آمدیم عقاب را نجات دهیم؛ بقیه را هم به کشتن دادیم!

    در 15 تیرماه 1386، یادداشتی را منتشر کردم با عنوان: "استفاده ابزاری از عقاب در آمریکا" آن یادداشت، هنوز هم در شما یکی از 10 یادداشت پرخواننده دل‌نوشته‌ها قرار دارد. اخیراً مدیر فرهیخته و ایران‌دوست پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگی، تاریخی، صنعتی؛ طی کامنتی خبر داده‌اند که آمریکایی‌ها با حل مشکل عقاب، چند مشکل جدید دیگر برای جانداران زیردست عقاب ایجاد کرده‌اند، به نحوی که حالا مشکل انقراض نسل از یک حیوان به چند حیوان ارزشمند دیگر گسترش یافته و آن اقدام خیر، به اقدامی ویران‌کننده بدل شده است. اصل ماجرا را دوستانی که به زبان آلمانی مسلط هستند، می‌توانند در گزارش چهارم ماه می 2010 درگاه مجازی اشییگل بخوانند ...

ادامه نوشته

بهرام‌سلطانی: از پارک‌های کاغذی تا پارک‌های واقعی!


    همان‌طور که اشاره کردم، کامبیز بهرام‌سلطانی، روز گذشته یادداشت وزین و مشروحی را برای نگارنده ارسال داشته است که در آن با زبانی علمی، اما ساده از ضرورت‌های بازگشت به به بنیان‌های حفاظت از طبیعت سخن گفته و ضمن نقد موشکافانه‌ی رویدادها و تظاهرات سبزنگارانه‌ی متولیان حوزه‌ی محیط زیست، نسبت به آفت‌زدایی و آسیب‌شناسی آن هشدار و زنهار داده است.
    اینک در دومین بخش از روایت بهرام‌سلطانی، با هم از ماجرای پارک‌های کاغذی آشنا می‌شویم؛ پارک‌هایی که رد آنها را فقط می‌توان در دیوان‌سالاری حاکم بر نظام مدیریتی کشور دید و در هنگام ارایه گزارش‌های سالانه، به احترام‌شان کلاه از سر برداشت! پارک‌هایی که عملاً هر چه دست را سایبان چشم سازی و به افق‌های دور هم خیره شوی، ردی و نشانی از آنها در عالم واقعیت ندیده و نخواهیم دید ... بهرام‌سلطانی برایمان خواهد گفت که چرا و البته در این بین، پرده از نارسایی بزرگ شیوه‌نامه‌ی مطالعات امروزین محیط زیست در ایران هم برخواهد داشت ...
    گوش کنید:


    اگر حفاظت از محيط زيست را به عنوان نشاني شبه مدرنيستي تصور كرده‌ايم كه می‌بايست به سينه آويخت، تا با توسل به آن در جامعه جهاني حضور يافت و از خود چهره‌اي امروزين ارايه کرد، بايد بدانيم از دولتي سركشورهايي امثال ما ساليان دراز است كه ‌اصطلاح پارك‌هاي كاغذي يا paper parks وارد متون محيط زيست گرديده و اين حنا ديگر رنگي ندارد؛ يعني پارك‌ها و پهنه‌هاي طبيعي حفاظت شده‌اي كه تنها در گزارش‌هاي رسمي، مكاتبات اداري و به طور خلاصه فقط بر روي كاغذ وجود دارند و در جهان واقع اثري از آنها مشاهده نمی‌شود.
     به نظر مي‌رسد در لابلاي دستور‌العمل‌هاي پيچيده‌ی درون دستگاه‌هاي اداري و جامعه كارشناسي كه توان جدايي از تفكر بخشي و تك ساحتي را ندارد، موضوع حفاظت از طبيعت و اهداف اصلي آن به فراموشي سپرده شده و يا اصلا" گم شده‌ است. ما از ريشه‌هاي فلسفي و علمی ‌حفاظت از طبيعت بسيار دور شده و به بي راهه‌هايي كشيده شده‌ايم كه ‌انتهاي آن نامشخص است. البته در سرزمين ما اين ديوار از اول كج ساخته شد!
حتا در تحقيقات محيط زيست نيز ديگر كمتر رنگ و بويي از تفكر و خلاقيت بوم‌شناختی (اكولوژيك) مشاهده می‌شود. دست‌کم در دوران ماقبل GIS و روزگار خوش كار كردن روي ميزهاي روشنايي، نخست در حد توان، تحقيقاتي ميداني صورت می‌گرفت و هدف آن، شناخت محيط طبيعي تا حد ممكن بود. نتيجه همين مطالعات بود كه مشخص می‌كرد، چه بخش‌هايي را بايد به صورت نوشته توضيح داد و چه موضوعاتي را بايد با استفاده ‌از نمودار، جدول، شكل، تصوير و سرانجام چه موضوعاتي را با استفاده‌ از نقشه به نمايش گذارد. به هنگام روي‌هم گذاري نقشه‌هاي موضوعي و توليد نقشه يا نقشه‌هاي تلفيقي، كارشناسان به وجود يا فقدان منطق علمی ‌در نقشه‌ی تلفيقي حاصل می‌انديشيدند و همه جزييات را با چشم، فكر و مهم تر از همه، آن فضاي طبيعي كه در طول مطالعات صحرايي تجربه کرده و در حافظه خود ضبط كرده بودند، دنبال می‌كردند. هرگاه پهنه‌اي در نقشه خاك نشان از رطوبت خاك داشت، نقشه موضوعي تقسيمات گياه شناختي مربوط به همان پهنه نيز بايد رويش مرتبط با خاك مرطوب را به نمايش می‌گذارد و اگر چنين نمی‌شد، بي‌منطقي موجود در نقشه ‌اشكار می‌گرديد و كنترل ميداني ضروري می‌گشت. به همين ترتيب خطوط هم تراز دما بر پيرامون يك تالاب می‌بايست نشان دهنده روندي كاهنده باشد و هرگاه ‌اين روند مشاهده نمی‌گرديد، تفكر كارشناسي وجود نوعي اشتباه در نقشه‌هاي موضوعي توليد شده را حس می‌كرد.
     ليكن امروزه روز به نظر می‌رسد، در فرآيند مطالعات و تحقيقات در محيط طبيعي، طبيعت شناسي و اكولوژي مسير مطالعات وارونه شده‌است. هدف مطالعات نه شناخت قطعه‌اي از بيوسفر به عنوان يك سيستم و درك فرآيندهاي جاري در آن در قالب روابط، پيوندها، كنش و واكنش‌ها، بلكه صرفاً به توليد نقشه‌هايي تبديل شده‌است كه در پي به نمايش گذاردن فضاهايي تحت عنوان واحدهاي اكولوژيك هستند. در حقيقت همان روشي كه در دانش جغرافيا از آن تحت عنوان تقسيمات فضاهاي طبيعي ياد می‌شود، با اين تفاوت كه در مطالعات اكولوژيك به سبك ايراني، نه به مفهوم فضاي طبيعي و نه به فرآيندهايي كه موجبات تشخص يك فضا و قابليت تفكيك آن از ديگر فضاها را فرآهم می‌آورد، پرداخته می‌شود. گسترش استفاده‌از كامپيوترهاي شخصي و استفاده نادرست از نرم افزارهاي GIS، باعث هرچه ضعيف‌تر شدن مباني علمی‌مطالعات و تضعيف تفكر اكولوژيك در ميان كارشناسان گرديده‌است ؛ ديگر بدون تعمق درباره چگونگي ارتباط عوامل طبيعي با يكديگر، نقشه‌هاي موضوعي يا لايه‌هاي اطلاعاتي توليد و به شيوه‌اي كاملا" مكانيك روي‌هم‌گذاري شده و در نهايت نقشه‌اي كه ‌از ملقمه كليه نقشه‌هاي موضوعي حاصل آمده، شامل پليگون‌هايي كه می‌توانند فاقد هرگونه معنا، مفهوم و منطق باشند، بدون هرگونه كنترل ميداني، عنوان نقشه تقسيمات اكولوژيك را به خود می‌گيرد. حال آنكه هدف مطالعات اكولوژيك به هيچ وجه توليد نقشه نيست؛ نقشه تنها نشان‌دهنده شكل به شدت ساده شده واقعيت است و از اين منظر تنها می‌تواند نقش وسيله را ايفا نمايد و نه هدف.
     هدف مطالعات اكولوژيك، از بدو امر همواره شناخت روابط متقابل موجودات زنده و محيطي كه آنها را احاطه كرده ‌از يك سو و روابط متقابل ميان همان موجودات زنده، از سوي ديگر بوده‌است؛ روابطي كه كشف آن جز از طريق تحليل سيستميك ميسر نمی‌گردد. در اينجا موضوع دخل، خرج، موازنه و در نهايت دست‌يابي به ترازنامه يا بيلان اكوسيستم‌ها مطرح است؛ يعني دقيقا" به همان شيوه‌اي كه ‌انسان دخل و خرج جيب خود را اداره می‌كند. در مديريت يك اكوسيستم شناخت و كنترل همين فرآيندها است كه می‌تواند به حفظ تعادل پوياي اكوسيستم كمك كرده و تداوم حيات سالم آن را تضمين كند. به همين سبب شناخت همين قبيل روابط و تعامل‌هاست كه هدف مطالعات محيط زيست به طور عام و مطالعات اكولوژيك به طور خاص قرار می‌گيرد. كاشت گونه‌هاي گياهي بيگانه و معرفي گونه‌هاي جانوري به‌اكوسيستم‌هايي كه ‌اصولا" فاقد هرگونه جايگاه براي اين قبيل گياهان و جانوران می‌باشند، و انجام اين همه در پهنه‌هايي كه حداقل بر طبق قانون به نحوي تحت حفاظت قرار دارند، تنها يكي از نشانه‌هاي سردرگمی‌در اهداف حفاظت از طبيعت و فقدان آگاهي و درك درست از تكوين و تكامل اجتماعات زيستي و اكوسيستم‌ها است. اگر قرار بود در اجتماع زيستي جزاير درياچه‌اروميه گوزن زرد و قوچ و ميش ارمني و در جزيره كيش و خارك آهو وجود داشته باشد، طبيعت خود بهتر می‌توانست تركيب اجتماع زيستي مورد نظر خود را پديد آورد و نيازي به دخالت‌هاي انسان خردمند نداشت.    

ادامه دارد ...
                                                         

آیا می‌دانیم در محیط زیست ایران به دنبال چه هستیم؟


    نه تنها اخبار هفته‌هاي اخير درباره مبادله‌ی ‌انواع گونه‌هاي جانوري در معرض خطر بين سازمان حفاظت محيط زيست ايران و چند كشور همسايه، بلكه ‌اساسا" نگاهي جدي به وضعيت محيط زيست در ايران به طور اعم و چگونگي حفاظت از طبيعت به طور اخص ذهن انسان علاقه‌مند به موضوع حفاظت از محيط زيست را به ‌اين سمت سوق می‌دهد كه آيا اصولا" ما مي‌دانيم كه به دنبال چه هستيم و آيا براي حفاظت از طبيعت سرزمين و پهنه‌هاي طبيعي واجد ارزش‌هاي ويژه‌ی حفاظتي، راهبرد (استراتژي) خاصي را ترسيم کرده‌ايم؟ پرسشي ديگر؛ آيا اصولا" در ذهن ما تصوير و تصوري جدي از آنچه كه حفاظت از طبيعت ناميده مي‌شود شكل گرفته ‌است و وجود دارد؟ يا آن كه چون كشورهاي پيش رفته ‌از نظر تكنولوژي و برخي نهادهاي بين‌المللي درباره ضرورت حفاظت از طبيعت صحبت می‌كنند، نگران انقراض و نابودي گونه‌هاي گياهي و جانوري، بوم‌سازگان‌ (اكوسيستم)‌هاي كلان و خُرد، زيستگاه‌ها، چشم‌اندازهاي طبيعي، از بين رفتن هويت طبيعي بيوم‌هاي جهان و سرزمين‌هاي خود هستند، ما نيز – براي آنكه ‌از ديگران عقب نيافتيم – دم از حفاظت از طبيعت می‌زنيم و از آن تنها به عنوان نمادي از همبستگي با دل نگراني‌هاي جهاني استفاده می‌كنيم؟
    این ها فرازهایی از مهم‌ترین پرسش‌ها و دغدغه‌هایی است که کامبیز بهرام‌ سلطانی، بوم‌شناس شهیر ایرانی به تحلیل و بررسی آنها پرداخته و به زودی خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی با این نگاه طبیعت‌محورانه و خردمندانه آشنا می‌شوند.
    ممنون از استاد بهرام‌سلطانی عزیز که در این وانفسای ننوشتن، این گونه بی‌منت می‌نویسد و دانسته‌هایش را با خوانندگان مهار بیابان‌زایی به اشتراک می‌نهد.

جشنواره گونه گوني زيستي در موزه دارآباد تهران


    تقريباً به نيمه‌هاي سال جهاني گونه گوني (تنوّع) زيستي نزديك مي‌شويم؛ سالي كه قرار بود شمار رخدادهاي خوش براي طبيعت‌دوستان ايراني رو به افزايش گذارد؛ امّا شوربختانه بايد بپذيريم كه نه‌تنها چنين نشد، بلكه همچنان اين سيل خبرهاي نااميدكننده و پس‌رونده است كه نشان از شتاب بيماري زمين در ايران دارد؛
    تكميل سناريوي خشك‌شدن تالاب‌ها و درياچه‌هاي ايران، شور شدن اراضي، كاهش حاصلخيزي خاك در آذربايجان غربي، افزايش گرد و غبار موجود در هوا، اُفت كمي و كيفي آب‌هاي رو و زيرزميني، انفجار زباله در طبيعت ايران و فرمان به انفجار جمعيت در كاشان از سوي عالي‌ترين مقام اجرايي كشور؛ آن هم در سكوت مطلق علماي دانش جمعيت‌شناسي و متوليان محيط زيست انساني، حكايت از آن دارد كه گونه‌گوني زيستي در سال 2010، هرگز از كابوس قرار گرفتن در سياهه‌ي سرخ در معرض انقراض خلاصي نخواهد يافت.
    چنين است كه اگر مي‌خواهيد فرزندان‌تان به عنوان آخرين نسل حاضر در ايران، همچنان برخي از زي‌گونگي ناهمتاي زيستمندان ايراني را ببيند، در روزهاي پنج‌شنبه و جمعه (آخرين روزهاي دومين ماه بهار 1389) دست ايشان  را بگيريد و خود را به موزه دارآباد برسانيد ...
    اين شايد آخرين فرصت براي يك وداع شكوهمند با بسياري از جانداران ايران‌زمين باشد! شايد هم يكي از آن كودكان، توانست كاري كند كارستان و دوباره نوشخند زندگي را به سيماي مظلوم طبيعت وطن بتاباند.

داستان زباله تا نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران هم رسيد! نرسيد؟

    سال گذشته كه به اتفاق اروند سري به بيست و دومين دوره نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران زديم، در مواجهه با اين منظره خجالت‌آور، آن هم از قشري كه علي‌القاعده انتظاري بيشتر از ميانگين جامعه از ايشان مي‌رود، حسابي شرمنده شدم؛ به خصوص كه براي پرسش كليدي فرزندم هم پاسخي نداشتم ...

ادامه نوشته

در باره ی شهری که دیگر باغ شهر نیست!

    کرج می‌توانست نه‌تنها یکی از رؤیایی‌ترین شهرهای ایران؛ که یکی از دیداری‌ترین آبادبوم‌های خاورمیانه باشد؛ کرج می‌توانست برای مردمانش همیشه دربردارنده‌ی خنک‌ترین و تازه‌رین و پاک‌ترین هوای البرز مرکزی باشد و کرج می‌توانست منزلگاهی مطمئن برای پایتخت‌نشینان خسته از دود و بوق باشد؛ اما اینگونه نشد و از همه‌ی آنهایی که می‌توانست باشد، فقط یک خوابگاه بزرگ شد برای آنها که زور جیب‌شان به سکونت در تهران نرسید ... آنهایی که حتا اجازه ندارند تا از رودخانه‌ی گوارای شهرستانک، آبی بنوشند ...
    در باره‌ی این باغ‌شهر زیبای ایران که می‌رود تا به سکونت‌گاهی بی روح و بی‌هویت بدل شود، گفتگویی با آسیه چهارباغی انجام داده‌ام که مشروح آن را در درگاه مجازی خبرگزاری مهر با عنوان: "کرج؛ باغ‌شهری که بیابانش کردیم" می‌توانید بخوانید.

وقتی که 30 ساله، کار هزارساله انجام می‌دهیم!


    برای این که بدانید معنا و مفهوم این تیتر چیست؛ می‌توانید سری به خبرگزاری مهر زده و در آنجا گفتگوی نگارنده را با عنوان:

"ایرانیان ذخیره هزار ساله آبهای زیر زمینی را 30 ساله تمام کردند"

    بخوانید.


درج نظر

نمایندگان مجلس اشکال شرعی شورای نگهبان را به راحتی حل کردند!


    یادتان هست که با ذوق و شوق در همین هفته گذشته برایتان نوشتم، سرانجام این فقها و حقوق‌دانان شورای نگهبان بودند که توانستند مانع از تصویب یک طرح خطرناک و طبیعت‌برباد ده در مجلس شورای اسلامی شده و با گرفتن یک ایراد شرعی اساسی، جبران همه‌ی ایرادهای فنی و قانونی و علمی وارد بر طرح 150 نماینده مجلس را بکنند؟ ایرادهایی که انگار جملگی آب در هاون کوبیدن بود! نبود؟
    امروز اما از سبزپرس خبر می‌رسد که نمایندگان محترم به همراه چند تن از فقهای شورای نگهبان گرد هم جمع شده‌اند و در کمال شگفتی، اصلی‌ترین ایراد شورای نگهبان را با سرعت برق و باد حل کرده‌اند!
در حقیقت،  ایراد شرعی اصلی این بود که چاه‌های غیرمجاز بر میزان آبدهی چاه‌های مجاز اطراف اثر نامطلوب گذاشته و حق صاحبان آن چاه‌ها را خدشه‌دار می‌کند. به همین دلیل، حالا نمایندگان مصوبه‌ی خویش را با اضافه کردن جمله «با رعایت حریم چاه مجاز» اصلاح کردند! به همین راحتی ... باورتان می‌شود؟
    درست مانند آن است که بگوییم: این جمله اشکال دارد که "کودکان زیر 5 سال را مدیران مهد کودک اجازه دهند تا بدون نظارت سرپرستی مشخص، عرض خیابان را عبور کنند." آنگاه برای آن که نگرانی خانواده‌ها رفع شود، جمله را این گونه تصحیح کنیم:
    "کودکان زیر 5 سال اجازه دارند به تنهایی از عرض خیابان عبور کنند، منتها با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی!"
    راستش دیگر عقلم به جایی قد نمی‌دهد ...
    یعنی یک نفر نیست تا برای آقایان توضیح دهد که دلیل غیرمجاز بودن این چاه‌ها همین است که در حریم قانونی و فنی چاه‌های مجاز احداث شده‌اند و یا در دشتی ممنوعه حفر گردیده‌اند که دچار زمین نشست شده و بیم افزایش تولید چشمه‌های گرد و خاک می‌رود؟
    یعنی یک نفر نیست تا برای آقایان بگوید: ترک برداشتن زمین در کرمان و رفسنجان و ورامین و همدان و خراسان و ... و یا خشک شدن دریاچه‌ها و تالاب‌ها در پریشان و ارژن و بختگان و طشک و کم‌جان و گاوخونی و ارومیه و مهارلو و ... و یا برخاستن گرد و خاک بیشتر در هوا، همه از نشانه‌های سحر است! از نشانه‌های برداشت بی‌رویه از آب‌های زیرزمینی!
    وای بر ما ...

شوخی تلخی به نام شخم در جهت شیب!

    شخم در جهت شیب، کاری نکوهیده شده و خطرناک است؛ واقعیتی که نه‌تنها همه‌ی کارشناسان حوزه منابع طبیعی، کشاورزی و محیط زیست آن را می‌دانند؛ بلکه اغلب کشاورزان نیز از آن آگاهی دارند ...

ادامه نوشته

قابل توجه شهرداری تهران!

    اخیراً خودروهای مکنده و پاک‌کننده‌ای برای شستشوی کنار جداول و معابر عمومی شهر در تهران به کار گرفته شده که جای تشکر دارد.
    منتها، ظاهراً برخی از این خودروهای مکنده، به جای انتقال خس و خاشاک و گرد و خاک موجود در درون محفظه‌ی خویش، آنها را به هوا منتشر کرده و در حقیقت بر میزان غبارآلودگی و غلظت ذرات معلق موجود در هوا می‌افزایند که خود نقض غرض است!

ادامه نوشته

هر آنتنی با محیط زیست زیباتر می‌شود؛ حتا آنتن تلفن‌های همراه!


به این تصاویر دقت کنید ...

    چه کسی می‌توانست حدس بزند که حتا سازه‌های بی‌تناسبی چون دکل‌های نصب آنتن‌های تلفن همراه را هم می‌شود به فرصتی برای زیباسازی مناظر عمومی بدل کرد و نه تهدیدی در راستای نابودی چشم‌اندازهای محیط زیست شهری‌مان؟
    اینک، یکی از دوستان بسیار عزیزم، دکتر حسن کریم‌زادگان، رییس مرکز تحقیقات اقتصاد محیط زیست پژواک، که تاکنون چندین مطالعه‌ی ارزشمند را با یکدیگر سامان داده‌ایم و باورم این است که در حوزه‌ی اقتصاد بوم‌شناختی در شمار چکادهای نخبگان ایرانی قرار دارد، پیشنهاد جالبی را مطرح کرده و به منظور انطباق ظاهر آنتن تلفن‌های همراه با محیط، طی نامه‌ای به وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات، خواستار بذل توجه آن وزارتخانه به حراست از چشم‌اندازهای دیداری سکونتگاه‌های انسانی در ایران شده است.
    درود بر کریم‌زادگان عزیز و همه‌ی ایرانیان فرهیخته‌ای که می‌کوشند تا از هر فرصتی برای ارتقای کیفیت زیستن هموطنان‌شان در این بوم و بر سود جویند.

گوهررود و زرجوب؛ مهم‌ترین دلایل مرگ تالاب انزلی! چرا؟

    از تالاب انزلی، مشهورتر و زیباتر در وطن سراغ نداریم؛ با این وجود، آن چیزی که باید شریان‌های حیاتی تالاب به شمار آید، یعنی دو رودخانه‌ی گوهررود و زرجوب (که در نهایت رودخانه پیربازار را تشکیل می‌دهند)، اینک به شاهراه مرگ تالاب بدل شده و با شتابی دمادم‌نگران‌کننده، مواد سمی و زباله‌های خطرناک بیمارستانی به همراه پساب‌ها و فاضلاب‌های شهر رشت را به درون این قطعه‌ی بهشتی می‌خوراند ...

ادامه نوشته

نگوییم تالاب بین‌المللی چغاخور؛ بگوییم سد مخزنی چغاخور!

       لطفاً نگاهی به این خبر در ایسنا یا آن یکی خبر در فارس بیاندازید، تا متوجه شوید که ظاهراً همه‌ی مسئولین استان چهارمحال و بختیاری، از استاندار جدیدش گرفته تا مدیرعامل شرکت آب منطقه‌ای‌اش، حاضر نیستند تا از صفت تالاب، برای نام بردن از بوم‌سازگان آبی چغاخور بهره برند! می‌دانید چرا؟
     کافی است سری به درگاه شیک و پیک دیده‌بان طبیعت بختیاری بزنید تا پاسخ پرسش‌تان را به تلخی متوجه شوید. اما تلخ‌تر از آن، شاید سکوت متولیان تالاب‌ها در ایران باشد که چگونه خود را به خاموشی و انفعال زده‌اند!

    دست‌کم لطفاً قدم‌رنجه کرده و این تابلو را از کنار دریاچه سد چغاخور بردارید تا بیشتر از این، حرص‌مان درنیاید!
    متأسفم ... متأسفم که چگونه ارزشمندترین پاره‌های طبیعت ایران را داریم به بهانه‌های گوناگون نابود می‌کنیم؛ یک جا آن بهانه احداث کارخانه است، جای دیگر کشیدن جاده و یک جا هم سدسازی!
    چه کوله‌بار بزرگی از گناه و انفعال و نادانی و بی‌تفاوتی را نسل امروز با خود حمل می‌کند؛ نسلی که به دلیل چشم‌بستن بر روی تخریب طبیعت وطنش، هرگز از سوی فرزندانش بخشیده نخواهد شد؛ هرگز.

سیاه چادر عشایر، شیرابه زباله و سد ماملو!

    گزارش مصور هم‌کلاسی عزیز سال های دورم، مهرداد مسیبی را حتمن ورقی بزنید تا دریابید که در همین بیخ گوش پایتخت، طرح مرتع‌داری یعنی چه و محل استقرار سیاه چادرها‌ی مشهور عشایری و تولیدکنندگان گوشت قرمز ما در چه موقعیتی قرار دارد و از همه مهم‌تر آن که، شیرابه‌ی آن همه زباله، پس از 7 کیلومتر حرکت نرم و روان، چگونه به رودخانه دماوند ریخته و از آنجا در پشت دریاچه سد مخزنی ماملو آرام می‌گیرد تا بخشی از آب 10 میلیون تهرانی ساکن در پایتخت ایران را مزه دهد!
    گاه با خود می‌اندیشم، وقتی وضعیت بهداشتی سکونتگاهی که 85 درصد نخبگان ایران را در خود جای داده، اینگونه است، دیگر چه انتظاری باید از مراکز دوردست‌تر به پایتخت داشت؟ مراکزی مانند رشت که به زودی گزارشی از فاجعه‌ی محیط زیستی آن دیار هم انتشار خواهم داد.

آیا مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌ها را نمی‌توان مدیریت کرد؟


    هر فعالیتی که انسان انجام می‌دهد، بی‌شک بر زیست‌بوم اثرگذار خواهد بود. از این روست که برای مدیریت شایسته‌تر و کم‌خطر‌تر فعالیت‌های انسان‌ساخت، بیش از نیم قرن است که شیوه‌نامه‌هایی به عنوان ارزیابی زیست‌محیطی در حوزه‌های گوناگون ساختمانی، صنعتی، کشاورزی، هوا فضا و نظامی مطرح شده است.
     خوشبختانه در ایران و همزمان با برنامه پنج ساله چهارم توسعه نیز، لزوم دارابودن ارزیابی‌های محیط زیستی برای هر فعالیتی الزام‌آور اعلام شده و به مورد اجرادرآمده است (هر چند همه می‌دانیم که این ارزیابی‌ها تا چه اندازه همچنان از لکنت‌هایی جانکاه رنج می‌کشند). با این وجود، به نظر می‌رسد هنوز معاونت محیط انسانی یا محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، برای فعالیت‌های نظامی و به ویژه رزمایش‌های متعددی که در سطح کشور و به منظور آماده نگه‌داشتن نیروهای نظامی صورت می‌گیرد، تدبیری بایسته ندیده و دستورالعملی را منتشر نساخته است. دو سال پیش و در جریان رزمایش صورت گرفته در منطقه‌ی عملیاتی کویر شهداد، وقتی که اعتراض ما به گوش سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رسید، ایشان با روی گشاده این انتقاد را پذیرفته و اعلام داشتند که از این پس در جانمایی مناطق منتخب عملیاتی خویش، می‌کوشیم تا ملاحظات محیط زیستی مد نظر مؤسسه متبوع شما را نیز لحاظ کنیم. به دیگر سخن، می‌توان کلام این فرمانده ارشد را اینگونه تفسیر کرد که اگر خوراک علمی لازم و به موقع به ستاد نیروهای مسلح داده شود، این ستاد آمادگی انعطاف لازم در عملیات خویش را برای کمینه‌تر کردن مخاطرات محیط زیستی رزمایش‌های خویش دارد.

    در همین رابطه، روز گذشته با یکی از فرماندهان ارشد سپاه، سردار غلامحسین مصدقی گفتگو کردم. ایشان که جانشین فرماندهی توپخانه و موشک‌های نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی هستند، ضمن استقبال از این پیشنهاد، آمادگی نهاد متبوع خویش را برای تعاملی سازنده‌تر در این حوزه اعلام داشتند.
    امیدوارم، دوستان عزیز در سازمان حفاظت محیط زیست کشور، بیش از پیش به این موضوع توجه کرده و هر چه سریع‌تر شیوه‌نامه‌ای را تنظیم و منتشر سازند.
    یادمان باشد که ایران‌زمین در بستری استقرار یافته که دست‌کم 89.7 درصد آن در قلمرو سرزمین‌های خشک قرار دارد؛ سرزمین‌هایی که توان زیست‌پالایی آنها در مواجهه با مخاطرات محیط زیستی در کمینه‌ی ممکن بوده و نباید در آن، خطر تخریب انسان‌ساز را به جان خرید و یا تشدید کرد.

آیا لاله‌های واژگون را می‌شود به زور سرنیزه و چکمه نجات داد؟!


    بسیاری بر این باورند که اگر امسال بر بالای سر هر لاله‌ی واژگونی یک محیط‌بان مسلح وجود نداشت، معلوم نبود از نسل این گل‌های خجالتی و محجوب چیزی باقی بماند یا خیر؟
    امّا آیا واقعاً این سزاوار است که فرزندان آن ایرانی آزاده‌ای که 2500 سال پیش ندا در داده بود:

هرکه رونده ای را بیازارد
جهان را آزرده است.
او که درختی را بیافکند،
بی اجاق خواهد مرد.

  اینگونه رفتار کنند ...


    ما را چه شده است که به جای پاسداری از میراث طبیعت ایران، میراث مشترک و مقدس سرزمین مادری‌مان، دست به غارت آن زده‌ایم؟

    مانند این مرد که حتا جیب‌هایش را هم پر از لاله‌های واژگون کرده بود! چرا؟
    ممنون از مه‌لقا کاشفی که این تصاویر را در اختیار نگارنده قرار داد.


    در همین باره:

   - فقر فرهنگی یا فقر مدیریتی؟ مسأله این است!


درج نظر

ایران؛ سرزمینی که در آن تیربرق‌ها امنیت بیشتری دارند تا درخت‌ها!


    به این تیربرق نگاه کنید که چگونه در وسط کوچه جاخوش کرده است و عبور و مرور اهالی را با دشواری روبرو ساخته. تصور می‌کنید اگر به جای این تیر برق، یک درخت آن جا کاشته شده بود، باز هم می‌توانست به راحتی به حیات خودش ادامه دهد؟

    اگر شک دارید در پاسخ این سؤال، بدانید که خانم مه لقا کاشفی - ناجی قورباغه های عاشق پیشه ناهار خوران - برایم نوشته است که چند روز پیش در جوار همین تیربرق عزیزدردانه، سه درخت تنومند را شبانه بریدند تا رفت و آمد اهالی را تسریع بخشند و البته آب هم از آب تکان نخورد! خورد؟

    همان گونه که پیشتر از ماجرای آن تیربرق‌ها در پیکان‌شهر هم نوشته بودم و البته از تیربرق‌هایی که در پشت سدهای طالقان و کارون 4 مانده بودند و یا ماجرای دکل‌های مشهور حریم توس!
    خلاصه انگار در این دیار، حرمت تیربرق‌ها و دکل‌ها را بیشتر از درخت‌ها می‌دانیم! نمی‌دانیم؟

ریزگردها منشأ تالابی دارند نه بیابانی!


    دکتر حسین آخانی را همه می‌شناسیم، پژوهشگری ارزنده و سخت دوستدار طبیعت ایران که هرگز در کنار کار آموزشی ارزشمندش در دانشگاه تهران، رسالت اصلی، یعنی پژوهش را فراموش نکرده و نمی‌کند.
    وی در تازه‌ترین یافته‌های پژوهشی خویش، پرده از یک ابهام بزرگ در بین اقلیم‌شناسان و بوم‌شناسان در باره‌ی ریشه‌ی اصلی ریزگردها - که این روزها دوباره آسمان پایتخت را نشانه رفته است -  برداشته و به صراحت می‌گوید: آزمايش‌هاي متعددي كه با ميكروسكوپ الكترونيكي صورت گرفت نشان داد داخل ريزگردها، دياتوم ‌ (Diatom)، نوعي جلبك كه در آب‌هاي شور و شيرين ديده مي‌شود، وجود دارد. علاوه براين، ريزگردها حاوي نوعي زئوپلانكتون به نام استراكد (Ostracod) است.
    اين يافته‌ها ثابت مي‌كند ريزگردها منشأ تالابي دارند نه بياباني.
    به عبارت ساده‌تر، آزمایش‌های آخانی که همچنان ادامه دارد، تا همینجا ثابت می‌کند که عقوبت خشک کردن تالاب‌های ارزشمند واقع در مرز ایران و عراق، تا چه اندازه می‌تواند عواقبی دهشتناک و مانا در عرصه‌ای چند ده میلیون هکتاری باقی گذارد.
    باشد که از این تجربه تلخ عبرت گرفته و نگذاریم تا دریاچه ارومیه به سرنوشت هورالعظیم و هورالحمار و هورالهویزه بدل شود.

درختان کهن‌سالی که بی‌منت جهان را پایش می‌کنند و ما با منت، سر از بدن‌شان جدا می‌کنیم!

    این عکس را در خانه‌ی مجازی عباس ثابتیان عزیز دیدم که هفت سال پیش، خودش آن را در سنتر پارک شکار کرده بود!
    کاش آنها که فرمان قتل درختان کهنسال را در گیلان و قم و بوشهر و کرمان و ... صادر می‌کنند، می‌توانستند این تصویر را به همین شفافی و در خلوت خویش ببینند ...
    ممنون از آرام‌کوه عزیز، جناب عباس ثابتان گرامی.

و سرانجام شورای نگهبان به داد طرفداران محیط زیست رسید!

    این شاید بزرگترین خدمتی بود که آن 150 نماینده تاریخ ساز به شورای نگهبان کردند تا همه امروز بعد از شنیدن خبر عدم موافقت این شورا با مصوبه جنجالی مجلس شورای اسلامی، نفس راحتی بکشند و ناخودآگاه بگویند: خدا پدر و مادر اعضای شورای نگهبان را بیامرزد که یک اشکال شرعی از مصوبه‌ی مجلسی که در رأس امور است، بگیرند و نگذارند تا مجوز قانونی و پروانه‌ی بهره‌برداری به قانون‌شکنان و متجاوزان به اندوخته‌های آبی زیرزمینی کشور داده شود!
    شگفتا از آن نمایندگان که چگونه حاضر شدند تا مصوبه‌ای را امضا کرده و به تصویب برسانند که نه از نظر علمی، نه از نظر فنی، نه از نظر قانونی توجیه نداشته و جالب‌تر آن که حالا معلوم شد که از نظر شرعی هم پذیرفته شده نبوده است! واقعاً من مانده‌ام که آن 150 نفر نماینده‌ی محترم با چه تشکل یا نهاد مشورتی، رایزنی کرده و چگونه به چنین جمع‌بندی حیرت‌انگیزی رسیده بودند!
    یعنی آنها نه فریادهای اعتراض‌آمیز آن نخبگان دانشگاهی استخوان خردکرده و پیشکسوت را شنیدند و نه حتا اعتراض تشکل‌های کشاورزی را و نه هیچ نهاد پژوهشی و اجرایی و مردم‌نهاد دیگری را! چرا؟

    چرا کسی خشک شدن بزرگترین دریاچه آب شیرین ایران در پریشان را ندید و یا نخواست باور کند که علتش ممکن است به حفر صدها چاه غیر مجاز در منطقه مربوط باشد؟
    چرا کسی 5 هزار چاه غیر مجاز را در  جنوب کرمان نمی‌بیند که چه فاجعه‌ای را بوجود آورده است و یا 3600 چاه غیر مجاز دیگر در بوشهر را؟
    چرا حفر 103 هزار چاه غیر مجاز را شوخی می‌گیریم؟
    مگر نمی‌بینیم که چاه‌های غیرمجاز نفس زمین را بریده‌اند؟
    و مگر نمی‌بینیم فاجعه‌ی بزرگ را در شیراز؟

    جالب است که آقای تابش، رییس فراکسیون محیط زیست مجلس هم به نگارنده می‌گفت که نظر فراکسیون نسبت به تصویب این قانون منفی بوده است! فراکسیونی که ظاهراً بیش از 180 عضو دارد! ندارد؟ حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را ...
    بگذریم و درود بفرستیم به آن اشکال شرعی ناب! این که اگر مجوز به چاه‌های غیرمجاز داده شود، در حقیقت سهم آب چاه‌های مجاز و قانونی که حق‌الناس است، مورد خدشه و هجمه قرار می‌گیرد. به همین سادگی!


درج نظر

عكس تلخي كه ممكن است به سرانجام خوشي برسد!

    ابوطالب عزيز، چند روز پيش و از همان بالاي كوه باباموسي بجنورد كه همچنان در حال كوچك شدن است و شما مي دانيد كه چرا؟! با من تلفني صحبت كرد و از سوژه‌ي جديدش گفت ...
    به نظر شما، تكليف گوشت دامي كه از بقاياي زباله‌هاي آلوده و خطرناك بيمارستاني تغذيه مي‌كند چيست؟! آيا نبايد مصرف گوشت قرمز خون‌مان را كاهش دهيم و بدين‌ترتيب هم بر سلامتي شخصي مان بيافزاييم؛ هم تخريب مراتع و افزايش فرسايش خاك را كاهش دهيم و هم به كاهش خطر جهان‌گرمايي كمك كنيم؟
مي‌بينيد؟ هر تهديدي را مي‌توان به يك فرصت بدل ساخت! نمي‌توان؟

    اصلاً از كجا معلوم كه مسئولين بهداشتي و سلامت كشور هم از روي نيت خير، چشم بر روي اين فاجعه در بجنورد بسته اند؟!

بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری دریاچه ارومیه

    به دنبال بارندگی‌های کم‌سابقه‌ی اخیر در حوضه‌ی آبخیز پهناور دریاچه ارومیه – که سبب شده تا بیش از 50 سانتی‌متر سطح آب دریاچه بالا بیاید - بار دیگر شاهد بازگشت حیات به تالاب‌های اقماری این دریاچه، به ویژه در بخش جنوب غرب و غرب دریاچه هستیم.

    گفتنی آن که این تالاب‌ها، حاوی آب شیرین بوده و مأمن بسیاری از جانداران اکوتون در منطقه و پرندگان مهاجر هستند. افزون بر آن، وجود این تالاب‌ها به بالانس آبی دریاچه بسیار کمک کرده و ضریب شورشدگی آب چاه‌های کشاورزی منطقه را کاهش خواهد داد.

    امید که اینبار دیگر نکوشیم تا به حریم این تالاب‌های ارزشمند تجاوز کرده و به بهانه‌ی تغییر کاربری کشاورزی یا صنعتی، آنها را خشک کنیم.

شقایق‌هایی که زیبا نیستند!

    شقایق، یکی از زیباترین گل‌های وحشی در طبیعت ایران است، اما حضور متراکم این گل در عرصه‌های مرتعی کشور، نشان از کاهش گونه‌های خوش‌خوراک دارد! به عبارتی دیگر، شقایق را اغلب در شمار گونه‌های مهاجم طبقه‌بندی می‌کنند که نشان‌دهنده‌ی فقر غذایی مراتعی است که در آن به وفور یافت می‌شوند.

    حال به این شقایق‌ها نگاه کنید ... تصور می‌کنید اینجا کجاست؟
    اینجا کناره‌های رودخانه‌ی شهرچای است که در بالادست آن، سد 7 میلیون متر مکعبی شهر چای از سال 1383 احداث شده است و با عبور از مرکز شهر ارومیه در نهایت به دریاچه می‌ریزد.

    و البته همان طور که مشاهده می‌کنید مانند مثال‌های پیشین در لردگان، کرج، شادگان، کارون، زاینده رود و خراسان رضوی، روزگار پرزباله‌ای را تجربه می‌کند! چرا؟

    به نظر می‌رسد، اغلب رودخانه‌های کشور به محلی برای هدایت زباله‌های شهری و بین شهری بدل شده‌اند و معلوم نیست که متولی پاکسازی این شریان‌های حیاتی کشور کدام نهاد یا ارگان ذی نفوذ است؟

اگر هشدار هفتم مرداد 87 را جدی می‌گرفتیم، شاید فاجعه‌ی امروز در مراغه و بناب تکرار نمی‌شد!


    در هفتم مرداد 1387، ضمن هشدار وضعیت وخامت‌بار دفن پساب‌های آلوده‌ی در حد فاصل مراغه – بناب، از عملکرد دیرهنگام و بسیار کند فاطمه جوادی، رییس وقت سازمان حفاظت محیط زیست انتقاد کردم؛ انتقادی که البته برخی را در آن زمان خوش نیامد!
    اما شاید اگر دو سال پیش، فاطمه جوادی، قاطعانه برخورد می‌کرد، اینک مردم محروم منطقه ناچار از تحمل خسارت 25 میلیارد ریالی ناشی از پخش پساب آلوده‌ی کارخانه‌ی کاوه سودای مراغه نبودند و می‌توانستند همچنان از اراضی کشاورزی خویش و آب‌های زیرزمینی آن بهره‌مند شوند.
    جالب اینجاست که در 4 سال گذشته، این برای بار چهارم است که چنین فاجعه‌ای در منطقه رخ می‌دهد!
    در چنین حالتی، آیا خشم آقای نماینده می‌تواند مرهم درد زیستمندان محروم منطقه باشد؟!
    شگفت‌آورتر آن که گویا تصمیم گرفته‌اند تا این پساب‌های زهرآگین را از این پس به دریاچه‌ی نگون‌بخت ارومیه انتقال دهند تا لابد مشکل کمبود آب آن را هم حل کنند!
    باور کنید شنیدن این خبرها کمتر از شنیدن جای گرفتن کره زمین در داخل یک هندوانه نیست! آن هم به نحوی که نه کره زمین کوچک شود و نه هندوانه بزرگ!!
    و من در حیرتم که چرا واکنشی درخور را نمی‌بینیم؟ آیا اشتغال‌زایی به چنین بهایی برای منطقه ارمغانی به جز مرگ و نابودی خواهد داشت؟ آیا اینگونه می‌خواهیم به معیشت‌های جایگزین اندیشیده و درآمد سرانه‌ی روستانشینان جویای کار را افزایش دهیم؟

   آقای محمدی زاده! لطفاً از درس و تجربه تلخ خانم جوادی، توشه ای شیرین برای خویش ذخیره کنید. این شاید آخرین فرصت باشد.

فکر می‌کنید دلیل تلف شدن این گوسفند در سواحل زاینده رود چیست؟

    به این لاشه گوسفند دقت کنید و آنگاه لطفآً گزارش تصویری خبرگزاری فارس را ملاحظه نمایید تادریابید که وقتی در زرین شهر اصفهان، اینگونه بی‌مبالات و بی مهابای فرداها همه چیز را به یغما می‌بریم و فاضلاب را به زنده رود می ریزیم  تا مرده رود درو کنیم، دیگر چه انتظاری از نقاط محروم‌تری چون پل قربت و دغاغله و شادگان و ... داریم؟
    مگر این آب، چند کیلومتر پایین‌تر، قرار نیست از زیر سه و سه پل و پل خواجو عبور کند و طراوت بیافشاند؟!
    و مگر این آب قرار نیست تا مردمان محروم و دردمند ورزنه را در پایاب زاینده رود، دوباره به زندگی امیدوار سازد؟
    مهار بیابان‌زایی، می‌تواند کوشش برای مهار ذهن های نادان و اندیشه های آزمندی باشد که محدوده‌ی محیط زیست و حرم امن آن را تا پای سکونتگاه‌شان فرض می‌کنند!

غم بی‌آبی مگر کم دردی است که زباله هم نثار ارومیه می‌کنیم؟!

    اینجا سواحل دریاچه‌ی تشنه‌ی ارومیه در محل پل آزادراه شهید کلانتری است که کمتر از یک ماه پیش، به صورت رسمی توسط رییس دولت دهم افتتاح شد، اما زباله‌های خودروهای عبوری، اینگونه چشم‌اندازها را آزار می‌دهد! چرا؟

ادامه نوشته

این همه لاستیک به گل نشسته در ساحل خشک ارومیه! چرا؟

    به راستی این همه حلقه های لاستیک مستعمل در ساحل تشنه آب دریاچه ارومیه دیروز و تالاب ارومیه امروز نشانه چیست؟

بزرگتر ببینید

    من که جوابی پیدا نکردم! شما چطور؟


درج نظر

شوکران وزارت نیرو به دوستداران فردوسی بزرگ در هزارمین سال تولدش!

    در 14 آبان 1385، یعنی سه سال و شش ماه و سه روز پیش، برای نخستین بار به ماجرای تلخ احداث دکل در حریم آرامگاه حکیم جاودانه‌ی توس پرداخته و همراه با دوستداران فرهنگ و ادب ایران‌زمین از وزارت  نیرو خواستم تا هر چه زودتر، نسبت به جا به جایی این دکل‌ها اقدام کند. متعاقب آن، یعنی در 18 آبان همان سال، نامه‌ای به وزیر نیرو نوشته و درخواست خویش را مستقیماً تکرار کردم؛ نامه‌ای که تا این لحظه 1313 نفر نیز از آن حمایت کردند. آنگاه در طول این چند سال، تقریباً هر مقام و شخصیتی به مذمت اقدام وزارت نیرو پرداخت و از شخص معاون رییس جمهور تا استاندار خراسان رضوی و نمایندگان مجلس، قول دادند که موضوع را تا حصول به نتیجه پیگیری کنند. به عنوان مثال، جواد آرین‌منش، نایب رییس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم که در مجلس هشتم هم این عنوان را همچنان یدک می‌کشد، در گفتگو با ایرنا، به صراحت بیان داشت:  تا حل اساسي اين موضوع، مسأله را پيگيري مي‌كنيم ... چرا كه در صورت تداوم چنين اقداماتي، ديگر چيزي از آثار و ابنيه تاريخي براي شناساندن فرهنگ اصيل ايراني و اسلامي باقي نمي‌ماند.
    امروز اما خبر می‌رسد که جواد آرین منش و همه‌ی آن مدیرانی که حرف‌های قشنگ در دفاع از میراث فرهنگی ایران‌زمین می‌زدند، آن گونه که ادعا می‌کردند، پیگیر موضوع نبوده و نتوانستند تا از حرمت بزرگترین شاعر پارسی‌گوی وطن دفاع کنند. زیرا آن دکل برق، نه‌تنها بر فراز آرامگاه فردوسی ماندنی شد، بلکه سیم‌کشی 14 دکل دیگر 50 متری هم در حریم توس هم به پایان رسید!
    کافی است نگاهی بیاندازیم به سخنان عالی‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی ایران در مدح و ستایش فردوسی، تادریابیم که چه ناسازه‌ی حیرت‌آوری در این سرزمین رخ داده است!
    «حقیقت قضیه این است كه فردوسی یك حكیم است؛ تعارف كه نكردیم به فردوسی، حكیم گفتیم. الان چند صد سال است كه دارند به فردوسی، حكیم می‌گویند  … فردوسی از اول با نام خدا شروع می‌كند - «به نام خداوند جان و خرد / كزین برتر اندیشه بر نگذرد» - تا آخر هم همین‌طور است؛ فردوسی را با این چشم نگاه كنید. فردوسی، خدای سخن است؛ او زبان مستحكم و استواری دارد و واقعاً پدر زبان فارسی امروز است ... »
    آیا می‌دانید راوی سخن بالا کیست؟
    و یا در مثالی دیگر، به این سخنان دقت کنید:
    «در شاهنامه خودخواهان، زياده طلب‌ها و كساني كه جان و مال انسان‌ها را به استثمار مي‌گيرند، در مقابل انسان‌هاي آزاده و شجاعي كه طرفدار خداپرستي و عدالت هستند و سمبل آن نيز «رستم» است، قرار دارند ... دانشمندان، صاحبنظران، جامعه شناسان و سياستمداران بايد نقش شاهنامه و حركت فردوسي را در تكوين و بازتعريف هويت ايراني شناسايي و معرفي كنند
    چرا با وجود چنین حمایت‌های سزاوارانه‌ای از سوی بالاترین رده‌های حکومتی در ایران، حتا نتوانستیم شاهد برچیدن چند دکل 50 متری به منظور ثبت جهانی توس در یونسکو باشیم؟!
    چه کسی پاسخگوی این بی حرمتی بزرگ به فرهنگ و ادب ایران و ایرانی است؟
    فردوسی، خود در هزار سال پیش، انگار چیزهایی می‌دانست که زنهار داده بود:

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود ؛ ازین پس بگو کافرینش چه بود

    به جای همه‌ی آن اعتراض‌ها و مصاحبه‌ها و قول و قرارها و گرفتن جشن هزاره فردوسی، فقط کافی بود تا رییس جمهور طی یک یادداشت کوتاه و صریح از وزیر نیرو بخواهد تا ماجرا را تمام شده اعلام کرده و دستور برچیدن آن دکل‌ها را صادر کند؛ چرا آقای احمدی‌نژاد این کار را نکرد؟ مگر ایشان همین چند روز پیش و در مقر سازمان ملل متحد با صدای بلند نگفت که ملت ایران در دامان خود، بزرگانی چون فردوسی را به جهان عرضه داشته است؟ چرا حرمت آن بزرگان را عملاً محترم نمی‌شماریم؟
    این پرسشی است که محمّد درویش، در آستانه روز فردوسی بزرگ - 25 اردیبهشت ماه - دوست دارد پاسخ آن را بداند و می‌دانم که در این اشتیاق به دانستن، او تنها نیست! هست؟

    برای آنها که دوست دارند، بیشتر بدانند:

   - رد پای این ماجرا در سرای مجازی درویش.



این تابلو چه رازی را برملا می سازد؟!


    این تابلو در مقابل درب ورودی مدیریت پارک ملّی دریاچه ارومیه، قرار دارد. به نظر شما رمز و راز این تابلو در چیست و از کدام واقعیت سخن می گوید؟!


درج نظر

تصاویری از سیمای تگرگی ارومیه در غروب چهاردهمین روز اردیبهشت

    حدود ساعت 17 روز سه شنبه، 14 اردیبهشت 1389 بارش تگرگ به مدت 10 دقیقه در ارومیه رخ داد که تصاویر پیش رو، وضعیت ریزش تگرگ و آب‌گرفتگی شدید معابر شهر را پس از این بارش سنگین نشان می‌دهد.

ادامه نوشته