تخریب 430 سد در طول 13 سال گذشته در آمریکا!
امشب در برنامه کارآگاهان علم - رادیو جوان
سخنرانی امروز در دانشگاه صنعتی شریف
همان طور که آگاه هستید، تا ساعتی دیگر در دانشگاه صنعتی شریف، سخنرانی خواهم کرد. عنوان سخنرانی من:
برای درمان بیماری محیط زیست ایران، چه باید کرد؟
و چه نباید کرد؟
آيا راهي براي درمان بيماري محيط زيست ايران وجود دارد؟
و كيست كه نداند، حال بخشي از زمين به نام ايران، اصلاً خوب نيست؟
چه بايد كرد؟
تا كي بگوييم: نبريد؛ نكنيد؛ نكشيد؛ نزنيد؛ نخوريد ...
به جاي نبريدن درخت، حفر نكردن چاه، نكشيدن جاده، نزدن سد و خيلي نكردنهاي ديگر، چه بايد كرد؟
فردا - در پنجمين روز از خرداد 1389 - ساعت 14 در آمفي تئاتر مركزي دانشگاه شريف حاضر خواهم بود تا به اين بهانه با دانشجويان دانشگاه شريف و ديگر علاقهمندان به اين حوزه درد دل كنيم ...
پايان سخن – از نمایش دست برداریم؛ به حفظ واقعی طبیعت بیاندیشیم!
و سرانجام، در دوازدهمین پله، به پایان نوشتار بلند و ژرف استاد
کامبیز بهرامسلطانی رسیدیم. به جرأت میگویم که بررسی و مداقه دقیق در
همین 12 قسمت میتواند بسیاری از مشکلات فراروی مدیریت در سازمان حفاظت
محیط زیست ایران را مهار کرده و یا از سر راه بردارد.
امید که توصیههای خردمندانهی این طبیعتمرد بزرگ ایرانی را همه آویزهی
گوش خود کرده و کاری نکنیم که بیش از این به قانون طبیعت بربخورد.
به ویژه تأکید میکنم که نگاه استاد را به ماجرای سایپا و آهو با دقت
بنگرید ...
به کنوانسیون رامسر هم امیدی نیست!
منشا 30 درصد از گیاهان مهم جهان، در سرزمینهای خشک قرار دارند
آخرین دسته گل وزارت راه در جنگل های سه هزار تنکابن!
خبری از آینده : پارک ملّی خَبر در کرمان گُم شده!
آنجا تا سال 1341 گورخر داشت؛
تا سال 1345 آهو هم داشت
تا سال 1353 دستههای 50 تایی کرکس در آسمان خبر (khabr) مشاهده میشد؛
تا سال 1356 بیش از 25 هزار رأس کل و بز داشت؛
و تا سال 1369 خرس سیاه آسیایی هم داشت؛
اینک اما هیچکدام از آنها را – به جز کل و بز و آن هم در شمارگانی ناچیز – ندارد!
شما فکر میکنید چه زمانی خبر مفقود شدن پارک ملّی خبر اعلام خواهد شد و از آن زمان چند سال باید بگذرد تا اعلام گردد که نسل انسان هم در کرمان یافت می نشود! گشتهایم ما ...
پهنههای شش گانه تحت حفاظت واجد کدام ویژگیها باید باشند؟ - 10
ریزگردها تا چه زمانی مهمان تهرانیها هستند؟!
از آن دهنکجی تا این دهنکجی!
اما در این عکس، ماجرا فرق میکند ... اینجا قرار است که به زمین استراحت داده شود تا بتواند خود را مجدداً ترمیم کرده و احیاء کند. امّا ظاهراً در رودباران استان مرکزی، قرق را جور دیگری معنا میکنند! شاید هم روزگار آیش 5 ساله ناصر کرمی را دیدهاند و حالا انقلابی شده و قوانین را به سخره گرفتهاند! نگرفتهاند؟
ممنون از سپهر عزیز که شکارش را به خوانندگان سرای مجازی درویش پیشکش کرد!
چه دستگاهی مسئول توسعهی طبیعتگردی در کشور ماست؟
چرا باید به تقویت مبانی بومگردی در کشور همت گمارد؟ آیا اصولاً بومگردی را میتوان برابر با اکوتوریسم قرار داد؟ چه نهادی در ایران متولّی اکوتوریسم است؟ سازمان حفاظت محیط زیست در کجا ایستاده است؟ آیا راه حفاظت پایدار از محیط زیست، از مجرای اکوتوریسم میگذرد؟ چرا ما خبرنگار متخصص در این حوزه نداریم؟ و چرا اخبار اکوتوریسم، آن گونه که باید در جامعهی محیط زیستیهای ایران انعکاس نمییابد؟
سدسازان حتا به حريم امن گربايگان فسا هم رحم نكردند!
اما ما با اين سرمايهي بزرگ انساني و شگرد بومي و ارزشمند خود چه كردهايم؟ جز اين كه آن پيرمرد فرزانه را هر روز سوزانديم و دلش را ريش كرديم ...
آخرين ضربه را نيز اخيراً آبسالاران طبيعتستيز با تكميل مطالعات خويش براي احداث يك سد جديد در بيخ گوش طرح آبخوانداري كوثر، ميخواهند بر پيكر اين پيرمرد وارد آورند و لابد در آستانهي هفتاد و چهارمين بهار زندگيش، اين هديهي شوم را به او اهدا كنند تا همه بدانند كه در اين مملكت؛ جايي كه به قول مجتبي پاكپرور: «نادرست بودن گزينه سد مانند سفيدبودن ماست، دليل نميخواهد.» دليل ميخواهد!
يادمان باشد:
بودجه ای که برای بهرهبرداری بهینه از آب سیلاب مازاد در این منطقه به طریقهي پخش سیلاب مورد نیاز است، چیزی حدود یک صدم هزینه احداث سد پیشنهادی است.
چیز دیگری هم باید بگویم؟!
جز اين كه باز هم تأكيد كنم:
اين حق ما نيست! هست؟
چرا باید با طبیعتزدایی مقابله کرد؟ – 9
در ادامه ی هشتمین بخش از یادداشت استاد بهرام سلطانی عزیز، تا آنجا رسیدیم که قرار شد از دلایل تلاش برای حفاظت از طبیعت – در حوزه اخلاق و علم - سخن بگوییم ...
دلايل اخلاقي ؛ از آنجا كه انسان در موقعيتي قرار گرفته است كه میتواند درباره بود و نبود ساير گونهها اخذ تصميم نمايد، از ديدگاه اخلاقي موظف است به حق زندگي ساير موجودات احترام بگذارد،
دلايل علمی؛ هر يك از گونهها، اجتماعات زيستي، اكوسيستمها و چشم اندازهاي طبيعي زمينهاي براي كسب شناخت و دانش بيشتر محسوب میشوند. بسياري از روابط و كنش و واكنشهاي طبيعي را تنها میتوان در فضاهاي طبيعي دست نخورده يا كمتر دست خورده، مورد تحقيق، بررسي و شناخت قرار داد. تنها با تكيه بر اين قبيل تحقيقات است كه میتوان درباره چگونگي بهره برداري پايدار از منابع اكولوژيك به نتيجه رسيد. ضمن اينكه حل بسياري از مسائل حال و آينده مرتبط با طبيعت سرزمين و اصولاً تداوم زندگي در اين سرزمين كهنسال وابسته بهانجام اين قبيل تحقيقات است،
دلايل برنامه ريزي ؛ از آنجا كه در هر صورت براي ادامه زندگي استفاده از توليدات طبيعت امري ضروري است، ما چارهاي جز حفاظت از بستر و زير بناي اين توليدات براي نسل حاضر و نسلهاي آينده نداريم. در طول سالهاي گذشته، در نتيجه واردات انواع بذرهاي بيگانه به كشور – از گندم و جو و برنج گرفته تا انواع سبزيها و درختان ميوه – گونههاي بومیيا از بين رفتهاند يا ناياب شدهاند. حتا گونههاي گياهي كهاندميك ايران زمين بودهاند – از سيب،گلابي، عدس، نخود تا گياهان زينتي مانند انواع لالهها، سنبل، سوسن – به تدريج فراموش شدهاند و جاي خود را به گونههاي وارداتي دادهاند. در اين ميان آرام آرام و از سرِ ناآگاهي كامل، عرصه براي ورود گونههاي گياهي دستكاري شده از نظر ژنتيك آماده میشود،
دلايل روحي – رواني ؛ در اين باره در سطور بالا صحبت شد و مقصود تكرار مكررات نيست، بلكه تنها يادآوري اين واقعيت است كه انسان بخشي از هويت خود را، از طبيعت سرزمين خود كسب میكند و نابودي و يا تغيير شكل طبيعت سرزمين میتواند به بي هويتي باز هم بيشتر ما كمك كند ؛ بيوم هيركاني، بيوم زاگرس بيومهاي خليجي و هماني سواحل جنوب ايران و غيره در طول تاريخ بلند اين سرزمين مردمان و فرهنگهايي را در درون خود پرورش دادهاند. به همين سبب طبيعتزدايي از اين بيومها، میتواند به معناي فرهنگ زدايي و از خود بيگانگي اين مردمان نيز تعبير شود. از اين رو، اگر قرار است جنگلهاي هيركاني باززنده سازي شوند، اين عمل نمیتواند با استفادهاز درختان سرو نقرهاي، كاج الدار، زربين، صورت گيرد. و اگر جنگلهاي ارسباران از بين برود، نه تنها يك ناحيه جغرافياي گياهي ايران، نه تنها سياه گوش و سياه خروس، كه بخشي از تاريخ طبيعي سرزمين ايران و به همراهان، هويت فرهنگي مردمان آن خطهاز ميان خواهد رفت.
براي آنكه بخشهايي از پهنههاي طبيعي همواره سالم بمانند، ساليان دراز است كه نهادهاي معتبر بينالمللي روشهاي مديريتي خاصي را تدوين و به كشورها عضو توصيه کردهاند. در ادامه به تقسيمات شش گانهی اتحاديه جهاني حفاظت، پهنههاي مورد نظر برنامه انسان زيستكره سازمان يونسكو و كنوانسيون رامسر اشاره میشود.
در گیلاوند رخ داد: یک مهربانی دیگر از سوی مسکن مهر به منابع طبیعی!
اصل ماجرا را از زبان مهرداد مسیبی عزیز بخوانید و اگر حس داشتید، بگریید و سبک شوید ...
نگاه کنید که ریزگردها چه بلایی بر سر گلها در تنکابن آوردهاند!
تصاویری را که ملاحظه میکنید، یکی از هموطنان عزیز و خبرنگاران افتخاری درویش پرس! از تنکابن برایم ارسال داشته است ...
بپذيريم كه روزگار بهره برداريهاي خودسرانه به سر آمده است! - 8
کامبیز بهرامسلطانی در هشتمین بخش از نوشتار ژرفاندیشانهاش به صراحت
به من و تو میگوید: باید به دوران بهرهبرداریهای خودسرانه در طبیعت
پایان داده و به بهانهی حرمت رسومی منجمد چون سامان عرفی، نباید تجاوز و
دستدرازی به اراضی ملّی را توجیه کرد. رخدادی که همین هفته گذشته و به
تلخی هر چه تمامتر، در بام ایران به وقوع
پیوست؛ آن هم در سکوت کامل آنهایی که باید پاسدار حراست و حفاظت از
قانون باشند.
با هم پی میگیریم این یادداشت وزین را در هشتمین منزلگاهش :
نيازهايی
که به طبيعت داریم:
مفهوم حفاظت از طبيعت در
برگيرندهی كليه تحقيقات و اقداماتي است كه به منظور حفاظت، مراقبت، بهسازي
و باززندهسازي كارايي و قابليتهاي طبيعت به انجام میرسد. در اين
راستا، هدف همواره حفظ تداوم بهره برداري از طبيعت، يا به بيان ديگر بهره
برداري پايدار از منابع اكولوژيك است. قابليتهاي طبيعت بايد از يك سو به
دليل برخورداري از ارزشهاي ذاتي و از سوي ديگر به دليل برخورداري از نقشي
زير بنايي در زندگي انسان مورد حفاظت قرار گيرند. در چارچوب يك چنين
برداشتي از مفهوم حفاظت از طبيعت، حفاظت از ارزشهاي ذاتي طبيعت، يعني
ارزشهايي كه فارغ از معيارهاي ارزشي انسان، طبيعت به خودي خود دارا
میباشد، با بهره برداري پايدار از طبيعت در تعارض قرار نمیگيرد. ضمن
اينكه بهره برداري از منابع سرزمين را نيز بايد با تكيه بر تحقيقات علمی
به انجام رسانيد؛ بپذيريم كه روزگار بهره برداريهاي خودسرانه به سر آمده
است و اين بدان معناست كه ديگر كسي نبايد با بستن تبري بر كمر به قطع
درختان مبادرت کرده و يا كس ديگري با داشتن بيلي در دست، اجازه تبديل
پهنههاي استپي به زمين زراعي را داشته باشد. همان گونه كه نفت و گاز
سرمايه ملي به حساب میآيند، چشماندازهاي طبيعي، منابع آبهاي سطحي و
زيرزميني و منابع خاك نيز سرمايه ملي محسوب شده و نمیتوانند با تكيه بر
معيارهايي قرون وسطايي – مانند سامان عرفي – مورد دخل و تصرف و تخريب و
تجاوز افراد قرار گيرند. بهرهبرداري از منابع اكولوژيك بايد مبتني بر دانش
روز باشند و اين دانش بدون توليد دانش حاصل نمیآيد. كسب دانش درباره
قابليتهاي اكولوژيك سرزمين ايران را نيز نمیتوان از منابع خارجي استخراج
كرد، زيرا هر سرزميني داراي قابليتهاي اكولوژيك و زيستي متفاوت است. حتا
در محدوده مرزهاي سياسي ايران زمين نيز، اين قابليتها همسان توزيع
نگرديدهاند ؛ قابليتهاي اكولوژيك و زيستي بيوم هيركاني يا زاگرس را
نمیتوان با بيومهاي بياباني و نيمه بياباني ايران مركزي يكسان دانست.
براي حفاظت از طبيعت میتوان دلايل منطقي ديگري را نيز ذكر كرد كه در يك
جامعه دانش محور حتماً مورد قبول قرار میگيرد. از آن دلایل در نهمین بخش
از این نوشتار با شما سخن خواهم گفت.
اعتراف یکی از متخصصان سدسازی: ماست ما ترش بود!
دیروز در جریان همایش ناگفتههای
سدسازی، دکتر محمّدرضا چمنی، استاد گروه عمران دانشگاه
صنعتی اصفهان سخنان کوتاهی بر زبان آورد که اثرات بلندی بر حضار گذاشت.
وی اعتراف کرد که به عنوان یک متخصص در حوزه سدسازی باید اعلام کند که
وقتی به عملکرد این بخش و همکارانش نگاه میکند، به رغم آن که هیچ ماست
فروشی نمیگوید: ماست من ترش است، امّا من باید اعلام کنم که ماست من ترش
بوده است! (تشویق شدید حضار) وی ادامه داد که مهندسان عمران و سدسازی و آب
نباید از تعطیلی بخش سدسازی نگران باشند؛ زیرا کارهای فراوان دیگر و
شرافتمندانهتری هنوز وجود دارد که میتوانیم انجام دهیم. ایشان به فاجعهی
سد آسوان در مصر اشاره کردند که پیشتر نگارنده هم به
آن پرداخته بود ... وی گفت: این سد عظیم که 140 برابر سد زاینده
رود گنجایش دارد، به بزرگترین معضل مصر بدل شده و اینک همه در صدد هستند که
چگونه با کمترین هزینه ممکن میشود از شر آن خلاص شد و آن را تخریب کرد؟
تصاویری از امروز تهران در زیر چکمه های ریزگردها !
تهران دوباره نفس کم آورده است؛ از مردادماه سال گذشته تا امروز، این برای بیست و هشتمین بار است که تهران متأثر از ریزگردهایی که منشأ بسیاری از آنها تالابی است، نفس کم می آورد.
معرفی چند درخت مشکوک به مقدس نما بودن در دانشگاه صنعتی اصفهان!
ساعتی پیش از همایش ناگفته های سدسازی در اصفهان، برگشتم و به زودی روایت هایی از این همایش ارزشمند خواهم نوشت ...
اگر جمعیت را کنترل نکرده بودیم؛ امروز با یک فاجعه روبرو بودیم! - 7
در حالی که عالیترین مقام اجرایی کشور، به راحتی آب خوردن تمامی
سیاستهای انقباضی چند دههی اخیر را در حوزهی مهار رشد جمعیت به چالش
گرفته و بیمهابا آنها را رد میکند، کامبیز بهرام سلطانی در هفتمین بخش از رسالهی
تفکربرانگیزش، آشکارا نظر دکتر احمدی نژاد را رد میکند:
با هم این نوشتار را در هفتمین منزل پی میگیریم:
يكي از پيامدهاي اسكان اجباري عشاير (تخته قاپو)، افزايش تعداد مراكز
روستايي، گسترش افقي شهرها (كه به اشتباه توسعه شهري ناميده میشود) و
تبديل روستاها به شهر، تخريب طبيعت در تمامی ابعاد آن بوده و همچنان نيز
هست. اين همه در شرايطي رخ میدهد كه در ايران هيچ نهادي مسئول برنامهريزي
و سازماندهي يكپارچه سرزمين نبوده و به همين ترتيب، هيچ نهادي نيز براي
مديريت يكپارچه طبيعت سرزمين وجود ندارد. تفكر بخشي يا sectoral و
برنامهريزي بخشي متكي بر تفكر بخشي و محصولات اصطلاحاً عمراني اين دو به
آواري تبديل شدند كه بر سرِ طبيعت سرزمين فرود آمد. بدين سان اراضي زراعي،
باغات و پهنههاي طبيعي كه لابلاي آنها باقي مانده بود، آرام آرام رو به
عقب نشيني نهاد و جاي خود را به كاربريهاي شهري بيش و كم برنامهريزي شده و
نيز سكونتگاهها و شهركهاي خودجوش سپرد. در اين ميان تمايل به شهرنشيني،
علي رغم وضعيت نابسامان شهرها، نه تنها فروكش نكرد، كه به مرور زمان رو
بهافزايش نيز نهاد. سرشماري سال 1365 نشان داد، براي اولين بار در تاريخ
ايران، تعداد جمعيت شهري نسبت به جمعيت روستايي افزايش يافتهاست؛ روندي كه
تا بهامروز ادامه يافته و فعلا" خاتمهاي بر آن متصور نيست. برمبناي
دادههاي سرشماري سال 1385 وضعيت جمعيت شهري و روستايي كشور به شرح جدول
شماره 2 میباشد.
اگر اقدامات صحيح و حساب شده در جهت
كنترل جمعيت نمیبود، با احتساب جمعيت 49445010 نفري سال 1365 و نرخ رشد 3.9 %، جمعيت كنوني ايران میبايست چيزي در حدود 100 ميليون نفر باشد و اين
در حالي است كه توان محيط طبيعي سرزمين، يا به بيان ديگر توان جمعيت پذيري
طبيعت سرزمين نسبت به دهههاي شصت و هفتاد خورشيدي دچار اُفت بسيار شديد
شده است.
در همينجا آناً بايد بر اين نكته تأكيد جدي شود كه موضوع
بحث حاضر به هيچ وجه مخالفت با شهرنشيني نيست ؛ شهرنشيني تابع روندي تاريخي
است و در سراسر جهان جريان دارد. نقد حاضر بر دو نكته تكيه دارد ؛ اول
شيوه شهرسازي و شهرنشيني در ايران و دوم نياز انسان به طبيعت.
نكته
نخست بر اين واقعيت تأكيد دارد كه دشتها و پهنههاي قابل سكونت سرزمين
ايران ظرفيت پذيرش شهرهاي گسترده و وسيع را ندارد. به ويژه زماني كه با
استفادها ز روشهاي فني، ظرفيت شهر و جمعيت پذيري آن افزايش داده شده و از
اين طريق بار و فشار بيشتري بر محيط وارد آورده شود؛ امروزه روز تعداد
شهرهايي كه ظرفيت خودپالايي هواي خود را از دست داده، براي تأمين آب مورد
نياز خود بايد به ديگر حوضههاي آبخیز دست اندازي كنند، در دفع زباله، فاضلاب،
آلودگي صوتي و ساير آلودگيهاي محيطي، در مفهوم واقعي كلمه درمانده
شدهاند كم نيست. چگونه میتوان انتظار داشت، انساني كه در يك چنين محيط
شهري اي زندگي میكند، انساني سالم باشد؟ بخشي از تكامل بيولوژيك انسان در
كنش متقابل با محيطي كه در آن زندگي میكند، به وقوع میپيوندد. اطلاعات
محيطي كه انسان دريافت میدارد، واكنش بيولوژيك انسان را بر میانگيزد و از
اين طريق سازگاري انسان با محيط ميسر میگردد. نكته دوم عبارت است از
اينكه در شهرهاي كنوني چه عوامل برانگيزنده ارزشمندي وجود دارد كه سيستم
بيولوژيك انسان بتواند نسبت به آن واكنش نشان دهد و سپس اينكه آيا واكنش
به محركهاي موجود در شهرهاي ما، میتواند به تكامل سالم انسان منتهي شود؟
آيا قرار است انسان امروز نسبت به آلودگي هوا، آلودگي صوتي، وجود زباله در
گوشه و كنار شهر و لجن در نهرهاي شهري، سيماي آشفته شهرها و همچنين در
شرايط دوري از طبيعتي كه در طول هزاران سال انسان را به جايي رسانيده است
كه امروز قرار دارد، تكامل يابد؟ يعني درست مانند گياهان و جانوراني كه در
توليد محصولات غذايي مورد استفاده قرار گرفته و از طريق دستكاريهاي ژنتيك،
در برابر اين يا آن آفت مقاوم میشوند؟ آيا قرار است با تكيه بر دانش نوين
بيوتكنولوژي انسان مقاوم در برابر آلودگي هوا، آلودگي صوتي، آلودگي
الكترومغناطيسي، آلودگي سيماي شهر و مهم تر از همه انسان بي نياز به طبيعت
توليد كنيم؟ چطور است، كوشش شود انساني عاري از معنويات، حس ترحم، زيبايي
شناسي، دوستي، عشق، محبت، عاطفه، رفاقت، دلبستگي، نوع دوستي و غيره توليد
كنيم و به جاي اتلاف وقت در توليد گوسفندهاي شبيه سازي شده، مستقيما" وارد
عرصه شبيه سازي انسانهايي شويم كه به آنها نياز داريم؟ رودربايستي را
كنار بگذاريم ؛ مگر هدف نهايي شبيهسازيهاي كنوني، شبيه سازي موجودي انسان
نما نيست؟
سالها پيش كُنراد لورنتس، پدر رفتار شناسي مدرن نوشت :
« از ميان علتهاي همه تكاملهاي جهان آلي، گذشته از فرآيند جهش و نو
تركيبي ژنها recombination of Gens، مهم ترين نقش بر عهده انتخاب طبيعي
است. انتخاب طبيعي چيزي را به بار میآورد كه آن را سازگاري میناميم، و
سازگاري فرآيندي به راستي شناساننده است. زيرا جاندار به وسيله آن اطلاعاتي
را كه در محيط موجود است و براي بقايش اهميت دارد در اختيار میگيرد. به
عبارت ديگر درباره محيط خود كسب دانش میكند. وجود ساختها و كنشها، كه
محصول سازگاري اند، از مشخصات موجودات زنده است و در جهان غير آلي چيزي را
نظير آن نمیتوان يافت. شكلهاي پيچيده و عموما" بعيد ساخت بدني و رفتار،
اصولا" به هيچ طريقي جز از راه انتخاب طبيعي و سازگاري به وجود نمیآيند » .
كنراد لورنتس در ادامه از ديدگاه رفتار شناسي برجسته، به تبيين علل
رفتارهاي نه چندان منطقي انسان اصطلاحا" متمدن میپردازد و مینويسد «
توليد مثل بي حساب نوع آدمي، شتابي كه انسان تا به حد جنون در رقابت نشان
میدهد، توليد سلاحهاي هرچه مرگبارتر، بدعادتيهاي روزافزون مردم شهر زده و
مانند اينها، چه حاصلي براي بشريت دارند؟ اما اگر در مشاهدات خود دقيق تر
شويم خواهيم ديد كهاين كنشهاي نادرست، اختلالهايي هستند كه در
مكانيسمهاي كاملا" معيني از رفتار، كه در اصل ارزش ابقاي نوع داشتهاند،
پيش آمدهاند ؛ به عبارت ديگر اختلالهايي هستند كه میتوان آنها را
بيمارگونه دانست » .
نبايد فراموش كرد كه روند تكامل – يا
در حقيقت تطور انسان، چرا كه ديگر نمیدانيم اين فرآيند واقعا" به سمت كمال
ادامه حركت خواهد داد يا خير - مانند هر موجود زنده ديگري هنوز متوقف
نشده است! انسان بخش اعظم تكامل خود را مديون واكنش نسبت به محيط طبيعي و
مجموعه عوامل سازنده آن است. پس زماني كه او بيشتر اوقات خود را در محيطي
كاملا" انسان ساخت كه خود آفريننده آن است زندگي كند و تنها گاه و بي گاه
تماسي سطحي با طبيعتي مخروبه برقرار كند، ديگر فرآيند تكامل او نيز
نمیتواند همانند آن فرآيندي باشد كه مثلا" تا صد سال پيش در جريان
بوده است.
ضمن اينكه باز هم نبايد فراموش كرد كه انسان علي رغم
شهر نشين شدن و احساس بي نيازي ظاهري نسبت به طبيعت، هنوز پديدهاي
بيولوژيك به حساب میآيد و آن گونه كه تاريخ طبيعت نشان میدهد، فرآيندهاي
بيولوژيك هرگز با سرعتي كه محيطهاي انسان ساخت تغيير میيابند، حركت
نكرده و از اين رو انسان عملا" فاقد توانايي انطباق خود با محيطهاي مصنوعي
است. در نتيجه پي آمدهاي بيولوژيك ناشي از گسترش محيطهاي انسان ساخت، يا
هنوز خود را نشان ندادهاند و يا ما از آن بي اطلاع هستيم. قطعا" برخي از
اين پي آمدها در همان اختلالهاي رفتاري تظاهر میيابند كه مورد نظر كنراد
لورنتس میباشند !
حال كه شهر نشيني بهاجباري تاريخي بدل
شدهاست، بايد امكان دسترسي به طبيعت آزاد نيز – براي آنكه انسان بتواند
موازنهاي در روند تكامل خود ايجاد نمايد – فرآهم باشد. اساسا" فلسفه حفاظت
از طبيعت نيز از همين نقطهاغاز میگردد. انسان زاده طبيعت است و براي
آنكه بتواند قواي روحي و جسمیخود را تقويت نمايد، بايد هر از چندگاهي خود
را در معرض عوامل طبيعي قرار دهد ؛ انساني كه تابستان را با استفاده از وسايل سرمايشي و زمستان را با استفاده از وسايل گرمايشي میگذراند، انساني
كمتر راه میرود و بيشتر از وسايل نقليه موتوري استفاده میكند، انساني كه
كم كم فراموش میكند مواد غذايي كه به مصرف میرساند چگونه و از كجا تأمين
میشود، انساني كه ديگر قادر نيست عظمت پرواز يك گنجشك يا قمري را درك كند،
ولي در عوض پرواز يك هواپيما را غرور آفرين میداند، انساني كه سرعت شتاب
گيري يك يوزپلنگ را نمیبيند، ولي سرعت اين يا آن خودروي ورزشي را تحسين
میكند، انساني كه عظمت تاريخ بيولوژيك يك فيل ماهي، يك لاكپشت دريايي يا
يك بزمجه را ناديده میگيرد، ولي در عوض فصلهايي از تاريخچه ناچيز خود را
برجسته ساخته و بدان میبالد، انساني كه آب مینوشد، نان گرم میخورد،
سبزي، ميوه، شير، كره، پنير، عسل و بسياري ديگر از خوردنيها را در فهرست
غذايي خود دارد، ولي نسبت به آلودگي آبهاي سطحي و زير زميني، اُفت سطح
سفرههاي آب زير زميني و خشك شدن چشمهها و قناتها، فرسايش، شوري ثانويه و
آلودگي خاك، تخريب جنگلها و مراتع بي تفاوت است و يا اصولا"درباره روابط
موجود ميان اين همه به خود زحمت تعمق نمیدهد ، دقيقاً همان انساني است كه
به گفته كنراد لورنتس دچار اختلال رفتاري است. براي انسان دوري از طبيعت
میتواند فاجعهافرين باشد، ضمن اينكهان لكههاي سبزي كه در شهرها زير
عنوان سطوح سبز يا فضاي سبز احداث گرديدهاند، به هيچ وجه نمیتواند جاي
خالي تماس مستقيم با طبيعت سالم را پر كند.
فردا، دوباره تن سدسازان به لرزه میافتد!
منتظر گزارش نگارنده از این همایش متفاوت در دیار زنده رود باشید.
رالی تراکتورسواران متخلف در بام ایران و روز روشن!
اتفاقی که در طول چند روز گذشته در مراتع بیژگرد رخداده است، حقیقتاً در شمار نادرترین رخدادهای منابع طبیعی ایران از زمان پیروزی انقلاب اسلامی به این سو است. هر چقدر بیشتر میاندیشم، کمتر میتوانم چنین بیقانونی عریانی را هضم کنم و شگفتآورتر آن که چگونه با چنین متخلفانی اینگونه نرم برخورد میشود، اما در رخدادهایی به مراتب کمخطرتر که به هیچ وجه چنین تبعات جبرانناپذیری هم ندارد؛ هرگز چنین انعطاف شگفتآوری ملاحظه نمیشود! میشود؟
حفاظت از طبيعت به عنوان عامل برقراري موازنه بيولوژيك، روحي و رواني در انسان - 6
بهرام سلطانی در ششمین بخش از نوشتار سبزمحورانهی خویش، عالمانه از رابطهی انسان و طبیعت میگوید:
آیا در ایران فلسفه حفاظت از طبیعت وجود خارجی دارد؟! - 5
کامبیز بهرام سلطانی در پنجمین بخش از مقاله اش دست بر روی پاشنه آشیل مدیریت محیط زیست در ایران گذاشته است ...
این مقاله
وزین را با هم پی می گیریم:
بازبيني ريشهها از نگاه کامبیز بهرام سلطانی - 4
همان طور که وعده داده بودم، اینک به انتشار چهارمین بخش از مقاله ارزشمند کامبیز بهرام سلطانی اقدام می کنم؛ مقاله ای که می دانم ردپایی ماندگار در صحنه محیط زیست ایران از خود به یادگار باقی خواهد نهاد و پاسخ بسیاری از پرسش ها و تردیدها را کجا خواهد داد ...
آخرين فرصت براي تماشاي باغ كشاورزي گرگان!
اگر طبیعت حفظ نشود، مگر چه خواهد شد؟
با هم نگاه خردمندانه و زنهاردهنده بهرام سلطانی را پی میگیریم ...












به «مهار بيابانزايي» خوش آمديد؛ تارنمايي كه از 12 فروردین 1384 کلید خورده است و تاکنون جوایز متعدد منطقهای، ملّی و جهانی بدست آورده؛ از جمله: در آبان 1385 و اردیبهشت ماه 1387، عنوان برترین وبلاگ محیط زیستی ایران را بدست آورد؛ در فروردین ماه سال 1389 به عنوان سومین وبلاگ محبوب محیط زیستی جهان در سال 2009 انتخاب شد؛ در دوم اردیبهشت 1392، وبگاه نخست محیط زیستی پایتخت در جشنواره مشکات برای سال 1391 شد و سرانجام در 17 اردیبهشت 1392، برنده عنوان برترین وبلاگ به انتخاب مردم در اجلاس جهانی رسانهها برای سال 2013 شد. محمّد درویش در این محیط مجازی ميكوشد در گام نخست جايگاه محيط زيست را در سبد اولويتهاي راهبردي كشور، به منزلگاهي درخور ارتقاء بخشد؛ و در گام بعدي ثابت كند كه بخش پهناوري از زيستبوم وطن، همان قلمرو برهنه و سوزان ماسههاي بادي و شورابهاي كويري و كلوتهاي سر به فلك كشيده و نبكاهاي استوار عرصههاي بياباني، ميتواند پايدارترين و غنيترين صندوق ذخيرهي ارزي ايرانيان باشد. به شرط آنكه بكوشيم با نفي «بيابانزدايي»، از بيابانيشدن زيستبومهاي تالابي، جنگلي و مرتعي خويش جلوگيري كنيم.