و سرانجام سام آمد ... با توپ پر هم آمد و البته خوش آمد!

    گمان برم آخرین آتش‌نوشت سام خسروی‌فرد، به مفهوم واقعی کلمه آتشین است و مخالفین پندارینه‌اش را با شدیدترین الفاظ ممکن و البته به صورتی شیک و پسامدرن مورد تهاجمی کم‌نظیر قرار داده است.
    از واکنش سام بسیار خرسندم و آن را مقدمه‌ای می‌دانم بر فعالیت دوباره‌ی اعضای گرین بلاگ، بیرون آمدن از لاک انفعال و بی‌تفاوتی و ناامیدی ...
    نگاه کنید که حتا آدم‌هایی چون سرباز زمین (حمیدرضا میرزاده)، گرگ خاکستری (علیرضا آیینه‌چیان)، دیده‌بان محیط زیست ایران (مژگان جمشیدی )، زیتون (روشنک شهبازی)، اشک‌های طبیعت (مرضیه ناظری)، مریم خزایلی (باران)، برای طبیعت (هومن روانبخش)، با طبیعت (کیومرث سفیدی) و ... به چه سرنوشتی رسیده‌اند!
    آنها یا خودکشی می‌کنند، یا می‌گویند: ای نانویس! بنویس!! و یا بدتر از همه سکوت می‌کنند به بهانه‌ی آن که امتحان دارند، وقت ندارند، حال ندارند، وبلاگ یک محیط شخصی است، هر وقت دوست داریم می‌نویسیم و هر وقت هم که دوست نداریم، نمی‌نویسیم ...
    اصلاً به جهنم که دارند می‌کشند، می‌سوزانند، می‌برند، قطع می‌کنند، بی‌رویه شکار می‌کنند ... به جهنم که نرخ فرسایش خاک به بالای شش برابر میانگین جهانی رسیده، اُفت سطح آب زیرزمینی به 15 متر در طول 30 سال رسیده، میزان سرب در پیازهای جنوب تهران به بیش از 18 برابر حد مجاز رسیده، دریاچه‌ی ارومیه به تالاب تیدیل شده، و تالاب‌های دیگر به کویر نمک!
    به من چه که بیش از دو سوم از گونه‌های اندمیک کشور در سیاهه‌ی سرخ در خطر انقراض قرار گرفته و به من چه که میزان آلودگی هوا در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، زاهدان، زابل، تبریز و ... به ده‌ها برابر حد مجاز رسیده ...
    گور بابای نسل آینده که می‌خواهم بیاید یا نیاید!
    برای همین است که از سام عزیز و دوستانش ممنونم که آمدند ...
    حتا اگر درویش را با بدترین دشنام‌ها و متلک‌ها بیامیزند ...
    همین که هستید و ناسزا می‌گویید ممنون ...
    کاش از این هیجان‌ها و ابراز نظرهای صریح بتوان مرهمی برای تن رنجور طبیعت وطن آفرید.
همین و تمام ...
    ببخشید ... اصلاً چرا تمام؟ تازه شروع شده! نه؟
    و من به کلام ریچارد باخ ایمان دارم که می‌گوید:

امید
آگاه است به
حضور رویدادهای نیک
پیش از آن که
در آستانه‌ی در ظاهر شود

    و من از پس یادداشت آتشین سام عزیز، آن رویدادهای نیک را می‌بینم! ... نگویید که نمی‌بینم!!

درج نظر

باورتان می‌شود؟ شکار در گندمان آزاد شد!

    تالاب گندمان چند سال است که در برابر تغییر کاری ناخواسته مقاومت می‌کند؛ چند سال است که در برابر خشکسالی کم‌سابقه ایستاده است و چند سال است که با تمام توان خویش می‌کوشد تا در برابر آتش نابخردی‌های حاکم بر سرزمین مقدسش کم نیاورد و همچنان پذیرای پرندگان هوش‌ربا و جانداران ارزشمندش باشد و همچنان به بالانس آب‌شناختی منطقه کمک کند.
    اما آن گونه که امروز، دیده‌بان عزیز طبیعت بختیازی گزارش داده است، شکارچیان و شکارکش‌ها هم با مجوز و بی مجوز به منطقه هجوم آورده تا آن اندک پرندگان مهاجری که خود را به گندمان رسانده‌اند را نیز از میان ببرند!
    آیا این است رسم مهمان‌نوازی؟ و این است رسم مدیریت بر سرزمین؟!
    رخداد تلخی که بار دیگر نشان می‌دهد تا چه اندازه باید از پیشنهاد آیش 5 ساله‌ی طبیعت ایران حمایت کرد و با تصویب واقعی آن، کوشید تا به سرزمین مادری مجال احیاء و ترمیم جراحت‌های وارده و زیست‌پالایی مجدد داده شود.

درج نظر

یک خبر خوب برای وزیر راه دولت دهم!

    به دنبال انتشار گفتگوی نگارنده با آخرین وزیر دولت دهم در ساختمان وزارت راه و ترابری – دکتر حمید بهبهانی – موجی گسترده از حیرت و شگفتی و تعجب و ... جامعه‌ی علمی ایران را فراگرفت!
   اما اینک چندین سایت معتبر علمی در جهان، از جمله نشنال جیوگرافیک - msnbc -  americanscientist -  sciencedaily -  softpedia و ... به کمک جناب وزیر آمده و ثابت کرده‌اند که انقراض جانوران عظیم‌الجثه، از جمله کانگروهای غول‌پیکر در استرالیا، کار تغییرات اقلیمی و عصر یخبندان نبوده! بلکه متهم شماره یک – همان طور که وزیر محترم فرموده‌اند – انسان‌ها هستند.
    بله پژوهشگران دو دانشگاه "والانگانگ" و آدلاید با کمک روش‌های نوین تعیین سن، ثابت کرده‌اند که عمر فسیل‌های گونه‌های جانوران در ابعاد بزرگ و بقایای ابزارهای انسان‌ها یکسان است. یعنی این فشارهای انسانی و نه فعل و انفعالات اقلیمی بوده که سبب انقراض دسته‌جمعی جانوران غول پیکر استرالیا در 40 هزار سال قبل را موجب شده است.

    این دانشمندان دیرینه‌شناس می‌گویند: «ما می‌دانیم از آمدن انسان به استرالیا بین 45 هزار تا 60 هزار سال می‌گذرد و بنابراین تقابل انسان با طبیعت مهمترین مؤلفه‌ی مؤثر در انقراض این حیوانات به شمار می‌آید.»

    موخره:

    بی موخره!

درج نظر

اعلام حمایت امام جمعه شیراز از طرح ممنوعیت شکار در طبیعت ایران

   

    حرف‌های آیت‌الله ایمانی را باید از طلا نوشت! نباید نوشت؟ او نه تنها قطع درختان را جایز نمی‌داند، بلکه آشکارا به مخالفت با شکار پرداخته و آن را نوعی مزاحمت برای طبیعت و حیوانات برمی‌شمرد. یعنی از منظر اخلاق محیط زیست به موضوع نگریسته و با طرفداران پندارینه‌ی بوم‌شناسی ژرف یا Deep ecology همذات‌پنداری عمیقش را نشان می‌دهد. یعنی درواقع او سخنانی را بر زبان آورده که سبز‌تر از سخنان بسیاری از دوآتشه‌ترین طرفداران سبز در ایران و جهان است. من اگر جای شاهین سپنتا و سپهر سلیمی بودم، از همین حالا، پنجمین جایزه خروس سفید را در سال آینده برای آیت‌الله ایمانی در آب نمک می‌خواباندم.
    کاش آیت‌الله ایمانی یه دستی هم بر سر امامان ‌جمعه دایم و موقت ارومیه و رضوان‌شهر و رشت و ... می‌کشیدند و آنها را هم وامی‌داشتند که چون امام جمعه‌ی عزیز کاشمر از طبیعت و زیستمندان بی‌گناهش دفاعی سزاوارانه در برابر کنند.
    کاش برای آیت‌الله حائری هم توضیح می‌دادند که طرح فلاحت در فراغت‌شان، بیشتر کارمایه‌های زمین را نابود می‌کند، تا تقویت سازد  و کاش خودشان هم درمی‌یافتند که قطع یک درخت را در اغلب موارد با کاشت درختی دیگر نمی‌توان جبران کرد! می‌توان؟
    با این وجود من که به سهم خود برای سخنان اخیر ایت‌الله ایمانی، کلاه از سر برمی‌دارم، شما را نمی‌دانم؟
    بخصوص با توجه به پیشنهاد آیش 5 ساله که از سوی ناصر کرمی مطرح شده است، سخنان امام جمعه شیراز بسیار امیدبخش است. نیست؟

    مؤخره:
    راستش را بخواهید، تیتر این یادداشت  ابتدا این بود: لبیک آیت‌الله ایمانی از شیراز به ناصر کرمی در تهران!
    منتها از ترس سام خسروی‌فرد نازنین و با توجه به کامنتی که برای روشنک هوشمند نوشته، تیترش را عوض کردم تا آتش نوشته‌هایش دامن کلبه‌ی مجازی‌ام را نگیرد! هر چند مطمئن هم نیستم که نگیرد! نه؟

درج نظر

فیلم سعید نبی شهید شد و شگفتا که همه سکوت کردند!

  

  سعید نبی را از زمان نمایش فیلم فرهاد ورهرام عزیز در مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور، می‌شناسم. جوانی سختکوش، صریح‌اللهجه و مسلط به سینمای مستند یافتمش که حرف زیادی برای گفتن دارد.
    اخیراً تقریباً همه‌ی اهالی وبلاگستان با اطلاع‌رسانی کم‌نظیر سعید، دریافتند که قرار است پخش مجموعه‌های مستندی که او در باره‌ی طبیعت ایران ساخته است از شبکه اول سیما آغاز شود؛ حتا چند تن از دوستان در وبلاگ‌هاشان این خبر را منتشر هم کردند، از جمله باید به سید محمد مجابی و سام خسروی فرد و محسن تیزهوش اشاره کنم. سبزپرس هم گزارش کرد که پخش مجدد این برنامه مستند در روز پنج شنبه اتفاق خواهد افتاد.
    اما چنین نشد، با نبی تماس گرفتم، او نیز خود شوکه شده بود و قول پیگیری داد. جالب آن که پیامکی از او دریافت کردم درست 5 دقیقه بعد از زمانی که قرار بود این مجموعه در صبح پنج‌شنبه بازپخش شود:  در آن پیامک نوشته بود که حتماً آن را ببینید!
    که البته برایش نوشتم که اصلاً پخش نشده!
    بگذریم ...
    نکته عجیب‌تر ماجرا که نمی‌شود از آن گذشت، آن است که هر چه در دنیای وبلاگستان گشتم، نتوانستم حتا یک یادداشت کوچک در مورد این مستند از زبان کسی که آن را دیده است، بیابم. حتا آدم‌هایی مثل سید محمد مجابی و محسن تیزهوش عزیز هم که پخش این فیلم را پیش‌آگهی کردند و نوشتند که به تماشای گنجینه تتیس خواهند نشست، ننشستند و خودشان آن را ندیدند و یا دیدند و در موردش کلمه‌ای ننوشتند! آن هم به رغم درخواست سعید نبی از همه برای نقد و تحلیل فیلمش.

    واقعاً چرا؟
    آقایان! خانمها! من دارم هشدار می‌دهم که وضع‌مان خیلی خراب است! نگویید نگفتم ها ...

درج نظر

تالاب‌های ایران در اتاق احتضار!


    مرگ تالاب‌ها؛ این گوهر‌ترین گوهر؛ این الماس‌ترین الماس و این یاقوتی‌ترین یاقوت طبیعت ایران شتاب گرفته است ... اما انگار در این دیار دیگر کسی مرگ تالاب‌ها را جدی نمی‌گیرد! اصلاً انگار این «مرگ» هم مثل مرگ‌های دیگر به رخدادی عادی در جامعه‌ی امروز بدل شده! نشده؟
    اما به راستی چرا قدر تالاب‌ها را نمی‌دانیم و چرا دمادم شاهد افزایش شیب منفی در حیات زیباترین و یگانه‌ترین تالاب‌ها و دریاچه‌های کشور در بختگان، ارومیه، پریشان، گاوخونی،  هامون، شادگان، هورالهویزه، انزلی و ... هستیم؟
    در همین باره گفتگوی نگارنده با حسین صرافی در خبرآن‌لاین، همزمان با نزدیک‌شدن به 13 بهمن، روز جهانی تالاب‌ها را می‌توانید در خبرآن‌لاین بخوانید.

عنوان این گفتگو: تالاب های ایران در مطب دکتر مرگ

درج نظر

یک گفتگوی کوتاه امّا حیرت‌انگیز با وزیر راه دولت دهم!

    دوشنبه‌ی گذشته، مجالی دست داد تا در استودیو پخش شبکه ۲ سیما، چند پرسش از وزیر راه و ترابری در دولت‌های نهم و دهم طرح کنم.
    حمید بهبهانی به نظر می‌رسید از همیشه سرحال‌تر و بشاش‌تر باشد؛ آن هم در حالی که سانحه‌ی دلخراش یک هواپیما و یک قطار دیگر او را تا دروازه‌های بازخواست در صحن بهارستان پیش برده بود! نبرده بود؟
    به هر حال، همین روی گشاده سبب شد تا از ایشان درخواست کنم ملاحظات محیط زیستی را در احداث جاده‌های برون شهری بیشتر رعایت کنند. دکتر بهبهانی گفت: مردم مشکل دارند و ما نمی‌توانیم به خواست مردم بی‌اعتنا باشیم. به او یادآور شدم که خواست مردم محترم است، اما در جنگل ابر یا در پارک ملّی گلستان دود خسارت‌های وارد شده به طبیعت، قبل از همه ممکن است به چشم همان مردم برود و در واقع کفگیر تنوع زیستی ما دارد به ته دیگ نزدیک می‌شود … در اینجا، ایشان قدری به من و دکتر نوروزی که شاهد این گفتگو بود، نزدیک‌تر شد و با صدایی آرام‌تر گفت: عزیزان من! چاره‌ای نیست؛ همان گونه که نسل دایناسورها منقرض شد تا ما بیاییم، ما نیز سرانجام روزی به دلیل همین کارها منقرض شده تا نسل عجوج مجوج زمین را فراگیرد!
    از آن روز تا امروز پیوسته می‌اندیشم که چند درصد از گفته‌های این مقام ارشد دولتی را که در شمار اساتید دانشگاهی هم قرار دارد، باید به حساب طنزی مهرورزانه قرار دهم و چنددرصدش را جدی بگیرم؟
    این شد که تصمیم گرفتم در مهار بیابان‌زایی ثبتش ‌کنم تا یاری‌ام دهید! چون من که عقلم به جایی قد نداد! داد؟

                                                              درج نظر

انتشار كتاب تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع

    احسان زندی را که می‌شناسید؟ همکار جوان و دانشمندم که پیش از این هم از او گفته بودم.  اینک خوشحالم تا به آگاهی خوانندگان این سطور برسانم که ایشان با همکاری استاد گرانقدر، دکتر حسین ارزانی موفق به برگردان فارسی کتابی مرجع و ارزشمندی به نام « تفسير شاخص‌هاي سلامت مرتع» شدند که به همت انتشارات فرهنگ و قلم منتشر شده است.

    در پيش‌گفتار این کتاب وزین می‌خوانیم:
   مقدمات ترجمه این کتاب از سال 1382 آغاز و پس از آن تدریس مباحث سلامت مرتع در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری علوم مرتع با استقبال دانشجویان مواجه شد و تا کنون سه رساله دکتری در این زمینه دفاع شده است. لذا با توجه به مساله کمبود کتاب درسی در اکثر رشته ها به خصوص علوم مرتع بر آن شدیم که ترجمه مباحث سلامت مرتع در قالب کتابي انتشار یافته و به نحو شایسته ای در اختیار همه علاقه مندان به علوم مرتع و به ویژه دانشجویان محترم  قرار گیرد.  
    کتاب حاضر در مقدمه به تعریف سلامت مرتع و ذکر تاریخچه ای مختصر از شکل گیری مفهوم سلامت مرتع پرداخته و در ادامه به منظور درك بهتر و استفاده صحيح و اصولي از اين روش ارزيابي به تشریح ارتباط وضعیت مرتع و مطالعات گرایش، صفات سلامت مرتع و مفاهیم می پردازد. همچنین آموزش عملی استفاده از این شيوه ارزیابی در شش مرحله و با تفسیر 17 شاخص مورد مطالعه ارائه می گردد. مجموعه ای نیز با عنوان فرهنگ لغات در نظر گرفته شده که تعریف تمام لغات تخصصی به کاررفته در متن را در بردارد. در پایان، شش پیوست شامل کاربرگهایی است که براي ارزیابی سلامت مرتع مورد استفاده کاربران قرار خواهد گرفت و پیوست 7 مربوط به تصاویر 17 شاخص مورد مطالعه می باشد.
    مطالعه این کتاب برای دانشجویان دوره های کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تخصصی علوم مرتع و نیز کارشناسان مرتع توصیه می شود و بخشی از سرفصل دروس روشهای ارزیابی و اندازه گیری مرتع و مرتعداری پیشرفته را پوشش  می دهد. ترجمه روان، ارائه مطالب به صورت کاربردی، وجود جداول و تصاویر مربوط به هر یک از شاخصها از نقاط قوت کتابی است که پیش رو دارید امّا بدیهی است که هیچ اثری خالی از نقص و اشتباه نیست و لذا صمیمانه از کسانی که نظرات و پیشنهادهای خود را اعلام می نمایند تشکر و قدردانی می نماییم. همچنين لازم می دانیم از جناب آقای حميد هاشمی مدیر محترم انتشارات فرهنگ و قلم و جناب آقای مهندس مجتبي اخوان که مقدمات چاپ این کتاب را فراهم ساختند تشکر نماییم.
    اميد است با ادامه طرح هاي تحقيقاتي در مورد سلامت مرتع در مناطق مختلف آب و هوائي كشور و بررسي چگونگي كمّي كردن اين روش توصيفي زمينه براي استفاده از اين روش در پايش مراتع كشور و تاليف كتابي جامع در اين مورد فراهم گردد.

                حسین ارزانی                                                            احسان زندی اصفهان
استاد گروه احیاء مناطق خشک و کوهستانی                           کارشناس ارشد بخش تحقیقات مرتع
      دانشکده منابع طبیعی دانشگاه تهران                         مؤسسه تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور

    برای هر دو عزیز آرزوی سرافرازی‌های بیشتر دارم.

                                                              درج نظر

اشتباه نکنید؛ این کاریز ربطی به عایشه ندارد! لطفاً نابودش نکنید ...

    فرزانه‌ی فرهیخته، محمّد حسین شیرازی همچنان از ارسنجان و شناسه‌های پایداری‌اش دفاع می‌کند؛ او به راستی الگویی برای جوانان این دیار است. سالهاست می‌کوشد تا از مرگ حیات در ارسنجان به بهانه‌ی توسعه‌ی ناپایدار و آزمندانه در قالب تأسیس شهر صنعتی جلوگیری کند. به هر کجا که لازم بوده، نامه نوشته، هر جا که امکان داشته رفته و برای هر جریده و خبرگزاری که در توانش بوده، مقاله و یادداشت و تومار تهیه کرده تا بلکه بتواند با افزایش ظرفیت‌سازی در این حوزه از مرگ ارسنجان جلوگیری کند و ثابت کند که با ساخت شهر صنعتی ارسنجان در موقعیت کنونی‌اش، یکی از اصلی‌ترین رگ‌های حیات منطقه، یعنی کاریز عایشه از میان خواهد رفت و دود از دهانه‌ی آن درخواهد آمد. همان گونه که در قنات همت‌آباد یزد این اتفاق افتاد و بیش از 35 سال پیش، استاد باستانی پاریزی آن را به بی‌همتی مهندسان ما ربط داد.

     آخرین تلاش محمّد حسین شیرازی - این دیده‌بان عزیز طبیعت ارسنجان – تهیه و ارسال نامه‌ای است که به رییس جدید سازمان حفاظت محیط زیست نوشته و در آن در باره‌ی ارسنجان چنین آورده است: « ... این خطه هم گوشه‌ای از ایرانِ پُر عظمت است که یک تصمیمِ عجولانه، غیر کارشناسانه ،دور از منطق و خرد و انصاف، بدون ارزشیابی زیست محیطی و مکان‌یابی در صدد است تا آن را به نابودی سوق دهد و با اصرار و ابرام و سماجت، سعی در سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهات پی در پی دارد
شیرازی از محمّدی‌زاده می‌خواهد: «حسب وظیفه گوشه‌ی چشمی به فریادهای به حق مردم ،کارشناسان، دست‌اندر کاران، خبرگان، دانشگاهیان، طرفداران محیط زیست و ا زهمه مهم‌تر کشاورزان و ساکنان این «پدرام شهر» داشته و سایه‌ی شوم دغدغه،کابوس و عفریتِ مرگ و بیماری، ناپاکی و پلیدی، نابودی ثروت‌های ملی، فقر، فلاکت، آوارگی، بی خانمانی، بلای بی آبی، عدم امنیت غذایی و ...که پیامدی از این بی ‌توجهی زیست محیطی خواهد بود را از چهره‌ی پاک و از آسمان پرستاره‌ی این زادگاه و کهن بوم ما بزدایید
    گفتنی آن که ارسنجان سکونتگاهی دیرینه با مردمانی پاکنهاد است که شمارشان به 20هزار نفر می‌رسد؛ شهری باستانی و به قدمت امپراتوری هخامنشی که در يکي از خوش آب‌وهواترين مناطق استان فارس مستقر شده است. حیات این کهن‌زادبوم کم‌مانند وطن در تمامی این سال‌های دراز مدیون جریان پاک و خنک و زلال سه کاریز به نام‌های عايشه، بُناب و فيجان بوده است که به برکت حضور آنها، کشتزارها و پردیس‌های مشهور انار در ارسنجان، یاقوتی کم‌نظیر را به ایرانیان هدیه کرده است. وجود دو رویشگاه جنگلی (خليل‌بيگ) بُنه و بادام ‌وحشي نیز در قلمرو كوهستاني از ديگر ويژگي‌هاي جالب ارسنجان است.
     بار دیگر تأکید می‌کنم، آنچه برای محمّد درویش تحسین‌برانگیز است و آن را کیمیایی در جامعه‌ی امروز می‌داند، پشتکار مثال‌زدنی محمّدحسین‌ شیرازی است؛ پشتکاری که دوست دارم در این بوم و بر و میان جوانان وطن بیش از پیش تکثیر یابد.
    در این باره توجه خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی را به یادداشتی با عنوان: «كاريز عايشه؛ رگ‌هاي زندگي‌ساز ارسنجان» جلب می‌کنم که در روزنامه اطلاعات منشر شده است.

    بیشتر بدانید:

    - ارسنجان ؛ آخرين قرباني توسعه‌ي ناپايدار (البته تا امروز)!

درج نظر

ماجرای «مهم‌ترین کارزار ما در محیط زیست» را فردا در «روز از نو» ببینید!


    ناصر کرمی در آخرین یادداشتش، مهم‌ترین فراخوان تمامی عمرش را رو کرده است؛ او برای طرح بلندپروازانه‌ی خویش از همه‌ی اعتبار و همه‌ی تخصص و همه‌ی تجربه و همه‌ی توانمندی‌های قلمی خود مایه نهاده و از تمامی ذینفعان حوزه‌ی محیط زیست درخواست کرده تا به این کارزار مقدس بپیوندند؛ کارزاری برای حراست از اندوخته‌ی رنجور امّا ارزشمند گیاهی و جانوری ایران‌زمین.
    ناصر می‌خواهد مسئولین نهاد متولّی طبیعت ایران را وادارد تا سبزترین فرمان خود را صادر کرده و برای 5 سال، هرگونه شکار را در مناطق چهارگانه‌ی تحت مدیریت سازمان حفاظت محیط زیست ممنوع اعلام کنند.
    این شاید جدی‌ترین درخواستی باشد که تاکنون از سوی طرفداران محیط زیست ایران مطرح شده است و بنابراین، سزاوار است که جدی‌ترین واکنش‌ها، هم‌افزایی‌ها، نقدها و همراهی‌ها را نیز در محافل حقیقی، حقوقی و مجازی مرتبط با محیط زیست برانگیزاند.
    به سهم خود، به این کارزار مقدس می‌پیوندم و از یکان یکان خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی می‌خواهم تا با درج نظرات و تحلیل‌های خویش، این کارزار سبز را اعتبار و غنا بخشند.


    از همین رو، فردا در برنامه‌ی زنده‌ی روز از نو در شبکه‌ی دوّم سیما - حدود ساعت 7:30 صبح - این موضوع مهم را به همراه دکتر محمّدرضا نوروزی به نقد خواهم کشاند و می‌کوشم تا در حد بضاعت صاحب این قلم ابعاد آن را بشکافم.
    درود بر ایرانیانی که برایشان «محیط زیست» بیشتر از غم نان و متعلقاتش اهمیت دارد و درود بر آن انسان‌های شریفی که هرگز حاضر نیستند جان هیچ زیستمند بی‌گناهی را به بهانه‌ی ورزش، اشتغال‌زایی و شکار بگیرند. شکارچی و شکارکُش در ماهیت خود همانقدر تفاوت دارند که قاتل آماتور و حرفه‌ای با هم تفاوت دارند! ندارند؟
    شکار، تنها زمانی خردمندانه و جایز است که دشمن طبیعی در یک بوم‌سازگان (اکوسیستم) از میان رفته و ما ناچاریم برای بازگرداندن تعادل و حفظ زنجیره‌ی غذایی، جمعیت وحوش را مجدداً به هارمونی و تناسب بهینه‌ی خود در زیستگاه برسانیم.
    چندی پیش، با بزرگ‌مرد طبیعت ایران، اسکندر فیروز عزیز ملاقاتی داشتم؛ او گفت که مدتهاست این شیوه‌ی ناصواب را ترک کرده و دیگر به آن بازنخواهد گشت. آقای اینانلو نیز که روزگاری با گرفتن عکس در کنار شکار، برای خود خاطره می‌ساخت، رسماً و در یک برنامه تلویزیونی در برابر چشم میلیون‌ها ایرانی توبه کرد و در حالی که اشک چشمانش را پرکرده بود، گفت: دیگر هرگز جان هیچ جانداری را نخواهد گرفت. چنین است روزگار بیژن فرهنگ دره‌شوری و هوشنگ ضیایی و ... آنها نیز همچون سهراب عزیز سالهاست که اگر لب دریا هم بروند و تور هم در آب بیاندازند، برای آن است که فقط طراوت را از آب بگیرند و بس.
    همین و تمام.

    مؤخره:
    البته طرح آیش 5 ساله نقدهایی جدی را می‌طلبد و به نظرم لکنت‌هایی دارد که به آن خواهم پرداخت.

    در همین باره:

   - عکس گرفتن در کنار لاشه‌ی شکار به چه معنی است؟! 

زمین‌شناسی پزشکی، سرب، پیاز و نهر فیروزآباد تهران!


    دیروز، یکی دیگر از مباحث مطرح شده در شصت و یکمین نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ی پایدار کشاورزی، موضوع عزم جدی سازمان زمین‌شناسی کشور برای راه‌اندازی و فعالیت مؤثر واحد زمین‌شناسی پزشکی بود؛ واحدی که با همت نمایندگانی از مؤسسه تحقیقات خاک و آب وزارت جهاد کشاورزی، مؤسسه دامپزشکی، وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و نیز ناظرانی از وزارت نیرو و سازمان حفاظت محیط زیست کشور اعلام موجودیت کرده و می‌کوشد تا نسبت بین شیوع برخی از بیماری‌های انسانی  را با آلودگی‌های روزافزون موجود در خاک کشف کند.
    جالب است که در همین جلسه، دکتر غلامرضا میرکی وضعیت آلودگی خاک را در کشور بسیار خطرناک دانست و گفت: دیگر نگرانی فقط آلودگی نهر فیروزآباد در جنوب تهران نیست! بلکه الآن خاک آلوده شده است. وی گفت: نتایج بررسی‌های دفترش نشان می‌دهد که میزان سرب موجود در پیاز‌های کاشته شده در کشتزارهای جنوب تهران به بیش از هیجده و نیم برابر حد مجاز رسیده است که وحشتناک است!
    از او پرسیدم که چند هکتار از اراضی جنوب تهران با فاضلاب خام آبیاری می‌شود؟
    میرکی پاسخ داد: رسماً فقط 400 هکتار؛ امّا غیر رسمی آن می‌رود بالای 3 هزار هکتار!
    او برای این که تهرانی‌ها البته زیاد ناراحت نشوند، این را هم اضافه کرد که وضعیت در اغلب استان‌ها و شهرهای دیگر کشور هم تقریباً همین گونه است و جای نگرانی اصلاً نیست! هست؟
    خُب خدا را شکر که عدالت کاملاً رعایت شده و ملالی نیست ... (نیست که می‌گم، یعنی هست! نیست؟)

    مؤخره:
    یادم هست آن روزهایی که در دانشکده منابع طبیعی کرج دانشجو بودم، سال‌های میانی دهه‌ی شصت را می‌گویم، بحث آلودگی سبزی‌های جنوب تهران بسیار داغ شد، مهندس میرحسین موسوی، نمایندگانی را از سوی نهاد نخست‌وزیری تعیین کرد تا موضوع را به دقت بررسی کنند که یکی از این افراد، دکتر ابوالقاسم متین، خاک‌شناس نامی کشور و همکار عزیزم در مؤسسه متبوع بود. آن تحقیق سرانجام تأیید کرد که خطر در جنوب تهران جدی است؛ امّا همان زمان اساتیدی چون دکتر نعمت‌الله خراسانی با جدیت به مخالفت برخواسته و احتمال این موضوع را صفر دانستند!
    گاه خوب است که ما یادمان باشد چه می‌گوییم و چه مسئولیتی برعهده داریم! نداریم؟

    در باره واحد زمین‌شناسی پزشکی:

    - عناصر و کانی های سمی موجود در محیط زیست و تاثیر آن بر انسان و نقش زمين شناسي پزشكي

    - بزرگترین واحد زمین شناسی پزشکی خاورمیانه به منظور بررسی بیماری‌های شایع با منشاء محیطی و طبیعی در کشور ایران افتتاح شد.

درج نظر

رقابت تنگاتنگ فارس و خوزستان برای هیچ!

    

               ماجرای نان ایران را که یادتان هست؟ گفتم که هنوز از فارس می‌آید! نمی آید؟

    امروز در نشست کمیته‌ی محیط زیست و توسعه‌ پایدار با آقای مهندس نگارشی از مدیران ارشد معاونت تولیدات گیاهی، موضوع رقابت مدیران کشاورزی دو استان را برای اول شدن در تولید گندم، مطرح کردم. ایشان که کاملاً به روز بودند، جدیدترین آمار تولید گندم در این دو استان را تا امروز به شرح زیر اعلام کرد:
    1- استان فارس با 494 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است یک میلیون و شش هزار تن گندم تولید کرده و به فروش برساند.
    2- استان خوزستان هم با 700 هزار هکتار اراضی زیر کشت، توانسته است 986 هزارتن گندم بفروشد.
    جالب این که حدود 250 هزار هکتار از کشتزارهای گندم خوزستان دیم است، در حالی که این رقم در استان فارس فقط 90 هزار هکتار است.
    بنابراین، عملکرد واحد سطح در خوزستان به مراتب فاجعه‌بارتر از فارس است! یعنی خوزستان هم مسابقه را باخته و هم سرزمینش سوخته!
    واقعاً آیا نام این رقابت را چیزی جز دورخیز برای رفتن یا هیاهو برای هیچ می‌توان نهاد؟! و آیا نباید این بازی باخت باخت را به پایان برد؟
    آیا این است معنای شعار ارزشمند صادق خلیلیان که در نخستین روز صدارتش گفت: می‌خواهم از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایه تولید حرکت کنم.
    توجه عالی‌ترین مقام وزارت جهاد کشاورزی را جلب می‌کنم به پژوهشی که خود ایشان در سال 1380 در گروه اقتصاد کشاورزی دانشگاه تربیت مدرس انجام دادند. در آن تحقیق که به هدف بررسي وضعيت پايداري منابع طبيعي كشور به انجام رسيده بود، دستاوردِ تلاش مسئولانِ حوزه‌ي محيط‌زيست و منابع‌طبيعي ايران در طول دوره‌هاي پنج‌ساله‌ي نخست و دوّم برنامه‌هاي توسعه، در مقايسه با ميزان تخريبِ اندوخته‌هاي طبيعي تجديد‌شونده‌ي )جنگل و مرتع) كشور در طول 10 سالِ موصوف (77-1368)، با ترازي منفي مواجه شده است. به عبارت ديگر، ميزان تشكيل سرمايه‌ي خالص يا افزايش در مقدار ارزش منابع‌طبيعي در هر دو بخشِ جنگل و مرتع كمتر از ميزان تخريب و استهلاكِ اين منابع بوده است ؛ خسارتي كه ارزشِ ريالي آن تنها در دو بخش جنگل و مرتع، بالغ بر 1454 ميليارد ريال تخمين زده مي‌شود (خليليان و شمس‌الديني، 1380). اين ارقام نشان مي‌دهد كه رشد اقتصادي 5/3 درصدي كشور در دوره‌ي مزبور (ميرزاده و حسيني، 1378)، نمي‌توانسته رشدي واقعي باشد، چرا كه بدون لحاظ ملاحظات زيست‌محيطي و محاسبه‌ي ميزان تخريب سرمايه‌هاي طبيعي، بدست آمده است؛ تجربه‌اي كه سالها پيش از آن، يعني به سال 1950 ميلادي توسط كاپ (Kapp) آزمون شده و به صراحت هشدار داده شده بود: نتايج معكوسِ ديرهنگامِ رشد اقتصادي بر محيط‌زيست غيرقابل انكار است.
     در حقيقت شايد بتوان از جمله ضرورت‌های اساسی کشور را اعمال دقيق هزينه‌های زيست‌محيطی در محاسبات تمام‌شده‌ی کالا و خدمات دانست؛ مؤلفه‌ای که عدم توجه به آن تاکنون موجب ناپايداری بسياری از برنامه‌ها و پرداخت هزينه‌های گزاف جبران خسارت شده است. بر پايه‌ی مطالعه‌ای که نتايج آن برای نخستين بار در همايش «چالش‌ها و چشم‌اندازهاي توسعه‌ی ايران» ارايه شد، مشخص شده که در شمارِ قابل توجهی از طرح‌ها و برنامه‌های به اجرا درآمده، نسبت درآمد به هزينه‌ها بدون توجه به مخارج مربوط به محيط‌زيست، بزرگتر از عدد يک و اميد‌بخش بوده است، امّا پس از اعمال هزينه‌های زيست‌محيطی قدر مطلق عدد مذکور کوچک‌تر از يک شده است. مثلاً چنانچه پاره‌اي از هزينه‌هاي زيست‌محيطي، نظيرِ هزينه‌ی مربوط به فرسايش خاك در مراتع را مدنظر قرار دهيم، آنگاه ضريب منفعت طرح‌ها از 3/1 به 7/0 تنزّل خواهد يافت و براي زراعت فارياب گندم در دشت‌هاي بحراني از نظر  سفره‌های آب زيرزميني، اين ضريب از 25/1 به 4/0 كاهش مي‌يابد.
    امید که روزی به تولیدی بتوانیم افتخار کنیم که به بهای افزایش ناپایداری بوم‌شناختی (اکولوژیک) کشور حاصل نشود.

درج نظر

آن تصویر شادمانه را، آن پایکوبی کودکانه را در طبیعت بختیاری دیده‌اید؟

یکبار دیگر به آخرین تصویر موجود در این یادداشت هومان خاکپور نگاه کنید! همان تصویری را می‌گویم که در گوشه‌ای از آن یک پانل خورشیدی مجهز به سلول‌های فتوولتاییک نمایان است ...

    این ابزار فرامدرن امروزی در یکی از محروم‌ترین روستاهای چهارمحال و بختیاری، یعنی دهکده‌ی «دره رزگه» منطقه‌ی موگویی کوهرنگ مستقر شده است؛ آن هم با هدف تأمین برق برای دکل موبایل ثریا توسط مخابرات استان ... دکلی که البته الآن بلااستفاده مانده است، زیرا باتری‌ها و خازن‌های صفحه‌ی خورشیدی را بدون شارژ رها کرده‌اند و رفته‌اند ...

ادامه نوشته

به پژمان سر بزنید، ببینید کره زمین دارد غرق می‌شود یا نمی‌شود؟

   

    پیشنهاد می‌کنم اگر وقت دارید، یا ندارید! حتماً سری به کلبه‌ی مجازی دکتر محمّدرضا (پژمان) نوروزی بزنید تا دریابید که در گلزار ادبش، چگونه این شکل ترسیمی و شماتیک نشنال جیوگرافیک را با زبانی ساده ترجمه کرده تا کودکان من و تو به راحتی دریابند که بلای انتشار شتابناک دی اکسید کربن، چگونه دارد کارمایه‌ها را می‌بلعد و این یگانه زمین مسکون را در خود فرو می‌برد.
    درود بر پژمان عزیز و کار ارزشمندش که سخاوتمندانه داوطلب شده تا پیشنهاد محسن تیزهوش  را هم از محاق به درآورد؛ بلکه امتحان های مژگان هم تمام شود و یادش بیافتد که علاوه بر پول و یاسر به وبلاگستان سبز هم تعهداتی دارد! ندارد؟ به هر حال قرار بود که روی زیبا دوبرابر شود! نه این که نصفه نیمه شود! نه؟

    امیدوارم آخرین هشدار درویش را این زوج سبز و دوست داشتنی وبلاگستان جدی گرفته و کاری نکنند که به قانون گیاه بربخورد! باشه؟

                                                            درج نظر

نان ایران به چه قیمتی از فارس می‌رسد؟!

   امروز - اول بهمن 1388 -  روزنامه جوان در صفحه 14 از شماره 3044 خود گزارشی را منتشر کرده به قلم علی شجاعی و با این عنوان: «نان ایران همچنان از فارس می‌رسد»
    مطابق این گزارش، باید فارسی‌ها به خودشان بنازند و جشن بگیرند، زیرا با حدود 461 هزار هکتار گندم‌زار آبی و دیم، توانسته‌اند برای بیست‌یکمین سال پیاپی رکورددار تولید گندم در ایران باشند. البته در جای دیگر اعلام شده که برای بیست و دومین بار صحیح است! هرچند رقیب خوزستانی این ادعا را رد می‌کند! نمی‌کند؟
      به هر حال چه رد کند یا نکند و چه رکورد 21 صحیح باشد یا 22، این همه‌ی ماجرا نیست! هست؟
    راست آن است که هیچ استانی در ایران سراغ نداریم که بحران فرونشست سفره‌های آب زیرزمینی‌اش اینگونه شتابان در حال رشد باشد؛ به نحوی که تقریباً یک سوّم از کل تراز منفی آبخوان‌های ایران در فارس رخ داده است.
    چه شاهدی از این بالاتر که نشان دهد، گندم تولید شده به چه بهای گزاف و غیرقابل جبرانی دارد وارد بازار مصرف داخلی می‌شود؟
    غم‌انگیز‌تر آن که کل تولید گندم این استان چیزی در حدود یک میلیون و 200 هزارتن برآورد شده است که نشان از عملکرد تولید کمتر از 3 تن در هکتار دارد!
    حال اگر به این معضل، وضعیت ناهنجار سامانه‌ی نگهداری و بسته‌بندی و حمل و نقل گندم را هم بیافزاییم و نیز فراموش نکنیم که بازده آبیاری در کشتزارهای گندم، چیزی در حدود 30 درصد بوده است؛ بیشتر درخواهیم یافت که باید برای به دست آوردن این رکورد هورا کشید و جشن گرفت و یا زانوی غم بغل کرد و شرمگین شد؟
     آیا سزاوار است در استانی که صاحب بیشترین جاذبه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی و ادبی ایران و منطقه است، این گونه نابخردانه فرصت سوزی کنیم و کارمایه‌ها را به هدر دهیم؟ یادتان هست که پورنگ چه گفت! نه؟

   من که فکر می کنم اگر نان ایران از آمریکا برسد بهتر از آن است تا به بهای تشدید ناپایداری اکولوژیک سرزمین (مهمترین وظیفه وزارت جهاد کشاورزی همانا حفظ این پایداری ذکر شده است)، نان ایران از فارس برسد و در عوض سیگار ایران از آمریکا و اروپا و شرق دور و ... 

   شما چه فکر می‌کنید؟

    برای مطالعه بیشتر:

    - اشاره به دستاوردي غرورآفرين براي دكتر كوثر و يارانش!

    - شیراز و سیوند و گندم و بیابان زایی!

                                                              درج نظر

چالش‌های فراروی توسعه پایدار طبیعت‌گردی در ایران

    پورنگ پورحسینی را همه‌ی آنها که دستی در صنعت نوپای بوم‌گردی وطن دارند، می‌شناسند؛ کارشناس کاربلدی که با تمام وجودش همچون دوست عزیزش - عباث جعفری - به تورگردانی عشق می‌ورزد و باورش این است که راه پاسداری و حمایت سزاوارانه از مواهب ناهمتای طبیعت ایران‌زمین از مسیر اکوتوریسم پایدار و درخور می‌گذرد.
    او برای تبیین دیدگاه‌های ارزنده‌اش، یادداشت پیش رو را در اختیار نگارنده قرار داده تا تجربیات و دانستگی‌هایش را با خوانندگان طبیعت‌دوست مهار بیابان‌زایی به اشتراک نهد.
    باشد که از این منظر بتوانیم راهی روشن و امیدبخش‌تر را بیابیم که به شادابی و نشاط سرزمین مادری و یکان یکان ِ زیستمندان ارزشمندش ختم شود ...

ادامه نوشته

جاری شدن سیل‌های هولناک، پیامد تخریب جنگل گلستان نیست! هست؟

    در صفحه‌ی 3 از روزنامه جوان امروز، گفتگوی نگارنده با سمیه راهپیما در باره‌ی قصه‌ی تلخ پارک ملّی گلستان منتشر شده است که دارای 8 غلط عمده است!
    نخست آن که جاری شدن رخداد سیل‌های حادثه‌خیز (یا به قول جوانی‌ها: سیل‌های هولناک)، نمی‌تواند ناشی از تخریب جنگل گلستان باشد! زیرا جنگل گلستان در پایاب حوضه‌ی آبخیز تنگراه قرار گرفته است و نه در سراب یا بخش‌های میانی آن. آنچه که سبب سیل‌خیزی تنگراه را فراهم کرده، شکل هندسی خاص این آبخیز چهار قسمتی است که پیش‌تر ماجرا را مفصلاً توضیح داده‌ام. جنگل گلستان اما به واسطه‌ی انبوهی درخورش می‌توانست از شدت حرکت سیل کاسته و مانعی طبیعی بر سر راهش محسوب شود که خوشبختانه! مسئولین جان برکفت وزارت راه زحمت این درختان را کم کردند! نکردند؟
    البته غلط‌های بامزه‌ی دیگری هم این گفتگوی منتشر شده دارد که کشف آنها را وامی‌گذارم به خوانندگان تیزهوش مهار بیابان‌زایی.

    برای آگاهی بیشتر:

    - پارک ملی گلستان و یک نابخردی آشکار دیگر

                                                                  درج نظر

پارادوکس دردآور صنعت سدسازی را پایان دهیم!

    یکی از طنزهای تلخ صنعت سدسازی در کشور ایران، ماجرای سد سفیدرود است؛ سدی که چهارمین دهه از عمر خود را سپری کرده است، امّا همچنان شبکه‌های آبیاری پشت سد در حال ساخت هستند! به دیگر سخن، هنوز نتوانسته‌ایم آبی را که با این هزینه‌ی گزاف و فرسایش شدید از سرشاخه‌های قزل اوزن و زنجان‌رود مهار کرده‌ایم، وارد چرخه‌ی تولید کشاورزی کنیم. نظیر چنین رخداد دردآوری در سد دز نیز روی داده و آنجا هم همین ماجرای حیرت‌انگیز تکرار شده است ...

ادامه نوشته

عقبگرد محیط زیستی در برنامه پنجم توسعه!

 

    فرازها و فرودهای لایحه‌ی برنامه پنجم توسعه کشور در بخش محیط زیست را می‌توانید در گفتگوی الهه موسوی با نگارنده در سبزپرس بخوانید.
    گفتنی آن که تازه‌ترین نشانه‌ها از صحن بهارستان و به ویژه مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی حکایت از آن دارد که ممکن است اجرای برنامه پنجم توسعه یکسال به عقب بیافتد.

درج نظر

هوای پس سیستان به روایت تهران امروز!

    چرا سیستان چنین روزگاری را می‌گذراند؟ چگونه به این روز افتاد و از چه طریق می‌شود کاری کرد که دوباره از چاله به چاه نیافتد؟
    اگر برایتان پاسخ این پرسش‌ها مهم است، دیدگاه‌های نگارنده را در روزنامه تهران امروز بخوانید.

درج نظر

سرانجام درگاه مجازی پول با ته‌کشیدن سفره‌ها، رونمایی شد!

    سرانجام درگاه مجازی تنها روزنامه‌ی کشور که دارای یک صفحه کامل محیط زیستی در سه روز هفته است، رونمایی شد و ما متوجه شدیم که باید بنویسیم: 26 و بخوانیم 28!
پول در نخستین شماره مجازی‌اش - از قول مدیرکل پیش بینی هواشناسی کشور  - نوشته:  عمق برداشت آب از سفره‌های زیر زمینی از 50 متر به 300 متر رسیده است!
    این یک فاجعه‌ی تمام عیار است؛ این یعنی بالاترین هشدار برای آغاز پایان یک تمدن!
    در حقیقت پرویز رضازاده دارد با زبان بی زبانی فریاد می‌زند: ایرانی‌ها در طول 15 سال گذشته، نه‌تنها سهم خود و فرزندان‌شان را از اندوخته‌های آبی وطن به یغما بردند؛ بلکه همه‌ی آنچه که در طول یک هزار سال گذشته در اعماق آبرفت‌های درشت‌دانه‌ی این سرزمین، ذخیره شده بود؛ از میان رفت ... همانگونه که کاریزهای پرافتخار ایرانی از میان رفت؛ آن هم در جشنواره‌ی رنگارنگ موتورپمپ‌هایی که می‌توان آنها را عاملان مهم‌ترین جنایت قرن در ایران دانست! نمی‌توان؟

    مؤخره:

    - امیدوارم فرجام این خبر خوش، بهتر از آن یکی خبر خوش باشد! نه؟

     در همین باره:

    - «فرونشست زمین» به پایتخت نزدیک می‌شود!

                                                            درج نظر

آيا واقعاً محيط زيست شاخصي مهم در توسعه كشور است؟

     اخيراً عالي‌ترين مقام قانونگذاری كشور در صحن بهارستان اعلام داشته‌اند: «محيط زيست شاخصي مهم در توسعه‌ي كشور است.» سخني كه از دوشنبه گذشته – زماني كه علي لاريجاني براي نخستين بار و در حضور اعضاي فراکسیون محیط زیست و توسعه پایدار مجلس شوراي اسلامي، آن را بر زبان آورد؛ دست كم در بيش از 480 روزنامه، خبرگزاري و ديگر سايت‌هاي رسمي و نيمه‌رسمي كشور  در دنياي اينترنت بازانتشار يافته است. دكتر لاريجاني اين را هم گفت كه «رسانه‌ها باید در موضوع محیط زیست به گونه‌ای وارد شوند که جامعه نسبت به آن حساس شود.» و در انتها نيز اعترافي تلخ امّا اميدبخش كردند! اين كه «ما آسیب‌های زیادی در بخش محیط زیست از معضل تخريب جنگل‌ها تا آلودگی هوا احساس کردیم که لازم است نسبت به آن به صورت جدی وارد عمل شویم.»
    خب بياييم از منظري ديگر به سخنان بسيار مهم رييس قوه‌ي مقننه‌ي كشور دقت كنيم؛ چنانچه بپذيريم كه محيط زيست، شناسه‌اي آشكار در نمايش كيفيت توسعه در كشور است؛ آنگاه به پارادوكس‌هايي حيرت‌انگيز مي‌رسيم!
    كافي است بدانيم در ابتداي برنامه 5 ساله‌ي چهارم كشور عزيز ما از منظر شاخص‌هاي پايداري محيط زيست در رتبه‌ي 130 از بين 148 كشور مورد بررسي قرار داشت. يعني در آغاز به كار دولت نهم و ورود تيم فاطمه واعظ جوادي به ساختمان سبز و جديد تشكيلات محيط زيست ايران، فقط 18 كشور در جهان وجود داشتند كه شدت تخريب محيط زيست‌شان بيشتر از ايران بود! شايد به همان دليل بود كه در همان زمان دكتر فاطمه جوادي اعلام كرد: من يك ويرانه را تحويل گرفته‌ام. سال گذشته اما همان مجامع بين‌المللي در مؤسسه مرسر و دانشگاه كلمبيا اعلام كردند كه ايران 5 پله‌ي ديگر سقوط كرده و حالا به رتبه 135 رسيده است! يعني به ازاي هر سال اجراي برنامه 5 ساله چهارم بيشتر از يك پله سقوط كرده‌ايم و در پايان سال 2008 فقط 13 كشور بودند كه وضعيتي بدتر از ما داشتند!
    امّا اين نيز همه‌ي ماجرا نيست! هست؟ چرا كه جانشين فاطمه جوادي (فردي كه اعلام كرده بود يك ويرانه را در محيط زيست تحويل گرفته است و البته يك سازمان و طبيعت ويران‌تر را هم تحويل داد و رفت)؛ يعني آقاي محمّدي‌زاده به صراحت اعلام كرد: «فقط 9 كشور در جهان وجود دارند كه بيشتر از ما زمين را آلوده كرده و محيط زيست خود را تخريب مي‌كنند
    حال با اين حساب، به نظر شما و از منظر ملاحظات محيط زيستي، آيا مي‌توانيم ايران را كشوري در مسير توسعه‌يافتگي بدانيم؟ آيا سخن به حق رييس قوه‌ي مقننه با سخنان متعدد همتاي ايشان در قوه‌ي مجريه – كه ايران را بارها كشوري ممتاز و درخشان و پيش‌برنده در توسعه خوانده و مي‌خواند - پارادوكس ندارد؟ و آيا اينگونه مي‌خواهيم آرمان‌هاي بلند سند چشم‌انداز 20 ساله‌ي كشور را تحقق بخشيده و به كشوري ممتاز و يگانه در منطقه بدل شويم؟
    هفته‌ي گذشته گفتم كه ما اكنون در سال جهاني تنوّع زيستي قرار داريم، امروز اما آمارهاي غم‌انگيزي كه انتشار يافته است حكايت از اُفت كمي و كيفي شتابناك اغلب گونه‌هاي گياهي و به ويژه جانوري كشور در طول دو دهه‌ي گذشته دارد. بر بنياد آمارهايي كه خبرگزاري مستقل محيط زيست ايران و به نقل از منابع قابل اطمينان در سازمان حفاظت محيط زيست كشور منتشر كرده است، در 10 منطقه اصلي حفاظت شده كشور، ميزان كاهش شمار وحوش از 10 تا 100 درصد در طول 20 سال گزارش شده است كه بسيار نگران‌كننده و شرم‌آور است.
    دامنه و ابعاد اين تأسف چنان عميق است كه اغلب طرفداران و نخبگان اين حوزه اينك بر اين باورند كه سال 2010 را بايد سال عزاي عمومي براي تنوّع زيستي كشور اعلام كرد و طرفداران محيط زيست، به جاي برافراشتن پرچم‌ها و نشان‌هاي سبزرنگ، پارچه‌هاي سياه بر محل كار و خانه‌هاي حقيقي و مجازي‌شان بياويزند.
    خواستم بگويم: آقاي علي لاريجاني عزيز! ممنون كه به اين واقعيت مهم اشاره كردي؛ لطفاً نشان‌مان هم بده كه در مجلسي كه شما رياستش را برعهده داريد چند قانون طبيعت محور به تصويب رسيده و جلوي تصويب چند قانون طبيعت‌ستيز هم گرفته شده است؟ لطفاً برايمان بگو چگونه مي‌خواهيد با پيش‌نويس برنامه پنجم 5 ساله‌ي كشور برخورد كنيد؛ برنامه‌اي كه به نسبت برنامه چهارم در حوزه محيط زيست چند گام اساسي به عقب برداشته است؟ آقاي رييس مجلس قانونگذاري وطن! آيا مي‌دانيد كه فقط در طول 9 ماهه‌ي گذشته از سال 1388 متجاوز از 25 هزار و 624 هكتار از اراضي ملّي كشور به صورت غيرقانوني به تصرف طبيعت‌ستيزان قدرقدرت افتاده است؟ ما حق داريم كه براي يكبار هم كه شده، نمايندگان مردم در صحن بهارستان يك هيأت تحقيق و تفحص را سامان دهند براي بازبيني و بررسي نابخردي‌هاي حاكم در عرصه‌ي محيط زيست كشور و در انتها نشان دهند كه مقصر اصلي وضعيت وخامت‌بار كنوني كيست؟ آيا سير قهقرايي طبيعت ايران نبايد ما را به اندازه‌ي دلايل شكست تيم ملي فوتبال نگران كند؟ چرا براي آن موضوع آن همه هزينه مي‌شود و چندين هيأت دلايل شكست را بررسي مي‌كنند، امّا كسي دلش براي مرگ خاموش طبيعت وطن و به فراموشي سپرده‌شدن اصل 50 قانون اساسي ما نمي‌سوزد؟

                                   همين!

"این یادداشت روز شنبه - ۲۶ دی ۱۳۸۸ - در صفحه ۹ روزنامه پول منتشر شده است."

درج نظر

وقتی که پول از زمان جا می‌ماند!

        یادتان هست برایتان از اتحاد و تعامل بین پول و محیط زیست نوشتم؟ یادتان هست گفتم قرار است روزنامه‌ی پول یک ستون ثابت را در روزهای چهارشنبه‌ی هر هفته – در صفحه 9 – به نگاه سبز اختصاص دهد تا در آن به گرایه‌های محیط زیستی‌ام بپردازم؟ و یادتان هست که گفتم به زودی درگاه مجازی این روزنامه‌ی اقتصادی هم راه خواهد افتاد؟
    خواستم بگویم در دوّمین هفته از آغاز این تعامل سبز! پولی‌ها به خاطر پول، کل صفحه‌ی محیط زیست را در روز چهارشنبه -23 دی 1388 – حذف کردند تا به جایش یک آگهی چهاررنگ در صفحه‌ی 9 کار کنند. بامزه‌تر از همه این که وقتی وارد تارنمای این روزنامه می‌شوی، با این عبارت نویدبخش روبرو می‌گردی:


«این سایت از روز شنبه 26 دی‌ماه افتتاح می‌شود»

    من ِ خوش‌باور هم فکر می‌کردم که منظورشان، 26 دی ماه 1388 است! امّا اینک که در ساعات انتهایی این روز هستیم، دریافتم که منظورشان احتمالاً سال 1388 نیست! هست؟


    مؤخره:
    هواخواهان دوآتشه‌ی محیط زیست وطن را نوید می‌دهم که البته جای نگرانی نیست! درست است که محیط زیست در اینجا به خاطر پول حذف شد، یا در وردآورد به خاطر خانه‌سازی و یا در احمدآباد مستوفی اساساً اشتباهی اشتباه شد و یا در رادیو دزفول به دلیل گسترش یک کار خطیر فرهنگی و یا در لرستان ایستادگی یک قرن را به هیچ گرفتند و یا در نایبند باید بروز چنین فاجعه ای را تاب آوریم و یا ... امّا عوضش، بیش از 84 درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی ایرن مانند دکتر فرهاد دبیری معتقدند که هوای تنوع زیستی حسابی پس است و باید پیشنهاد ناصر کرمی را جدی گرفت؛ مهم‌تر آن که پول هم در روز شنبه (امروز) چون آگهی نداشت، صفحه‌ی محیط زیست را دوباره بارگذاری کرد و نگاه سبز مرا منتشر نمود! بنابراین، دیگر چه جای گله می‌ماند اگر روز ملّی حمایت از حیوانات را آنگونه که شایسته است، کسی جدی نمی‌گیرد و یا از آغاز هفته‌ی هوای پاک به راحتی زیرسبیلی درمی‌کنیم! نمی‌کنیم؟

    می‌ماند یک آرزو!
    بیایید دعا کنیم که در روزنامه‌ی پول، کسی برای روزهای چهارشنبه آگهی ندهد! البته نه آنقدر ندهد که پول بشود بی‌پول و مژگان هم دوباره بشود بی‌روزنامه!

درج نظر

آیا برنامه پنجم توسعه کشور انتظارها را برآورده می کند؟!


    برنامه‌ي 5 ساله‌ي پنجم به اعتبار كسب تجربه از 4 دوره برنامه‌ي 5 ساله‌ي پيش از خود، بايد كه بسيار كامل‌تر و فرارشته‌اي تر به موضوع محيط زيست مي‌پرداخت؛ امّا اينگونه نشده است و انتظار بسيار از علاقه‌مندان واقعي توسعه و آباداني كشور را به ويژه در حوزه محيط زيست و منابع طبيعي برآورده نمي‌كند. چرا؟
    در مورد اين چرا، مي‌توانيد گفتگوي محمّد درويش را با راديو آلمان بشنويد يا بخوانيد.

    در همین باره:

    - جای خالی محیط زیست در بندهای ۴ گانه‌ی محیط زیستی لایحه‌ی برنامه پنجم!

 

درج نظر

تازه‌ترین گام دولت دهم برای افزایش ناپایداری سرزمین!

    باورکردنی نیست، امّا ما مدتهاست که در این دیار عادت کرده‌ایم تا باورنکردنی‌ها را باور کنیم و باورکردنی‌ها را انکار!
    تازه‌ترین مصوبه‌ی هیأت دولت به پيشنهاد وزارت امور اقتصادي و دارايي، وزارت رفاه و تامين اجتماعي، وزارت مسكن و شهرسازي و بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران، یکی از همان باورنکردنی‌های باورکردنی است! نیست؟
   

ادامه نوشته

هوش ایرانیان از متوسط جهانی هم کمتر است!

    این یادداشت آتشین سام خسروی فرد را که دیدم و خواندم، یاد نادرقلی افتادم! قصه‌اش را یادتان هست؟
    در بیست و دومین روز از اسفند ماه 1385 پای سخنرانی دکتر نادرقلی قورچیان نشسته بودم و به همراه آن چند ده نفر دیگری که حاضر بودند، گاه آه کشیدم و گاه حیرت کردم و گاه خندیدم و گاه گریستم و عرق شرم بر پیشانی‌ام نشست! نادرقلی برایمان گفت که وضعيت كنوني دانايي در جامعه‌ي امروز ما بسیار اسف‌بار است؛ به نحوی که ميانگين سواد ملّت ايران را می‌شود در سطح کلاس چهارم دبستان دانست. او صراحتاً اعلام كرد با چنين سطحي از دانش و معرفت، نمي‌توان به قله‌هاي مورد نظر در سند چشم‌انداز 20 ساله دست يافت. او حتا به این هم اکتفا نکرد و برای نخستین بار از صفت‌‌های دردناکی به نام «خیارهای گلخانه‌ای» و «مدیریت بوفالو» به عنوان دکترین غالب کشور هم نام برد!
    آن روز شاید بسیاری نادانی توصیفی نادرقلی را غلوآمیز می‌دانستند؛ امّا ماجرای وعده‌ی هفتاد هزار تومانی کروبی در انتخابات نهم و سهام‌های عدالت در انتخابات دهم، نشان داد که اصلاً غلوآمیز نیست! هست؟
    حالا هم که نویسنده‌ی عزیز آتش‌نوشت، تنوری‌ترین نان خود را بر زمین کوبیده و مردانه‌ترین اعتراف‌های خود را برزبان رانده و اعلام داشته: هنر نزد ایرانیان بود و دیگر نیست!
    و این همان بیابان‌زایی انسانی است که پیش‌تر هم از آن یاد کردم ... و همان عقوبت مهار خیلی سفت! نه؟

    مؤخره:
    یکی از بستگان نزدیکم، اخیراً برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا راهی کارولینای شمالی شد؛ در یک گفتگوی تلفنی برایم گفت: در طول دو هفته‌ی اخیر که از ورودش به آن ایالت در ینگه دنیا می گذرد 80 نفر از همکلاسی‌هایش را در مقطع لیسانس و فوق لیسانس شریف، آنجا پیدا کرده است! طنز تلخ ماجرا این است که همزمان دعوت‌نامه‌ای هم از دانشگاه شریف به دست والدینش رسیده که مژده مژده! فرزند شما می‌تواند بدون کنکور در مقطع دکترا ادامه‌ی تحصیل دهد و ماهی 400 هزار تومان هم بگیرد!
    افسوس که ما دیر می‌فهمیم که زودها دیر می‌شوند! نمی‌فهمیم؟

درج نظر

خبرهای سبز در یک نشست مغزپسته‌ای!


    شنبه‌ی هفته‌ی گذشته در شصتمین جلسه کمیته‌ی محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی، به نمایندگی از مؤسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور شرکت کردم. نشست‌های پیوسته‌ای که در نخستین شنبه‌ی هر ماه برگزار می‌شود و می‌کوشد تا روند پیشرفت گرایه‌های محیط زیستی را در وزارت متبوع پایش کند.
    در این نشست دکتر سید غلامرضا میرکی، مدیر دفتر محیط زیست و توسعه پایدار کشاورزی چند خبر خوب را اعلام کرد: این که وزیر جهاد کشاورزی – دکتر صادق خلیلیان – بر عزم خود برای حرکت از کشاورزی معیشتی به سوی کشاورزی اقتصادی با حفظ منابع پایه‌ی تولید کاملاً استوار بوده و آن را پیگیری می‌کند. معنی این سخن آن است که آن تولیدی در کشاورزی افتخارآفرین است که به بهای تخریب محیط زیست و تزریق سم بر پیکر رنجور طبیعت به دست نیاید. بنابراین، شعار خودکفایی در کشاورزی را زمانی می‌توان داد و با افتخار برایش جشن گرفت که همزمان شاهد افزایش پایداری در شاخص‌های محیط زیستی سرزمین مادری هم باشیم.
    دومین نکته آن بود که ایشان از عزم جدی محمدی‌زاده برای تشکیل کمیته‌های توسعه‌ی پایدار در تمامی وزارتخانه‌های کشور خبر داد؛ رخدادی که اگر از مرحله‌ی شعار به عمل درآید و تنها به یک ویترین بزک کرده برای وزارتخانه‌های کشور بدل نشود، می‌تواند گامی استوار در مسیر تحقق آرمان‌های اصل 50 قانون اساسی به شمار رود.
    در این جلسه کاوه حاتمی هم گزارشی از روند برگزاری اجلاس کپنهاگ و دستاوردها و شکست‌های آن ارایه داد که البته به او یادآوری کردم: گاه گزارش تلخ و بدبینانه‌اش را با تحلیل‌های یک‌سویه‌ی خبرگزاری فارس می‌شد اشتباه گرفت! نمی‌شد؟ (خوشبختانه البته او هیچ نسبتی با آن یکی حاتمی ندارد! نگران نشوید!!)
    آخرین موضوع مورد بحث، تلاش همکاران ما در شیلات بود برای آن که معیارها و شاخص‌های محیط زیستی را وارد چرخه‌ی این صنعت مهم کشور کنند و البته ذکر خیری هم از سید محمّد مجابی شد؛ به عنوان بهترین مدیری که تاکنون داشته‌اند.
    برای میرکی عزیز و همکاران سختکوشش  در این دفتر سبز رنگ، آرزوی موفقیت بیشتر دارم.

درج نظر

چرا سال عزای ملّی تنوّع زیستی را جدی نمی‌گیریم!؟


    در یادداشت پیشینم از دوستان سبزاندیش خواستم تا تلنگر ناصر کرمی را جدی بگیرند و در این بحث مشارکت کنند. ناصر با زبان بی زبانی دارد می‌گوید: کدام تنوع زیستی و کدام طبیعت و محیط زیستی؟ که حالا بخواهیم به نکوداشتش در سال 2010 اقدام کنیم. بهتر است امسال را سیاه بپوشیم و نوحه سردهیم و گوشه‌ای از درگاه مجازی خود را با روبانی تیره بیاراییم ...
    آیا سخنی از این زنهاردهنده‌تر هم سراغ دارید؟
    می‌دانید؟ راست این است که حقیقت را همان عبداللطیف عبادی عزیز دو سال پیش گفت و ما باور نکردیم و به خیلی‌ها – از جمله خودم برخورد – او گفت: کدام سکوت؟ شما حرفی برای گفتن ندارید!
    و من امروز باید به تلخی اعتراف کنم که او راست می‌گفت. ما جماعت اندک محیط زیستی مثلاً فعال در وبلاگستان واقعاً حرفی برای گفتن نداریم؛ ما حوصله مطالعه نداریم؛ ما حتا گاه حوصله‌ی خودمان را هم نداریم! برای همین است که بهانه می‌آوریم شرایط زمان و مکان را و نمی‌نویسیم یا قهر می‌کنیم یا خودکشی وبلاگی می‌کنیم!
    هیچ از خود پرسیده‌اید که اگر رمقی برای‌مان باقی نمانده و روزگار با سبزباوران سر ناسازگاری گذاشته، پس چرا در همین ایام رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌های شهر را فراموش نکرده‌ایم؟ کرده‌ایم؟ چرا به ورزشگاه و سینما و تئاتر می‌رویم؟ چرا کنسرت‌ها با بلیط‌های نجومی پر می‌شوند؟ چرا همچنان در روزهای آخر هفته جاده چالوس قیامت است؟ چرا تن‌پوش‌های‌مان را نو می‌کنیم؟ چرا مهمانی‌های شبانه برقرار است؟ چرا ...
    نه دوستان من! بیایید با خود دست‌کم روراست باشید و کم‌کاری خویش را در حوزه محیط زیست به حساب هر چیزی جز خودتان نگذارید. عشق شما به محیط زیست در حد یک ژست است؛ ژستی که حاضر نیستید برایش هیچ هزینه‌ای بپردازید و من واقعاً دلم برای این طبیعت ناهمتا می‌سوزد که عاشق‌ترین هوادارانش اینگونه سهل‌انگارانه به آن می‌نگرند و به راحتی در پای بهانه‌هایی آبکی فراموشش می‌کنند.
    لطفاً اگر حوصله‌اش را ندارید تا از محیط زیست بنویسید، ادعای محیط زیستی بودن را هم پس بگیرید و شجاعانه از گرین بلاگ خارج شوید ... آن سیاهی لشکر چه دردی از طبیعت وطن دوا می‌کند؟
    دیگر چگونه می‌توانیم از دلاور نجفی انتظار داشته باشیم که در ادعاهای خود صادق باشد و عشقش به محیط زیست در گرو صندلی ریاستش در سازمان حفاظت محیط زیست نباشد؟ دیگر چگونه می‌توانیم به صفار هرندی بتازیم که تو به چه حقی طرفداران محیط زیست را به سخره می‌گیری؟ دیگر چگونه باید گله کنیم از مهندس حجتی که چرا مسئولیت سازه‌ای طبیعت‌ستیز را برعهده می‌گیری؟ و دیگر چگونه می‌توانیم به پایش محمدی‌زاده و خلیلیان و ... بپردازیم؟
    نه ما حق نداریم از بیگانگان بنالیم. حق داریم؟

درج نظر

چرا نسبت به سرنوشت سی و سه پل؛ تا این اندازه بی‌تفاوتیم؟!

    شاید هیچ پل دیگری را نتوان در ایران مثال آورد که تا این اندازه در آلبوم‌های خانوادگی ایرانیان حضور داشته باشد ...

ادامه نوشته

این پارادوکس را چگونه باید تعبیر کرد؟!

     شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که متناسب با ارتقای توان مالی و بهره‌مندی از مزایای زندگی باکیفیت‌تر، عموماً علاقه و حساسیت مردمان نسبت به گرایه‌های محیط زیستی افزایش می‌یابد؛ امّا اینک چند روزی است که هومان خاکپور عزیز در تارنمای بختیاری‌محورش می‌کوشد تا نشان‌مان دهد که عشق به طبیعت در دل و جان محروم‌ترین مردمان استان سرسبز و پرآبش تا چه اندازه بیشتر از جانبداری سزاوارانه‌ی من شهرنشین در پایتخت ایران است و بدین سان پرده از پارادوکس یا ناسازه ای ای حیرت انگیز برمی دارد!
     او در ادامه‌ی خبرهای تأمل‌برانگیزش، اینک از تومار جدیدی سخن می‌گوید و از این که روستاییان افزون‌تری به حمایت از مردمان محروم دهکده‌ی چین برخواسته و آنها هم یکصدا خواهان پایان روند تخریب درختان زاگرس به بهانه‌ی جاده‌کشی هستند؛ رخدادی که اگر نگویم بی‌نظیر، دست‌کم بسیار کم‌نظیر است! نیست؟
     درود بر هموطنان عزیز کوهرنگی خود در چین و تلو و ... که اینگونه مردانه به دفاع از طبیعت برخواسته‌اند و حاضر نشده‌اند تا منافع درازمدت خویش را اینبار در پای مصلحت‌های مقطعی و کوتاه‌مدت ذبح کنند.
    جا دارد تا میکروفن‌ها و دوربین‌های صدا و سیما این بار به دامنه‌های کوهرنگ رفته تا این پایداری سبز را به تصویر کشند و برای همیشه در حافظه‌ی تاریخی این استان و کشور به عنوان یک الگوی افتخارآفرین ثبت سازند.

درج نظر