پرتاب زباله‌ها به طبیعت ایران، از کدام واقعیت حکایت دارد؟


    طبیعت رنجور وطن، یک نوروز دیگر را هم سپری کرد و آنگونه که مقامات گردشگری کشور اعلام می‌کنند، تقریبن تعداد رخداد سفر در طول تعطبلات نوروزی 1389 برابر با جمعیت کشور بوده است و شاید هم بیشتر!
    چنین حجم پرفشاری از سفر، آن هم در یک محدوده‌ی کوچک زمانی به خودی خود می‌تواند بسیاری از آستانه‌ها را در تحمل بوم‌شناختی یا برد اکولوژیک سرزمین با تنش روبرو کند؛ چه رسد به این که مشاهده کنیم برخی از شهروندان بدون توجه به چنین فشاری، آشکارا زخم‌های عمیق‌تری هم بر پیکر رنجور طبیعت وارد کنند و یا زباله‌های خویش را به دامن پرمهر آن هدیه دهند!
    پیش تر در سفرنامه‌ی نوروزی خود، به گوشه‌هایی از این رخداد تلخ در استان چهارمحال بختیاری اشاره کردم و به چشم خویش خودروهای فراوانی مانند اهالی این جناب پرشیا را دیدم که به سادگی آب خوردن در طول یک مسیر چند کیلومتری و پرتکرار زباله‌های خود را به بیرون پرتاب کرده و فارغ‌البال می‌راندند و به تذکرهای خودروهای پشت خود – از جمله ما – توجه نمی‌کردند.

    چندی پیش، همکار عزیزم، دکتر عادل جلیلی برایم شرح می‌داد که چگونه در یک مسافرت به دامنه‌های سبلان به همراه دانشمندان اکولوژیستی از انگلستان، شاهد ریزش اشک همراهان بریتانیایی خود بوده است! می‌دانید چرا؟ آنها با ناباوری و پس از تماشای زباله‌های فراوانی که در منطقه پخش شده بود، می‌گفتند: چگونه دلتان می‌آید تا این طبیعت بی‌نظیر در جهان را اینگونه بیالایید و نابود سازید؟ آنها اشک می‌ریختند ... در حالی که برخی از ما به اشک آنها می‌خندیدیم! چرا؟
    نگاه کنید این تصویر را که متعلق به یکی از روستاهای بسیار زیبای محور لردگان به بروجن است. ببینید چگونه مردم روستا زباله‌های خود را در رودخانه‌ی حاشیه‌ی روستا رها می‌کنند! و بعد آن بوقلمون را ...

    جالب آن که وقتی از یکی از مسئولین شورای روستا می‌پرسم: چرا فکری به حال دفن بهداشتی زباله‌های دهکده‌ی خویش نمی‌کنید؟ با تلخی می‌گوید: زیرا مردم حاضر نیستند ماهی 2 هزار تومان (برای هر خانه) هزینه‌ی جمع‌آوری زباله‌ها را با ماشین مخصوص بپردازند! مردمی که برایشان پرداخت آن دو هزارتومان اصلاً نفس‌گیر نیست! هست؟
    و دست آخر نگاه کنید که برخی از هموطنان خراسان‌نشین ما در سیزدهمین روز از فروردین 1389 چه بلایی بر سر اخلمد، زشك، طرقبه، شانديز، بند فريمان، آبقد، فردوسي، ازغد و تمام مناطق طبيعي اطراف مشهد آورده‌اند!
   

    به راستی غلظت شتابناک زباله‌ها در طبیعت ایران از کدام واقعیت تلخ خبر می‌دهد و چرا برخی از ما حتا هنوز نمی‌دانیم که پرتاب زباله از خودروی در حال حرکت به بیرون، یکی از غیرمدنی‌ترین و طبیعت ستیزانه ترین و توهین آمیزترین حرکت‌هایی است که یک شهروند می‌تواند انجام دهد؟

    واقعاً چرا؟



    مؤخره:
    فارغ از ماجرای تلخ زباله‌ها، موج شیرین حمایت از مهار بیابان‌زایی در مسابقه‌ی انتخاب برترین وبلاگ جهان در حوزه‌ی محیط زیست (تغییر اقلیم) همچنان ادامه دارد و دوستان نادیده‌ی بیشتری در حال پارو زدن مشاهده می‌شوند که از آن جمله باید به موارد زیر اشاره کرد:

    - لطفاً ازوبلاگ سبز مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! غفلت موجب پشیمانیست! - شباهنگ

    - رقابت وبلاگ مهار بیابان زایی با یازده وبلاگ زیست محیطی منتخب جهان - سایت هفت رنگ

    - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - گفتگوی لاک پشتی

    - کاکا بیاین رای بدید! - تارنمای کاکا جنوبی

    - برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم - اصفهان بلاگ

    - به مهار بیابان زایی رای می دهیم - پایگاه اطلاع رسانی سرزمین جاوید (امیر پریزاد)


درج نظر

برای سرزمینی که هنوز یوز در آن می‌خرامد ...

    طبیعت‌مرد آشنای وطن، محمدعلی اینانلو، در آخرین یادداشت کوتاه اما عمیقش، دلم را لرزانده است، اگر که دوست دارید دلتان بلرزد، اگر که وطن را دوست دارید، اگر به این طبیعت ناب عشق می‌ورزید، بدانید که او راست می‌گوید و هنوز فرصت هست تا :
    از غرش پلنگ در این کهن بوم و بر یگانه لذت برد،
    و هنوز فرصت هست تا تازیدن گور را، خرامیدن یوز را، سر به آسمان ساییدن افرا را، رسیدن میوه‌ی بلوط را و آبی نیلگون خلیج فارس را ببینیم؛

    هنوز می‌شود در پناه آبشار عشق، از عشق به سرزمین مادری گفت و هنوز مجال داریم تا بر روی0 والاترین چکاد بردبلند، فریاد بزنیم:
    آی زندگی! ممنون که ما را در سرزمین کوروش آفریدی ...
    فقط کافی است تا به قول اینانلوی عزیز: از جنس خود اینها باشیم ... خود طبیعت باشیم و بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم! از کوره در نرویم، صبور باشیم و با ظرفیت.

به خدا
    ما آخرین نسلی هستیم که می‌توانیم طبیعت ایران‌زمین را نجات دهیم.

    نگویید که نگفت و نگویید که نگفتم!
                                                   همین.

 

    سپاس واژه:
    همچنان قدردان سیل محبت‌های دوستان و سروران و هموطنان عزیزم در جریان مسابقه بزرگ انتخاب برترین وبلاگ محیط زیستی جهان هستم.

    ممنون از خبرگزاری مهر، خبرگزاری سبز، خبرگزاری ایرن، از رادیو کوچه و از درگاه مجازی بلاگ نوشت

    و سپاس از او که ساده می‌نویسد:
    توجه توجه  : بشتابید . فرصت کمی باقیست

    و یا این یکی که نمی‌تواند اینجا را دوست نداشته باشد!

    و یا پیامی که می‌گوید:
    رأی من: محمّد درویش

    ممنون از همه که فراخوان رأی به مهار بیابان زایی را صادر کردند و همدلانه پارو می‌زنند و خستگی نمی‌شناسند و از صمیم دل می نویسند: پیروز باد مهار بیابان زایی.
    به ویژه از انجمن محیط زیست دانشگاه پیام نور مرکز تهران.

    درود بر آنها که رأی به مهار بیابان‌زایی را رأی به ایران می‌دانند.
    باشد که محمّد درویش نشان دهد که شایسته‌ی چنین توجه و همراهی و همدلی و حمایت کم‌نظیر و شوق‌برانگیزی هست.

   و این آخرین شکار محمّد درویش تقدیم همه ی پاروزنان و مردان طبیعت دوست ایرانی باد!

درج نظر

بحران برداشت شن و ماسه به بام ایران رسید!

    آنگونه که دیده‌بان عزیز طبیعت بختیاری گزارش می‌دهد، بحران برداشت بی‌رویه‌ی شن و ماسه از بستر آبرفتی مخروط افکنه ها و رودخانه‌های استان چهارمحال بختیاری، به مرزهای نگران‌کننده‌ای رسیده و سبب جنگل‌کُشی بی‌سابقه در اغلب مناطق استان، به ویژه نواحی جنوبی آن در لردگان شده است.
    پیش‌تر اشاره به بحرانی مشابه در تنکابن و مارون (یهبهان) کرده بودم؛ وضعیت اسف‌بار پایین دست رودخانه‌ی کرج را هم که اغلب مشاهده کرده‌ایم ...
    چنین رخدادهایی به نظر می‌رسد چشم‌انداز پایداری بستر رودخانه‌ها را به شدت به مخاطره انداخته و سبب ساز افزایش محسوس فرسایش کنار رودخانه‌ای  و تأخیری (lateral erosion) می‌گردد. این در حالی است که هم‌اکنون هم نرخ جابه جایی خاک در ایران، شش برابر استاندارهای جهانی آن است.
    ناگفته پیداست یکی از عوامل تشدید‌کننده‌ی این بحران، به موازات افزایش ساخت و ساز‌ها، رشد چشمگیر صنعت سدسازی است که سبب شده میزان آورد طبیعی رودخانه‌ها در پایین دست سدها به شدت کاهش یابد.
    این در حالی است که محاسبه‌ی ظرفیت برداشت شن و ماسه با توجه به میزان آورد رودخانه‌ها، کار چندان دشوار و وقت‌گیری نیست؛ کاری که امیدوارم با یک برنامه‌ریزی مدون جامه‌ی عمل به خود بپوشاند.

    مؤخره:

    ضمن سپاس مجدد از هموطنان عزیزی که به شکلی بی‌سابقه از مهار بیابان‌زایی در مسابقه دویچه‌وله حمایت کرده‌اند؛ سیاهه‌ی دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌هایی که مخاطبین خویش را به حمایت از مهار بیابان‌زایی تشویق و ترغیب کرده‌اند، اعلام می‌کنم. در ضمن تا این لحظه، مهار بیابان‌زایی با اخذ 12 درصد آرا در ردیف سوّم از مجموع 11 وبلاگ راه یافته به مرحله نهایی قرار گرفته است. البته هنوز شش روز فرصت هست و هر معجزه ای می تواند در این شش روز رخ دهد!

    -  برای ایران و حمایت از وبلاگستان محیط زیستی به وبلاگ مهار بیابان زایی رای دهیم - سپهر سلیمی

    - دوستان گل بیایید مهار بیابان‌زایی را حمایت کنیم! - نازخاتون

    - سه لینک جدید دیگر در بالاترین در اینجا ، آنجا و همچنین در این نشانی

    - حمایت از تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی بین وبلاگ‌های جهان - عباس رسول زاده بیدگلی

    - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد - دکتر سیامک معطری

    - به مهاربیابان زایی رای می دهیم. - چشمان همیشه بیدار زمین (محیط زیست دماوند)

    - لطفا به ایران رای بدهید ... - سروی

    - به مهار بیابان زایی رأی دهید - مونترا

    - يک وبلاگ ايراني در جمع وبلاگ هاي برتر جهان - خبرگزاری ایرن

    - حمایت از مهار بیابان زایی در فیس بوک فرشید فاریابی و تالار ایرانیان گیاه خوار

    - پارو بزنید - عبداللطیف عبادی

    - این درخواست کمک را جدی بگیرید! - سایت مرجع متخصصین ایران (سروش رازی)

 

                                                                 درج نظر

امروز چیزی شبیه به معجزه در مدرسه داشلی برون اتفاق افتاد!

    شاید باورتان نشود، امّا به فاصله‌ی تنها 24 ساعت از انتشار تصاویر ابوطالب ندری، عکاس هنرمند و شریف خبرگزاری مهر از ماجرای یک مدرسه‌ی عشایری در استان گلستان که کلاس‌هایش با تراکتور حمل می‌شدند، معجزه رخ داد و به سرعت برق و باد، آن دو دستگاه اتوبوس‌ مستعمل و فرسوده، جایشان را به کانکس‌هایی سفید و خوشقواره دادند و حالا دانش‌آموزان مدرسه خرد در چالقرب بخش داشلی برون گنبدکاووس، نه‌تنها کلاس‌های ترو تمیز و سرویس بهداشتی استاندارد دارند؛ بلکه رایانه و چاپگرهم دارند! یعنی تقریباً همان آروزیی (شاید هم بهتر) که من چند ساعت پیش‌تر از آن و در پاسخ به پیشنهاد کمک محمّد کماسی عزیز در دل‌نوشته‌هایم ثبت کرده بودم!

     اینجاست که باید گفت: کاش یه آرزوی بهتری برای این کودکان پاکنهاد دشت ترکمن صحرا می‌کردم!
    امّا ... امّا مگر آرزوی بهتری هم وجود دارد؟ نگاه کنید که چگونه آب و آیینه و مهر دست در دست هم می‌دهند تا خنده‌های مستانه‌ی این کودکان امتداد یافته و پایدار بماند ... و چی از این بهتر؟
    درود بر ابوطالب عزیز و خبرگزاری مهر که همت کردند و عکس گرفتند و منتشر کردند.
    و درود بر آن مدیران آموزش و پرورش محل که به سرعت، نوشخند روزگار را به اهالی پاکنهاد مدرسه خرد باوراندند.
   این همان نقش واقعی و مؤثر رکن چهارم  دموکراسی می‌تواند باشد؛ کاش مدیریت حاکم بر جامعه این نقش را درک می‌کرد و به سلحشوران جامعه‌ی مطبوعاتی کشور، بیش از پیش بها می‌داد.

   و حالا شاید مفهوم پست پیشین دل نوشته ها و آن دعای شکر جادویی بهتر درک شود ...

مهم نیست که کسی هوای ما را ندارد، مهم این است که " او " هست و هوای همه ی عاشقان را دارد. خواستم بگویم: ابوطالب امروز پیامبر کودکان عاشق داشلی برون و محمد درویش بود

و خواستم بگویم: «عشق همان خداست».

درج نظر

این کدام نعمت است که باید به خاطرش سپاسگزار بود؟


    این تصویر را ببینید ...

    بقیه را هم می‌توانید در تارنمای ابوطالب ندری عزیز، عکاس سخت‌کوش خبرگزاری مهر ببینید و آنگاه برایم بگویید:
    این کدام نعمت است که به واسطه ی آن، دانش‌آموزان مدرسه خرد در  چالقرب  بخش داشلی برون گنبد کاووس باید خداوند را بابتش شکر کنند؟

درج نظر

لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد!

    اين درخواست كمك را جدي بگيريد و از تنها وبلاگ ايراني حاضر در بزرگترین رقابت بين‌المللي بين وبلاگ‌هاي محيط زيستي جهان حمايت كنيد.
    ماجرا از اين قرار است كه در مسابقات بين‌المللي وبلاگ‌هاي برتر جهان كه امسال ششمين دوره‌ي آن توسط سرويس جهاني دويچه وله – صداي آلمان – و همكاري بسياري از رسانه‌هاي مشهور و معتبر جهان برگزار مي‌شود، در مجموع 8300 وبلاگ در رقابت پذيرفته شدند كه در نهايت، از جمع آنها، 187 وبلاگ توانستند به مرحله‌ي نهايي مسابقه كه از 24 اسفند سال گذشته (15 مارس) شروع شده، برسند.
    خوشبختانه در حوزه محیط زیست هم، وبلاگ مهار بیابان زایی یکی از 11 وبلاگ برگزیده این بخش است که به همراه 10 وبلاگ دیگر از 10 کشور جهان تا 14 آوریل (25 فروردین ماه جاری) فرصت دارد تا در نظرسنجی جهانی و مردمی این مسابقه بخت خویش را بیازماید.
    البته رقابت خیلی جدی است؛ به خصوص که یکی از وبلاگ‌های محیط زیستی حاضر از کشور چین و با پیج رنک 7 در آن شرکت دارد و یا وبلاگی دیگر که پیج رنک 6 در رده‌بندی گوگل را به خود اختصاص داده و می‌دانید که در بین وبلاگ‌های فارسی زبان در هیچ رشته‌ای، ما پیج رنک هفت نداریم! داریم؟

    با این وجود نباید دلسرد شد و در فرصت محدود 9 روز باقیمانده، امیدوارم دوستان و همرهان مهار بیابان‌زایی با همراهی سزاوارانه‌ی خود و تبلیغ معنادار خویش، رقبای چینی و انگلیسی را از میدان به دربرند!
     برای شرکت در این مسابقه و رأی دادن به وبلاگ محبوب خود، باید نخست به این صفحه رفته و سپس بخش مسابقه محیط زیستی (تغییر اقلیم) را پیدا کرده و بر روی وبلاگ مهار بیابان‌زایی کلیک کنید تا احضار شود و سپس بر روی این علامت کلیک کنید و در انتهای صفحه نام خود و کد مربوطه را درج نمایید تا یک رأی به حساب محیط زیست و ایران وارد گردد.

    بیاید پایین صفحه و این قسمت رو پر بکنید و تیک اول رو بزنید و دکمه ارسال رو کلیک کنید:

 

   توجه کنید که پس از رأی دادن، حتماً این پیام برای شما رؤیت شود. و گرنه باید کد مربوطه را دوباره وارد کنید تا به هدف برسید.

 

    درود بر شما و ممنون که همچنان مهار بیابان‌زایی را از خودتان می‌دانید.

 

    در همین باره:
-    ممنون از این دوستان عزیز که در اینجا از مهار بیابان‌زایی حمایت کرده‌اند.

- ممنون از بلاگ نوشتی های عزیز که این خبر را پوشش دادند و به امید موفقیت دیگر وبلاگهای ایرانی شرکت کننده در بخش های متنوع این مسابقه.

    - انتخاب های “بابز” برای رای گیری وبلاگ نویسان - وبلاگ نیوز

 

     آنها که حمایت کردند:

   - یک انتخاب، یک حمایت: بشتابید! - امیر سررشته داری

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - پایگاه اطلاع رسانی بنا

   - لطفا" با رای خود  از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنید - ژاله فتوره چی

   - حمايتي سبز از محمد درويش (مهاربيابان‌زايي) در رقابتي بين‌المللي - احمد محرابی

   - لینک در بالاترین

    - برای درویش که درویش است - مهرداد مسیبی

   - یک افتخار دیگر برای انجمن و مهندس درویش - انجمن اعضای هیات علمی موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع

   - تمنايي براي حمايت از وبلاگ مهندس درويش "مهار بيابان زايي" تنها وبلاگ ایرانی حاضر در بزرگترین رقابت بین‌المللی وبلاگ‌های محیط زیستی جهان - دکتر محمد خسروشاهی

   - از وب لاگ مهار بيابان زايي حمايت كنيم - سازمان های غیر دولتی

   - لطفاً از مهار بيابان‌زايي حمايت كنيد! - بلاگ نیوز

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ایرانی - وبلاگ باغ - دکتر محمدرضا نوروزی

   - لطفاً از مهار بیابان‌زایی حمایت کنید! - آونگ خاطره های ما (مینو صابری)

   - حمایت از سبزترین وبلاگ ما در ایران - گلزار ادب

   - رای به مهار بیابان زایی - وبلاگ زمین زیستگاه همه

  - وبلاگ های برتر دویچه وله - وبلاگ روزهای من

  - حمایت از مهار بیابان زایی - کوهستان سبز

  - لطفن و حتمن از مهار بیابان‌زایی حمایت کنیم ، کنید ! - یک اهری و اتفاقات ساده

  - حمايت از وبلاگ سبز مهار بيابان زايي - بهاره قادری

  - بیایید از وبلاگ های میهنمون در مقابله  با چینی ها و انگلیسی ها  حمایت کنیم - یادداشتهای جوان ساده روستایی

  - از وبلاگ مهار بیابان زایی حمایت کنیم - هومن روانبخش

  - وبلاگ «مهار بیابان زایی» افتخار ایران است - دیده بان طبیعت بختیاری

  - حمايت از مهار بيابان زايي حمايت از سربلندي ايران عزيز ! - اداره حفاظت محیط زیست شهرستان آباده

  - لطفا از مهار بیابان زایی حمایت کنید - دوستداران محیط زیست آهید

   - به وبلاگ مهار بیابانزایی رای دهید - پارك ملي خبر (رسول خوارزمي)

  - مهار بیابانزایی را دریابیم - ده و دهياري (قباد ياري)

  - با راي به وبلاگ مهار بيابان زايي از محمد درويش حمايت مي كني - انجمن علمي بيابان

  - یک درویش دلسوخته - رگبارهاي بهاري

  - مسابقه جهانی در بین ۱۱ وبلاگ برتر جهان - انجمن  تخصصي كشاورزي و منابع طبيعي ايران

  - حمايت از يك هموطن سبز - مناظر تاج آباد

  - یک رای ما برای وبلاگ مهار بیابان زایی قدمی کوچک در حمایت از محیط زیست - تالار گفتگوي سايت حاميان حيوانات ايران

  

                                                                 درج نظر

رخداد‌های سبزی که در تعطیلات نوروزی حرامش می‌کنیم!

    یکی از بدشانسی‌های محیط زیستی‌های ایران این است که، روزشان همواره عزای عمومی است! دارم از روز جهانی محیط زیست، یعنی پنجم ژوئن حرف می‌زنم که برابر است با 15 خرداد! روزی که در جمهوری اسلامی ایران – به احترام رخداد 15 خرداد 1342 - به عنوان یک روز عزای ملّی در تقویم‌ها با رنگ قرمز مشخص شده و تعطیل است.
    اینک امّا در نوشتار پیش رو که با عنوان: «وقتی روز طبیعت شب می‌شود»، در مردمک هم منتشر شده است، خواهید دید که بدشانسی‌ها فقط به 15 خرداد محدود نمی‌شود و انگار ناف محیط زیستی‌ها را در این سرزمین با بدشانسی بریده‌اند! نبریده‌اند؟

وقتی روز طبیعت شب می‌شود
«ما و مناسبت‌های جهانی»

    در طول نیم‌قرن گذشته می‌توان به جرأت ادعا کرد که محیط زیست، همواره در شمار مظلوم‌ترین و بدشانس‌ترین حوزه‌های حیات اجتماعی مردم ایران قرار داشته است؛ مردم ما معمولاً حتا مجال ندارند تا به محیط زیست فکر کنند، چه رسد به این که بخواهند برایش دل بسوزانند و مانند یک سلحشور جان برکف از حقوق و منافع برحقش به دفاع برخیزند؛ همان گونه که در اصل 50 قانون اساسی ایران نیز بر آن تأکید شده و حفظ محیط زیست را در شمار وظایف شهروندی یکان یکان از ایرانیان معرفی کرده است.
    در باره‌ی این که چرا مردمان ساکن در کشوری که برخوردار از یکی از 5 طبیعت و چشم‌انداز ممتاز جهان است، تا این اندازه باید نسبت به ملاحظات محیط زیستی بی‌تفاوت و سهل‌انگار باشند، تاکنون سخنان و تحلیل‌های فراوانی گفته شده و به رشته‌ی تحریر درآمده است. امّا شاید بتوان برآیند همه علت‌ها را در فقر دانایی دانست؛ فقری که از دو نارسایی عمده در کشور، یکی در حوزه‌ی فرهنگ و دیگری در حوزه‌ی مدیریت سرچشمه می‌گیرد و هم آنها را متأثر می‌کند.
    اینک امّا نمی‌خواهم به چرایی این فقر بپردازم، بلکه مایلم تا به بهانه‌ی تعطیلات طولانی نوروزی که سرانجام به پایان رسید! به یکی دیگر از بدشانسی‌های طبیعت‌دوستان در ایران اشاره کنم؛ رخدادی که البته ریشه در وزن پایین و ناچیز گرایه‌های محیط زیستی در وطن دارد و آن هم ریشه در همان آفتی که پیش‌تر به آن اشاره کردم.
    نخستین روز نوروز، روز اعتدال بهاری، بر بنیاد یک رسم دیرین که سابقه‌اش به سال 1969 میلادی باز می‌گردد، با عنوان روز جهانی زمین گرامی داشته شده و از سوی سازمان ملل متحد، به رسمیت شناخته می‌شود. ابتکاری که یک آمریکایی به نام جان مک کانلی  آن را بنیان نهاد و مورد استقبال دبیرکل وقت سازمان ملل متحد و کارشناسان یونسکو هم قرار گرفت. امّا در ایران، هرگز این روز جدی گرفته نشد. می‌دانید چرا؟ زیرا در نخستین روز فروردین کسی را نمی‌توانی پیداکنی که بخواهد برای برپایی و گرامیداشت یک آیین جهانی تدارک دیده و یا شرکت کند! بنابراین، این فرصت تاریخی عملاً از دست رفت و مثل خیلی فرصت‌های دیگر در این بوم و بر سوخت!
    پس از آن، یعنی در دومین روز بهار، مصادف با 22 مارس، در حالی که مردمان 195 کشور عضو سازمان ملل متحد روز جهانی آب  را جشن می‌گیرند، در ایران به ندرت حتا می‌توانی مدیر مسئولی در حوزه‌ی آب یا محیط زیست یا منابع طبیعی را بیابی که بخواهد در مورد فواید آب و ضرورت پاسداشت بهینه‌ی این عنصر حیاتی زندگی و روز جهانی 22 مارس سخن رانده و مصاحبه کند. غم‌انگیز‌تر آن که رسانه‌های دیداری و شنیداری ما هم اغلب در خواب نوروزی به سربرده و دریغ از اندک اشاره‌ی مؤثری به چنین رویداد مهمی، به خصوص برای ایرانیانی که چند سال است در مرز تنش آبی به سر می‌برند و از نامدیریت‌های بخش آب کشور، آسیب‌های فراوانی دیده و می‌بینند. انگار وقتی روزنامه‌ها تعطیل هستند، صدا و سیما‌یی‌ها هم یه جورایی باید در بی‌خبری خیامی غوطه‌ور باشند!
    و امّا سوّمین رویداد جهانی که برای چهارمین سال پیاپی در ایران شهید شد، ساعت زمین  بود. ابتکاری که از سال 2007 در کشور استرالیا جرقه‌اش زده شد و امسال مردمان حدود  پنج هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار حمایت کرده و در اعتراض به روند شتابناک انتشار گازهای گلخانه‌ای و جهان‌گرمایی، از ساعت 20:30 به وقت محلی، چراغ‌های خود را خاموش کردند. این اتفاق باید در ساعت 8:30 بعداز ظهر روز شنبه، هفتم فروردین ماه (27 مارس) می‌افتاد، اما دریغ از کوچکترین همراهی بخش‌های دولتی و خبررسانی صدا و سیما برای پیوستن ایران به این آیین سبز ارزشمند در جهان. جالب اینجاست که وقتی به میزان صرفه‌جویی انرژی برق در کشورهایی نظیر چین، روسیه، فرانسه و حتا مصر و پرو و اندونزی پی می‌بریم و اخبار آن را تعقیب می‌کنیم، بیشتر افسوس می‌خوریم که چرا وزارت نیرو باید از چنین ابتکار سودمندی در ایران حمایت نکند؟
    و بدین‌ترتیب، حدیث تکراری تعطیلات نوروزی با شهادت سه رخداد مهم زیست‌محیطی جهان در وطن به پایان رسید و تا روز جهانی محیط زیست که همه ساله با 15 خرداد (روز عزای ملّی) مصادف شده، طرفداران محیط زیست در ایران می‌توانند خوش باشند و دست‌کم خود را برای مراسم روز دوّم اردیبهشت  (22 آوریل) یا روز زمین، آماده کنند.

                                                             درج نظر

مجتبی پاک‌پرور: مهار بیابان‌زایی همان برنامه 90 است! منتها از نوع محیط زیستی‌اش!!

    مجتبی را سالهاست که می‌شناسم، متولد بهمن 1343 و پدر سه فرزند. با این وجود او هنوز آنقدر حس و حال و شور و اشتیاق دارد تا خود را به بلژیک رسانده و در یکی از معتبر‌ترین دانشگاه‌های جهان، دانشنامه‌ی دکترای خود را در رشته‌ی خاک‌شناسی به پایان برد؛ دانشنامه‌ای که البته موضوعش چیزی نیست جز گربایگان فسا و طرح آبخوانداری آهنگ کوثر عزیز.
    برای این که پاک‌پرور را بشناسید، می‌توانید سری به این یا آن نشانی بزنید. هرچند باید با پاکپرور بود تا دریابی که تا چه اندازه نام و مرامش با هم هارمونی دارد.
 او اینک به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، محمّد درویش را با قلم جادویی و صمیمانه‌اش به عرش رسانده است. با هم یادبرگ دوست‌داشتنی این دوست نازنین را می‌خوانیم و این امید سبز را برای خویش محفوظ می‌دارم که روزی مجتبی هم بتواند در تارنمای شخصی‌اش، مخاطبین هموطنش را در لذت درک دانسته‌هایش به اشتراک نهد و مانند گنجه‌ی مادربزرگ عزیزش – که خدایش بیامرزد -  بشود به آن ناخنکی با چراغ خاموش زد!
    و دست آخر این که رفیق بامرام من : معلومه که می‌شه ...


    به بهانه ورود وبلاگستان محمد عزيز به سال ششم زندگي
    مادريزرگ يادش به خير گنجه‌اي داشت كه براي ما يه گنج به حساب مي‌اومد و هيچ وقت آدمو دست خالي بر نمي‌گردوند. هميشه يه چيزايي براي شيرين كردن دهن بچه شيطونايي مثل ما كه يواشكي به اون ناخنك ميزدن داشت. بعدها فهميديم كه اون خدا بيامرز هر بار ميدونست چه كسي سر گنجه رفته، اما به روي خودش نمي‌آورد. شايد مي‌دونست مزه‌ی ناخنك زدن بيشتر از هديه گرفتنه و مي‌خواست ما رو از اين لذت كودكانه محروم نكنه. هر جايي مي‌رفت از كوچه و بازار و مهموني هيچ دغدغه‌اي نداشت الا اينكه يه چيز تازه و دلچسب‌تر از هميشه براي گنجه فراهم كنه. هر وقت از بيرون به خونه برمي‌گشت، زير چادر گلدار خال خاليش يك چيزي قلمبه شده بود و معلوم بود كه تحفه‌ی جديدي در راه گنجه است. اون تا بخاي گياه‌ها و خاصيت‌هاشونو مي‌شناخت و گاهي اوقات ساعت‌ها وقت‌شو صرف مي‌كرد تا از يك گياه مفيد اما تلخ (مثلا گزنه) با كمك عسل يه حبه‌هايي درست كنه كه تلخي رو، لابلاي شيريني كرده باشه و تنقلات ما بچه‌ها رو روبراه كنه و كاري كنه كه ما گولش بزنيم و اونا رو يواشكي برداريم و اونم زيرلب به كار ما بخنده ...
خيلي چيزاي ديگه بايد بگم تا كسي درك كنه كه مادر بزرگ و اون گنجه‌، چقدر براي ما دوست داشتني بود و الان هم يادآوريش تا چه اندازه حسي رو كه اهل هنر بهش نوستالژيا مي‌گن، قلقلك ميده و اگه ادامه بدم اشكمو در مياره.
    اما همينجوري بپذير كه وبلاگت، منو به ياد اون گنجه مي‌اندازه. تو هم آقايي، هم  جووني و هم چاق و چله‌تر از اوني كه با مادر بزرگ قصه‌ي ما قابل مقايسه باشي! اما برق نگاه‌هاي اونو مي‌شه توي چشماي سوژه‌هاي به تصوير درآمده در وبلاگت به چشم ديد. مطالبش بنا به مقتضاي موضوع هم تلخ‌اند، هم در حكم دارو‌اند و هم با عسلِ قلم شيوا و احساس پاك نهفته در لابلاي كلمات به شيريني درآميخته‌اند.
    سزاوار اينه كه هر بيننده‌اي وقتي به كلبه‌ی مجازي اينچنيني سر ميزنه، حتماً يه ردپايي از خودش به جا بذاره و كم يا زياد يه نظري بده؛ امّا اين حسن دنياي مجازيه كه افراد پرمشغله يا گاهي تنبل مثل من هم مي‌تونن چراغ خاموش سري بزنن و پس از ناخنك زدنِ يواشكي، هوايي تازه كنن، انرژي جديدي براي بالا بردن حس مسووليت‌شان نسبت به آنچه بر مواهب طبيعي‌مان مي‌رود دريافت كنن؛ كارمايه‌اي كه جامعه براي  جبران نابخردي‌ها سخت به آن نياز دارد.
    دوست دارم از يك كاركرد فوق‌العاده مؤثر وبلاگ‌هايي از نوع مهار بيابان‌زايي بگم و اون هم زنده نگهداشتن روح اميد در ميان نسلي است كه از يار و ديار بازمانده و سرخورده از زمان و مكان تنها به اونور آب چشم دارند. به طرزي سحرآفرين يادآوري مي‌كنه كه تا شقايق هست زندگي بايد كرد. در هر گوشه‌ي اين آب و خاك، اگر نيك بنگري شاهدان زيبارويي مي‌يابي كه به راستي شايسته‌ي دلباختن‌اند. كافيه صاحب‌دلي با معرفت پيدا بشه كه در افسون اون‌ها شناور بشه و ...
    حس و حال مجموعه‌ي وبلاگستان محمد آقاي ما، بيابان‌زايي را هم در طبيعت و هم در روح و جان ساكنان آن يك‌جا نشانه رفته و با هر تواني كه داره قصد مهار اونو داره و الحق كه چه مي‌كنه؟!
    همچنين، از ميوه‌هاي بي بديلِ مجموعه‌ي نوشته‌هات اينه كه ظرفيت انتقاد رو دست كم در مجموعه‌ي محيط زيست و منابع طبيعي بالا برده تا جايي كه در دشوارترين برهه‌اي كه بر دنياي مجازي گذشت، همچنان اُفتان و خيزان راه پيمود. ممكنه برداشت‌هاي مختلفي باشه، امّا من بر اين باورم كه صاحب اين قلم از سر دلسوزي و دردمندي و با شيوه‌اي مسؤولانه، هوشمندانه و هنرمندانه قلم مي‌زنه ... و ديگر هيچ ...
    با اجازه‌ي بزرگترا ميشه لقب برنامه 90 محيط زيستي رو به وبلاگ مهار بيابان‌زايي داد ... تا چه قبول افتد و در نظر آيد. البته محدوديت‌هاي ماهيتي يك محيط مجازي را نبايد از نظر دور داشت. 
    چند تا انتقاد يواشكي در جشن تولد سال قبل داشتم كه در طول سالي كه گذشت، تلاشم براي بازيابي حتا يك مورد از اون اشكالات بي نتيجه موند و انصافاً رو كم كني خوبي دريافت كردم.
    اما جا براي يك پيشنهاد وجود داره و اون‌هم دعوت صاحب كلبه با صفاي درويش‌ستان به تأني بيشتر در روي آنتن بردن مطالبي است كه به دستش ميرسه. "كم گوي و گزيده گوي" جناب سعدي به نيكي رعايت شده، اما گاهي گزيده‌هاي بيان شده به درستي مورد كنكاش قرار نگرفته‌اند. تنها مثالي كه براي بيان دارم مقايسه‌ي نگاره‌اي است كه گله‌ي چوپان عزيز ماجراي سد سيوند را نشان مي‌‌داد – كه تنها يك محيط خشك، يك گله و يك ديواره سد را نشان مي‌داد- با آنچه از نزديك قابل مشاهده بود كه در هر حال مي‌توانست يك پيكره آبي، هر چند كم عمق و از هم گسسته، به حساب بياد. با اينكه از نظر من به هر حال جمع‌بندي نوشتار همچنان صحيحه و فلسفه وجودي سد، زير سؤال؛ اما بيننده معمولي اگر امكان مقايسه داشته باشه و قانع نشه، حق داره.
    فكر كنم همواره دوستان علاقمندي به طبيعت و/ يا به محمد دوست داشتني ما هستند كه حاضر باشن براي بررسي درستي يا نادرستي مدعاي يك نگاره يا يك نوشته در منطقه خودشون مسيري را طي كنند و به اصطلاح ته و توي قضيه را در بيارن تا با خيال آسوده امكان انتشار داشته باشه. (البته روي من زياد نبايد حساب كني! خودت كه درك مي‌كني؟! محل تولد و اين جور چيزا ...)
    به هر روي ... اي دلبر من الهي صد ساله شوي ... اما هر روز و هرسال از تلخي مفاهيمي كه به آنها مي‌پردازي  كاسته و وزنه‌ي تعداد خبرهاي مسرت‌بخش و اميد‌آفرين وبلاگت سنگين‌تر بشه ... شايد به قول خودت ديگه اون زمان اروند سكاندار باشه ... شايد هم نوه‌ات يا حتا نوه اروند ... كسي چه مي‌دونه شايد هم همين سال‌هاي نزديك به هر حال آرزو بر 45 ساله‌ها هم عيب نيست، چه برسه بر 5 ساله و چند روزه‌ها ...

نفسي بيا و بنشين سخني بگو و بشنو                  که به تشنگي بمردم بر آب زندگاني
دل عارفان ببردند و قرار پارسايان         همه شاهدان به صورت، تو به صورت و معاني

    و يك مؤخره:
    اون دوستي كه يك بار ديگه يادي ازش كردي و اونو با مرام دونستي، يك جوري شرمنده‌ است كه نمي‌دونه چي بايد بگه. انشاالله  يه وقتي برسه كه بدونه و بتونه اون‌جوري كه در دل تو نشسته، باشه. يعني مي شه؟!

                                                          درج نظر

دکتر محمّدرضا نوروزی: مهار بیابان‌زایی آنچنان با مهارت، مهارت می‌کند که دیگر از دامش نمی‌‌شود رهید!

    محمّدرضا (پژمان) نوروزی، چند سالی است که گلزار ادب را تیمار می‌کند؛ البته او چیزهای دیگری هم دارد برای تیمار کردن مثل باغ و چیزهای بسیار دیگری که ما نمی‌دانیم! می‌دانیم؟
    افزون بر آن، این محمّدرضا نوروزی بود که پای جستارهای محیط زیستی را به صورتی ثابت و مؤثر از ابتدای سال 87 به جعبه‌ی جادو در برنامه روز از نو کشاند؛ هر چند که البته در نهایت شهید شد یا شهیدش کردند! نکردند؟ به همه‌ی این‌ها باید توانایی نوروزی را در دانش نجوم، گردشگری، طبیعت‌گردی، فیلمبرداری و عکاسی و البته میکروبیولوژی یادآوری کرد!


    آخرین شاهکارش را شاید برخی دیده باشند، هنگامی که در ویژه‌برنامه‌ی سال تحویل شبکه‌ی 4 سیما، در کنار استاد کردوانی توانست خوش بدرخشد و از میدان به درنرود!
    اینک او نیز، درویش را به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد کودک مجازی نوپایش، مورد مهر قرار داده و با زبانی طنازانه و درویش‌مأبانه! از مهار بیابان‌زایی و مهارت درویش در مهار گفته است.
    یادداشتش را با هم می‌خوانیم:

    سلام به درویش عزیز که لَ له‌ی کودک پنج ساله‌ی خویش است و ما همه به آینده‌ی این کودک امیدواریم!

    چه فرق دارد كه مهار سفت باشد يا شل؟ مهم اين است كه مهار‌كننده مهارت داشته باشد ... اگر چنين باشد، خب حتماً همه چيز مهار مي‌شود... گيريم كمي زود يا دير و محمّد درويش به نظرم آدم ماهري است. او بلد است مهاري بزند بر بيابان‌هاي خشكيده‌ي ذهن خوانندگانش. آنچنان با مهارت مهار مي‌كند كه ديگر از دامش نمي‌شود رهيد. وقتي مي‌نويسد مجذوب مي‌شوي (نمي شوي؟) وقتي نمي‌نويسد، نگران مي شوي (نمي شوي؟) وقتي كنايه مي‌زند، مي‌فهمي (نمي فهمي؟) وقتي ذوق مي‌كند، ذوق مي‌كني (نمي‌كني؟) وقتي چيزي مي خواند كه خوب است ،تو هم مي‌خواني (نمي‌خواني؟) و خلاصه كه او با مهارت، مهارت مي‌كند (نمي‌كند؟)
    مي‌دانيد؟
   براي من خيلي فرق نمي‌كند كه همه‌ي نوشته‌هايش را دوست داشته باشم يا نه؛ درست بپندارمشان يا نه؛ قبول داشته باشم يا نه؛ من مهار بيابان‌زايي و محمّد درويش را دوست دارم ... چون وقتي چيزي را مي‌نويسد، تكليفش را با خودش روشن كرده ... چون با اشتياق مي نويسد ... چون خسيس نيست در نوشتن و پراكندن دانايي و من مي‌دانم و باور دارم كه دانايي زيبايي است ...
                                                                          و محمد درويش  زيباست.

                                                        درج نظر
     

قصه‌ی پل قربت در لردگان، غربت را دوباره معنا می‌کند! قسمت سوم

    در ادامه سفرنامه‌ی نوروزی‌ام که تاکنون دو قسمت از آن منتشر شده است، می‌خواهم شما را با محله‌ای در لردگان به نام پل قربت آشنا کنم که گویا اشاره به کولی‌ها یا همان قربتی‌هایی دارد که در سال‌های دور در اینجا تردد داشته و به داد و ستد می‌پرداختند ...

ادامه نوشته

عباس پالاش: تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی‌بخش

    یکی از خوانندگان فرزانه و صبور یادداشت‌های درویش، عباس پالاش است که به قول خودش گاهی در اینجا هم قلم می‌زند! پالاش را در ماجرای نقد مفصلی که بر یادداشت بحث‌برانگیز زنان کلاردشتی ... نوشت، شناختم. اینک او به بهانه‌ی پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی، یادبرگ زیبایی به درویش هدیه داده که سخت به دل می‌نشیند.
    از او متشکرم و به خصوص تحت تأثیر آرزوی انتهایی‌اش قرار گرفتم ...
    یادداشتش را که با سلام آغاز کرده، با هم می‌خوانیم:

    سلام
    نوشتن از شما، شعر گفتن در دامان طبیعت و نغمه خواندن در صدای آبشار است. راحت و ساده و غیر ارادی.
    برای من سوای پدر بودن و آغوش مادرانه‌ی طبیعت دوست‌تان، یکپارچگی و یکدستی‌تان تحسین‌برانگیز است.
    بی‌آلایشی ظاهری و پر راز بودن بیابان در جان‌تان نشسته و کودکی و سرزندگی‌تان و اتحادتان با طبیعت سرسبز، مرا به این خیال می‌اندازد که تصویرتان در بیابان و در جنگل، آنچنان نامریی می‌شود که باید بسیار چشم تنگ کرد تا تمایزی دید.
    اما در مورد نوشته‌ها
    برای یافتن بدترین یادداشت سرکار نمی‌روم و اما برایم تأثیرگذارترین یادداشت، رسوایی سد سیوند بود و فریادتان چقدر گرمی بخش.
    پیگیری‌های‌تان در موضوع سدسازی هم برایم بسیار آموزنده بود.
    از نقاط قوت نوشتارتان می‌توان به نثر ساده، تیترهای دقیق، روانی و طنز و شوخ طبعی و امید جاری در نوشته، پرهیز از شتاب‌زدگی، خودنمایی و به رخ کشیدن معلومات گسترده، نشان دادن راه و پرهیز هوشمندانه و روشمندانه از نصیحت و در عوض نشان دادن ثمره‌ی کار نادرست اشاره کرد.
    از نقاط قوت پس از نوشتن هم، سعی در همراهی و پاسخگویی و انرژی و وقت گذاشتن برای مخاطب است و تلاش برای بیرون کشیدن بهترین از هر فرد و اجازه پرورش ایده‌ها به وی دادن، که بسیار مؤدبانه، حرفه‌ای و انگیزاننده است.
    به روز بودن‌تان در زمینه وب هم مزیت بزرگی برای‌تان هست.
    نظری هست که می‌گوید: «روابط حسنه، دو سوم عقل است.» و پرهیز چهل ساله‌تان از نزاع، نشانه خردمندی فردی است که در عوض اتلاف وقت و انرژی به نزاع بی‌حاصل یا غر زدن و نق زدن، مانند آب به دنبال راه نفوذ دیگری است و سرگرم کار خویش است.
    روحیه‌ی افرادی مانند شما که با وجود اشکالات اساسی نظام موجود، دست از کار در گوشه خود و تلاش برای بهتر کردن دنیا و ادای سهم خویش بر نمی‌دارند، برایم درس‌آموز و تحسین برانگیز است.

آرزوی سال‌های بی خزان نمی‌کنم، اما آرزو می‌کنم همیشه سرسبزی بهار بعد آن را دریابید.
موفق باشید.

درج نظر                                                                   

در عصر تسلط مجازی‌ها، محیط زیست را باید چگونه نگریست؟

    جامعه‌ی امروز به دلیل شتاب حیرت انگیز پیشرفت‌های فناورانه و افزایش شگفت‌آور داده‌های تولید شده در آن، قابل قیاس حتا با جامعه‌ی 50 سال پیش هم نیست؛ یعنی زمانی که دغدغه‌های محیط زیستی برای نخستین بار تبدیل به هویت‌هایی مدنی در قالب تشکل‌های مردم‌نهاد شد.
    چنین است که باید بکوشیم تا به تدریج ضمن درک شرایط جدید و شناسه‌های حاکم بر آن، نگاه خود را به محیط زیست و دلایل پاسداری از آن، پالوده کرده و تکامل بخشیم.
    در همین باره و به عنوان مدخلی برای شروع این جستار، می‌توانید یادداشت نگارنده را با عنوان: «نگاه به محیط زیست در عصر دنیای مجازی» در مردمک بخوانید.

                                                             درج نظر

گزارش دویچه وله صدای آلمان به مناسبت پنجمین سالگرد تولد مهار بیابان‌زایی

    روز گذشته، خانم فریبا والیات، مسئول صفحه محیط زیست بخش فارسی صدای آلمان دویچه‌وله – با نگارنده به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیتم در دنیای مجازی گفتگو کرد. حاصل آن گفتگو، گزارشی شد که در زیر می‌توانید آن را بخوانید و یا در این نشانی می‌توانید آن را بشنوید. گزارشی با عنوان :

«مهار بیابان‌زایی و وبلاگ‌نویسی در خدمت محیط زیست ایران»

 

    پنج سال از تولد وبلاگ "مهار بیابان‌زایی"، از وبلاگ‌‌های مطرح حوزه‌ی محیط زیست ایران، گذشت. محمد درویش، نویسنده‌ی این وبلاگ، در گفت‌وگو با دویچه‌وله از فراز و نشیب‌های وبلاگ خود و مشکلات وبلاگ‌نویسان سخن گفته است. 
    از روزی که محمد درویش کلمات آغازین وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" را نوشت، پنج سال می‌گذرد. او در مطلبی که به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ خود در "مهار بیابان‌زایی" نوشته از فراز و فرودهای این چند سال سخن گفته است. درویش همچنین اشاره کرده که در سال ۸۸ یعنی «در پنجمین سال حضور او در وبلاگستان به اندازه‌ی ۴ سال پیش از آن بازدیدکننده داشته است، در حالی که سال ۸۸ سال رکود کم‌‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند».
    وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" و نویسنده‌ی آن بارها جوایز برتر وبلاگ‌نویسان حوزه‌ی محیط زیست را به خود اختصاص داده‌اند. این وبلاگ همچنین یکی از ۱۱ وبلاگی است که به مرحله‌ی نهایی مسابقه‌ی بین‌المللی وبلاگ برتر دویچه‌وله  (در حوزه محیط زیست) راه یافته است.
    فراز و فرودهای این وبلاگ چه بوده، مشکلات وبلاگ‌نویسان چیست؟ و وبلاگ‌نویسی چه جایگاهی در آگاه‌سازی و اطلاع‌رسانی دارد؟

******

    دویچه وله: آقای درویش، چه شد که تصمیم گرفتید وبلاگی در باره ی محیط زیست بنویسید؟

   من زمانی شروع به وبلاگنویسی کردم که بیش از ۱۶ سال سابقه ی کار در بخش منابع طبیعی کشور، در یک واحد پژوهشی به نام "مؤسسه‌ی تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور" داشتم و از نزدیک در جریان مشکلاتی که در حوزه‌های منابع طبیعی و محیط زیست‌مان بود، قرار داشتم. همیشه بر این باور بوده‌ام که یکی از مهمترین مسایلی که سبب می‌شود وزن ملاحظات محیط زیستی در سبد اولویت‌های راهبردی کشور ما، از جایگاه بایسته‌ای برخوردار نباشد، این است که ما با مشکلی به نام فقر فرهنگی در حوزه‌ی ظرفیت‌سازی محیط زیست مواجه هستیم. یکی از بهترین، مناسبترین و کارسازترین ابزارها برای این که این فقر فرهنگی در حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی کاهش پیدا کند، استفاده از ابزاری به نام اینترنت و دنیای مجازی و وبلاگنویسی است. به همین خاطر خیلی استقبال کردم و تمام هم و غم خود را گذاشتم تا بتوانم دایره ی مخاطبین خودم و علاقه مندان به محیط زیست را بیشتر با دغدغه هایی که در طول این سال ها داشته ام، آشنا کنم و خوشبختانه از ثمرهی کارم در طول این پنج سال بسیار راضی هستم. احساس میکنم بازخوردها و عملکردهای مثبتی که توانسته ام در طول این پنج سال به محیط زیست و منابع طبیعی ارایه کنم، بسیار بیشتر از آن ۱۵ یا ۱۶ سالی بوده که صرفاً به عنوان یک پژوهشگر در مؤسسه ی تحقیقات جنگل ها و مراتع کشور خدمت می کردم.

    چرا عنوان «مهار بیابان زایی» را برای وبلاگتان انتخاب کرده اید؟

    یکی از مهمترین مشکلات یا چالش‌هایی که در حوزه‌ی محیط زیست داریم، معضلی است به نام "بیابان‌زایی". این معضل از سوی نخبگان جهان در سال ۲۰۰۰، سومین تهدید کره زمین برای قرن ۲۱ معرفی شد. ولی در ایران خودمان که قریب ۸۹ و هفت‌دهم درصد وسعت آن را سرزمین‌های خشک دربر می‌گیرد، بیابان‌زایی در حقیقت چالش شماره یک کشور و مهمترین تهدیدی است که پایداری سرزمین را مورد هجمه قرار داده است. متأسفانه در کشور ما اصطلاح غلطی به نام "بیابان‌زدایی" باب شده بود. اما همان‌قدر این اصطلاح غلط است که ما بخواهیم از عبارت‌هایی به اسم "جنگل‌زدایی" و یا "مرتع‌زدایی" به عنوان یک ارزش یاد کنیم. در حقیقت، بیابان یک اکوسیستم است که در جای خود، بهترین پاسخ طبیعی به شرایط زیست‌بوم است. آنچه خطرناک است، بیابان‌زایی است و ما باید به سمت مهار بیابان‌زایی برویم، نه بیابان‌زدایی. برای تأکید بر این مطلب بود که عنوان وبلاگم را هم "مهار بیابان‌زایی" انتخاب کردم.

     به عنوان یک وبلاگنویس در حوزه‌ی محیط زیست، با چه مشکلاتی در طول این چند سال روبرو بوده‌اید؟

    مهمترین مشکلی که شاید برای همه‌ی وبلاگنویسانی که به صورت جدی و انتقادی به حوزه‌ی تخصصی خودشان می‌پردازند، وجود دارد، آستانه‌ی کم پذیرش مدیران نسبت به انتقاداتی است که مطرح می‌شود. البته باید بگویم که شاید من جزو خوش‌شانس‌ها بوده‌ام و زیاد در این حوزه مورد فشار قرار نگرفته‌ام. ولی مانند هر وبلاگنویس دیگری که سعی می‌کند به صورت جدی و بی‌طرفانه ناراستی‌ها، فرازها و فرودهای مدیریتی حوزه‌ی محیط زیست و منابع طبیعی را نقد کند، برخی مواقع هم با نامهربانی‌هایی روبرو بوده‌ام. ولی آن سوی دیگر سکه که حمایت‌های بسیار زیاد مخاطبان این وبلاگ بوده، سبب شده که من هرگز دچار یأس و ناامیدی از برخوردهای دلسرد‌کننده نشوم و به کار خودم با پشتکار بیشتری ادامه بدهم.    

    سیر بازدیدکننده‌ها از وبلاگ‌تان از آغاز تا کنون، چگونه بوده است؟

    وقتی شروع به نوشتن در حوزه‌ی محیط زیست کردم، خیلی از دوستان از سر دلسوزی می‌گفتند که حیف است بیایی، این همه وقت و انرژی بگذاری و در حوزه‌ای بنویسی که اصلا در این کشور مخاطب ندارد. اما از آنجا که من واقعا عاشق این کار هستم، توجه نکردم و ادامه دادم. باورم این بود که اگر به موضوعی عاشقانه نگاه کنی و خودت آن را باور داشته باشی، مخاطبینت چاره‌ای ندارند، جز این که تو را باور کنند و این اتفاق عمیقا رخ داد. وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" در یکی دو سال حتی جزو پربینندهترین وبلاگ‌ها در تمامی حوزه‌ها بوده و چندین جایزه را به عنوان محبوبترین وبلاگ فارسی در بین همه‌ی رشته‌ها، تاکنون تصاحب کرده است. امسال نیز که سال پنجم فعالیت من بود، شاید بیشترین فعالیت را داشته است. بیش از ۸۰۰بار به‌روز شده و مجموع مخاطبینش با چهارسال قبل برابری می‌کند. آن هم در سالی که وبلاگستان فارسی در کل وضعیت مناسبی نداشت و به دلایلی که همه می‌دانیم، موج دلسردی و یأس زیادی بر وبلاگستان فارسی حاکم شد، خیلی‌ها دیگر ننوشتند، یا وبلاگ‌هایشان فیلتر شد و یا مخاطبین خود را از دست دادند. اما در این سال، خوشبختانه مخاطبین "مهار بیابان‌زایی" بسیار بیشتر شدند و به طور متوسط روزی ۱۲هزار بازدید کننده دارد که رقم نسبتا خوب و قابل قبولی است.

    آقای درویش، اصولا وبلاگ‌نویسی در مورد محیط زیست، چه تأثیری در حفاظت محیط زیست دارد؟ و آیا این کار را به بقیه‌ی مدافعان حفظ محیط زیست توصیه می‌کنید؟

    همان‌طور که اشاره کردم، اعتقاد من این است که مهم‌ترین تهدید یا چالش در حوزه‌ی محیط زیست ما، نادانی یا عدم آگاهی مردم و مدیران کشور نسبت به مزیت‌های بالقوه و بالفعل پاسداری از محیط زیست است. بنابراین اگر در این حوزه روشنگری کنیم و مفاهیم عمیق علمی را به زبان ساده برای مخاطب عام بیان کنیم، می‌تواند بسیار مؤثرتر از این باشد که یک پژوهشگر در کنج آزمایشگاه خود ده‌ها سال تحقیق کند تا بتواند قطر یک درخت راش را در سال یکدهم سانتی‌متر افزایش بدهد یا سازگاری فلان گونه را در فلان منطقه بهبود ببخشد. آنچه در کشور ما خطرآفرین است، قطع بی‌رویه و تجاوز شگفت‌انگیز به عرصه‌های منابع طبیعی، به بهانه‌ی تأمین نیازهای معیشتی کوتاه‌ مدت است. وقتی مخاطبین ما با این آگاهی و این واقعیت روبرو می‌شوند که چنین حرکت‌ها و رویه‌هایی می‌تواند همان حیات اجتماعی رو به رشدشان را مورد تهدید قرار بدهد، می‌تواند در رسیدن ما به وضعیت پایدارتری در محیط زیست بسیار مؤثر باشد. خوشبختانه وبلاگ "مهار بیابان‌زایی" سبب شده که تاکنون چندین حکم قضایی تغییر کند و چندین فراخوان بسیار خوب در سطح کشور شکل بگیرد. بسیاری به حوزه‌ی محیط زیست علاقه‌مند شدند و وبلاگ محیطزیستی راه انداختند و کمپین‌های خیلی خوبی در دفاع از بحران‌ها و موضوعات محیطزیستی شکل گرفته است. تقریبا می‌توان گفت که همه‌ی کارشناسان و مدیران ذی‌نفوذ در این حوزه "مهار بیابان‌زایی" را می‌خوانند و به این ترتیب، یک پل ارتباطی کم‌هزینه بین افکار عمومی و مدیران این حوزه ایجاد شده که می‌تواند در کوتاه‌ترین زمان و با کمترین هزینه دیدگاه‌های طرفین را منتقل کند.

                   متن این گزارش را در سرخط هم می توانید ببینید و بخوانید.

                                                             درج نظر

هدیه‌ی یک محیط بان برای تولد 5 سالگی مهار بیابان‌زایی!

    ضحا روستا، یکی از محیط‌بان‌های شریف اداره محیط زیست شهرستان آباده در استان فارس است که اخیراً به دنیای مجازی آمده و می‌کوشد تا از طبیعت آبادبومش برای ما هم بنویسد. او تصویری از سفره‌ی هفت‌سینش را در نوروز 1389، پیشکش محمّد درویش کرده و مرا شرمنده مهر و محبت خود ساخته است. باورم این است که محیط بان، یکی از شریف ترین القابی است که می توان به یک انسان داد و بر خلاف تصورش، یادبرگ پرمهر و صمیمانه اش را بر روی چشم می گذارم.
    یادداشت سبز این پاسدار بی‌ادعای محیط زیست آباده  را به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی با هم می‌خوانیم.

    با درود بر سبزترين درويش وبلاگستان

    استاد جانم مي‌دونيد که من تا اين اواخر سعادت شاگردي شما را نداشتم و خداروشکر که بالاخره خونه مجازي خودم را پيدا کردم. اولين جايي که در اين دنياي مجازي سر مي‌زنم وبلاگ شماست. جايي که خونه‌ی خودم مي‌دونم؛ خونه‌ی سبزي که توش اميد هست؛ صفا و صميميت هست. دانش شما با کلام دلنشين و قلم ماهرانه و سبزتون، بهترين تأثير را در من مخاطب مي‌گذاره.
    کمتر جايي را در بين هم‌رشته‌اي‌ها انسجام ديدم. حتي در همين وادي محيط زيست. جز تخريب هم و حسادت – اغلب - نديده و  نمی‌بینم. اما شما نشون داديد مي‌شه با اتحاد و فروتني، حسادت و رقابت را به صفا و صميميت تبديل کرد و براي دفاع از مظلوم‌ترين آفريده‌ی خداوند به پا خواست. خداييش رفتار شما بسيار شايسته است.
    الهي که جشن تولد 100 سالگي وبلاگتون گرفته بشه و مهار بيابان‌زايي به آرزوهاش برسه. به اميد خدا روزي برسه که ايران عزيز سبز بشه و جشن مجازيش توسط شما در وبلاگتون برگزار شه و ما هم شرکت کنيم. پس خدايا از تو مي‌خوام  درويش ما  حالا حالاها  سبز و پا برجا بمونه.
    باور کنيد در به در دنبال استاد بودم که يافتم ... و  وقتي مي‌گم: شاگردتونم؛ باور کنيد که چاپلوسي نمي‌کنم، بلکه افتخاريه واسم شاگردي شما و بهترين هديه‌ی  من در سال 88، اومدن به خونه خودم، مهار بيابان‌زايي بود.
     اميدوارم در سال 89 بتونم از نزديک با شما ديدار کنم و انشالله در يکي از جلسات علمي از محضرتان بهره‌مند شوم. در ضمن در خصوص اروند عزيزم بايد به شما و همسر بزرگوارتان احسنت و خداقوت گفت. انشالله از همين الان معلومه آينده‌ی درخشاني در انتظار فرزند عزيزتان است.  نگران نباشيد منم همين الان پا مي‌شم  واسه‌ی اروند عزيزم اسفند دود مي‌کنم. 
                         خدا حفظتون کنه.

اين هم هفت سينه خونه ماست
تقديمش مي کنم به شما و خانواده عزيزتان

پنج سالگي وبلاگتان مبارک باد... 
سلامت و سربلند باشيد ...

 
شاگرد مخلص شما ضحا روستا

                                                             درج نظر

یعنی  می‌شود در گلستان هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند!

    دست‌نوشته‌ی زیر را صاحب پایگاه اطلاع‌رسانی سروی و به مناسبت 5 سالگی مهار بیابان‌زایی ارسال کرده است. آنچه که در جای جای این یادبرگ متفاوت موج می‌زند، دقت نظر و مطالعه‌ی کامل محتوای کلبه‌ی مجازی درویش در طول یک سال گذشته بوده است که برایم بسیار شوق‌آفرین است.
    خوشحالم که چنین خوانندگان جدی و مسئولیت‌شناسی، یادداشت‌های سرای مجازی درویش را پی می‌گیرند و بذر امید را برای آینده‌ی سبز وطن در دلم روشن نگه می‌دارند. با هم این یادداشت نرم و لغزان را می‌خوانیم:

به نام خدای طبیعت

    هر جور که حساب کنی، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...
...
    جای کلاغ زاغی‌ها خالی، امسال خبر تولدت را نیاوردند، آخر غصه‌دار برادران مقتولشان بودند، همان‌ها که می‌گویند مسموم شده‌اند .
    باد خبرش را برایم آورد ... تولدت را می‌گویم،
    باد خبرش را برایم آورد ... که 5 ساله شدی ... که داری بزرگ می‌شوی ... که قد می‌کشی ... که داری قد می‌کشی ...
باد خبرش را برایم آورد ...
خبرهای دیگری هم آورد ... از زنده رود ... زنده رود ... زنده رود ...
باد، سر راهش به زنده رود هم سر زده بود، باد می‌گفت: زنده رود راه نفسش بسته شده، می‌گفت: می‌ترسد از روزی که زنده رود، دیگر زنده نباشد ...
می‌گفت: خشکسالی دامن طبیعت را گرفته، می‌گفت: خشکسالی می‌توانست یک فرصت باشد، نه تهدید ... می‌گفت: دیگر حتی "صدای طبیعت " هم درآمده ...
باد خبرش را برایم آورد ...
عزیز 5 ساله‌ام ،
باد می‌گفت: الوند و هلن، عزادار فرزندان رشیدشان هستند که بی گناه به خاک افتادند و در خون سبزشان غلتیدند ...
می‌گفت: تازگی‌ها به جای درخت، ویلا می‌کارند،
می‌گفت: تازگی ها ، برای درخت های باغ فین ، قفس سیمانی ساخته اند ،
می‌گفت: درخت‌ها به اسارت " انسان " و "سیمان" درآمده‌اند ...
وای که این روزها ... این باد ناموافق ... چقدر بدخبر شده ...

می‌گفت ...
ناله می‌کرد و می‌گفت:
به خودش می‌پیچید و می‌گفت ...
می‌گفت: این روزها ، گندمان خیلی پریشان است.
می‌گفت: با چشم خودش تابوت‌های کوچک سوخته‌ای دیده، بی جسد ...
به باد سپردم که خبرش را به گوش بیژن فرهنگ دره شوری نرساند ...
می‌گفت این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می‌گردد،
شازده کوچولو به باد گفته بود: " انگار مارها غیبشان زده، انگار کسی نمی‌داند که بدون یک مار، قصه‌ی من بی پایان می‌ماند... "
باد می‌گفت: این روزها، شازده کوچولو را دیده که در به در به دنبال یک مار می گردد تا قصه‌اش را تمام کند.
خیلی چیزهای دیگر هم گفت ... از حرف آخرش، فقط یک کلمه را شنیدم ... "سیوند " ...
مطمئنم که گفت:  "سیوند" ...
گفت و رفت ...
باد رفت با همه‌ی خبرهای تلخش ...
اما ،
تو بمان ،
استوار بمان .
بمان و بگو می‌شود در گلستان، آنقدر گل‌های رنگارنگ باشد که هیچ شاپرکی احساس تنهایی نکند، بگو که می‌شود در گلستان تنها نبود.
بمان و بگو که می‌شود .
بمان و از قامت بلند یک اُرس بگو.
بمان و بگو که فرزندان سرزمین مظلوم‌مان، وارثان رودهای همیشه روان، بلدند از درخت زندگی، " سیب طلایی " بچینند.
بمان و بگو هنوز هستند آدم‌هایی که از سرخی لاله‌ها، دلشان می‌لرزد، خم می‌شوند و با عشق آن را می‌بوسند.
بگو که میراث داران کوروش، می‌دانند که " هرکی درخت قطع کنه، آدم بدیه "
بگو ... بگو از زنی که امروز بوی مادرم را می‌دهد ...
بگو از پدر که به سفر رفته است ... سفر زندگی ... مثل پرنده‌ها ...
بگو که پنگوئن‌ها هم بلدند، سرخوشانه و زنجیروار، زندگی را برقصند .
بگو که عباث، یک رودخانه بود که "حتما" به دریا رسیده است .
بمان،
بمان و از مردان خوش آهنگ روزگارمان بگو، همان‌ها که می‌دانند " اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت ... "
نازنین 5 ساله‌ام ،
داری قد می‌کشی، بزرگ می‌شوی، داری برای خودت وبلاگ با کمالاتی می‌شوی،
اما ،
یادت نرود که :
" زندگی ، ضرب زمین در ضربان دل ماست ... "
این، یادت نرود ...
حالا ،
تو بگو 5 سال ، 50 سال یا 500 سال ...
الهی 1000 ساله شوی ،
اما ... هر جور که حساب کنی ، این تاریخ است که دارد ورق می‌خورد ...

راستی ،

من این دو حرف نوشتم ، چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت ، چنان بخوان که تو دانی

شناسنامه ی عکس :
نام عکس : گنجشکی نشسته بر آرامگاه کوروش بزرگ
نام عکاس : محمد درویش  لینک به http://darvish.info
منبع : http://photoblog.darvish.info  لینک به  http://photoblog.darvish.info/archives/258

                                                        درج نظر

بهرام سلطانی: هر سطری که در مهار بیابان‌زایی می‌نویسی، در تاریخ محیط زیست ایران ثبت می‌شود

    استاد کامبیز بهرام سلطانی، نامی آشنا برای دوستداران محیط زیست ایران است، یک پژوهشگر حرفه‌ای که هرگز بازنشسته نمی‌شود و در پای دانایی‌اش، حاضر به ذبح هیچ مصلحتی در خلاف مصالح طبیعت ایران نیست.
    دلگرمی‌های نوروزی این استاد فروتن و فرزانه، برای محمّد درویش از هر گوهری، گرانسنگ‌تر است.
    یادبرگ کوتاه، اما بلندش را - به همین بهانه - با هم می‌خوانیم:

    جناب مهندس درويش عزيز، سلام
   در روزگاري كه بيشتر ما يا در حال برنامه‌ريزي براي بريدن گوش ديگران هستيم و يا گوش‌هاي بريده را شمارش مي كنيم؛ در روزگاري كه دروغ مهم‌ترين ابزار پيش برد هر هدف ناسالمي شده است؛ در روزگاري كه روز جهاني تالاب‌ها، جشن چهل سالگي كنوانسيون رامسر، سال تنوع زيستي، شب خاموشي سراسري چراغ  و بسياري ديگر از اين قبیل آیین‌ها به كناري نهاده شده و در روزگاري كه كسي به فكر محيط زيست و طبيعت رو به زوال ايران‌زمين نيست؛ وجود افراد ارزنده‌اي چون شما يك رحمت به حساب مي‌آيد. آرزوي قلبي من براي شما نخست سلامتي است و سپس كوشش در جهت تداوم بخشيدن به فعاليت خود. فكر كنيد هر سطري كه مي‌نويسيد، درتاريخ محيط زيست ايران ثبت مي‌شود.
     اميدوارم تصوير زير (سارگپه پابلند یا Buteo rufinus) را به عنوان هديه از من بپذيريد.


 ارادتمند هميشگي ، كامبيز بهرام سلطاني

درج نظر                                                                

نیک آهنگ کوثر: تنها اشکال بزرگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است!

    نیکان را دیر زمانی است که می‌شناسم و البته سبب آشنایی ما، پدر دانشمندش – دکتر آهنگ کوثر – بود که افتخار شاگردی‌شان را دارم. نیکان یکی از نخستین و تأثیرگذارترین مشوق‌های من برای غلتیدن در عالم سحرآمیز وبلاگستان بود. اینک او بر محمّد درویش منت نهاده و به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی از عیب بزرگ این تولد یاد کرده است!
    ممنونش هستم و امیدوارم دوباره روزی در تهران به سوی پلنگ چال با هم همراه شویم ...
    با هم یادداشت نیک آهنگ کوثر را با عنوان: برای محمّد درویش، می‌خوانیم:

برای محمّد درویش

    هر کاری برای مهار کننده بیابان زایی در وبلاگستان هم بکنی کم است. یک تنه رفتن سراغ موضوع‌هایی که حساسیت جماعت را بر می‌انگیزد کار حضرت فیل است. داشت یادم می‌رفت که تا امروز برای تبریک وقت دارم! این از بدی‌ها افزایش دور شکم و سفید شدن مو و فراموشی اول چهل سال دوم زندگی است.
    اما آنچه یکهو اول بامداد بیدارم کرد این بود که دیدم خودش یادآوری کرده!
    باری ... مهم‌ترین نکته وبلاگ محمّد، انصاف است. درویش بی‌انصاف نیست. بی‌رحم نیست. به عبارتی، من چون بی‌انصاف و بی‌رحم بوده‌ام، و گاهی هم هستم، از این که محمد به این صفات رذیله در محیط بلاگستان دچار نشده، بسیار خوشحالم. محمد نمی‌خواهد برای اثبات حرفش با کسی کشتی کچ بگیرد، اهل منطق است و آمار.
   محمد اما در لابلای مطالبش نشان داده که کلاه‌برداران حوزه محیط زیست را می‌شناسد، اما تنها تلنگرهایی می‌زند که آنها هم بدانند که ناشناس نمانده‌اند. محمد، کاسب‌کاران را به خوبی اما با ادب و لطافت معرفی می‌کند.
    محمد می‌داند دارد در باره چه حرف می‌زند. خزعبلات را می‌گذارد بقیه بنویسند.
    شاید بسیاری از خوانندگان، از تسلط درویش بر سینما و نقد فیلم بی‌اطلاع باشند، اما سابقه نوشتاری محمد به سال‌ها پیش از وبلاگ‌نویسی بر‌می‌گردد...
    تنها اشکال بزرگ وبلاگ مهار بیابان‌زایی، روز تولدش است، البته از نوع میلادی! آخر اول آوریل هر تبریکی که به محمد گفته شود، محل شک است!

برای این عزیز عاشق آب و خاک ایران، بهترین‌ها را می‌خواهم.

درج نظر                                                                          

عبداللطیف عبادی: مهار بیابان‌زایی اتوبوسی است که راننده‌اش خستگی نمی‌شناسد!


     عبداللطیف عبادی، صاحب تارنمای ارزشمند  روزنامه‌نگار آزاد با قلم مخصوص به خود، محمّد درویش و مهار بیابان‌زایی را به بهانه‌ی 5 سالگی وبلاگش توصیف کرده است. ممنونش هستم و به دوستی با این هموطن فرزانه و وطن‌دوست افتخار می‌کنم.
     با هم یادداشت او را که نامش را تحفه ی درویش نهاده است، می‌خوانیم.


تحفه‌ ی درویش

    فریدون مشیری می گفت صحبت از پژمردن یک برگ نیست ، وای جنگل را بیابان می کنند. محمد درویش سالهاست که می‌نویسد تا این بیابان کردن و این بیابان‌زایی را در حد توان خود مهار کند. شریعتی در وصف مصدق گفته بود «مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید». محمد درویش پنج سال است که برای محیط زیست ایران می‌نالد. من شخصاً وبلاگ مهار بیابان‌زایی را به شکل اتوبوسی می‌بینم که راننده‌ای خستگی‌ناپذیر پنج سال است آن را در راهی که نمی‌دانیم پایانش کجا خواهد بود، می‌راند‌. در این مسیر دراز و مدید، مسافرین بسیاری سوار شده‌اند، وبلاگ زده‌اند، برای محیط زیست نوشته‌اند و چند فرسخ آن‌سوتر خسته شده و پیاده گشته‌اند و به راه خود رفته‌اند. و باز مسافرین و همسفرانی جدید، و باز خستگی و جدایی و باز محمّد درویش مانده است و وبلاگ مهار بیابان‌زایی‌اش و این راه دراز. راهی را که آغازش را می‌شناسیم و از پایانش خبری نداریم. کم نبوده‌اند و نیستند دوستان نیمه راهی که از تلاش برای دفاع از محیط زیست ایران کنار کشیدند و طعنه زنان به محمّد درویش گفتند که این  کوشش‌ها و نوشتن‌ها یکسره بیهوده است. آنها شاید نمی‌دانند و نمی‌دانستند که انسان دردمند نه برای نتیجه و درمان، که برای آرامش دل خویش می‌نالد. ابوسعید ابوالخیر می‌گفت:

 گویند سرانجام ندارید شما

 ماییم که بی سرانجام خوشیم

    آنهایی که درد مملکت و طبیعتش را دارند هر یک به سهم خود می‌گویند و می‌نویسند و به این دل خوشند که شاید  بذر نوشته‌های‌شان یک روز در جایی سبز شود و نهالی گردد و برگ و باری گیرد و گوشه‌ای از این سرزمین خشک و تفتیده را سبزه‌زار کند. در این میانه هر کس هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و به اهل رنج هدیه کرد. برخی‌ها بسیار دست کرامت داشتند. از آن جمله، وبلاگ مهار بیابان‌زایی بود که برگ سبزی هست تحفه‌ی درویش.

باغش آباد باد.

درج نظر                                                               

و سرانجام مهار بیابان‌زایی ششمین سال فعالیت خود را آغاز کرد

وقتی دانه‌ای در زمین می‌کارید، به بلندترین بلندی‌ها می‌رسید و وقتی زیبایی صبح را به همسایه‌تان سلام می‌کنید، از دریایی عظیم‌تر گذر می‌کنید.

جبران خلیل جبران


    امسال باید کودک مجازی خود را به پیش دبستانی بفرستم؛ کودکی که در طول یک سال گذشته بیش از 800 بار به روز شد و این شاید برای خودش رکوردی باشد! 
    پربیننده‌ترین یادداشتی که در طول سال گذشته نوشتم، مربوط به سد سیوند بود با عنوان:
این پسرک چوپان در سیوند … سیوند … سیوند!
    یادداشتی که بیش از 31 هزار بار دیده شد.
    پس از آن، یادداشتی که در دل نوشته‌هایم منتشر شد، بیشترین بازدید‌کننده را داشت:
درس نابي كه اين عكس به من و تو مي‌دهد!
    و پس از آن، یادداشتی از وبلاگ فرزندم با عنوان:
چرا صداقت اروند کُشنده است؟!
    در فوتوبلاگ هم این عکس، بیشترین بازدیدکننده را داشت.
   در مجموع، تارنمای محمّد درویش در پنجمین سال حضورش در وبلاگستان، به اندازه‌ی 4 سال قبل‌ترش بازدید‌کننده داشت که این می‌تواند برای نگارنده هم امید‌بخش باشد و هم مسئولیت‌آفرین. به خصوص اگر بدانیم و یادمان باشد که سال 1388 سال رکود کم‌سابقه در دنیای وبلاگستان فارسی بود و به طرز چشم‌گیری مخاطبان این فضا ریزش کردند که البته دلیلش را همه می‌دانیم.
    با این وجود، مهار بیابان‌زایی کوشید تا به این رسم نانوشته گردن ننهد و بیشتر بنویسد ... آرزویم این است که روزی خبرهای خوش و بالندگی‌های محیط زیست وطنم چنان اوج گیرد که یادبرگ‌های مجازی محمد درویش هم متأثر از عطر خوش این رویدادهای غرورآفرین، پرتقالی‌تر از همیشه به مخاطبینش لبخند زند ...
    و البته شاید در آن روز، ناخدای این کشتی اروند درویش باشد؛ ناخدایی که امیدوارم او با دانه‌ای که 5 سال پیش کاشته شده، به بلندترین بلندی‌ها برسد و بتواند از دریایی عظیم‌تر و خروشان‌تر به سلامتی گذر کند ...

    امّا همان طور که می‌دانید بر طیق یک رسم چند ساله، از خوانندگان عزیز این کلبه‌ی مجازی خواسته‌ام تا به افتخار 5 سالگی مهار بیابان‌زایی، از فرازها و فرودهای این تارنما بنویسند تا دستم را برای سال پیش رو بگیرد و بدانم در کجاها غفلت کرده و در کدامین بزنگاه‌ها خوش درخشیده‌ام.
    از همین رو، به تدریج نظر دوستان و خوانندگان عزیز را در همین جا منتشر می‌کنم و امیدوارم همچنان این تعامل دوسویه ادامه داشته باشد.

                                                           درج نظر

10 تصویر ناب که آدم را به تفکر وامی‌دارد!

    دلم می‌خواهد به بهانه‌ی 5 سالگی مهار بیابان‌زایی، این 10 تصویر را به خوانندگان عزیز دل‌نوشته‌های درویش تقدیم کنم. به نظر شما کدامیک واجد ارزش والاتری هستند یا درنگ بیشتری را می‌طلبند؟

ادامه نوشته

زایمانی که عشق می‌آفریند و نور از آسمان می‌تاباند!

عشق، واژه‌ای است از نور که دستی از نور، آن را بر صفحه‌ای از نور نوشته است.

Love is a word of light, written by a hand of light, upon a paper of light.

ماسه و کف، 1926

    یک زوج هنرمند در تیم نشنال جیوگرافیک کار می‌کند به نام درک و بورلی جابرت (Dereck & Beverly Joubert). این زوج عکاس و طبیعت دوست توانستند در آوریل سال 2006 صحنه‌ای را شکار کنند که کمتر نظیرش را توانسته‌ایم، ملاحظه کنیم. فیلم، حکایت شکار نوعی میمون ماده به نام baboon توسط یک پلنگ ماده است. میمونی که حامله بوده و درست پس از شکار شدن، بچه‌اش به دنیا می‌آید ...
    و سپس معجزه رخ می‌دهد.

    معجزه‌ای که بار دیگر زنهار شگفت‌انگیز خلیل جبران را به یادمان می‌اندازد که 79 سال پیش گفته بود:

«لشکر خردمندی‌تان به چه کار آید، آنجا که عشق، سپاه خویش را گِرد آورد؟»

    و این کدام عشق است که از مهر مادری، داغ‌تر و بی‌منت‌تر و خالصانه‌تر باشد؟
    این فیلم را باید ده‌ها و صدها بار دید تا نشان دهیم که مهر مادری تا چه اندازه می‌تواند معادله‌ها را برهم زند و یک شکارگر بی رحم را به دایه‌ای مهربان بدل سازد.
   این قصه در دلتای Okavango واقع در کشور آفریقایی بوتسوانا رخ داده است و نام آن کودک را که قرار نبوده، هرگز نور آسمان را ببیند، Legadema به معنی نوری از آسمان نهاده‌اند.
    کاش آن نور را جدی بگیریم و هرگز رفیق آسمانی‌مان را فراموش نکنیم.

همین.

    مؤخره:
    ممنون از دکتر محمّد متینی‌زاده‌ی عزیز که فیلم این ماجرا را برایم به عنوان پیشکشی نوروزی و هدیه 5 سالگی وبلاگم ارسال کرد.
    دلش در تمامی روزهای 1389، دریایی باد و خنده بر لبانش دوخته ...

درج نظر

قدر چشمه برم را در لردگان بیشتر بدانیم - قسمت دوم


    لردگان، یکی از شهرهای جنوبی و گرمسیر استان چهارمحال بختیاری است که در آن حتا برنج هم کاشته می‌شود. این شهر از دير‌باز گرانیگاهی برای مبادلات عشايری بوده و کماکان این صفت خویش را حفظ کرده و ارزان‌ترین و تازه‌ترین گوشت قرمز را می‌توان از لردگان تهیه کرد. در متون کهن تاريخی، البته از لردگان با نام لردجان نام برده شده است. این شهر دارای قلعه‌ای باستانی هم بوده که در نزديكی چشمه برم، در دوران لر بزرگ ساخته شده بود و هنوز هم خرابه‌های آن قابل مشاهده است. در حقیقت شاید بتوان لردگان را دارای دیرینه‌ترین تمدن در قلمرو بختیاری‌نشین‌ها دانست، چرا که قدمتش به دوره ایلامیان می‌رسد. افزون بر آن، تمدن‌های بسیار دیگری در این شهر به عرصه ظهور رسیده و جملگی مانند کاخ‌هاشان نابود شدند. در اینجا چندین تپه وجود دارد که گویا از بقایای همان کاخ‌ها باقیمانده و البته جملگی به کوخ رسیده‌اند.


    این شهر اما یک چشمه‌ی بسیار پرآب و زیبا و مشهور به نام "برم" دارد که ریشه‌ی ماندگاری این سکونتگاه در دل تاریخ بوده است. چشمه‌ای که درحقیقت، آبش در صدها کیلومتر آن سوتر به اروندرود و کرانه‌های شاخاب پارس می‌رسد. یعنی، چشمه برم یکی از سرشاخه‌های گوارای کارون به شمار می‌‌رود؛ هرچند از آن گوارایی چیزی دیگر نصیب مردمان شریف خوزستان نمی‌شود. دبی آب این چشمه به طور متوسط به 2400 لیتر در ثانیه می‌رسد که بسیار قابل توجه است، حتا در بحران خشکسالی چند سال اخیر هم هرگز دبی این چشمه از 1670 لیتر بر ثانیه کمتر نشد. به همین دلیل، بیش از دو هزار هکتار از اراضی کشاورزی و پردیس‌های لردگان، حیات خود را مدیون تداوم آبهای جاری و زلال برم می‌دانند.


    افزون بر آن، چشمه برم، به دلیل چشم‌انداز جذابی که ایجاد کرده و برکه‌ی پرآبی که آفریده، همواره به عنوان یکی از مقاصد اصلی گردشگری در استان چهارمحال بختیاری مورد اشاره بوده است. اما روز گار این قطب گردشگری، نه‌تنها روزگار مناسبی نیست، بلکه به شدت در آستانی ویرانی و تخریب هم قرار دارد. این در حالی است که ما در ششمین روز فروردین از این محل بازدید کردیم و قاعدتاً در ایان نوروز، شهرداری‌ها دستی به سر و گوش شهر و نقاط دیدنی‌اش می‌کشند!
    اما همان طور که در این تصاویر مشاهده می‌کنید، روزگار برم، روزگار غم‌باری است و می‌رود که به عنوان یک مخزن انباشت زباله، تمامی جذابیت‌های خود را از دست بدهد.
    امیدوارم مسئولین مرکزنشین در شهرکرد که فقط 150 کیلومتر با برم فاصله دارند، هرچه زودتر، نسبت به ساماندهی این مکان زیبا و کم‌نظیر در طبیعت بختیاری اقدام کنند.

                                                                                    ادامه دارد ...

                                                              درج نظر

سفر به سرزمین چکادهای رنگی در نوروز 1389 – بخش نخست

    در هفته‌ی میانی نوروز به اتفاق کودکان و نوجوانانی که بسیار دوستشان دارم – شقایق، نیلوفر، امیر، علی و اروند – به سرزمین چکادهای رنگی رفتم؛ جایی که زردکوه، سبزکوه و سفید کوه دارد و البته سیاه کوه هم ندارد! چهارمحال بختیاری، فقط یک درصد خاک ایران را دربرگرفته، اما مرکزش – شهرکرد – بر بام 30 مرکز استان در ایران نشسته و از بروجن با عنوان سایه آسمان یاد می‌شود. در این بام رؤیایی و آبی، 10 درصد از آب‌های سطحی کشور جریان دارد (حدود 10 برابر آبی که در استان اصفهان و زنده‌رودش جاری است) و بیش از 250 جاذبه‌ی طبیعی، تاریخی و مذهبی ثبت شده دارد. افزون بر آن، در کنار چغاخور، گندمان، سولگان و شلمزارش می‌توانی بوی بهشت را به ریه‌هایت نزدیک کنی و بر بالای بردبلندش، عظمت کبریایی طبیعت وطن را با تمام وجودت درک کنی. و اگر گذرت به آبشار عشق و تنگ زندان و تنگه سماع و آتشگاه افتاد، یادت بیافتد که بخت با مردمان بختیاری، یار بوده که آنها را در چنین بهشت مستانه‌ای مأوا داده است ...

    برای همین می‌خواهم سفرنامه‌ی تلخ و شیرین خود را برای خوانندگان عزیز مهار بیابان‌زایی بگشایم تا یادم بماند که نسل امروز، شاید آخرین نسلی بود که می‌توانست طبیعت ایران‌زمین را زیبا ببیند و در زیبایی‌اش شناور ماند ...

    هر چند ممکن است مانند این گل زرد یا آن درختچه بلوط، همچنان درس های فراوان و حرف های نگفته ی بسیاری برای زدن باقی مانده باشد که معادله ها را برهم زند! نه؟

                                                               درج نظر

ادامه دارد ...

در ساعت زمین، ایران چگونه بود؟


    ساعت 20:30 روز شنبه – 7 فروردین ماه 1389 - هم از راه رسید و رفت. مردمان حدود 5 هزار شهر در 125 کشور جهان از این ابتکار استقبال کردند و رکورد سال گذشته را آشکارا بهبود دادند. حتا در کشورهایی چون پرو، مصر و اندونزی نیز این مراسم با استقبالی گسترده روبرو شد. روس‌ها اعلام کردند که 2850 مگاوات برق صرف جویی کردند (حدود سه برابر ظرفیت نیروگاه سیاه بیشه) که این رقم نسبت به سال قبل، 450 مگاوات افزایش داشت. فرانسوی‌ها هم آمار مشابهی را اعلام داشتند و البته چند کشور دیگر نیز چنین کردند.
    اما در ایران به جای خاموشی، فقط سکوت بود و بی تفاوتی و بی‌خبری انگار! خیلی دوست داشتم بدانم در ایران وضعیت چگونه بوده است؟ راستی چرا وزارت نیرو آمار مصرف برق در این ساعت را اعلام نمی‌کند؟ اصلاً چرا نباید نهادهای حکومتی از چنین حرکتی استقبال کنند و به صورت نمادین هم که شده، میدان آزادی، برج میلاد یا میدان نقش جهان اصفهان هم مانند بسیاری از ساختمان‌های مشهور در این همایش سبز جهانی مشارکت کنند و بدین‌ترتیب، نامشان بلندآوازه‌تر هم گردد.


    به هر حال نزدیک به 50 هزار بار، نام "ساعت زمین" در وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های فارسی زبان تکرار شده و دست کم باید 10 میلیون مخاطب فارسی‌زبان از این حرک آگاه بوده باشند.
    ضمن قدردانی از صاحبان همه‌ی وبلاگ‌هایی که از این ابتکار حمایت کردند، امیدوارم در سال آینده، بتوانیم با عدد و رقم سهم ایرانیان را در این حرکت جهانی مشخص کنیم.

درج نظر

در ستایش یک حکم قضایی نوروزی!

    روز گذشته، زنجان کانون خبری طرفداران محیط زیست در ایران بود. شهری که در آن برای نخستین بار با یک قطع‌کننده‌ی درخت، مانند یک بزه‌کار اجتماعی برخورد شد و به فرمان دادستان شهر، او را به تنه‌ی همان درختان بی گناهی بستند که تا 20 اسفند 1388 می‌توانستند مانند او نفس کشیده و فضای زنجان را پاکیزه‌تر کنند. اما این مرد 51 ساله برای رونق دادن به کسب و کار غیرقانونی خویش، نه‌تنها خود به قطع درختان پرداخت، بلکه سبب تشویق 9 نفر دیگر شد تا در مجموع 204 اصله درخت را نابود کنند.

    از آنجا که چنین تنبیهی در متن قانون برای اعدام‌کنندگان درخت، پیش‌بینی نشده است، جا دارد تا مراتب سپاس عمیق خود را از حرکت سبزمدارانه‌ی قاضی زنجانی اعلام داشته و آن را چون هدیه‌ای نوروزی از سوی این هموطن دادگستر و طبیعت‌محور بپذیرم و بپذیریم.
    کاش در مورد درختان النگ‌دره گرگان، پارک نشاط کرمان، وردآورد تهران، سیاه‌بیشه چهارباغ، پارک ملی گلستان و آن 200 هزار بلوط 50 تا 400 ساله‌ی بالادست سد کارون 4 هم چنین احکامی صادر می‌شد.

درج نظر

اشک‌های طبیعت دوباره درآمد!

    اشک‌های طبیعت را که یادتان هست؟ وبلاگی که در طول عمر کوتاهش، ره صدساله را یک شبه پیمود و به سرعت بر محتوای فارسی وبلاگستان سبز – هم از نظر کمیت و هم کیفیت – افزود؛ اما به یکباره خودکشی کرد و رفت ...
   امروز اما او دوباره برگشته است و در خنکای نوروز 1389 می‌خواهد که این بار در قالبی حرفه‌ای تر، معجزه ای به نام زمین را حرمت نهد و به حیات خویش ادامه دهد.
   امیدوارم مرضیه ناظری عزیز؛ خبرنگار سختکوش خبرگزاری ایسنا، این بار نشان دهد که اشک‌های طبیعت را هرگز پایانی نخواهد بود و آن قدر می‌بارد و می‌ریزد تا طبیعت وطن را دوباره باطراوت و سبز سازد.
   درود بر همت بلندش که به راستی نخستین هدیه نوروزی وبلاگستان سبز را در سال 1389 پیشکش همه دوستداران طبیعت وطن ساخت.

                                                                درج نظر

تصویری از نوروز که به دل می‌نشیند ...

«مگر هر کسی احساس نمی‌کند که نخستین روز بهار، گویی نخستین روز آفرینش است؟ اگر روزی خدا جهان را آغاز کرده است؛ مسلماً آن روز، این نوروز بوده است. مسلماً بهار نخستین فصل و فروردین نخستین ماه و نوروز نخستین روز آفرینش است. هرگز خدا جهان را و طبیعت را با پاییز یا زمستان یا تابستان آغاز نکرده است. مسلماً اولین روز بهار، سبزه‌ها روییدن آغاز کرده‌اند و رودها رفتن و شکوفه‌ها سر زدن و جوانه‌ها شکفتن. بی شک، روح در این فصل زاده است و عشق در این روز سر زده است و نخستین بار، آفتاب در نخستین روز طلوع کرده است و زمان با وی آغاز شده است ...»

دکتر علی شریعتی

    این تصویر را همکار عزیزم، دکتر غلامرضا رهبر، از پژوهشگران زحمت‌کش مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی استان فارس برایم ارسال کرده است و دریغم آمد تا در لذت دیداری‌اش، خوانندگان ایران‌دوست این کلبه‌ی مجازی را شریک نسازم.
    این تصویرها را که می‌بینم، به آینده‌ی وطن، به هم‌افزایی بیشتر ایرانیان و نفسی که در این خاک مقدس می‌کشم، بیشتر افتخار می‌کنم.
    درود بر آن نیم میلیون  نفری که در نوروز 1389، کوروش بزرگ را تنها نگذاشتند و بدون هیچ امکاناتی خود را به آرامگاهش رساندند تا بگویند که ایرانی می‌تواند با حفظ حرمت گذشته‌ها، آینده‌ی درخشان خویش را بسازد.

                                                                درج نظر

یادگاری کم مانند از تنگه سماع در لردگان

    در پنجمین روز از فروردین 1389، درختچه ی بلوطی را یافتم که در دشوارترین زمین ممکن، بر روی قطعه سنگی که از دامنه های زاگرس به پایین غلتیده شده بود، به زندگی لبخند می زد. 
     لبخندی که برای هر رهگذری که گذرش به تنگه سماع واقع در بخش منج لردگان می افتاد، می توانست هوش ربا باشد. اندکی پایین تر از این مکان و در همان روز سد کارون 4 رونمایی شد تا به عمر 200 هزار اصله از همزادهای این بلوط کم نظیر پایان دهد!

    گروهی هم برای این غرق شدگان بی گناه جشن گرفته بودند ...
    اما آن درخچه همچنان به نوشخند بی ادعایش ادامه می داد و نو شدن را در نوروز یادمان می انداخت ...
از این دیار سرسبز، اما پرزخم بیشتر خواهم نوشت.

                                                                    درج نظر

مهار آتش سوزی نوروزی در تالاب گندمان

    امروز به اتفاق هومان خاکپور برای دیدن غار اسرارآمیز اشک زلیخا  (یا به قول محلی ها: اشکفت زلیخا) به منتهاالیه جنوب شرقی تالاب گندمان رفتم؛ غاری که سخنها و نقل قول های فراوان و بعضاً متضادی در باره آن شنیده می شود؛ اما هنوز کسی به درستی از عمق و ژرفای تو در تو و ماهیت گالری های آن اطلاع مستندی ندارد. ظاهراً غار در کشور متولی مشخصی هم ندارد و بعضاً این وظیفه بین سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور و سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون کوهنوردی و ... در حال پاسکاری است!
    به هر حال، امیدوارم مسئولین استانداری چهارمحال بختیاری بررسی دقیق و موشکافانه این غار را در دستور کار خود قرار دهند و بتوانند این مزیت بالقوه استان را به بالفعل بدل سازند.

    آما آنچه که سبب شد تا این یادداشت را از بام ایران بنویسم، مشاهده آتش سوزی در تالاب گندمان و قدردانی از محیط بانان سلحشور این تالاب و اداره محیط زیست شهرستان بروجن بود که با سرعت عملی شایان تحسین وارد عمل شده و امروز نه تنها از گسترش آتش سوزی مجدد رخ داده در تالاب ممانعت کردند، بلکه مقارن ساعت 15 آتش را به صورت کامل مهار نمودند. به نحوی که در حین گفتگوی تلفنی با آقای مهندس نظریان، معاون محیط طبیعی استان، ماجرا عملاً به پایان رسید.
    جا دارد مراتب قدردانی خود را از این عزیزان زحمتکش که حتا در تعطیلات نوروزی نیز، وظیفه پاسداری و حراست از این نگین سبز ارزشمند در بام ایران را فراموش نکرده اند، اعلام دارم.
    امید که در سال 1389 مخاطرات وارد بر طبیعت زیبای چهارمحال بختیاری به کمینه رسیده و محیط بانان و علاقه مندان محیط زیست سالی پرنشاط و پرترانه و پر باران را تجربه کنند.

                                                                 درج نظر

یک درخواست در آستانه آغاز ششمین سال فعالیت وبلاگ مهار بیابان‌زایی

       همان طور که می‌دانید، 12 فروردین ماه 1389، فعالیت وبلاگ‌نویسی محمد درویش، وارد ششمین سال خود خواهد شد.    از این رو، مطابق رسم معمول، از خوانندگان عزیز دست‌نوشته‌های درویش می‌خواهم تا برای ثبت در دفتر این خانه‌ی مجازی، برگی را با این نیت پر کرده و برایم به نشانی: darvish100@gmail.com ارسال دارند.
    شما می‌توانید در این یادبرگ، مهمترین فرازها یا فرودهای مهار بیابان‌زایی، دل‌نوشته‌ها، اروند و فوتوبلاگ را بنویسید و یا بهترین و بدترین یادداشت و عکس را در طول سال گذشته و یا در کل وبلاگ انتخاب و معرفی کنید.
    نمونه‌ای از تجربه‌ی سال قبل را می‌توانید در اینجا، یا آنجا و یا اونجا ببینید. همچنین میزان بازدیدکننده از سایت را می توانید در این نشانی پی بگیرید.
    ممنون که همراهی‌تان را سزاوارانه ادامه می‌دهید. باشد که از برآیند نظرات رسیده، بتوانم هر چه بیشتر بر کیفیت محتوای این خانه‌ی مجازی بیافزایم و کودک وبلاگستانی‌ام را آماده‌ی ورود به پیش‌دبستانی کنم!
                            درود ...

درج نظر