتماً در خبرها شنیده‌اید که به دستور مستقیم رییس جمهور، قرار است بزرگترین طرح انتقال آب نامتعارف خاورمیانه در ایران کلید بخورد؛ طرحی که می‌خواهد 500 میلیون متر مکعب آب شور دریای مازندران را از طریق لوله و تونل از نواحی خاوری‌اش به سمنان برساند تا پس از شیرین کردن مورد استفاده هموطنان عزیز ما در استان سمنان قرار گیرد.
ادامه نوشته

واقعیت شگفت‌آوری که در طرح‌های انتقال آب از خوزستان فراموش شده است!

   حتا اگر فجایع جبران‌ناپذیر حاصل از انتقال آب کارون به نواحی مرکزی کشور در اصفهان، قم، کرمان و یزد را بر روی محیط زیست منطقه نادیده بگیریم؛ حتا اگر فراموش کنیم که ممکن است برای همیشه مجبور شویم با تولید بخش بزرگی از خرمای کشور که از نخلستان‌های خوزستان بدست می‌آید، خداحافظی کنیم؛ حتا اگر افزایش وسعت و غلظت چشمه‌های تولید گرد و خاک در پایین‌دست جلگه‌ی خوزستان را بتوان نادیده انگاشت و سرانجام اگر فرض کنیم که مردم اهواز عاقبت به بوی تعفن کارون عادت کرده و ترانه‌ی ماندگار لب کارون را برای همیشه در خاطره‌ی سینه‌هاشان دفن خواهند کرد؛ باز هم از این ناسزه‌ی شگفت‌انگیز نمی‌توان گذشت و نمی‌توان از چنین پارادوکسی انگشت به دهان نگرفت!
ادامه نوشته

وقتی که در بام ایران هم کف‌گیر به ته دیگ می‌خورد!

    همیشه دل مان به این خوش بود که چهارمحال و بختیاری، سرزمینی که تنها یک درصد از مساحت ایران را در نزدیک‌ترین فاصله به سپهر به خود اختصاص داده است، آنقدر از مواهب آسمانی و ریزش‌های نیواری بهره‌مند است که بتوان کابوس خشکسالی را در آن دیار هرگز برای کودکان پاکنهادش معنی نکرد! دیاری که به شهادت‌ آمارهای موجود، 10 درصد از مجموع آب قابل استحصال ایران‌زمین را تولید می‌کند و سرچشمه‌ی بزرگ‌ترین و پر‌آب‌ترین و مشهورترین رودخانه‌های دایمی کشور به شمار می‌آید ...
ادامه نوشته

در سال آبی گذشته رخ داد: آذربایجان شرقی ترترین و قم خشک ترین‌ استان های ایران


    آنچه که در سال آبی 89-1388 قابل توجه به نظر می‌رسد، وضعیت رؤیایی سر گربه‌نشان ایران، یعنی استان‌های آذربایجان شرقی، غربی و اردبیل بود که جملگی بیشتر از میانگین درازمدت‌شان از ریزش‌های آسمانی بهره‌مند بودند. در این میان، آذربایجان شرقی با 44.2 درصد بیشتر از میانگین و استان قم با 47 درصد کمتر از میانگین، به ترتیب ترسال‌ترین و خشک‌سال‌ترین سال را در بین استان‌های کشور تجربه کردند. جالب‌تر آن که وضعیت بارندگی در هر سه استان درگیر در حوضه آبخیز دریاچه ارومیه بین 15 تا 44.2 درصد مطلوب‌تر از میانگین درازمدت منطقه بوده است. با این وجود، نه‌تنها امسال هم وضعیت دریاچه ارومیه بهبود نیافت و بحرانی‌تر هم شد، بلکه در کل کشور هم وضعیت خشکسالی وخیم‌تر از سال گذشته گردید ...
ادامه نوشته

ماجرای سدسازی فردا در گفتگوی داغ سبز با حضور دکتر کردوانی!

    فردا حدود ساعت 14.30 در هفتمین بخش از گفتگوی داغ سبز، مهمان چهره ماندگار بیابان، دکتر پرویز کردوانی هستم تا به بهانه‌ی سدسازی، زد و خوردی علمی! با هم داشته باشیم.    گفتگوی سبز داغ، بخشی از برنامه‌ی «تارنمای ایرانی» است که به صورت دیداری و شنیداری، پنج‌شنبه‌های هر هفته از رادیو اینترنتی ایران صدا پخش می‌شود. سه هفته‌ی قبل و به بهانه‌ی سیل ویران‌گر پاکستان با استاد گفتگویی تلفنی داشتم و قرار شد تا روزی در استودیو جام جم مهمان‌شان باشیم و بتوانیم دلایل این چهره‌ی مشهور علمی را در باره‌ی حمایت بی‌چون‌چرای‌شان از روند کنونی سدسازی در ایران بدانیم ...

ادامه نوشته

در پارس آباد مغان، همه چیز رؤیایی است!

    یازدهمین ماه از سال آبی 89-1388 هم گذشت و در طول این 11 ماه، هیچ نقطه‌ای از کشور را نمی‌توان سراغ گرفت که همچون پارس‌آباد مغان در روزگاری رؤیایی و خیس به سر برده باشد؛ زیرا میزان ریزش‌های آسمانی اندازه‌گیری شده در این ایستگاه برابر با 99.6 درصد بیشتر از میانگین درازمدت است. یک خبر خوش دیگر این که اندکی از وسعت آن بخش از کشور که دچار خشکسالی بسیار شدید در حد فاصل مرز استان‌های سیستان و بلوچستان و کرمان و خراسان جنوبی بوده، کاسته شده است و به همان نسبت بر میزان ترسالی خفیف در جنوب خاوری ایران افزوده شده است ...
ادامه نوشته

پدیده هشت پای آلمانی ، نشانه بیابان زایی! - 5

    ماجرای هشت پای آلمانی و رابطه‌اش با تشدید روند بیابان‌زایی در جهان را تا سیل ویرانگر پاکستان ادامه دادیم و این پرسش را به میان آوردیم که چگونه سیل در کشوری که اغلب مناطق آن همواره از کمبود ریزش‌های آسمانی له له می‌زند، توانسته چنین بنیان‌کن و مخرب عمل کرده و جمعیتی بالغ بر 20 میلیون نفر را متأثر کند و حتا بیم آن می‌رود تا تمامی 172 میلیون پاکستانی، با بزرگترین موج قحطی در سال 2011 مواجه شوند. چرا که دیگر نه محصولی مانده و نه زمینی برای زراعت ...
ادامه نوشته

پدیده ی هشت پای آلمانی ، نشانه ی بیابان زایی است! - 3

    در دومین بخش از ماجرای پل، به این بزنگاه رسیدیم که آیا هیگینز یک پیش‌گو بود، یک رمال بود و یا یک آینده‌نگر؟ آینده‌نگری که برای آینده‌نگری‌هایش، کار زیاد دشواری هم برعهده نداشته است! کافی است به برخی از رخدادها و تصمیم‌ها و سلیقه‌ها در جهان دقت می‌کرد که کرد ...
ادامه نوشته

وقتی که ارومیه خون می‌گرید!

    صبح روز دوشنبه – یازدهم مرداد ماه 1389 - به همراه همکارانم در کمیته محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی از دریاچه ارومیه و سواحل خاوری آن در استان آذربایجان شرقی بازدید کردم و به اتفاق دیگر بازدیدکنندگان، همراه با این نگین بی‌بدیل در سر گربه‌ای و دوست‌داشتنی وطن، خون گریستیم ...
ادامه نوشته

عقب‌نشینی نامحسوس سرخ‌ها در تیرماه!

    بررسی تازه‌ترین یافته‌های هواشناسی منتج از نقشه‌های خشکسالی کشور که توسط تیم سختکوش دکتر مرتضی خداقلی عزیز در پایگاه مدیریت خشکسالی استان اصفهان تهیه شده است، نشان می‌دهد که مساحت بخشی از کشور که دریافت ریزش‌های آسمانی آن کمتر از میانگین درازمدت بوده از 67 درصد به 63.2 درصد کاهش یافته است. واقعیتی که نشان می‌دهد، سبزها توانسته‌اند چیزی در حدود 3.8 درصد از اراضی اشغال شده توسط سرخ‌ها تا پایان خردادماه 1389 را در تیرماه، پس بگیرند. این در حالی است که همچنان مجموع بارندگی رخ داده در 10 ماه نخست سال آبی جاری، 8.1 میلی متر بیشتر از مدت مشابه آن در میانگین درازمدت بوده است. خبری که البته در ادامه خواهیم دید، بازخوردهای مثبتش چندان هم قابل اعتنا و امیدبخش نیست!
ادامه نوشته

جنگل‌های مریوان همچنان در آتش می‌سوزند! چرا؟


    در شانزدهمین روز از خرداد 1389 طی یادداشتی با عنوان: "در سال ۱۳۸۹ ؛ خطر ترسالی کمتر از خشکسالی نیست! " هشدار دادم که به دلیل بارندگی نسبتاً مطلوب در غرب کشور، گونه‌های علفی یکساله از رشد مطلوبی برخوردار شده‌اند که سبب شده پس از خشک شدن در اواخر خردادماه به بعد، آسیب‌پذیری مراتع و جنگل‌های غرب ایران را نسبت به رخداد آتش‌سوزی افزایش دهند ...
ادامه نوشته

پاکستان ؛ کشوری که کلکسیونی از مرگبارترین‌ها را در خود جای داده است!

    انگار پس از ترور تأسف‌بار بی‌نظیر بوتو، بختکی از منفی‌ترین و مرگبار‌ترین "ترین" ها افتاده بر سر مردم و سرزمین پاکستان و رهایش نمی‌کند.
    کافی است به تیترهای این چند وقت نگاهی بیاندازید ...
ادامه نوشته

می دانید اُرس ها عاشق ِ چی هستند؟!

    سروده‌ای دارد افشین مقدم، حقوقدان ِ هنرمند و ترانه‌سرای عاشق وطن که هرگاه می‌شنوم، یاد مقاوم‌ترین و دیرزیست‌ترین درخت ایران، اُرس -  Juniperus – می‌افتم ... درختی که به عشق سوزانش در افسانه‌های این کهن بوم و بر هم مشهور است ...
ادامه نوشته

لوله‌های گاز عسلویه را هم رها کنید ؛ دکتر مرتضی شریفی را بگیرید!

    دکتر مرتضی شریفی، یکی از پیشکسوتان بخش منابع طبیعی کشور است که خوشبختانه چندی است بر دنیای وبلاگستان هم منت نهاده و با سامان دادن یک درگاه مجازی، به بیان دیدگاه‌ها و تجربیات ارزنده خویش می‌پردازند. از آن جمله باید سلسله نوشتارهای ایشان را که به رد قاطعانه‌ی بنیان‌های علمی طرح خانم مجتهد نجفی پرداخت، اشاره کنم. همچنین وی اخیراً پرسش تأمل‌برانگیزی از سازمان حفاظت محیط زیست طرح کرده و خواستار شفافیت در دلایل چرایی جنایت دنا شده است؛ واقعیتی که نشان می‌دهد: ظاهراً این سازمان از طريق کميته ملي ارزيابي تحت نظرش، مجوز لازم برای قطع درختان دنا را به مجري پروژه گازرساني عسلویه داده بوده است!
ادامه نوشته

تصاویری هوش‌ربا از روستای هدف گردشگری در خبر!

    پارک ملی خبر (KHABR) را همه می‌شناسیم و پیش‌تر هم در مورد آن نوشته‌ام؛ اینک می‌خواهم توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به روایت‌های جدیدی از این پارک کاغذی! جلب کنم که حقیقتاً تأسف‌بار است ...

ادامه نوشته

لودرها را رها کنید؛ لوله های گاز عسلویه را بگیرید!

    مصیبت طغیان سوسک‌های چوبخوار و خشکسالی، ریزگردهای عربی و جاده‌کشی‌های وزارت راه و سدسازی‌های وزارت نیرو کم بود که حالا باید تن رنجور و بیمار و فرتوت بلوط‌ستان‌های زاگرس در دنا، به دلیل آغاز دوباره عمليات اجرايي انتقال لوله گاز عسلویه هم بلرزد؟ آن هم به رغم مخالفت صریح دکتر محمدباقر صدوق، معاونت محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست!
ادامه نوشته

زور گاومیش‌ها از کجا می‌آید!؟

    چند روزی است که ماجرای چرای بدون مجوز عده‌ای گاومیش معلوم‌الحال و مشکوک در تالاب بخت‌برگشته‌ی گندمان، جنجالی بزرگ آفریده و همه را متوجه خویش کرده است! به نحوی که ردپای این رخداد عجیب را می‌توان در هر روزنامه و رسانه و خبرگزاری و وبلاگی؛ حتا درگاه مجازی اداره کل دامپزشکی استان خراسان شمالی ره‌گیری کرد ...
ادامه نوشته

تصور ایران بدون زاگرس یا زاگرس بدون بلوط ! کدام دهشتناک‌تر است؟

    در ادامه‌ی یادداشت پیشین، در این بخش مشروح گزارش تأمل‌برانگیز، دقیق و زنهاردهنده‌ی دکتر ابراهیم عزیزخانی را به همراه پیشنهاد‌هایی برای گریز از بحران می‌خوانیم؛ بحرانی که اگر طنین مرگبارش را جدی نگیریم، بدل به ناقوسی کرکننده شده که می‌تواند کمر طبیعت ایران را بشکند و بزرگترین ذخیره‌گاه طبیعی آب در کشور را با چالشی بنیان‌کن مواجه سازد ...

ادامه نوشته